عوامل مختلفی در وقوع جنگ ایران و عراق مؤثر بود: اختلافات تاریخی؛ تلاش عراق برای برقراری حاكمیت مطلق بر اروندرود؛ اقدام ارتش عراق به تصرف قسمتی از اراضی ایران در جبهة مركزی؛ تصمیم رژیم عراق به تجزیه استان خوزستان از ایران و مطامع آن در مورد جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك؛ اهداف ارضی و مرزی عراق؛ تفاوت ایدئولوژیكی سیستم حكومتی دو كشور؛ جلوگیری از تحقق اهداف انقلاب اسلامی در ایران و تأثیر آن بر موج بیداری مردم منطقه و عراق و تهدید نظام حكومتی این كشور توسط شیعیان عراق؛ سرنگون ساختن دولت جمهوری اسلامی ایران؛ تلاش رژیم عراق برای عهدهدار شدن ژاندارمی خلیجفارس و رهبری جهان عرب.
عوامل مختلفی در وقوع جنگ ایران و عراق مؤثر بود: اختلافات تاریخی؛ تلاش عراق برای برقراری حاكمیت مطلق بر اروندرود؛ اقدام ارتش عراق به تصرف قسمتی از اراضی ایران در جبهة مركزی؛ تصمیم رژیم عراق به تجزیه استان خوزستان از ایران و مطامع آن در مورد جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك؛ اهداف ارضی و مرزی عراق؛ تفاوت ایدئولوژیكی سیستم حكومتی دو كشور؛ جلوگیری از تحقق اهداف انقلاب اسلامی در ایران و تأثیر آن بر موج بیداری مردم منطقه و عراق و تهدید نظام حكومتی این كشور توسط شیعیان عراق؛ سرنگون ساختن دولت جمهوری اسلامی ایران؛ تلاش رژیم عراق برای عهدهدار شدن ژاندارمی خلیجفارس و رهبری جهان عرب. دراینجا به برخی از این عوامل به اختصار پرداخته میشود:
ـ رقابت ایدئولوژیكی عراق با ایران
یكی از اهداف صدام برای تجاوز به ایران اسلامی، رقابت ایدئولوژیك با انقلاب اسلامی ایران بود. صدام به ایدئولوژی حزب بعث معتقد بود و قهرمان تحقق آن به شمار میرفت. این ایدئولوژی با طرح شعارهایی چون: وحدت جهان عرب، سوسیالیسم، ناسیونالیسم عربی و غیره در پی متحد ساختن اعراب و جلب توجه آنان به رهبری حزب بعث عراق بود. در مقابل، انقلاب اسلامی ایران و شعارهای آن جاذبه بیشتری برای ملتهای عرب [منطقه خاورمیانه] داشت و رقیبی سرسخت برای ایدئولوژی بعثی محسوب میشد. لذا صدام حسین ناچار بود برای تحقق اهداف خود و تثبیت ایدئولوژی بعثی، به رویارویی با انقلاب اسلامی ایران و اصول و مبانی آن بپردازد.
از سوی دیگر، حكومت عراق با حمله به ایران میتوانست توجه مردم خود را از مسائل داخلی عراق به خارج معطوف كند. انقلاب اسلامی با طرح شعارهای اسلامی و پرجاذبه خویش، بهطور طبیعی نخستین مناطقی را كه تحت تأثیر خود قرار میداد، كشورهای همسایهاش بودند. در میان همسایگان ایران، كشور عراق با داشتن 62 درصد شیعه، خطر را بیش از دیگر كشورها احساس میكرد. خطری كه باعث بروز تظاهرات و راهپیماییها و دیگر حركتهای اعتراضآمیز مردمی به رهبری آیتالله سید محمدباقر صدر شده بود. سركوبی این حركتها و به شهادت رساندن آیتالله صدر و خواهرش میتوانست موج خصومت میان مردم و حكومت بعثی را افزایش دهد. صدام احتمالاً به این موضوع میاندیشید كه حمله به ایران و تضعیف، تحقیر یا سرنگونی آن، هم منبع خطر را تضعیف یا نابود میكند و هم مردم عراق متوجه یك دشمن خارجی میشوند و برای حفظ وحدت ملی از حركتهای اعتراضآمیز نسبت به حكومت بعثی دست برمیدارند.
ـ برقراری حاكمیت مطلق بر اروندرود
برخی معتقدند در بین عوامل مختلف، اختلاف ایران و عراق بر سر اروندرود، اصلیترین عامل وقوع جنگ بوده است. به اعتقاد آنها مسئله اروندرود چندین بار به تیرگی روابط دو كشور و حتی قطع رابطه انجامید و دو كشور ایران و عراق تا مرز جنگ پیش رفتند تا اینكه در نهایت عراق كه در موضع ضعف بود، در سال 1975، طی قرارداد الجزایر، خواستِ ایران را مبنی بر حاكمیت مشترك دو كشور بر اروندرود پذیرفت. اما همواره به دنبال فرصتی بود تا این قرارداد را لغو نماید. صدام در سخنرانیهایش، پیش از جنگ و در جریان حمله به ایران، همواره اعتراف میكرد كه جنگ را برای لغو قرارداد الجزایر و استقرار دوباره حاكمیت عراق بر اروندرود (شطالعرب) آغاز كرده است.
وزیر امور خارجه عراق در نامة خود به دبیركل سازمان ملل متحد در 21 سپتامبر 1980 (30 شهریور 1359) تصریح كرد كه دولت عراق در نظر دارد به مواضع قبل از سال 1975 بازگردد و كنترل كامل شطالعرب را در دست گیرد.
صدام حسین در 17 سپتامبر 1980 (26 شهریور 1359) در جلسه فوقالعاده مجمع ملی عراق با پوشیدن لباس نظامی و با صدایی نظیر صدای جمال عبدالناصر ـ موقعی كه كانال سوئز را ملی اعلام كرد ـ سخنرانی مفصلی ایراد نمود و طی آن لغو موافقتنامه الجزایر در 6 مارس 1975 و قراردادهای وابسته به آن را اعلام کرد. وی در بخشی از سخنان خود گفت:
« ... بنابراین روابط حقوقی در شطالعرب باید به آنچه قبل از 6 مارس 1975 بود، برگردد. این رودخانه باید، با تمام حقوق مقرر كه ناشی از حاكمیت كامل بر آن باشد، هویت عربی واقعی خود را ـ همانطور كه نام آن و حقیقت امر در طول تاریخ بوده است ـ دوباره بازیابد. ... ما این تصمیم تاریخی را برای به دست آوردن حاكمیت كامل بر اراضی و آبهای خود گرفتیم و علیه هر كس كه بخواهد با این تصمیم مشروع ما مخالفت نماید با تمام قدرت و شایستگی مقابله خواهیم نمود.»
در پی اعلام این تصمیم، دولت عراق به منظور بازگشت وضع اروندرود به دورة قبل از انعقاد عهدنامة مرزی و حسن همجواری سال 1975 اقدامات لازم را به عمل آورد. از جمله مقامات بندری عراق به كاركنان خود در داخل و خارج ابلاغ كردند راهنمایی كشتیها، صدور اجازه حركت آنها و دریافت عوارض بندری باید تماماً به دست عراقیها انجام شود. این مقامات همچنین هماهنگی لازم را با آژانسهای بینالمللی به عمل آوردند و از آنها درخواست كردند كه صاحبان كشتیها به كاركنان و خدمه كشتیهای خود دستور دهند تا برای دریافت خدمات كشتیرانی فقط از راهنمایان عراقی كمك بخواهند و برای ورود به اروندرود و خروج از آن نیز از مقامات عراقی اجازه بگیرند و پرچم عراق را ـ حتی اگر مقصد آنها، بنادر ایران باشد ـ بر فراز كشتیهای خود، برافرازند.
دولت عراق برای تسلط و حاكمیت مطلق بر اروندرود ناگزیر بود دو ساحل آن را در اختیار گیرد تا این آبراه به صورت یك رودخانه داخلی عراق درآید. سعدون حمادی در نامهای به سازمان ملل در این مورد مینویسد:
«به منظور تضمین حاكمیت مطلق عراق بر شطالعرب كه رودخانهای ملی باشد و برای اینكه در موضعی باشیم كه ما را قادر به اعمال حاكمیت مطلق سازد، ناگزیریم كه كرانه شرقی این آبراه را ... حفظ و تأمین نماییم.»
دولت عراق آن قسمت از اراضی را كه ادعا میكرد بر طبق موافقتنامة 1975 الجزیره باید به آن دولت مسترد میشد با توسل به زور به اشغال خود درآورد. پس از اشغال این اراضی (مناطق سیفسعد، زینالقوس و میمك)، ژنرال عدنان خیرالله وزیر دفاع عراق در 19 شهریور 1359 اعلام كرد كه نیروهای مسلح عراق به مرزهای بینالمللی رسیدهاند. وی اضافه كرد: «ما تمام سرزمینهایی را كه ایران با زور تصرف كرده بود، دوباره پس گرفتیم و اختلافات خود را با ایران در مورد سرزمینهای مذكور حل كردیم.»
دولت عراق نیز در همان تاریخ اعلام كرد تمام اراضیای را كه ایران در بازگرداندن آن به موجب موافقتنامة الجزیره كوتاهی كرده بود، آزاد كرده است. وزیر دفاع عراق وسعت مناطقی را كه ارتش آن كشور به اشغال خود درآورد 324 كیلومترمربع اعلام كرد، ولی سعدون حمادی طی مصاحبهای در سازمان ملل این رقم را 400 كیلومترمربع ذكر كرد.
البته ادعای عراق مبنی بر عدم استرداد این اراضی، هیچگونه مبنای قانونی نداشت و تنها ناشی از سیاستهای توسعهطلبانه عراق بود، زیرا در سال 1975 كمیتهای متشكل از نمایندگان ایران، الجزایر و عراق با موافقت دولت عراق، مرزهای زمینی بین دو كشور را ابتدا بر روی نقشه و سپس با نصب میلههای مرزی بر روی زمین معین و مشخص كرده بود.
ـ تجزیه خوزستان از ایران
دولت عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تلاشهای گستردهای را برای تجزیه استان خوزستان آغاز كرد. مشكلات موجود ناشی از انقلاب و ضعف دولت مركزی ایران فرصت خوبی برای دولت عراق فراهم كرد تا مطامع توسعهطلبانه خود را درباره خوزستان به اجرا گذارد. از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب، عراق حقایق تاریخی مربوط به خوزستان را تحریف كرد. این اقدام با چاپ فراوان نقشههای جغرافیایی جعلی كه در آن بخشهایی از سرزمین ایران، مانند خوزستان و بلوچستان از كشور تفكیك شده بود، همراه بود. در یكی از این نقشهها، تمام دامنههای جنوبی زاگرس و حتی مناطق سه هزار ساله آریایینشین جزء منطقه "عربستان" بزرگ (شامل خوزستان و نواحی اطراف آن) آورده شده بود. بدین معنا كه این محدوده میبایست از ایران جدا و ضمیمة عراق میشد. تلاش دولت عراق برای تغییر اسامی تاریخی و جغرافیایی سرزمین ایران ـ مانند شیوة رژیم اسرائیل طی 40 سال گذشته كه ابتدا اسامی تاریخی سرزمینهای عربی را تغییر داد، سپس آنها را اشغال و بعد از مدتی ضمیمة خاك خود كرد ـ نیز قابل ذكر است.
پس از انقلاب اسلامی ایران، بغداد بار دیگر به صورت پایگاه جنبشهای تجزیهطلبانه خوزستان در آمد. كنترل نشدن دقیق مرزها در اوایل انقلاب، موجب شد تا مقادیر زیادی اسلحه از عراق وارد خوزستان شود.
سفیر عراق در بیروت در 3 نوامبر 1979 (12 آبان 1358) بهبود روابط ایران و عراق را به تحقق چند شرط از جمله اعطای خودمختاری به اقلیت عرب در ایران مشروط كرد. صدام حسین نیز در آوریل 1980 (فروردین 1359) طی سخنانی خواستار به رسمیت شناختن خوزستان (كه آن را عربستان نامید) به عنوان یك منطقه عربی شد. طهیاسین رمضان نیز در اول اردیبهشت 1359 بر «پایبندی كشورش در گرفتن حق ملت عرب عربستان (خوزستان)» تأكید كرد. در همان ماه نیز صدام حسین در مجمع شورای ملی عراق گفت:
«هیچوقت رسالت خود و مفهوم آن را از یاد نبردهایم. ما فریادِ زنان عربی را كه در عربستان (خوزستان) به سر میبرند از یاد نخواهیم برد.»
بر پایة برخی گزارشها، تجاوز عراق به ایران بر اساس طرح تجزیه خوزستان ایران ـ كه در وزارت امور خارجه انگلیس تهیه شده بود ـ استوار بود. بر اساس این طرح، قرار بود ارتش عراق با كمك شاپور بختیار و غلامعلی اویسی ، در مدت یك هفته استان خوزستان را به اشغال خود در آورند و سپس "جمهوری آزاد ایران" را تحت رهبری بختیار تشكیل دهند. پایتخت جمهوری جدید نیز میبایست شهر اهواز باشد. كردستان ایران نیز پس از اشغال به این جمهوری ملحق میشد. طبق این طرح پس از گذشت یك دوره، خوزستان به طور رسمی ضمیمة عراق میشد.
ـ سرنگون كردن دولت ایران
دولت عراق تمایل خود را به سرنگون ساختن دولت جمهوری اسلامی ایران و یا تضعیف انقلاب اسلامی ایران هرگز پنهان نكرد. طهیاسین رمضان معاون اول نخستوزیر و فرمانده ارتش خلقی عراق در مصاحبه اختصاصی با روزنامه الثوره ارگان رسمی حزب بعث در ژانویه 1980 اظهار كرد:
«ما بر این نكته تأكید میكنیم كه جنگ به پایان نخواهد رسید مگر اینكه رژیم حاكم بر ایران به كلی منهدم شود.»
وی افزود:
«هیچ كشوری در جهان قادر نیست بدون داشتن یك دولت قوی، متحدینی در محافل بینالمللی، اقتصادی مطلوب، منابع مالی و تداركات تسلیحاتی اقدام به جنگ نماید. جمهوری اسلامی ایران هیچ یك از این امتیازات را ندارد.»
برآورد شده بود كه یك تجاوز سریع و قاطع میتواند ایران را به زانو درآورد. بر همین اساس صدام حسین در ژوئیة 1980 با اعتماد به پیروزی خود گفته بود:
«رهبری ایران بر روی شكست ما حساب میكند و ما خواهیم دید كه چه كسی پیروز خواهد شد.»
ـ ایفای نقش ژاندارم منطقه
از نظر حاكمان وقت عراق پیروزی انقلاب اسلامی ایران تعادل قوا را در منطقه خلیجفارس به نفع عراق تغییر داد. این مسئله در سخنان عدنان خیرالله وزیر دفاع عراق به خوبی آشكار است. او میگوید:
«عراق افسانه برتری ایران را در منطقه از میان برده است.»
سقوط شاه كه ژاندارم غرب در خلیجفارس بود، خلأ قدرتی در منطقه خلیجفارس به وجود آورد. حتی قبل از آن، آخرین نخستوزیر دوران شاهنشاهی ایران اعلام كرد كه ایران دیگر تمایلی به اجرای نقش ژاندارمی در خلیجفارس ندارد.
صدام حسین برای تثبیت نقش خود به عنوان ژاندارم خلیجفارس، در بهمن 1358 به انتشار منشور ملی اقدام كرد. وی در این باره میگوید:
«به عقیده ما تعهد كشورهای خلیج به این منشور به عنوان تعیین كنندة چارچوب كلی روابط فیمابین، امنیت خلیج را تأمین میكند. نگهبان امنیت خلیج فرزندان خلیج و كشورهای آن هستند.»
از سوی دیگر، عراق با دامن زدن به نگرانی بیمورد كشورهای خلیجفارس از انقلاب اسلامی ایران، توانست آنها را به طرف خود جلب كرده، عراق را به عنوان تنها سپر دفاعی در مقابل انقلاب اسلامی ایران معرفی كند. سعدون حمادی در این زمینه گفته است:
«اگر عراق سقوط كند، پس از آن تمام كشورهای خلیجعربی (فارس) سقوط خواهند كرد.»
صدام حسین تجاوز عراق به ایران را دفاع از ملت عرب، كشورهای خلیجفارس و حفظ ویژگی "عربی بودن" خلیجفارس عنوان میكرد. وی در سخنرانی رادیویی خود در 28 سپتامبر 1980 در این باره گفت:
«این جنگ تنها برای ما نیست، بلكه بیشتر برای تمام اعراب و همچنین ویژگی عربی بودن خلیج است.» او اضافه كرد: «عراق از طرف ملت عرب و شهروندان خلیج میرزمد.»
ـ رهبری جهان عرب
صدام حسین رؤیای رهبری جهان عرب را نیز در سر میپروراند. از نظر ایدئولوژیكی، رسالت تاریخی حزب بعث ایجاد یك امپراتوری به رهبری این حزب بود. شعار حزب بعث "امه عربیه واحده، ذات رساله خالده" (امت عربی واحد، رسالتی جاویدان) است. از نظر حزب بعث، اعراب به رغم تقسیم به كشورهای مختلف همیشه ملت واحدی را تشكیل میدادهاند و اكنون نیز باید مرزهای بین كشورهای عربی از میان برداشته شود و اعراب مجدداً ملت واحدی را تشكیل دهند. رسالت تاریخی حزب بعث احیای عظمت عصر جاهلیت اعراب و امپراتوریهای امویان و عباسیان است. به همین دلیل، صدام جنگ عراق علیه ایران را قادسیه دوم یا قادسیه صدام نامید.
صدام حسین در 28 سپتامبر 1980 خطاب به مردم عراق گفت:
«ما باید شمشیرهای علی، خالد و سعدابن ابیوقاص را برای مبارزه با این گروه ستمگر و آموختن درسهای تاریخی جدید به آنها، همانند نبرد باشكوه قادسیه از نیام درآوریم. نبرد با شكوه قادسیه تكبر و خودخواهی خسرو پرویز را نابود كرد و موانع اسلام را از میان برداشت و بیدینی و نادانی و تجاوز را در این منطقه ریشهكن كرد. ارتش دلیر ما نیز در زینالقوس و سیف سعد همین كار را انجام داد.»
از طرف دیگر صدام حسین قصد داشت تا جنگ بین ایران و عراق را به جنگ ایران و اعراب مبدل سازد. وی بارها در سخنان خود اظهار كرده بود كه از جانب اعراب به پا خاسته است تا حقوق از دست رفته آنان را دوباره به دست آورد. صدام حسین در مصاحبهای در 23 اسفند 1362 خطاب به اعراب گفت:
«ما كه برادرانتان هستیم، به نمایندگی از سوی شما، دفاع از سرزمین اعراب را آن گونه كه در خور است به عهده خواهیم گرفت.»
در این زمان مصر با امضای موافقتنامة "كمپدیوید" نقش رهبری خود را در جهان عرب از دست داده بود و صدام حسین خود را برای پركردن خلأ رهبری مصر در جهان عرب، شایسته میدید.
ـ ادعا در مورد جزایر سهگانه ایرانی در خلیجفارس
مقامات مسئول عراقی بارها در سخنان خود به مسئله جزایر سهگانه ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك اشاره كرده و خواستار استرداد آنها شده بودند. اینگونه اظهارات از 6 ماه قبل از آغاز تجاوز عراق به ایران افزایش یافت. مقامات عراقی ضمن اینكه از ایران میخواستند جزایر سهگانه را بازگرداند، عراق را متعهد به بازپسگرفتن این جزایر میدانستند.
صدام حسین نیز طی مصاحبهای درباره امكان بازپسگرفتن جزایر سهگانه و مورد دیگری كه به آن اشاره نكرد، در تیرماه 1359 گفت:
«اكنون توان بازپسگرفتن جزایر و امكان به دست آوردن موردی كه آن را باز خواهیم گرفت، داریم؛ پس چه دلیلی وجود دارد كه سكوت كنیم.»
به طور كلی اهداف عراق در تجاوز به ایران در سه سطح قابل بررسی است:
1ـ حمله به ایران با هدف انتقال مرز آبی دو كشور از خطالقعر
(خط تالوگ) اروندرود به ساحل شرقی آن.
2ـ حمله به ایران با هدف جدا كردن استان خوزستان از ایران و ایجاد كشوری مجزا تحت سلطه عراق با نام عربستان.
3ـ حمله به ایران با هدف فروپاشی نظام جمهوری اسلامی و روی كار آمدن دولتی غربگرا به جای آن.
ولی اهداف دیگری نیز برای عراق وجود داشت كه در صورت برآورده شدن یكی از اهداف سهگانه بالا، آن اهداف نیز قابل دسترسی بود. عمدهترین هدف عراق به دست آوردن نقش ژاندارمی خلیجفارس به جای ایران و برتری كامل سیاسی نظامی بر سایر كشورهای خاورمیانه و به ویژه كشورهای منطقه بود.
نكتهای را كه باید به آن توجه كرد و میتواند در بررسی علل آغاز جنگ مؤثر باشد، شرایط زمانی است كه جنگ عراق علیه ایران آغاز میشود. در این زمان نظام بینالمللی بین امریكا و اتحاد جماهیر شوروی سابق تقسیم شده و جنگ سرد بین امریكا و شوروی در جریان است. در این دوره كشورهای جهان از جمله ایران و عراق به نوعی تحت نفوذ و سیطرة یكی از دو قدرت برتر قرار دارند. ایران در دورة پهلوی، تحت نفوذ امریكا بود و یكی از كشورهای اقماری این ابرقدرت محسوب میشد اما پیروزی انقلاب اسلامی به دوران تسلط امریكا بر ایران پایان داد و ایران به عنوان كشوری آزاد و مستقل، دوران جدیدی از حیات خود را آغاز كرد. در این بین آنچه بیش از حد قابل توجه بود عدم وابستگی انقلاب ایران به ابرقدرت دیگر (شوروی سابق) بود. ایران موفق شده بود بدون ارتباط با یكی از دو ابرقدرت و سایر قدرتها، انقلاب خود را به پیروزی رسانده، نظام جمهوری اسلامی را تأسیس نماید و به حیات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود به صورتی مستقل ادامه دهد. این مسئله خوشایند دو ابرقدرت به ویژه امریكا نبود لذا این كشور همواره تلاش میكرد تا مانع از موفقیت این تجربة جدید در جهان شود. به همین دلیل توطئههای بیشماری علیه انقلاب اسلامی ایران تدارك دیده شد. از جمله این اقدامات میتوان به بحرانهای منطقهای در كردستان، خوزستان، گنبد، سیستان و بلوچستان، كودتای نوژه و ... اشاره كرد. هیچیك از این اقدامات خوشبختانه به نتیجه نرسید و انقلاب اسلامی ایران به حیات خود ادامه داد. با خنثی شدن توطئههای فوق علیه ایران، تنها راه باقیمانده برای سركوب انقلاب اسلامی، تحمیل یك جنگ تمام عیار به ایران بود. برخی تحلیلگران و صاحبنظران سیاسی معتقدند كه همسویی منافع امریكا، عراق و كشورهای منطقه با یكدیگر سبب به وجود آمدن جنگی گسترده علیه ایران شد كه در صورت شكست ایران در این جنگ، هر یك از كشورهای مورد نظر به نوعی به اهداف و مقاصد خود دست مییافتند.
در هر حال، پذیرش هر كدام از این علل به عنوان علت اصلی شروع جنگ عراق علیه ایران مشكل است، اما تركیب همة این عوامل زمینه و موقعیت را برای اهداف جاهطلبانه صدام فراهم ساخته بود. خصوصاً اینكه با سقوط رژیم شاه، امریكا از انقلاب اسلامی و شعارهای آن ناخرسند بود.