گروه رجوي، فرار به جلو، پيوند با حزب بعث عراق
موسسه مطالعات تاريخي*
اشاره
یکی از دلایلی که موجب شده است تاکنون در مورد نقش سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در روند تحلیل جنگ تحمیلی شاهد کمترین آثار مکتوب باشیم، دسترسی نداشتن به اسناد و مدارک معتبر و کافی است. به همین دلیل در بسیاری از نوشتهها و کتابهاي موجود در مورد جنگ ایران و عراق، یا به طور کلی در این خصوص بحثی صورت نگرفته یا به شکلی گذرا به آن اشاره شده است. این مسئله موجب شده است تا با وجود نقشآفرینی مهم این سازمان در بخشي از تحولات جنگ، محققین و پژوهشگران فعلی و آینده، شناخت و آگاهی کمتری در این خصوص داشته باشند.
فصلنامه نگین ایران به منظور هموار ساختن راه هرگونه تحقیق در این زمینه و ارائه جدیدترین اسناد معتبر و قابل رجوع به پژوهشگران، مناسب دیده است تا بخشهایی از کتاب "سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام" را به صورت یک مقاله ـ بدون هیچ گونه دخل و تصرف ـ برای خوانندگان عزیز چاپ نماید. فرصت را مغتنم شمرده ضمن تقدیر و تشکر از پژوهشگران مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی مطالعه اين کتاب سه جلدی را به خوانندگان محترم پیشنهاد میکنیم.
1ـ پیشینه روابط سازمان با دولت بعثی عراق
پایگاه سازمان در عراق از سال 1350
همانگونه که در گفتارهای پیشین ـ ضمن توضیح ترورها و قتلهای مشکوک توسط مرکزیت سازمان در سالهای 1352 به بعد ـ گفته شد، مرتضی هودشتیان عضو اعزامی از ایران در یک پایگاه سازمان در بغداد زیر شکنجه از بین رفت. محسن نجات حسینی، از کادرهای قدیمی سازمان در خصوص یک پایگاه اصلی سازمان در بغداد مینویسد:
... یک فرستنده رادیویی در اختیار ما قرار گرفت و تعدادی گذرنامه عراقی برای افرادی از سازمان که فاقد گذرنامه و کارت شناسایی معتبر بودند، صادر شد. عراق به خاطر نزدیکی به ایران و نیز به علت اختلافاتی که بین آن کشور و رژیم شاه وجود داشت، محیط مناسبی برای آموزش و فعالیت تبلیغاتی به شمار میرفت. «ابونضال»، که نماینده سازمان «الفتح» در بغداد بود، تمایل به همکاری با ما را از هنگام جریان هواپیماربایی نشان داده بود. یک خانه گروهی در بغداد اجاره کرده بودیم تا افرادی که در رابطه با رادیو و یا برای آموزش به بغداد میرفتند، در این خانه زندگی کنند.
... حسین خوشرو و مرتضی خاموشی، که مدتی گویندگی در ]بخش فارسی[ رادیو ]بغداد[ را به عهده داشتند، بیش از دیگران در عراق به سر میبردند. از جمله این افراد، محسن فاضل بود که به تازگی از ایران به خارج فرستاده شده بود ...
محمد یقینی و حسین روحانی نیز در بغداد بودند. روحانی، که در آن هنگام مسئولیت بخش خارج از کشور سازمان را به عهده داشت، امور آموزشی سازمان را نیز اداره میکرد.([1])
شیوه اعزام افراد به عراق نیز همانگونهای است که نجات حسینی درباره «حمید» (مرتضی هودشتیان) توضیح میدهد؛ وی مینویسد:
در اواسط مرداد ماه 1353 یکی از اعضای داخل، با نام مستعار «حمید»، برای گذراندن یک دوره آموزش نظامی و تکنیکی به خارج فرستاده شد. حمید با گذرنامه رسمی خود به لندن رفت و از آنجا با یک گذرنامه جعلی به بغداد رفت.([2])
همپیمان و متحد يا «همکار» و «مأمور»
دولت عراق از ابتدا مجاهدین خلق را متحد خویش میشناخت. سابقه «همکاری استراتژیکی و تاکتیکی» ـ توأمان ـ بین این دو به اوایل دهه 1350 میرسید. از این رو عراق پیش از شروع جنگ تحمیلی، برنامههای خود را برای تبلیغ این گروه آغاز کرد. بیان سوابق گذشته سازمان مجاهدین خلق و پخش زندگینامه بنیانگذاران و برخی از کادرهای سازمان که به دست رژیم شاه کشته شده بودند، از طریق برنامه فارسی رادیو بغداد در زمستان 58 و بهار و تابستان 59، از جمله این برنامههای تدارکاتی و روانی بود. با شروع جنگ بین دو کشور، پروژه بهرهبرداری از مجاهدین به نتیجه خود نزدیک شد.
در آستانه 30 خرداد 1360 و پس از آن، ارتباط برنامهریزی شده و جدی بین این دو برقرار گشت. اندکی بعد، عراق به مثابه پشتیبان ]و[ تغذیه کننده نیروهای سازمان عمل میکرد ـ نیروهایی که از کردستان عراق برای عملیات به داخل خاک ایران نفوذ میکردند ـ چندی بعد شرایط استقرار و نصب «رادیو مجاهد» و بهرهبرداری از راههای ارتباطی بین بغداد ـ اروپا، برای آن دسته از کادرهای مجاهدین خلق که در استتار و مخفیانه تردد مینمودند، فراهم گشت.
عراقیها ابتدا در نظر داشتند که هر چه سریعتر سازمان با آنها به صورت علنی و رسمی بر سر یک میز به گفتوگو بنشینند. عراق به فکر تلافی همکاری اعضای مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و دولت جمهوری اسلامی ایران و ایجاد نوعی توازن قوا نیز بود.
در واقع مجاهدین خلق در دامی افتادند که خود برای عراقیها تدارک دیده بودند؛ چرا که اینها مدعی بودند که یک سازمان سراسریاند که وظیفه حفاظت از جان رئیس جمهور عزل شده ایران را به عهده گرفتهاند. واحدهای عملیاتیشان نیز در درون شهرها مشغول آماده کردن قیام مسلحانه تودهای میباشند. دولت جمهوری اسلامی نیز به زودی ـ با دست همین مجاهدین ـ سرنگون خواهد شد. عراقیها چنین ادعاهایی را ـ در واقع ـ قبول نداشتند و وقعی هم بدان نمینهادند. آنچه برای آنان اهمیت داشت، عَلَم کردن آنها در مقابل «مجلس اعلا» بود.
دام اصلی را دستگاه اطلاعاتی عراق پهن کرد. این دستگاه، از طریق واسطههای آشنا ـ از جمله همان مسئول اطلاعاتی فرانسه ـ وارد چانهزنی جدیدی با سازمان شدند. موضوع این بود: اکنون که عراق در جنگ علیه ایران، مورد حمایت امریکا و اروپاست، قرار گرفتن در کنار آن نه تنها به ضرر رجوی و گروه وی نخواهد بود، بلکه پذیرش مجاهدین خلق به عنوان آلترناتیو و جایگزین نظام جمهوری اسلامی، توسط عراق (یعنی یک دولت شناخته شده) راه را برای این پذیرش توسط متحدان اروپایی عراق و امریکاییها نیز خواهد گشود.
از جمله استدلالهاي درون تشکیلاتی مجاهدین خلق برای قبول چنین اتحادی با عراق، این بود که میگفتند:« اگر بتوانیم ـ در بالاترین سطح ـ از عراقیها امتیاز بگیریم، از همین ابتدا توانستهایم خود را
به عنوان یک وزنه سنگین مطرح کنیم.»
گروه رجوی با شیوههای تبلیغاتی و شانتاژهای خاص خود، با پیامی به عراق فهماندند که وقت چندانی ندارند و چه بسا ملاقات بعدی در تهران باشد و در آن موقع، دیگر مجاهدین در رأس قدرت هستند. صدام حسین معنای چنین پیامی را گرفت و با توجه به شرایط ویژه جنگ در آن زمان (زمستان 61) ـ که عراق در موضع ضعف قرار داشت و اغلب متصرفات را هم از دست داده بود ـ هیچ مانعی در مسیر ملاقات مقامات ارشد خود با سران سازمان احساس نکرد. سرانجام قرار شد مسائل فیمابین در سطوح بالا حل و فصل شود. این توافق برای صدام، به معنی گامی به جلو جهت کنترل و در اختیار گرفتن این گروه بود. گروهی که میتوانست در آینده نقشههای عراق را در ایران بهتر محقق سازد. البته در ابتدا تصور این بود که حمایت و به رسمیت شناخته شدن سازمان توسط دولت عراق، موجب خواهد شد که سایر دولتها نیز چنان کنند... اما دیگر کشورها به چنین دامی فرو نیفتادند.([3])
مواضع علنی سازمان در قبال عراق
اولین موضعگیری علنی و ثبت شده سازمان در قبال عراق پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در 18 فروردین 1359 رخ داد. در پی ادعای رژیم بعث عراق در مورد جزایر سهگانه خلیج فارس و متهم ساختن ایران به تحریم مخالفان دولت عراق، سخنگوی سازمان «ضمن محکوم کردن شدید این نحوه برخورد رژیم عراق» تأکید کرد که: «دولت بعث، زخمهای کهنه را مجدداً سر باز نموده و علیه ایران مستمسک قرار داده است... دعاوی ارضی نظیر مسئله جزایر، پیوسته عامل تحریکی در دست امپریالیستها بوده است... ما خواستار آن هستیم که دولت بعث هرچه سریعتر به این فتنهانگيزی خاتمه داده و بیش از این
اسباب رضایت خاطر امپریالیستها و تفرقه خلقها را فراهم نگرداند.»([4])
در نشریه مجاهد مورخ 23 فروردین 59 نیز، در ستون نگاهی به اخبار و رویدادهای دنیا، تحت عنوان «در حرف ضدامپریالیسم در عمل...» اقدام دولت بعث عراق در «طرح مسائل انحرافی چون دعاوی ارضی» «سعی در منحرف کردن اذهان مردم از دشمن اصلی یعنی امریکا» توصیف گردید.([5])
در 27 فروردین 1359، همزمان با اوجگیری تنش سیاسی و نظامی بین عراق و ایران، پس از پخش گفتاری در تجلیل از مجاهدین خلق و سران و بنیانگذاران آن در بخش فارسی رادیو بغداد، سخنگوی سازمان در مورد «برنامههای اخیر بخش فارسی رادیو عراق» چنین اظهار داشت:
مدتی است که رادیو عراق، در برنامههای فارسی خود، از برخی نشریات مجاهدین استفاده کرده و دفاعیات شهدا و مواضع عقیدتی ـ سیاسی سازمان و برادران ما را مورد تجلیل قرار میدهد.
از آنجا که همزمان با افزایش اختلافات عراق با ایران این نحوه برخورد، حاصلی جز ضربه زدن به مجاهدین ندارد، لذا به مسئولان این رادیو هشدار میدهیم که:
اولاً ـ مجاهدین را اسباب ترفندها و معاملهگریهای سیاسی خود قرار ندهند؛ همان معاملات و کش و واکشهای سیاسی که در گذشته نیز بر حسب آنها وقتی با شاه به توافق رسیدند، انقلابیون و ترقیخواهان ایران را از عراق اخراج نموده و رادیوشان نیز دفعتاً چنان مواضعی اتخاذ نمو که گویی دیگر در ایران هیچ خبری نیست. وانگهی مسئولان عراقی، خود در سال 49 مجاهدین را که از دوبی با هواپیمای مصادره شده ایرانی به بغداد رفته بودند به خوبی در زیر شکنجه آزمودهاند، باید پذیرفته باشند که نه میتوان به هیچ قیمتی مجاهدین خلق ایران را خرید و نه آنها را بازیچه معاملات سیاسی قرار داد.
ثانیاً ـ اگر کسی در عراق مدعی انقلابيگری و ترقیخواهی است، چه انقلاب فلسطین و چه گسترش یک دموکراسی انقلابی و مردمی در داخل کشور خود، بهترین صحنه آزمایش اوست و لذا اگر رادیو بغداد داعیه احترام گذاشتن به سازمان و چهرههای انقلابی ایران را دارد، بهتر است راه نزدیکتر (یعنی داخل خود عراق را) بپیماید.([6])
یک روز پس از اعلام موضع مزبور، سخنگوی سازمان در 28 فروردین 59 درباره ملاقات مسعود رجوی هانیالحسن سفیر فلسطین در ایران، اظهارات صدام حسین در مورد شرایط پایان درگیری با ایران را «شرایط بسیار غیرعملی و شگفتانگیزی» توصیف نمود و آن را متعارض با ابراز تمایل وزیر خارجه عراق به حل اختلافات از طریق مذاکره برشمرد:
پیداست که یا حرفهای صدامحسین صرفاً مانور تبلیغاتی و طبل میان تهی است و یا آقای سعدون حمادی میخواهد در افکار عمومی بینالمللی موجه جلوه کرده و ایران را مقصر معرفی کند. علی هذا، «مجاهدین خلق ایران» بر این عقیدهاند که چنانچه وزیر خارجه عراق قصد گمراه کردن افکار عمومی بینالمللی را ندارد و به راستی به احترام متقابل کشورها و عدم مداخله در امور داخلی ایران اعتقاد داشته و واقعاً نمیخواهد كه توطئه جنگافروزانه امپریالیستی میان ملتهای مسلمان به نتیجه برسد، به توصیههای انقلابیون فلسطین و شخص برادر «یاسر عرفات» مبنی بر مأیوس کردن امپریالیسم بینالمللی گوش فرا دهد.([7])
همچنین در نشریه رسمی سازمان، در تاریخ شش اردیبهشت 1359 شهادت آیتالله محمدباقر صدر و خواهر ایشان، «مظلومانهترین شهادتها» و نشانه دیگری بر «خلق و خوی فاشیستی عمال بعثی عراق» توصیف شد و چنین تأکید گشت:
مجاهدین خلق ایران ضمن تسلیت این فاجعه به امام خمینی و تمامی مردم، پیروزی هرچه سریعتر آزادی و عدالت را برای ملت برادر عراق و همه انقلابیون راستین آن آرزومندند.([8])
2ـ سازمان و جنگ تحمیلی
سازمان، در تاریخ 20/6/1359، در حالی که انتشار نشریه مجاهد را از تیر ماه قطع کرده بود، طی اطلاعیهای که درمورد حوادث و تحرکات تجاوزکارانه ارتش بعث عراق و مزدوران آن در مرزهای غربی
کشور انتشار داد، با «محکوم کردن استبداد حاکم بر عراق» چنین اعلام داشت:
سازمان مجاهدین خلق ایران ضمن ابراز تأسف شدید از همه خسارات جانی و مالی جنگهای غرب کشور و تسلیت به تمامی خلق قهرمانمان، بدینوسیله اعلام آمادگی میکند تا چنانچه مقامات کشور مجاز نمایند، در دفاع از مرزها و شهرها و هموطنانی که تحت تهاجم استبداد بعثی حاکم بر عراق و یا مزدوران شاه خائن (امثال پالیزبان) واقع شدهاند، شرکت کند.([9])
در شرایطی که همزمان با اوجگیری برخوردهای نظامی عراق و ایران در مرزهای غربی و جنوبی کشور، در عرصه داخلی، کماکان سازمان به مثابه یک عامل اصلی تشدید تنشها و درگیریهای داخلی در شهرهای مختلف کشور محسوب میگردید،([10]) ولی معالوصف بعد از آغاز تجاوز سراسری رژیم صدام به ایران در 31 شهریور 1359، موضع تبلیغاتی قبلی مبنی بر آمادگی برای دفاع، مجدداً توسط سازمان تکرار شد:
سازمان مجاهدین خلق ایران طی اطلاعیهای به تاریخ اول مهر ضمن محکوم کردن تجاوزات عراق مجدداً برای دفاع از میهن و مردم اعلام آمادگی میکند.([11])
اما این اطلاعیه و اطلاعیههای قبلی و بعدی، تا دهم آبان ماه که سازمان یک شماره فوقالعاده مجاهد منتشر ساخت، انتشار و بازتاب چندانی نمییافت. عملاً هم دفاتر و اعضا و وابستگان سازمان درگیر خطوط تشکیلاتی «افزایش تشنج اجتماعی» بودند و موضوع تهاجم دشمن به کشور، هیچ جایگاه جدی و مؤثری در خطمشی سازمان پیدا نکرده بود، چنانکه در آینده هم پیدا نکرد.
در مورد چگونگی انعکاس اطلاعیههای مذکور در مطبوعات، لازم به ذکر است که روزنامه کیهان در تاریخ 22 مهر ماه 59 متن تلگرام هواداران سازمان در اهواز به استاندار خوزستان را درج نمود که طی آن به اطلاعیههای 20 شهریور و اول مهر اشاره و استناد گشته و مضمون آن بازگو شده بود.([12])
سازمان همچنین در پنجم مهرماه 1359 طی اطلاعیهای تأکید کرد:
... در شرایط حساس و خطیر کنونی که بر این میهن حاکم است، کلیه نیروها باید متحداً در دفاع از کشور در برابر تجاوز و تهاجم خارجی عمل کنند.([13])
در شرایطی که لزوم وحدت عام و فراگیر ـ که مجاهدین خلق نیز به آن اذعان داشتند ـ در قبال تجاوز وسیع عراق به خاک ایران بر کسی پوشیده نبود، در عرصه درگیریهای سیاسی داخل کشور، سازمان از مواضع واگرایانه خود در قبال نظام و نهادهای نوپای آن دست برنداشته و همچنان بر طبل ادعاهای خود ـ تشنجآفرینی و متهم کردن نهادهای نظام به اعمال غیرقانونی ـ میکوبید. از این رو طبعاً ادعاهای وحدتطلبانه ایشان جدی گرفته نمیشد. بدین جهت در اطلاعیه بعدی نوشتند:
...در شرایط حساس و خطیر که بر میهن ما میگذرد و وحدت و یکپارچگی صفوف تمام اقشار ملت و کلیه نیروها را برای مقابله با تهاجم و تجاوز خارجی ایجاب میکند، ما در کمال تأسف شاهد برخی عملکردها و تبلیغات تفرقهافکنانه و ناقض وحدت عمل و فشار بر نیروهای انقلابی
هستیم.([14])
فشارهایی که سازمان از آن سخن میراند (و اغلب خود نیز در ایجادش نقش اساسی داشت)، راه نداشتن ـ یا راه نیافتن ـ عناصر سازمان با هویت تشکیلاتی به جبههها بود. بدیهی است که اگر اعضای سازمان بنا به اقتضائات نیروهای نظامی، در قالب نیروهای تحت هدایت فرماندهان ذیربط قرار میگرفتند، اساساً وجهی برای تمایز و شناخته شدن آنان از دیگران نمیبود که منجر به تضییقات یا محدودیتهای ادعایی گردد. مشکل از آنجا آغاز می شود که صحنه حساس و پیچیده جبهههای جنگ توسط سازمان به عرصهای برای مانور تشکیلاتی و تبلیغات گروهی و خودمختاری نیروهای شبهنظامی سازمان تبدیل میشد و مشکلات و تشنجات جدید در «جبهه نظامی» کشور علاوه بر «جبهه سیاسی» پدید میآورد. حدود دو هفته بعد از اطلاعیه قبلی، اطلاعیهای دیگری صادر شد که ضمن آن چنین آمده بود:
مجاهدین خلق ایران از اینکه مراجعات و اقدامات سازمان جهت رفع این ممانعتها و مساعدت به نیروهای سازمان، تاکنون بینتیجه مانده و پای تصفیه حسابهای تفرقهافکنان گروهی و انحصارطلبی به میدانهای جنگ و دفاع نیز کشیده شده، بسیار متأسف بوده و از مقامات مسئول درخواست میکند که در این شرایط حساس با رفع اینگونه ممانعتها، زمینه را برای انجام وظیفه میهنی و مردمی کلیه نیروها فراهم آورند.([15])
این مطالب درست در زمانی انتشار مییافت که طبق اسناد درونی سازمان، این تشکيلات، تداوم جنگ را در جهت خواست خود برآورد میکرد، زیرا به باور آنان:
... به لحاظ مسائل داخلی نیز چون مسائل داخلی ایران بیشتر است، اگر جنگ دراز مدت بشود، باعث سقوط رژیم ایران خواهد شد؛ ولی عراق علیرغم داشتن یک سری مسائل داخلی، چون قدرت سازماندهی دارد، قادر است که مسائلش را حل نماید ...([16])
اما آنچه که در تبلیغات علنی سازمان به عنوان ممانعتها و تضییقات مشارکت نیروهای آن در جنگ ذکر میشدند و با استناد به آنها، عملاً بر عدم حضور مؤثر در صحنه دفاع تصریح میشد، چه بود؟ در متن مفصلی تحت عنوان «گزارش به خلق قهرمان ایران، مجاهدین خلق در جبهههای مقاومت» چنین آمده بود:
... مضیقهسازی و ایجاد محدودیت در کلیه کارهای ما ]در جبهههای جنگ[ صورت گرفته که به شرح زیر خلاصه میشود:
الف ـ در زمینه تسلیحاتی تقریباً در تمام مراجعات بیجواب ماندیم. ما در مقابل درخواست تسلیحات مناسب جهت مقاومت در برابر نیروهای متجاوز، علیرغم آنکه حاضر بوده و هستیم که هرگونه تضمین مورد قبول آقایان را نیز پذیرا شویم، با جوابهای منفی روبهرو گشتهایم. تأسفآورتر آنکه در مواردی حتی سلاحهای محدود خودمان نیز بارها ضبط گردیده است ...
ب ـ نوع دیگر کارشکنی، فشار و تهدید و به تعطیل کشاندن مراکز آموزش نظامی ما بوده است ...
ج ـ برای حفر خندقهاي ضدتانک نه تنها امکاناتی در اختیار ما نمیگذارند بلکه در مواردي
حتی مانع شدهاند که افراد ما ... خود به این کار اقدام کنند ...
د ـ فشار و محدودیت حتی جهت اقداماتی نظیر برپایی چادرهای امداد و جراحی مجروحین و یا اقدامات پشت جبههای مانند ایجاد تعاونیهای صنفی نیز به شدت اعمال میشود.([17])
ملاحظه میشود که بنا به مفاد صریح نوشته رسمي سازمان، تشکیلات سیاسی مزبور انتظار داشته است که امکانات آموزشی، لجستیکی و تسلیحاتی یک ارتش را خود، مستقلاً دارا باشد و در کنار نهادهای رسمی نظامی مانند ارتش و سپاه، جداگانه به ایفای نقش بپردازد. واقعاً اگر قصد یک سازمان سیاسی و حتی شبهنظامی متعلق به دوران قبل از استقرار نظام، آن میبود که همراهی و مشارکت فعال در عرصه دفاع از سرزمین و مقابله با تجاوز را داشته باشد، تنها راه آن برخورداری از یک نیروی نظامی مستقل «شخصی و اختصاصی» بوده است؟ و در آن صورت چه هرج و مرج و اغتشاشی پدید میآمد. در حالی که طبیعت رفتار سیاسی یک سازمان قانونی و قانونمند ایجاب میکند که بدون شرطگذاری و مداخله مستقیم، با تبلیغات و آموزشهای خود، نیروی اجتماعی هوادار یا مخاطب خویش را به سمت سازماندهی در نهادهای رسمی نظامی کشور گسیل دارد و جبهه مقاومت ملی و فراسازمانی را تقویت کند.
با وجود آشکار بودن ضعف و نادرستی داعیه و استدلال سازمان و تکرار پی در پی تبلیغات مبنی بر اینکه مسئولان نظام به دلیل انحصارطلبی و یا دشمنی با سازمان، مانع مشارکت آن در مقابله با تجاوز دشمن شده است، به نظر میرسید که «جنگ عراق علیه ایران» هم صرفاً یک سوژه جدید در کنار سایر سوژههای تبلیغاتی قبلی برای توجیه تشنجآفرینی و زمینهسازی تقابل آتی در برابر نظام، قلمداد میشده است.
سازمان با تأکید بر فضای پرسشگری افکار عمومی نسبت به موضع آن در قبال جنگ و اتخاذ ژست مظلومانه، پس از یک دوره چهار ماهه سکوت نسبی تبلیغاتی، در دهم آبان 1359 یک شماره فوقالعاده نشریه مجاهد در 12 صفحه منتشر ساخت.
در این فوقالعاده در کنار مطالبی مانند گزارش در مورد حضور نیروهای سازمان در جبههها و ذکر اسامی و مشخصات افرادی به عنوان «شهدای سازمان» در جبهههای جنگ،([18]) بیانیه تفصیلی سازمان «در رابطه با تجاوز عراق» نیز درج گردید. در این بیانیه با تأکید بر «محکوم نمودن تجاوز عراق»، «سیاست تجاوزکارانه استبداد بعثی حاکم بر عراق که به دلیل توسعهطلبیهای ارتجاعی» جنگ را آغاز نموده، «شدیداً محکوم» گشته است. در قسمتهای مختلف این بیانیه، «رژیم بعث عراق» بخشی از «جبهه کشورهای ارتجاعی منطقه»، «مانعی در مسیر مبارزات ضدامپریالیستی» که در «مسیری انحرافی به نفع امپریالیسم و صهیونیسم» امکانات و کوششهای خلقهای آزادیخواه ایران و منطقه را هدر میدهد و با «هدفهای ارتجاعی توسعهطلبانه»، بدون «حسن نیت» و «صداقت»، «در خط امپریالیسم امریکا قرار گرفته» توصیف شده است.([19])
در خاتمه این بیانیه پس از تکرار چند باره مدعای عدم مساعدت مسئولان کشور به سازمان برای «انجام
وظیفه سازمان» در قبال جنگ و طرح متعدد اتهام «انحصارطلبی و تفرقهافکنی و ضدیت با نیروهای انقلابی» به مقامات رسمی کشور، سعی شده بود که در پوشش پیشنهاد راهحلهایی برای موفقیت کشور در جنگ، مطالب سیاسی نامشروع و زیادهخواهانه سازمان تبلیغ و توجیه شوند.([20])
همچنین در توضیح شرط «در صورت مجاز داشتن» که در اولین اطلاعیه سازمان برای مشارکت در دفاع از کشور ذکر شده بود، مقالهای تحت عنوان «چرا تجویز شرکت در دفاع را خواستار شدیم؟» در ویژهنامه مجاهد درج شده بود که محتوای آن تکرار چند باره دعاوی و مطالبات تسلیحاتی و تشکیلاتی برای «امکانپذیر شدن» مشارکت سازمان در مقابله با تجاوز عراق بود.([21])
در این مقاله تأکید شده بود که:
.... تأیید رسمی حضور نظامی ما میتوانست به ایجاد فضای سازندهای برای ما و همه منجر شود ... در این میان آنکه بایستی تاوان غرضها و ندانمکاریها را بپردازد، خلق ستم کشیده ماست.([22])
در بخشی از گزارش سازمان در مورد حضور در جبههها نیز چنین اعلام شد:
حرف آخر به امثال این آقایان ]= مقامات مسئول کشور[ این است که شما تضییقات را از برادران حاضر ما در منطقه جنگزده بردارید، آنهایی را که در آنجا با حداقل امکانات میجنگند تسلیح کنید، مطمئن باشید نیروهای زیاد دیگری هستند که در صورت دست برداشتن از انحصارطلبی و در صورت در اختیار قرار دادن امکانات نظامی، به جبهه اعزام خواهند شد.([23])
ماهها بعد، که ماهیت و اهداف سازمان بیشتر روشن شده بود، رجوی در جواب به رقبای «پیکار»ی، اهداف مجاهدین خلق از اتخاذ چنان مواضعی ـ که به ظاهر مردمی و در جهت دفاع از میهن وانمود میشده ـ در روزهای شروع جنگ را، بدینگونه سربسته قدری توضیح میدهد:
فکر میکنم احساسات سراسری تودههای مردم در آن هنگام احتیاجی به شرح ندارد همه میدانند که کمترین شبهه ایجاد اخلال در جنگ و یا اصلی نمودن (و یا حتی بیان) سایر دردها و مشکلات در قبال آن، از آنجا که احساسات سراسری را جریحهدار مینمود، بهترین بهانه را به دست مرتجعین میداد تا تحتالشعاع جنگ، افکار عمومی را نسبت به انقلابیون مغشوش نموده و به آنها ضربه بزنند.([24])
علت ابراز علاقه سازمان برای حضور در جبهه چه بود؟! چه اهدافی را ـ جدای از بهرهبرداری تبلیغاتی دنبال میکرد؟! هنوز چند هفتهای از آغاز جنگ نگذشته بود که در یک مورد کاملاً مشخص، ارتش جمهوری اسلامی رفتار افراد سازمان در جبهه را متناقض با امنیت ملی و اهداف جنگ تشخیص داد و ناگزیر از مقابله با آن گردید.
ماجرا از این قرار بود که مجاهدین خلق، از بدو ورود به جبههها، شروع به گرفتن عکس و جمعآوری اطلاعات کرده بودند که با اعتراض مقامات ارتشی مواجه شدند.([25]) به آنها گفته میشود که عکسهای خود را باید قبل از انجام هر کاری، به آنان نشان بدهند تا ببیندند به لحاظ امنیتی مسئلهای نداشته باشد. عناصر سازمان با این مسئله مخالفت ضمنی میکنند و همچنان به کارهای خود ادامه میدهند. کار به جایی میکشد که ارتش، مقر مجاهدین خلق را محاصره و همه آنها را دستگیر میکند و مدارک موجود را، که شامل اطلاعات وسیعی درباره وضعیت استراتژیک ارتش و عکسهای بسیاری از موقعیت جبههها و دیگر مدارک بوده است، ضبط میکند.([26])
در پی صدور اطلاعیه دادستانی انقلاب در تاریخ 7/8/59 مبنی بر ممنوعیت انتشار نشریات سازمان که در آن زمان به نامهای «بازوی انقلاب» و «فریاد گودنشین» منتشر میشد، به دلیل مواضع منفی آنها در مورد «جنگ تحمیلی» و «تضعیف روحیه سپاهيان و رزمندگان»، سازمان اطلاعیه مفصلی منتشر ساخت که طی آن درباره مواضع خود در قبال جنگ و مقابله با تصمیم دادستانی، چنین اعلام نمود:
... جنگی که از قریب یک ماه و نیم پیش در ابعاد گستردهای شروع شده همچنان ادامه دارد، نیروهای متجاوز عراقی پس از اینکه برخی نواحی و شهرهای ما را اشغال کردهاند در این اواخر شهر آبادان را در محاصره گرفته ... شرایط جنگی همچنان بر میهن ما حاکم است ... مسئلهای که وجود دارد این است که مجاهدین از همان ابتدا در جبهههای مقاومت حضور داشتهاند ولی عناصر و محافل و ارگانهای ارتجاعی سعی میکردند تا مجاهدین را برکنار از این جبههها قلمداد کرده ... دادستانی رسماً پا به میدان نهاده تا با سوء استفاده از شرایط جنگ ... صدای مجاهدین خلق را خاموش کند تا دیگر هیچ پیام انقلابی به گوش مردم نرسد ... دادستانی نباید گمان بکند که میتواند صدای مجاهدین را خاموش کند ... ما به دادستانی توصیه میکنیم که تصمیم غیرقانونی خود را لغو کند. چرا که مجاهدین خلق هرگز بدین اختناق تن نمی دهند.([27])
روحیه جسارت و ایستادگی در برابر نهادهای قانونی کشور که در کلیه تبلیغات سازمان، دامن زده میشد، در مورد جنگ علاوه بر نمونه فوق در سایر مواردی که تخلفات آشکار سازمان نیز کشف میشد، تکرار میگشت. از جمله در آبان ماه 59 در مورد کشف یک خانه تیمی سازمان در شهر
آبادان خبری منتشر شد که طبق آن، 30 قبضه سلاح و یک بیسيم مسروقه سپاه برای استراق سمع مکالمات واحدهای نظامی در آنجا به دست آمد. همچنین از این خانه تیمی «اطلاعات وسیعی راجع به ارتش جمهوری اسلامی که در اشکال مختلف تهیه شده بود، به دست آمد: از جمله نقشه مقّر سلاحهای سنگین نیروهای مسلح رزمنده اسلام و علامتگذاری کلیه مناطق عملیاتی جنگی.»([28])
سازمان در واکنش به این خبر بر اساس همان روحیه قانونستیزی، بدون آنکه توضیحی برای کار اطلاعاتی مشکوک و خودسرانه خود در منطقه جنگی ارائه کند، حاشیهپردازی کرده و خانه تیمی مزبور را «سنگر مقاومت» در برابر تجاوز عراق توصیف کرد و کشف آن را از مصادیق اقدامات حاکمیت انحصارطلب برشمرد و با کنایه و طعنه تأکید نمود که: «خوب بود آقایان به جای پرداختن به دستگیری مجاهدین، همّ خود را صرف مبارزه با تجاوز میکردند.»([29])
همچنین در اطلاعیه رسمی سازمان تحت عنوان «گزارش به خلق و هشدار مجاهدین خلق ایران در مورد دستگیری نیروهای جان بر کف مجاهدین خلق در جبهههای مقاومت»، حضور نظامی سازمان بدون قرار داشتن تحت پوشش نیروهای نظامی رسمی کشور و به صورت تشکیلاتی، توجیه شده بود و از موضع یک نیروی نظامی ذیحق و مدعی، دست بالا گرفته شده بود و نهادهای قانونی کشور، مطابق معمول تبلیغات مکرر و انبوه سازمان، مورد حمله و اتهام قرار داده شد:
... اخیراً به دنبال تمام فشارهایی كه در سراسر کشور بر مجاهدین خلق (به مثابه استوارترین موانع سازش و گرایش به غرب) وارد میآید ... فشار و تهاجم بر نیروهای ما که در سنگرهای مقدم مقاومت، در حال پیکار با نیروهای اشغالگر هستند فزونی گرفته است ... آیا وقاحت بالاتر از این میتوان یافت که در شهری که همه سلاح بر دوش در سنگرها در حال مقاومت هستند([30]) ادعای کشف خانه تیمی بشود ... آیا داشتن ابزار و آلات جنگی در صحنه جنگ هم برای مجاهد جرم است؟... آیا این افراد که میگویند در میدان جنگ از ما، ابزار و ادوات جنگی کشف کردهاند این مسئله را دلیل بر مجرم بودن ما میشمرند؟ ... آیا ما پیشاپیش برای هماهنگی بارها و بارها در زمینههای طرحهای دفاعی و تهاجمی با مسئولین صحبت نکردیم؟ ... انتظار داریم چنانچه گوش شنوایی در مسئولین برای توجه به این سخنان وجود دارد، اقدامات لازم برای ممانعت از این رفتارها که فقط به نفع اشغالگران عراقی است به عمل آورند تا بیش از این منافع خلق، بازیچه قدرتطلبی گروههای واپسگرا و تفرقهافکن قرار نگیرد.([31])
سازمان که تنها تشکل سیاسی بود که در قامت رقیب و همعرض نیروهای نظامی کشور خود را نشان میداد و اعلام میکرد که برای «هماهنگی با سایر نیروهای نظامی اقدام کرده، و در یک رفتار نادر و در نوع خود منحصر به فرد، اصرار داشت که حضور تشکیلاتی نظامی مستقل در مناطق جنگی داشته باشد» طی نامهای خطاب به بنیصدر رئیسجمهور (و رونوشت به رئیس مجلس شورای اسلامی) مجدداً بر دعاوی تبلیغاتی نادرست و غیرقانونی خود پافشاری کرد:
همان طوری که طی نامههایی خطاب به مقامات مسئول و همچنین طی اطلاعیههای رسمی اعلام کردهایم، نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران، از اولین روزهای آغاز تجاوز عراق به میهن ما در کنار مردم و نیروهای رزمنده و در صفوف مقدم جبهه به دفاع از مرزها و مردم کشور پرداختهاند .... این افراد که متأسفانه برخی مقامات مسئول نیز در میان آنها دیده میشوند ... نه تنها علیرغم تقاضاهای مکرر ما برای دریافت سلاحهای لازم، مانع از برآورده شدن چنین درخواستی شدند، بلکه به دستگیری وسیع نیروهای مجاهدین خلق، در شهرهای مناطق جنگزده پرداختند ... ما در آغاز جنگ تلاش کردیم تا برای شرکت در دفاع از مردم میهنمان ... تجویز مقامات مسئول را نیز کسب کنیم ... که متأسفانه تا به حال این درخواست ما بلاجواب مانده است ... مجاهدین خلق ایران به این وسیله و ضمن اطلاع این مطلب مؤکداً از جنابعالی به عنوان فرمانده کل قوا([32]) خواستاریم که اقدامات لازم را در جهت توقف فشارها و رفع تضییقات از نیروهای ما در شهرها و مناطق جنگزده معمول ... فرمایید.[33])
به رغم تصریح و اذعان سازمان مبنی بر عدم «مجوز قانونی» برای حضور نظامی در مناطق جنگی، تا مدتها، برخورد قانونی مسئولان با تخلفات و جرايم «تیمهای نظامی» سازمان، سوژه تبلیغاتی سازمان
علیه نهادهای قانونی کشور در شرایط جنگی، محسوب میشد.([34])
همچنین پس از ناکامی سازمان برای «رسمیت بخشیدن» به حضور تشکیلاتی نظامی خود در مناطق جنگی، حتی با توسل به بنیصدر رئیسجمهور که در نیمه دوم سال 59 آرامآرام به متحد استراتژیک سازمان بدل شده بود، تبلیغات سازمان در مورد جنگ به اعلام هر از چندگاه «شهادت» نیروهای نظامی که به خود منتسب میساخت، محدود گردید. ضمناً مواضع سیاسی سازمان علیه رژیم بعث نیز به مرور کم رنگتر و غلظت «مقصر نشان دادن نظام جمهوری اسلامی» در زمینهسازی جنگ، در تحلیلهای سازمان افزایش پیدا کرد تا آنجا که در خرداد 1360، سه روز قبل از شورش مسلحانه سی خرداد، در موضعگیری نسبت به بمباران مشکوک و پیچیده تأسیسات هستهای عراق توسط اسرائیل،([35]) تلویحاً نظام جمهوری اسلامی همسو با امریکا و رژیم صهیونیستی برشمرده شد.([36])
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان این تغییر موضع و آغاز همکاریهای گسترده نظامی و امنیتی سازمان با رژیم عراق که در ابتدا غیرعلنی بود و به سرعت آشکار شد، اثبات نمود که از ابتدا موضع سازمان در مورد جنگ، ناصادقانه و فرصتطلبانه بوده است.
همکاری اولیه سازمان با ارتش عراق
از مجموعه اولین اقدامات سازمان، مورد «تخلیه تلفنی»، به دلیل نقش با اهمیت و جامع آن، بالاخص در خدمت به عراق، ـ نمونهوار ـ در اینجا میآید.
تخلیه تلفنی یا جاسوسی تلفنی که با شیوهها و تکنیکهایی چون زیر پاکشی، استنطاق، تهدید، تطمیع، یکدستی، تجاهل و غیره اقدام به کسب اطلاعات محرمانه میشود، از ابتدای پس از پیروزی انقلاب
تاکنون یکی از مهمترین روشهای گردآوری اطلاعات طبقهبندی شده توسط سازمان محسوب میگردد.
نخستین شواهد در مورد تلاش سازمان در این زمینه، مربوط به سال 59 است. طبق رهنمود مرکزیت به برخی از اعضای سازمان تأکید شده بود که نظام، فاقد پیچیدگی لازم است و شما میتوانید از این روش، جهت کسب اطلاعات استفاده نمایید. متن این مدرک درون گروهی که مربوط به فاز سیاسی است ولی در دوره فاز نظامی به دست آمده، به شرح زیر است:
چگونه میتوان با تلفن از مزدوران ارتجاع اطلاعات گرفت:
بعضی از مسئولین ارگانهای مختلف ارتجاع که با مسئله حفاظت برخورد مستقیمی ندارند هنوز نسبت به مسائل حساس نشدهاند(به قول معروف هنوز آنتندار نشدهاند) لذا از طریق تلفن میتوان پارهای از اطلاعات را که بعضاً مهم نیز هست از آنها گرفت.
اطلاعاتی که از طریق زیر به دست میآید میتواند مورد استفاده قرار گیرد:
1ـ در مورد سوژههایی که هیچ ردّی از آنها نداریم میتوان از ارگانهای مختلف در مورد سوژه، اطلاعات گرفت و با ارتباط این اطلاعات میتوان به سرنخهایی رسید.
2ـ در مورد سوژههایی که اطلاعات مختصری از آنها داریم از طریق تلفن این اطلاعات را کامل کنیم. اکنون تجربیاتی که در این زمینه وجود دارد توضیح میدهیم.
مهمترین قسمت تلفن محمل آن است. محمل باید خیلی جا افتاده و حساب شده باشد که اصلاً به ذهن طرف نرسد که ممکن است تلفن مشکوک باشد. برای انتخاب محمل باید به
پارامترهای زیر توجه نمود:
قبلاً باید روی محمل فکر کرد و برای تمام سؤالهایی که ممکن است حول و حوش محمل مطرح شده جواب تهیه کرد...
سازمان در دوران جنگ، از زمان حضور تشکیلاتی در کردستان عراق و افزایش همکاریهای متقابل، اطلاعات به دست آمده را بیشتر در زمینه اطلاعرسانی به عراق (جهت افزایش اعتماد مقامات امنیتی و سیاسی رژیم صدام و سرویسدهی بیشتر و کسب امکانات مالی و نظامی) خرج میکرده است. در آن زمان، سازمان قبل از هر چیز در پی آن بود که:
1ـ روند برنامههای جاری و طرحهای دراز مدت ارتقای توان دفاعی کشور را شناسایی نماید.
2ـ از محتوای فرمانهای فرماندهی کل قوا به سیاستگذاران و مجریان نیروهای مسلح مطلع شود.
3ـ زمان و انگیزه ورود هیئتهای نظامی و سیاسی خارجی و نوع مذاکرات و مشخصات و اهداف مأموران اعزامی نیروهای مسلح به خارج از کشور را پی ببرد.
4ـ با شناسایی تغییر و تحولات پایگاههای هوایی و پادگانها، مأموریتها و نقل و انتقالات فرماندهان، و تجهیزات و خطوط تولید کارخانجات نظامی، امکان ارزیابی دقیقتر توان دفاعی و تهاجمی را برای رژیم عراق تأمین نماید.
5ـ از زمان و مکان و محتوای مراسم مهم نظامی و کميسیونهایی که در سطح عالی ستادی تشکیل میشد، مطلع شود.
6ـ مسائل و معضلات و نارساییهای پرسنل و مشکلات ستادی و لجستیکی نیروهای مسلح را به دست
آورد.
از آنجا که تخلیه تلفنی نسبت به سایر روشهای جاسوسی به دلیل سهلالوصول بودن، كمهزینه بودن، کم خطر بودن، سرعت بیشتر در دسترسی و انتقال اطلاعات، امکان دستیابی به همه مراکز و افراد مورد نظر، عدم هوشیاری و آموزش کافی در بین بسیاری از مسئولان و ضعف امکانات فنی در جلوگیری از این شیوه، از امتیازات منحصر به فردي برخوردار است و در سطح وسیعی مورد استفاده سازمان قرار گرفته است. رجوی بعدها در خارج کشور در یک جمع خصوصی عنوان نموده است: «80 درصد مکالمات تخلیه تلفنی که با داخل کشور داشتهایم، موفقیتآمیز بوده است.»([37])
پس از اعلام رسمی حضور کامل سازمان در عراق از سال 1365، که مقدمات علني آن در ملاقات طارق عزیز نایب نخستوزیر عراق با مسعود رجوی در دیماه 1361، فراهم شد و روابط اطلاعاتي و نظامی با عراق، «رسمیت تبلیغاتی» یافته بود، بالاترین سطح خدماترسانی ممکن به ارتش عراق در تداوم علیه ایران، از سوی سازمان انجام شده است. مسعود جابانی عضو سابق سازمان که خود در عملیات نظامی داخل عراق، به شدت زخمی شده است، درباره نوع روابط سازمان و عراق چنین مینویسد:
کشور عراق، زمین و تدارکات و تجهیزات نظامی و لجستیکی و هزینه ارتش آزادیبخش مجاهدین را تأمین میکرد و در مقابل، مجاهدین اطلاعات جبههها و تحرکات نظامی ایران و شنود بیسیم ارتش ایران را به دولت عراق میداد. ... این عراق بود که کاملاً سازمان را در
خدمت خود گرفته بود.([38])
محمدحسین سبحانی از مسئولان اسبق اطلاعاتی و امنیتی سازمان درباره نحوه هماهنگی عراق و
سازمان در زمینه کسب اطلاعات مینویسد:
... استخبارات عراق ]= سازمان اطلاعات نظامی[ از طریق مهدی ابریشمچی، «پرسشهای اطلاعاتی» مورد نياز ارتش عراق را در مورد شناسایی محل پلها، تأسیسات آب و برق، کارخانهها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران را به مسعود رجوی میداد و سپس رهبری سازمان نیازهای اطلاعاتی «استخبارات» عراق را به «ستاد اطلاعات» سازمان ارجاع میداد. «ستاد اطلاعات» نیز بعد از کار اطلاعاتی بر روی سؤالات، اقدام به تهیه پاسخهای آن میکرد.([39])
به نوشته سبحانی، «مسئولیت ستاد اطلاعات» ]سازمان[ را تاکنون ]سال1383[ مهدی افتخاری، هادی روشنروانی مهدی براعی، مسعود خدابنده، حمید باطبی، زهره حسنی بر عهده داشتهاند... در «ستاد اطلاعات» جمعآوری اطلاعات نظامی برای عملیاتهای نظامی و تروریستی مورد نظر بود.»([40])
در این ستاد «شبکه شنود» وجود داشت که «یکی از منابع جاسوسی و کسب اطلاعات برای رژیم صدام حسین بود و شبکههای بیسیمی و مخابراتی ایران را در جبهههای جنگ مانیتور و شنود میکرد.
اعضای سازمان در این بخش، پیامهای رمز فرماندهان ارتش و سپاه را به دلیل آشنایی به زبان فارسی و
فرهنگ ایرانی، با رمزگشایی کشف میکردند. سپس مسئول «ستاد اطلاعات» پیامهای کشف شده را به مهدی ابریشمچی و نهایتاً در اختیار ارتش صدام حسین قرار میداد. در سال 1366 مسئولیت این بخش با محسن سیاهکلاه از اعضای مرکزیت سازمان بود.»([41])
مهدی خوشحال عضو سابق سازمان با استناد به اسناد و مدارکی که از همکاریهای اطلاعاتی سازمان و
عراق در اروپا منتشر شده است مینویسد:
مجاهدین خلق نه تنها به راحتی آب خوردن اطلاعات سری کشورشان را در اختیار عراقیها قرار میدادند، بلکه رهبرشان برای خوش رقصی نزد افسران اطلاعاتی عراق، نه تنها ایرانی بودنش را منکر میشد، بلکه صریحاً وطن خود را «عراق» و خون خود را هم «عراقی» میخواند.([42])
جمشید طهماسبی یکی دیگر از جدا شدگان سازمان چنین نوشته است:
... مجاهدین خلق تبدیل به عوامل نفوذی ارتش عراق و حزب بعث در ایران شدند، با «خلوص» و «اخلاص» به نفع ارتش عراق و رژیم صدام حسین جاسوسی کردند ...([43])
به نوشته اعضا و مسئولان جدا شده سازمان، علاوه بر روشهای مرسوم کسب اطلاعات، سازمان از ارتباطات خانوادگی اعضا و هواداران نیز در بسیاری اوقات، بدون اطلاع و موافقت آنان، بهرهبرداری نموده و اطلاعات محرمانه نظامی را از داخل کشور گردآوری کرده و به رژیم صدام انتقال میداد.([44])
□ جاسوسی سازمان با امکانات صدام
در کنار پشتیبانی نظامی ـ مالی ـ اطلاعاتی و تبلیغاتی رژیم بعثی صدام از سازمان ـ که بخش قابل توجهی از اسناد به دست آمده پس از سقوط صدام حسین به جزئیات این مسائل اشاره دارد ـ نظر به اهمیت تخلیه تلفنی ـ علیرغم مشکلات متنوع عراقیها، بهترین و گستردهترین امکانات با دستور شخص صدام حسین در اختیار منافقین قرار میگرفته است.
اسناد موجود([45]) حاکی است یکی از وظایف اصلی مقرهای مختلف سازمان در مناطق همجوار با ایران،
تخلیه تلفنی و جمعآوری اطلاعات جبهه و جنگ بوده است.
راهاندازی شبکه ارتباطات بین پادگانها و مقرهای تاکتیکی سازمان در عراق علاوه بر نقش کاربردی در انسجام تشکیلاتی و به تعبیر خود سازمان، اعمال رهبری رجوی بر سازمان، تأثیر بسزایی در انتقال سریع اطلاعات به دست آمده از جاسوسیها و تخلیه تلفنی و انتقال به موقع این اطلاعات به سرویس اطلاعاتی عراق داشته است. در نوار جلسه شماره 40 ـ از اسناد افشا شده پس از سقوط صدام([46]) ـ که بین عباس داوری([47]) و افسران سرویس اطلاعاتی عراق برگزار شده، چنین آمده است:
عباس داوری: در رابطه با پروژه شبکه تلفنی که آخر کار رسیده فعلاً کار ارتباط بین پادگانها برقرار است و در پادگان مرکزی فعال است اما گویا این تلفنها خیلی ضعیف است و پارازیت دارد و من فکر میکنم دارند این را آزمایش می کنند. ولی فکر میکنم اگر این مجموعه مسئولین فنی ما در همان پادگان مرکزی با مهندسین هدایتی ما هماهنگی و صحبت کنند، یعنی اگر (مهندسین شما) بروند آنجا و هماهنگ کنند اشکالات مشخص خواهد شد و هم نتیجه بهتری خواهند گرفت. یعنی مسئله ارتباطات تلفنی مورد تأکید و موافقت شخص رئیسجمهور (صدام) بوده است. حالا شما این همه زحمت کشیدید و ارتباطات برقرار شد. لازم است که اشکالات جزئی نیز برطرف شود. مخصوصاً در رابطه با فرماندهی برادر مسعود که لازم است فرماندهی خود را از این طریق برقرار کنند.
افسر اطلاعاتی عراق: یکی از نیروهای شما اخیراً حضور ما رسیده و در زمینه بعضی از موارد
صحبتهایی با ما داشته است و قصد دارند یک سری برنامهها را پیگیری نمایند.
عباس داوری: بله برادران فنی ما هستند. حالا که شما این همه زحمت کشیدید باید بتوانیم بهرهبرداری کنیم.
در ادامه که موضوع جاسوسی از طریق تخلیه تلفنی خارج از مناطق کردنشین عراق مطرح میشود رابط سازمان بر اخذ امکانات بیشتر تأکید دارد:
عباس داوری: مسئله دیگر تلفن سلیمانیه به خارج است که ما الآن در آنجا خیلی در مضیقه هستیم. شما یک بار گفتید که امکانش نیست از سلیمانیه مستقیماً صحبت شود. اگر این امکان نیست ما چند تلفن دیگر به شما بدهیم تا آنها بتوانند از اپراتور شما استفاده بکنند.
افسر سرویس اطلاعاتی عراق: ارقام را میشود اضافه کنیم. تماسهای خارجی و اصلی همه نزد شما است. بیش از ادارات و وزارتخانههای دولتی در خدمت شما است و به شما میدهند و باید صبر کنید.
عباس داوری: در مورد ترددهای اضطراری در شمال است و یک شمارهای هم در کرکوک میخواستیم تا صفر آن باز شود.
درباره داوری و نقش وی در روابط با مقامات اطلاعاتی عراق، محمدحسین سبحانی از مسئولان سابق اطلاعاتی سازمان چنین نوشته است:
... عباس داوری با نام تشکیلاتی رحمان اهل تبریز ]متولد 1322[ و از اعضای قدیمی سازمان
ميباشد ... وي بعد از 22 بهمن 1357 مسئوليت روابط خارجي سازمان را بر عهده داشت... و در ردیف افراد انگشتشماری است که در مدت سه دهه گذشته سازمان خلع رده نشده و تحت برخورد تشکیلاتی قرار نگرفته است. وی از سال 1361 به بغداد رفت و ابتدا تحت مسئولیت محمد حیاتی و سپس تحت مسئولیت مهدی ابریشمچی، معاونت «ستاد روابط» با عراق را بر عهده گرفت. عباس داوری از افرادی است که در ملاقات با مقامات سیاسی و امنیتی عراق به همراه رجوی و ابریشمچی حضور داشته است. اخیراً نیز فیلم این ملاقات مخفی توسط شبکه «الجزیره» قطر و شبکه انگلیسی «اسکای نیوز» پخش شده است که عباس داوری در حال دادن اطلاعات محل پلها و مراکز اقتصادی و نظامی ایران به مأموران صدام حسین هنگام جنگ ایران و عراق میباشد.([48])
مهدی ابریشمچی در یکی از جلسات سری با یکی از افسران استخبارات عراق صمیمیت خود را این گونه اظهار میکند که در صورت عدم انجام درخواست وی، اعضای سازمان را جهت راهپیمایی به درب خانه وی خواهد برد.
مهدی ابریشمچی: اگر یک خط مستقیم برای کوت راهاندازی کنید خیلی خوب خواهد بود. اگر تلفن را راه نیندازی میگویم مجاهدین بیایند درب منزل شما و راهپیمایی کنند.
افسر استخبارات: درخصوص شبکه ارتباطات ما آماده همکاری هستیم مثلاً ارتباط از ایران به پاریس و ... شما در استفاده از اولین بخش از شبکه ارتباطات موفق بودید.
در بخشی دیگر از ملاقات با رابط سازمان، افسر ارشد اطلاعاتی عراق میگوید:
در خصوص درخواستهای قبلی از جمله درخواست 100 دستگاه خودرو ما از نظر اداری با این درخواست شما موافقت داریم فقط پیگیری در خصوص کسب موافقت ادارات دیگر است که در حال پیگیری میباشد. میدانید که ورود خودرو نیاز به اخذ مجوز از مبادی ذیربط دارد که با توجه به ورود کالاهای خارجی، اخذ مجوز ضروری است مانند معاملات سابق، 28 خودرو از داخل عراق خریداری میشود و 72 دستگاه از خارج خریداری خواهد شد.
در رابطه با تلفنهایی که شما 120 خط تلفن برای بغداد درخواست کرده بودید که با 24 خط آن موافقت شده که باقیمانده خطوط تلفن 96 خط میباشد. در خصوص مسئله خانه مسکونی که شما 7 آپارتمان و 7 منزل ویلایی و 5 قطعه زمین خالی در کنار این مجموعه ]در بغداد[ و همچنین 3 دستگاه برای موضوع حفاظت و 2 تا در سلیمانیه خواستهاید که نسبت به این امر موافقت شده است. شما با برادر رضا (کارمند مخابرات) هماهنگی کنید فقط شروط سابقی که به شما اعلام کرده بودیم درخصوص مسئله اجاره بها و مسئله حفاظت که به عهده شما میباشد و رعایت قوانین اداری و امنیتی لازم است. دو خط تلفن ویژه درخواست کرده بودید که در این خصوص موافقت حاصل گردید.
21 دستگاه مرکزی تقسیم خطوط تلفن درخواست داشتید که با تهیه آن بر اساس وضع موجود موافقت شده است. در خصوص تأمین نیازمندیها سه یا چهار روز دیگر تماس بگیرید.
فصل دوم:
ارتش «سازمان» در استراتژی عراق
□ استراتژی جنگ جبههای سازمان
رهبری سازمان با این تصور که سرنوشت جمهوری اسلامی به نتیجه جنگ عراق علیه ایران گره خورده است و با توجه به اینکه ابرقدرتها مایل نبودند ایران در جنگ پیروز شود و بنابراین رژیم صدام در نهایت بازنده نخواهد بود، در چارچوب طرح امریکا و متحدانش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، رسماً و علناً در کنار عراق قرار گرفت. از اینرو رجوی در پی امضای معاهدهای در فرانسه با «طارق عزیز» ـ معاون نخستوزیر وقت عراق ـ و به بهانه تحت فشار قرار گرفتن از سوی دولت فرانسه، در 17 خرداد سال65 وارد بغداد گردید. پس از ورود وی به عراق، نیروهای نظامی سازمان که از سال 61 به تدریج در کردستان عراق مستقر شده بودند و سایر نیروهای گردآوری شده از داخل ایران و ترکیه و پاکستان، در داخل قرارگاههای تشکیلاتی سازماندهی شدند و سلسله عملیات متعددی را در طول نوار مرزی ایران با حمایت و پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایران در مناطقی مانند سردشت، دهلران، مریوان، سرپل ذهاب، جنوب بانه، ارتفاعات کرمانشاه به انجام رساندند.[49] در این عملیاتها تلفات جانی و تسلیحاتی قابل توجهی به برخی یگانها و پایگاههای پراکنده نیروهای نظامی ایران وارد گردید.
بر اساس آمار، این عملیاتها از یک طرف برای سازمان یک موفقیت محسوب میشد و از طرف دیگر با طراحی و خواست ارتش عراق و در قالب برنامههای جنگی رژیم صدام، سیر صعودی داشت. با توجه به این نکته و ضربه وارده به سازمان در پاکستان در آن زمان و ضربات وارده به تیمهای ترور سازمان در داخل کشور، تشکیلات عملاً با قبول شکست استراتژی جنگ چریک شهری، که از ابتدای تشکیل، سازمان مدعی آن بود، به استراتژی «جنگ جبههای» یا به تعبیر خود «جنگ آزادیبخش» روی آورد.
... رجوي در نشستهاي خصوصي، اين تغيير استراتژي را چنين توجيه كرد:
جنگ آزادیبخش تجربه کاملاً جدیدی در تاریخ معاصر جهان و در مداری چپتر و کیفیتر و تکاملیتر از همه استراتژیهای نظامی قرار دارد. با هدف طلسمشکنی در کوتاه مدت و با توسل به اصل طلایی حداکثر تهاجم در جنگ تمام عیار و تحرک مطلق، خود را در جنگ انقلابی تجلی میکند.
مهمترین مختصات جنگ آزادیبخش نوین عبارتاند از:
الف: این افق در مقابل جنگ آزادیبخش گسترده است که چند بار دستگاه نظامی رژیم را میلرزانیم و میرویم و برمیگردیم و یک بار هم میزنیم و میرویم که میرویم. بنابراین چشمانداز سرنگونی وجود دارد.
ب: در مرحله نهایی جنگ آزادیبخش نوین از توقف و سکون و استقرار در بین راه خبری نیست. خیز اول برای تسخیر تهران خیز آخر هم هست. در این راه یا رژیم کمر ما میشکند و یا ما کمر رژیم را.
ج: تفاوت طلسمشکنی در جنگ شهری و جنگ آزادیبخش نوین این است که اولی فقط به اختناق میزند و دومی هم به اختناق میزند و هم به سرپوش اختناق(یعنی جنگ). تزریق نکردن عنصر جنگ در رگ و ریشه خطوطمان پیوند ما و تودهها را آنچنانکه باید برقرار نمیکرد. استراتژی مجاهدین در گذشته اساساً از بیتوجهی یا کمتوجهی به عنصر جنگ، رنج میبرد و عمق دیالكتیک جنگ و اختناق را در نمییافته، در جوهر جنگ آزادیبخش نوین، ما درست حلقهای را چنگ زدهایم که قبلاً از دست رفته بود و آن جنگ ایران و عراق است و دیگر اینکه در دستگاه چریک شهری ما باید دنبال پاسدارها میگشتیم اما در جنگ آزادیبخش نوین این رژیم است که خودش با پای خودش به مرز آمده و ما باید کمرش را پای مرز بشکنیم.([50])
به نوشته مسعود جابانی عضو سابق سازمان: «جایگزینی جنگ جبههای به جای جنگ چریک شهری، به دلیل شکست جنگ چریک شهری در داخل ایران، ضرورت وابستگی به دولت عراق را که در حال جنگ با ایران بود میطلبید... پذیرش جنگ جبههای آن هم از مرزی که دشمن متجاوز، آن را شروع کرده و بمبها و موشکهای آن هر روز بر سر مردم کوچه و بازار فرود میآمد و خانههای مردم را خراب میکرد و مردم را به عزا مینشاند، بسیار ضدملی و نامشروعتر از جنگ چریک شهری بود... سال 1365 رسماً و علناً پایان جنگ بینتیجه شهری اعلام ]شد[ و آقای رجوی در نشستی اعلام داشت که منبعد جنگ میکرو شهری جای خود را به جنگ ماکروی مرزی میدهد. و این سرآغاز ادای دین به رژیم بعثی بود و سازمان مجاهدین را در مناسبات رژیم صدام به سمت حل شدگی سوق داد»([51])
مهندس علیاکبر راستگو از مسئولان سابق روابط خارجی سازمان که مدتی هم در بخش نظامی داخل عراق فعالیت داشته است، چگونگی تغییر استراتژی سازمان را اینگونه توضیح میدهد:
در اوایل سال 1365 و در اوج دوران آشفتگیهای سیاسی ـ استراتژیک سازمان، دست غیبی به یاری مسعود رجوی آمد. دولت ژاک شیراک، رجوی را به دلیل عدم توجه به قوانین داخلی و امنیتی کشور فرانسه از این کشور اخراج کرد. شورای ملی مقاومت در نشست 23 اردیبهشت ماه 65 خود طی بیانیهای اعلام کرد که «برای خنثی کردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سوی دیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی مسئول شورا از اروپا به کشور عراق منتقل میشود. شورای ملی مقاومت این انتقال را برای گسترش و سازماندهی نیروهای مسلح انقلاب از نزدیک، امری لازم و آخرین گام برای عبور به خاک میهن میداند. «... به دنبال عزیمت مسعود رجوی از پاریس به بغداد، در همه امور سازمان تغییراتی ایجاد شد. این تغییرات در شیوه سازماندهی نیروها و جنگ برای سرنگون کردن حکومت اسلامی در نظر گرفته شده بود. در همین راستا، شیوه جنگها که پیش از آن پارتیزانی در کردستان و جنگ چریک شهری در شهرهای ایران بود، به شکل جنگهای گردانی در مناطق مرزی با ارتش و سپاه پاسداران ایران سازماندهی شد. ضمن اینکه این دوران مصادف بود با شدت گرفتن جنگ هشت ساله بین ایران و عراق.
با آغاز عملیات گردانی که تکامل جنگهای چریکی و پارتیزانی نامگذاری شد، استراتژی
جنگ آزادیبخش در آذرماه 1365 پاگرفت. در این راستا چون این استراتژی در نهایت به سود طرف عراقی تمام میشد، سیل آموزشهای نظامی، کمکهای مادی، تسلیحاتی، پشتیبانی، لجستیکی، اطلاعاتی و سلاحهای عراقی به سمت سازمان مجاهدین خلق سرازیر شد.([52])
هادی شمس حائری عضو سابق شورای مرکزی سازمان که خود تا سال 1370 در عراق با تشکیلات همکاری میکرد، درباره حضور مسعود رجوی در عراق و تغییر استراتژی سازمان چنین نوشته است:
در سال 1365 به دلیل پارهای مسائل که بر ما معلوم نیست، و آن طور که مجاهدین میگویند در یک معامله پنهانی بین فرانسه و رژیم جمهوری اسلامی، رجوی از فرانسه اخراج و به عراق عزیمت میکند. رجوی در درون روابط ادعا کرد که از مدتها قبل قصد داشته که به عراق بیاید.(رجوی چند روز پس از ورودش به عراق از محل اقامتش در بغداد طی یک مکالمه تلفنی به نگارنده گفت که من مدتها پیش میخواستم به عراق بیایم اما شرایط اجازه نمیداد.)
اما در روابط بیرونی چنین وانمود میکرد که دولت فرانسه در اثر زد و بندهای امپریالیستی و توطئه چریکهای فدایی خلق، او را اخراج نموده و ناگزیر گشته به عراق بیاید. با آمدن رجوی به عراق که از روی ناچاری و اجبار بود، بار دیگر ماشین تحلیل سازمان به کار افتاد و طی نشستهای متعدد این پرواز را پرواز سرنوشتساز و نقطه عطف پرخیر و برکت برای «مقاومت» ایران برآورد کردند و گفتند: «با آمدن رهبری به عراق ما اکنون در فاز سرنگونی ]جمهوری اسلامی[ قرار گرفتهایم»... پس از چند ماه گفتند که «سازمان به این نتیجه رسیده که جنگ چریک شهری و فرماندهی از پشت خط تلفن، راستروی بوده و جوابگوی به میدان کشیدن عنصر اجتماعی و سرنگونی نیست و به منزله عبور از سوراخ سوزن است و حالت میکرو دارد...» با آمدن «برادر» به عراق اوضاع دگرگون شده و ما در آستانه حاکمیت قرار گرفتهایم و لذا عملیات نظامی هم باید متناسب با این مرحله، یعنی ماکرو باشد. از طرف دیگر ما تا به حال از فرصت جنگ ایران و عراق، آنچنان که باید و شاید استفاده نکردهایم و به آن بهای کافی ندادهایم. در صورتی که چنین موهبتی در کنار ما وجود دارد و ما میتوانیم جنگ جبههای را با رژیم شروع کنیم ...» ... در اثبات و درستی خط تشکیل ارتش و اندر مزایا و برکات و تردیدناپذیری آنچنان با شور و شوق و خوشباوری سخن میگفتند که گویا این آدمهای آنها نبودند که در مورد خط و خطوط قبلی هم با همین اصرار و پافشاری، آنها را درستترین میخواندند.([53])
در گزارش وزارت امور خارجه امریکا درباره سازمان که در سال 1994 (1373) انتشار یافت، ماجرای
رفتن رجوی به عراق برای همکاری نظامی مستقیم با ارتش صدام، اینگونه تشریح شد:
در ژوئن سال 1986 ]خرداد 1365[، فرانسه رجوی را طبق آنچه رسانهها حدس میزدند معاملهای با دولت ایران باشد، مجبور به ترک آن کشور ساخت. طبق این گزارشات، سفر رجوی، بهایی بود که فرانسه برای آزادی گروگانهای فرانسوی در لبنان پرداخت. سازمان مجاهدین خلق این اخراج را به عنوان «پرواز تاریخساز رجوی برای صلح و آزادی» جلوه دادند.
وکیل سابق رجوی، که یک حقوقدان ایرانی مقیم فرانسه بود،([54]) این حرکت را چنین بیان میدارد: «وقتی رجوی به فرانسه آمد، او و هوادارانش به سرعت با کمبود پول مواجه شدند. دولت عراق به وی پیشنهاد حمایت داد و آنان پذیرفتند. در دراز مدت، آنان به عوامل رژیم عراق مبدل گشتند و بیشتر اعتبار خود را در ایران از دست دادند.»
پژوهشگر نظامی «آنتونی کوردزمن» تجزیه و تحلیل دیگری را ارائه داد: «نتیجه نهایی اقدام فرانسه، در هر حال، دادن امکان دسترسی بسیار بیشتر رجوی به تسلیحات، امکانات آموزش در نزدیکی مرز، و منابع مالی بیشتری بود.»
طبق گزارشات مطبوعات، بیش از هزار عضو مجاهدین در استقرار رجوی در بغداد به وی
پیوستند. عراقیها نیز برای دهنکجی به دولت ایران، از او در مراسمی که معمولاً در مورد رهبر یک دولت صورت میگرفت، استقبال نمودند...
برای انجام عملیات نظامی که میزان تهدید آن برای ایران به طرز مضحکی با «پشه» مقایسه شده است، مجاهدین اتحاد جانبدارانهای با عراق تحت حاکمیت صدام حسین به پیش برده، ارتش آزادیبخش ملی مجاهدین که به لحاظ پول، تسلیحات، پایگاه (تقریباً 5 پایگاه و اجازه وارد آوردن ضربه) به صدام متکی بود، به ابزاری در جنگ عراق با ایران مبدل گشت.([55])
سازمان هم در پاسخ به بیانیه وزارت خارجه امریکا با تأکید بر ناگزیر بودن انتقال تشکیلات به عراق، تشکیل ارتش در ادامه «سیاست صلح» را «موجب شکوفایی» خواند «و آلت دست بودن» آن توسط رژیم صدام را «ادعای کذب» توصیف نمود،([56]) و همسویی سازمان با دول غربی در همکاری با عراق به دلیل روابط حسنه امریکا و اروپا و رژیم صدام در آن مقطع (65) را یادآوری کرد:
تهیهکنندگان گزارش وزارت خارجه عمداً از یاد میبرند که مجاهدین زمانی به عراق رفتند که، قبل و بعد از آن، عالیترین روابط بین امریکا و اروپا با عراق برقرار بود و عالیرتبهترین سناتورهای امریکایی یا مقامهای وزارت خارجه به عراق رفت و آمد داشته و مقامهای عراقی توسط رئیسجمهور امریکا، پذیرفته میشدند.([57])
در تاریخ 29 خرداد 1366، یک سال پس از استقرار کامل تشکیلات سازمان در عراق، پیام رجوی در
آستانه 30 خرداد مبنی بر اعلام تأسیس «ارتش آزادیبخش ملی» منتشر شد.([58]) بعدها روز 30 خرداد به عنوان زمان تأسیس ارتش سازمان تثبیت شد و سازمان با پیوند دادن این موضوع به آغاز شورش مسلحانه علنی سازمان در سال 60 تأکید داشت که استراتژی جدید، در ادامه همان استراتژی خرداد 60 شکل گرفته است.
در اطلاعیه تأسیس ارتش سازمان، رجوی چنین اعلام کرد:
تأسیس ارتش آزادیبخش ملی به مثابه بازوی استقرار و پر اقتدار خلق از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطندوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همه مشتاقان استقلال بود و کمبود آن، یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای رهاییبخش مردم ایران در دوران معاصر است.([59])
دو هفته پس از تشکیل ارتش سازمان، خبر یک ملاقات دیگر مسعود رجوی و صدام حسین انتشار یافت:
در این دیدار، رئیسجمهور عراق تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را به رهبر مقاومت ایران تبریک گفت و آن را ارتشی که برای صلح مبارزه میکند نامید. متقابلاً برادر مجاهد مسعود رجوی از سوی مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی، روز ملی عراق و
جشنهای سی ژوئیه را به رئیسجمهور عراق تهنیت گفت.([60])
عملیاتهای سال 1366
با اعلام تشکیل ارتش آزادیبخش که با تبلیغات زیاد و اغراقآمیز در رسانههای گروهی منطقه و غرب مطرح شد، سازمان با کمک ارتش عراق، کمیت و کیفیت عملیاتهای خود را شدت بخشید.
شمس حائری که خود در آن زمان در داخل تشکیلات و به عنوان عضو شورای مرکزی از نزدیک ناظر وقایع بوده است، مینویسد:
ارتش آزادیبخش آخرین استراتژی از نوع مسلحانه بود که به گل نشسته بود. تعداد نفرات این ارتش هرگز از دو هزار نفر (جز در مقطع عملیات فروغ جاویدان که از تمامی اروپا و امریکا نیرو بسیج کرده بودند و عده زیادی اسرای جنگی را نیز ]با تهدید و تطمیع[ در آن وارد نمودند و رقم نفرات را به شش هزار نفر رساندند)، تجاوز نکرد. سربازان مسعود و مریم (اصطلاحی که به رزمندگان داده بودند) طی چند عملیات توانستند ضرباتی به رژیم بزنند و تعدادی از پاسداران و سربازان ایرانی را به اسارت بگیرند. در تمامی این عملیات، دیدهباني و توپخانه ارتش عراق به کمک ارتش آزادیبخش میآمدند و آنها تعیین میکردند که از کدام نقطه باید حمله شود و اساساً بدون حمایت عراق عملیات غیرممکن بود. این حملات اما از خاک دشمن و در بحبوحه جنگ ایران و عراق قبل از اینکه نتایج و دستاوردهای مثبت سیاسی داشته باشد، تأثیر منفی روی مردم گذاشت و به ضد خود تبدیل شد و به علت نامشروع بودن، نتوانست نیروهای نظامی و مردم ایران را به سوی خود جلب کند. این حملات اگر چه پیروزیهای مقطعی و ناچیز نظامی دربر داشت، اما بهرههای تبلیغاتی و سیاسی آن به جیب رژیم جمهوری اسلامی ریخته میشد.([61])
آنچه که به نام ارتش آزادیبخش سازمان، در عرصه تبلیغات ارائه میشد، در واقع چیزی نبود جز بخشی از ارتش عراق، با این تفاوت که نفرات آن دارای ملیت عراقی نبودند و به زبان فارسی سخن میگفتند ولی در کنار نیروهای صدام علیه کشور سابق خود میجنگیدند. در طول جنگ هشت ساله، به دلایل مختلفی از جمله تحولات استراتژی و تاکتیک دو کشور و نوسانات وضعیت سیاسی و نظامی، مناطقی از خاک ایران و عراق مدتی توسط دیگری تصرف میشد و دست به دست میگشت. البته از ابتدا تا پایان جنگ، ارتش متجاوز رژیم بعث عراق که با حمایت ابرقدرتها و سایر متحدان منطقهای و غربی به سرزمین ایران تجاوز کرده بود، همواره قسمتهایی از خاک ایران را در تصرف خود داشته است.
در سال 66 و در واکنش به پیروزیهای قبلی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران، عراق با افزایش پشتیبانی علنی شوروی، امریکا و اروپای غربی، استراتژی نظامی خود را تغییر داد و سازمان رزم ارتش خود را متناسب با استراتژی جدید گسترش بخشید. انبوه سلاحهای کشتار جمعی و تجهیزات مدرن نظامی نیز به سوی عراق سرازیر شد، تا آنجا که شتاب برنامههای تسلیحاتی عراق در آن سال، «انقلاب در تأسیسات و نهاد نظامی» این کشور خوانده شد.([62]) تشکیل ارتش سازمان در متن استراتژی جدید
«تهاجمی» ارتش صدام و در جهت اهداف و منافع نظامی و سیاسی رژیم بعث عراق صورت پذیرفت.
عراق که در سال 1359 با 12 لشکر به ایران حمله کرده بود، در سال 1366، 50 لشکر مجهز و آموزش دیده به مصاف نیروهای جمهوری اسلامی ایران آورد که ارتش کوچک سازمان در دل این مجموعه بزرگ، وظیفه مشارکت در برخی عملیات ایذایی و صدمه زدن به واحدهای کوچک پراکنده نظامی ایران در مناطق مرزی را بر عهده داشت. و چون نیروهای سازمان با پوشیدن لباس شبیه نیروهای ایرانی و سخن گفتن به زبان فارسی میتوانستند عملیات فریب را در موارد زیادی اجرا کنند و تخلیه اطلاعاتی سریع اسرا را به انجام برسانند، به یگان ویژهای با تواناییها و کارکردهاي اختصاصی در ارتش عراق، تبدیل شدند. به نوشته کتاب منتشره از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، مثلاً در مناطق جنوبی «بیشترین تلاش منافقین در خطوط پدافندی ارتش ایران و با هدف گرفتن اسیر و تخلیه اطلاعاتی آنها انجام میشد.»([63])
از سوی دیگر نیروهای مبارز عراقی با حمايت جمهوري اسلامي ايران، تشكل نظامي يافته بودند و عمليات آنها در داخل خاك عراق و مناطق جنگی علیه ارتش صدام روند رو به افزایشی یافته بود. به گونهای که میتوان تشکیل ارتش سازمان را از این زاویه، واکنش و حرکت انفعالی رژیم بعث در مقابل شکلگیری تیپها و لشکرهاي مبارزان عراقی تحت نظر مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق نیز محسوب نمود. البته کمیت و کیفیت عملیات نیروهای مبارز عراقی به مراتب بسیار بیشتر و مؤثرتر از اقدامات سازمان بود. به طور نمونه در طول دو ماهه مرداد و شهریور 1366، این نیروها «بیش از 120 مورد عملیات تهاجمی و تدافعی و کمین در شمال عراق» انجام دادند.([64])
ارتش عراق نیز برای بهرهبرداریهای اطلاعاتی و جنگ روانی، در بعضی حملات پراکنده، نیروهای سازمان را به کار میگرفت و گاه گروههایی از آنها را در برخی مناطق متصرفی خود مستقر میکرد و تعدادی از ضربات معمول و متداول دوران جنگ را به نام سازمان ثبت مینمود. در مواردی هم نیروهای سازمان در عملیاتهای ایذایی علیه واحدهای کوچک و پراکنده مناطق جنگی، خود به تنهایی اقدام میکردند، که در این موارد هم پشتیبانی لازم اطلاعاتی و لجستیکی ارتش عراق کماکان وجود داشت.
در چند مورد نیز بخشی از غنائم جنگی متصرفی ارتش عراق و اسرای ایرانی در اختیار سازمان قرار میگرفت تا در تبلیغات رسانهای، به نمایش گذاشته شوند و برای ارتش آزادیبخش سازمان هویت و عظمت و ابهت فراهم سازند.
در تبلیغات سازمان مانند سایر موارد، تصویر به شدت اغراق شده و خلاف واقعی از عملیاتهای نظامی ارتش آزادیبخش ارائه میگردید که بر اساس آن، این ارتش کوچک توانسته بود، دهها هزار تن از نیروهای مسلح ایران را کشته و هزاران تن را اسیر کند.
پس از تصویب قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل درباره جنگ ایران و عراق در 29 تیر 1366، و عدم پذیرش فوری آن توسط ایران، ارتش عراق و سازمان، حملات نظامی خود را به شکل وسیعی افزایش دادند.
در اول مرداد 66 تعداد زیادی از نیروهای ارتش سازمان در نیمه شب به یک پایگاه کوچک نظامی در منطقه مرزی چنگوله در نزدیکی شهر مهران، حمله کردند که طی آن 16 تن از افراد مستقر در آن به اسارت درآمدند.([65]) اما نشریه سازمان اعلام کرد که در عملیات مزبور سه پایگاه سپاه منهدم گردید و 78 نفر از نیروهای آنها کشته و مجروح شدند و 16 تن به اسارت درآمدند.([66])
در ادامه عملیات نظامی ارتش عراق در منطقه میمک و سومار، در نیمه شب سوم مرداد، نیروهای ارتش سازمان «به همراه نیروهای «فرسان» ]نیروهای محلی سازماندهی شده در ارتش عراق[ و با پشتیبانی آتش تهیه ارتش عراق به یکی از پایگاههای لشکر 81 زرهی باختران در منطقه عمومی سرپل ذهاب هجوم آوردند.» در این شبیخون با استفاده از عملیات فریب، از 24 نفر نیروی ایراني موجود، 20 نفر اسیر شدند و یک نفر زخمی شد.([67]) نشریه سازمان در مورد نتایج این عملیات اعلام نمود که 8 پایگاه ارتش را منهدم ساخته و تلفات نیروهای ایران، 21 اسیر و 67 کشته و مجروح بوده است.([68])
به گزارش سازمان، در عملیات مورخه 9 مرداد به 9 پایگاه سپاه در منطقه گیلانغرب تهاجم شد که طی آن 76 نفر از نیروهای ایران کشته و 75 تن مجروح شدند و 3 نفر هم به اسارت درآمدند.([69]) در حالی که بنا به گزارش محرمانه حفاظت اطلاعات سپاه در همان زمان، «این حمله که در موقعیت تیپ 59 مسلمبن عقیل سپاه انجام گرفت، با مقاومت شدید نیروهای خودی روبهرو شد. در این حمله، 12 تن از نیروهای خودی شهید و 20 تن دیگر مجروح شدند.»([70])
در تاریخ 26 مرداد تعدادی از نیروهای ارتش سازمان «با کمین در سر راه نیروهای ارتش در نوار مرزی «سورن» از توابع شهر بانه، چهار تن از نیروهای ایران را شهید و سه تن را زخمی کردند و سیزده تن را نیز به اسارت درآوردند.»[71] اما نشریه سازمان این اقدام را «نبرد پیروزمند گلوگاه استراتژیک سورن» نامید و تلفات نیروهای ایران را 14 نفر اسیر و 140 نفر کشته و مجروح برشمرد.([72])
در تاریخ 31 مرداد، ارتش سازمان «به دو پایگاه ارتش ]جمهوری اسلامی ایران[ در منطقه سردشت حمله کرد... در این حمله، سه تن شهید و چهار تن زخمی شدند و ده تن به اسارت درآمدند.»([73]) آمار اعلام شده سازمان درباره تلفات ایران در این تهاجم، 110 نفر کشته و مجروح و 11 تن اسیر بود.([74])
به گزارش سازمان در عملیات تهاجمی علیه 3 پایگاه ایران در منطقه موسیان و دهلران در تاریخ 11 شهریور، 113 نفر از نیروهای ایران کشته و 16 تن اسیر شدند.([75]) گزارش محرمانه نظامی ایران در آن زمان نشان میدهد که «نزدیک به 300 تن از افراد سازمان مجاهدین خلق از حدود ساعت22 با پشتیبانی آتش توپخانه عراق، پایگاه گردان 205 ژاندارمری را در منطقه ]از توابع دهلران[ در شرق مهران مورد حمله قرار دادند ]6تن[ از نیروهای پایگاه به شهادت رسیدند و 16 تن اسیر شدند... ]و در روز12 شهریور[ به یک پایگاه نظامی در سقز حمله کردند که این حمله... دفع شد و مهاجمان با دادن پنج کشته مجبور به عقبنشینی شدند.»([76])
در نیمه شب 31 شهریور «یکی از پایگاههای مرزی سپاه پاسداران در منطقه مهران هدف حمله غافلگیرانه اعضای سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت... هشت تن از نیروهاي خودی شهید، تعدادی زخمی و 18 تن نیز اسیر شدند. قرارگاه نیروی زمینی جنوب در گزارشی، عامل غافلگیر شدن نیروهای خودی را وجود یک فرد نفوذی اعلام کرد که قبلاً به عنوان پاسدار وظیفه مسئولیت سنگر کمین را به عهده داشت.»([77]) سازمان این عملیات را «پیروزی درخشان» نامید و تلفات وارده بر نیروهای ايران را 18 اسیر و 50 کشته و زخمی اعلام نمود.([78])
مرداد 1366، مسعود رجوی، در مصاحبهای کارنامه ارتش سازمان را این گونه اعلام کرد:
ارتش آزادیبخش، چنان که اعلام شده، تا به حال ]مرداد 1366[ دهها رشته عمل بزرگ و بسیار موفق داشته است. آمار تلفاتی که به دشمن وارد کرده حدود 2500 نفر است و حدود یکصد و سی نفر را هم اسیر گرفته است. در مقابل، شهدا و مجروحین جدی خودمان، در
مجموع این عملیات که نگاه کنیم، بیش از سه درصد نبوده است.([79])
وی با توصیفهای اغراق شده از توان و جایگاه نظامی ارتش سازمان تأکید نمود که:
... ارتش آزادیبخش در مسیر پیشرفتهایش پیوسته به درگیریها و به رودرروییهایی نزدیک میشود که کمر دشمن را هدف قرار داده است و کمرش را خواهد شکست.([80])
رجوی همچنین در توضیح نوع رابطه سازمان و ارتش آن با رژیم عراق، به سخنان صدام استشهاد کرد و چنین گفت:
عراق اصلاً کاری به این کارهای ما ندارد. یادتان هست که در اولین دیدار من با رئیس جمهور عراق، آنچه در ابتدا در اعلامیه رسمی روی آن تأکید شد، به رسمیت شناختن استقلال کامل ما در جمیع جهات و به رسمیت شناختن و احترام گذاشتن به آزادی عمل کامل ما تا رسیدن به اهدافمان بود... هر کس هم شک دارد ما دعوت میکنیم، میتواند بیاید و از نزدیک ببیند.([81])
به همین ترتیب، ظاهراً برای کسانی که در آمار و ارقام شگفت عملیاتهای نظامی ارتش سازمان، شک و تردید داشتند نیز جز قبول دعوت سازمان و رفتن به عراق و مشاهده از نزدیک، راه دیگری وجود نداشت.
در تبلیغات سازمان، اخبار وقوع عملیاتهاي نظامی متعددی توسط ارتش آزادیبخش اعلام میگردید که هرگز رخ نداده بود و هیچگاه در هیچ یک از گزارشهای نیروهای ایران به ثبت نرسیده است. در پایان سال 66، سازمان بیلان کار ارتش خود را به این شرح اعلام نمود: 99 رشته عملیات، و وارد ساختن 9300 تن تلفات به نیروهای ایران و گرفتن 860 تن اسیر.([82])
مجموع گزارشهای نیروهای نظامی در سال 66، نشان میدهد که از تیر تا دی ماه66، ارتش سازمان کمتر از 40 مورد عملیات انجام داده بود و تلفات وارده به نیروهای ایران نیز کمتر از یک صدم آمار اعلامی سازمان بوده است.([83])
پس از عملیات سازمان در منطقه جنوب، سه ماهه زمستان 1366 دوره توقف عملیاتهای ارتش سازمان است. دراین مدت ،سازمان به شناسایی، جمعآوری، آموزش، تبلیغ و برنامهریزی پرداخت و گاهی برای شناسایی در جدار مرز به درگیری پراکنده میپرداخت. شواهد و قرائن نشان میدهد که در این دوره توقف، در چارچوب آمادهسازی و طراحی عملیات باز پسگیری فاو توسط ارتش عراق، برای بهار 1367، سازمان قصد آموزش نظامی کافی و سازماندهی و نقل و انتقال نیرو و ارتقای توان نظامی خویش را داشته است. همچنین در این راستا باید توجه داشت:
ـ تبلیغات سازمان در این دوره کاملاً فعال و حول محور براندازی مسلحانه نظامی ادامه داشت.
هواداران سازمان در خارج کشور چندین تظاهرات نیز انجام دادند و حضور تبلیغاتی سازمان در رسانههای غربی را تأمین میکردند.
ـ آموزش سازمان در این دوره کاملاً فعال بود.
ـ خروج باقیمانده هواداران از کشور برای پیوستن به ارتش سازمان، به صورت گسترده دنبال میشد.
ـ خط عملیات شهری متوقف شده و در این دوره، عملیات تروریستی در شهرها به حال تعلیق درآمده بود.
ـ خط جاسوسی تلفنی (تخلیه تلفنی) کماکان از طریق تلفن ادامه داشت.
□ عملیاتهای بهار 1367
سیر عملیاتهای نظامی و تبلیغات گسترده روی آنها و افزایش حمایت حامیان عراق از سازمان، موجب شد که سازمان به حرکت جهشی (ماکرو) روی آورد و خواستار سهم و نقش بیشتری در استراتژی نظامی رژیم بعث عراق گردد. نتیجه آن پس از چند ماه توقف، تغییر و تقویت سازماندهی ارتش سازمان بود که اولین نمود آن اقدام به عملیات موسوم به «آفتاب» در آستانه حمله گسترده عراق برای بازپسگیری فاو، در منطقه فکه بود.
شرایط نظامی و سیاسی ایران در بهار 1367 در حال تغییراتی بود که یادآوری آن، شناخت بهتر زمینه اقدامات گستردهتر نظامی سازمان را امکانپذیر میسازد. به نوشته کتاب «پایان جنگ»:
در فروردین سال 1367 به دلیل تحولاتی که به تدریج در حال وقوع بود، ساختار الگویهای موجود از کنش و واکنشهای حاکم بر جنگ دستخوش تغییر شد ... صرفنظر از ملاحظات سیاسی و نظامی که به طور آشکاری به سود عراق در حال تغییر بود، اوضاع داخلی ایران نیز به دلیل افزایش اختلاف نظرات سیاسی و مناقشات جناحی در آستانه فرا رسیدن انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی در نیمه دوم فروردین، از حساسیت خاصی برخوردار بود. فضای داخلی کشور عمیقاً درگیر انتخابات مجلس و فارغ از روند حساس و نگران کننده روند جنگ بود، چرا که پیروزی در عملیات والفجر 10 ]در 23/12/1366[، نوعی احساس آرامش نسبت به جبههها ایجاد کرده بود.([84])
از سوی دیگر در شرایطی که از نیمه اسفند 66 حملات موشکی عراق به شهر تهران آغاز شده بود و در سال نو (67) نیز ادامه داشت، برخی عملیاتهای نظامی عراق برای زمینهسازی و تمهید اجرای طرح عملیات بزرگ در جنوب که در اواخر فروردین برای تسخیر فاو برنامهریزی شده بود، صورت میگرفت. سازمان هم در این زمینه «کمکی» برای ارتش عراق بود.
در ساعات اولیه بامداد هشتم فروردین ماه 1367 (حدود ساعت 12 و 30 دقیقه نیمه شب) در منطقه مرزی فکه، از سوی ارتش عراق و ارتش سازمان، عملیاتی صورت گرفت که به گفته سازمان با شرکت 15 تیپ رزمی([85]) (دو تیپ رزمي زنان و یک تیپ زرهی جدیدالتأسیس نیز در زمره این تیپها بودند) و در منطقه وسیعی شروع شد.
در این عملیات که از سوی سازمان «آفتاب» نام گرفته بود با هدف انهدام لشکر 77 خراسان (مستقر در غرب منطقه شوش) صورت گرفت، چند تیپ مکانیزه ارتش عراق نقش اصلی را ایفا میکردند. آنها با استفاده از اصل غافلگیری و فریب، نیروهای خط پدافندی را دور زده خود را به گروهان تانک مستقر در منطقه رسانده و پس از بیاثر کردن این گروهان، به سمت بقیه خطوط پدافندی حرکت کردند.
نیروهای ارتش سازمان پس از تصرف خط پدافندی ارتش جمهوری اسلامی توسط ارتش عراق، تمامی سنگرها و استحکامات موجود را به آتش کشیدند و سپس به برافراشتن پرچمهای سازمان بر روی خاکریزها و پخش اعلامیه اقدام نمودند.
عراقیها و نیروهای سازمان تا حدود ظهر روز تهاجم، تمامی امکانات و تجهیزات به غنیمت گرفته شده را به پشت خط و به درون خاک عراق منتقل کردند و نیز کلیه اسرا را انتقال داده و در حدود ساعت 13 از خاک ایران تا پشت خط پدافندی رژیم بعث عراق عقبنشینی کردند. بر اساس گزارش منابع نظامی ایران، تلفات سنگینی به مهاجمان وارد آمد و آنان مجبور به عقبنشینی از خاک ایران شدند.
درباره دستاورد سازمان از این عملیات، راستگو با استناد به منابع سازمان مینویسد:
تلفات وارده به لشکر 77 خراسان 3500 تن کشته و مجروح و 508 اسیر، از طرف سازمان اعلام شد .... سازمان مجاهدین (ارتش آزادیبخش) توانست با همراهی و همکاری ارتش کشور دشمن(عراق) كاري را که آن ارتش نتواسته بود علیه کشور ایران عملی سازد، انجام دهد و یکی از لشکرهای زبده رژیم ایران را به نفع طرف عراقی از کار بیاندازد ... رجوی در نشستی در همین رابطه گفت که «این سربازان مانع ورود ما به خاک ایران برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی هستند و باید از سر راه کنار زده شوند.»([86])
پس از چند عملیات نظامی انحرافی ارتش عراق در نیمه دوم فروردین 67، «... امریکاییها در تاریخ 28/1/1367 به دو سکوی نفتی ایران در خلیج فارس حمله کردند و همزمان با آن، عراقیها غافلگیرانه و پس از حمله گسترده شیمیایی به خطوط پدافندی خودی در فاو، با سپاهی مجهز به فاو یورش آوردند ... سقوط فاو در عرض 36 ساعت ـ پس از آنکه دو سال و سه ماه در اختیار ایران بود ـ و در حالی که عراق از حضور عمده قوای ایران در منطقه غرب اطلاع داشت، با به کارگیری سلاحهای شیمیایی، و با استفاده گاز خردل و سیانور، انجام گرفت.»([87])
بعدها روشن شد که اطلاعات گردآوری شده توسط سازمان از وضعیت جبههها و نیروهای نظامی ایران، در به ثمر رسیدن عملیات مزبور نقش داشت.([88]) ضمن آنکه ارتش سازمان با عملیات «آفتاب» و سایر
اقدامات ایذایی، در مقدمات آن سهیم بود.
عملیات آفتاب و دستاوردهای تبلیغاتی آن، سازمان را در مسیر جدیدی از عملیاتهای گستردهتر قرار داد و در آستانه اولین سالگرد تأسیس ارتش سازمان، در 28 خرداد 67 عملیات ارتش عراق و سازمان، در منطقه مهران انجام شد. در سالنماي تحمیلی جنگ ایران و عراق درباره این عملیات چنین آمده است:
در روزهای پایانی خرداد 1367، منافقین به کمک ارتش عراق به مهران و دهلران ـ که در کنترل پدافندی ارتش قرار داشت ـ حمله کردند ... در بهار همین سال بعد از نشست محرمانه رجوی و صدام، تجهیزات سنگین شامل تانک تی55 و نفربرهای پیامپی در اختیار منافقین قرار گرفت و افسران عراقی آموزش فشردهای را برای آنان برگزار کردند. رجوی قبل از عملیات تهران طی نشستی برای تحریک و تشویق نیروهایش جهت حمله به خطوط ارتش میگوید: «توان یک یگان ما با 3 یا 4 یگان ارتش ایران برابر است. یک گردان برای در هم شکستن چند گردان کلاسیک ارتش.» منافقین پس از حمله به مهران شعار «امروز مهران فردا تهران» را سر دادند.([89])
سازمان با دعوت از خبرگزاریهای خارجی پس از ورود به مهران، اقدام به راهاندازی یک برنامه بزرگ تبلیغاتی نمود. پس از این عملیات، رهبری تشکیلات مدعی شد که «وقتی میتوانیم در یک عملیات، شهری را آزاد نماییم پس دسترسی به تهران چندان مشکل نخواهد بود.»([90])
عملیات مزبور که از سوی سازمان «چلچراغ» نام گرفته بود، توسط تیپهای زرهی عراق و پیاده سازمان انجام شد و در چهار محور به طول 50 کیلومتر و عمق 20 کیلومتر نیروهای جمهوری اسلامی انجام
گردید.
قبل از شروع عملیات، از ابتدای شب تمام محورهای منطقه توسط توپخانه ارتش عراق زیر آتش قرار گرفت و با شروع عملیات، تبدیل به آتش تهیه پیشروی مقدماتی شد.
به گزارش راستگو از این عملیات، مطابق منافع سازمان:
.... از چهار محور به شهر مرزی مهران واقع در جنوب غربی استان ایلام حمله بردند و آن شهر را تسخیر کردند. شهر مهران در طول جنگ ایران و عراق چند بار بین طرفین دست به دست شده و در آن تاریخ، خالی از سکنه بود. در این شهر به علت شدت آتش توپخانه عراقیها، حتی یک ساختمان سالم نیز به جای نمانده بود. به گفته سازمان، در «عملیات چلچراغ» لشکر 16 زرهی قزوین، لشکر 11 سپاه پاسداران و گردانهای مختلف توپخانه و کاتیوشای حکومت اسلامی به طور کامل در هم کوبیده شد و 8 هزار تن از نیروهای حکومت اسلامی کشته و زخمی شدند. 1500 نفر نیز در داخل این عملیات اسیر شدند.([91])
در عصر روز تهاجم، نیروهای ارتش سازمان، کلیه امکاناتی را که قابل انتقال بوده به پشت خط عملیاتی منتقل و سنگرها و مقرهای خط عقب و اکثر سنگرها و سولهها و مقرهای خطوط و پایگاههای بعدی را منهدم کرده، به آتش کشیدند.
روز دوم تهاجم تعداد دیگری از نیروهای سازمان منطقه را ترک و به داخل عراق عقبنشینی کردند و روز سوم، کل منطقه را تخلیه کردند.
بخشی از امکانات و کمکهای ارتش عراق در این تهاجم به شرح ذیل بود:
1 ـ در اختیار گذاشتن معابر و امکانات لازم در طول مدت شناسایی منطقه
2 ـ باز کردن میدان مین و معبر
3 ـ تأمین عمده تانکها و نفربرهای عملیاتی سازمان
4 ـ تأمین توپخانه و اداوت دیگر به همراه مهمات مربوطه
5 ـ آتش پشتیبانی و آتش تهیه، قبل و حین عملیات
6 ـ پشتیبانی هوایی و بمباران شدید منطقه در طول عملیات
7 ـ پشتیبانی ترابری جهت انتقال امکانات به خط حمله و تخلیه غنائم به پشت خط
8 ـ جابهجایی نیروهای سازمان و اسرا به پشت خط به صورت جداگانه
9 ـ تکذیب انجام عملیات از سوی عراق و نسبت دادن انجام کامل آن به سازمان و ارتش آزادیبخش.([92])
□ سندی از روابط نظامی سازمان با عراق
در جلسهای در فروردین 67 که عملیات نظامی سازمان در منطقه فکه مورد بررسی قرار گرفته است، مهدی ابریشمچی با اشاره به جزئیات عملیات سازمان، از افسر اطلاعاتی ارتش عراق درخواست میکند یک گروه از سازمان اطلاعات بیایند و غنائم موجود در دست سازمان را ببینند. او میگوید:
همانطور که میدانید دشمن اعلام نموده نیروهای عراقی حملاتی کردهاند و این عملیات را به عراقيها نسبت داده است. آنان در منطقه فکه تیپ کماندو لشکر 4 و تیپ یک مکانیزه را آوردهاند که دو گردان آنها را حمایت میکردند.
افسر اطلاعاتی عراق: قبل از اینکه به جلسه بیایم با وزیر تبلیغات ملاقات داشتم که به
توافقاتی رسیدیم. ایشان سلام رساندند. وزیر تبلیغات دستور دادند که تکذیبیه صادر شود و در رادیو ]بغداد، بخش[ فارسی منعکس و انتشار یابد و به تمامی خبرگزاریهای خارجی و مطبوعات و روزنامههای خارجی داده خواهد شد. مضمون این تکذیبیه این است که این عملیات را ارتش آزادیبخش ایران و در داخل خاک ایران انجام داده و رژیم بر آن سرپوش میگذارد.
مهدی ابریشمچی: از این مساعدتهاي سیاسی شما و دیگر مساعدتهای شما متشکرم که روش و دستورات برادر مسعود، تشکر از این مساعدتهای شما است. مساعدتهای غیرسیاسی شما خیلی زیاد است. ولی ببینید مساعدت سیاسی شما چقدر مؤثر است.
افسر سرویس عراق: من خلاصه بیانیه را نوشتم اگر مطلب جدید بود ملاقات فوری و اضطراری تشکیل میدهیم. عملیات تشریح شود، اگر نواقصی باشد تکمیل کنیم. در آینده بتوانیم از نقاط منفی کم کنیم.
مهدی ابریشمچی: همانطور که در جمعبندی عملیات، برادر مسعود ]رجوی[ درمقابل رئیسجمهور ]صدام حسین[ بیان کرد و از نتایج این عملیات گفت ما هنگامی موفق شدیم که توانستیم نسبت به عملیات گذشته، نیروهای خود را به هفت برابر افزایش دهیم، یعنی 3500 جنگجو و رزمنده.
بدیهی است که بدون توجیهات ]= رهنمودهای[ سیدالرئیس ]صدام[ اجرای چنین عملیاتی
امکانپذیر نبود.
در جمعبندی کامل این عملیات و درسهای اخذ شده میتوان به این موارد اشاره کرد:
ـ هماهنگی قبلی با نیروهای مسلح ]عراق[
ـ پیشبینیهای مربوط به آتشباری و توپخانه
ـ حل نمودن مشکل ارتباطات
ـ تعیین کردن پیشاپیش موقعیت فرماندهی برای عملیاتهای آینده.
مخصوصاً ما به این نتیجه رسیدیم که از این پس ما بایستی مورد به مورد نیازمندیهای خود را از قبل مشخص کنیم. ما برای 3 ماه آینده در بهار نیازمندیهای خود را ارائه خواهیم داد.
در این زمینهها نیاز به آموزش از جانب ارتش عراق داریم:
ـ تانک
ـ تکرار دورههای مشابه قبلی برای نفربرهای زرهی
ـ آموزش ماشینهای فرماندهی
ـ آموزش تفنگ 106
ـ آموزش کاتیوشا و مینیکاتیوشا
ـ آموزش توپ 122
ـ آموزش شناسایی.
ما هنوز هدف عملیات آینده را انتخاب نکردهایم چون احتیاج به بررسی داریم و هنوز نمیدانیم درکدام سپاه ]عراق[ مستقر خواهیم شد.
لذا سؤال داریم اگر عملیات در منطقه بصره بخواهد انجام شود جواب شما چیست؟
افسر عراقی: شما منطقه را مشخص کردهاید؟
مهدی ابریشمچی: این منطقه یکی از مناطق پیشنهادی است ما میخواهیم ببینیم آیا باز هم دست ما باز است؟
افسر عراقی: امکان انتخاب برای شما فراهم است. در منطقه جنوبی نیاز به بررسی و شناسایی است. در خصوص مشکلاتی که اشاره کردید هر عملیاتی برای خود روشهایی اعم از مثبت و منفی دارد ولی هر اندازه که روی مشکلات واقعی انگشت بگذاریم در عملیاتهای بعدی موفق خواهیم بود. خوشحال خواهیم شد اگر مشکلات، چه کوچک و چه بزرگ مشخص شود و ما به عنوان شکایت تلقی نخواهیم کرد، بلکه به نفع طرفین خواهد بود و روش دموکراتیک همین است. برخی از امور کوچک است ولی در چارچوب عمليات نظامی، مسئله بزرگی است مثل ایجاد ارتباطات.
در خصوص دوره آموزش، مورد نظر ما نیز بود و من خود پیگیری کردهام و شما این موارد را آماده کنید: شما تعداد شرکتکنندگان در هر آموزش را مشخص کنید. در رابطه با سلاح و مهمات ماههای آینده هم مشکلی نخواهیم داشت. در خصوص زمین مانور هم ظرف این هفته
به شما جواب میدهیم.([93])
دستور ویژه صدام در تأمین نیازهای سازمان
در جلسه دیگری از مذاکرات با سازمان اطلاعاتی عراق در سال 67، مهدی ابریشمچی تأکید میکند امکانات ویژهای که عراق بنا به دستور صدام، در اختیار سازمان قرار میدهد باعث شده تا با ضربه زدن سازمان، جمهوری اسلامی ایران در جنگ علیه عراق موفق نباشد.
وی تصریح میکند:
اینها توجهات ناشی از دستورات سیدالرئیس ]صدام[ است. تمام امکانات شما در حالت جنگ که مورد نیاز خودتان هست را در اختیار ما گذاشتهاید، این نشانه آن است که شما با احساس مسئولیت این اهتمام را دارید. در برابر این خدمت شما، نیرو به داخل ایران میفرستیم و ضربه میزنیم تا در جنگ علیه شما موفق نباشند.([94])
در کتاب منتشره از سوی مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، با استناد به اسناد نظامی چنین آمده است:
در بهار همین سال ]=1367[ بعد از نشست محرمانه رجوی و صدام، تجهیزات سنگین شامل تانک تی55 و نفربرهای پیامپی در اختیار منافقین قرار گرفت و افسران عراقی آموزش فشردهای را برای آنها برگزار کردند.([95])
در جلسه دیگری برای بررسی نقاط ضعف عملیات و انسجام بیشتر بین سازمان و ارتش عراق، که در تیر ماه 66 برگزار شده ابریشمچی میگوید:
من در تأیید ضرورت نشستها نکتهای را بگویم. برادر مسعود همیشه به فرماندهان نظامی میگوید که: «درست است که مسئولين عراقی تسهیلات زیادی مانند راه، پادگان و سلاح در اختیار شما میگذارند که به جای خودش خیلی مهم است، ولی از همه اینها مهمتر، عبارت است از اشکالاتی که مسئولين عراقی از کار نظامی شما میگیرند به خصوص در موارد منفی کارهایتان. درست است که شما عجله زیادی برای کشتن پاسداران دارید و بیشتر به طرف شهرهای ایرانی* و پیوسته میخواهید با خون جاده را باز کنید و میخواهید زمان و تاریخ را با خون کوتاه کنید، ولی هیچ کس بدون تجربه و دانش پیروز نمیشود.
بنابراین بهترین هدیهای که فرماندهان عراقی به شما میدهند شناخت نقاط منفی کار است.»
بنابراین من مطمئن هستم که حتی در عملیات موفقی مانند عملیات دهلران([96])، به تجربیات فرماندهان شما نیازمندیم ... ولی به هر حال ما با آموزشهای مسعود و تجربیات شما میتوانیم موفق باشیم و من عین این نکات ]گفته شده توسط فرماندهان عراقی[ را به فرماندهان ]ارتش سازمان[ خواهم گفت و شما به آقای دکتر([97]) بگویید مهدی این کار را خواهد کرد.([98])
«فروغ جاویدان»: چند گام به تهران
صدام رئیسجمهور عراق و حامی تمام عیار سازمان، در هشتم تیر ماه 1367 طی یک سخنرانی درباره جنگ عراق و ایران، ضمن تکرار ادعای صلحطلبی خود و محکوم نمودن ایران به دلیل تداوم مقاومت برای تحقق هدف محکومیت و مجازات متجاوز، در شرایطی که با مداخله علنی امریکا و متحدانش در
جنگ به نفع رژیم بعث عراق، احساس پیروزی میکرد، درباره سازمان رسماً اینگونه اظهار نظر نمود:
عراق به سطحی از آگاهی رسیده است که اگر روزی حس کند نابودی دشمن در سرزمینش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد ... اگر ایران به هیچ یک از این مسائلی که من اشاره کردم توجه نکند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند کرد که به صلح تن در دهند و این چيزي است که به آن ایمان راسخ دارم و قهرمانیهای مجاهدین خلق در مهران مؤید این سخن میباشد. بالاخره روزی خواهد رسید که برای جنگیدن کسی به کمک آنها نخواهد آمد و بعد از مدتی خواهيد ديد كه چگونه مجاهدين خلق به اعماق خاك خودشان نفوذ خواهند كرد و همینطور پیوستن مردم ایران را به صفوف آنها خواهند دید.([99])
در تیر ماه 1367 جمهوری اسلامی ایران رسماً قطعنامه 598 را پذیرفت. در حالی که از بدو تصویب این قطعنامه در 30 تیر 1366، ایران آن را «رد» نکرده بود و برای تأمین اهداف خود، از طریق مذاکره با دبیرکل سازمان ملل، برای پذیرش قطعنامه شروطی را طرح نموده بود و در واقع عملاً آن را به صورت «مشروط» پذیرفته بود. اما به دلیل کارشکنی امریکا، انگلیس و فرانسه در طول مذاکرات و ورود مستقیم امریکا به جنگ با ایران، پس از مشورت و تصمیم مسئولان عالیرتبه، با موافقت امام خمینی، در 27 تیر ماه سال 67 ایران اعلام کرد قطعنامه 598 را بدون قید و شرط پذیرفته است.([100]) اما ارتش صدام در تاریخ 31 تیر ماه به خاک ایران حمله کرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی نمود. پس از ضدحملات موفق ایران، ارتش عراق در جبهههای میانی و غرب کشور نیز به عملیات نظامی مبادرت کرد که آنها هم با بسیج مجدد نیروهای مردمی و نظامی جمهوری اسلامی، ناموفق شدند.([101]) در نتیجه نیروهای عراقی عقبنشینی کردند و رژیم عراق در اول و سوم مرداد ماه رسماً عقبنشینی خود را از جبهههای جنوب و میانی و غرب کشور اعلام نمود. اما همزمان عملیات مشترک عراق و سازمان آغاز گردید. نکاتی چند در علل و زمینههای شکلگیری این عملیات قابل توجه و بررسی هستند:
پس از عملیات مهران، در جمعبندی رهبری سازمان، هدف عملیات بعدی، تهران منظور شد و برای رسیدن به حداکثر توان برای انجام این عملیات، یک مقطع سه ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا و مرتبطان سازمان از ایران و خارج کشور به عراق، به طور وسیعی آغاز شد. همچنین سازمان در این مقطع به منظور جذب اسرا و استفاده از آنها در عملیات نهایی فعالتر شده بود. افراد تازه وارد و نیروهای ارتش سازمان تحت آموزش و مانورهای فشرده قرار گرفته بودند و در آموزشهای جدید، آموزش سلاحهای ضدهوایی هم منظور شده بود.([102])
«پیش از این منافقین در تحلیل درونگروهی خود، امکان موافقت ایران با قطعنامه را غیرممکن دانسته و به صراحت اعلام میکردند: تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی ـ نظامی و اقتصادی به بنبست كامل برسد. به عقیده آنان، این اقدام به منزله فروپاشی نظام خواهد بود...»([103])
تحلیل رجوی در مورد نتیجه جنگ این بود که ایران به دلیل بسته بودن تمامی راههای بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامه جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بینجامد، از یک طرف توان نظامی و اقتصادی ایران بیشتر تحلیل میرود و از طرف دیگر بازگشت به سمت آتشبس و صلح غیرممکنتر میشود و این جنگ تا شکست ایران ادامه خواهد یافت.
با اعلام خبر پذیرش قطعنامه از سوی ایران، نقشهها و طرحهای قبلی سازمان با بنبست مواجه شد.
در آن شرایط، سازمان در کنار امیدواری به داشتن پشتوانه خرده عملیاتهای مرزی، حمایت نمایندگان کنگره و سنای امریکا را نیز یدک میکشید. در 30 خرداد 67 تعداد 138 نماینده کنگره و 14 سناتور امریکایی طی نامهای به «جرج شولتز» وزیر خارجه وقت امریکا، از وی خواسته بودند که به جنبشهای مقاومت داخلی در ایران توجه کند و در همین راستا حمایت از سازمان ـ مستقر در عراق ـ را اکیداً توصیه کرده بودند. «مروین دایملی» نماینده کنگره امریکا در روز دوشنبه 6 تیر ماه 67 در تظاهرات سازمان در واشنگتن شرکت کرده و طی سخنانی که از یکی از شبکههای تلویزیونی امریکا هم پخش شد اظهار داشت: «نباید دست از تلاش کشید، مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.»([104]) سازمان نوار ویدئویی سخنرانی مزبور را برای کلیه کادرهای سازمان پخش کرد.
اولین واکنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست رجوی با اعضا بود.
شرح نشست عمومی با نیروهای سازمان در کتاب منتشره سازمان، چنین آمده است:
عصر روز جمعه 31/4/67، حدود ساعت 6 بعد از ظهر به قسمتهای مختلف مستقر در قرارگاه اشرف و اردوگاههای دیگر ابلاغ شد که همه برای سخنرانی رجوی رأس ساعت 8 در سالن عمومی حضور داشته باشند...
ساعت در حدود 11:30 شب بود که مسعود و مریم وارد سالن شدند ... رجوی شروع به سخنرانی کرد.
حدود نیم ساعت از شروع صحبتش گذشته بود که ناگهان آن را قطع کرد و گفت:
کارهای بزرگ در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که «اول مهران، بعداً تهران»؟ ]دست زدن حضار همراه با شعار «امروز مهران، فردا تهران»[
در همین زمان دو نفر نقشه بزرگی از ایران را آوردند و در سمت چپ او، در کنار نقشه دیگری که قبلاً وجود داشت، نصب کردند و رفتند. پس از ساکت شدن جمعیت، رجوی به جلوی نقشه رفت و جلسه بدینگونه ادامه یافت:
رجوی: دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیدهایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم میشود. (هورای جمعیت) البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقهای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم. ]دست زدن حضار و شعار «امروز مهران، فردا تهران»[ البته نام آن را با عنایت به نام پیامبر اسلام «فروغ جاویدان»([105]) نام گذاردهایم. (صلوات حضار) و عملیات را به اسم امام حسین(ع) آغاز خواهیم کرد. چون این بار احتیاج به ماکت نداشتیم گفتیم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشه ایران را بیاورید! (با چوبدستی از سمت چپ نقشه قصر شیرین، باختران و تهران را نشان میدهد) همانند شهاب باید به تهران برویم. از لحظهها ـ حتی کوچکترین لحظهها ـ باید استفاده کرد، نباید هیچ لحظهای را از دست بدهیم زیرا در این عملیات، لحظهها تعیینکننده و سرنوشتسازند. این عملیات باید در عرض 2 یا 3 روز انجام شود چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود، رژیم فرصت بسیج نیرو پیدا نخواهد کرد؛ چون اصلاً به فکرش هم نمیرسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمیتواند هیچ عکسالعمل مؤثری انجام بدهد. البته در عملیات چلچراغ از شما خواستم که سرعتتان در آن حد باشد. پس از جریان عملیات چلچراغ با فرماندهان نشستیم و به جمعبندی و بررسی پرداختیم که عملیات بعدی چه باشد؟ پس از بحث و بررسیهای زیاد دیدیم در عملیات قبلی که مهران بوده است و از مشکلترین عملیاتهای مرزی بود، بعد از گرفتن ستاد لشکر میتوانستیم جلوتر برویم و هیچ نیرویی هم بر سر راهمان نبود. با توجه به اینکه همیشه در عملیاتها به صورت تصاعدی عمل کردهاید، یعنی وسعت هر عملیاتتان از قبلی بیشتر بوده است ـ آفتاب از پیرانشهر وسیعتر و مهران از آفتاب ـ حالا باید این عملیات هم نسبت به چلچراغ، تفاوت کیفی داشته باشد. بنابراین فکر کردیم که در عملیات بعدی ـ هر چه باید باشد ـ حداقل این است که باید یک مرکز استان را بگیریم. در این صورت مگر ما دیوانهایم که پس از گرفتن مرکز استان آن را ول کنیم و برگردیم؟!
خوب، یا همان جا میمانیم، یا به طرف تهران حرکت میکنیم. ولی باز در مقایسه با کار قبلی دیدیم استان خیلی کم و کوچک است. (با لحن ظنزآلود:) آخر شما دیگر بچه نیستید که بروید یک شهر را بگیرید! اگر بخواهید وسیعتر از عملیاتهای قبلی عمل کنید هیچ راهی غیر از فتح تهران ندارید (دست زدن حضار و ابراز احساسات.) البته یک سری میگفتند برویم اهواز را بگیریم و یک سری میگفتند برویم کرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کردهایم نسبت به قبل مناسبتر و بهتر است، چون عراق تا قصر شیرین و سرپل ذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خطشکنی نداریم و به راحتی میتوانیم تا کرمانشاه برویم. ثانیاً نزدیکترین نقطه مرزی برای رسیدن به تهران، کرمانشاه است. از آن به بعد بر اساس تقسیمات انجام شده 48 ساعته به تهران خواهیم رسید. البته روی لشکر 84 و 88 شناسایی انجام دادهایم اگر موقعیت سیاسی مثل قبول قطعنامه 598 شورای امنیت از طرف ایران پیش نمیآمد شاید فقط در همان جا (کرمانشاه) عمل میکردیم ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یک راست میرویم و تهران را میگیریم.([106])
باید بدانید که ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و میخواستیم آن را دیرتر انجام دهیم اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد؛ یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی دو ماه آن را زودتر انجام دهیم. تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چارهای جز عمل نداریم و اگر الآن اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل میشویم و دیگر نمیتوانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل میشویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم و از هم اکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک میگویم.
اگر ما به تحلیلهایی که در مورد رژیم داشتهایم معتقد هستیم زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است. ما در تحلیل از جنگ گفتیم که رژیم در منتهای ضعف حاضر به توقف جنگ میشود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است. ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم. رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمیتواند نیروی جبهه را تأمین کند؛
مثلاً عراق در همین چند عملیاتی که کرده است به راحتی توانسته مناطقی را پس بگیرد و هرچه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزایر مجنون و چند نقطه دیگر را با چند ساعت جنگ، باز پس گرفته است. ملت دیگر از جنگ خسته شدهاند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمیآید. کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگیر کردهاند و به جبهه فرستادهاند و میلی به جنگیدن ندراند. تمام لشکرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربة کاری خورده و پراکنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده است و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بینالمللی قرار دارد. البته در عملیات چلچراغ یک نفر به کمک شما آمد و آن حضرت علی(ع) بود که به شما کمک کرد و این بار هم حضرت محمد(ص) و امام حسین(ع) به کمک شما میآیند و شما باید به اندازه چندين نفر کار کنید و سختی را تحمل کنید. البته در این چند روز که اعلام آمادهباش بود شما خیلی کار کردید و کار یکی یا دو ماه را در 3 روز کردهاید. از حالا باید همگی آماده باشید که هر وقت گفتیم حرکت میکنیم آماده باشید. شاید سازمان 25 سال پیش به وجود آمد تا در چنین روزی به چنین کاری دست بزند.
ما از طرف قصر شیرین میرویم. در آنجا لشکر 81 با عراق درگیر است، لشکر 58 و لشکر 88 در سومار درگیر هستند، لشکر 64 در پیرانشهر است و تنها امکان دارد لشکر 28 در راه به استقبال ما بیاید. ]در اینجا رجوی فردی را از میان جمعیت صدا میزند و میپرسد:[ اگر لشکر سنندج بیاید چه کار میکنی؟
]آن فرد جواب داد[: نمیآید.
رجوی: نگو نمیآید؛ بگو اگر آمد داغانش میکنیم. ]بلند میشود و روی نقشه دنبال شهرها میگردد.[ کاری که ما میخواهیم انجام دهیم در حدّ توان و اِشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت میتواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند؛ به طور مثال بغداد تا مرز ایران 180 کیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ، ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است؛ و همینطور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما ما میخواهیم برویم تهران را بگیریم.
(با طنز:) خوب، چه میشه کرد دیگه! بعضی وقتها اینطور پیش میاد دیگه! ]دوباره به نقشه اشاره میکند.[ ما به ترتیب به قصر شیرین، سرپل ذهاب، اسلامآباد و بعد کرمانشاه میرویم. بعد از آن همدان، قزوین، تاکستان، کرج، و بالاخره تهران. (کف زدن حضار) ابتدا از محور قصر شیرین که در دست عراق است وارد میشویم و تا سرپل ذهاب میرویم؛ البته از طریق جاده آسفالته. بعد کرند و اسلامآباد را توسط یک لشکر که فرمانده آن احمد واقف([107]) است. پس از فتح اسلامآباد، یک تیپ در کرند و دو تیپ در اسلامآباد، مستقر میشوند، که در ضمن راه ورودی شهر را نیز تحت کنترل میگیرند. اسم عملیات این محور را به نام «حنيف» نامگذاری کردهایم. بعد از اسلامآباد به سمت کرمانشاه حرکت میکنیم، که اسم این عملیات «سعید محسن» است و دو لشکر به مسئولیت صالح([108]) در کرمانشاه عمل میکنند. صالح، آمادهای؟
صالح: بله.
رجوی: مسئولين همه آمادهاند؟
صالح: بله.
رجوی: شما قرار شد به کجا بروید؟
صالح: کرمانشاه. تقسیمبندی هم شده است که تیپها باید در کدام نقاط متمرکز شوند. تیپ ... به سراغ صدا و سیما میرود، تیپ ... به سراغ زندان دیزلآباد میرود و زندانیان را آزاد میکند و آنهایی را که میخواهند، مسلح میکند، و تیپ ... سپاه بعثت و قرارگاه نجف را میگیرد و به همین ترتیب جعفر راه ورودی کرمانشاه، تیپ افسانه پادگان نزدیک آن، و تیپ جلیل([109]) دروازه خروجی کرمانشاه را به اضافه هوانیروز دارند. البته مردم را میفرستیم که زنداینين دیزلآباد را آزاد کنند.
رجوی: اول شهر را بگیرید، بعد زندان را؛ چون تصرف شهر مهمتر است. ما در کرمانشاه اعلام جمهوری دموکراتیک اسلامی میکنیم. این تیپها در کرمانشاه مستقر میشوند و 2 تیپ به سنندج و بقیه به سمت همدان حرکت میکنند. نام عملیات محور همدان را به نام «بدیعزادگان» گذاشتهایم. محمود قائمشهر([110])، آمادهای؟
محمود: بله.
رجوی: میدانی باید به کجا بروید و چه هدفهایی را در شهر در دست بگیرید؟
محمود: بله، همدان.
رجوی: بعد از آنکه به همدان رسیدید و مستقر شدید یکی از تیپهای زیر نظر خودت را برای کمک به تهران بده. وقتی همدان و صدا و سیمای آن را گرفتید صدای مجاهد را پخش کنید و به مردم اعلام کنید که ما داریم میآییم.
محمود: باشد.
رجوی: رادار همدان باید منهدم شود تا هواپیماها نتوانند درست کار کنند. از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد.
نادر([111])، از لحاظ پوشش هوایی چطوری؟
نادر: در دست ماست و میتوانیم کنترل کنیم.
رجوی: اگر هواپیمایی بخواهد از نوژه بلند شود چه کار میکنید؟
نادر: میزنیم. اگر چیزی بخواهد پرواز کند کلّاً فرودگاه را میزنیم.
رجوی: کاملاً مطمئن هستید؟
نادر: بله، میتوانیم.
رجوی: علاوه بر آن ضدهوایی و موشک سام7 هم که داریم؟
نادر: بله، داریم.
رجوی: فتحالله([112])، تو میروی قزوین و تاکستان را میگیری. یکی از هدفها علاوه بر مراکز سپاه، لشکر 16 قزوین است. پس از خلع سلاح تمام نیروهای نظامی و انتظامی در آنجا مستقر میشوي و وقتی مستقر شدی یکی از تیپهای خود را به کمک تهران بفرست چون در آنجا نیاز هست. پس از آن 2 تیپ راهی تاکستان شده و در آنجا مستقر میشود و پشت سر آن منوچهر([113]) با یک لشکر، راهی کرج میشود و آنجا را تصرف میکند. البته نام عملیات محورهای قزوین و تاکستان را به نام «سردار» نام گذاردهایم. پس از آن 4 لشکر و 2 تیپ تحت نام کلی «سیمرغ» و تحت فرماندهی محود عطایی راهی تهران میشوند، که مهدی ابریشمچی هم معاون او در این عملیات است. ]محمود عطایی و مهدی ابریشمچی دست یکدیگر را میفشارند.[ ضمناً اگر یادتان باشد در انقلاب ایدئولوژیک گفتم یک سیمرغ بود که به کوه قاف رسید و آن روز هم گفتم که سیمرغ «مریم» بود. علت اینکه این اسم «سیمرغ» را انتخاب کردم حرف همان روز است. (کف زدن حضار)
مریم: (با اطوار:) چرا این اسم را گذاشتی؟
رجوی: میبخشید که بدون مشورت جنابعالی این اسم را گذاشتم.
در آنجا تیپ لیلا فرودگاه مهرآباد، تیپ ... سلطنتآباد، تیپ فرهاد صدا و سیما، تیپ فرشید زندان اوین([114])، تیپ.... مراکز سپاه، تیپ... نخستوزیری، تیپ.... مجلس شورا، تیپ.... ستاد ارتش و تیپ کاظم([115]) در جماران عمل میکند. (هورا و کف زدن حضار.) هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند.
البته این عملیات را دو عامل درجه یک تهدید میکند؛ یکی اینکه از طرف رژیم خمینی از طریق هواپیما مورد حمله و بمباران قرار بگیریم چون روی جاده همه به یک ستون حرکت میکنیم؛ ثانیاً چون صف ماشینها خیلی طولانی است اگر ماشینهایی خراب شوند و یا از دور خارج شوند نباید به خاطر آن همه ستون متوقف شوند و بایستی آن را به سرعت از دور خارج کرد و از ماشین زاپاس استفاده کرد و یا کلاً آن را از دور خارج کرد و معطل آن نشد. در ضمن هیچ ماشینی حق سبقت گرفتن از جلویی را ندارد و همینطور حق عقب افتادن را هم ندارد.
هر جا که رسیدید سر راه جادهها را باز کنید. تیپهای مأمور در شهر، مأمور تأمین جادههای
آن شهر میباشند و هر تیپ با رسیدن به آن شهر وارد آن شده و بقیة ستون بلافاصله به حرکت خود ادامه میدهند. ضمناً اگر اسیر شدید راجع به خط سیر عملیات که از کدام جاده و از کدام شهرهاست، چیزی نگویید و بگویید که عملیات قرار بود تا همین جا باشد. (رو به محمود قائمشهر:) محمود، خوب فهمیدی که باید به کجا بروی؟ یکدفعه به قائمشهر نروی! تو اول به همدان برو، کار و مسئولیت خودت را انجام بده، بعداً که به تهران آمدی مازندران را به تو میدهم. (رو به قاسم:([116])) حیف که مردم اصفهان بیبخارند و الا یک تیپ را هم به تو میدادم که به اصفهان برویم. ]محمود عطایی فرماندة محور تهران را صدا میکند و او پای میکروفون میآید از او پرسید:[ وضعیت چطور است؟
عطایی: خوب است. با نیروی هوایی و هوانیروز عراق هماهنگ شده است. ماشینها آماده است، مهمات بارگیری شده، و تیپها تا حدودی توجیه شدهاند و تا رسیدن به شهرها بهداری هم آمادگی لازم را دارد و هیچگونه نگرانی وجود ندارد. در لابهلای ستون، تعمیرکار سیار و فیلمبردار سیار هم در حال حرکت هستند.
رجوی: در این عملیات مردم به حمایت از ما بر میخیزند. کسانی که حاضرند با ما بیایند را از پادگانها و مراکز سپاه مسلح کنید و هر چه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید. در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندانها که باز شود آنها هم با هم هستند و با ما خواهند آمد. نیروهای زندان، بالقوه با ما هستند.([117]) البته هرجا رفتید اگر مردم آنجا تسلیم شدند که کاری با آنها ندارید و اگر جنگیدند با آنها بجنگید، و هرجا رسیدید از مردم کمک بگیرید و کارها را به خود مردم بدهید و از این نترسید که مردم اسلحهدار میشوند و چه خواهد شد. محمود، وقتی که تهران را گرفتی در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی میروی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است. سلام من را به ساکنین آنجا میرسانی و اگر مردم آنجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بیرون کردند. آن اتاق را برای من نگهدار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم. ]رو به فرید:([118])[ خوب، فرید، شما چه کار میکنید؟ در اولین روزی که نیروها به مقصد رسیدند شما باید 24 ساعته برنامه داشته باشید و مسئله را به گوش همه ملت ایران برسانید. کار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامهتان تنظیم شده است؟
فرید: ما 24 ساعته برنامه خواهیم داشت.
رجوی: برای ثبت در تاریخ میخواهم هر کس با این طرح موافق است دست بلند کند. ]همه دستها را بلند کردند. رجوی تکتک به همه نگاه کرد. رو به فیلمبردار و انتظامات:[ شما چرا دستتان را بلند نمیکنید؟ ]آنها هم دستشان را بلند کردند. رو به حضار:[ آیا ما دیوانه نیستیم که میخواهیم چنین کاری بکنیم؟ آیا به نظر شما چنین کاری شدنی است و آیا احمقانه نیست؟ اگر کسی مخالفتی دارد بیاید و صحبت کند و کسی هم حق ندارد با او مخالفت کند.
رجوی نشست و یک سیگار روشن کرد. در همین حین زنی از میان جمعیت بلند شد و دست خود را بلند کرد. همه حضار با تعجب به او نگاه میکردند.
رجوی: پشت میکروفون بیا و حرفهای خودت را بگو.
زن: من مخالف نیستم، اما اینکه میگویید مردم با ما هستند فکر نمیکنم چنین باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمدهایم و خود من 4 ماه است که از ایران آمدهام.([119]) مردمی که من دیدهام با آنچه که شما میگویید تفاوت دارند. فکر نمیکنم آنها به ما کمک کنند. هیچگونه جو سیاسی نظیر آنچه شما به آن اشاره میکنید در ایران به وجود نیامده است، چون خیلیها در ایران هستند که حتی رادیو مجاهد را گوش نمیدهند و از مجاهدین هم به کلی بیخبرند. شما چطور انتظار دارید با اختناق شدیدی که وجود دارد چنین کسانی در تهران بلند شوند و از ما حمایت کنند؟
رجوی: درست میگویی و درست صحبت کردی ولی من الآن تو را قانع میکنم. این نظر تو به 4 ماه پیش برمیگردد و الآن ایران خیلی فرق کرده است. از آن گذشته تا ما شهری را آزاد نکنیم مردم با ما نخواهند شد. ما روی نیروی خودمان حساب میکنیم. مردم در وهله اول نخواهند آمد وحتی ممکن است از ما بترسند و همانطور که گفتی بروند و درهایشان را ببندند؛ ولی وقتی که رفتیم و در کرمانشاه مستقر شدیم و مردم دیدند که تعادل قوا به سمت ما میچرخد([120]) یک قدم بیرون میگذارند و ما در شهر میگردیم و اعلام میکنیم که هستیم و آن وقت مردم جرأت میکنند درها را باز کنند و بعد جلو آمده از ما حمایت میکنند و ما هم کارها را به دست مردم میدهیم، ولی در ابتدا آنچه تو گفتی درست است. در آن موقع که شما در ایران بودید چقدر از مردم مخالف خمینی بودند؟
زن: 90 درصد.
رجوی: این 90 درصد اگر بفهمند که مجاهدین به شهرشان آمدهاند حتماً از آنها حمایت میکنند و مردم وقتی که دیدند سپاه و کمیته دیگر نیست، حتماً نمیترسند و وقتی که اسلحه گرفتند خودشان همه کاره میشوند و شما فقط آنها را راهنمایی میکنید.البته اگر در این عملیات شکست هم بخوریم تأثیرش آن قدر هست که باعث برپایی قیام توسط مردم شود، چون رژیم وضعیتی ندارد که تا عید دوام بیاورد. ولی ما در وضعیتی مثل 30 خرداد قرار داریم و باید به این کار تن بدهیم. البته برای من تصمیمگیری در این مورد مشکل بود چون بهترین نیروها و نفراتی را که در سالهای زندان با هم بودیم به داخل صحنه می فرستیم. ما در این عملیات میخواهیم تمام سازمان و تمام ارتش آزادیبخش را به میدان جنگ ببریم. این، خودش ریسک بالایی دارد، چون جنگ دو وجه دارد؛ یا شکست یا پیروزی. در صورتی که شکست باشد موجودیت سازمان به خطر میافتد. ]یک نفر از ته سالن: خون اشرف میجوشد، مسعود میخروشد.[ ما در قدیم 3 یا 4 نفر را در ایران داشتیم که آن عملیاتها را میکردند که سپاه و کمیتهها هیچ کاری نمیتوانستند بکنند. این ساسان([121]) کجاست؟ (رو به ساسان:)
شما در سال1360 در عملیاتهای تهران چه کار میکردید؟
ساسان: بالطّبع با این نیرویی که داریم میرویم و حتماً برایمان موفقیتآمیز خواهد بود زیرا در سال 60 و 61 در تهران فقط 8 تا 10 تیم نظامی در سراسر تهران داشتیم که نیروهای کمیته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلاً یک تیم 3 نفره ما این طرف میدان مصدق میایستاد، یک تیم آن طرف و سراسر مسیر را به راحتی میبستند و نیروهای پاسدار و کمیته هم کاری نمیتوانستند بکنند و از ما میخوردند.
مریم: (رو به زن:) شما خیالتان راحت باشد. همه چیز آماده است و طرحها دقیق میباشد. شما ناراحت نباشید. ما نباید مردم را زیاد هم دست کم بگیریم؛ چرا که در میان خود ما هم عده زیادی از اسرا وجود دارندکه به ما پیوستهاند و این نشان دهنده حمایت زیادی است که در شهرها از ما خواهد شد. اسرا دستشان را بلند کنند! ]حدود 400 ـ 500 نفر دست بلند میکنند[
ما در 30 خرداد از روی استیصال و ضعف با رژیم برخورد کردیم ولی امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهیم کرد. البته دلیل اینکه ما میخواهیم این قدر زود دست به این عملیات بزنیم این است که رژیم در حال حاضر هم دچار بحران نیرویی شده و هم روحیه نیروهایش به دلیل شکستهای پیاپی، ضعیف شده است. برای همین هم میخواهد صلح صوری کند تا وقت پیدا کند و بسیج نيرو کند. به همین دلیل ما باید تا دیر نشده از این فرصت استفاده کنیم و این عملیات را انجام دهیم ولی قبلاً بین هر عملیات، یکی دو ماه برای کارهای مقدماتی از جمله شناسایی و آماده کردن خودروها و دیگر وسایل و مانور وقت لازم داشتیم، که در حال حاضر موفق شدیم همه کارها را در عرض همین مدت کوتاه بعد از عملیات چلچراغ انجام دهیم که کار بسیار شاقّی بود ولی با روحیه بالای افراد ما و عنصر مجاهد بودن که در همه بوده است این کار در این مدت کوتاه عملی شد و خیلیها در این مدت کوتاه، آموزشهای پیچیدهای نظیر کار با تانک را هم یاد گرفتند و آماده عملیات شدند. عدهای هم راجع به وضعیت بچههای کوچک سؤال کردند که ما بچهها را بعد از آنکه تهران فتح شد، سوار اتوبوس میکنیم و به تهران میآوریم.
رجوی: از هر کس میپرسم بلند شود و جواب بدهد. طاهره([122])، چه کار کردی؟ کارها رو به راه است؟ دیگر فشنگ کم نمیآورید؟ کنسرو و آب میوه به اندازه کافی داریم؟
طاهره: نه، این دفعه خیلی زیاد داریم و تقسیمات وسایل هم انجام شده است. مهمات به اندازه کافی و حتی بیشتر از آنچه مورد نیاز است برداشتهاند. هزار تفنگ اضافی رسیده است و تانکها و خودروها هم اکثراً رسیده و بقیه هم تا فردا ظهر میرسد. کنسرو هم به تعداد کافی تهیه شده که حتی ممکن است زیاد هم بیاید.
رجوی: محمود([123])، وضعیت به لحاظ امکانات چطور است؟ کم و کسری ندارید؟ همه خودروهای مورد نیاز رسیده است؟
محمود: بله، فقط مقدار کمی مانده، که تا فردا ظهر تمام میشود.
رجوی: فاطمه([124])، وضعیت درمانی به لحاظ دارو و پزشک و آمبولانس همه آماده هستند یا نه؟
فاطمه: بله، آماده است.
رجوی: قرار بود برای حمل مجروحین هلیکوپتر بگیرید و داشته باشید. گرفتهاید؟
فاطمه: مسئله آن هم تا فردا حل خواهد شد.
رجوی: دکتر حمید([125]) را هم ببرید. کاظم([126]) هم آمده است. مسئله درمانی اینجا مسئولیتش با کاظم باشد که در این زمینه چیزی کم نیاورید.
ما در این راه عاشوراگونه میرویم اما این بار با زمانی که در 30 خرداد 60 شروع کردیم فرق میکند، چون در آن موقع چشمانداز پیروزی نداشتیم و عاشوراگونه شروع کردیم ولی این بار چشمانداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. البته همه افراد باید بدانند که میخواهند چه کار کنند. ما کاری میخواهیم بکنیم که همه دنیا تعجب کنند و یک دفعه بفهمند که ما در تهران هستیم و خمینی دیگر وجود ندارد.
مریم: درست است که ما به خاطر وظیفهای که داریم عاشوراگونه وارد میشویم ولی در اینکه ما حتماً پیروز میشویم هیچ شکی نداریم. الآن جبههها خالی شده و وقتی که از جبهه آن طرفتر برویم کسی نیست که جلوي ما را بگیرد و ما آنقدر میخواهیم با سرعت پیش برویم که هر کس که مجروح شد باید خودش مسئلهاش را حل کند که باعث کندی ستون نشود.
رجوی: اگر کس دیگری حرفی دارد باید بگذارد در میدان آزادی تهران بگوید و جمعبندی عملیات هم در همانجا خواهد شد. طی چند روزی که ما در اردوگاه قدم زدهایم شاهد بودهایم که بچهها چقدر کار کردهاند. دیدم جیپی را نفربر کردهاند و تویوتایی را زرهی کردهاند، که اینها همه نشاندهنده آمادگی ماست ]با خنده:[ روی جیپهای رزمی آرم ایران را زدهاند که ما خیلی خوشحال هستیم که کشورمان سازنده شده است.([127]) ]رو به یکی از فرماندهان:[ کمرشکنها را خالی کردهاید ؟ تانکهای 6 چرخ آمادهاند؟
فرمانده: بله.
رجوی: تانکهای 6 چرخ سرعتشان زیاد است و هر سه تا از آنها که وارد یک شهر شود همان رژهاش جو وحشت را حاکم میکند. ما برای همین از این تانکها استفاده میکنیم.
مریم: در پایان مطلبی بود که میخواستم بگویم و آن اینکه از فرماندهان تیپها میخواهم که بعد از نشست، ساعتی به شما فرصت بدهند تا بچهها همدیگر را ببینند و از هم خداحافظی کنند.
در اینجا نشست تمام شد و همه دست زدند و شعار دادند و نهایتاً سرودی پخش شد و افراد شروع به بیرون رفتن از سالن کردند. ساعت 2:30 بود که سخنرانی پایان پذيرفت و افراد تا 3:30 بعد از نیمه شب از یکدیگر خداحافظی میکردند.([128])
در روزهای شنبه و یکشنبه کارها جنبه آمادهسازی داشت و اسرایی که قرار بود در عملیات شرکت کنند
سازماندهی شدند و طی یک نشست در روز شنبه، فرمانده گردانها، سرگروهها و فرماندهان دسته در رابطه با آرایش ستون و مکانیزم عملیات توجیه شدند. در این نشستها به افراد گفته میشد که تا باختران درگیری نخواهیم داشت و ستون تحت هیچ شرایطی نباید توقف داشته باشد.
در روز یکشنبه قرار شد کلیه قسمتها حداکثر تا ساعت 14 همه کارها را انجام داده و استراحت کنند، که غالب آنها موفق نشدند و بعضاً تا نیمه شب کار آمادهسازی ادامه داشت. تانکها نیز از چندین روز قبل تحویل تیپها شده بود. مادرها قرار شد در روز یکشنبه فرزندانشان را ببینند و خداحافظی کنند. طی همین دو روز افراد پایگاه بدیع به مرور آزاد شده و به قرارگاه اشرف رفته و در سازمان تیپها قرار میگرفتند. همچنین در روز یکشنبه کلیه تیپها در قرارگاه اشرف مانور داشتند. در این مانور، آرایش ستون تمرین داده میشد و بعد از ظهر همین روز بعضی از تیپها که نتوانسته بودند نشست توجیهی را در روز شنبه بگذرانند در جلسه توجیهی شرکت کردند. در این نشستها به افراد گفته میشد روی جاده حرکت کنند و سرعت 70 کیلومتر در ساعت در پیشروی الزامی است و از هر طرف که به شما شلیک شد به همان سمت شلیک کنید. در همین نشستها برگههایی چهت پر کردن به افراد داده میشد که برگ شناسایی محسوب میشد.
همه ماشینها شمارهگذاری شده و تیپها کدبندی و نامگذاری شده و به همه ابلاغ شده بود که مدارک عراقی را بگذارند و مقداری پول ایرانی بین افراد تقسیم شده بود و با برنامه و امکانات و سازماندهی، در انتظار دوشنبه و شروع عملیات بودند.
تحلیل سازمان که موجب تصمیمگیری در آن مقطع بود به شرح زیر است:
1 ـ با پذیرش قطعنامه 598 چشمانداز آینده نظامی سازمان در جدار مرز مبهم خواهد بود و رجوی در پیشبرد خط فعلی با مشکل روبهرو خواهد شد. (بنبست در عملیات نظامی)
2 ـ ظاهراً عراق به سازمان فشار میآورده است و از قول افراد رده بالای سازمان نقل میشده است که: «صاحبخانه (عراق) به ما فشار میآورد» یا به عبارت دیگر: «صاحبخانه ما را جواب کرده است.»
3 ـ بر اساس تحلیل سازمان، جمهوری اسلامی از دو عامل ثبات و پایداری، یعنی «جنگ» و «اختناق داخلی» برخوردار است، که با پذیرش قطعنامه 598 خود به خود عامل جنگ را از دست داده و صرفاً اختناق باقی مانده است. در پی این برداشت، سازمان به این استدلال رسیده بود که: «اولاً جمهوری اسلامی از حیث نظامی در حداقل توان خویش و از حیث روحیه و توان عملیاتی و تدافعی بسیار ضعیف است، ثانیاً از حیث کمکهای مردم، حداکثر نارضایتی وجود دارد و نظام در مقابل سؤال مردم بیپاسخ مانده است.»([129])
نیروهای متشکله حاضر در عملیات «فروغ» به سه گروه عمده در سازمان تقسیم میشوند:
1 ـ نیروهایی که از قبل در مجموعه ارتش آزادیبخش متشکل بودند و در عملیاتهای مختلف شرکت داشتند و تجربیات خوبی از آن عملیاتها کسب کرده بودند. اینها از توانایی خوبی برخوردار بوده، آموزش دیده، و از تابعیت تشکیلاتی و توانایی برخوردار بودند، تا آخرین لحظه میجنگیدند و هنگامی که مهماتشات تمام میشد با نارنجک خودکشی میکردند و حاضر به تسلیم نبودند.
2 ـ نیروهایی که بنا به ضرورت طی یک فراخوان عمومی از اعضا و هواداران سازمان در کشورهای مختلف، به خصوص اروپا بسیج شده و به عراق روانه شده بودند. این دسته از نیروها با توجه به مدت محدود آموزش نظامی، از کیفیت پایینی در عملیات برخوردار بودند. این تیپها روحیه جنگی نداشند، آموزش دیده نبودند و حتی لوازم آرایش خود را به همراه آورده بودهاند و با اقوامشان در ایران قرار ملاقات گذاشته بودند. تعدادی نیز مدارک تحصیلی خود را آورده بودند تا پس از فتح ایران، سهمی در قدرت بگیرند! به عبارت دیگر این گروه جهت سیاهی لشکر فراخوانی شده بودند.
3 ـ اسرایی که در عملیاتهای قبلی به اسارت سازمان درآمده بودند و با اقدامات توجیهی سازمان، به آن جذب شده بودند و پس از آموزشهای لازم در تیپها سازماندهی شده بودند. این عده حدود 800 نفر برآورد شدهاند که با وعده آزادی آمده بودند و انگیزه بسیار پایینی داشتند و توانایی نظامي مطلوبی نیز نداشتند و طبعاً در عملیات، تلفات زیادی داشتند. البته عده کثیری از آنان از ابتدای درگیریهای اسلامآباد فرار کرده از کوهستانهای مجاور خود را به استانهای دیگر رسانده بودند.([130])
قابل توجه است که عمدتاً فرماندهان عملیاتی سازمان در عملیات «فروغ» از ردههای بالای تشکیلاتی بودهاند که نظامی نبودهاند و بعضاً اصول اولیه فرماندهی یک عملیات نظامی را نمیدانستند.
کلیه نیروهای سازمان، اعم از کادر و عضو و هوادار، به استثنای تعدادی که هدایت و پشتیبانی را به عهده داشتند، که در این عملیات شرکت کردند، مجموعاً در حدود 4500 تا 5000 نفر برآورد شدهاند، که در حدود 25 درصد از آنان را زنان و دختران تشکیل میدادند.([131])
ستاد کل، تحت فرماندهی مسعود و مریم رجوی و مرکب از 4 نفر ستادی و 5 فرمانده محور به شرح زیر بود:([132])
الف: ستادها
1 ـ ستاد تبلیغات، به فرماندهی محمدعلی جابرزاده
2 ـ ستاد سیاسی، به فرماندهی محمد سیدالمحدثین
3 ـ دفتر فرماندهی: به مسئولیت شهرزاد حاج سیدجوادی
4 ـ تدارکات کلی، به مسئولیت ثریا شهری
ب ـ محورها
1 ـ محور کرند و اسلامآباد غرب، به فرماندهی مهدی براعی
2 ـ محور باختران، به فرماندهی ابراهیم ذاکری
3 ـ محور همدان، به فرماندهی محمود مهدوی
4 ـ محور قزوین، به فرماندهی مهدی افتخاری
5 ـ محور تهران، به فرماندهی محمود عطایی و به معاونت مهدی ابریشمچی
ستاد نظامی تحت فرماندهی مستقیم رجوی، مرکب از 7 فرمانده ستاد نظامی و 25 فرمانده تیپ رزمی به شرح زیر بوده است:
1 ـ اردوگاه اسرا، به مسئولیت صادق سادات دربندی
2 ـ هوانیروز، به مسئولیت حسن نظامالملکی
3 ـ ترابری، به مسئولیت محمود قجرعضدانلو
4 ـ دفتر ستاد نظامی، به مسئولیت سهیلا صادق
5 ـ تسلیحات، به مسئولیت یوسف
6 ـ امداد، به مسئولیت افسانه زهری
7 ـ مخابرات، به مسئولیت حشمت
به اضافه 25 فرمانده تیپ، که علاوه بر آنان، 4 نفر در رده فرمانده تیپ در محور تهران سازماندهی شده بودند.
هر تیپ شامل 160 تا 180 نیرو مرکب از دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات، یک گردان ارکان، یک گروهان پشتیبانی رزمی و یک دفتر بوده است. هر گردان پیاده شامل 5 نفر که در 5 دسته 10 نفره سازماندهی شده بودند، میشد.([133])
تجهیزات هر تیپ عبارت بود از 4 تانک، 6 دستگاه هینو حامل تیربار سبک، 4 دستگاه جیپ حامل تیربار، 2 دستگاه جیپ حامل دوشکا، 2 دستگاه جيپ حامل تفنگ 106، 2 دستگاه جیپ حامل تیربار دولول، یک دستگاه ایفا حامل ضدهوایی چهارلول، یک دستگاه ماشین دو پداله و یک دستگاه وانت دو کابینه حامل تیربار با یک دستگاه جیپ، 2 دستگاه لندکروز، یک دستگاه وانت دو کابینه برای فرماندهی، 4 دستگاه ایفا حامل نیرو، یک دستگاه کامیون، دو تانکر سوخت و يک دستگاه آمبولانس. ضمناًً در هر تیپ دو گروه فیلمبردار جهت ثبت کلیه وقایع سازماندهی شده بود.([134])
پس از فراهم آمدن مقدمات، ستون ارتش آزادیبخش متشکل از 25 تیپ رزمی، رأس ساعت 6 صبح روز دوشنبه 3/5/67 پس از اجرای مراسم صبحگاهی از قرارگاه خود در عمق خاک عراق به حرکت درآمده و پس از طی مسیر تعیین شده در ساعت 4 بعد از ظهر از مرز خسروی عبور کرده و طبق پیشبینی، ستون ساعت 5 بعد از ظهر از قصر شیرین و 6 بعد از ظهر از سرپل ذهاب عبور کردند. از این پس وظیفه
فرماندهی محورها و تیپهای تحت امر به قرار زیر آغاز شد:
1 ـ محور اول به فرماندهی مهدی براعی، 3 تیپ تحت امر، وظیفه تصرف شهرهای کرند (تا ساعت 8 شب) و اسلامآباد (تا ساعت 10 شب) را به عهده داشته است.
2 ـ محور دوم به فرماندهی ابراهیم ذاکری با 5 تیپ تحت امر، وظیفه تصرف کرمانشاه را تا ساعت 12 شب به عهده داشته است. در کرمانشاه قرار بوده است مراکز مهمی چون صدا و سیما، هوانیروز، مراکز قرارگاههای سپاه و ... به تصرف درآید و تعدادی از تیپها مستقر و بقیه جهت کمک، محورهای بعدی را همراهی کنند. به منظور پاکسازی کرمانشاه، یک ساعت توقف تا ساعت 1 بامداد در نظر گرفته شد.
3 ـ محور سوم به فرماندهی محمود مهدوی با 2 تیپ تحت امر، وظیفه تصرف همدان را تا ساعت 7:30 صبح روز سهشنبه 4/5/67 به عهده داشته است. تصرف پایگاه هوایی نوژه نیز به عهده این محور بوده است. یکی از تیپها در همدان مستقر و تیپ دوم ستون را همراهی میکرده است. تصرف همدان و پایگاه نوژه تا 9:30 صبح به طول میانجامیده است.
4 ـ محور چهارم به فرماندهی مهدی افتخاری با 2 تیپ تحت امر، وظیفه تسخیر و پاکسازی قزوین را به عهده داشته است. یک تیپ جهت نگهداری در قزوین مستقر و تیپ دیگر، ستون را همراه میکرده است.
5 ـ محور پنجم به فرماندهی محمود عطایی، که ریاست ستاد فرماندهی کل را نیز بر عهده داشت، و با معاونت مهدی ابریشمچی با 13 تیپ تحت امر، مسئولیت اجرای مرحله نهایی عملیات یعنی تصرف تهران را داشته است. مراکز حساس تهران از قبل شناسایی و بین یگانهای رزمی تقسیم مسئولیت شده بود. زمان پیشبینی شده برای عملیات در تهران 4 بعد از ظهر روز سهشنبه 4/5/67 در نظر گرفته شده بود. نیروهای این محور از جمله زبدهترین نیروهای سازمان بودند.([135])
سازمان در مورخ 3/5/67 ساعت 3 بعد از ظهر عملیات خود را موسوم به «فروغ جاویدان» آغاز کرد. در لحظه حرکت تیپها، رهبری سازمان برای بدرقه در محل حاضر شده و اظهارات مختصری برای نیروها ایراد کرد.
عراق پیشاپیش حملات گستردهای را در جبهه غرب و جنوب آغاز کرده بود و یک عملیات هوایی برای ایجاد جو رعب و وحشت علیه مردم غرب کشور انجام داد. تقریباً همزمان با شروع عملیات «فروغ جاویدان» ارتش عراق با حجم وسیعی اقدام به حمله گستردهای در منطقه جنوب، با تظاهر به قصد تصرف خرمشهر انجام داد، که هدف آن در حقیقت زمینگیر کردن قویترین لشکرها و تیپهای رزمی جمهوری اسلامی بود. برای تکمیل شدن رفع موانع، نیروی هوایی عراق روزهای قبل از آغاز عملیات سازمان، به دفعات مناطق تجمع نیرو در اطراف کرند و اسلامآباد را نیز بمباران کرد.([136])
نیروهای سازمان پس از شروع عملیات در ساعت 4 بعد از ظهر از مرزهای بینالمللی عبور کرده وارد خاک جمهوری اسلامی شدند. از آنجا که رژیم عراق تجاوز خود را تا شهرهای قصر شیرین و سرپل ذهاب گسترش داده بود، نیروهای سازمان بدون درگیری و عبور از خط وارد شهرهای قصر شیرین و سرپل ذهاب شده و پس از عبور از کرند به سمت اسلامآباد پیشروی کردند و حدود ساعت 9:30 شب به اسلامآباد رسیدند و شهر را تصرف کردند.
دراین شرایط عراق با توپ، گردنه پاطاق را میزد. از طرفی هواپیماهای عراقی منطقه شمال گردنه
موسوم به «ریجاب» و چند روستای پر جمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی نمود، که عده زیادی کشته و مصدوم بر جای گذاشت. هواپیماهای عراق اقدام به پخش حجم زیادی اعلامیه بر فراز شهرهای مرزی، از جمله کرند غرب نمودند؛ مبنی بر اینکه عراق در حال انجام عملیات گسترده است و از نیروهای نظامی خواسته شده بود که با در دست داشتن آن اطلاعیه، خود را تسلیم نمایند و نیز از مردم منطقه تقاضای ترک منطقه شده بود. در واقع سازمان تا بالای گردنه پاطاق هیچ نیروی بازدارندهای را جلوي روی خود نداشت و تا زمانی که بلندگوی سازمان در اسلامآباد غرب اعلام ننمود کسی باور نمیکرد که سازمان دست به چنین عملیاتی زده است و همه گمان میکردند نیروهاي عراق عاملان این عملیاتاند.([137])
منافقین در قالب تیپهای 200 نفره، با تانکهای برزیلی بسیار پیشرفته با 80 آمبولانس و صدها خورروی سبک، دو کامیون اسلحه، آزمایشگاه و بیمارستانهای صحرایی و به طور کلی بسیار مجهز وارد ایران شده بودند. آنان در سر راه خود بسیاری از مردم بیدفاع را به شهادت رساندند. در شهر اسلامآباد اوج این فجایع رخ داد. منافقین در بیمارستان اسلامآباد تمام نیروهای پاسدار و بسیجی که در بیمارستان بستری بودند را سر بریدند و 13 نفر از بچههای جهاد سازندگی را هم تیرباران و اعدام کردند. منافقین بعد از اسلامآباد راهی کرمانشاه شده بودند که در 30 کیلومتری کرمانشاه در گردنه چهارزبر که بعدها به تنگه مرصاد معروف شد با مقاومت رزمندگان مواجه شده و متوقف شدند. شهید صیاد شیرازی آن موقع فرماندهی هوانیروز را به عهده گرفت و با بمباران ماشینهای آنها، موقتاً آنها را متوقف کرد و ستونهای آنها را به آتش کشید. در درگیری تنگه مرصاد، منافقین با دادن 1500 کشته زمینگیر شدند و از همانجا تصمیم به فرار گرفتند. مشکلی که رزمندگان با آن مواجه بودند تعقیب منافقین بود. آنان با قرار دادن نیروهای انتحاری در گردنههای مختلف، مقاومت جدی از خود نشان میدادند تا سایر نیروها موفق به فرار به خاک عراق شوند. این جنگ و گریز تا پل ماهی در نزدیکی سرپل ذهاب ادامه یافت ولی منافقین با انفجار پل ماهی مانع ادامه تعقیبشان شدند.
هواپیماهای عراقی هم در این موقع عملاً وارد کار شدند و با بمباران وسیع رزمندگان، تعداد زیادی از نیروهای ما را به شهادت رساندند.([138])
در ساعت 11:30 شب یکی از تیپهای باختران راه را اشتباه رفته همین امر باعث شده بود که ترافیک سنگینی در شهر ]اسلامآباد[ و در خارج شهر به وجود بیاید. همچنین به علت فرار وسیع مردم از شهر، ستون سازمان کاملاً متوقف شد.([139])
پس از خروج ستون نیروهای سازمان از اسلامآباد پس از یکی دو درگیری کوچک، در ساعت 2 نیمه شب 4/5/1367 در منطقه حسنآباد، یکی از تیپهای سازمان گرفتار درگیری سنگینی شد و با اینکه اولین تیپ، گردنه حسنآباد را پشت سر میگذارد اما بعد از آن هم درگیر نبرد سنگینی در منطقه میشود.([140])
پس از کمکرسانی گردانهای متعدد از تیپهای مختلف به نیروهای درگیر، در نزدیکیهای صبح مجدداً ستون سازمان به حرکت درآمد اما باز در گردنه چهارزبر، درگیر شد و دنباله ستون متوقف گردید.
بر اثر نبرد سنگین در چهارزبر مرتباً تعداد زخمیها زیاد شد و تعداد لاشههای کامیونها و کشتهها و .... افزایش پیدا کرد و تعدادی از فرماندهان گردان درگیر هم کشته شدند. در این وقت حمله دیگری از سوی سهراهی ملاوی به نیروهای سازمان صورت گرفت. در این میان اسرای حاضر در عملیات، غالباً فرار کردند و بینظمی شدیدی بر نیروهای سازمان حاکم شد.
بلافاصله پس از آزادسازی شهر اسلامآباد، یگانهای سپاه پیشروی را به سوی کرند آغاز کردند. قبل از رسیدن نیروهای خودی به این شهر در ساعت سه نیمه شب، 3 فروند هلیکوپتر ترابری در کرند به زمین نشستند و تعدادی از کادرهای منافقین و رهبری سازمان ]برابر اطلاعات موجود رجوی و همسرش طی مدت اشغال، در شهر کرند به سر میبردند.[ را از شهر خارج کردند.([141])
از ساعت 7 حملات هواپیماها و سپس حملات هوانیروز باختران بر روی ستون سازمان شروع شد. همین امر موجب شد که نفرات، که پیش از آن در ماشینهای خودشان بودند، از ماشینها خارج شده و در اطراف جاده، لای شیارها و پناهگاههای طبیعی، کنار جاده، و زیر پلها سنگر بگیرند و ستون کاملاً متوقف شود. در ضمن همزمان در اطراف کارخانه قند درگیری سنگینی درگرفت. در هر سه جبهه درگیری، نیروهای جمهوری اسلامی بر فراز ارتفاعات، بر نیروهای سازمان اشراف کامل داشتند و ضمناً با حملات هوایی، نیروهای سازمان را به شدت سرکوب کردند. در این میان تعدادی از نیروهای ارتش آزادیبخش ناگزیر از فرار و عقبنشینی شدند. این در حالی بودکه تعدادی از بیسیمهای آنها از کار افتاده بود و آمبولانسها مرتباً زخمیهای سازمان را به عقب بر میگردادند.([142])
ظهر روز سهشنبه 4/5/67، توسط نیروهای جمهوری اسلامی، جبهه دیگری از پشت پادگان اللهاکبر، به قصد قطع ارتباط میان نیروهای ارتش آزادیبخش در اسلامآباد و کرند، باز شد و حملات و سرکوبی نیروهای سازمان تا نیمههای شب ادامه داشت.([143])
صبح روز چهارشنبه 5/5/67 نیروهای جمهوری اسلامی از دو جبهه، از طرف پادگان اللهاکبر و از منطقه جنوب اسلامآباد، به سمت اسلامآباد هجوم آوردند و مناطق غربی و جنوبي شهر را کلاً زیر فشار قرار دادند، به طوری که حتی در جنوب شهر پیشروی داشتند. در ساعات آغازین روز چهارشنبه نیروهای ارتش آزادیبخش با امیدواری به پیشروی به سمت باختران، برای گرفتن تنگه چهارزبر به آن منطقه هجوم آوردند که تلاششان ناکام ماند.
جریان حمله به این ترتیب بود که افراد سازمان تا صبح چهارشنبه در لابهلای شیارهای کوهستان به طور مستتر استراحت میکردند، تا اینکه در اولین ساعات بامداد، هلیکوپترهای عراقی جهت باز کردن تنگه به کمک ارتش آزادیبخش آمدند و با آمدن آنها دستور تهاجم و حرکت به نیروهای سازمان داده شد.
درگیری شدیدی برای گرفتن تنگه آغاز شد و با شکست اولین تهاجمات ارتش آزادیبخش، فرار نیروهای سازمان شروع شد. نیروهای جدید با این تصور که راه باز شده است به سمت جلو در حرکت بودند و در همین حال با نیروهایی روبهرو میشدند که در حال فرار بودند و علت عقبنشینی را هم توضیح نمیدادند. نیروهای تازه وارد نیز با رفتن به صحنه درگیری و حرکت به سمت عقب متوقف شدند.([144])
حملات هوایی مکرر و هجوم هلیکوپتر و کاتیوشا به منطقه، از سوی جمهوری اسلامی، امکان سازماندهی را از آنان گرفت و نیروهای سازمان به تعجیل در ماشینهای انباشته از نفرات، در حالی که بعضی افراد به جاهای مختلف ماشین آویزان بودند، عقبنشینی میکردند.([145])
غروب روز چهارشنبه درگیری تنگه چهارزبر با عقبنشینی نیروهای ارتش آزادیبخش به پایان رسید و از شب پنجشنبه عقبنشینی کامل آغاز شد. چهارشنبه شب در ساعت 7 بعد از ظهر شدت حملات ارتش جمهوری اسلامی حتی فرصت عقبنشینی را هم از نیروهای سازمان گرفته بود. از صبح روز پنجشنبه 6/5/67 نیروهای در حال فرار آنها، در حوالی اسلامآباد مورد چند حمله مختصر قرار گرفتند. مجروحين يا خود را ميكشتند يا مايدوار بازگشت نيروهاي تازه نفس ميماندند. تعداد زیادی از افراد نیز در کوه و دشت و روستاهای اطراف پراکنده شدند و آخرین خودروهای سازمان با حداکثر ظرفیت و در حالی که افرادی به اطراف آن آویزان بودند به داخل خاک عراق بازگشتند.([146])
یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در تشریح عملیات میگوید:
11 روز قبل از حمله منافقین به داخل کشور، با خبر شدیم که تغییرات جدیدی در آرایش ناوگانهای مستقر در خلیج فارس و دریای عمان به وجود آمده است. به طور مثال ناو هواپیمابر وینسنس به طرف دهانه تنگه هرمز آمده بود و ناوهای انگلیسی حرکات مشکوکی را انجام میدادند. در همین موقع 53 نفر از نمایندگان کنگره امریکا (به نقل از رادیو منافق) طی نامهای از وزارت امور خارجه خواسته بودند که دولت ریگان در جهت تقویت سازمان منافقین به عنوان آلترناتیو آینده حکومت ایران برنامهریزی بکند. دو روز بعد از این قضایا، یعنی 9 روز قبل از حمله آنها و درست بعد از قبول قطعنامه 598 از طرف ایران اسلامی، عراق در دو جبهه غرب و جنوب دست به تحرکات وسیعی زد. در جنوب خود را تا جاده خرمشهر ـ اهواز رساند و به طرف جاده اهواز حرکت کرد و قصد داشت خرمشهر را دور بزند و در غرب از محور ازگله ـ قصر شیرین ـ سرپل ذهاب ـ گیلانغرب ـ سومار ـ نفتشهر و میمک به عمق 30 کیلومتر به داخل کشور تعرض کرد. به لطف خداوند، در جنوب بچهها با آمادگی که داشتند و همچنین با حضور وسیع و به موقع مردم، ضربه مهلکی را به دشمن وارد آوردند و او را تا مرزهای بینالمللی عقب راندند. اما در غرب، دشمن تجاوزش را گسترش میداد. در این مدت سعی کرد که از محور سومار خودش را به سهراهی استراتژیک اسلامآباد ـ ایلام ـ ایوان غرب و همچنین در منطقه گيلانغرب هم میخواست خودش را به سهراهی دیگری برساند. اما خوشبختانه همانطور که از رادیو شنیدید مردم ایوان، دلاورانه مقاومت کرده و تعدادی از تانکهایشان را منهدم کردند و سه دستگاه از آنها را هم به غنیمت گرفتند و تعدادی هم اسیر گرفتند. و دشمن بعثی ناچار شد که 11 کیلومتر از آن سهراهی مهم عقبنشینی کند. رزمندگان یکی از تیپها نیز 11 تانک دشمن را منهدم کردند و دشمن به ناچار عقبنشینی کرد.
قرار بود وقتی منافقین به تهران رسیدند، با پخش یک اعلامیه شدیداللحن از کشورهای دیگر درخواست حمایت کنند و آنها نیز منافقین را حمایت نمایند.([147])
عملیات فروغ جاویدان پیامدهای زیادی ـ عمدتاً به زیان سازمان ـ برای سازمان داشته است که، به طور گذرا به آنها اشاره میکنیم.
یکی از پیامدهای این عملیات، زیر سؤال رفتن خط استراتژی سازمان و به تبع آن زیر سؤال رفتن رهبری بود. سازمان استراتژی و برنامههای مختلفی را از ابتدای تأسیس و خصوصاً پس از پیروزی انقلاب مورد آزامایش قرار داده بود که با ورود به فاز جدید و تشکیل ارتش آزادیبخش، همه آنها را نوعی مردود و بیجواب قلمداد کرده بود و تنها راه مبارزه و براندازی نظام را نبرد مسلحانه و جنگ نوین ارتش آزادیبخش دانسته بود. با مطرح کردن این مسئله که « صلح طناب دار رژیم است» و «هیچگاه رژیم صلح نمیکند»، اقدام به عملیاتهای جدار مرز و نهایتاً چلچراغ و فروغ نمود و چون در عملیات فروغ جاویدان با شکست مواجه شد و صلح و آتشبس نیز میان ایران و عراق برقرار شد، لذا برای جبران این مسئله، رجوی علت شکست و ناکامی را در خود پرسنل سازمان و بیایمانی و ضعف آنها عنوان کرده و گفت: «اگر ایراد و مشکلی هست در خود شماست؛ خطمشی ما مشکلی نداشته است.»([148]) این خط در وادار کردن نیروها به اعتراف به خست و کمکاری و بیایمانی و عدم باور به تواناییهای خویش که در جلسات عمومی انجام شد، نمود پیدا کرد. به رغم این کار، شکسته شدن رجوی در ذهن تعداد زیادی از نیروها باعث ریزش نیرو گردیده، تعداد کثیری از اعضا و هواداران سازمان جدا شدند. همچنین در این راستا شعار محوری سازمان هم که «صلح و آزادی» بود زیر سؤال رفت. در راستای همین بحث است که رجوی همیشه در سخنرانیهایش پس از عملیات فروغ، تأکید مینماید که «ما زاییده جنگ نبودیم که با صلح از بین برویم» و دائم بر این موضوع توقف و تأکید خاصی داشت زیرا در ذهن افراد این سؤال مطرح شد که «ما برای تحقق صلح مبارزه میکردیم. اکنون که صلح محقق شده چرا باید مبارزه کرد؟» پس از این نیز رجوی استراتژی «جرقه و جنگ» را دنبال میکرد (جرقه از سازمان، جنگ از دو رژیم ایران و عراق).([149])
شکست سازمان در استراتژی و شعار محوری و همچنین تحولات منطقهای همچون جنگ عراق علیه
کویت و لشکرکشی نیروهای چند ملیتی علیه عراق و به تبع آن نزدیکی هر چه بیشتر عراق به ایران و سعی جدی عراق بر حل ریشهای مشکلات و معضلات موجود بر سر راه تعمیق روابط دو کشور، همه این مسائل موجب ریزش شدید نیرو گردید. بنا به گزارشات موثق حدود 2000 نفر نیروی بریده از سازمان در اروپا حضور دارند که از عملیات فروغ به بعد شروع به انفصال نمودهاند.
دیگر پیامد عملیات، محکومیت سازمان و عملیات فروغ از جانب گروههای اپوزیسیون بوده است. عمده گروههای مخالف جمهوری اسلامی، نظیر حزب دمکرات کردستان، چپیها و سلطنتطلبان، عملیات فروغ را نتیجه توهمات و خیالپردازیهای رجوی دانسته و حتی بعضیها سازمان را عامل ایجاد وحدت در جمهوری اسلامی عنوان کردهاند. پیامد دیگر عملیات فروغ جاویدان تلفات آن عملیات است. سازمان 1304 نفر کشته را خود رسماً تأیید و با عکس و زندگینامه منتشر کرده است. تعداد مجروحین نیز بالغ بر 1500 نفر برآورد شد که 700 نفر آنان معالجه سرپایی و سطحی داشتهاند و 800 نفر بستری و بعضاً جان سپردهاند. بر اساس اعترافات دستگیرشدگان و عکسهایی که از بعضی اجساد شناسایی شده تهیه گردیده است از مجموع 51 نفر هیئت اجرایی سازمان (مرکزیت) حداقل 33 نفر از آنها در صحنه عملیات حضور داشتهاند که 16 نفر آنان کشته شدهاند. لذا حجم ضربه به بدنه سازمان 50 تا 60 درصد بوده و به کادر مرکزی سازمان حدود 30 درصد ضربه وارد شده است که این تعداد علاوه بر تعداد مجروحین و از کار افتادگانی است که به عقب انتقال داده شدهاند. رضا پورآگل، مهدی افتخاری و مهدی کتیرایی از جمله کشتهشدگان مرکزیت در این عملیات میباشند.
تجهیزات منهدم شده سازمان در مجموع نبردهای عملیات فروغ جاویدان 612 خودرو از انواع مختلف،
72 تانک و زرهپوش، 21 توپ 122 میلیمتری و 51 تفنگ 106 میلیمتری که عمدتاً بدون خودرو حملکنده بودند برآورد گردیده است. آمار غنائم نیز حدود 500 دستگاه انواع خودرو و مقادیر زیادی تجهیزات انفرادی و جمعی بوده است. تنها پیامد مثبت این عملیات برای سازمان از بُعد تبلیغاتی بوده است. یکی از محورهای اساسی در مانور تبلیغاتی و ژست تشکیلاتی آنان پیشروی نیروهای سازمان تا حوالی کرمانشاه است و همیشه روی این مطلب، مانور تبلیغاتی میدادهاند.
از زمان عملیات فروغ تاکتیکهای سازمان تغییرات فاحش داشته اما استراتژی سازمان کاملاً حفظ شده است. سازمان معتقد است که در عملیات فروغ چون سازمان فقط به ارتش متکی بوده عملیات به شکست منجر شده است. در توجیه شکست عملیات، رجوی گفت: تمامی اتکاي ما به ارتش و ایدئولوژیمان بود و روی عنصر سیاسی کار جدی صورت ندادهایم و آن را با قیام کربلا قیاس نمود که امام حسین(ع) نیز تمامی اتکا را بر دو عنصر شمشیر و ایدئولوژی خود نهاد و از معادلههای سیاسی چشمپوشی کرد!! و همین باعث شکست گردید! از آن پس و با همین توجیه و در پی بنبست نظامی تحمیل شده، خط کار سیاسی در اولویت قرار گرفت ولی هیچگاه دنبالهروی از مشی مسلحانه به عنوان تنها راه مقابله با جمهوری اسلامی ایران، به کناری گذاشته نشد.([150])
* کتاب سه جلدی سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام(1344 تا 1384) از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی تهیه شده است. پس از هماهنگی با مسئولین محترم مؤسسه مذكور، بخشی از مطالب کتاب به صورت یک مقاله اخذ شده است.
[1]ـ نجات حسيني، بر فراز خليجفارس: ص 361.
[2]ـ همان، صص 361 ـ 362.
[3]ـ اقتباس از سایت ایران دیدهبان، 17 اسفند ماه 1381 هشتم مارس 2003.
[4]ـ مجموعه اعلاميهها ...، ج3: ص 141. روزنامه کیهان، 19/1/59: ص12.
[5]ـ نشریه مجاهد، ش38: ص8 .
[6]ـ مجموعه اعلامیهها و موضعگيريهاي سياسي مجاهدين خلق ايران (سه جلد، از 28 دي ماه 57 تا 4 خرداد 59)، تهران، مجاهدين خلق ايران، بهمن 58، بهار 59، خرداد 59، ج3: ص164. روزنامه کیهان، 28/1/59: ص3.
[7]ـ مجموعه اعلامیهها...، ج3: ص169. روزنامه کیهان، 28/1/59: ص9.
[8]ـ نشریه مجاهد، ش49: ص 1.
[9]ـ متن اطلاعیه 20/6/1359، جنگ تحمیلی در تحلیل...: صص 20 ـ 21. این اطلاعیه در فوقالعاده شش صفحهای نشریه مجاهد که بدون تاریخ در اواخر شهریور 1359 به عنوان پاسخ به اتهام مشارکت سازمان در کودتای نوژه انتشار یافته بود، در ص 5 درج گردید.
[10]ـ در جلد دوم کتاب حاضر، مواضع و عملکرد تشنجآفرین سازمان و زمینهسازی شورش مسلحانه طی سالهای 1359 و 1360 تشریح و تبیین شده است.
[11]ـ نشریه مجاهد، ش فوقالعاده، 10/8/1359: ص3.
[12]ـ روزنامه کیهان، 22/7/1359: ص4.
[13]ـ متن اطلاعیه 5 مهر 1359.
[14]ـ متن اطلاعیه 8 مهر 59.
[15]ـ متن اطلاعیه، 23 مهر 59.
[16]ـ جنگ تحمیلی در تحلیل گروهكها، تهران، اداره تحقيقات و بررسيهاي سياسي وزارت ارشاد اسلامي، شهريور62، ص20.
[17]ـ نشریه مجاهد، ش فوقالعاده، 10/8/59: ص3.
[18]ـ افرادی که به عنوان شهدای سازمان در جبههها در این نشریه و سایر نشریات مجاهد (از آذر ماه به بعد) معرفی میشدند یا از اعضای نیروهای نظامی رسمی کشور بودند که سازمان مدعی بود آنان هوادار یا عضو بودهاند، و یا کسانی بودند که در اثر بمباران یا تصادف در مسیر مناطق جنگی در حین مأموریتهای سازمانی کشته شده بودند.
[19] ـ نشریه مجاهد، ش فوقالعاده، 10/8/1359: ص3.
[20]ـ همان:ص12.
[21] ـ همان: صص1 و 11.
[22] ـ همان:ص11.
[23] ـ همان:ص3.
[24] ـ نشریه مجاهد ش114: ص37؛ مصاحبه مسعود رجوی. وی دراین مصاحبه تلاش میکند غیرمستقیم اثبات کند که از موضع نظام در مورد جنگ حمایت نمیکند و همراهی سازمان در ابتدا مشروط و محدود بوده و ماهیت جنگ را ناشی از تخاصم دو دولت میداند که هر دو از مشروعیت برخوردار نیستند. رجوی با ارائه نقل قولهایی از لنین و مائو تصریح میکند که اختلاف سازمان با پیکار، فقط در تاکتیک برخورد با نظام جمهوری اسلامی است.
[25] ـ در نشریه سازمان به مواردی که صرفاً جنبه بهرهبرداری تبلیغاتی آنها آشکار بود و توسط مسئولان ممانعت شده بود، تحت عنوان «فشار روزافزون مرتجعلين بر سربازان و درجهداران آزاده» اذعان شد این موارد که به وضوح نقض نظم و انضباط نیروهای نظامی و سوء استفاده از امكانات نظامی برای تبلیغات تشکیلاتی بود، با روحیه طلبکارانه و حق به جانب سازمان اینگونه بیان شده است:
«در تاریخ 3/12/59 ایادی منتجم، امام جمعه پایگاه وحدتی ]نیروی هوایی[ دزفول، مانع از فروش نشریه مجاهد توسط یک سرباز میشوند ... ضمناً به دو سرباز دیگر که روی تانک چیفتن کار میکردند به دلیل گرفتن عکس یادگاری با آن همراه با آرم سازمان، اخطار کردند که در صورت تکرار اخراج خواهند شد.» نشریه مجاهد، ش114:ص47.
[26] ـ جنگ تحمیلی در تحلیل ...: ص26.
[27] ـ نشریه مجاهد، ش فوقالعاده، 25/8/1359: صص2 و 7.
[28] ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 17/8/1359: ص1.
[29] ـ نشریه مجاهد، ش فوقالعاده، 25/8/1359: ص5.
[30] ـ نیروهای مردمی مسلح در شهرهای مناطق جنگی تحت پوشش و سازماندهی «سپاه» و «کمیتههای انقلاب اسلامی» قرار داشتند و سازمان «بسیج» که هنوز نوپا بود نیز در حال گسترش بود و بخشهایی از مقاومت غیررسمی و مردمی را مدیریت میکرد. همچنین ستاد جنگهای نامنظم در جنوب کشور هم به تازگی با مسئولیت دکتر چمران نماینده امام در شورای عالی دفاع شکل گرفته بود. بنابراین هیچ محمل و ضرورتی برای حضور یک تشکل سیاسی نظامی وجود نداشت.
[31] ـ نشریه مجاهد، ش فوقالعاده، 25/8/1359: ص4.
[32] ـ در آن زمان رئیسجمهور، طی حکمی از سوی امام خمینی، به مسئولیت فرماندهی کل قوا منصوب شده بود که در سال 1360 به دلیل عدم کفایت و صلاحیت، عزل گردید.
[33] ـ نشریه مجاهد، ش فوقالعاده، 25/8/1359: ص4.
[34] ـ نشریه مجاهد، ش99 و ش110 و ش114 (مورخ 26/12/59) نمونههایی از این تبلیغات در قبال برخورد با عناصر سازمان در مناطق جنگی را تا پایان سال1359، در بر دارند.
[35] ـ واقعه مزبور اساساً بازتاب سیاست منطقهای رژیم صهیونیستی در جهت جلوگیری از دسترسی ملتهای مسلمان به فناوری انرژی هستهای محسوب میشد و یکی از علل آن، احتمال پیروزی جمهوری اسلامی و یا نیروهای انقلابی در داخل عراق در آن مقطع زمانی بود که اسرائیل در هماهنگی با امریکا زیرساخت تأسیسات بهرهبرداری نشده هستهای عراق را منهدم ساخت و ربطی به ماهیت وابسته رژیم بعث عراق نداشت. اما رژیم صدام کوشید در تبلیغات منطقهای و در بین کشورهای اسلامی از این واقعه بهرهبرداری نماید و خود را دشمن صهیونیسم معرفی کند تا بتواند افکار عمومی اعراب و مسلمانان را به نفع خود و علیه ایران جلب نماید. سازمان نیز در امتداد همین سیاست تبلیغاتی رژیم صدام، در آستانه رویارویی مسلحانه گسترده با نظام، در مورد جنگ تحلیل وارونه ارائه میداد.
[36] ـ نشریه مجاهد، ش 125، 27/3/1360: ص5.
[37]ـ بررسی تخلیه تلفنی توسط منافقين، پاياننامه كارشناسي، دانشكده اما باقر(ع)، تاريخ رساله 1374: صص 14 ـ 22؛ با تلخیص.
[38]ـ جابانی، روانشناسی خشونت و ترور(كنكاشي در سازمان مجاهدين خلق ايران)، انگلستان، ايران اينترلينك، چاپ اول 2005، 1384، ص68.
[39] ـ سبحانی محمدحسين، روزهای تاریخ بغداد، جلد1، كلن، كانون آوا، چاپ اول، زمستان 1383، ص304.
[40]ـ همان.
[41] ـ همان: صص306 ـ 307.
[42] ـ "برای قضاوت تاریخ"، متن مذاكرات مسعود رجوي با مسئولين اطلاعاتي عراق (در زمان حكومت صدام)، انگلستان، ايران اينترلينك چاپ اول، تابستان 1383.
[43] ـ همان: ص45.
[44] ـ سبحانی محمدحسين، روزهای تاریخ بغداد، جلد1، كلن، كانون آوا، چاپ اول، زمستان 1383، صص304 ـ 307.
[45] ـ همانگونه که در گفتار پیشین اشاره شد، پس از فروپاشی رژیم صدام حسین اسناد منتشره ارتباط منافقین و صدام اعم از صوتی و تصویری و مکتوب در خارج کشور عرضه شده و بر روی سایتهای اینترنتی قرار گرفت که بخشی از آنها توسط مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی جمعآوری و نگهداری شده است. در بخشهای مختلف کتاب به این موارد استناد شده که از جمله بحث حاضر مبتنی بر آنها نگاشته شده است.
[46] ـ پس از سقوط صدام حسین، توسط نیروهای مردمی و مبارز که به مراکز اطلاعاتی رژیم بعث حمله کرده بودند، بعضی از نوارهای ویدئویی ضبط مخفی استخبارات از جلسات فیمابین مقامات عراقی با سران سازمان (رجوی، ابریشمچی، داوری و ...) افشا گردید که از طریق برخی فعالان سیاسی مخالف سازمان و جدا شدگان در اروپا منتشر شد. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی نیز توانست به بخشی از این اسناد و نوارها دسترسی پیدا کند. در این کتاب، قسمتهایی از این نوارها پس از ترجمه، برای اولین بار منتشر میشوند.
[47] ـ عباس داوری که از معدود سران سازمان بود که با مقامات ارشد اطلاعاتی و امنیتی عراق مذاکره میکرد، خود شخصاً در مذاکرات به زبان عربی صحبت میکرد و در برخی ملاقاتهای سری مسعود رجوی با مقامات عراق یا سایر کشورهای عربی، صحبتهای فیمابین را نیز ترجمه میکرد.
[48]ـ سبحانی، روزهای تاریک بغداد: ص233.
[49]ـ برگرفته از بولتن نظامی ـ تحلیلی سپاه پاسداران، قرارگاه غرب ـ سال 1367.
[50]ـ بررسی اطلاعاتی. عملیات فروغ جاويدان، پايان نامه تحصيلي دوره كارشناسي دانشگاه امام باقر(ع)، تابستان77، موجود در آرشيو مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صص 22 ـ 23؛ برگرفته از نوار ویدئویی سخنرانی رجوی.
[51] ـ جابانی، روانشناسی خشونت و ترور...: صص 68 ـ 69.
[52]ـ راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ: صص 392 ـ 393.
[53] ـ شمس حائری، مرداب (نسخه اینترنتی): صص55 ـ 56.
[54] ـ منظور عبدالکریم لاهیجی است که در سال]هاي[ 58 و 59 وکیل محمدرضا سعادتی عضو مرکزیت سازمان در ماجرای رابطه اطلاعاتی با کشور شوروی، بود. وی تا مدتها از سازمان حمایت میکرد و در خارج کشور نیز از حامیان و وابستگان سازمان محسوب میشد اما از سال 62 به بعد به تدریج روابط او با سازمان تیره شد و در زمره مخالفان سازمان درآمد. لاهیجی کاندیدای سازمان برای مجلس بررسی قانون اساسی در سال 58 بود و در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی، هم خود عضو اصلی شورای معرفی نمایندگان ترقیخواه در کنار رجوی و خیابانی بود و هم به عنوان کاندیدای سازمان معرفی گردید. در پاریس نیز ارتباطات و امکانات لاهیجی در خدمت تثبیت موقعیت سازمان و شورای مقاومت قرار گرفت. نشریه مجاهد، ش1 و ش2 و ش فوقالعاده5 و ش27 و ش58.
[55] ـ بال شکسته: صص18 و 20.
[56] ـ دموکراسی خیانت شده: صص148 ـ 153.
[57] ـ همان: ص157.
[58] ـ نشریه اتحادیه انجمنهای ...، ش98: ص1.
[59] ـ بررسی اطلاعاتی عملیات فروغ جاويدان، پاياننامه تحصيلي دوره كارشناسي دانشگاه امام باقر(ع)، تابستان 77، موجود در آرشيو مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ص23. نیز متن اصلی اطلاعیه 29 خرداد رجوی مندرج در نشریه اتحادیه انجمنهای ...، ش98، 29/3/1366: ص1.
[60] ـ نشریه اتحادیه انجمنهای ....، ش101: ص1.
[61]ـ شمس حائری، مرداب (نسخه اینترنتی): ص57.
[62]ـ كتاب پایان جنگ، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، نويسنده محمد دروديان، چاپ دوم، صص 20 ـ 33.
[63]ـ همان: ص51.
[64]ـ روزشمار جنگ ايران و عراق، ج50(اسكورت نفتكشها)، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، نويسنده محمود يزدانفام، چاپ اول 1378، ص14.
[65]ـ همان: ص59.
[66]ـ نشریه اتحادیه انجمنهای ...، ش103: صص 1ـ3.
[67]ـ روزشمار جنگ ...، ج50: صص 88 ـ 89.
[68]ـ نشریه اتحادیه انجمنهاي ...، ش103: صص 1 و 4ـ5.
[69]ـ همان، ش104، صص 1 و 4ـ5.
[70]ـ روزشمار جنگ ...، ج50: صص 158 ـ 159.
[71]ـ همان، ص340.
[72]ـ نشریه اتحادیه انجمنهاي ...، ش106، صص 1ـ4.
[73]ـ روزشمار جنگ...، ج 50: ص401.
[74]ـ نشریه اتحادیه انجمنهاي ...، ش107: صص 1 12ـ14.
[75]ـ همان: صص1 و 10 ـ 11.
[76]ـ روزشمار جنگ...، ج 50: صص 532 و 540.
[77]ـ همان: ص740.
[78]ـ نشریه اتحادیه انجمنهای ...، ش109: صص1 و 4ـ5.
[79]ـ همان، ش108: ص 6.
[80]ـ همان: ص34.
[81]ـ همان. یک عضو سابق سازمان درباره پیوند صدام و رجوی چنین نوشته است:«معمای بزرگ اینکه چگونه صدام ضدایراني دیکتاتور، با تعدادی ایرانی مدعی انساندوستی و آزادیخواهی تا بدین حد از انطباق میرسند، را باید در وحدت ایدئولوژیک آنها یافت. صدام حسین بعضی از بهترین دوستان و بعضی از اقوام خود را با تیغ کینه خود آشنا کرد، ولی همواره حامی بیچون و چرای مجاهدین بود.» جابانی، روانشناسی خشونت و ترور: صص 69ـ70.
[82]ـ همان، ش131: ص54.
[83]ـ مجموعه گزارشهای حفاظت اطلاعات ستاد نیروهای مسلح غرب کشور از تاریخ 21/1/1366 تا 18/9/1366.
[84] ـ پایان جنگ ....: ص62.
[85] ـ در منابع داخلی سازمان، هر تیپ دارای 250 نفر نیرو اعلام میشد. تعدادی از اسرای ایرانی از اردوگاههای اسرا در سراسر عراق با تطمیع و فریب و وعده شرایط بهتر زیستی، نیز گردآوری شده و در این تیپها سازماندهی شده بودند.
[86] ـ راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ: صص396 ـ 398.
[87] ـ آغاز تا پایان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، نوسينده محمد دروديان، چاپ هشتم1383، صص197 ـ 198.
[88] ـ پایان جنگ ...: ص77.
[89] ـ آغاز تا پایان ....: ص202.
[90] ـ برگرفته از اصل نوار سخنرانی رجوی، پس از عملیات تصرف مهران ـ تیرماه 1367.
[91] ـ راستگو، مجاهدین خلق در آیینه تاریخ: صص398 ـ 399.
[92] ـ بولتن ویژه آزادیبخش؛ موجود در دانشکده امام باقر(ع): صص156 ـ 157.
[93] ـ متن پیاده شده نوارهای مذاکرات نمایندگان سازمان و مسئولان اطلاعات نظامی ارتش عراق.
[94] ـ همان.
[95] ـ آغاز تا پایان ...: ص202.
* بريدگي از اصل كتاب است.
[96] ـ منظور، عملیات حمله به پایگاه ژاندارمری در منطقه مرزی دهلران بوده است که در اول تیر ماه 1366 صورت گرفت و طی آن 5 تن از سربازان ایران به شهادت رسیدند و 7 تن مجروح شدند ولی سازمان آمار داد که 138 تن از نیروهای ایران را کشته و زخمی کرده است، نشریه اتحادیه انجمنهای ...، ش100: صص1 ـ 3.
[97] ـ منظور، دکتر فاضل براک است که در آن زمان، رئیس سازمان کل اطلاعات عراق (مخابرات) بود.
[98] ـ متن پیاده شده نوار مذاکرات.
[99] ـ بولتن خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران، 8/4/1367.
[100] ـ پایان جنگ ...: صص147 ـ 163.
[101] ـ همان: صص175 ـ 180.
[102] ـ بررسی اطلاعاتی عملیات فروغ ....: صص48 ـ 49.
[103] ـ همان: ص184.
[104] ـ ترجمه از اصل نوار «مروین دایملی» به تاریخ 27 ژوئن 1988/6 تیر 1367.
[105] ـ تعبیر «فروغ جاویدان» در سطح تبلیغات وسیع، پیش از این توسط رژیم شاه در مهر ماه سال 1351 در عنوان رپرتاژ تصویری جشنهای سلطنتی 2500 ساله، به کار رفته بود. «فیلم بزرگ رخداد جشنهای تاریخی قرن ما» با نام «فروغ جاویدان» که توسط 32 فیلمبردار تهیه شده بود، در اواخر مهر 51 به طور همزمان، در 30 سینمای تهران و 40 سینمای شهرستانها نمایش داده شد.
[106] ـ از همین رو تعدادی از کارشناسان سیاسی نظامی، عملیات فروغ را به عملیات «کرگدنوار» تشبیه میکنند. چون کرگدن با گردنی کوتاه و چاق عملاً توان دیدن اطراف را ندارد و صرفاً جلوی خود را دیده و به شاخص روبهروی خود امیدوار است.
[107] ـ مهدی براعی؛ که گویا در جلسه حاضر نبوده است.
[108] ـ ابراهیم ذاکری.
[109] ـ مهدی مددی.
[110] ـ محمود مهدوی.
[111] ـ حسن نظامالملکی.
[112] ـ مهدی افتخاری.
[113] ـ فرهاد الفت.
[114] ـ سازمان به تشکیلات درون زندانها اطلاع داده بود که به زودی نظام جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد. بنابراین، از آمادگی برای پیوستن به سازمان و کمک به آزادسازی شهرها برخوردار باشند. ر.ک: دفتر سیاسی حوزه نمایندگی ولیفقیه در سپاه، بولتن «رویدادها و تحلیل«، ش46، 29/5/1367: ص22.
[115] ـ حسین ابریشمچی.
[116] ـ محمدعلی جابرزاده.
[117] ـ هواداران مجاهدین که در آن زمان در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبردند به زعم و تحلیل مسعود رجوی به سه گروه تقسیم می شدند:
1 ـ خائنین ـ کسانی که همراهی خود با جنبش مجاهدین را یک اشتباه اعتقادی و تاریخی میدانستند و آن را یک حرکت ضدخلقی قلمداد و مترصد جبران بدهی خود به مردم بودند.
2 ـ خرده بورژوازها ـ شامل آن دسته از کسانی که بنا به شرایط سخت زندان، خود را نادم و پشیمان جلوه داده تا از حداکثر تسهیلات زندان بهره برده و با عبور محافظهکارانه از پروسه سیاسی و مبارزاتی در پی آیندهسازی برای خود و خانوادههایشان میباشند.
3 ـ اسرای مجاهد خلق ـ دسته سوم به آن دسته از افرادی اطلاق میشد که یا علناً بر سر مواضع سازمانی مانده بودند و یا کاملاً تاکتیکی برخورد میکردند تا شرایط موسوم به X (وضعیتی غیرقابل پیشبینی) فراهم آید ـ تشکیلات نیمبندی که از طریق این افراد در تعدادی از زندانهای کشور به وجود آمده بود و خبر آن از طریق خانودههایشان به سازمان در اروپا منتقل گردیده بود، مجاهدین را بر آن داشت که روی این نیروها به عنوان ذخیرهای برای عملیات فروغ حساب ویژهای باز کنند ـ مسعود رجوی باور داشت که رهایی هر یک از آنها در جریان فتح نظامی شهرها میتواند به مثابه اضافه شدن صد نیروی با انگیزه به رزمندگان ارتش آزادیبخش باشد.
پس از شکست عملیات فروغ؛ از اسناد به دست آمده و اعترافات عناصر دستگیر شده مشخص گردید تعدادی از زندانیان منافق، برای همراهی با فاتحین جنگ اعلام آمادگی و حتی شورش کرده بودند، به همین دلیل تجدید محاکمه گردیدند.
[118] ـ محمدعلی توحیدی.
[119] ـ «روند حوادث نظامی این باور را در منافقین تقویت کرده بود که نیروهای نظامی ایران بر اثر حملات عراق متلاشی شدهاند و ... بر پایه این تصور، از چند ماه قبل، خروج منافقین از داخل کشور برای سازماندهی در بیرون، شتاب بیشتری به خود گرفت، در این مرحله (طی مرداد و پاییز1366) نیروهای سازمان به عراق منتقل شدند.». ر.ک: رویدادها و تحلیلها»، ش46، 29/5/1367: ص22.
[120] ـ رجوی متأثر از جامعهشناسی قدرت از منظر عراقیها، بر این باور بود که «الحق لمن غلب» «حق با کسی است که غلبه دارد».
رجوی با حضور طولانی خود در عراق و فاصلهای که با مردم ایران و خواستههای آنها پیدا کرده بود، عموماً تحلیلهایش متناسب با فضای عراق و مردم آن کشور تنظیم شده بود.
[121] ـ مهدی کتیرایی.
[122] ـ ثریا شهری، ناظر تقسیم مهمات و ابزار جنگی.
[123] ـ محمود عضدانلو، مسئول ترابری.
[124] ـ مسئول امداد.
[125] ـ حسن جزایری.
[126] ـ کاظم رجوی.
[127] ـ تمامی سلاحهای به کار گرفته شده از سوی منافقین توسط دولت بعثی تدارک شده بود. ر.ک: «پایان جنگ» سیری در جنگ ایران و عراق، ج5: ص185، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ.
[128] ـ بررسی اطلاعاتی عملیات فروغ: صص53 ـ 64، نقل از فروغ بیدروغ.
[129] ـ همان: صص37 ـ 38 متخذ از بولتن «مرصاد» متعلق به حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران، قرارگاه غرب ـ 1367.
[130] ـ همان: ص41، متخذ از اسناد بازجوییهای به دست آمده از اسرا.
[131] ـ همان: صص41 ـ 42؛ آمار منتشره از سوی قرارگاه غرب سپاه پاسداران ـ 1367.
[132] ـ همان: ص42؛ متخذ از اسناد مذکور در پینوشت 47.
[133] ـ همان: ص43.
[134] ـ همان: صص43 ـ 44.
[135] ـ همان: صص45 ـ 46.
[136] ـ همان: صص39 ـ 40، متن بازجویی از اسرای عملیات مرصاد ـ 1367.
[137] ـ همان: صصص47 ـ 48، از متن مصاحبه با یکی از کارشناسان اطلاعاتی ـ عملیاتی منطقه غرب کشور، درسال 1376.
[138] ـ روزنامه همشهری، تاریخ 4/5/1384 به نقل از سردار رضوان مدنی
[139] ـ فروغ بیدروغ پيرامون راه موسي ]منشعب از سازمان مجاهدين خلق[، ]چاپ اروپا[، 19 بهمن 1367: ص16.
[140] ـ همان: صص16 ـ 17.
[141] ـ پایان جنگ ....، ج5: ص190.
[142] ـ همان: ص17.
[143] ـ همان: ص18.
[144] ـ همان: ص19.
[145] ـ همان: ص20.
[146] ـ همان: ص21.
[147] ـ مجله پیام انقلاب، شماره 220: صص18 الی 21، شهریور 1367، به نقل از سردار شبانی، از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
[148] ـ سازمان همواره با فرافکنی و برخوردهای ایدئولوژیک مترصد توجیه عملکرد خود میباشد، پس از شکست در عملیات فروغ، رجوی در یک نشست طولانی در عراق، علت شکست را به نیروها و ضعف ایدئولوژیک آنان معطوف داشت تا سرپوشی بر محاسبات غلط (اطلاعاتی و تحلیلی) خود بگذارد.
رجوی آخرین نقطه پیشروی نیروهایش (تنگه چهارزبر) را بهانه کرد و اعلام داشت: «شما در تنگه چهارزبر گیر نکردید بلکه در تنگه توحید، زمینگیر شدید» و اضافه کرد «ضعف ایدئولوژیک شما باعث گردید تا در تنگه آرزوها و خصلتها و خواستههایتان درجا بزنید» ـ سپس با یک برنامهریزی قبلی تعدادی از نفرات را صدا زد و از آنان سؤال کرد: «وقتی به تهران میرسیدی چه کار برایت اولویت داشت؟» و سؤال شونده بیدرنگ پاسخ میداد: «قصد داشتم پیش پدر و مادرم بروم و این پیروزی را به آنها تبریک بگویم». رجوی خطاب به بقیه نیروهای حاضر از این روحیه به مثابه ماده شدن خصلتهای بورژوازی ياد نمود و آن را در تضاد با ایدئولوژی مجاهدین خواند و گفت: «خب، معلوم است با این تفکر، بایستی هم در چهارزبر گیر میافتادیم، وقتی دیدار با فامیل بهانهای برای رسیدن به هدف میشود، بالتبع از جوهر و تقدس هدف غائی میکاهد.»
[149] ـ استراتژی جرقه و جنگ: قبول قطعنامه 598 از طرف نظام و شکست عملیات فروغ، استراتژی جنگ مسلحانه سازمان را به بنبست کشاند و یا حداقل این نگرانی را به دنبال داشت که پس از آتشبس میان تهران و بغداد، تکلیف سازمان ـ ارتش آزادیبخش ـ و مشی مسلحانه چه خواهد شد؟
رجوی در یک نشست اختصاصی با اعضا به این مهم پرداخت و با رسم یک مثلث روی تابلو عنوان داشت: «یک ضلع این مثلث صحیح است، یک وجهاش جنگ است و ضلع سوم نه جنگ و نه صلح است. ضلع سوم شرایط فعلی است که ما را قفل کرده و اگر این حالت به سمت صلح برود، بیشک مجاهدین در خاک عراق به پایان خواهند رسید، لذا وظیفه ما این است که زمان را جلو بکشیم...»
«جامعهشناسی و روانشناسی طرف عراقی و رژیم، مبین آن است که هیچ کدام در پی صلح دائم نیستند و قطعاً روزی جنگ دومی آغاز خواهد شد، وظیفه ما این است که ضلع فعلی این مثلث (نه جنگ و نه صلح) را به سمت ضلع دوم یعنی جنگ دوم سوق دهیم». این استراتژی بعدها تحت نام «جرقه و جنگ» ـ جرقه از مجاهدین، جنگ از آنها معروف شد و همه نیروها روی این استراتژی کوک شدند تا با ایجاد فتنه روابط و مذاکرات دو طرف را مخدوش کنند.
رجوی معتقد بود که استخبارات و مخابرات رژیم عراق زمینه مناسبتری نسبت به سیستم سیاسی و اجتماعی عراق دارند تا او بتواند با تحریک آنان، استراتژی خود را جلو ببرد. از همین رو بخش عارفی (رابطه با دو سرویس عراقی) بسیار فعال شد تا دائماً برای پیشبرد سیاست خود، فضاسازی نمایند.
اگر چه عمر رژیم صدام به آنجایی نرسید که خواسته سازمان (جنگ دوم) تحقق یابد؛ و لیکن فضا به اندازهای باز شد که آنها توانستند در راستای عینی کردن مشی مسلحانه خود و ارتقاي روحیه نفرات پاسیو شده، مسیر جنگ شهری را مجدداً باز کنند و با خمپاره و ترور، تاکتیک قدیمی خود را دنبال کنند.
[150] ـ نشست عاشورا: پس از مدتی که از عملیات فروغ گذشت، رجوی در نشست عاشورا زمینه لازم را برای انتقال بخشی از سازمان به اروپا و شروع به کار سیاسی را فراهم نمود. در مرتبه قبل که رجوی همراه با کلیه عناصر سازمانی از فرانسه به عراق منتقل شدند، مهدی ابریشمچی عنوان داشته بود که منبعد هر که در اروپا بماند خواهد سوخت و ماندن هیچ نیرویی نه مشروعیت دارد و نه کاری از پیش خواهد برد و اساساً خط قرمز ما روی همین ماندن یا نماندن تعیین شده است.
رجوی در نشست موسوم به عاشورا، با یک مقدمه طولانی از قیام کربلا، نتیجه گرفت که شکست نظامی امام حسین(ع) نه به خاطر بحث نیرویی او بود (72 نفر در مقابل 3000 نفر) بلکه این شکست بدان معطوف میگردد که امام حسین(ع) تمامی انرژی خود را روی شمشیر و ایدئولوژی خود گذاشت و از نقش عنصر خارجی غافل گردید. ما که او را رهبر عقیدتی خودمان میدانیم و معتقدیم که باید از قیام کربلا درس بگیریم، ضمن اعتقاد کامل به شمشير و ايدئولوژي مجاهدين، بايد از تجزيه مولايمان بهره برده و در پي كسب مشروعيت آلترناتيو خود در عرصه بینالمللی باشیم .... منبعد مجاهدین و ارتش آزاديبخش در عراق تحت مسئوليت مسعود رجوي به راهبردی کردن استراتژی جرقه و جنگ مشغول شدند و با مطرح کردن مریم رجوی به عنوان رییسجمهور برگزیده و انتقال او و بسیاری از نیروهای قدیمی به فرانسه و فعال کردن شورای ملی مقاومت، عملاً مبحث حمایتهای سیاسی،؛ جذب نیرو و مالی سازمان را در اروپا و امریکا سازماندهی نمودند.