جنگ ايران و عراق: پيروزي/ شكست
نويسنده: محمود يزدانفام
شكست و پيروزي يعني چه؟ معمولاً، در تمامي جنگها، هر يك از طرفهاي جنگ خود را طرف پيروز و دشمن خود را شكست خورده اعلام ميكنند. در اينجا، اين پرسشها مطرح است كه چه هنگام ميتوان اعلام كرد كه دشمن شكست خورده است؟ پيروزي به چه معناست؟ آيا ميتوان معيارهاي دقيقي براي سنجش شكست و پيروزي مشخص كرد؟ اين سلسله پرسشها در مورد جنگ ايران و عراق نيز مطرح است. در مورد عملياتهاي متعدد ايران و عراق كه طي جنگ اجرا شدند، ادعاهاي متعارضي وجود دارد. در مورد كليت جنگ نيز اين پرسش مطرح است كه كدام يك از اين دو كشور طرف پيروز جنگ و كدام يك، طرف شكست خورده آن بود؟
براي ارائة يك پاسخ منطقي و معقول بايد معيارهاي شكست و پيروزي، ارزيابي و شاخصهاي آن معين شود. اين شاخصها و معيارها ميتواند براي يك جنگ خاص باشد يا به شكل فرضيهاي براي تمامي جنگها بيان شود. در هر حال، در اين مقاله، سعي ميشود معيارهايي براي ارزيابي پيروزي و شكست در جنگ ارائه شود تا بتوان، براساس آن، جنگ ايران و عراق را ارزيابي كرد.
پيش از پاسخ به پرسشهاي مزبور، بايد مفروضات تحقيق بيان شود تا مبناي مباحث بعد قرار گيرد.
1) جنگها به مفهوم متعارف بيانتها و بيپايان نيستند. جنگها و منازعات موجود ميان دولتها و ديگر بازيگران نظام بينالمللي كنوني معمولاً، پس از مدتي پايان مييابند. براي تمام جنگهايي كه در سدة گذشته به وقوع پيوستند، نيز ميتوان پاياني را مشخص كرد. در واقع، جنگهاي جهاني اول و دوم، كره، اعراب و اسرائيل، ويتنام، ايران و عراق و عراق و امريكا جملگي در مقطعي تاريخي آغاز و در تاريخ ديگري، به پايان رسيدند، بنابراين، ميتوان اعلام كرد كه جنگها روزي با پيروزي يا بدون پيروزي به پايان ميرسند، هر چند ممكن است پيامدهايشان تا مدتها تأثيرگذار باشند.
2) شكست و پيروزي در جنگ امري نسبي است. هر كدام از دو گزينة شكست و پيروزي ميتواند به نسبت معيارهايي چون زمان، هدف، وسيله، هزينه و دستاورد ارزيابي و سنجيده شود. شكست يا پيروزي مراتب متعددي دارد و ميتواند در زمانهاي مختلف و با معيارهاي متفاوت، معاني به ظاهر متعارضي داشته باشد.
همچنين، در يك جنگ، احتمال دارد هر دو طرف به نسبتي پيروزي و شكست را تجربه كنند. در اين صورت، پيروزي و شكست دو گزينه غيرقابل جمع نخواهند بود. با توجه به معيارهايي ميتوان يك طرف را شكست خورده و با معيار ديگر همان را طرف پيروز ميدان نبرد يا حتي هر دو طرف جنگ را شكست خورده تلقي كرد؛ موضوعي كه مفهوم شكست و پيروزي را پيچيده و مناقشهآميز خواهد كرد. معمولاً، با توجه به وقوع جنگ و ستيزش ايدئولوژيك و دو قطبي شدن اذهان، مفاهيم و نگرشها، بررسي اين دو مفهوم با پيچيدگي دو چنداني روبهرو ميشود و ارزيابي دقيقتر و عمليتر را با مشكل بيشتري روبهرو ميكنند. همچنين، به هنگام جنگ، طرح اهداف حيثيتي و غير كمي كه به منظور تهييج و ترغيب افراد براي جنگ لازم و ضروري است، ميتواند عامل ديگري براي تشديد پيچيدگي ارزيابي مفهوم شكست و پيروزي باشد و معيار هدف را براي سنجش اين دو مفهوم دشوارتر كند.
تعريف و ارزيابي دقيق شكست و پيروزي براي تبيين و تعيين استراتژي نظامي كشور اهميت بسياري دارد. هزينة جنگهاي امروز آن قدر سنگين است كه تمامي ملتها ميكوشند ارزيابي دقيقتري از جنگ، علل و عوامل پيروزي و شكست داشته باشند تا در صورت وقوع آن، به پيروزي دست يابند يا دست كم، از هزينههاي آن بكاهند. البته، صرف خود جنگ براي هيچ ملتي هدف نيست، به ويژه در هزارة سوم ميلادي، كه ابزارهاي ويرانگر جنگ هزينة آن را به شدت افزايش دادهاند. در اين شرايط، تعريف پيروزي در جنگ اهميت بيشتري پيدا ميكند. ترسيم نسبت هر كشور با موضوع جنگ بايد با توجه به كليت هزينهها، فرصتها و تهديدها و پيامدهاي جنگ ارزيابي شود. پيش از ورود به جنگ، نگاه كشورها به آن بيروني است؛ بنابراين، نميتوان نسبت خود را با آن به صورت جزئي و موردي ارزيابي كرد. حاصل جمع و تفريق هزينهها و دستاوردها همراه با رفع تهديدها و ايجاد فرصتها معياري براي تعيين نسبت كشور با جنگ احتمالي است. با توسل به برتري در يك حوزه يا فراهم بودن امكان پيروزي در جبههاي نميتوان برنامة موفقي را براي تعيين نسبت خود با جنگ ارائه داد. به بيان ديگر، در هر جنگي، حتي جنگ كاملاً شكست خورده، ميتوان وضعيتي را تصور كرد كه در آن، جنگ براي عدهاي يا گروهي نتايج و دستاوردهاي مثبتي داشته باشد.
اما آنچه پيروزي و شكست را در كليت جنگ تعيين ميكند، منافع ملي است، نه منافع گروهي. هر چند اين معيار مناقشهآميز است، اما به همان ميزان نيز، مفيد و راهگشا ميباشد و ميتواند معياري براي ارزيابي جنگ و چراغ راهنمايي براي تعيين نسبت كشور با جنگ باشد. در حكومتهاي مردم سالار، به دليل اينكه دولت، منتخب مردم است، تعارضي بين منافع گروه و حزب حاكم با منافع ملي مورد نظر مردم وجود ندارد و عملاً، مردم تعريف و تعيين مصداقهاي آن را به دولت واگذار ميكنند، اما در حكومتهاي استبدادي، اين احتمال وجود دارد كه منافع گروه اقليت حاكم جاي منافع و مصالح ملت را بگيرد و بر اين اساس، جنگي به آن تحميل يا سياست غلطي برپاية آن اتخاذ شود كه پيامدهاي منفي زيادي بر منافع ملي داشته باشد.
مفهوم پيروزي: مفهوم پيروزي با توجه به تحولاتي كه در عرصة نظام بينالمللي، عناصر قدرت و فناوري نظامي پديد آمده، دگرگون شده است. در گذشته، پيروزي عمدتاً، غلبة فيزيكي نيروي نظامي يك واحد سياسي به واحد سياسي ديگري تعبير ميشد، اما امروز، اين مفهوم كمتر مصداق پيروزي دارد و در سطح كليت جنگ، بهندرت، بروز ميكند. هر چند در دورة جنگ سرد، جنگ و پيروزي مطلق به دليل وجود سلاحهاي هستهاي بهطور گستردهاي مورد بحث قرار گرفت و نظريه پردازان جنگ توجه زيادي بدان نشان دادند، اما ويرانگري مطلق سلاحهاي هستهاي صاحب نظران مسائل استراتژيك را بر آن داشت تا در مورد جنگ مطلق و پيروزي قاطع بيشتر تأمل كنند.1
با اين حال، پيروزي هدف اصلي هر نيروي نظامي و طراحان استراتژيك است و هيچ ارتشي براي شكست برنامهريزي نميكند. همچنين، نفي پيروزي، نه منطقي و نه عملي است. در جهان امروز، پيروزي بسيار پيچيده است. اگر گفتة كلاوزويتس را مبنيبر اينكه جنگ توسل به زور به منظور اجبار دشمن براي انجام خواستههاي ماست،2 مبنا قرار دهيم، پيروزي ميتواند در نتيجة اثرگذاري نيروي مسلح بر طرف مقابل بدون آغاز جنگ نيز باشد. در طول جنگ نيز، هر يك از دو طرف ميتوانند ارادة خود را با تدبير و برنامهريزي و بهرهگيري مناسب از ابزارهاي قويتر، در حوزة محدود يا گسترده به دشمن تحميل كنند، هر چند مانند جنگهاي گذشته نتوانند بهطور كامل، بر دشمن غلبه و آن را نابود كنند. اين موضوع، به ويژه با وارد شدن بازيگران غيردولتي به عرصة نظام بينالملل و طرح مفاهيمي، مانند جنگ عليه تروريسم، پيچيدهتر شده است. همان گونه كه انفجار نخستين بمب اتمي مفاهيم پيشين را به چالش كشيد، تحولات جديد نيز مفهوم پيروزي را به شدت پيچيدهتر كرده است. همچنين، تعيين آغاز و پاياني براي جنگ عليه تروريسم به مراتب، از تعيين اين شاخص در مورد جنگهاي متعارف گذشته پيچيدهتر است.3
معيارهاي ارزيابي
براي فهم پيروزي در جنگ، معيارهاي مختلفي وجود دارد. اگر جنگ را رفتار خشن انساني تلقي كنيم، ميتوان از معيار رايج در علم اقتصاد، (هزينه ـ سود) براي تعيين ميزان موفقيت آن كمك گرفت؛ معياري كه راهگشا و مفيد است و ميتواند بخشي از رفتار مزبور را تبيين كند و بدين پرسش پاسخ دهد كه جنگ با چه ميزان هزينه چه دستاوردي را دربرداشته است، هر چند چنين معياري بسيار تقليل گرايانه است و موضوع بسيار پيچيدهاي، مانند جنگ را به شدت ساده ميكند و تحليل ساده انگارانهاي را از آن به دست ميدهد. معيار ديگر براي ارزيابي جنگ، هدف و وسيله است كه با توجه به دستاوردها و وسائل جايگزين ممكن، ارزيابي ميشود و بدين پرسش پاسخ ميدهد كه براي رسيدن به هدف مشخصي، كدام وسيله از همه مناسبتر است. در اين شيوه، تلاش ميشود هم در كليت جنگ به منزلة وسيلهاي براي دستيابي به هدف و هم در موارد جزئي و سطوح پايينتر، ابزارهاي مختلف بررسي و مناسبترين گزينه براي رسيدن به هدف انتخاب شود. همچنين، چهار معيار هدف، وسيله، هزينه و دستاورد ميتوانند معياري مناسب براي ارزيابي جنگ باشند (نمودار شماره 1). اين چهار معيار بدين معناست كه هر يك از آنها درجات مختلفي دارند. در واقع، تصميم گيران سياسي و نظامي ميزان تدبير و زيركي خود را با نوع انتخاب و ميزان دستاوردهايشان نشان ميدهند.