گزارش یک تصمیمگیری
محمد درودیان
عمليات كربلاي 5 از دل عمليات كربلاي4 بيرون آمد ـ ماجراي عمليات سرنوشتساز سال 1365 بدين ترتيب بود كه بعد از تصرف فاو در عمليات والفجر8 توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در نهمين ماه سال 1364 كه تثبيت و منطقه و شكست نيروهاي دشمن به مدت 78 روز طول كشيد و در سال 1365 فرماندهي كل سپاه برادر محسن رضايي بر اين انديشه بود كه عمليات بعدي ما در سال 1365 بايد بزرگتر از عمليات فاو باشد و لا موازنه قوايي كه بعد از فتح خرمشهر يك بار ديگر بود جمهوري اسلامي ايران تغيير پيدا كرده، توسط دشمن با توجه به ارتقاء توان رزمي و حجم انبوه تسليمات و تجهيزات اهدايي از سوي حاميان منطقهاي و جهاني صدام، جبهه ايران مورد حمله قرار ميگيرد و به دليل آنكه دشمن مترصد به دست گرفتن ابتكار عمل است ممكن است از فرصت استفاده كند و به فاو حمله كند ـ و براي اين منظور گروهي به دستور برادر محسن به سرپرستي برادر رشيد در مورخه 23/2/1365 (دهه سوم ارئيبهشت ماه) تشكيل شد و همگي به تهران فرا خوانده شديم ـ فرمانده لشكرها (شهيد حسين خرازي ـ شهيد مهدي باكري ـ شهيد احمد كاظمي و ....)نيز در جلسه بودند ـ بعد از چند روز بحث، لشكرها رفتند به منطقه عمليات ـ و با فرمانده قرارگاهها بحث را ادامه داديم (برادران عزيز جعفري ـ غلامپور ـ علي هاشمي و ...سردار محتاج ـ سردار علايي) موضوع بحث اين عمليات گستردهتر از فاو بود و به اين نتيجه رسيديم كه براي تصرف هدف مهمي مثل بصره، نميتوان اميدي به 100 الي 150 گردان نيرو داشت ـ و بايد افزايش توان را داد و استعداد گردانهاي عمل كننده در عملياتهاي سابق (فاو ـ خيبر ...) به 300 الي 400 گردان افزايش پيدا كند تا بتوان از دو الي سه محور به دشمن حمله كرد و استعدادي نيز درد حد 100 گردان احتياط داشته باشيم ـ و الا چنانچه بخواهيم به هدف مهمي مثل بصره دست پيدا كنيم 5، 6 سال طول ميكشد تا بتوان با 5 ـ 6 عمليات 100 الي 150 گردانه تصرف كنيم و در اين عمليات كمي پيشروي كنيم ـ ولي چنانچه با 400 گردان يك باره حمله كنيم دشمن قادر نيست همزمان در همه محورهاي تهاجم در برابر ما دفاع كند ـ و بنابراين تقاضاي 250 هزار نيروي بسيجي نموديم به جاي 100 هزار نيروي بسيجي كه معمولاً ساليانه در نيمه دوم سال به جبهه ميآمدند ـ و ما با 100 گردان بسيجي، حدود 150 گردان نيروي در يگانهاي سپاه ايجاد ميكرديم ـ و اگر 250 هزار نفر بسيجي را مسئولين كشور ميپذيرفتند كه به جبهه اعزام شود ما قادر بوديم 400 گردان نيروي رزمنده داشته باشيم.
و بنابراين در تاريخ 9/3/1365 مباحث را جمعبندي كرديم و اين بعد از طرح مسئله در حضور برادر محسن بود كه به حد كافي ايشان دقت و راهنمايي كرد و جرح و تعديل نمود و روح حاكم بر جمعبندي بحث ما براي ادامه جنگ اين بود كه فقدان يك استراتژي در جنگ باعث شده كه اجراي يك عمليات براي پايان دادن به جنگ عامل ناكامي ما باشد و براي اثبات چنين استدلال كرديم كه ما بايد پس از فتح خرمشهر همانند قبل از آن، كه براي آزادسازي مناطق اشغالي مجموعهاي از عمليات را طراحي واجرا كرديم و معضل مناطق اشغالي حل شد، در تداوم آن بايد براي پايان دادن به جنگ، پيروزي قاطعي به دست آوريم و اين مهم با استراتژي نظامي و طراحي و اجراء مجموعه عملياتهايي ممكن بود و به اين نتيجه رسيديم كه نيازمند 1500 گردان نيرو هستيم طي يك سال و نيم الي 2 سال تا حمله به سه هدف در سراسر جبهه صورت گرفت در سه مقطع زماني يكي در جنوب ـ يكي در شمال غرب و يكي هم در جبهه مياني بدين ترتيب كه هدف بصره با 500 گردان، هدف كركوك با چهارصد گردان و هدف بغداد با 600 الي 700 گردان مورد حمله قرار گيرد كه انجام هر عمليات 4 الي 5 ماه طول ميكشيد جمعبندي بحثها در جلسهاي تقديم رئيسجمهور وقت (و رئيس شوراي دفاع) و فرمانده عالي جنگ شد كه نپذيرفتند ـ و مجدداً مثل سالهاي قبل تأكيد كردند كه از يك عمليات پتشيباني به عمل ميآيد كه اين عمليات را سپاه در منطقه شلمچه ـ امالرصاص و جزيره مينو پيشنهاد داد كه در قالب عمليات كربلاي4 شكل گرفت و ثقل توجه و محور اصلي پيشروي عمليات كربلاي4 تصرف ابوالخضيب بود كه بخض اعظم جنوب بصره را شامل ميشد ـ عمليات كربلاي4 در تاريخ 4/10/1365 به اجرا گذاشته شد ولي به دليل كشف محورهاي اصلي پيشروي توسط دشمن مبتني بر تمركز اطلاعات توسط امريكائيها ـ منافقين عربستان و خود عراقيها، در حقيقت عمليات عمليات توسط برادر محسن صادر شد و به سرعت نيروها را به عقب كشيده شدند ـ در عمليات كربلاي4 پنجاه گردان نيرو از 220 گردان به كار گرفته شده ـ برادر محسن رضايي در همان ساعات اوليه بامداد به برادران شمخاني ـ آقاي عراقي ـ آقا رحيم ـ رشيد ـ رفيقدوست و آقاي دروديان دستور داد كه از آبادان به اميديه (پايگاه پنجم شكاري نيروي هوايي سپاه) برويد و به آقاي هاشمي كه در آنجا مستقر شده بود پيشنهاد عمليات بعدي را در منطقه شلمچه از قول من بدهيد (عملياتي كه بعداً به نام كربلاي5 شكل گرفت) و تأكيد كنيد چنانچه ما موفق بشويم كمتر از دو هفته آينده عمليات بكنيم با توجه به آمادگي نيروهاي ما و تصورات دشمن كه ايرانيها شكست خوردهاند و دشمن در غافلگيري به سر ميبرد و اصلاً انجام يك عمليات بزرگ را در اين محدوده زماني نميتواند تصور كند، ما موفق ميشويم و آقاي هاشمي نيز پس از شنيدن بحثها كه ما از قول برادر محسن منتقل كرديم پذيرفت كه انجام عمليات بعدي در دستور كار قرار بگيرد ـ منتها از ارتش نيز ميخواست كه آنها نيز عمليات انجام دهعند كه برادران ارتش انجام عمليات در منطقه غرب در محور سومار ـ مندلي را پيشنهاد كردند كه به تصويب رسيده بود ـ و دستور فرمانده عالي جنگ اين بود كه عمليات ارتش در غرب كشور در روبهروي بغداد چند روز زودتر از انجام عمليات توسط سپاه در محور شلمچه صورت گيرد ـ تا دشمن موفق به انتقال عمده قواي خود به جنوب كه محور اصلي پيشروي رزمندگان بود نشود ـ ولي در عمل اينطور نشد و عمليات كربلاي6 توسط برادران ارتش در غرب، چند روز بغداد انجام عمليات كربلاي5 توسط سپاه در جنوب صورت گرفت.
و بدين ترتيب سپاه آماده انجام عمليات كربلاي5 در مستحكمترين خطوط دفاعي دشمن در طول 8 سال جنگ گرديد ـ و به اعتراف خودي و دشمن هيچ قطعهاي از خطوط زميني 1300 كيلومتري جنگ بين ما و دشمن مثل شلمچه نبود ـ در سال گذشته نيز (در بهمن 64) همزمان با انجام عمليات توسط سپاه در فاو و تصرف آنجا، ارتش به دستور قرارگاه خاتمالانبياء(ص) مأموريت داشت كه در همين منطقه شلمچه عمليات انجام دهد و پيشروي كند كه همزمان در دو عمليات يكي در شلمچه توسط ارتش و يكي در فاو توسط سپاه صورت گرفت ولي ارتش در شلمچه موفق به پيشروي نگرديد و شكست خورد مهمترين و تاريخيترين مباحث قبل از حمله رزمندگان سپاه به شلمچه در مورد طرحريزي و تصميمگيري، بحث تصميمگيري نهايي براي انجام عمليات در ساعات پاياني روز 17/10/1365 بود كه به اعتقاد همه فرماندهان سپاه، اين هنر برادر محسن رضايي بود كه آقاي هاشمي موفق به تصميمگيري شدند ـ اداره جلسه بر عهده آقاي هاشمي بود ولي در جلسه به دليل طرح مباحث ابهامآميز و ترديدآميز تصميمگيري به غايت دشوار بود و آقاي هاشمي رفسنجاني كمي تمايل پيدا كردند به روش رأيگيري قبل مجلس شوراي اسلامي (موافق ـ مخالف) تصميمگيري كند كه برادر محسن مانع شد و به اين نكته توجه عميق داشت كه در يك محيط انتظامي آن هم در يك شب قبل از عمليات بزرگ و سرنوشتسازي همچون كربلاي5، تصميمگيري بر مبناي نظريان موافق و مخالف فرماندهان عمل كننده هم مهلكي است كه خداي نكرده در روح و جان فرماندهاني كه ميخواهند شب بعد با همه وجود و شجاعت و عزم و اراده وارد عمل شوند تأثيرات منفي خواهد داشت ـ و برادر محسن به آقاي هاشمي پيشنهاد كرد كه جلسه خاتمه پيدا كند و دو نفري جلسه در را در اتاق خلوتي ادامه بدهند و تصميمگيري كنند ـ كه بدين ترتيب هم عمل شد و ساعت 4 بامداد 18/10/1365 تصميم تاريخي گرفته شد و از زبان آقاي هاشمي به جمع فرماندهان گفته شد كه فردا شب (19/10/1365) عمليات انجام شود.
در آخرين شب از فرصت تعيين شده براي كسب* آمادگي، تلاشهاي بيوقفه يك هفته اخير همچنان در اوج خود ادامه داشت.
گزارشات پي در پي كه به فرماندهي كل سپاه ميرسد حاكي از آن بود كه كارها با سرعت و جديت پيش ميرود. منطقه عملياتي به شدت شلوغ و در هر گوشه آن يگانها و واحدها به اقدامات مربوطه مشغول بودند. در دو روز اخير زمين منطقه با كارهاي مهندسي و جادهكشي و استقرار نيروها و تجهيزات ناگهان به كلي تغيير يافته بود ولي وجود گرد و غبار شديد همراه با مه تمامي اين تحركات را از ديد دشمن پوشانده است. خبر ميرسد كه در برخي نقاط حتي فاصله 100 متري به زحمت قابل رويت است. كليه كارهاي عملياتي و فرماندهان و مسئولين براي پيگيري و سرعت دادن و انجام امور بسجي شدهاند.
و با وجودي كه قرار است آقاي هاشمي در همين شب به قرارگاه خاتم 1 آمده و آخرين بررسي و پيگيري امور را برگزار كند. به جز فرمانده كل سپاه و تني چند از معاونين و مشاورين، ساير برادران هنوز به قرارگاه مراجعت نكردهاند حتي برادران شمخاني و رحيم صفوي تا ساعتي پس ار آمدن آقاي هاشمي به دنبال كارها هستند و هنوز براي شركت در جلسه در قرارگاه حاضر نشدهاند.
در مجموع مشكلات باقيمانده تحتالشعاع اقدامات انجام شده است و وضعيت حاكي از آن است كه عمليات در زمان تعيين شده (فردا شب) انجام خواهد شد. البته اين مسئله ناشي از رفتار و برخوردهاي برادر محسن است و ديگران اما و اگرهائي در ذهن دارند كه در سير پرشتاب پيشرفت كار، چندان مجال بروز و ظهور نمييابد.
آقاي هاشمي دقايقي پس از ساعت 22 (17/10/1365) به قرارگاه ميرسد و قبل از آنكه برادارن حاضر شوند و جلسه اصلي تشكيل گردد با برادر محسن به گفتوگو ميپردازد. آنچه در اين جلسه* خصوصي طرح گرديد نشان دهنده وضعيت و موقعيت از ديدگاه فرماندهي كل سپاه است.
وي طي گزارشي اجمالي اقدامات انجام شده و همچنين ضمن پاسخ به سئوالات آقاي هاشمي و توضيحات لازم در مورد كارهاي باقيمانده و تدابير اتخاذ شده، در واقع اعلام مي كرد مشكلات لاينحلي كه منجر به توقف شود، باقي نمانده و عمليات انجام خواهد شد. قسمتي از گفتوگوهاي انجام شده ذيلاً ارائه ميشود:
گفتوگو با موضوع كمبود زمان و تراكم كارهاي لازم شروع شد.
برادر محسن:
"مقداري عجله شده."
آقاي هاشمي:
"چرا عجله، چند روز هم دير شده."
برادر محسن:
"خشايارها حاضر نبود."
آقاي هاشمي:
"شما كه اينها را در هور به كار ميگرفتيد، ديگر چه ....؟
برادر محسن:
"مقداري كوتاه كردن** پايه لاورها طول كشيد، (زمان لازم براي) آموزش غواصها، چون (منطقه) با هور فرق دارد و غواصها بايد سينهخيز بروند."
آقاي هاشمي:
"اينها كه آموزش نميخواهد."
برادر محسن:
"منطقه جاي استقرار يگانها را ندارد و خيلي محدود است."
آقاي هاشمي:
"قبلاً لشكرهاي ديگر بودهاند."
برادر محسن:
"مشكل لشكر 41 هنوز حل نشده."
آقاي هاشمي:
"41 از اول مخالف بود."
برادر محسن:
"حالا از همه موافقتر شده."
سپس اقدامات انجام شده و برخي نكات مربوط به عمليات مطرح ميگردد.
برادر محسن: (ضمن توضيح مانور و برخي نكات مربوط به يگانها):
"يه مقداري شناساييها در روحيهها مؤثر بوده، يه مقداري پل كوثري كه قرار شده بزنيم، يك تعداد خشايارها به دست بچهها رسيده كه مؤثر بوده و يك مقدار اطمينانش بهتر از گذشته است."
آقاي هاشمي:
"وضع بهتر شدهها؟"
برادر محسن:
"لشكر سيدالشهداء يك سري شناساييهايي كرده، اميدوار كننده است انشاءالله، رفتهاند تا پشت دشمن شناسايي كردهاند."
برادر محسن به تلاشهاي اصلي مانور اشاره ميكند و ميگويد:
"سه سرپل حياتي در منطقه داريم (روي نقشه سرپل پشت كانال ماهي، نوك جنوبي كانال و جاده آسفالت جلوي شلمچه را نشان ميدهد) براي اينكه عملياتمان قفل نشود، بايد اين سه گره با آتش توپخانه و ادوات و ... حل شود و بچهها بكشند داخل و حركت پياده و مكانيزه شروع شود و بعد در عمق جنگ سختي داريم كه با آتش توپخانه و زرهي بايد كار كنيم كه الحمدالله آمادگيمان (از اين نظر) خوبست. 2 گردان تانك داريم، يعني دو تا 30 دستگاه، زرهي ما كه راه بيافتد در قلب دشمن و اولين نيروهاي ما كه آنجا برسند ديگر تمام است. (اميدواري زياد است)
آقاي هاشمي:
"دشمن هم كه زرهي دارد."
برادر محسن:
"عرصه بهش تنگ ميشود، ميدان مانورش تنگ ميشود."
آقاي هاشمي: "چرا؟"
برادر محسن:
"در اين صورت زمين ندارد براي مانور، وقتي ما از اين جاده رد شويم (جائي كه از آن پسزرهي وارد ميكنيم) ديگر با دشمن قاطي ميشويم."
سپس گزارش تشكيل سه قرارگاه پشتيباني در كنار قرارگاههاي عمل كننده همراه با محسنات و پيامدهاي راهگشاي اين اقدام، داده ميشود. توضيحات برادر محسن به نحوي است كه خود به خود "قوت قلب" ميدهد. وي سپس اضافه ميكند:
"به يگانها گفتهايم تا 48 ساعت روي جادهها حساب نكنند براي اينكه مدام مسئله (حل نشده احتمالي) جاده مشغولشان ميكند، گفتهايم كه طوري برنامهريزي كنند كه فقط متكي به ابتكارات عبور آبي باشند اما به مهندسي گفتهايم تا صبح بايد جادهها تمام شود."
نهايتاً جمعبندي اين است كه:
"در عمليات زرهي خواهيم داشت، از توپخانه استفاده مؤثر خواهد شد، البته مقداري كندي در اول كار ممكن است باشد كه با آتش بايد حل شود، البته دشمن هم بايد خيلي هوشيار نباشد كه زودتر از آن كه پيشبيني ميكنيم كند نشويم."
برادر محسن روي اين قيد آخر زياد مكث نميكند و آقاي هاشمي نيز حساسيتي نشان نميدهد، جلسه از اين به بعد به مباحث حاشيهاي كشيده ميشود و مسائلي از قبيل تراكم 70 كشتي در جلوي بصره، پل متحرك سندباد كه سابقاً جهت عبور كشتيها بالا و پايين ميرفت، لزوم گرفتن توپ سنگين 203 (براي كوبيدن منطقه) و 175 (جهت كوبيدن شعيبيه) از ارتش، پيش ميآيد.
برادر رحيم صفوي وارد ميشود، اما بعضي از برادران از جمله شمخاني هنوز نيامدهاند و گفتوگوهاي پراكنده ادامه مييابد.
آقاي هاشمي (خطاب به برادر رحيم):
"قرارگاهتان را كجا زدهايد؟"
برادر رحيم منطقهاي را نشان ميدهد و اين باعث بحث كوتاهي در زمينه لزوم حضور فرماندهان در جلو و مخاطرات احتمالي ميشود."
آقاي هاشمي:
"چرا اينقدر جلو است.؟"
برادر محسن:
"بايد كنترل بكنيم."
آقاي هاشمي:
"با جلو بردن؟"
برادر محمدزاده:
"برادرها (فرماندهان قرارگاهها و لشكرها) عقب ميآيند براي جلسه و ..."
برادر محسن:
"اگر بگوييد نفربرهاي ام ـ 113 بدهند براي فرماندهان خيلي خوبست، اينها كه وصيتهايشان را نوشتهاند ولي ... از اين نفربرها دو تا دادهاند به من و آقا رحيم و شمخاني، خيلي مناسب است ارتباط دارد و ..."
آقاي هاشمي:
"اين را زياد دارند؟"
برادر محسن:
"اينها كه گرفتهاند براي ما صفر كيلومتر است."
آقاي هاشمي از هوشياري دشمن سئوال ميكند و بحث عوض ميشود و ...
برادر محسن:
"شام خورديد شما؟"
ديگر صحبتي باقي نمانده و همه منتظر جلسهاند، آقاي هاشمي كه ظاهراً در جو جلسه جائي براي نگراني، از آن نوع كه سابقاً مطرح بود، نميبيند چيزي به ياد ميآورد و ميپرسد:
"رشيد قبلاً موافق نبود، الان چه نظري دارد؟"
(چند ثانيه مكث جلسه)
برادر محمدزاده:
"اصولاً بچهها ترديد دارند؟"
آقاي هاشمي:
"همه ترديد دارند؟"
برادر محمدزاده:
"بله، به هر حال با مشكل بودن كار و كمي وقت و ..."
آقاي هاشمي:
"از چيش ترديد دارند؟"
برادر محمدزاده:
"از اينكه بشود هدف را بگيرند، مشكلات دارند چون واقعاً عمليات جديدي شد و مدت خيلي كم است."
چند ثانيه سكوت جلسه نشان ميدهد كه به خصوص از سوي برادر محسن تمايل و زمينهاي براي ادامه اين بحث وجود ندارد و برادر محمدزاده موضوع را عوض ميكند:
"ديشب اگر اينجا ميآمديد، برادر محسن كانال سلمان را كرده بود يك شهري، خيلي عجيب بود."
آقاي هاشمي:
"آب انداخته بودند."
مقداري راجع به مانور خشايار و كاربرد آن و اينكه اگر 15 روز زودتر ميرسيد چه نتايجي گرفته ميشد و ... صحبت ميشود هنوز برخي برادران از منطقه نيامدهاند.
آقاي هاشمي:
"اگر جلسه طول خواهد كشيد ما يك كمي استراحت كنيم تا بچهها بيايند."([1])
در شرايط طبيعي، نحوه شروع، ادامه و پايان يافتن جلسه نشان ميدهد كه در رده فرماندهي كل جنگ و سپاه در مورد عمليات مسئله چنداني وجود ندارد ولي در شرايط جديد، اين گونه جلسات كافي نبود و همانگونه كه در مباحث ذكر شد، آقاي هاشمي پس از كربلاي4 به ورود و دخالت در جزئيات بيشتر تمايل نشان ميداد. و در واقع جلسه بعد، كه شرح آن خواهد آمد، در نظر آقاي هاشمي چيزي بيشتر از يك جلسه توجيهي بوده و حالت تعيين كننده داشت.
در ساعت 11:30، پس از حضور كليه برادران مورد نظر در قرارگاه، جلسه تشكيل شد.* پس از تلاوت قرآن ابتدا برادر محسن به طور اجمالي از كليات اقدامات انجام شده گزارشي داد كه نشان ميداد آمادگيها به دست آمده و در برخي زمينهها نيز عقب افتادگيهايي وجود دارد كه تا فردا حل خواهد شد. سپس به وضع دشمن اشاره كرد كه به جز تحركاتي در 5 ضلعي مطلب خاصي نداشته است. برادر محسن اشاره كرد كه برادران جزئيات را توضيح خواهند داد و افزود:
"همه برادران ديگر به صورت جدي آماده شدهاند انشاءالله اينجا صداقتشان را نسبت به خداوند متعال و امام عزيز و شما مسئولين نشان ميدهند و اميداواريم از اين آزمايش (موفق) بيرون بيايند و از همه چيز خودشان آماده شوند كه بگذرند و انشاءالله موفق هم خواهند شد. به قول حضرت امير(ع): خداوند صداقت ما را ديد و ما را موفق كرد، اگر چه سئوالات و ابهامات در ذهن برادران هست اما خود اين را، ما به فال نيك ميگيريم.
كه هميشه هر وقت سئوالات زياد بوده ما موفق بودهايم و هر وقت خوشبيني داشتهايم با شكست مواجه شديم. اميدواريم كه در اين ميدان آزمايش همهمان روسفيد بيرون بياييم و بتوانيم يك حداقل كاري را انجام بدهيم."
نحوه شروع جلسه نشان دهنده مساعد بودن وضعيت است و اميدواري فراواني را نشان ميدهد، آقاي هاشمي نيز در همين زمينه ميگويد:
"تشكر داريم از برادران كه عليرغم فترتي كه پيش آمد، روحيهها را و تسلط بر خودشان را حفظ كردند و سريعاً براي ادامه كار آماده شدند. با ادله قطعي قرآني، ما با آمادگي كه در برادرانمان ميبينيم مستحق نصر خداوند هستند (انشاءالله حضار) هر چه خداوند تقدير كرد، ما تابع همان هستيم و آن را خير خودمان ميدانيم. با ادله قرآني زمينه نصرت الهي را ما درك كرديد، انشاءالله خداوند نصراش را نازل ميكند."
در ادامه جلسه برادر محرابي درباره وضعيت و تحركات دشمن، شناساييهاي انجام شده و وضعيت عمومي منطقه به خصوص آب گرفتگي، مفصلاً توضيح ميدهد و به سئوالات آقاي هاشمي پاسخ ميگويد و سپس برادر غلامپور پيرامون مأموريت قرارگاه كربلا و مسائلي چون سازمان رزم قرارگاه، مانور يگانها و ... گزارش مبسوطي ارائه نمود.
تا پايان گزارش برادر غلامپور كه حدود يك ساعت از شروع جلسه ميگذرد، روال جلسه عادي و متناسب با مضمون گفتوگوهاي قبلي و شروع جلسه است. و تنها در آخر گزارش فرمانده قرارگاه كربلا، مقداري درباره كانال زوجي و نحوه پدافند در آن و پيشبينيها و احتمالات مربوطه بحث ميشود و مختصر ابهامي باقي ميماند به نحويكه آقاي هاشمي با مختصر اما واگرهايي اشاره ميكند كه:
"حالا بقيه برادران هم بگويند كه مهمترين مسئله همين پايان كار اينجا است."
به خلاف آنچه تاكنون از مفاد جلسه حاصل ميشد با شروع گزارش برادر عزيز جعفري و توضيحات وي پيرامون مانور و مشكلات مربوطه به تدريج جو جلسه تغيير مييابد. لازم به يادآوري است كه قبلاً برادر عزيز جعفري وقتي از زمان حضور مجدد آقاي هاشمي در منطقه مطلع شده بود، به اطلاع برادر شمخاني ميرساند كه وي تصميم دارد با آقاي هاشمي راجع به مسائلي كه نسبت به عمليات در ذهن دارد، صحبت كند ليكن فرصتي فراهم نشد. و ظاهراً همان مطالب در قالب گزارش توضيح مشكلات در همين جلسه طرح گرديد و باعث شد روال بحثها تغيير كند. نكته مهم اينكه آقاي هاشمي به خلاف جلسات قبل اين بار روي ابهامات ميايستاد و بحث ميكرد.
برادر عزيز پس از اينكه مانور كلي قرارگاه و يگانهاي تحت امر را توضيح داد به مسئله عبور زمان آن پرداخت، در اين رابطه مسئله عقبه و ترابري* نيرو مطرح گرديد و نتيجه اين شد كه عمليات به روز خواهد كشيد حتي اگر غافلگيري هم باشد و دشمن درمواضع آماده خود تا آن زمان استقرار خواهد يافت و نيروها را پس خواهد زد.
پس از حدود 20 دقيقه از گزارش برادر عزيز كه ضمن آن بعضي برادران نيز سئوالات و توضيحاتي داشته آقاي هاشمي به نتايج جديدي ميرسد و اولين آثار نگراني و تزلزل در اين زمان ظاهر ميگردد.
آقاي هاشمي:
"شما با همه مساحباتي كه داريد ميگوييد اگر در وضع فعلي بخواهد عمليات شود، روز وارد عمل خواهيد شد.
برادر جعفري:
"بله، به روز كشيده ميشود."
آقاي هاشمي:
"روز هم كه قاعدتاً نميتوانيد اينجا بجنگيد."
برادر جعفري:
"من مطمئنم، يعني با اين پيشبينيهايي كه دشمن اينجا كرده و با اين عبور از نهرهاي ما و اين مواضع مسلط دشمن، عمل در روز كار آساني نيست و بايد شب باشد."
سپس بحث به اينجا كشيده ميشود كه دشمن در چه خطوطي نيروي كامل دارد و چگونه با شروع عمليات جاهاي خالي را پر خواهد كرد و اينكه از كانالها و نهرها و آب گرفتگيها چگونه عبور خواهند نمود و ... در آخر
آقاي هاشمي: "پس مطلقاً شب اول نميرسد ايشان؟"
برادر عزيز جعفري (با خنده): "نه"
برادر رحيم صفوي:
"اگر آن نون شكليها را بگيرند، اگر آن گرفته شود، اينها شب اول ميرسند."
برادر عزيز جعفري:
"بستگي دارد. من نميدانم روي ساعت (س) چه تصميمي گرفته شده يك بحث ما وجود مهتاب است مگر اينكه فردا شب يك ابر تاريك تاريك باشد. از آقاي فضلي كه امشب در جلسه سئوال ميكردم گفت كه يك محورشان 4 ساعت وقت ميخواهد."
اكنون يك موضوع جديد به بحث اضافه شده است.
پس از گفتوگوهايي معلوم ميشود كه به گفته هواشناسي امشب و فردا شب هوا نيمه ابري است و از آن به بعد ديگر تا ساعت 22 صاف خواهد بود.
بحثهاي فراواني پيرامون مهتاب، ديد دشمن، دوربين مادون قرمز، ساعت (س)، وضع نيروهايي كه ميخواهند مسافت طولاني را در آب گرفتگي طي كنند، انجام ميشود و آقاي هاشمي و برادران محرابي، شمخاني، جعفري، و در يكي دو مورد برادر محسن مسائلي را مطرح ميكنند و سپس آقاي هاشمي نتيجه ميگيرد كه:
"خوب اگر اينطور كه شما ميگوييد كه هيچ وقت نميتوانيم عمل بكنيم. براي اينكه فرض ميكنيم كه الان عمل نكنيد برويم شب بيستم.* آقاي غلامپور ميگويند چهار ساعت حداقل وقت لازم است تا الغدير بخواهد خودش را به خط برساند، شما در آن شب اول غروب ...."
برادران توضيح ميدهند كه در آن صورت حدود 30/10 ميتوان به خط زد و زمان پيشبيني شده براي پاكسازي براي نيروهاي عبور كننده حداقل از 3 تا 7 صبح فرصت عمل باقي ميماند اما در ادامه بحث مشكلات پشتيباني محورهاي ديگر و ... نشان ميدهد كه حتي در اين وضعيت هم اميدواري چندان بالا نيست. به هر صورت گزارش قدس خاتمه مييابد و آقاي هاشمي از برادر ايزدي ميخواهد كه اوضاع قرارگاه نجف را گزارش دهد اما برادر عزيز يك مطلب ديگر را نيز مطرح ميكند كه بر نگرانيها افزوده ميشود.
برادر عزيز جعفري:
مشكل ديگري هم هست و آن اينكه: اين دو روز هوا خيلي خوب بوده يعني الحمدالله اصلاً ديد نبوده توي جادهها و منطقه (در شرايطي كه) بچهها لازم بود يا اين وقت كم كار زيادي انجام بدهند، بيل مكانيكي و تيتان و كفي و تريلي توي خط رفت و آمد ميكرد و فعاليت خيلي شديد بود، دشمن اصلاً ديد نداشت يعني هوا (پر از) غبار و مه بود. اگر فردا ديد خوب باشد، منطقه وضعيت خيلي ناجوري دارد. خداخدا كنيم كه فردا هوا خراب باشد. جلوگيريش هم به هيچ وجه امكان ندارد كه بخواهيم كنترل كنيم توي جايي كه همه جادهها و اينها توي ديد است.
آقاي هاشمي كه با مشكل تازهاي مواجه شده ميپرسد:
"چرا، (مگر) فردا ميخواهيم فعاليت مهندسي باشد؟
برادر عزيز جعفري:
فعاليت بايد باشد. يعني كارهاي توپخانه عقب است، يك سري جادهها دارند ميزنند، يك سري امكانات بچهها ميآورند پاي كارو اين كارهايي كه توي منطقه هست، اين تحركي كه توي منطقه هست اگر فردا خداي نكرده ديد خوب باشد، با اين وضعيتي كه آقاي محرابي ميگويد، ديگر دشمن صد در صد متوجه ميشود."
سپس برادر ايزدي به توضيح مأموريت قرارگاه نجف و مانور يگانهاي تحت امر پرداخت و مسئله بحثانگيز در اين قسمت از جلسه، عمل لشكر 21 امام رضا(ع) در روي نوك بوارين بود.
برادر ايزدي:
"ما عمدتاً اينجا را به عنوان تك پشتيباني در نظر داريم، با وضعيت منطقه و تسلط دشمن، امكان اينكه بتوانيم بمانيم را نميبينيم. حالا فرضاً انشاءالله بتوانيم بمانيم، از اين سمت تقريباً غير ممكن است. با اين حال گفتيم 12 قائم از اينجا هم مانور بچيند براي ادامه حركت اما عمدتاً توجيه روي عبور از لشكر5 نصر است (بالاي بوارين).
آقاي هاشمي عمل از نوك بوارين را چندان موافق نبود و استدلال ميكرد نيروهايي كه وارد اينجا بشوند منهدم خواهند شد، اما برادر محسن روي ضرورت انجام تك پشتيباني در اين منطقه تأكيد داشت و نظر ميداد كه به فرض اينكه اين نيروها منهدم شوند، جلوي انهدام نيروي زيادي در منطقه اصلي عمليات گرفته ميشود و با عدم انجام آن به دليل اينكه دشمن به سرعت قادر خواهد بود كه در منطقه اصلي تمركز دهد، امكان فعال شدن عمليات نيز وجود خواهد داشت. برادر محسن در ادامه تأكيد كرد:
"ما بايد حتماً به عنوان يك عمليات پشتيباني آنجا عمل كنيم، ضمن اينكه اين بوارين يك چيز خيلي بزرگي است، يك كمين كه نيست، دو تيپ دشمن درآن استقرار دارد. اگر ما آن گوشهاش را نگيريم و بخواهيم از اين عقب بياييم لقمه خيلي بزرگي است."
اقاي هاشمي:
"نه، شما اگر اين عقبش را بگيريد خود به خود دشمن توي بوارين نميماند."
برادر شمخاني:
"چرا وصل ميكند"
آقاي هاشمي:
"وصل ميكند به كجا؟"
برادر شمخاني:
"امالرصاص، بلجانيه"
آقاي هاشمي:
"نه، به امالرصاص پل ندارد."
برادر شمخاني:
"تدارك ميكند."
برادر محسن:
"نه، پل سريع ميزند، كمتر از 24 ساعت، كاري ندارد، توي بيتالمقدس همين كار را كرد (نيروهايي كه برد از اينجا)، سر پلهايش هم آماده است. اينجا پل ميزند، تقويت ميكند و به ما فشار ميآورد."
بحث از مسئله تك پشتيباني دور شده و اذهان به صرف تصرف بوارين و عكسالعمل دشمن معطوف گرديده است، برادر محين مجدداً مسئله ضرورت تك پشتيباني را يادآوري ميكند:
"اين تنها پشتيباني عمليات است، ما ميخواستيم جزيره مينو و جزيره جنوبي عمل كنيم، اين دو تا نشد، اينها اگر حذف شود ديگر اين عمليات هيچ تك پشتيباني ندراد."
آقاي هاشمي:
"همين نيرويي كه ميخواهد اينجا عمل كند، جزيره جنوبي موفقتر است."
برادر محسن: "چرا؟"
آقاي هاشمي:
"براي اينكه يك تكه از پل را هم بگيرد، آنجا عمليات جديتر هم تلقي ميشود."
برادر محسن:
"نه، اينجا مؤثر است، آنجا عمل كنيم، اگر بگيرد هم كاري نميتوانيم بكنيم، بايد برگرديم، اما اينجا اگر بگيرد قابل اتصال است."
برادر ايزدي:
"با وضعيتي كه اين جادهها دارد، بايد حداقل 48 ساعت ما روي عبور خودرو از آن حساب نكنيم. دشمن با توجه به آگاهي كه نسبت به منطقه دارد وقتي متوجه بشود كه عمليات فقط در اين نقطه است يقيناً همانطور كه برادر محسن فرمودند، اينجا را ميبندد."
آقاي هاشمي:
"اينجا هم بعد از 5 ساعت، صبح زود ميفهمد كه اينجا آنقدر نيست."
برادر ايزدي:
"همين فرصت براي ما مغتنم است."
برادر محسن:
"اينجا اگر بگيريم براي ما مهم نيست كه يك كيلومتر برويم يا دو كيلومتر، مهم اين است كه ما برويم آن طرف خين، دشمن از اين وحشت دارد و تا ما را بيرون نكند همچنان در وحشت و نگراني است. مهم اين نهر 50 متري است كه عبور از اين مشكل شده."
آقاي هاشمي:
"فرض بر اين است كه لشكر نصر رسيده و عقب بوارين را گرفته، در اين صورت شما از خين عبور كرديد اينجا، خين اينجا هم هست."
مجدداً بحث ميشود و برادر ايزدي مجدداً به اين مسئله اشاره ميكند كه باز شدن جاده 48 ساعت طول خواهد كشيد بنابراين محور بالاي بوارين تا اين زمان وارد عمل نخواهد شد. در اينجا آقاي هاشمي روي اين مطلب درنگ ميكند.
آقاي هاشمي:
"اگر شب اول وارد نشود ديگر نميتواند."
برادر ايزدي:
"احتمالش كم است."
آقاي هاشمي:
"اگر شب اول وارد نشويد ديگر نميتواند."
برادر ايزدي: "خوب"
آقاي هاشمي:
"تحقيقاً ديگر نميتوانيد، يعني واقعاً اگر مانور شما اينطور باسد كه مصلحت نيست وارد شويم، براي اينكه فرض كنيد فردا صبح 5 ضلعي را هم گرفته باشيد، دشمن از اينجا از آب و زمين نيرو ميريزد و عوارض به اين مهمي را هم دارد، آتش هم دارد. ديگر چهطور ميتوانيد او را بزنيد عقب."
برادر ايزدي:
"حالا انشاءالله كه شب اول بشود ولي ..."
پس از چند دقيقه بحث سرانجام با اين گفته برادر ايزدي كه يگانها بنا بر وضعيت ادامه تك خواهند داد، گزارش قرارگاه نجف نيز بدون رفع كامل ابهامات، تمام گرديد.
پس از گزارش سه قرارگاه و گذشتن حدود دو ساعت از جلسه آقاي هاشمي جلسه را با دستورالعمل زير ادامه ميدهد:
"خيلي خوب، حالا دورنمايي روشن است از وضع، حالا آقايان كه نظري دارند صحبت كنند ديگر."
و سپس نظر سرهنگ حسني سعدي فرمانده نيروي زميني ارتش را جويا ميشود. از آنجا كه وي دير به جلسه رسيده بود، برادر غلامپور يك بار ديگر جهت اطلاع، مختصراً مانور قرارگاه كربلا را توضيح ميدهد. سرهنگ سعدي نظر ميدهد كه اگر نيروها در همان شب اول به نهر جاسم برسند، ادامه عمليات ميسر خواهد بود و لازمه اين هم حركت نيروها از ساعت 7 الي 8 است كه فرصت كافي براي كار باشد. آقاي هاشمي اشاره ميكند كه در فرض ياد شده نيز ادامه عمليات ديگر مقدور نخواهد بود و دشمن با استفاده از فرصت به دست آمده اجازه پيشروي بيشتر نخواهد داد و بايستي همان شب اول به دژ پشت كانال زوجي برسيم. سرهنگ سعدي ميگويد كه با آمادگي بعدي ميتوان از نهر جاسم به طرف جلو حركت كرد و حتي در وسط زمين منطقه نيز در روز خودرا حفظ نمود، خاكريز هم ميتوان زد و اضافه ميكند:
"به هر صورت اينكه يك شبه به نهر جاسم هم برسيم مشكل است چه برسد به اينجا (دژ پشت كانال زوجي)
برادر عزيز جعفري:
"يك شبه غير ممكن است."
سرهنگ سعدي:
"فاصله 6 ـ 5 كيلومتري باقيمانده را، در شب بعد، وقتي نيروي تازه نفس پاي كار است و از سر شب فرصت دارد، ميتوان عمل كرد."
برادر جعفري:
"ولي باز ميرود تا يك كيلومتري، دو كيلومتري كانال باز هم عبور ازكانال دوباره ...."
سرهنگ سعدي:
"بله، عبور از كانال ديگر مشكل ميشود، مسئله ميشود اينجا."
برادر جعفري:
"بايستي در يك كيلومتري كانال خاكريز زد، دوباره ..."
آقاي هاشمي:
"اگر ما اينجا متوقف شديم و نرفتيم جلو، دشمن تا شب وقت دارد نيرو بچيند."
برادر محسن:
"الان مشكل ما پدافند در وسط اين منطقه است، اين مسئلهاي نيست خاكريز ميزنند ميمانند."
آقاي هاشمي:
"نه، من ميگويم اوصلاً نميگذاترد برويم جلو، ديگر بيدار شده."
برادر محسن:
"باشد، جنگ است ديگر، يعني او توي مواضعش نيست، ما هم وضعمان ...."
آقاي هاشمي:
"مواضع كه دارد."
برادر محسن:
"ديگر جادههايمان باز شده و ميجنگيم."
(پس از مقداري بحث)
آقاي هاشمي:
"اگر شب اول نگيريد آن دژ را، ديگر بايد از آن صرف نظر كنيم، براي اينكه آن دژ تحقيقاً ظرف روز بعد پرپر ميشود."
برادر محسن:
"حالا يك كيلومتر آنورترش (حداكثر) ميرويم ميمانيم تا يك بازسازي كنيم."
آقاي هاشمي:
"بله، حداكثر با يك تلفات زياد ما ... (مكث كوتاه) تا تيررس تانك (اگر 3 ـ 4 كيلومتر را ميزند) ديگر شما نميتوانيد خاكريز بزنيد، نميگذارد، تانك ميچيند كاملاً روي آن دژ، محدوديتي هم ندارد، يك رديف ..."
برادر محسن:
"خاكريز را كه شب ميزنيم."
آقاي هاشمي:
"شب مگر تانك نميتواند بزند؟"
برادر محسن:
"شب ميرويم تا خود كانال را پكسازي ميكنيم، يك كيلومتر پشت سرمان را خاكريز ميزنيم، نيروها برميگردند پشت آن."
آقاي هاشمي:
"شب نميتواند مزاحم خاكريز زدن باشد؟"
برادر محسن:
"آتش ميكند، اما نميبيند بولدوزر را كه نقطهاي بزند. همينطور تير تراش مرتب ميزند، تلفات هم بالاست، مثل فاو، مثل جاهاي ديگر. تلفات هم خيلي بالاست ولي معمولاً ما در صورتي كه زمين را بگيريم خاركزيمان را ميزنيم. البته دستگاه بايد بتوانيم برسانيم كه جادهها را باز كنيم دستگاه ميتوانيم برسانيم."
آقاي هاشمي:
"اگر روز اول اينجا بوديد ديگر يعني جادهها باز است؟"
برادر محسن: "بله ديگر"
برادر شمخاني:
"اين فشار تانك و آتش كه دائمي است."
برادر محسن:
"از اون به بعد مسئله حل است، مشكل نداريم."
آقاي هاشمي:
"ببينيد، اگر واقعاً توي ..."
آقاي هاشمي ميخواست نتيجهاي بگيرد اما باز هم ترجيح داد كه نظرخواهي كند بنابراين با يك لحظه مكث چنين ادامه داد.
"حالا آقايان ديگر نظري دارند بگويند تا يك نتيجهاي بگيريم (مكث كوتاه جلسه) هر كس نظري دارد صريح بگويد، خود شما نظرتان را بگوييد (خطاب به ....) شما هم نظرتان را بگوييد (خطاب به ....) الان توي حرفهايي كه آقاي عزيز جعفري اينها زدند، مسئله مشكلات خيلي برايشان بزرگ است اينجا."
در حاليكه آقاي هاشمي با تأكيد برادران را به اعلام نظر تشويق ميكرد، برادر محسن به نحو زير نشان داد كه با روال جلسه موافق نيست و سير مباحث را در جهت دامن زدن به ترديدها و ابهامات ميبيند. وي عملاً يادآوري كرد كه تعيين كننده شمردن مسائل برادر جعفري كه آقاي هاشمي آن را به عنوان دليلي بر ضرورت اعلام نظرهاي "صريح" شمرده بود، درست نيست.
برادر محسن:
"اينها قرارگاههاي ناظر هستند."
آقاي هاشمي. "هان؟"
برادر محسن (با چاشني خنده كه موجب آزردگي برادران هم نشود):
"اينها قرارگاههاي ناظرند، قرارگاه عمل كننده كه ..."
آقاي هاشمي:
"آقاي جعفري كه قرارگاه عمل كننده است."
برادر محسن:
"منظورم اين است كه دنبال پشتيبان هستند."
آقاي هاشمي:
"بالاخره مسئوليت سنگيني هم دارد، يعني اين قسمت را او ميخواهد بگيرد."
برادر محسن:
آقاي عزيز نگراني توي اين قسمت ندارد. ايشان نگرانيش اين است كه توي شب بتواند از اينجا (شلمچه) عبور كند."
آقاي هاشمي:
"همين، خوب بالاخره ايشان معتقد است كه شب اول نميرسد."
برادر محسن (با تأكيد):
"نگارنيش از آنجا اصلاً نيست."
آقاي هاشمي:
"(او) معتقد است شب اول نميرسد، ما هم فكر نميكنيم اگر ايشان شب اول نرسد، ديگر از همينجا هم عبور نميتواند بكند. ديگر از اينجا ...."
برادر محسن تلاش ميكند بحث راشكل داده و از گسيختگي بيرون آورد. وي به 3 نكته زير اشاره ميكند و يادآور ميشود كه اينها از قبل هم روشن بوده است:
"1 ـ احتمال عدم حصول غافلگيري وجود دارد، بحث (تجربه) 5 الي 6 سال جنگ در اين منطقه است و با اين ديد پتروشيمي (روي منطقه) ... برادران همه توجيه هستند (اين مسئله را).
2 ـ اگر گيرهايي در وسط كار ايجاد شد بايد براي آن تدبيري انديشيد.
3 ـ عدم اتكاء يگانها به جادههاي خشكي تا 48 ساعت و فشار به مهندسي جهت باز كردن جادهها طي چند ساعت اول عمليات.
برادر محسن اضافه ميكند كه:
"اين فرضيات بوده است، خوب حضرتعالي هم دستور فرموديد، برادران هم كار كردند منتتهي چون زمان كم بوده يك مقدار عقبماندگي وجود دارد ولي براي اينها پيشبينيهايي شده است، اما ممكن است پيشبينيها موفق باشد يا نه."
برادر محسن سپس توضيح ميدهد كه از سه سرپل مهم منطقه (قبلاً به آن اشاره شده) دو سرپل آن حياتي است كه بايستي تأمين شود. وي پس از چند دقيقه توضيحات پيرامون نحوه حركت و چگونگي استفاده از آتش زرهي و نحوه گسترش وضعيت و ... نتيجه ميگيرد كه كار مشقات و مشكلات زيادي دارد ولي اميدواري وجود دارد. در اينجا اين مسئله مطرح ميشود كه آيا زمان كافي براي گرفتن سرپلهاي مذكور و كسب آمادگي براي گسترش وضعيت وجود دارد؟
برادر محمدزاده:
"شما مسئلهاي را كه ميفرماييد با زمان تطبيقش بدهيد و همه ابعادش را در نظر بگيريد."
برادر شمخاني:
"روشنايي ماه را ميگويد."
برادر محسن:
"اگر ما ساعت 5 (صبح) هم خودمان آن طرف كانال وصل بكنيم ميشود. ضمن اينكه سيدالشهداء را كه به اين كمينها ميزند بايد تقويت كنيم، اينها همه كارهايي است كه بايد بكنيم، يعني اين احتمالات براي همه جا هست اينجا هم قابل پيشبيني بود كه ممكن است اينجا گير كنيم، خوب چكار بايد كرد؟"
برادر عزيز جعفري:
"يعني در روز ادامه بدهيم؟ برادر محسن!"
برادر محسن:
"اينجا در روز بايد با تانك و آتش ادامه بدهيم ... به هر حال عمليات مشكلياش روي همين است ديگر."
اكنون قضيه تا حد زيادي روشن است، بر اساس خوشبينانهترين نظرها كه متعلق به برادر محسن است، با ادامه و انجام يك جنگ شديد و مشكل در روز اميدواري به عمليات وجوددارد و برادر محسن با همين تلقي تأكيد ميكند كه بايد پاي كار رفت.
"آقاي هاشمي باز هم سئوال ميكند:
"آقايان ديگر حرفي ندراند؟"
برادر غلامپور كه مسئوليت اصلي در شروع عمليات را به عهده دارد ديگر لزوم سرعت عمل براي رسيدن به جا پاي مناسب و مشكلات عقبه و ترابري را دوره ميكند. وي با آنكه نظر قطعي و تعيين كنندهاي نميدهد اما نشان ميدهد كه نگرانيهاي عمدهاي در موارد ذكر شده دارد.
ظاهراً ديگر كسي تمايل به اعلام نظر ندارد. آقاي هاشمي نظر سرهنگ لطفي را جويا ميشود.
سرهنگ لطفي:
"ما صحبتي با آقاي رضايي كرديم كه: با توجه به وسائل ديد شبانه و رازيتي كه دشمن دارد. اين عمليات از اول كشف شده است. ما وقتي عمليات شبانه ميكنيم تا زماني كه كشف نشده غافلگيري را در خود دارد يعني با توجه به اين وسائل كشف شده است، بنابراين بايد زمان را تطبيق بدهندذ و برسند. يعني بايد هر چه زودتر شروع كنند، اگر به اين فرصت بمانند كه تاريك شود، با اين زمان كم نخواهند رسيد."
در ادامه سرهنگ لطفي براي رسيدن به نقاطي كه لازم است به عنوان جا پا، الزاماً گرفته شود به آتش ما و به حركت سريع خشايارها در حمل نيرو اشاره ميكند همچنين در جواب سئوال آقاي هاشمي ميزان موفقيت در عبور از كانال ماهي كه حركت تهديد كنندهاي براي دشمن است را به تعداد خشايارها و حركت آنها وابسته ميداند.
پس از سخنان سرهنگ لطفي، نظرخواهي ادامه مييابد.
آقاي هاشمي:
"شما آقاي دكتر روحاني چيزي نگفتيد، خوابيد؟ خوابيد شما؟"
آقاي روحاني:
"آن آخرش قدري من خواب بودم."
آقاي هاشمي:
"نظري نداريد؟"
آقاي روحاني پس از قدري سكوت، به احداث خاكريز پيشنهادي در جلسه و نقشي كه قبلاً برادران براي كانال زوجي قائل بودند اشاره مختصري ميكند و سپس يادآوري مي نمايد كه براي ترابري نيروها در آب گرفتگي آسيبپذير است و ممكن است موج اول را برساند اما در موجهاي بعدي ايجاد اشكال كند.
واضح است كه بحثها به تدريج حاشيهاي و تكراري است و مخاطب قرار دادن افراد جلسه توسط آقاي هاشمي و وادار كردن آنها به اظهارنظر نيز نميتواند به تعيين تكليف و روشنتر شدن وضعيت كمكي بكند، از اين رو آقاي هاشمي در صدد است نظرخواهي را تمام كرده و خودبه صحبت بپردازد. قبل از آن سرهنگ حسني سعدي نكتهاي را به شرح زير تذكر ميدهد:
"من يك نكته را اشاره كنم، در جنوب قويترين جبهه دشمن اينجا است. بايد خيلي دقيق و حساب شده كار كرد تا بتوانيم واقعاً مطئمن عمل بكنيم. بايد خيلي دقيق و حساب شده، درست، قدم به قدم رويش محاسبه بكنند در جهت پاي كار آوردن نيرو، بعد شكستن خط، رسيدن به هدف، كه انشاءالله اين خط را (بتوانند) تأمين كنند."
آقاي هاشمي:
"خوب حالا، آقايان كه ديگر نميخواهند صحبت بكنند، من هم بگويم يك قدري، بعد به نتيجهاي برسيم.
بسم الله الرحمن الرحيم. اولين مطلب اين است كه انصافاً اشتباه كرديم اينجا نجنگيديم. اگر به جاي جنگهايي كه هر جا كرديم، جزيره مجنون، بدر، اين شهدايي كه داديم، اينج احساب شده شهيد ميداديم و ميرفتيم جلو، ارزش اينجا خيلي بيشتر از جاهاي ديگر بود. حتي در عمليات متوقف شدهمان (كربلاي4) اگر اينجا را محور اصلي كرده بوديم و آن شب نيروي قوي گذاشته بوديم و اينجا را ترك نكرده بوديم، ادامه داده بوديم، اينجا بهترين جا بود. غفلت كرديم كه تا به حال اينجا نيامديم. ما اگر يك مقدار برويم جلو و خودمان را به نهر كتيبان برسانيم اينجا را بردهايم. در 2 تا 3 عمليات تمام كردهايم (برادر شمخاني "اين هدف رمضانمان بود") اين هدف رمضاننمان بود متوقف شديم بعد هم چشممان ترسيد و از اينجا رفتيم. هر جا كار كرديم چيز حسابي به دست نياورديم غير از اينكه جنگ را گرم نگه داشتيم. پس از اولين چيزي كه ميفهميم اينكه بايد روي اينجا كار كنيم.
مسئله دوم كه مهم است اينكه اگر ما الان نخواهيم اينجا بجنگيم، معلوم نيست ديگر كي ميتوانيم بجنيگم. البته اگر بد بجنگيم خيلي ضرر ميكنيم. يعني اگر ما شكست بخوريم حتي متوقف هم بشويم، يعني مثل كربلاي4 در بيايد اينجا، براي ما خيلي ضرر دارد (اشاره به وضعيت روحي مردم و اينكه اطلاع دارند و اگر بار دوم هم شكست باشد خيلي ضربه ميبينند) بنابراين ما ميخواهيم عملياتي بكنيم كه حداقل فتحي داشته باشيم.
پس يكي اين شد كه اينجا جاي جنگ ماست و از اينجا كه بگذريم جاي درستي نداريم كه با نيروي موجودمان بجنگيم و دوم اينكه بايد به گونهاي بجنگيم كه پيروز شويم. ما اگر فكر كنيم كه اينجا نميتوانيم پيروز شويم اين معنايش اين است كه ما بيخود به امام ميگوييم ما اينجا ميخواهيم بجنگيم، يعني امام را در حقيقت فريب ميدهيم. چون الان مهمترين كسي كه اصرار دارد بر جنگ، بيش از همه ماها، شخص امام هستند. امام هم متكي هستند به حرفهايي كه ما ميزنيم ديگر، كه ما ميتوانيم بجنگيم و دشمن چگونه است و ..."
در اينجا جلسه با مسائلي مهمتر از يك عمليات خود را روبهرو ميبيند، از طرفي شرايط به گونهاي است كه نميتوان شروط ذكر شده را (انجام عمليات در اين منطقه با تضمين پيروزي) باهم الزاماً تعهد نمود و از طرفي هرگونه نتيجهگيري، جز آنكه ذكر شد معنا و مفهومي يافته است كه كسي بدان رضا نيست. آقاي هاشمي كه اين را براي اولين بار است به اين شكل مطرح ميكند در ادامه موضع برادران سپاه را تأييد ميكند اما "قوي كردن همت و برنامهها" را به عنوان ملزومات اين موضع ذكر مينمايد:
"اگر حالا كه شما اين همه نيرو و امكانات به دست آوردهايد نتوانيد بجنگيد حتماً چند ماه ديگر بدتر از اين خواهد شد، دشمن قويتر از حالا ميشود و ما قويتر نميشويم. آقايان كه جاي بهتري سراغ نداشتند ـ ما توي آن جلسه بحث كرديم ـ و البته همين آقايان هم هستند كه باز هم ميگويند ما بايد بجنگيم، يعني هيچ راهي غير از جنگ، ميگويند 20 سال ميجنگيم، حق هم با آنهاست ما بايد بجنيگم و اگر از اين جنگ پيروز بيرون نياييم خيلي ضرر ميكند انقلاب. خوب، بايد همتها را قوي كرد، بايد برنامه را قوي كرد بجنگيم."
سپس مباحث قبلي در مورد عمليات توسط آقاي هاشمي به نحو زير جمعبندي ميشود:
"الان مثل اينكه مسئله رسيده به يك نقطه خيلي روشن، از حرفهاي شما من اين را ميفهمم كه شما روي زمان حرف داريد، يعني آقايان مسئله ماه را بيشتر به عنوان يك مانع مطرح ميكنند كه وقت كمي را به آنها مي دهد، يعني 3، 4، 5 ساعت از شب برايشان ميماند."
آقاي هاشمي از نتيجه فوق ميخواهد راهحلي را پيشنهاد كند اما از آن به اين مسئله ميپردازد كه در امر تعيين تكليف و فرصت يك هفتهاي كه لزوماً شب شروع عمليات را در وضعيت فعلي ماه قرار داده است، تدبير اتخاذ شده توسط فرماندهي جنگ ناشي از اظهارات برادران بوده، فيالواقع آقاي هاشمي ذكر اين مطلب را براي جلوگيري از ايجاد شائبههايي در اذهان برادران لازم ميدانست زيرا اين ميتوانست يك مسئله شود كه چگونه فرماندهي جنگ خود زمان عمليات را تعيين ميكند و خود نيز مشكلات ناشي از انتخاب اين زمان را معضل اصلي ميداند.
"اين را گر چه ما توي آن جلسه قبلي گفتيم يك هفته، من تعيين كردم، ولي اين متكي بود به حرفي كه خود برادران بعد از عمليات كربلاي4 زده بوديد. شما آمديد اميديه و گفتيد كه ما در ظرف 10 روز، يك هفته تا 10 روز وقت ميخواهيم كه همينجا بجنگيم، آن موقع هم محاسبه كرده بوديد. حالا شايد آن موقع غفلت شده بود از ماه و اين مسئلهاي كه الان هست قابل قبول است كه باشد."
پس از جمعبندي ياد شده و طرح مسئله فوق، آقاي هاشمي (به نحوي كه در زير خلاصه آن ميآيد) 3 وضعيت را براي انجام عمليات مطرح كرد تا روي آن بحث شود و يكي از آنها به عنوان راهحل انتخاب گردد.
"1 ـ يك راه همين است كه تصميم گرفتهايم، همين را عمل كنيم يعني بعد از مهتاب.
2 ـ در مهتاب و از اول شب وارد عمل شويم، در اين صورت بايد ببينيم اينكه دشمن بيشتر ميبيند يا كمتر ميبيند ما را، چقدر مؤثر است روي برنامههاي ما.
3 ـ فرض سوم (كه توي ذهن و اظهارات خيلي از آقايان اينطور ديده ميشود) اين است كه بگذاريم براي زماني كه ما از سر شب بتوانيم از تاريكي استفاده كنيم كه از 10 روز ديگر، زودتر نميشود. در فرض سوم شما يك امتيازي به دست ميآويد ولي احتمالاً امتيازات زيادي را از دست ميدهيد. منجمله:
الان خبر عمليات شايع شده و خود من موارد زيادي را شاهد بودهام، اگر اينجا هم لو برود كه احتمال لو رفتنش كم نيست شما نفعي كه از مهتاب به دست ميآوريد با هوشياري دشمن از دست ميدهيد. به علاوه ما واقعاً الان امنيت نداريم. عراق احتمال دارد همين فردا به جايي حمله كند، مثل سومار يا فاو يا جايي ديگر، همين الان حملات هوايي به ما ميشود، توي كربلاي4 مردم يك ضربه روحي خوردهاند، پسفردا هم خبر شوندكه عراق آمده صد تا اسير گرفته، يك ارتفاعي جايي را هم از ما گرفته، آثار بدي دارد. آن وقت ما بايد دنبالش كشيده شويم، نيروهايمان را هي برداريم برويم آنجا، ... اين خطرها را هم دارد. آقايان اين سه راه اول انتخاب شد ما اصرار داريم كه بايد تلاش اين باشد كه شب اول به خطي برسيم كه منجر به برگشتمان نشود، حالت دوم را هم بحث كنيد. در مورد حالت سوم هم اگر موافقت شد، از 10 روز ديگر هر وقت شما الان تعيين كرديد، شب مناسب را انتخاب ميكنيم."
با جمعبندي و نتيجهگيري فوق و مطالبي كه در حاشيه آن ذكر شد به نظر ميآمد كه جلسه شكل جدي به خود گرفته و بحث چارچوب ديگري پيدا كرده است اما در اينجا برادر محمدزاده پيشنهاد نمود كه برادران در مورد هر كدام از اين سه وضعيت نظر ميدهند درصد احتمالي موفقيت را نيز ذكر كنند كه در مجموع مشخص شود كه چه حالتي احتمال موفقيت بيشتري را دارد. اين پيشنهاد باعث شد كه مسئله "تضمين پيروزي" به نحو بارزتري در جلسه طرح شده و مشكلي بر مشكلات قبلي اضافه گردد.
آقاي هاشمي: (در پاسخ به پيشنهاد)
"با توجه به آن دو اصلي كه من قبلاً گفتم، يعني حتماً ..."
برادر محمدزاده:
"حتماً هم بايد پيروزي ..."
آقاي هاشمي:
"بله، ما واقعاً پيروزي ميخواهيم. الان ما حتي اگر عمل هم نكنيم، همينجوري مردم را در خوف و رجاء نگهداريم بهتر است از اينكه عمل كنيم و پيروز نشويم. اگر مثلاً حمله كنيم، ما يك مقدار از دشمن منهدم كنيم و يك مقدار هم خودمان منهدم شويم، عراق اين را براي خود پيروزي تلقي ميكند، الان هر وقت عراق بتواند حمله ما را برگرداند پيروزي حساب ميكند، همين دفعه، (كربلاي4) بنابراين ما پيروزي ميخواهيم يعني آقايان كه بحث ميكنند روي اين صحبت كنند كه ما ميخواهيم پيروز شويم، بهترينش اين است كه خيلي جلو برويم و حداقلش اينكه از اين كمتر نباشد كه بتوانيم ما 5 كيلومتر، 6 كيلومتر رفتيم نزديك بصره رسيديم، خط شلمچه رات شكستيم، البته اين خيلي پيروزي تلقي نميشود توي ... چون اين هدف سياسي مشخصي ندارد خيلي رويش نميشود حرف بزنيم، منتهي از نظر نظامي پيروزي است. خوب آقايان بگوييد تا به نتيجه برسيم."
دروضعيت به وجود آمده، خود به خود بحث نميتواند به صورتهاي متعارف و به شكل كلاسيك ادامه يابد و با وجود آنكه چارچوب بحث مشخص است، اما مسائل مهمي كه خاص اين عمليات هم نيست از زواياي مختلف خود را به جلسه تحميل ميكند، مسائل حل نشدهاي كه در طول جنگ هرگاه زمينهاي يافته بروز كرده است. در اينجا نيز يك سئوال برادر عزيز جعفري جلسه را به مباحث ديگري ميكشاند.
برادر عزيز جعفري:
"اول يك سئوال هم هست اگر اجازه بفرماييد."
آقاي هاشمي:
"بفرماييد."
برادر عزيز جعفري:
"توي بحثهاي نظامي (ما)، دو تا بحث اساسي هست، يكي تدبير و يكي توكل. سئوالم اين است كه مرز بين اين دو چي بوده و چي هست؟ به طور مثال براي ما اصل اين است كه با غافلگيري حمله كنيم. از آن طرف ميبينيم زمان كم ميآوريم يك تناقض به وجود ميآيد ميگوييم توي مهتاب حمله كنيم در اين صورت هم دشمن قشنگ ميبيند، حالا اينجا يك چيزي كم ميآوريم، بعد اين را ميگذاريم به حساب خدا، ميگوييم اين را توكل ميكنيم، يا مثلاً: اين عمليات پشتيباني سنگين ميخواهد، دشمن جادهها را بسته، مينگذاري ـ كرده و بريدگي ايجاد كرده، ما هم ناچاريم عم لكنيم، ميبينيم براي پشتيباني سريع چيز روشني نميتوانيم بگوييم، البته خشايار و سطحه و ... چيزهاي خوبي است ولي امكان دارد به مشكلات بخورد. باز هم اينجا يك چيز روشني نداريم، بگوييم، ميگوييم انشاءالله خدا كمك ميكند و ... به همين ترتيب، بايد مرز اين دو تا روشن شود، اين را شما براي ما بگوييد."
آقاي هاشمي:
"نه، توكل اينطور نيست اصلاً. شما وظيفه داريد تدبير بكنيد، اگر نقطه ابهامي داريد رفع بكنيد، ما چنين دستوري نداريم، يعني خداوند به ما اجازه نميدهد چنين توكلي بكنيم. ببينيد خيلي فرق ميكند، الان شما روي اصل جنگ داريد توكل ميكنيد، در شرايطي كه روس و امريكا و انگليس و فرانسه از عراق حمايت ميكنند ما باز هم داريم ميجنگيم اين توكل است. اما براي جنگمان بايد برنامه درست بكنيم."
حرفي كه با شما هست اين است كه: ببينيد، تنها نيرويي كه ايستاده و ميگويد ما بايد بجنگيم و اگر يك كسي يك گوشهاي بگويد مثلاً برويم آتشبس بدهيم يا ... چه بكنيم، دنيا را ميگذارد روي سرش سپاه است، يعني بچههاي سپاه هستند. (خنده حضار)
برادر محمدزاده:
"امام گفتهاند حاج آقا ..."
آقاي هاشمي:"
نه صبر كنيد، امام اگر شما نگوييد معلوم نيست اينطور حرف بزنند، وقتي كه ...."
برادر محمدزاده:
"ما هم اگر امام نگويد، نميگوييم."
آقاي هاشمي:
"نه، صبر كنيد آخه، من ميدانم ..."
آقاي روحاني:
"دور شد" (خنده حضار)
آقاي هاشمي:
"دور نيست، اگر وقتي كه امام همه چيز را در اختيار شما گذاشتند، يعني هر چيز خواستيد گفتند بدهند، شش، هفت ماه هم هست مردم را جمع كرديد و (با اين همه) نتوانيد يك طرحي بريزيد كه عمل كنيد، ديگر بيش از اين كه نيرو دستتان نيست، و اگر شما ميگوييد كه بيش از اين نيرو، بيش از اين هم نميتوانيم اداره كنيم، ما عملاً نشان داديم كه بيش از اين نميتوانيم اداره بكنيم.
اين نهايت قدرت ماست كه الان جمع كرديم، بهترين شرايط را هم داريم، شما اگر الان نتوانيد عمليات بكنيد بايد برويد به امام بگوييد ما نميتوانيم، بجنگيم. يعني رسماً مردانه برداريد همهتان امضاء كنيد نميشود با عراق جنگيد. امام بنشينند ما بنشينيم، فكر ميكنيم ببينيم، آخر مملكت را كه نميشود ...، ما يك انقلابي داريم، مردمي داريم، مردم را انداختيم به دردسر، همين جوري كه نميشود چيز بكنيم."
توكل قضيه اينجاست كه ميخواهيد بجنگيد، خوب بايد كار كنيد."
وضعيت بغرنجي براي برادارن سپاه به وجود آمده است، از سويي سپاه به عنوان تنها عامل ادامه جنگ مطرح ميشود و حتي تصميمات امام ناشي از نحوه برخورد سپاه تلقي ميگردد. از سوي ديگر گفته ميشودكه تنها اثر نيروهاي گذشته، بعد از رمضان، "گرم نگه داشتن جنگ" بوده است و اساس اقدامات سپاه در رابطه با خيبر و بدر و كربلا4، يعني تمامي اقدامات جمهوري اسلامي طي چند سال اخير، زير سؤال ميرود. از سوي ديگر تأكيد ميشود كه توان فعلي، بالاترين قدرت ممكنه جمهوري اسلامي در جنگ است و با اين توان عمليات تعيين كننده و پيروزطلب ميشود. از طرف ديگر وضعيت كشور ترسيم ميشود، كه تحمل ادامه چنين وضعي را ندارد قدرت روزافزون دشمن با اتكاء به كمك قدرتهاي بزرگ هم مزيد بر علت است و هر روز كه بگذرد ممكن است با اقدامات آن توازن قوا بكلي (به ضرر ما) تغيير كند به واقع در اين وضعيت سرگيجهآور، سپاه عملاً به انتخاب يكي از اين دو راه مخير و موظف ميشود.
1 ـ ادامه و پافشاري بر مواضع قبلي درمورد ادامه جنگ، كه در اين صورت بايستي در همين منطقه و در يكي از سه حالت ذكر شده عمليات داشته باشد، آن هم با تضمين پيروزي.
2 ـ قبول پايان جنگ با اعلام اين مسئله كه نميتوان با عراق جنگيد.
آقاي هاشمي به عنوان فرماندهي عالي جنگ (به نيابت از امام) خود نشان ميدهد كه با راه اول موافق است اما انتخاب را به سپاه وا ميگذارد و ميگويد كه با حالت دوم نيز مخالفتي مخواهد داشت و در اين صورت امام و مسئولين و مشخصاً خود ايشان فكري خواهند كرد.
البته هر يك از حضار، متناسب با اطلاعات و درك و تحليل خويش از روند قبلي و عوامل مؤثر در به وجود آمدن وضعيت كنوني جنگ تلقي خاص خود را از وضعيت به وجود آمده دارد، اما جلسه تصميمگيري براي عملياتي كه قرار است فردا شب انجام شود، محيط مناسبي براي پرداختن به مسائل و مشكلات اساسي* و استراتژيك جنگ نيست. به خصوص كه سپاه و فرماندهي آن هنوز زير بار فشار و ضربه كربلاي4 قرار دارند. به هر صورت از سوي برادران مطلبي در رابطه با مسائل ذكر شده، ابراز نميگردد و تنها برادر عزيز جعفري ميگويد:
"حاج آقا، اين جوري هم كه ميفرماييد (با چاشني خنده) ببخشيد ما مجبور ميشويم كه اينها (اشكالات) را فراموش كنيم، بگوييم ميشود بجنگيم و (بدون حل مسائل) برويم بجنگيم، چون ما ميخواهيم بجنگيم."
آقاي هاشمي:
"نه، من واقعاً نميخواهم بگويم ..."
برادر عزيز جعفري:
"شما ما را در فشار قرار ميدهيد، بعد (نتيجتاً ما هم) هيچ چيز نميگوييم ..."
آقاي هاشمي:
"من واقعاً اين را نميخواهم بگويم، لذا با اينكه قاطع گفته بودم ظرف يك هفته عم لكنيد، الان كه ميبينم حرف داريد گفتم بايد يك راهي پيدا كنيم، شما الان قدرت، نيرو و امكانات دستتان است برويد راه پيدا كنيد كه درست بجنگيد، نشستيم بحث ميكنيم براي اينكه راه پيدا بكنيم. خوبو اينطور فشار لازم نيست، درست هم نيست، چون بچههاي مردم دست ما هيتند كه ما نبايد آنها را، درست هم نيست، شكستن بدتر است، الان (اگر) ما يك شكستي بخوريم، همه دشمنانمان را شاد ميكنيم، و روحيه ميدهيم و خودمان را ضعيف ميكنيم، ما اصلاً نميخواهيم واقعاً شكست بخوريم و اصلاً نميخواهيم كار ضعيف بكنيم، اين تحقيقاً جنابعالي است."
آقاي هاشمي در وضعيت به وجود آمده لازم ميبيند كه مواضع برادارن سپاه را (به نحوي كه ذيلاً ميآيد) تأييد و تأكيد كند و نشان بدهد كه خود اين مواضع ايجاب ميكند كه با قيد پيروزي حتمي، يكي از سه راه ياد شده بايد برگزيده شود. البته در پايان اضافه ميكند كه اگر راه چهارمي هم وجود داشته باشد كه زمان نبرد، حاضر است آن را بشنود. به هر حال وي در ادامه سخنان خود مطالب زير را اضافه ميكند:
"ولي من به شما ميگويم كه من هم مثل شما هستم من هم الان معتقدم كه غير از پيروزي (در جنگ) هيچ راهي نداريم. ما اگر بخواهيم جنگ را بدون پيروزي تمام كنيم شكست خوردهايم، يعني جواب مردم را نميتوانيم بدهيم. ما پنج سال است داريم ميگوييم سقوط صدام، امام دارد ميگويد، ما داريم ميگويمم، شما داريد ميگوييد سقوط صدام و در اين پنج سال، بعد از فتح خرمشهر اين همه شهيد داديم، اين همه خسارت بار آوريم، حالا بخواهيم يك دفعه رها كنيم اصلاً توي دنيا زير پاي انقلاب سست ميشود. به علاوه صدام ديگر نميگذارد توي منطقه چيزي پا بگيرد.
تحقيقاً ما راهي غير از جنگ نداريم، من هم با نظرات شما موافقم اما فكر ميكنم اينطور هم نيست كه ما نتوانيم، بالاخره ما بايد تدبير كنيم و راه مختلف پيدا كنيم و من خيال ميكنم جاي جنگ واقعي همين جاست."
در ادامه آقاي هاشمي مجدداً توضيح ميدهد كه مناطق ديگر يا ارزشي ندارد (مثل سليمانيه* كه فرضاً اگر هم آن را بگيريم چيزي نيست و صدام سقوط نميكند يا اينكه تا بخواهيم برويم و در آنجا و آماده شويم وضعي شبيه با بدتر از همين جا را پيدا ميكند (مثل هور و ...) و تأكيد ميكند كه هر متر اينجا به اندازه يك كيلومتر جاهاي ديگر ارزش دارد. در آخر با ذكر مطالب زير دستور جلسه تعيين ميگردد.
آقاي هاشمي:
"حالا رد اين سه راه يگي را انتخاب كنند آقايان، البته آن جلسه هم گفتيم كه اگر جاي بهتري دارند بگويند، ما راه را نبستهايم، منتهي نميشود يك ماه و دو ماه فرصت بدهيم بچهها بروند و دوباره برگردند خانههيشان، الان نميشود اين كار را كرد. بايد با اين نيرويي كه الان دستمان است بجنگبم، حالا اگر جاي بهتري داريد، پيدا بكنيد. اين سه راه هم الان وجود دارد، اگر راه چهارمي داريد ما حاضريم گوش بدهيم."
ظاهراً مباحث جلسه مجدداً به چارچوب مسائل مربوط به عمليات باز گشته است. آقاي روحاني يادآوري ميكند كه فرماندهان لشكرها در جلسه قبلي تأكيد داشتند كه اگر زمان از 10 روز (از آن تاريخ) بيشتر شود قادر به نگهداري نيروها نخواهند بود و اين مسئله از عوامل تصميمگيري بوده است. به هر حال در محاسبه مد نظر قرار گيرد. سپس فرمانده قرارگاه عمل كننده (كربلا) طي بحث نسبتاً مفصلي (كه خلاصه آن ذيلاً ميآيد) هر سه راه را بررسي كرد از مجموع سخنان وي مشخص ميشد كه با وجود تلاشها و فداكاريهاي بيحد برادارن، در هر سه راه حل تناقضات و ابهامات حل نشدني وجود دارد.
برادر غلامپور:
"از زماني كه شما فرموديد اينجا حتماً بايد بشود، خوب 8 روز بيشتر نگذشته، واقعيت امر اين است كه انصافاً برادارن در اين 8 روز در حد چند ماه (به روال ديگر عملياتها) كار كردهاند و با يك وضع بدي كه سابقاً نداشتيم، (مثلاً)اين بچهها توي سيلندها، دنار خاكريزها نشستهاند و پتو رويشان كشيدهاند چون فرصت سوله ساختن نبوده است، و اينكه شما هم تكليف كرده بوديد و برادرها هم رفتند و الحمدالله ...
آقاي هاشمي:
"قبل از (گفتن) من آنجا تعيين شده بود."
برادر غلامپور:
"بله، كار اساسي نشده بود، چون منطقه اصلي كه نبود، ايجا فقط يك لشكر ما، 19 فجر، فعال بود، بقيه يگانهاي ما اينجا نبودند اصلاً."
آقاي هاشمي:
"چطور نبود؟ لشكر نصر اينجا بود، تيپ امام رضا بود ..."
برادر غلامپور:
"پايين بودند حاج آقا."
(در ادامه صحبت) منطقهاي كه كسي حضور نداشت و ... الحمدالله برادرها رفتند پاي كار، توپها را بردند، نيروها مستقر شدند، حوضچهها را زدند و ... الان توي منطقه يك غلغلهاي است، همه چيز پاي كار است، حتي گردانها هم امشب ميروند پاي كار كه براي فردا شب آماده شوند."
برادر غلامپور پس ار اعلام آمادگي نسبي، به بررسي راهحلهاي پيشنهادي ميپردازد و ميگويد:
"ما متأسفانه، با يك تناقضاتي متوجه هستيم كه نميدانيم اينها را چگونه حل كنيم. الان مهتاب مشكل عمدهاي شده براي ما، كه وقتكمي را براي ما گذاشته، از طرفي وضعيت منطقه طوري است كه ما نياز به زمان كافي داريم تا جاي پاي مؤثر و مفيدي بگيريم و بتوانيم خودمان را، ولو در روز نگه داريم تا شب بعد ادامه دهيم. اين تناقضي است كه ما توي حلش ماندهايم. اگر بخواهيم فردا شب عمل كنيم واقعيتش اين است كه ما در حد قرارگاه كربلا ميتوانيم يك جاي پاي بگيريم اما بعيد است قرارگاه قدس و نجف بتوانند وارد شوند. وارد شدن آنها هم به اين معني است كه جاي پاي ناقص احتمالاً گرفته شده بايد تثبيت شود تا آنها شب بعد بيايند، اين را بعيد است آدم بتواند روي آن ضمانت بدهد.
از طرف ديگر به هر حال همه چيز رفته پاي كار، اگر امشب تصميم گرفته شود كه عمل نشود و بخواهيم طولش بدهيم تا 10 روز ديگر، فردا اگر هواپيماي دشمن بيايد يك عكس بگيرد كلي تجمع آنجاست اگر هم بگوييم همه برگردند كه اصلاً كلي توي روحيات تأثير ميگذارد.
اين تناقض است كه ما خودمان توي آن ماندهايم. حالا (اگر هم) تصميم بگيريد مثلاً توي مهتاب عمل بكنيم؟ يا نكنيم؟ يا چه بكنيم؟ كه واقعاً اينها مشكلاني است كه ما الان با آن مواجه هستيم."
در واقع برادر غلامپور هيچ يك از يه راهحل را باچشمانداز روشن و پيشبيني حداقل پيروزي قابل حفظ نميتواند انتخاب كند. اين وضعيت قرارگاه عمل كننده و. خطشكن است كه تاكنون نسبت به ديگران ابهام و ترديد كمتري را بروز داده بود. با اين اوصاف، خطر ايجاد بنبست كامل در كار، به صورت تهديد كنندهاي خود را نشان مي دهد.
اكنون، پس از حدود سه ساعت بحث، نظر عناصري كه مستقيماً در عمليات مسئوليت دارند مشخص شده:
برادر ايزدي در شب اول فقط عمليات نوك بوارين را به عنوان يك عمليات پشتيباني كه به احتمال زياد منجر به استقرار نخواهد شد حتمي ميداند و چون بايستي منتظر وضعيت به دست آمده بماند در مورد بقيه مأموريت حرف چنداني ندارد، البته اميدواري به وارد شدن در عمليات اصلي دراولين شب را نيز ندارد. برادر عزيز جعفري بهطور جدي وجود ابهام و ترديد راچه در گام اول و چه در گامهاي بعدي و در كل عمليات، خود مطرح كرده است.
برادر غلامپور كه مسئوليت اصلي را در شروع عمليات به عهده دارد معترف است كه نميداند با تناقضات موجود چه بايد كرد. برادر رشيد كه اصلاً در صحنه مباحث حضور ندارد و ظاهراً مسائل جاري براي وي جنبه حادتري يافته است. برادران رحيم صفوي و شمخاني نيز در عين اينكه در اجرائيات فعال بودهاند اما در اين جليه به جز موارد معدودي آن هم در حواشي بحث از اظهارنظر خودداري كردهاند و اين خود علامت نامساعد بودن وضعيت است. در اين ميان برادر محسن نظر روشن و قاطعيت لازم براي ادامه كار را نشان داده و چشمانداز نسبتاً اميدوار كنندهاي را ترسيم نموده است. اما وضعيت بهگونهاي نيست كه بتواند دخالت تعيين كنندهاي در روند جلسه داشته باشد و آقاي هاشمي خود مستقيماً با مسائل برخورد ميكند و جلسه را هدايت مينمايد.
آقاي هاشمي خود دچار تنگناهاي فراواني ناشي از مسائل سياسي كشور و اوضاع اجتماعي است كه به نحوي به جنگ و شخص وي مربوط ميگردد. وي هر چند در رده فرماندهي كل جنگ نظر مشخص دارد (ادامه جنگ با انجام عمليات موفق در هين منطقه و يا عدم انجام اين عمليات به معناي اعلام ناتواني در ادامه جنگ و نتيجتاً برگزيدن راههاي ديگر) اما تطبيق اين نظر با اوضاع جاري و نظرات برادران به نظر غير ممكن ميآيد و همين به حساسيت بالاي مسئله و لاينحل جلوه كردن آن دامن زده است.
در اين ميان، آن دسته از حاضرين كه نقش مشورتي در سپاه دارند و يا به دعوت آقاي هاشمي به همين منظور (مشورت) به جلسه فرا خوانده شدهاند نيز، عموماً و تنها در تأييد و تأكيد وجود مشكلات نظر دادهاند و در عمل لاينحل بودن قضيه را تصديق كردهاند.
پس از سخنان برادر غلامپور، به نظر ميرسيد كه ادامه بحث در چارچوب ياد شده مقدور نبوده و مسائل بهگونهاي نيست كه بتوان صرفاً سه راهحل پيشنهادي را بررسي كرده و نتيجه گرفت.
در عمل نيز اين چنين شد و طرح دو سؤال از سوي آقاي عراقي و به دنبال آن طرح يك سؤال از سوي برادر محمدزاده باعث شد كه مجدداً يك سلسله مسائل كليتر مطرح شود. آقاي عراقي ضمن ذكر مطالبي، در باب غافلگيري و هوشياري دشمن، مهتاب و ... به هوشياري دشمن در كربلاي4 اشاره نمود و با فرض هوشياري دشمن كه آن را محتمل خواند، دو سؤال زير را مطرح ساخت و خاطرشنان كرد كه سؤال اول بايد بر مبناي اصول نظامي جواب گفته شود اما سؤال دوم فقط به نظر تصميم گيرنده جنگ بستگي دارد.
آقاي عراقي:
(سؤال اول) "اگر دشمن اينجا هوشيار باشد، كه در اين صورت فرقي بين مهتاب و غير مهتاب و حتي روز و شب نباشد، جاي اين سؤال پيش ميآيد كه ما چون ميخواهيم پيروز هم بشويم آيا با اين نيرويي كه داريم ميتوانيم بر مبناي اصول نظامي موفقيت داشته باشيم؟ فرض كنيد روز هم ميجنگيم. در اين حالت درصد موفقيت چقدر است؟
و اما مطلب دوم كه بالاخره تصميم گيرنده جنگ بايستي تصميم بگيرد اين است كه اگر پاسخ سؤال او لاين باشد كه بله ما ميتوانيم موفقيتي به دست بياوريم منتهي با تلفات بسيار بالا، آن وقت آيا مجوزي داريم براي رسيدن به هدف با فرضاً با 50 هزار تلفات؟
اگر اين فرض (وجود هوشياري دشمن) صحيح باشد و پاسخ اين دو سؤال روشن شود، به نظر من ميشود تصميم گرفت."
قبل از هر گونه پاسخ و يا اظهارنظري پيرامون سؤالات ياد شده، برادر محمدزاده سؤال ديگري را مطرح كرد كه پاسخ به آن قيد "پيروزي تضمين شده" را زير سئوال ميبرد:
برادر محمدزاده:
"حاج آقا با اجازهتان يك جمله هم بگويم. برادرهاي نظامي ما اينجا هستند، (سئوال اين است كه) چگونه ميتوان در يك عمليات اول پيروزي حتمي را فرض گرفت و بعد عم لكرد. من عكس اين فرض (هوشياري دشمن و جنگ در مهتاب و روز و ... )را هم ميگذارم يعني از اول شب تاريك است، دشمن هم صد در صد غافل است (در اين حالت هم) چه كسي، كدام سردار جنگي توي دنيا پيدا شده كه عمليات را منحصر بكند به پيروزي و اين پيروزيش هم تضمين باشد؟"
آقاي هاشمي:
(بحث) "تضمين كه نيست، بالاخره ما ..."
آقاي عراقي:
"پيشگويي منظور نيست، بر مبناي اصول."
برادر محمدزاده:
"همين الان ميبينيم كه اصول ..."
سرهنگ لطفي:
"بر مبناي اصول اگر بخواهيم (صحبت كنيم) چهار عامل پيروزي را تضمين ميكند.
1 ـ برتري هوايي
2 ـ تفوق آتش
3 ـ عمده قواي برتر از دشمن
4 ـ قبول تلفات
اين اصول نظامي است."
آقاي عراقي:
"پنج، استقامت."
سرهنگ لطفي:
"آن يكي از فرعياتش است ولي 4 عامل حاكم است. كسي كه حمله ميكند بايد برتري هوايي داشته باشد، اگر نداشته باشد نبايد حمله كند. 2 ـ بايد برتري آتش داشته باشد، اگر نداشته باشد ميكوبند او را. 3 ـ برتري توان رزمي نسبي، يعني سه بر يك حمله كند، اين را اصول ميگويد. 4 ـ قبول تلفات. حمله جنگ است.
از جمع برادري به مسئله غافلگيري اشاره ميكند.
سرهنگ لطفي:
"غافلگيري در شب است، در روز غافلگيري نميشود."
برادري از جمع:
"پس اين حرفها مال روز است."
سرهنگ لطفي:
"شب ادامه عمليات روز است، توجه ميكنيد؟ اين هم، غافلگيري در شب هم، روي احتمالات است. براي اينكه دشمن، به خصوص در اين وضعيت، داراي وسائلي است كه كشف ميكند. شما هر عمليات غافلگيري كه انجام بدهيد نصفه كشف شده است، مثل روز جنگيديد."
عمليات بنابر آنچه در جلسه خواه ناخواه مطرح گرديد، عمليات با شرط پيروزي كاملاً منتفي بود، فقط نقطه اميد كمرنگي روي مسئله غافلگيري باقي ميماند كه سرهنگ لطفي آن را هم به عنوان امري كه بتواند تضميني داشته باشد منتفي ميدانست. گذشته از اظهارات شسرهنگ لطفي در مورد غافلگيري، سخنان برادر شمخاني بكلي اين مسئله را منتفي كرد، چيزي كه آقاي هاشمي ني زآن را تصديق نمود:
برادر شمخاني:
"اين را همين الان ما حاضريم زيرش را امضاء كنيم. با اين وضعيت كه توانمان، كليت ما، دارد، در هيچ نقطه از جبهه، در هيچ زمان، اگر اين وضعيت را داشته باشيم، اصلاً نميتوانيم غافلگيري را رعايت كنيم. دشمن حتماً كشف ميكند.
آقاي هاشمي:
"كاملاً ديگر ما نميتوانيم غافلگيري را رعايت كنيم."
در اينجا برادر شمخاني، در زمينه به دست آمده، به توضيح نقش غافلگيري و چگونگي آن در وضع فعلي جنگ و سپاه ميپردازد و ضمن آن به برخي مسائل كه هميشه مبتلا به جنگ و سپاه بوده است نيز ميپردازد. وي سخنان خويش را چنين ادامه ميدهد:
"غافلگيري يكي از اصول مهم و لاينفك پيروزي ماست. به طور قطع براي ما روشن است كه بدون غافلگيري، توان پيروزي ما به شدت پايين است. به دليل تفوق هوايي دشمن، تفوق آتش و تفوق نيرو. دشمن هر جا تمركز قوا بدهد ما هجوم كننده هستيم و او سه بر يك با ما ميجنگد. غافلگيري انواع و اقسام دارد، غافلگيري در زمان، غافلگيري در مكان و غافلگيري در تاكتيك. ما در تمام جنگهايي كهكردهايم فقط در يك جا توانستهايم غافلگيري در سه بعد را به دشمن تحميل كنيم آن هم در فاو بود. در عملياتهاي ديگر نظير فتحالمبين غافلگيري در تاكتيك داشتيم. در فاو هم اگر دشمن 15 روز جنگ خودش را ادامه ميداد، يعني زمينش براي ادامه جنگ مساعد بود و از نظر سياسي شرط چهارم، يعني تلفات بيشتر را ميپذيرفت، قطعاً ما را از فاو عقب ميراند.
البته اين وضعيت، وضعيت 7 سال جنگ است. ما اگر سال 59 تصميم ميگرفتيم كه اين وضعيت را دچار نشويم (ميشد). كما اينكه صدام تصميم گرفت دچار اين وضعيت نشود و امروز به همين دليل ميتواند محكم صحبت كند. به اين دليل است كه 7 سال روي جنگش برنامهريزي كرده است. ما عقب ماندگي 7 ساله را در سال 65 نميتوانيم حل كنيم.
البته اين تحليل سياسي است ولي در رابطه با وضعيت نظامي: ما امروز هم هر جا بخواهيم قدم بگذاريم بايد بلدوزر كار بكند. همين الان وقتي بلدوزرمان دارد اينجا كار ميكند، فاومان مانده استو يعني قاسم سليماني و مرتضي قرباني ميگويد آقا خطم شن ندارد من نميتوانم به مهندسي بگويم شن ببر چون ميگويد من كمپرسي ندرام. يعني ما هرگز نميتوانيم همزمان دو زمين را آماده كنيم.
الان زميني كه از دشمن گرفتيم كجاست؟ يكي جزيره است و يكي فاو. چند سال است جزيره را گرفتهايم و يك سال و نيم هم فاو را. تا اين لحظه ما مسئله جزيره و فاو را نتوانستيم حل بكنيم.
همين منطقه عملياتي (كربلاي4) را، گزارشهايش هست، همان شبي كه عمليات كرديم قبضههايمان توي موضع نبود. همين الان اگر فردا باران ببارد هيچ يك از اين جادهها قابل استفاده نيست. برادرها عمق دشمن را را گفتند، توان مهندسي ما اين است.
براي ما غافلگيري با اين توان و با اين استعداد امر محالي است. غافلگيري شرايطي دارد. ميشود رعايت كرد البته اگر ما اين وضعيت را نميداشتيم."
برادر شمخاني درباره موضوع مورد بحث (حركت در مهتاب يا ...) اضافه ميكند:
"اما اين هم به اين مفهوم نيست كه ما توي ديد دشمن برويم هجوم بكنيم. يعني اگر با دوربين ديد در شب ما را ببينند به تعداد دوربينهايي كه دارد احتمال ديدن ما هست. اما اگر توي ماه روشن برويم طبيعي است هر چشمي كه روي دژ باشد ما را ميبيند، تمام چشمهايي كه روي دژ باشد ما را خواهند ديد. اين بالا و پايين بودن ميزان موفقيت است."
پس زا چند دقيقه مباحث پراكنده برادارن پيرامون غافلگيري و شكستن خط برادر شمخاني ميگويد:
"اين نتيجه را ميشود گرفت حاج آقا كه اگر فردا شب نتوانيم خط را بشكنيم، 10 شب ديگر قطعاً نميتوانيم، يعني ميزان غافلگيري فردا شب دشمن يقيناً بيشتر از 10 شب آينده است."
آقاي هاشمي:
"من هم به همين معتقدم."
برادر شمخاني:
"من زير اين را امضاء ميكنم كه فردا شب احتمال شكستن خط ما بيشتر از 10 شب آينده است ولي فردا شب را هيچ كس، هيچ فرماندهاي نميتواند تضمين كند حتماً خط را ميشكنيم."
آقاي هاشمي:
"بنده هم آن نكتهاي را كه گفتم همين است كه هر روزي كه بگذرد وضع شما ضعيفتر ميشود."
مجدداً بحثهاي پراكنده پيرامون غافلگيري و شكستن خط و ... در ميگيرد، بيشتر نظرها نوميد كننده است. مطلب كمكم به مسائلي چون سخنراني صدام و نقش منافقين و احتمال حركت دسمن در فاو يا حمله به شهرها كشيده ميشود گويا همه ناخودآگاه از وضعيت حاكم بر جلسه مفري طلب ميكنند، پس ار مدتي آقاي هاشمي ميگويد:
"خوب، از بحث بيرون نرويم، برويم سراغ ..."
اما بحث هم كارساز نيست، مطالب تكراري ميشود و به هنگام نتيجهگيري همان بنبست سابق. در ادامه مباحث، وقتي برادر غلامپور راجع به مشكلات جنگ در روز مسلح بودن زمين منطقه صحبت ميكند آقاي هاشمي ميپرسد:
"بالاخره چي؟ حالا شما نظر روشن بدهيد، جمعبندي كنيد و نظر بدهيد."
برادر غلامپور:
"من كه گفتم خدمتتان، حقيقتش نظري كه بخواهيم بدهيم من خدمتتان گفتم، گفتم از يك طرف انصافاً همه رفتهاند پاي كار ..."
آقاي هاشمي:
"دوباره همان حرفها را تكرار نكنيد، نظر بدهيد."
برادر غلامپور:
"نظر كه، گفتم ..."
برادر غلامپور قبلاً آنچه ميتوانست بگويد گفته بود ولي اكنون آقاي هاشمي از او ميخواست كه نظر قطعي بدهد، چيزي كه وي نه قادر به تصميمگيري قاطع در مورد آن بود و نه آن را در صلاحيت خود ميدانست. زيرا با توجه به مسير مباحث نحوه هدايت جلسه توسط آقاي هاشمي، مسئله از حد سرنوشت مأموريت يك قرارگاه بالاتر رفته بود و مسائل پيچيده و مهمي را به همراه داشت. اين وضعيت، آن هم در ساعت 3 بامداد روز ر" (18/10/1365) بروز اوضاع نامطلوبي را گواهي ميداد و بايستي به ترتيبي شكل قضيه تغيير مييافت. برادر محسن كه از ابتداي جلسه نشان داده بود با چگونگي طرح مسائل و سير جلسه در آن شرايط، چندان موافقتي ندارد، در اينجا وارد گفتوگو شد.
برادر محسن:
"برادر محسن معتقد بود اصلاً آقاي هاشمي، نظر نبايد بگيريد شما. اصلاً نبايد بگيريد، براي اينكه الان موقع نظر نيست كه، فردا كارمان با اينها مشكل ميشود چون همين آقاي غلامپور، فردا بايد برود بجنگد و ايشان الان متزلزل شده است. ما از فردا بايد فكري بكنيم و اصلاً نيروها توي منطقه هستند، اين بحث ميبايست يك هفته پيش صورت ميگرفت و آن موقع بحث و صحبت ميشد."
آقاي هاشمي:
"يك هفته پيش هم صحبت شد."
برادر محسن:
"نه، هيچ صحبت نشد."
آقاي هاشمي:
"چطور نشد."
برادر محسن:
"نه، اين مواضع به اين دقيقي صحبت نشد، شما فرموديد كه ما تصميم گرفتيم ..."
آقاي هاشمي:
"ما تكليف كرديم ..." (برادرها داخل صحبت هم حرف ميزنند)
برادر محسن:
"الان كه، تا شب عمليات كه نميشود تصميم را برگرداند. اين را بايد تا آخر خط برويد."
آقاي هاشمي:
"اين تصميم را روز قبلش شما گرفته بوديد. آمديد در اميديه و گفتيد دستور دادهايم كه تا 10 روز ديگر بروند در آنجا بجنگند، گرفته بوديد اين تصميم را، همه ما گرفته بوديم، خود اينها گرفته بودند، يعني با اينها مشورت كرده بوديد و تصميم گرفته بوديد."
برادر محسن:
"حالا اين بحث را نداريم كه تصميم چه بوده، حالا ... تا آنجا گفته بوديم كه در اينجا (شلمچه) و هور و غرب سه قرارگاه فعال شدند (مكث، برادر محسن از پرداختن به اين بحث كه منطقه شلمچه را چگونه پيشنهاد كرده است منصرف ميشود) حالا كاري به اون نداريم آنچه مسلم است اينكه تصميم گرفته شده است و اينها پاي كار رفتهاند. اگر (همين حالا) اينجا نخواهيم عمل كنيم هيچ وقت نبايد عمل كنيم، يعني اين مشكلات هست، يعني يك طور شده كه الآن ..."
آقاي هاشمي:
"آخر يك وقت فرمانده لشكرها حاضر نيستند و يك وقت ايشان فرمانده قرارگاه است و اصلاً قبول ندارد اين را."
برادر محسن:
"خوب، اينها ابهاماتي است كه هست، خوب مانده ديگر، قبلش بايد حل ميشد. حالا كه حل نشده، الان همه پاي كارند، الان هيچ تصميمي ما نميتوانيم بگيريم، ما چه بگوييم به اينها، بگوييم نيروها بيايند عقب؟!"
برادر محسن در حالي كه روي عمل كردن نظر قاطع دارد و كار را تمام شده ميداند اما مشكلات و عوارض احتمالي را تحويلاً متوجه آقاي هاشمي ميكند و آن را ناشي از عملكرد وي ميخواند، آقاي هاشمي نيز اين را قبول نميكند و ميگويد كه تصميمگيري اعلام شده از سوي او، مبتني بر نظرات و پيشنهادات و گزارشات برادي محسن و ديگر برادران سپاه بوده است. آقاي هاشمي برا اثبات اين مدعا برادر رحيم صفوي را به شهادت ميخواند:
"آقاي صفوي! آن شب وقتي شما به اميديه آمديد، وقتي ميخواستيد برويد، يادتان است؟ من در دستشويي سئوال كردم كه شما ايمان داريد به اين، گفتيد ايمان دارم."
برادر رحيم صفوي:
"بله ايمان داريم كه اين بهترين منطقه است، بله همه قبول دارند اين منطقه خوبست ولي بايد شرايطش را فراهم كرد براي جنگيدن، بايد شرايط جنگيدن در اين منطقه فراهم بشود."
آقاي هاشمي:
"چيه شرايطش؟"
برادر رحيم:
"يكي اينكه نيروها توجيه بشوند، زمان داشته باشند، يعني كار عجولانه اينجا، جنگ سختي است اينجا حاج آقا، (اگر) يك كار عجولانه اينجا بكنيم برگرديم. اين را بايد با دقت و قوت و سرعت و ..."
پس از چند دقيقه گفتگو پراكنده برادر رحيم اظهار نگراني ميكند كه چند ساعتي به روشن شدن هوا نمانده و زودتر بايد تصميم گرفت كه در صورت لزوم منطقه سبك (تخليه) شود وگرنه فردا با اين همه نيروي بيسنگر و موضع در منطقه، احتمال تلفات سنگين وجود دارد. اما با وضع موجود رسيدن فوري به تصميمگيري چيزي دور از ذهن مينمايد. در اينجا برادر عزيز جعفري پيشنهاد مشخصي به نحو زير ارائه ميدهد:
"ما نميدانيم دشمن در اينجا غافلگير است يا نه، كسي كه نميتواند بگويد دشمن در اينجا صد در صد هشيار است. درسته؟ ولي اين را ميتوان امتحان كرد حتي تا نيم ساعت قبل از عمليات. يعني تصميم گرفتيم نيروها بروند پاي كار ولي به يك شرط كه آن موقع اين شهامت را داشته باشيم كه وقتي يك ساعت مانده به عمليات ديديم نيروها دارند رها ميشوند و در وسط راه مثل آن دفعه (كربلا4) منور زد، تير زد و فهميديم دشمن هشيار است، يا از غروب متوجه شديم كه دشمن يك آتش غير عادي دارد، دو تا بمباران كرده است و خلاصه فهميديم عمليات لو رفته، آن موقع بگوييم نه. يعني نگوييم كه ديگر چون حالا رفتيم پاي كار انشاءالله دروغ است. با اين شرط ميشود و حتي اينگونه تصميم گرفت."
برادر محسن:
"حالا كه هيچ تصميمي نميتوان گرفت."
برادر محمدزاده:
"آن وقت بايد درمهتاب برويم ديگر، چون وقت كم ميآوريم."
برادر عزيز:
"البته آن دو حالتش هست (عمل در مهتاب يا پس از تاريكي) بايد بررسي شود."
برادر غلامپور:
"اين مشكل را حل نميكند، فرض كنيد فردا شب خط را هم شكستيم ولي با اين مشكل زمان كه با آن مواجهيم يعني سه نيمه شب، چهار صبح بزنيم به خط و نتوانيم هدفهامان را كامل بگيريم و برويم توي زمين دشمن و بعد بخواهيم برگرديم اين كه خيلي بدتر است."
پيشنهاد برادر عزيز در عين اينكه حاوي نكته راهگشايي بود اما نتوانست همه مسئله را حل كند و بحث به پراكندگي كشيده شد. آقاي هاشمي مجدداً از برادر رحيم نظر خواست، وي گفت كه چند روز اجازه تعويق داده شود و بعد هم عمل بشود، برادر عزيز تأكيد كرد كه اگر نيروها را برگردانيم عمليات لو ميرود و ... مشكل باقيمانده بود برادر رحيم اشاره كرد كه آقاي هاشمي به عنوان فرمانده جنگ بايد هر نتيجهاي به بار آمد را تقبل كند، برادر محسن ادامه داد كه اين بحثي ندارد و برادر شمخاني اين مطلب را كه از گرههاي اساسي كار بود به نحو زير پيگيري و تأكيد كرد.
برادر شمخاني:
"فردا شب مناسبترين شب براي عمليات است، اما همينطور كه براي هيچ شبي، هيچ كس هيچ نوع تضمين براي پيروزي نميدهد، فردا شب هم نميدهد."
در ميان نظرهاي پراكندهاي كه همزمان ابراز ميشود، برادر شمخاني در ادامه زيان تأخير را به صورت جدي مطرح ميكند:
"مهم اين است كه شما اگر 10 روز ديگر بخواهيد وقت صرف كنيد و باز هم بخواهيد اينجا عمل كنيد نه تنها خط اول و دوم و سوم دشمن منضبط خواهد بود، بكله آتش توپخانه، بمبهاي شيميايي و همه را عراق ميآورد در خط."
برادر عزيز جعفري:
"مگر آيه قرآن است كه ما تا 10 روز ديگر حتماً و در هر شرايطي بايد عمل كنيم."
برادر شمخاني:
"اون يك بحث ديگر است."
برادر محسن:
"تا كي پس؟ يك ماه ديگر؟ دو ماه ديگر؟ سه ماه ديگر؟"
جلسه بار ديگر متوقف شده است و برادران اظهاراتي مبني بر اين ميكنند كه اگر دستور است و حل مسائل برادران لازم نيست، اين را آقاي هاشمي بايد بگويند و برادران هم ولو براي عاشورا درست كردن با كمال ميل و با جديت پاي كار خواهند رفت. آنگونه كه سير مباحث پيش رفته است معلوم شده كه اگر قرار است عملياتي باشد زمان آن همان زمان قبلي (فردا شب) است اما نه تنها تضمين مورد نظر آقاي هاشمي پذيرفته نشده است. بلكه مسئوليت نتايج غير قابل پيشبيني كار نيز تماماً متوجه وي گرديد است. از اين رو لازم ميبيند كه نحوه تصميمگيري و نقش برادران در اين تصميم را توضيح بيشتري بدهد و عملاً نقش برادران در اين تصميمگيري و نتيجتاً مسئوليت مشترك آن را يادآور شود. طرح چنين مسائلي با وجود فرصت بسيار كم و شرايط حساس نشان دهنده درجه اهميت و موضوع مورد نظر بازگو كننده ميزان نياز به قبولاندن اين مطلب است.
علاوه بر اين، آقاي هاشمي كه قبلاً با قاطعيت انجام عمليات را تكليف كرده بود اكنون خود دچار ترديد شده است و اين را نيز الزم ميداند حل كند تا از بروز سئوالات احتمالي در اين زمينه، جلوگيري شود.
آقاي هاشمي:
"اگر من نظامي باشم با مجموعه اطلاعات خودم اين تصميم را روشنتر ميگيرم. (الان) تصميمگيري من يك مقدارش متكي است به نظراتي كه از شماها ميفهمم. ميتوانم همينطوري بگويم كه بزنيد و برويد. اين كار را نميتوانم بكنم. (علت) آنكه آن شب تصميم گرفتم مقدماتي داشت. مقدماتش هم اين بود كه بعد از عمليات كربلاي4، آقايان فرماندهان آمدند پيش ما و گفتند كه ما تصميم گرفتيم كه در ظرف يك هفته و يا 10 روز در شلمچه بجنگيم، (براي) ما هم اين منطقه خوبي بود. از بعضي از آقايان هم پرسيديم، بحث هم كردند، ارتشيها هم بودند، همه گفتند خوبست. همانجا من عليرغم اينكه خود آقايان پيشنهاد كرده بوديد گفتم كه اين، دستور تلقي بشود كه ديگر بعضيها، (چون گفته شد كه ممكن است بعضيها مخالف باشند) دستور تلقي بشود كه ديگر با قاطعيت برويدو وقت تلف نكنيد. بعد هم هر چي كه به من اطلاع داده شد (نشان ميداد) واحدها (منظور يگانهاست) ديگر حرفي ندارند.
آن شب (10/10/1365) كه آمديم بحث كرديم، از واحدها كه پرسيديم نقطهنظر مناسبي ندادند. ضمن اينكه اينجا نظر روشني ندادند هيچ جاي ديگر هم ندادند. يعني يك وقت افرادي هستند كه ميگويند ما اينجا را قبول نداريم يك جاي ديگر ميرويم ميجنگيم (ما اينها) هيچ جا را هم نميگفتند، هيچ كس هم هيچ چي نميگفت. (در مورد) هور هم به نحوي توضيح داده شد كه ما منصرف شديم. به آن گونهاي كه ميگفتند كه اينجا اگ رشد، يك ماه و نيم ديگر شد، اگر ديديم شد كمي جلوتر ميآييم، يك جاي پايي آنجا ميگيريم، اگر دشمن غافلگير شد، چه شد، چه شد، چند تا "اگر" داشت. من هم از طرز صحبت ديديم كه آن هم نميشود. خوب اين (شد) واقعاً راه را بست.
تنها جايي كه بعضيها با شرط قبول كردند (همين جا بود) بعضيها گفتند اگر زيد اضافه شود، بعضيها گفتند اگر اين پايين باشد، بعضيها با ... اينجا، با يك اگرهايي، تنها جايي بود كه واحدها (منظور يگانهاست) قبول كردند. خوب آن شب به اينجا رسيد كه ديديم بايد با قاطعيت بگوييم. بعدش هم خوب مخصوصاً آقاي رضايي صبح كه آمدند با آقاي شمخاني، آقاي رضايي گفتند كه بعد از جلسه ما، شب آقايان جمع شدند و كار تقسيم شد و رفتند دنبال كار، باز ديان فاصله ميفهميم كه خوب، سر زمان بود ديگر، ما يكي از عناصر مهممان زمان بود كه تأخير الان براي ما خسارت نظامي دارد. همينطوري كه داريد ميبينيد روز به روز دارد كشف ميشود.
الان مسئولين و كساني كه ميخواهند بجنگند و بچههاي مردم را ببرند، قبول ندارند اين را، يعني بعد از يك هفته هم كه كار كردند قبول ندارند. چه جوري ميشودتصميم گرفت؟ (مكث) آقاي صفوي صريح ميگويد كه، خوب ايشان از كسانياست كه تصميمگيريش مهم است، در اين قضيه ميگويد كه اين جوري نه."
اينكه برادران كه در تنگناها و بحران ناشي از عدمالفتح كربلا4، اين منطقه را در كنار دو منطقه ديگر پيشنهاد كرده بودند، اكنون به صورت عاملي درآمده بود كه بر مبناي آن آقاي هاشمي آنان را هم در تصميمگيري و تعيين تكليف گذشته و هم در بروز ترديدهاي امروز شريك دانسته و حتي آنان را عامل اصلي ايجاد وضعيت كنوني ميدانند.
قبل از آنكه انعكاسي از سخنان فوق در جلسه ظاهر گردد و يا پيرامون آن مطلبي گفته شود، برادر سنجقي به طرح مسئلهاي پرداخت كه در خلال آن مختصر اشارهاي به سخنان ياد شده داشت ولي بر اساس آن پيشنهاد مشخصي را مطرح كرد كه ميتوانست شكل ديگري به جلسه بدهد.
برادر سنجقي:
"در آن جلسهاي كه در گلف تشكيل شد اينطوري نبود كه برادران، فرماندهان لشكرها نظر خاصي در رابطه با منطقه عملياتي نداشته باشند. همه در اين زمينه صاحب تجربه و به منطقه آشنا بودند. اما مسئلهاي كه شما فرموديد به عنوان يك تكليف (مخصوصاً يكي از برادران سئوال كردند كه اين تكليف است و حضرتعالي فرموديد اين تكليف است برويد وارد كار شويد) از آن موقع يك دفعه ورق برگشت
همه با يك نيت خالص انشاءالله و در اصل با يك قوت قلبي رفتند و مشغول كار شدند، همان شب د رجلسهاي كه بعد از آن جلسه تشكيل شد متعهد شدند كه امكاناتشان را يك كاسه بكنند. اين برادران رفتند پاي كار و الحق و الانصاف هم يك زحمت خيلي خيلي معجزهآسائي كشيدند.
الان به يك نقطهاي رسيدهايم كه اگر بخواهيم به يك جمعبندي مشخصي در خلال اين مشورتها برسيم قطعاً نميرسيم. چون ميزان پراكندگي نظرات خيلي زياد است. البته شايد بشود گفت كه ما د رهيچ عملياتي نتوانيم به نقطهنظر واحدي برسيم. در خود عمليات فاو موفقترين عمليات ما بود، ميبينيم كه اختلاف نظرها خيلي زياد بود، بيش از اين بود."
برادر محسن:
"د ركجا؟"
برادر سنجقي:
"در فاو"
برادر محسن:
"در فاو خوب از اول تا آخر يك نفر تصميم ميگرفت، اون فرق داشت. الان يك مقدار كار قاطعي شده، ما در آنجا وقتي ميديديم ردههاي پايينتر دارند مانع كار ما ميشوند آنها را كنار ميزديم. تصيم را يكي بيشتر نميگرفت. الان يك مقدار قاطي شده و گرنه الان هم ..."
انتقاد تاريخي برادر محسن از نحوه عمل آقاي هاشمي ميتوانست مجدداً باب بحثهايي را كه به كل حركت جنگ و سپاه مربوط ميشود، باز كند و بار ديگر تصميمگيري راجع به عمليات را به تعويق اندازد، اما برادر سنجقي در همين جا به سخنان خويش ادامه داده و پيشنهاد مورد نظر را مطرح ساخت.
برادر سنجقي:
"الان ميخواهم به همين نقطه برسم كه: الان برادران نظرشان را دادهاند، حضرت عالي (خطاب يه آقاي هاشمي) اگر خواستيد نظر برادرها را بگيريد، نظرشان را دادهاند و بيش از اين كه گفتهاند ديگر چيزي ندارند. هر كس هر چه داشت الحق و الانصاف رو كرد. حضرتعالي يك جلسهاي با آقا محسن بگذاريد، به يك تدبير برسيد و تدبيرتان را ابلاغ بفرماييد كه برادران بروند پاي كار، ديگر كسي چيزي براي گفتن ندارد هر كس چيزي براي گفتن داشت و ته دلش بود ديگر گفته است."
مكث كوتاه جلسه نشان ميداد كه آقاي هاشمي اين پيشنهاد را نپذيرفته است و به دنبال آن جلسه به گفتوگوهاي پراكنده ما بين برادارن ادامه مييابد.
معلوم بود كه آقاي هاشمي هنوز به نظر مشخصي نرسيده است و در خلال همين گفتوگوهاي پراكنده نيز با برخي سئوالات درصدد يافتن راهي بود، اما مطالب همچنان تكراري ميشد و مدام نظرات و احتمالات با اما و اگرهايي بيان ميگرديد كه فقط وجود بنبست را تأييد ميكرد. از جمله برادر ايزدي پس از ذكر مطالبي در مورد حفاظت منطقه و برخي كليات گفت كه همه مسائل صحبت شده و بالاخره بايد تصميم گرفت ولي وي همچنين پيشنهاد كرد كه ميتوان ابري بودن هوا را به عنوان شرط شروع عمليات فردا شب در نظر گرفت (وي به صحبت برادر محسن كه گفته بود به پيشبيني هواشناسي احتمالاً هوا نيمه ابري است اشاره كرد). بهطور كلي وضعيت جلسه به اينجا رسيده بود كه عموماً هر برادري وقتي نظري ميداد سئوالات آن توسط خود او با ديگران به سرعت بازگو شده و منتفي ميگرديد. اين موضوع در مورد خود آقاي هاشمي نيز صادق بود و نشان ميداد كه در ترديد به سر ميبرند. آقاي هاشمي پس از پيشنهاد و تذكر برادر ايزدي مبني بر لزوم تصميمگيري گفت:
"من ترديدي كه بهطور جدي ترديد دارم به همين جا رسيده كه يك مهلت 10 روزه بدهيم كه يك قدري وضع مهندسي شما بهتر شود و يك قدري هم زمان شب را بيشتر داشته باشيم."
ولي آقاي هاشمي بلافاصله افزود:
"با اين شبهاتي كه مطرح ميكنيد، مخصوصاً حرف آقاي سعيدي مهمترينش است الان نيروهاي شماميدانند نقطه عمل را (برادر ايزدي گفته بود تا رده دسته همه توجيه شدهاند) در اين نيرويي كه شما آوردهايد سربازهاي عادي هم هستند، منحصر به بسيجيها كه نيست."
برادران برخي استقبال كردند اما اشكالات مربوطه را نميتوانستند پاسخگو باشند و برخي نيز اشكالات را با وجود تكراري بودن يادآور ميشدند.
برادر عزيز:
"اينها را برگردانيد ميشود به آنها گفت به هم خورده، تمام شده."
برادر محمدزاده:
"اين را به عنوان فريثب تلقي ميكنند و تمام شده."
برادر عزيز:
"برشان گردانيد و بگوييد كه جاي ديگر است."
برادر غلامپور:
"فقط كه عامل نيرو نيست كه، آنها (دشمن) عكس هوايي ميگيرند، نياز نيست كسي به آنها بگويد."
برادر عزيز:
"كافي است يك روز هوا صاف باشد يك نفر از بالاي پتروشيمي منطقه را نگاه كند."
برادر غلامپور:
"حاج آقا، پريشب اينجا دژ بوده، فردا صبح كه دشمن چشمش را باز كند جاده شده اين تا خط كمينمان امشب جاده ميشود، يعني نصفش را بريدهاند، فردا دشمن نگاه ميكند ميبيند، اينجا كه دژ بوده جاده شده!"
آقاي هاشمي:
"به نظر ميرسد كه تا 10 روز ديگر همه چيز لو ميرود اينجا، كاملاً
برادر محسن:
"اين كه مسلم است."
برادر نجات:
"توپها توي موضع رفتهاند، اكثر خشايارها كه رفته منطقه د ركنار جادههاست. اگر فردا هوا خوب باشد عكس هوايي همه آنها را مشخص ميكند."
برادر نجات:
"اصلاً صبح از اين جاده حركت كرديم، بعد از ظهر موقع برگشتن جاده را نشناختيم، از بس موضع زده بودند، از بس سنگر درست كرده بودند، مثل اينكه همان جاده نيست."
اشكالات فراوان است و ذكر آنها ميتواند گفتوگوي بيپاياني باشد و در نهايت هم به تصميم مشخصي منجر نشود. آقاي هاشمي گفتوگوها را قطع ميكنند و ميگويند:
"خيلي خوب، حالا شما چه ميگوييد آقاي صفوي؟"
برادر رحيم:
"ديگر شمخا با آقا محسن ميتوانيد تصميم بگيرند. اينجا ديگر اصلاً جاي نظر نيست. ما حرفهامان را زدهايم."
آقاي هاشمي:
"تصميم را آدم ممكن است برسد بگيرد. حالا كه اين بحثها را كرديم ممكن است به يك نقطه برسيم تصميم بگيريم. ولي خودتان بگوييد كه به چي ميرسيد الان. شما كه صاحبنظر هستيد به چي ميرسيد؟"
با اين چيزي كه پيش ميآيد به احتمال قوي 10 روز ديگر كاملاً منتفي است عمليات شلمچه. اين فرض را چه جور؟ اگر اينطور شد چكار ميكنيد؟"
برادر رحيم:
"شايد هم منتفي نشود."
آقاي هاشمي:
"به احتمال قوي منتفي است. دشمن در اين 10 روز، اين سربازهايي كه برميگردند ...."
برادر رحيم:
"چنانچه تصميم اينگونه شود تمامي مواضع و توپخانهها بايد از آنجا آورده شود كنار، اطراف كارون و ... تمامي كارهايي كه متناسب اين عقب افتادن زمان است بايد انجام شود، نه اينكه توپها را 10 روز بگذاريم توي موضع، همه بايد برود عقب جايي كه قابل عكسبرداري نباشد."
مقداري راجع به عملي بودن اين تدابير بحث ميشود. برخي برادران با اين تدابير نيز هوشياري دشمن را محتمل ميدانند اما برادر عزيز جعفري تدابير ياد شده را عملي ميداند و آشكارا به عملي شدن اين نظر اشتياق نشان ميدهد و خود در اين رابطه طرح اجراء ميدهد. اما آقاي هاشمي يك نكته جديدي را مطرح ميكند.
آقاي هاشمي:
"يك بحث ديگر هم پيش ميآيد (و آن اينكه) اين نيرويي كه اين كار را بر سرش آورديم، 10 روز ديگر دوباره بخواهيم بياوريم آنها را در اينجا بجنگيم، ديگر چه اعتمادي به فرماندهاش دارد؟ فرماندهاي كه آنها را در كمپرسي ريخته و رويشان پلاستيك كشيده و آنها را آورده است ما كه ديديم خيال كرديم گوني است."
برادر محسن:
"اصلاً امشب جز، عمليات محسوب ميشود و چنانچه بگوييم عمل نشه، خود يك شكست است از قبل نميبايستي ميشد ولي حالا كه شده يك وضع خاص و اضطراري است."
آقاي هاشمي: (با تأني و تأمل)
"مجوعه بيشتر به اين طرف ميچربد."
برادر عزيز جعفري:
"حاج آقا آدم ياد والفجر مقدماتي ميافتد. من دقيقاً يادم است كه تصميم والفجر مقدماتي هم چنين حالتي بود. نيروها پاي كار بودند و ... دقيقاً همچنين حالتي بود و عمل شد."
اين در واقع جمعبندي نهايي و پيشبيني برادر عزيز از نتيجه عمليات بود كه لحظاتي حالت خاصي را به جلسه حكمفرما كرد، عباراتي نظير "شما ياد والفجر8 بيافتيد" ، "از برادر عزيز بعيد است كه در چنين شبي همهاش آيه يأس بخواند" ، "برادر عزيز وقتي تصميم گرفته شد از همه محكمتر است از حضار شنيده ميشد و برادر عزيز گفت كه اينها نبايد آيه يأس تلقي شود و او وظيفه خود ميداند كه بگويد. به دنبال آن لحظاتي سكوت ناخوشايدي همراه با كلماتي نظير "لا اله الا الله" برقرار شد. در اين وضعيت آقاي هاشمي مطلبي را عنوان كرد كه ناگهان روال آرام جلسه را بر هم زد و موجب برخورد برادران با مسئله مطرح شده گرديد و بحث مجدداً از چارچوب تصميمگيري براي عمليات خارج شد.
آقاي هاشمي:
"آنچه كه مهم است اين است كه، حالا اين عمليات 10 روز، 5 روز تأخير بيافتد. يا نيافتد مسئولهاي نيست، آنچه كه آدم ميفهمد اين است كه مجموعه فرماندهان سپاه كه حالا مسئول جنگ هستند، ديگر در شرايط آينده قدرت تصميمگيري براي عمليات نخواهند داشت."
برادر شمخاني:
"چرا حاج آقا؟"
آقاي هاشمي:
"براي اينكه هيچ عملياتي در آِنده بدون اين محدوديت نخواهد بود."
برادر محمدزاده:
"نه بحث اين منطقه هستش كه همين الان اگر ما تاريكي را داشتيم اين حرفها را نداشتيم؟"
آقاي هاشمي:
"بله، آقايان ميدانند ديگر، دروالفجر8 مگر همين بحثها را نداشتيم."
برادر محمدزاده:
"نه حاجآقا ببينيد، يك حداقل شما بايد براي مسئله جنگ قائل باشيد يا نباشيد؟ امروز در آن حداقلش بحث است. اين يك موضوع، موضوع ..."
آقاي هاشمي:
"يعني چه حداقل؟"
برادر محمدزاده:
"يه حداقلي كه ..."
برادر رحيم:
"زماني براي ... (برادران داخل صحبت يكديگر حرف ميزنند)
برادر محمدزاده:
"ما يك حداقل، ما كه گفتيم، من آن دفعه خدمتتان عرض كردم، هيچ وقت و در هيچ عملياتي، نه سپاه، مهمترين ارتشهغاي دنيا، به هر حال وقتي امريكا آمد اين همه طرحريزي كرد براي طبس، با دستگاه كامپيوتري هم همه چيز را حساب كرده بود ولي به هر حال اينطوري مسئله هست. همان زمان هم گفتند، بعد از عمليات طبس عدهاي گفتند در كاخ سفيد و .... عدهاي با اين عمليات مخالف بودند. واقعاً اينطوري است يعني عدهاي از ژنرالها مخالف بودند. به هر حال ارتشهاي مدرن دنيا يك عده، يك ژنرالي مخالفت ميكند، حالا اينجا چهار تا پاسدار مسئلهاي دارند كه .... ولي كلاً سپاه معتقد هست كه بجنگد. يك، دو سال، روشنترش اين است كه ما، اعتقاد سپاه را دارم عرض ميكنم، من بيني و بينالله حرف بچههاي سپاه را فكر ميكنم دارم ميگويم. امام گفتهاند كه اين جنگ ممكن است 20 سال هم طول بكشد. سپاه هم واقعاً ميخواهد 20 سال بجنگد، بحث اين را هم ندارد كه حتماً يك پيروزي در اين لحظه به دست بياورد. و عرض كنم كه فردا اين يك پيروزي سياسي باشد و مسئله جنگ تمام بشود. سپاه ميخواهد 20 سال بجنگد. ولو آنكه نهايت اين 20 سال جنگ هم كربلا باشد. تازه روش امام حسين است. نه خون ما از امام حسين رنگينتر است و نه پدر و مادر و خواهر ما از حضرت زينب بالاترند."
آقاي هاشمي:
"شما فكر ميكنيد امام ميخواهند ما همينطوري بجنگيم؟ همينطوري...؟"
برادر محمدزاده:
"ما اينطوري فهميديم. امام يك ماه و نيم پيش فرماندهان سپاه رفتند پيششون، نوارش هم هست، ايشون عين حملاتشون را من خدمتتان عرض ميكنم، در عمليات كربلاي4 هم برادرها (اين سخن امام را به صورت پلاكارد روي سردر اطاق فرماندهي عمليات) درشت زده بودند "شما انشاءالله ... ميرويد كربلا، من هم ميآيم آنجا با هم نماز ميخوانيم" اين براي ما خطمشي است حاج آقا.
آقاي هاشمي:
"به شرط اينكه بجنگيد."
برادر محمدزاده:
"ميجنگيم، جنگ ما كربلا هم تويش دارد."
آقاي هاشمي:
"آقاي محمدزاده شما چه حرفي داريد (ميزنيد). شما در امسال، از اول سال تا به حال، پشت سر هم نيروهاي مردم آمدهاند برگشتهاند، اينجور امام، آن روز كه آمديد پيش امام، امام نگفتند ولو ايذائي بجگيد؟"
برادر محمدزاده:
"خوب ما آمديم يك عمليات بزرگ براي پيروزي سياسي در نظر گرفتيم كه اينطور شد."
آقاي هاشمي:
"نگفتند مگر؟"
برادر شمخاني:
"امام فموردند، بله."
آقاي هاشمي:
"ولي شما اصلاً تعطيل كرديد، شما اصلاً چند ماه است كه تعطيل كرديد."
برادر شمخاني:
"ما عمليات ايذايي كه كرديم ..."
برادر محمدزاده (به برادر شمخاني):
"عمليات ايذايي را بگوييد چند تا است."
آقاي هاشمي:
"جنگ فقط از طرف عراق است. يعني الان مدتهاست كه هر روز يك كارخانهمان، يك تلمبهخانهمان، يك چيزمان را عراق دارد ميزند. هر روز دارد يك شهرمان را ميزند خراب ميكند. از طرف ما كه جنگي نيست، چه جنگيه، غير از اينكه ما هر روز مردممان را قطار ميكنيم و ميآوريم اينجا، بعد سه ماه ميمانند، بعد هم برميگردند ميروند. يا بايد برويد و (مكث ...) حرف امام كه اين نيست كه، امام چند روز قبل از اين با اوقات تلخي با من يك حرفي زدند سر اين تأخيرها."
برادر محمدزاده:
"ما عمليات ايذايي نميتوانيم بكنيم؟ ما عمليات محدود نميتوانيم بكنيم؟ واقعاً ميتوانيم بكنيم حاج آقا،واقعاً ميتوانيم."
آقاي هاشمي:
"پس چرا نكرديد؟"
برادر محمدزاده:
"به خاطر اينكه رفتيم سراغ عمليات بزرگتر."
آقاي هاشمي:
"خب عمليات بزرگتر هم اينطور ... (اشاره به عمليات كربلا4)
برادر محمدزاده:
"به هر حال حاج آقا من كه گفتم كه واقعاً، كي فكر ميكرد كه عمليات كربلاي4 اينطوري بشود."
آقاي هاشمي: "حالا ..."
برادر محمدزاده:
"شما خودتان، وقتي ميآمديم خدمتتان، واقعاً به نظر من كه اينطوري ميرسيد كه شما حتي مرحله را بلاترش ميگرفتيد، يعني واقعاً ترديدي در مسئله عمليات نبود."
آقاي هاشمي:
"نه من نداشتم، ترديدي نداشتم."
برادر محمدزاده:
"خب، به هر حال وقتي شما فرمانده ما بوديد و ترديدي نداشتيد ما هم اگر عمل نميكرديم آدم بدي بوديم."
آقاي هاشمي:
"من حرفي توي آن ندارم، من ميگويم در اين جنگ الان اگر ما نتوانيم اينجا تصميم را درست دربياوريم، خب داريم پيشبيني ميكنيم ديگه، كه 10 روز ديگر هم بياييم بنشينيم همينجا و بگويند كه خوب دشمن متوجه شده. واقعاً هم احتمالش خيلي قوي است كه برگرديم بگوييم دشمن بيدار شده، كجا ميبريم نيروهامان را، كجا ميجنگيم؟"
برادر محمدزاده:
"چرا، مأموريت بدهيد، من فكر ميكنم همه بچهها آمادگي دارند كه از حداقل عمليات ايذايي تا عمليات محدود انجام بدهند.
آقاي هاشمي:
"خوب اون يك رويه ديگري است. يعني اگر اينجوري نميخواهيم بجنگيم، يعني واقعاً نميتوانيم، همان حالا ..."
(برادر محمدزاده: "نه، هر وقت هم جايي مثل فاو پيدا كرديم باز ميرويم عمل ...)
آقاي هاشمي:
"... همين حالا لشكرها را تقسيم كنيم بگوييم برويد از بالا تا پايين برويد هر كدام يك محلي براي خودتان پيدا كنيد."
برادر محمدزاده:
"خوب حالا بعد بايد طرح بيايد، بيايد جمع شود يكي جايي با دو گردان يك جا با 5 گردان، يك جا با 100 گردان، هر جا ديديم مبتني بر طرح بود عمل ميكنيم."
(مكث كوتاه جلسه)
آقاي هاشمي:
"خوب آقاي رضايي بياييد يك تصميم بگيريم ديگر. مثل اينكه آقايون كه به جايي ..."
برادر محسن (با خنده):
"اين جمع فايده نكرد. با هم بريم انشاءالله خدا كمك ميكند يك چيزي ...."
آقاي هاشمي (زير لب):
"بعله"
دراينجا برادر شمخاني نكتهاي را كه در مورد انجام عمليات كوچك (ايذايي و محدود) مبهم مانده لازم ميداند يادآوري كند. از نظر وي اهميت مطلب آن قدر است كه حاضر شد باز هم نتيجهگيري را به تأخير بياندازد، البته اين بار قطع بحث طولاني نشد.
برادر شمخاني:
"حاج آقا، چون در جلسه پيش هم شما فرموديد، ما عملياتهاي ... ما در طول امسال عين حكم حضرت امام را اجرا كرديم."
آقاي هاشمي:
"يك مدتي راست ميگوييد. يعني الاميه، كربلا ..."
برادر شمخاني:
"كربلاي1 و 2 و 3، فتح 1 و 2 و 3"
برادر محمدزاده:
"زماني اين كار را نكرديم آقاي شمخاني! كه آماده شديم ديگر براي اينجا."
برادر شمخاني:
"كربلاي5 و 6 و سد دربنديخان و ... را داشتيم ..."
آقاي هاشمي:
"آخرش هم به خدمت امام همين اخيراً گفتم، گفتم كه ما براي عمليات وسيع برنامهريزي ميكرديم."
برادر شمخاني:
"علت هم دارد. اصلاً تناقض دارد عمليات سرنوشتساز و عمليات ايذايي. ما همين الان كه شب عملياتمان است، مهمات خمپاره 120 ما به اندازه يك آتش شكستن خط نيست اگر عمليات (كوچك) ميكرديم همين اندازه امكاناتي هم كه داريم، آن را هم نداشتيم."
آقاي هاشمي:
"درست است، ما هم ميخواستيم عمليات وسيع بكنيم، ناچار بوديم. اگر آن عملياتها را كرده بوديم، همين را هم نداشتيم. به همين دليل هم ما پذيرفتيم كه مدتي متوقف بشود."
عليرغم آنكه قرار شده بود آقاي هاشمي با برادر محسن به تصميمگيري بنشينند، در همين جا و در ادامه سخنان قبلي با ايشان تصميم نهايي را به نحو زير اعلام ميكنند:
"خيلي خوب، تصميم بگيريم كه به حول و قوه الهي آقايان بروند پاي كار، مشروط به همان حرفي كه آقاي جعفري ميگويند، يعني اگر تا فردا شب روشن شد كه دشمن هوشيار است نسبت به عمليات، قبول بكنيم كه برگرديم."
باز هم گفتوگوهاي درميگيرد و چند تن از برادران به طور پراكنده مسائلي چون ساعت عمليات، غافلگيري دشمن و ... را مطرح ميكنند اما برادر محسن قبل از آنكه اين وضعيت چندان طول بكشد ميگويد:
" ... با اين وضع روحيات اينها به هم ميخورد، اينها بروند دنبال كارشان، ما باهم بنشينيم و ..."
آقاي هاشمي:
"اينها نشستهاند كه ما تصميم بگيريم بروند ديگر، بعد كه ..."
برادر محسن:
"آخر شما، با شرط كه نميشود فرماندهي كرد. شما ميگوييد اگر اينطور شد، اگر آنطور شد، يك بلبشوئي ميشود شب حمله. فردا لشكر ميگويد آقا! آقاي هاشمي گفت اگر بشود، اگر نشود. پس اين سيستم ما به هم ميريزدكه، ما نميتوانيم اينطوري كار بكنيم شما مشورتهايتان را كردهايد، بايد بنشينيم با همديگر بحث كنيم. كار به اينجا رسيده، بايد به يك طريقي آن را از اين گردونه خارجش كنيم ديگر."
آقاي هاشمي:
"اگر روشن شود كه دشمن ميداند، باز بگوييم بروند جلو؟"
ظاهراً آقاي هاشمي ترجيح ميدهد كه در حضور همين جمع تصميم نهايي گرفته شود و باز هم گفتوگوها ميرود كه شروع بشود اما در اينجا آقاي عراقي نظر برادر محسن و پيشنهاد قبلي برادر سنجقي و برادر رحيم را بار ديگر به اين نحو مطرح ميكند:
"در اين مدت بحث دستهجمعي شده، نيم ساعت هم اگر صلاح ميدانيد مذاكره دو نفره بفرماييد و برادران در اين نيم ساعت نماز امام زمان را ميخوانند (برادر رحيم با خنده. نماز جعفر طيار ـ كنايه از احتمال طولاني دشن جلسه آقاي هاشمي و برادر محسن) و نيم ساعت ديگر ميآيند و جواب را ميگيرند."
ساعت نزديك چهار بامداد است، حاضرين همه همين را ترجيح ميدهند و با صلوات جلسه تمام ميشود.
اعلام تصميم فرماندهي
پس از ... دقيقه مشورت و بحث دو نفره آقايان هاشمي و محسن رضايي، جلسه مجدداً تشكيل شد و تصميم اتخاذ شده به نحو زير اعلام و ابلاغ گرديد.
آقاي هاشمي:
"ما آقايان اينجا مشورت كرديم، با توجه به همه اظهاراتي كه شداه نظرمان چربيد كه انشاءالله فردا شب انجام شود و فرماندهي، آقاي رضايي كه حضور دارند اينجا، تا لحظات آخر مسائل را زير نطر دارند. اگر وضع فوقالعادهاي پيش نيامد، همينطور كه دستور داده شد عمليات انجام ميشود. اگر ايشان تشخيص داد كه خواست متوقف كند، ايشان اين حق را دارند كه متوقف كنند ولي فقط ايشان اين حق را دارند، يعني فرماندهان ديگر اين حق را ندارند. ضمناً آقايون هم در محورهايي كه پيش ميروند حتماً آقاي رضايي را در جريان بگذارند كه يك وقتي مثلاً عقبگردي، چيزي، بدون هماهنگي با ايشان پيش نيايد. مسئولين محورها اينجا الان هستند، آخرين وضعيت را دائماً به ايشان بگوييد.
من هم بايد جايي مستقر باشم كه اطلاعات هم به من برسد، آقايان اطلاعات را دقيق و صريح بدهيد به مقر ايشان (برادر محسن) و ايشان به من برسانند. انشاءالله با توكل بر خداوند و اين مقدار كه عقلمان ميرسد مشورت كرديم و مجموعاً راهحل صحيح را اين تشخيص داديم. خداوند نصر ميدهد انشاءالله ..."
پس از آنكه مقداري در مورد محل استقرار آقاي هاشمي و واگذاري برخي امكانات ارتش توسط سرهنگ حسني سعدي صحبت شد آقاي هاشمي مجدداً در مورد انجام عمليات تأكيد كرد و چنين گفت:
"حالا بعد از اين تصميمي كه گرفتيم و ابلاغ كرديم، (لازم است بگويم) به هر حال ما يك جنگ قطعي بايد با عراق داشته باشيم و بهترين جاي جنگ هم اينجاست و بهترين شرايط زماني همين حالاست. ما نيرويمان و روحيهمان و شرايطمان مساعد است براي اين جنگ بچهها به خاطر آن فترتي كه پيشآمده حتماً انگيزه بيشتري الان دارند كه انتقام را از دشمن بگيرند. جنگ را ادامه ميدهيد انشاءالله حالا يك جا متوقف شد همان جاي پا را ميگيريم و بالاخره خط را شكستهايد شما ديگر، اين كار را كه ميتوانيم بكنيم، بعد از شكستن خط انشاءالله ميدان به ميدان ميرويم جلو. نيروهايمان را بسيج ميكنيم، مردم را دعوت ميكنيم، ادامه ميدهيم جنگ را. اينجا دشمن بيشتر از ما مندهم ميشود:
ما 20 كيلومتر كه برويم جلو رسيدهايم به بصره."
انشاءالله حضار و ختم جلسه.
پس از پايان جلسه بلافاصله برادر محسن جلسه* ديگري را به منظور فراهمسازي مقدمات انجام عمليات و پيگيري آخرين وضعيت برگزار كرد. در ابتداي اين جلسه برادر محسن طي يك جمعبندي از وضعيت كلي جنگ و نحوه تصميمگيري انجام اين عمليات گفت:
"ما در امر جنگ، در شرايط خيلي خاصي قرار گرفتهايم كه برادران ما بايد اين شرايط را حداقل درك بكنند و اينكه چقدر ميتوانيد در اين ميدان عمل بكشيد، اين بحث ديگري است ...
يك سري از مسائل را خود شما ميدانيد و من نميخواهم بگويم.
يك سري مسئله ديگر هست و آن اينكه همانطور كه تشخيص داده بوديم امام تأكيد بر انجام عمليات دارند و از عدم انجام عمليات نگران هستند و من فكر ميكنم به همه بزرگان توپيده و گفته اين چه وضعش است؟ ما فعلاً نبايد تقصير را به گردن كسي بيندازيم به هر حال مسائل مشخص است كه اگر ما ضعفهايي هم داشتهايم مشخ صاست خطمشي استمرار جنگ است ولو يك قدم رفتن، دو قدم رفتن، 10 نفر اسير گرفتن، 5 نفر اسير گرفتن چه عمليات بزرگ بشود چه كوچك به هر حال استمرار عمليات است.
مسئله دوم اينكه به هر حال در ذهن ايشان (آقاي هاشمي) طرح شده و در ذهن امام طرح شده اينها نميخواهند بجنگند ـ اين استنباط شخص خود من است ـ كه نكند فرماندهان سپاه نيميخواهند بجنگند و يك مقدار صداقت شما در انجام تكليفمان شايد مورد سئوال قرار گرفته.
مسئله بعدي اينكه دشمن قصد دارد به فاو حمله بكند و كوچكترين فرصت دادن به دشمن را در اينجا وارد عمل ميكند.
مسئله بعدي تصميمگيري طوري بود كه وضع به نحوي شد برخلاف عمليات فاو كه از اول و آخرش يك ابتدايي داشت و يك انتهايي داشت، بعد از يك مدتي به هر حال بعد دوگانگيها زياد شد، الان ما اگر بخواهيم اين وسط تعيين تكليف كنيم كه چطور شود و چطور نشود، وضع دوباره پيچيدهتر ميشود و همينطور مسئله اينجا بين زمين و آسمان ميماند همينطور به يك بنبستي ميرسد كه بدتر از هر كار ديگري است و هر آن ممكن است از جاي ديگري سر در بياورد. اينها يك سري مسائلي است كه وجود دارد و ما انشاءالله بايد برويم پاي كار و به اميد خدا آماده عمليات بشويم. و در تلاش باشيم كه عبور بكنيم اگر احياناً ديديم همان سر شب مشكلات مثل عمليات كربلاي4 هست يك نقطهاي است كه ميشود روي آن تصميم گرفت، و آگر وسط كار مشكلاتي پيدا شود ما بايد به هر حال با انتقال زرهي و تمركز آتش تلاشهايي بكنيم كه يكي از آن عملياتهاي ايذايي كه امام ميگويد، اينجا يك جاپايي، بگيريم .... و در 5 كيلومتري، 6 كيلومتري با خاكريز و زير آتش و به هر صورت با تعدادي اسير و .... و يكي از آن عملياتهايي ايذايي باشد كه امام توي ذهنشان هست.
ما الان در وضعيتي هستيم كهبايد به سرعت بر خودمان غلبه بكنيم كه از اين وسوسههاي جانبي خودمان را نجات بدهيم و همانطور كه ايشان هم (آقاي هاشمي) تصميم گرفتند كه خوب ما كمكشان كرديم كه همينطور هم تصميم بگيرند، و بايستي الان اگر بخواهيم از خسارات بيشتر جلوگيري بكنيم فقط بايستي با تمام قدرت و با تمام توان قوا و قبول هر مسئلهاي جلوگيري بشود خلجانهايي كه در فكر و افكار هست اين را بيرون بياوريم.
حالا ايشان (آقاي هاشمي )با همين نتيجهاي كه رسيدند حالا لازم نيست همه تصميمات را در عمل هم خودشان بگيرند، اين يك مقدارش حل شد در رابطه با برادرهايي هم كه پايينتر هستند (فرمانده قرارگاهها و يگانها) بايد همينطور باشد و از خلجانها پرهيز كنيم. هر خلجاني الان ما را به سرنوشت بسيار بدي درگير ميكند و براي ما خطرناك است ايشان در ذهنشان اين بود هر لحظهاي برايشان گزارش شود كه فلان لشكر اگر ميخواهد عقب بيايد، بايد مثلاً ايشان (آقاي هاشمي) را در جريان بگذاريم كه بگويند عقب نيا. كه گفتيم بابا اين كه خيلي مشكل است، نميشود و خوب ايشان لطف كردند و گفتند كه شما (محسن رضايي) خودتان اختيار داشته باشيد و من فكر ميكنم تنها راهحل كه برادرها بايد انجام بدهند اين است كه با يك روحيه ايثارگرانهاي كه واقعاً صداقتمان را هم به امام نشان بدهيم و هم انشاءالله بتوانيم به خداوند متعال نشان بدهيم و ثابت كنيم كه ما براي آخرتمان واقعاً ميجنگيم و نه براي هيچ مسئله ديگر و اين را بايد در عمل ما نشان بدهيم و شايد اين ميدان آزمايش كه بتواند ما را از بوته آزمايش در بياورد بهتر از اين جنگ چيز ديگري نباشد و آنچه كه مسلم است اينكه به هر حال اين بيت يك صاحبي دارد كه بيشتر از ما دلش ميسوزد و براي مسائل بايئ به او توكل كنيم و پيش برويم. مجموعه اين مسائل ما را وادار ميكند كه بدون خلجان فكري الان تمام قوامان را بسيج كنيم و كارهايي كه نا حالا عقب مانده پيش ببريم تا ببينيم انشاءالله خدا چه ميخواهد."([2])
در ادامه برادر محسن بر روي چند مسئله تأكيد كرد از جمله اينكه:
1 ـ سطحهها به هر شكل ممكن براي انتقال تانك و نفربر پاي كار برده شوند.
2 ـ رد رابطه با تمركز آتش مقداري بيشتر كار بشود.
3 ـ نسبت به سرپل "پوزه كانال" كه قرار است از سوي لشكر31 گرفته شود، به وسيله 25 كمكش كنيم (اگر 25 را از سرپل ثارالله هم نشد عبور بدهيم مهم نيست) و سرپل سيدالشهدا را هم به كمك 5نصر، مقداري سرمايهگذاري بيشتري بشود و تدبير بهتري صورت بگيرد.
4 ـ زمان (س) اگر مشورت شده با فرمانده يگانها كه در تاريكي باشد نيروها درمهتاب حركت كنند و در يك كيلومتري دشمن بمانند تا هوا تاريك شود. بنابراين ساعت 1 تا 5/1 به خط زده ميشود و انتخاب اين زمان، غافلگيري در خط را نيز احتمالاً ايجاد خواهد كرد.
ضمناً سعي بر اين بود كه در صورت امكان فرماندهان قرارگاه قدس و نجف كه در مرحله اول قسمتي از كارشان در ارتباط با قرارگاه كربلا ميباشد. در اين زمينه، هماهنگيهاي لازم را انجام دهند. بر اين اساس قرار شد به هنگام آغاز عمليات برادر ايزدي در مقر لشكر10 سيدالشهدا و برادر عزيز جعفري در قرارگاه كربلا به نحوي حضور داشته باشند تا بدين وسيله قسمتي از مشكلات هماهنگي عبور كه بحث جديدي است و چندان رويش تجربه نيست مرتفع گردد.
در ادامه جلسه ياد شده همچنين پس از مباحثي ساعت 2 بامداد نيز به عنوان زمان شروع عمليات تعيين شد و سپس جلسه خاتمه يافت.
* آقاي هاشمي در جلسه مورخه 11/10 كه قبلاً توضيح آن داده شد زمان يك هفته را جهت آمادگي شروع عمليات تعيين كرده بود اما بعد از جلسه، به هنگامي كه برادران سپاه جلسه پيگيري كار را برگزار ميكردند (توضيح آن داده شد)، توسط آقاي سنجقي پيغام داد كه: "5 روز بهتر است". صبح روز 12/10 به هنگامي كه برادر محسن آقاي هاشمي را براي ترك اهواز مشايعت ميكرد مجدداً آقاي هاشمي تاريخ 17/10 را به عنوان زمان انجام عمليات اعلام و تأكيد كرد. "در ساعت 20 مورخه 16/10، طي يك مكالمه تلفني برادر محسن با آقاي هاشمي و تذكر و توضيح فشار يگانها و آماده نمودن آنها، قرار شد زمان عمليات يك شب به تعويق بيافتد.
* عده معدودي در جلسه شركت داشتند و حدود 45 دقيقه بيشتر طول نكشيد.
** آماده كردن نوعي قايق براي استفاده در آب كمعمق.
[1] ـ مأخذ كليه نقل قولها از ابتداي بحث، نوار شماره 79 جلسه مورخه 17/10/1365 خاتم 1 ميباشد.
* حاضرين در جلسه عبارت بودند از:
برادران حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني، محسن رضايي، رحيم صفوي، شمخاني، غلامپور، عزيز جعفري، ايزدي، حجتالاسلام عراقي، سرهنگ ترابي، سرهنگ لطفي، حجتالاسلام روحاني، محتاج، افشار، مبلغ، غمخوار، محمد باقري، محمدزاده، سرهنگ حسني سعدي (ساعتي پس از شروع جلسه آمد) حجتالاسلام حجازي (از وزارت اطلاعات) عساكره رشيد، سنجقي، نجات، كلولي، محرابي، عندليب، وفايي، مهرداد، شفيعزاده، ياحي، سرهنگ باباني و حجتالاسلام سعيدي.
* فيالمثل برادر عزيز ميگفت كه تعداد قايقها بعد از بردن موج اول نيرو بر اثر آتش دشمن به نصف تقليل خواهد يافت برادر رحيم صفوي اشاره كرد خشايارها هم آماده است. برادر عزيز گفت: با توجه به عمق آب و سرعت خشايار نميدانم چقدر كارائي داشته باشد در مانور، آب تازه داخل كانال افتاده بود و زمين خيلي سست نشده بود، در اين منطقه (آبگرفتگي) هم ما ميخواستيم امشب امتحان كنيم برادرها مخالفت كردند چون امكان داشت دشمن صداي خشايارها را بگيرد.
* شب بيستم مهتاب نيست و از تمامي مدت تاريكي شب ميتوان استفاده نمود.
* البته در ادامه جلسه بهطور پراكنده نظرهايي از سوي برخي از برادارن اعلام ميشود، از جمله برادر شمخاني به اين مسئله اشاره ميكند كه صدام طي 7 سال گذشته در زمينه بالا بردن توان رزم خود كار كرده و ما (مسئولين كشور و جنگ) كار نكردهايم، عقب ماندگي 7 ساله را در سال 65 نميتوان جبران كرد و...
* در اينجا آقاي هاشمي اشاره كرد كه براي ما هم همينطور است، ما هم اگر كل كردستان را نداشته باشيم چيزي نمنيشود كه ما سقوط بكنيم، برادر محين در تأييد، با شوخي گفت كه: اصلاً اجاره بدهيم آنجا را ...
* حاضرين: برادران محسن رضايي، رحيم صفوي، شمخاني، غلامپور، ايزدي، محمدزاده، عزيز جعفري، كلولي و مبلغ زمان: ساعت 20:4 بامداد
[2] ـ نوار شماره 85 خاتم 1 مورخه 18/10/1365.