pdfمتن مقاله980.17 KB

 

واكاوي جنگ عراق عليه ايران از منظر

رهيافت جامعه‌شناسي تاريخي‌

نبي‌اله ابراهيمي*

چكيده‌

هدف اصلي اين نوشتار، بررسي و واكاوي جنگ عراق عليه ايران بر مبناي رهيافت جامعه‌شناسي تاريخي است. مفهوم جنگ به طور ويژه‌اي در روابط بين‌الملل و به ويژه در نظريه واقع‌گرايي كلاسيك و نوواقع‌گرايي بدون توجه به تأثيرات كاركردي آن، بر قوام و شكل‌گيري كشور مورد مطالعه واقع مي‌شود. جامعه‌شناسي تاريخي به عنوان يك شاخه تركيبي و حوزه‌ ميان رشته‌اي، نقطه تلاقي دو علم تاريخ و جامعه‌شناسي است كه امروزه تحت عنوان رويكرد جامعه‌شناسي تاريخي به خصوص در روابط بين‌الملل(يعني نگاه تاريخي به كشور و سامانه بين‌المللي) شناخته مي‌شود. اين مقاله در صدد است به دو عنصر مهم در چارچوب گفتمان جنگ عراق عليه ايران، يعني شكل‌گيري كشور و هويت در چارچوب قلمرو سرزميني ايران، از منظر جامعه‌شناسي تاريخي بپردازد و كاستي نظريه‌هاي تقليل‌گرايانه (جريان اصلي) در روابط بين‌الملل به مسئله مذكور را برطرف نمايد.

واژه‌هاي كليدي: جنگ/ جامعه‌شناسي تاريخي/ هويت / ايران / روابط بين‌الملل‌

مقدمه‌

بيست سال از جنگ عراق عليه ايران مي‌گذرد. جنگ و گفتمان آن اگرچه از لحاظ احساسي و هويتي نمي‌تواند به تاريخ سپرده شود اما از لحاظ علمي طي چند دهه آينده به امر تاريخي بدل خواهد شد كه تحليل علمي آن براي جاودانگي آن گفتمان، بر دوش پژوهشگران كنوني كشور است. به‌عبارتي، پژوهشگران جنگ و گفتمان آن را بايد به گونه‌اي با رويكردهاي علمي مختلف بررسي كنند كه گفتمان فوق به عنوان "ارجاع گفتماني" و "امري هويتي" براي ايرانيان به خصوص نسل‌هاي آينده تحكيم يابد.

جنگ عراق عليه ايران را مي‌توان از رويكردهاي مختلفي مورد بررسي قرار داد. از آن جمله رويكرد يا رهيافت جامعه‌شناسي تاريخي است كه رويكرد نويني به روابط بين‌الملل و مسائل مختلف اين رشته است. جامعه‌شناسي تاريخي به‌عنوان يك شاخه تركيبي و حوزه‌اي ميان رشته‌اي، نقطه تلاقي دو علم تاريخ و جامعه‌شناسي محسوب مي‌شود. در واقع اين رشته، جامعه‌شناسي جوامع پيشين را براساس اسناد و گزارش‌هاي تاريخي بر جاي مانده ر بررسي مي‌كند.

جامعه‌شناسي تاريخي به جاي يك الگوي ايستا بيشتر بر فرايند و تغيير، تأكيد مي‌كند و مستقيماً تمايز ميان تببين‌هاي مبتني بر ساخت و مبتني بركارگزار1 را منظور نظر دارد.(1) اسكاكپل، يكي از صاحب‌نظران جامعه‌شناسي تاريخي، اين علم را اين گونه تعريف مي‌كند:

<يك پژوهش سنتي پيوسته و همواره نوين‌سازي شده كه براي درك ساختارهاي كلان و روندهاي دگرگوني بكار مي‌رود.>

اين رشته متفاوت از جامعه‌شناسي سنتي است؛ زيرا نگرش بنيادي آن به محتواي دگرگوني و محتواي تاريخ است. همچنين اين رشته متفاوت از رشته تاريخ سنتي است، زيرا به ساختارهاي اجتماعي مي‌نگرد و به بازگويي داستان‌هاي افراد و تعريف رخدادها در قالب تاريخ سنتي نمي‌پردازد.(2)

در اين راستا، هاليدي مي‌گويد: <جامعه‌شناسي تاريخي، يك دستور دوم را براي روابط بين‌الملل نيز فراهم مي‌آورد، زيرا كشور را همچون يك رشته از نمادها به شمار مي‌آورد و پارامترهاي بسيار بيشتري را براي نظريه‌پردازي فراهم مي‌كند. جامعه‌شناسي تاريخي نه تنها به نگرش آينده كشور مي‌پردازد، بلكه چگونگي شكل‌گيري و دگرگوني كشورها را نيز بررسي مي‌كند.>

اسكاكپل، چهار ويژگي زير را براي مطالعات جامعه‌شناسي تاريخي بر مي‌شمرد:

1.   اين مطالعات با پرسش‌هايي در خصوص ساخت‌ها يا فرايندهاي اجتماعي كه به صورت پديده‌هاي عيني در زمان و مكان فهم مي‌شود، مواجه است.

2.   اين مطالعات، فرايندهاي فرا زمان را مورد توجه قرار مي‌دهد و رشته‌هاي گذرا و موقت را با هدف دستيابي به نتايج، جدي تلقي مي‌كند.

3.   اين مطالعات، ارتباط متقابل ميان كنش معني‌دار و هدفمند و بسترهاي ساختي به منظور معقول‌سازي پيامدهاي آشكار و پنهان در زندگي فردي و اجتماعي را مورد توجه قرار مي‌دهد.

4.   اين مطالعات، جنبه‌هاي ويژه و مهمي از ساخت‌ها و الگوهاي تغيير اجتماعي را برجسته و نمايان مي‌سازد.(3)

با اين رويكرد نو و بديع و بهره‌گيري از منابع در نوشته‌هاي جامعه‌شناسان تاريخي نظير اسكاكپل، تيلي و والرشتاين كه در كتاب‌ها و مقالات انتشار يافته، توجه صاحب‌نظران روابط بين‌الملل را نسبت به آن جلب كرده است. رويكرد جامعه‌شناسي تاريخي در روابط بين‌الملل موضوعي نو در اين رشته محسوب مي‌شود و مطالعات و تحليل‌هاي زيادي درباره آن انجام شده است. پژوهشگران اين عرصه‌ها مي‌كوشند رهيافت نظريه‌پردازي جامعه‌شناسي تاريخي را به عنوان مدخلي براي تحليل و واكاوي تحولات مختلف مورد استفاده قرار دهند.(4)

 در اين مقاله تلاش شده دو عنصر شكل‌گيري دولت و تأثير جنگ بر هويت ايراني، مورد كند وكاو قرار گيرد. به‌عبارتي هدف اصلي مقاله تبيين تأثير جنگ عراق عليه ايران بر شكل گيري دولت مدرن در ايران يا تسريع آن مي‌باشد.

جنگ‌ها كه اغلب از منظر واقع‌گرايي و در چارچوب گفتمان سود و زيان يا برد و باخت مورد بررسي قرار مي‌گيرند، مي‌توانند از منظرهاي متفاوتي همچون جامعه‌شناسي تاريخي، نمود يافته و تأثير آن بر شكل‌گيري كشور، سامانه بين‌الملل جنگ و هويت ملي يا جنگ و تغيير، سنجيده شوند. در اين مقاله، ابتدا مفهوم جنگ در روابط بين‌الملل از منظر واقع‌گرايي و نوواقع‌گرايي بررسي خواهد شد، سپس جنگ و تأثير آن بر شكل‌گيري كشور از ديدگاه جامعه‌شناسي تاريخي" چارلز تيلي "مورد كندوكاو قرار گرفته و آن گاه رويكرد فوق در مورد جنگ عراق عليه ايران در قالب شكل‌گيري دولت مدرن يا به تعبيري دولت - ملت سازي و هويت ايراني از منظر جامعه‌شناسي تاريخي، تبيين مي كند.

جنگ در روابط بين‌الملل‌

مطالعه جنگ و منازعه يكي از موضوعات مهم روابط بين‌الملل است. جنگ يكي از خشونت‌هاي سازمان يافته است كه توسط واحدهاي سياسي عليه همديگر رخ مي‌دهد. دو پيامد مهم براي تعريف اين رخداد وجود دارد، نخست آن كه هر خشونتي جنگ قلمداد نمي‌شود مگر آن كه به نام يك واحد سياسي رخ دهد. دوم آن كه، خشونت يك واحد سياسي با يك واحد سياسي ديگر باشد.(5) در سامانه بين‌المللي نوين، كاركردهاي جنگ به مثابه كنش اجتماعي است كه ممكن است داراي سه كاركرد يا نگرش زير باشد:

1.   اهداف كشور ممكن است با جنگ به عنوان كنش اجتماعي تحقق پيدا كند.

2.   در سامانه كشورها جنگ يكي از مكانيسم‌ها اصولي آن است كه، همانطور كه والتز گفته، عامل "توزيع ظرفيت‌ها" و مولفه‌هاي "توزيع قدرت" كشوري در قبال كشورهاي ديگر در يك سامانه يا ساختار است. .به بيان ديگر، موقعيت آن كشور در سطح سامانه بين‌المللي به عوامل فوق بستگي دارد.

3.   درجامعه كشورها، جنگ داراي رويكردي دو جانبه است از سويي جنگ، مانفيست بي‌نظمي يا تهديدي در راستاي ساخت و تشكيل جامعه خود كشورها يا بازگشت كشورها به وضعيت ما قبل مدرن است و از سوي ديگر، جنگ ابزار دستيابي كشورها به اهداف‌شان و به نوعي ابزار شكل‌دهي به سامانه بين‌المللي نيز محسوب مي‌شود.(6)

از اين منظر، جنگ نقش دوگانه‌اي دارد. چرا كه از يك طرف، تهديدي براي كشورها و از طرفي، ابزار حمايتي آن نيز هست يا به زبان ساده‌تر، جنگ نقشي شمشير دو لبه‌‌اي را براي جامعه بين‌المللي بازي مي‌كند.(7) به هر حال، جنگ از منظر واقع‌گرايي و نو واقع‌گرائي، عنصر مهمي براي رسيدن به منافع عاليه كشور و ثبات در سامانه بين‌المللي است. از منظر مكتب انگليسي، جنگ به مثابه هنجارها و نهادي است كه به كشورها و جامعه بين‌الملل كمك مي‌كند نظم را به واحدهاي جامعه مذكور برگرداند. در ارتباط ميان جنگ با ليبراليسم، مفهوم فوق در نوليبراليسم، بيشتر به عنوان <بازسازي پسامنازعه>1 همانند تجربه‌هاي هايئتي، كامبوج و عراق توسط ايالات متحده آمريكا تداعي پيدا مي‌كند.

ورود پارادايم اقتصادي نوليبرال و الگوي ليبرال دموكراسي ايالات متحده به صورت نرم يا سخت از مصداق‌هاي‌ جنگ‌هاي نوليبرال در روابط بين‌الملل است. جنگ در نوليبراليسم، براي جلوگيري از "شكست حكمراني"2 در كشورهاي ضعيف است. تعبيري كه از مفهوم جنگ در نوليبراليسم مي‌شود آن را نيز <جنگ خاموش>1 نام نهاده‌اند. به عبارت ديگر، جنگ‌ها بيشتر تحت عنوان مداخلات بشردوستانه يا برنامه گسترش دموكراسي با ايدئولوژي و برنامه‌هاي خاص در اين زمينه واقع مي‌شوند.

جنگ در نوليبراليسم، جنگ با شر، يا محور شر تلقي مي‌شود و برنامه‌هاي بازسازي، ترميم و توسعه اقتصادي و آموزشي، به عنوان يك پاراديم ليبرالي، در گفتمان جنگ، محدود و محصور مي‌شوند.(8)

با اين توضيحات، با رويكرد ايراني نمي‌توان جنگ عراق عليه ايران را از منظر واقع‌گرايي و دستيابي به منافع مادي يا از منظر نوواقع‌گرايي، به عنوان پديده‌اي كه ثبات را به سامانه بين‌المللي برگرداند، توجيه كرد. چرا كه مدت كوتاهي پس از پايان جنگ عراق عليه ايران، شاهد فروپاشي سامانه دو قطبي و پايان جنگ سرد بوديم. از منظر مكتب انگليسي، كه جنگ را به عنون يكي از نهادهاي نظم جامعه بين‌المللي مي‌شناسد، رويكرد ايراني هيچ گاه جنگ را ابزار نيل به هدف يا نظم در جامعه بين‌الملل به رسميت نمي‌شناسد. از منظر رويكرد ايراني، جنگ نمي‌تواند قاعده يا هنجار يا نهاد مطلوبي براي توازن قدرت يا اعاده نظم در جامعه بين‌الملل باشد. ازمنظر نوليبراليسم نبز ماهيت جنگ عراق عليه ايران در دوران جنگ سرد، گفتمان متفاوت و متضادي با جنگ‌هاي خاموش يا مداخلات بشر دوستانه و نرم داشت. به عبارت ديگر، جنس جنگ عراق عليه ايران، سخت و غير بشردوستانه، كلاسيك و همراه با تخريب و ويرانگري تفسير مي‌شود.

بنابراين اين پرسش‌ها مطرح مي‌شوند كه اين مسئله از منظر روابط بين‌المللي چگونه تبيين مي‌شود؟ آيا رويكرد ديگري مي‌تواند اين جنگ را به خوبي تحليل، تبيين و تفسير كند؟ آيا رويكرد جامعه‌شناسي تاريخي روابط بين‌الملل مي‌تواند به درستي آرمان ما را براي درك بهتر و مفيدتر نتايج و پيامدهاي جنگ عراق عليه ايران به فرجام برساند؟

جنگ و جامعه‌شناسي تاريخي‌

يكي از مولفه‌هاي اصلي جهان كنوني، تغيير است. اين تغيير در طول تاريخ و با كمك جامعه‌شناسي تاريخي حاصل مي‌شود. به عنوان مثال، جامعه‌شناسي تاريخي تفسير عصر طلايي سرمايه‌داري و هژموني ايالات متحده آمريكا و تحولات و تغيير آن را منوط به بررسي ضمني و آشكار رخدادهاي قبل و بعد از جنگ جهاني دوم مي‌داند. در واقع آن را منوط به بررسي وقوع تحول اساسي در روابط بين كشورها، روابط بين دولت و سرمايه و روابط بين كشور، سرمايه و كار مي‌داند. به چنين رويكردي، كه گذشته را مي‌شكافد و به شكلي خاص، تحول و تغيير را با رويكرد اجتماعي مورد كند و كاو قرار مي‌دهد، جامعه‌شناسي تاريخي مي‌گويند

 به رغم بعضي نقاط افتراق جامعه‌شناسي با روابط بين‌الملل، بسياري از علماي جامعه‌شناسي تاريخي نقاط اشتراك فراواني با علماي روابط بين‌الملل دارند. به عنوان مثال، ماكس وبر، به رابطه تنگاتنگي بين جنگ و سرمايه و جنگ و دولت در قرن نوزدهم و قرن بيستم قائل است. ماكس وبر، اصول و روش‌شناسي مهمي را در زمينه پژوهش جنگ و تغييرات ساختارهاي جهان ارائه داد كه با نظرات چارلز تيلي در جامعه‌شناسي تاريخي شباهت‌هاي بسيار زيادي دارد. در عين حال اين رويكرد، گواهي بر تناقض‌هاي آشكار با واقع‌گرايي سياسي است. از اين‌رو كه اولاً جامعه‌شناسي تاريخي، كشور را نوعي ساخت اجتماعي مي‌داند و به عناصر داخلي و خارجي و ارتباط آن با جنگ مي‌پردازد و ثانياً، بر تاريخي بودن كشور تأكيد دارد.(9)

در حدود پنجاه سال قبل، استنلي هافمن، پيشنهاد داد مطالعه روابط بين‌الملل براساس" رو‌ ش‌شناسي جامعه‌شناسي تاريخي" پايه‌گذاري شود. "جانستين روزنبرگ" در پاسخ به اين پرسش كه چرا ما جامعه‌شناسي تاريخي روابط بين‌المللي نداريم؟ به نقل از" مارتين وايت"، مي‌گويد: <چرا نظريه روابط بين‌الملل نداريم>.(10)

در واقع مشكل هافمن كه بعدها والتز نوواقع‌گرا نيز به اين مشكل دچار شد اين بود، كه عقيده داشت محققين روابط بين‌الملل مي‌بايست نظريه‌هاي داخلي و خارجي را در مطالعه سياست بين‌الملل در نظر بگيرند. در نظر والتز، جنگ صرفاً مولود ساختار سامانه بين‌المللي است و مطالعه و بررسي آن نيز امري ساختاري است. (11) در اينجا به بررسي آراي چارلزتيلي درباره ارتباط جنگ و شكل‌گيري كشور مي‌پردازيم تا مشخص شود براي برخي تحولات روابط بين‌الملل و به ويژه جنگ، نيازمند رهيافت جامعه‌شناسي تاريخي هستيم. در اين راستا، جنگ عراق عليه ايران و تسريع در روند شكل‌گيري دولت مدرن در ايران را مورد بررسي قرار خواهيم داد.(12)

 چارلز تيلي به ارتباط معناداري بين جنگ و جامعه‌شناسي تاريخي قائل است. او همواره جنگ را عامل بيروني و همچنين روندي به دور از ستيزهاي دروني و عامل اصلي براي شكل‌بندي كشور قلمداد مي‌كند. او درخصوص دگرگوني كنوني سامانه بين‌الملل مي‌نويسد:

<هم اكنون سامانه بين‌الملل در مقطع دگرگوني ژرف خود قرار دارد كه نه تنها سياست‌هاي همه كشورها را دگرگون مي‌كند بلكه منش جنگ و رويداد آن را نيز دگرگون خواهد كرد.>

 به عبارت ديگر، چنين به نظر مي‌رسد كه وي درباره آن دگرگوني‌ها از سامانه بين‌المللي سخن مي‌گويد كه به دگرگوني در سياست درون مرزي مي‌انجامد. افزون بر اين، اين دگرگوني‌ها بر منش روابط ميان كشورها اثرگذار است. گفتمان تيلي، براين نكته تأكيد دارد كه جنگ، بر رابطه شكل‌گيري كشور با دگرگوني‌هاي اقتصادي تأثير دارد.(13) نوشتار حاضر نيز، به نوعي مفهوم جنگ را از رويكرد جامعه‌شناسي تاريخي استخراج مي‌كند و با كنار گذاشتن اثر جنگ بر سامانه بين‌المللي، به تأثير و چگونگي جنگ بر شكل‌گيري كشور و هويت داخلي كشورها اهتمام دارد.

تيلي، جامعه‌شناسي تاريخي و جنگ عراق عليه ايران‌

دولت شبه مدرن ايران در سال 1979، با يك تغيير گفتمان انقلابي جاي خود را به دولت شبه مدرن اسلامي داد. اين تغيير، بستر حركت به سوي مدرنيته را تسهيل ساخت و به نحوي ساخت دولت - ملت‌سازي را در ايران تشديد نمود. سياست مدرنيزاسيون محمدرضا پهلوي در ايران به خاطر تشتت آرام و كند بودن آهنگ دولت- ملت سازي به نتايج مشخصي منجر نشد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، آهنگ دولت ملت‌سازي تسريع شد.(14) انقلاب اسلامي ايران، براي نخستين بار، روحانيون مسلمان را در برابر اقتدار سكولار شاه به قدرت رساند. دولت شبه‌مدرن شاه به يك ساختار ديني و به نوعي، گفتمان ديني در چارچوب احياي اسلام شيعي مبدل شد. به اعتقاد كارشناسان، گفتمان امام خميني(ره)، به دليل ساختار مذهبي ايران، باعث تركيب گفتمان مدرنيسم و اسلام و تشديد فرايند دولت- ملت‌سازي در ايران شد.(15)

با حمله عراق به ايرن، پرسش‌هاي بسياري در اذهان كارشناسان علوم سياسي و روابط بين‌الملل شكل گرفت ازجمله اينكه، جنگ چه تأثيري بر شكل‌گيري ساخت دولت مدرن در ايران داشته است؟ آيا جنگ باعث تشديد يا انسداد ساخت دولت- ملت در ايران شد؟ اهميت راهبردي "استان خوزستان" براي عراق، دسترسي اين كشور به آب‌هاي خليج‌فارس، خطر "نظام سياسي شيعه ايراني" براي عراق و حمايت صدام از"بي‌ثباتي ايران" به خصوص در منطقه كردستان ايران، از جمله دلايل حمله به ايران بود.

از منظر جامعه‌شناسي تاريخي، پاسخ‌هاي روشني براي پرسش‌هاي فوق مي‌توان ارائه كرد. به عنوان مثال، جنگ باعث شد هويت خوزستان، كردستان و شيعه در ايران در ساخت دولت مدرن در كشور سهيم شوند. در واقع ارزش "دفاع از وطن" در ميان اقوام ايراني، هويت آنان را تحت پوشش گفتماني قرار داد و واكنش اقوام ايراني در چارچوب گفتمان جنگ، معنا يافت.(16) براين اساس، فرضيه نوشتار حاضر عبارت از اين است كه جنگ باعث شكل‌گيري دولت مدرن در ايران از منظر جامعه‌شناسي تاريخي شد. البته، تأثير جنگ بر ساخت كشور عراق مد نظر اين تحقيق نيست چرا كه حمله عراق به كويت در سال 1990، خود دليلي بر عدم شكل‌گيري دولت مدرن و واگرايي اجتماعي در اين كشور است. جنگ با ايران به دليل عدم تحقق گفتمان حزب بعث درباره "عرب گرايي"، "قادسيه‌گرايي"و "كمك به خلق عرب"، همچنين مخالفت بخش اعظمي از شيعيان و كردهاي عراق با شعارهاي فوق و حمله به ايران، عملاً نتوانست شكل‌گيري و روند دولت- ملت سازي در عراق را تسريع بخشد. نتايج اين جنگ براي عراق، كاملاً معكوس بود و واگرايي و عدم همبستگي اجتماعي در اين كشور را باعث شد. بر اثر جنگ، مثلث سني در عراق (شمال، غرب و شرق بغداد، اطراف فرات، دجله، دياله و تكريت) به سهامداران عمده قدرت در عراق تبديل شدند و روند شكل‌گيري قدرت دولت مدرن در عراق به تعويق افتاد .(17)

چارلز تيلي، جنگ و كشور

با پايان جنگ تحميلي و همزمان با موج فراگير خصوصي‌سازي در مقياس جهاني، دولت هاشمي رفسنجاني نيز پايان تصدي‌گري دولت را در صدر برنامه‌هاي اصلاحي خود قرار داد. در پي اين تصميم، نمايندگان كانون‌هاي اصلي قدرت در جمهوري اسلامي، همراه با بخش گسترده‌اي از رسانه‌هاي كشور، از آغاز <خصوصي سازي بزرگ> و پايان عصر تصدي‌گري دولت در عرصه اقتصادي و واگذاري هشتاد درصد واحد‌هاي دولتي به بخش خصوصي خبر دادند. اين روند به دليل خسارت‌هاي جنگ و تقويت گفتمان توسعه‌گرا، خود به خود باعث تشويق جامعه مدني و سرمايه‌هاي ملي در مشاركت سياسي و اقتصادي شد. اين اقدام، تثبيت دولت مدرن در ايران را پس از يك جنگ ويران‌گر تشويق و تسريع نمود. اين كنش جمعي، وامدار گفتمان توسعه‌گراي فرداي جنگ بود كه با نظريات تيلي نيز كاملاً سازگار و منطبق است.(18)

تيلي تحقيقات زيادي را درباره روند شكل‌گيري كشور در اروپا و كنش جمعي انجام داده است. تعريف تيلي از كشور با تعريف اسكاكپل، همخواني بيشتري دارد. براساس اين تعريف، < كشور، عبارت از يك رشته سازمان‌هايي است كه ادعاي ارجحيت بر همه نهادهاي درون يك سرزمين معين را دارند.>

 تيلي به تحليل ارتباط ميان جنگ و شكل‌گيري كشور مي‌پردازد. از نظر او <جنگ كشور را مي‌سازد و كشور با جنگ مشهور مي‌شود>. به عبارتي، جنگ با گسترش نهادهاي مرتبط با كارگزاران و ساختار سياسي، هماهنگي لازم براي تعاملات بيشتر را مهيا مي‌كند. اين تعاملات، زمينه مشاركت جمعي و انسجام اجتماعي را تسريع مي‌كند. در واقع، جنگ زمينه اتحاد ملي و رشد تعلقات جمعي و سياسي را نهادينه مي‌كند. اين شاخص‌ها تا حد زيادي با تحولات سياسي و اقتصادي پس از پايان جنگ تحميلي مطابقت دارد. در واقع، اين جنگ زمينه گسترش نهادها و كارگزاران سياسي را فراهم نمود. رشد سازمان‌هاي خصوصي، شركت‌هاي خصوصي، جامعه مدني و احزاب از جنبه‌هاي بارز گفتمان پس از جنگ مي‌باشد.(19)

تيلي، جنگ را جدا از سو‌گيري‌هاي سامانه بين‌المللي مي‌داند و رويكردي سازه‌انگارانه در خصوص سامانه بين‌المللي دارد. او سامانه بين‌المللي را ساخته يك شبكه چند سويه ميان كشورها به شمار مي‌آورد. اين شبكه، محدوديت‌هايي را بر كنش‌ كشورها ايجاد مي‌كند. البته او سامانه را نوعي واحد تحليل‌گري تاريخي مي‌داند. تحليل‌گري تيلي، درباره شكل‌گيري كشور، با گذشت زمان پديد آمده و پيشرفت كرده است. نقطه آغاز اين تحليل‌گري، اقدام مشترك سرپرستي "كميته سياست تطبيقي" 1 وابسته به" شوراي پژوهش دانش اجتماعي ايالات متحده آمريكا" 2 براي بررسي شكل‌گيري كشور بود. حاصل كار اين پروژه، انتشار كتاب " شكل‌گيري ملت - كشورها در اروپاي غربي" 3 بود كه ديباچه و نتيجه‌گيري يك فصل اين كتب توسط تيلي به نگارش درآمد. در اين تحليل، قابليت‌هاي نظامي يك كشور در كانون توجه قرار داشت. از نظر تيلي، پيروزي در جنگ مهمترين عامل بود و كشورهايي كه عملكرد موفقي در جنگ نداشتند به سادگي از بين مي‌رفتند.(20) چارلز تيلي در اينباره مي‌گويد: <جنگ، نه تنها سامانه كشور و شكل‌گيري فردي كشور را به پيش مي‌برد بلكه بر توزيع قدرت نيز تأثير مستقيم دارد>. حتي طي چند سده گذشته در تمدن [شهروندي] كشورهاي غربي، جنگ همچنان مهمترين عامل تعيين‌كننده كشورهاي ملي بوده است.

تيلي جنگ را عامل همگرايي نيز مي‌داند، چرا كه با مشاركت نهادها و مردم در جريان جنگ‌ها، شكل‌گيري كشور اتفاق مي‌افتد.(21) چالز تيلي، با ديدگاه مادي به ارتباط دو سويه جنگ و شكل‌گيري دولت پرداخته است. او الگوي ساده‌اي را براي تشريح پديده‌ كشور- ملت پيشنهاد مي‌كند. دو عامل سرمايه و محدوديت‌نگري، دگرگوني‌پذير اصلي هستند. وجود سرمايه با تمركز و پديداري شهرها همراه بوده است، اما تمركز محدوديت‌ساز مستلزم يك كشور است. اين دو پديده پيوند منطقي دو سويه‌اي دارند. شهرها و سرمايه‌داران، پشتيباني لازم براي كارهاي بازرگاني و صنعتي را از متخصصاني كه كشورها را اداره مي‌كنند، به دست مي‌آورند. البته آنها براي دفاع از سرمايه خود در جريان جنگ به دولت كمك مي‌كنند. كشورها و نيروهاي مسلح به سرمايه‌داران شهرها وابسته هستند؛ اما در عين حال، نگران مقاومتي هستند كه در برابر قدرت كشور در جريان پيشرفت شهرها، منافع بازرگاني و طبقه‌هاي كاركردي آن به وجود مي‌آيد.(22) نگاه جانبدارانه تيلي مشخص است، جنگ‌آوري نيرويي است كه كشور را به پيش‌ مي‌برد

كلائيس 4 ديدگاه مثبتي درباره نوشته تيلي دارد. تيلي معتقد است جنگ نقش اصلي را در پديداري كشورهاي اروپايي بازي كرده است؛ اما به باور كلائيس، نمي‌توان جنگ را به عنوان يك متغير مستقل بررسي كرد. جنگ از علت‌هايي چون افزايش جمعيت، عامل اقتصادي، عامل ايدئولوژيكي، يا آميزه‌اي از ‌آنها ريشه مي‌گيرد.

بدون تحليل اين عوامل، تأكيد بر نقش محوري جنگ در شكل‌گيري كشورها، گمراه كننده است.(23) اين نوشتار نيز در پي پاسخ به اين پرسش است كه جنگ عراق عليه ايران چه تأثيري بر شكل‌گيري دولت در ايران داشته است. آيا رويكرد جامعه‌شناسي تاريخي تيلي مي‌تواند به اين پرسش، پاسخ قانع‌كننده‌اي بدهد؟ در كل مي‌توان نگاه مثبتي به ديدگاه تيلي در اين كه جنگ‌ها باعث همگرايي دولت ملي شده‌ و به شكل‌گيري كشور كمك مي‌كنند، يا دولت‌هاي پيروز در جنگ مي‌توانند روند كشور- ملت‌سازي را به فرجام برسانند، داشت.

از اين‌رو مي‌توان ادعا كرد پيروزي در جنگ‌ها همواره از آن كساني است كه بعد از رخداد جنگ به خوبي به سوي كشور مدرن و عقلاني (ساخت كشور ملت سازي) حركت كرده‌اند. از اين منظر، ايران پس از پايان جنگ تحميلي به دليل تقويت همگرايي داخلي؛ پيروز جنگ است و عراق كه پس از پايان جنگ به طايفه‌گرايي؛ حمله به همسايگان و واگرايي شديد اجتماعي سوق داده شد از منظر جامعه‌شناسي تاريخي و ديدگاه تيلي، طرف شكست‌خورده اين جنگ است، چرا كه ساخت كشور مدرن در عراق پس از جنگ عليه ايران تداوم پيدا نكرد.

نكته‌‌اي كه اهميت دارد ديدگاه مادي‌گرايانه چارلز تيلي به جنگ و ارتباط آن با سرمايه از يك طرف و شكل‌گيري كشور از طرف ديگر است. اما ان نكته به دليل رانتير بودن كشور ايران، سرمايه نمي‌تواند عنصر مناسبي براي ارتباط بين جنگ و شكل‌گيري كشور در ايران پسا جنگ باشد.

به جاي سرمايه مادي، مي‌توان به سه عنصر جديد سرمايه اجتماعي ايراني، جنگ و شكل‌گيري كشور در ايران اشاره كرد و بيان داشت كه ارتباط دو سويه جنگ و سرمايه اجتماعي گفتمان جنگ نظيرحضور داوطلبانه در جنگ، گفتمان مقاومت، مشروعيت انقلاب اسلامي، كاريزماي رهبري امام (ره) و هويت ايراني و شيعي تا حد زيادي به شكل‌گيري كشور در ايران كمك كرد. در واقع، رويكرد ما نيز همان رويكرد چارلز تيلي است با اين تفاوت، كه به جاي سرمايه مادي، نوشتار حاضر، "سرمايه اجتماعي معنايي" را جايگزين نموده است.(24)

هويت و جامعه‌شناسي تاريخي

براي پي بردن به هويت، يعني من كيستم؟، بايد مطالعات تاريخي فراواني را انجام داد. اگر چه هويت با توجه به بعد معنايي آن، كمتر از منظر جامعه‌شناسي تاريخي بررسي شده است اما زماني كه به عنوان مثال يك فرد ايراني مي‌گويد من هويت ايراني دارم، به تمدني اشاره مي‌كند كه داراي جنبه تاريخي است. به عبارتي، چون هويت منشأ تاريخي و اجتماعي دارد؛ بنابراين مي‌تواند از منظر جامعه‌شناسي تاريخي بررسي شود. به عنوان مثال، تاريخ و هويت اروپايي، تاريخي است كه داراي مفهوم و گفتمان است. چراكه مفهوم‌بندي نوين فرهنگ و احساس تعلق، از درون گفتمان و مفهوم هويت استخراج مي‌شود. در واقع بدون تعلق خاطر، هويتي نيست و بدون هويت نيز تعلق خاطري وجود ندارد. هويت، تصوير خود و ديگري و مرز بين خود و ديگري را مشخص مي‌كند. هويت در طول تاريخ شكل مي‌گيرد. به عنوان مثال، هويت و تاريخ مشخصي، اروپا را شكل داده‌اند.(25)

هرچند هويت مفهومي در متافيزيك فلسفه يونان وجود داشت اما تا اواخر قرن 19 نقش مهمي را در علوم اجتماعي ايفا نمي‌كرد. در دهه‌هاي 1970 و 1980، اين مفهوم به هسته اوليه و اصلي علوم تاريخي و اجتماعي تبديل شد. هويت به توضيح قدرت نيز مي‌پردازد همچون بحث در مورد ميراث اروپا يا امپراطوري روم باستان، مسيحيت، ايده‌هاي روشنگري علم، خرد و دموكراسي، كه تمام اين عناصر، به نوعي احساس تعلق خاطر و وفاداري به هويت اروپايي محسوب مي‌شود.(26)

فضاي گفتماني در قالب كنش‌هاي جمعي و با هويت‌هاي جمعي بازتاب مي‌يابد و حفظ مي‌شود. هويت‌ها با ساخت‌هاي نمادين ارتباط برقرار مي‌كنند. به عبارت ديگر، هويت‌ها به خلق <بازنمايي‌هاي نمادين> 1 مي‌پردازند. كه هويت جمعي در اينجا شكل مي‌گيرد و به خلق بازنمايي مي‌پردازد.

 عمومي كردن جامعه‌شناسي تاريخي و توجه روش‌شناسانه به تاريخ مي‌تواند كمك شاياني به نوشتار حاضر كند.(27) با توجه به نظر تيلي درباره نقش سرمايه و جنگ در شكل‌گيري كشور و همگرايي براي وحدت ملي، اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا مي‌توان هويت را با روش‌شناسي جامعه‌شناسانه تاريخي به بحث ارتباط بين هويت و جنگ تحميلي كه به تشكيل دولت مدرن و شكل‌گيري كشور - ملت در ايران انجاميد، اضافه كرد؟ آيا با توجه به اهميت تاريخ و مطالعه آن در جامعه‌شناسي تاريخي، هويت مي‌تواند به عنوان عنصر معنايي در جنگ عراق عليه ايران كاربرد داشته باشد؟ و بالاخره اين‌كه هويت و شكل‌گيري كشور- ملت در ايران چگونه بوده است؟

هويت، جنگ و شكل‌گيري دولت مدرن در ايران‌

از نظر الگوهاي دولت‌باور در زمينه جنگ، روابط بين‌الملل، شكل‌گيري كشور و دگرگوني سياسي تا حد زيادي از دگرگوني‌هاي اقتصادي مستقل است و عمدتاً پيامد رويدادهايي است كه در درون كشورهاي خاص رخ مي‌دهد. بسياري از تحليل‌گران روابط بين‌الملل، ديدگاه دولت‌باور دارند و بر اين فرض قائلند كه هر يك از دولت‌ها در جهت منافع خودشان اقدام مي‌كنند و تعاملات ميان كشورها، در نهايت به كشمكش كنشگران منفعت‌جو تقليل مي‌يابد.(28)

امروزه رايج‌ترين نظريه‌ها، عناويني چون واقع‌گرايي سياسي يا انتخاب عقلاني دارند. اين نظريه‌ها، در عين حال كه تأثيرات سامانه بين‌المللي، هژموني دو قطبي يا چند قطبي را مدنظر دارند، تحليل‌هاي خودشان را در مورد رفتار كشورها بر منافع و سمت‌گيري‌هاي تك تك آنها استوار مي‌سازند.(29)

در مقابل، تيلي معتقد است جنگ و كسب آمادگي براي جنگ، حكمرانان را وادار كرد ابزارهاي جنگ را از دست كساني كه منافع اساسي انسان‌ها، جنگ‌افزارها، تداركات، يا پول لازم براي خريد آنها را در اختيار داشتند، بگيرند. در واقع آنها اگر تحت فشار شديد قرار نمي‌گرفتند مايل نبودند آن منابع را تسليم كنند.(30) هرچند رويكرد تيلي با روند دولتي كردن بخش‌هاي عظيمي از اقتصاد ايران براي كمك به اقتصاد جنگ قابل توجيه است اما اين رويكرد كاملاً مادي گرايانه است و به عنصر هويت در جنگ‌ها و شكل‌گيري كشور اشاره‌اي ندارد.

مايكل والتر معتفد است: <دولت ناپيداست، براي ديده شدن بايد قبلاً تبلور شخصي پيدا كند. براي آن كه بتوان به آن عشق ورزيد بايد قبلاً به صورت نمادي مبرهن شود و براي شناختنش بايد قبلاً به تصور درآيد.> فرايندي كه از طريق آن يك جامعه براي نخستين بار خودش را به تصور در مي‌آورد، سامانه‌هاي مناسب حكمراني و مبادله را مي‌شناسد، هويت‌ها را نمادين مي‌كند و هنجارها و آموزه‌هاي را كه انتشار مي‌دهد مي‌سازد. يعني دولت، مي‌بايست با يك "شناخت اجتماعي" 2 قوام يابد.(31) اين شناخت اجتماعي در مورد جنگ عراق عليه ايران، با كمك هويت ايراني- شيعي، شكل گرفت و قوام يافت و اين شناخت، به تسريع شكل‌گيري كشور در ايران كمك كرد. شناخت فوق و هويت ناشي از آن، باعث شد حاكميت دولت در ايران بعد از جنگ گسترش يابد و به صورت مفهوم حاكميت ملي نمود يابد و به دنبال آن نيروهاي مسلح به نماد كشور تبديل شدند.

اما در عراق، پايان جنگ، شروع سركوب كردها و شيعيان و حمله به كشور كويت بود. به عبارتي، حوزه ايراني- شيعي، به عنوان حوزه شناخت‌هاي اجتماعي، در ادوات ذهني كه مردم به كمك آنها هستي جمعي خودشان را از نو به تصوير مي‌كشيدند، نقش تعبين كننده‌اي داشت؛ در صورتي كه در عراق اين شناخت اجتماعي هنوز شكل نگرفته بود.(32)

شناخت تاريخي ايراني‌ها از هويت و تمدن ايراني- شيعي و حوزه شناخت اجتماعي قوي در ايران باعث شد تمام اقوام ايراني با گرايش‌هاي مذهبي و فكري متفاوت، به باور مشتركي به نام دفاع و مشاركت اجتماعي فعال برسند. اين شناخت اجتماعي قوي، دليل مهم پيشبرد جنگ قلمداد مي‌شد. از نگاه جامعه‌شناسي تاريخي چارلز تيلي، جنگ با تمام مولفه‌هايي كه براي آن ذكر شد، باعث همگرايي در داخل ايران و تشديد شكل‌گيري دولت- ملت و تقويت دولت ملي در ايران شد. جنگ باعث خلق نهادهايي شد كه همگي در راستاي شكل‌گيري كشور در ايران جديد بود.

نتيجه‌گيري‌

در دهه گذشته، شاهد بازيابي علاقه به رهيافت‌هاي تاريخي و جامعه‌شناسانه در زمينه درك روابط بين‌الملل بوده‌ايم. هم زمان با آن، جامعه‌شناسان تاريخي بار ديگر ايده كشور را مورد توجه قرار داده و كوشيده‌اند تا تحولات سامانه بين‌المللي را نيز در كارهاي خود بگنجانند.

در اين تحقيق، همگرايي نگرش‌ها بين آن دسته از نظريه‌پردازان روابط بين‌الملل كه مي‌كوشند براي درك روندهاي اجتماعي، همگام با جامعه‌شناسان تاريخي با مطالعه جريان‌هاي بين‌المللي، دگرگوني‌ كشورها را مورد تحليل قرار دهند، بررسي شده است. به عبارتي در اين نوشتار، جنگ تحميلي به عنوان يك متغير بين‌المللي و تأثير آن بر شكل‌گيري كشور- ملت در ايران به عنوان امري اجتماعي- تاريخي مورد بررسي قرار گرفته است. در اين راستا تلاش شد با رويكرد جامعه‌شناسي تاريخي به ويژه با رويكرد چارلز تيلي، رهيافت‌هاي واقع‌گرايي و نو واقع‌گرايي در مورد جنگ ايران و عراق را زير سوال برده و گفتمان اين نظريه‌ها را كه عمدتاً با محوريت بازي‌هاي برد- برد يا برد - باخت با نوعي جامعه‌شناسي مادي‌گرايانه است، را كنار بگذارد. در واقع، تحليل جنگ ايران و عراق صرفاً نمي‌تواند از منظر نظريه‌هاي واقع‌گرايي و موازنه قدرت صورت گيرد و رويكرد تك‌محوري اين نظريه‌ها خصوصاً در مورد شكل‌گيري كشور- ملت، از فقر آنها حكايت دارد.

جامعه‌شناسي تاريخي روابط بين‌الملل، به جاي توجه به چگونگي هزينه‌ها و جوانب ديگر جنگ، بيشتر به تأثير جنگ بر ساخت كشور دلالت دارد. اين رويكرد، كشوري را پيروز جنگ مي‌داند كه پس از پايان جنگ، همبستگي اجتماعي، انسجام داخلي، همگرايي سياسي و از همه مهمتر شكل‌گيري كشور- ملت در آن كشور به سرعت تحقق پيدا كند.

طبق اين رويكرد، ايران مي‌تواند در برابر عراق اعلام پيروزي كند چراكه افول آن كشور بلافاصله پس از پايان جنگ رقم خورد. چارلز تيلي با نگاه مادي‌گرايانه، ارتباط سرمايه و جنگ را بر شكل‌گيري كشور در اروپايي غربي بررسي كرده است. اين نوشتار با وام گرفتن از نظريه ساخت كشور تيلي، به تأثير اين عناصر بر شكل‌گيري كشور در ايران پرداخت.

به دليل رانتير بودن دولت در ايران و ضعف بخش خصوصي در زمان جنگ، عمدتاً سرمايه اجتماعي معنايي عنصر شيعي و كاريزماي رهبر انقلاب(ره) به همراه جنگ، در تسريع و شكل‌گيري كشور- ملت در ايران تأثير به سزايي داشت. به عبارت ديگر، جنگ باعث معنا يافتن هويت مشترك ايراني- شيعي شد. جنگ با همه خسارات مادي و معنوي كه داشت، در ايران به خلق بازنمايي‌هايي كمك كرد كه همگي به شناخت اجتماعي منجر شد. در نهايت، اين فرضيه كه جنگ عراق عليه ايران به شكل‌گيري كشور- ملت و تقويت دولت مدرن در ايران تأثير عمده‌اي داشت، به اثبات مي‌رسد.

ياداشت‌ها:

1. Randell, Collins , Four Sociological Traditions, New

York , 1991. P. p . 38-44.

2. استفن هايدن، روابط بين الملل و جامعه شناسي تاريخي، ترجمه: جمشيد زنگنه، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي ، 1379) ص 5.

3. Skocpol, vision and Method in sociology, Cambridge,

1982. p.11.

4. هايدن، پيشين، ص 8.

5. Bull. Hedly, The Anarchical Society: A Study of Order

in World Politics , New York, Columbia university

press, 1977, p. 176.

6. Vilem Kolin, The Role of War In International Politics,

Brann Strategi, 2003, p. 20.

7. Bull , Op. Cit., p. 183.

8. Shalmani Guttal, Reconstruction, A Glimpse into on

Emerging paradigm, Focus on the Global South,

January, 2005, pp. 45- 50.

9. مارتين غريفتيش و تيري و اوكالاهان ، المفاهيم الاساسيه في العلاقات الدوليه، دبي، مركز الابحاث، صص 314- 311.

10.Justin Rosenbrg, "Why is There No Internotional

Historical Sociology". European Journal of

International Relations, 2006 , 12. 307. p. 307.

11.Rosenbrg, Op. Cit, p. 33.

12. Keith Hopkins,. "Christian number and its

implications", Journal of Early Christian Studies,

1998, 6: PP.185-226.

13. هايدن، پيشين، صص 173-171.

14.Conflict without Victory, the Iran - the Iraq War, Oxford

Higher Education, 2007, p. 97.

15.Fox Butter field, "8 year Persian Gulf war , victims but

no victors" , New york times online, ed , 25 , july , 1988.

16. Ibid.

17. صالح عبدالجبار، عراق ما بعد الحرب، سياق من اجل 51 الاستقرار و اعاده البناء الشرعيه ، معهدالسلام الامريكي ، 2003 ، ص 206.

18.Amir. Mirsepassi. The 9Blind Faith in Modern State.

see to http://www.nilgoon.org/pdfs/blind_faith_in_

modern_state.pdf.

19. هوشنگ اميراحمدي، جامعه‌شناسي سياسي، جامعه مدني و توسعه ملي، گردآوري و ترجمه: عليرضا طيب، تهران: نقش و نگار.1380.ص.77.

20. هايدن، پيشين، صص 271- 270.

21. Tilly, The formation of Nations States in western

Europe, Princeton , Princeton   university press, 1975,

p. p. 101- 118.

22. هايدن، پيشين، ص 161.

23. هابدن، پيشين، ص 165.

24. Marth a finnemoreand Kathryn Sikkink,

"International Norms Dynamics and pocitical

Change", International Organization, Vol. 52, No. 4,

(autunum 1998), pp. 887 - 917.

25. . Strath  Bo, "A European ¡Identity  European: to the

Historical limits of concept European", Journal of

Social Theory, 2002. p. 388.

26.Bostrath, Op. Cit., p. 388.

27.Paul jounes, "Sociology Of Architecture and the

politics of Building: The Discursive construction of Ground zero", Sociology, 2006 , 4. P. 562.

28. Richard Rosecrance, The Rise of the Trading State,

New York, 1986; Yale Ferguson and Richard

Mausbach, Polities: Authority, Identities and Change,

Columbia, SC, 1996; See also John H. Herz, "The

Rise and Demise of the Territorial State, "World

Politics 9", July 1957, PP 473-93; and his

reconsideration in "The Territorial State Revistied:

Reflections on the Future of the Nation-State", Polity

1, Fall 1968, PP 12-34.

29.Tony Smith, "The Underdevelopment of

Development Literature: The Case of Dependency

Theory, "World Politics 31", January 1979, PP 247-

88; Aristide Zolberg, "Origins of the Modern World

System: A Missing Link", ibid, 33, January 1981, PP.

253-81

30. چارلز تيلي،" شهرها و دولت ها در تاريخ جهان "، در" كتاب مفاهيم اساسي در روابط بين الملل"، ترجمه: عليرضا طيب، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، صص 151- 150.

31.Quctin skinner, The Return of Goruau Theory in the

Human sciences, Newyork, Combridge University

Press, 1985, P. 12

32. جرارد روگي، قلمرو فراسوي آن ، مشكل انگاري و نوگرايي در روابط بين الملل، در كتاب "مفاهيم اساسي در روابط بين الملل"، ترجمه: عليرضا طيب، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي ، صص 358- 338.

لینک کوتاه :
کد خبر : 1536

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال
  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
  • آدرس دفتر مرکزی:تهران – خیابان شریعتی - خیابان شهید دستگردی(ظفر) - بعد از تقاطع شهید تبریزیان - پلاک77
  • تلفن تماس روابط عمومی:

02122909525-30 داخلی 245