مواضع و نقش مصر در جنگ تحميلی در چارچوب ملاحظات اين كشور در دفع تهديدها و بهره گيری از فرصت های ناشی از جنگ در سه سطح ملی، عربی و منطقه ای قابل ارزيابی است. از جمله اين ملاحظات می توان به تسريع فرآيند تجديد رابطه با جهان عرب كه به واسطه سياست های سازش كارانه سادات در قبال اسرائيل آسيب ديده بود، احساس خطر از گسترش دامنه مبارزات و فعاليت هاي بنيادگرايان اسلامی كه ايران انقلابی حمايت از آن را جزو اولويت های سياست خارجی خود قرار داده بود و دستيابی به منافع اقتصادی اشاره كرد

pdfمتن مقاله244.95 KB

نقش مصر در جنگ ايران و عراق

مقدمه

هر جنگي كه ميان دو طرف متخاصم روي مي دهد، يك سلسله تهديدها و فرصت ها را متوجه كشورهاي ثالث مي كند و آنها را وامي دارد تا براي دفع تهديدات و استفاده از فرصت ها در قبال جنگ و كشورهاي درگير در آن موضع گيري نمايند. جنگ تحميلي نيز كه با حمله همه جانبه نيروهاي عراقي در 31 شهريور 1359 به ايران آغاز شد، از اين قاعده مستثني نيست. با آغاز اين جنگ كشورهاي ثالث مطابق تصوري كه از منافع ملي شان و تهديدها و فرصت هاي پديد آمده داشتند، موضع خود را در قبال آن تعريف كردند. اگر از سوريه، ليبي و يمن جنوبي كه با وقوع جنگ به طرف ايران نزديك شدند بگذريم مابقي كشورهاي عرب به نوعي از عراق حمايت كردند. حتي سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) به رهبري عرفات، كه رهبران انقلابي ايران از هيچ گونه كمكي به آن در مبارزه با اسرائيل دريغ نورزيده بودند، به محض آغاز جنگ جانب طرف عراقي را گرفت.

در ميان كشورهايي كه از عراق حمايت مي كردند، مصر به دليل اهميتش در جهان عرب از جايگاه ويژه اي برخورداراست. اين كشور در آستانه آغاز جنگ، با ايران و عراق رابطه ديپلماتيك نداشت. در واقع، حكومت مصر تقريباً به يك اندازه در ميان مقامات كشورهاي مزبور منفور و مطرود بود. هم عراق و هم ايران،رئيس جمهور مصر، انور سادات را به دليل سفر به اسرائيل در 1977 و امضاي قرارداد كمپ ديويد در 1978 و پيمان صلح در 1979 خائن به آرمان هاي اعراب و اسلام مي دانستند. با اين توضيح، اين پرسش مطرح مي شود كه چه عواملي باعث شد تا مصر به عنوان يك كشور ميانه روي عرب با وقوع جنگ تحميلي، به عراق راديكال نزديك شود و با حمايت از عراق نقش فعالي را در جنگ ايفا كند؟ در پاسخ به اين پرسش به نظر مي رسد فرضيه زير قابليت آزمون را داشته باشد:

<مواضع و نقش مصر در جنگ تحميلي در چارچوب ملاحظات اين كشور در دفع تهديدها و بهره گيري از فرصت هاي ناشي از جنگ در سه سطح ملي، عربي و منطقه اي قابل ارزيابي است. از جمله اين ملاحظات مي توان به تسريع فرآيند تجديد رابطه با جهان عرب كه به واسطه سياست هاي سازش كارانه سادات در قبال اسرائيل آسيب ديده بود، احساس خطر از گسترش دامنه مبارزات و فعاليت هاي بنيادگرايان اسلامي كه ايران انقلابي حمايت از آن را جزو اولويت هاي سياست خارجي خود قرار داده بود و دستيابي به منافع اقتصادي اشاره كرد>.(1) براي آزمون اين فرضيه نيز ملاحظات سياسي - اقتصادي مصر در ارتباط با جنگ در سه سطح ملي، عربي و منطقه اي مورد بررسي و تحليل قرار مي گيرد، اما پيش از آن لازم است براي درك شرايطي كه چنين ملاحظاتي را ايجاب كرده بود به طور جداگانه به بررسي رابطه مصر با ايران و عراق پرداخته شود.

رابطه مصر و ايران

روابط ايران و مصر را بايد در چارچوب تحولاتي ارزيابي كرد كه در دهه 70، نخست در مصر و سپس در ايران اتفاق افتاد.لازم است يادآوري شود كه مصر در فاصله سال هاي 1952 تا 1973 سياست هايش را در چارچوب اصول پان عربيسم، سوسياليسم و عدم تعهد تنظيم مي كرد، اما در اواخر 1973 با تمايل سادات (كه در 1970 جانشين جمال عبد الناصر شده بود) به غرب چرخش آشكاري در سياست هاي اين كشور پديد آمد. نقطه آغاز اين چرخش پايان دادن به حدود سه دهه منازعه با اسرائيل بود كه انعقاد قرارداد كمپ ديويد در 1978 و پيمان صلح 1979 را در پي داشت . با امضاي اين قراردادها مصر به يكي از متحدان نزديك ايالات متحده در منطقه خاورميانه تبديل شد و استحقاق دريافت كمك هاي نظامي اين كشور را پيدا كرد. اين كمك ها سالانه به 3/1 ميليارد دلار مي رسد كه از اين لحاظ پس از اسرائيل در رده دوم كشورهاي كمك گيرنده از امريكا قرار مي گيرد. هم چنين، اين كشور عربي در قبال سياست چرخش به سوي غرب اين امكان را يافته است تا به طور مشترك با ايالات متحده در تمرين هاي نظامي موسوم به ستاره درخشان كه هر دو سال يكبار برگزار مي شود، شركت كند. نخستين اين تمرين ها در 1981 برگزار شد. سادات سياست عادي سازي روابط با اسرائيل و نزديكي به غرب، به ويژه ايالات متحده را با اين اعتقاد در پيش گرفته بود كه <منافع مردم مصر بر هر چيز ديگري حتي منافع جمعي اعراب برتري و اولويت دارد >.(2) همين اعتقاد باعث شد تا هنگامي كه مصر به دليل سياست هايش از اتحاديه عرب اخراج شد، به راهي كه در پيش گرفته بود هم چنان ادامه دهد.

نقطه مقابل تحولاتي كه در دهه 70 در مواضع مصر نسبت به غرب روي داد، در اواخر اين دهه با يك تغيير انقلابي در ايران اتفاق افتاد و ايران را از كشوري واقع در مدار منافع غرب به خارج از آن سوق داد. در نتيجه اين تغيير، كشور مزبور سياست هايي مانند صدور انقلاب، مخالفت با فرآيند صلح خاورميانه و حمايت از مبارزات جنبش هاي اسلامي مبارزه جو را در پيش گرفت كه آشكارا با منافع غرب و متحدان نزديكش در منطقه در تضاد بود. اين سياست ها، ايران و مصر را كه در طول دهه 70 روابط حسنه اي با يكديگر داشتند هر چه بيشتر از هم دور كرد. به طوري كه چند ماه پس از تغييرات انقلابي در ايران و استقرار نظام تازه تأسيس جمهوري اسلامي، امام خميني(ره) در نامه اي به دكتر ابراهيم يزدي، وزيرخارجه دولت موقت، دستور قطع رابطه با مصر را به دليل امضاي پيمان خائنانه با اسرائيل و اطاعت بي چون و چرا از امريكا و صهيونيست صادر كرد.(3) قطع اين رابطه نمودار اختلافات و تضادهاي عميق فكري - ايدئولوژيكي ميان روحانيون حاكم بر ايران و نظاميان حاكم بر مصر بود. اختلافاتي كه لاينحل به نظر مي رسيد و هر چه كه زمان سپري مي شد به واسطه مسائل فرعي مانند تصميم دولت مصر به اعطاي اجازه اقامت به شاه بي تاج و تخت ايران، حمايت ايران از جنبش هاي مبارزه جوي اسلامي و اظهارات تند مقامات رسمي دو كشور نسبت به يكديگر بر دامنه آن افزوده مي شد. به گونه اي كه با حمله عراق به ايران، سادات علي رغم اختلافاتش با رهبران عراق از اين كشور حمايت كرد و به آن تسليحات فروخت. تحليگران سياسي اين اقدام را نشانه نفرت بيش از حد سادات از انقلاب ايران ارزيابي مي كنند.(4) با اين حال حمايت سادات از عراق با هر انگيزه اي كه صورت گرفته باشد، آينده روابط دو كشور ايران و مصر را تيره تر كرد و انگيزه لازم را براي رهبران ايران فراهم آورد تا پس از ترور سادات از سوي خالد اسلامبولي در اكتبر 1981 از قاتل وي تقدير كنند و خياباني را در تهران به نام او نام گذاري كنند. اين مسئله باعث شد تا حتي با روي كارآمدن حسني مبارك در مصر كه نسبت به سلفش مواضع متعادل تر و منطقي تري را در قبال اسرائيل و امريكا در پيش گرفت، در روابط ايران و مصر بهبودي حاصل نشود.

روابط مصر و عراق

روابط مصر و عراق به عنوان دو كشور عرب منطقه خاورميانه همواره بر رقابت براي كسب موقعيت برتر در جهان عرب مبتني بوده و از اين رو از ثبات و استحكام چنداني برخوردار نبوده است. از نظر تاريخي، بغداد و قاهره هميشه نماينده دو قطب مخالف يكديگر بوده اند. از كودتاي 1952 افسران آزاد در مصر (كه منجر به سقوط نظام سلطنتي و برچيده شدن نفوذ و سلطه بريتانيا در مصر گرديد) تا كودتاي 1958 ژنرال عبدالكريم قاسم (كه باعث سرنگوني نظام سلطنتي عراق گرديد.) روابط دو كشور در چالش ميان سوسياليسم عربي و پان عربيسم كه مصر نماينده آن بود و سلطنت و استعمار كه عراق نماينده آن بود، درگير بود. حضور نيروهاي بريتانيايي در عراق براي افسران آزاد كه سال ها عليه سلطه بريتانيا بر مصر مبارزه كرده بودند، آزار دهنده و تحريك آميز بود. به ويژه اين كه عراق در 24 فوريه 1955 يك معاهده اتحاد نظامي با تركيه امضا كرده بود كه سپس بريتانيا، پاكستان و ايران نيز به آن پيوسته بودند. <اين معاهده به پيمان بغداد مشهور شده است. امضاي پيمان بغداد تعادل سياست بين اعراب را به كلي برهم زد. كمك نظامي غرب به عراق زير عنوان متحد كه قاعدتاً براي دفاع در مقابل شوروي بود، رقباي ديرينش (سوريه، مصر وعربستان) را نگران مي كرد. رهبران مصر در اصل مخالف با وجود اتحاد منطقه اي نبودند بلكه مي خواستند نقش اول آن را خود برعهده داشته باشند و هم چنين مخالف شركت مستقيم بريتانيا در اين اتحاد بودند. تجربه اي كه از معاهده سال 1936 داشتند، حساسيت آنها را نسبت به تهديدي كه يك اتحاد نظامي نابرابر براي استقلال كشورشان داشت برمي انگيخت>.(5) گذشته از حضور بريتانياي استعمارگر، غير عرب بودن بيشتر اعضاي پيمان بغداد، مانعي جدي براي پيوستن مصر به اين پيمان بود؛ زيرا، اين اقدام مي توانست ضربه اي جدي بر سياست هاي پان عربيستي ناصر وارد آورد. با كودتاي ژنرال عبدالكريم قاسم در 14 ژوئيه 1958 و سرنگوني نظام سلطنتي در عراق انتظار مي رفت كه از اين به بعد دو كشور مصر و عراق بيشتر به يكديگر نزديك شوند و همكاري هاي سياسي و اقتصادي خود را گسترش دهند. با توجه به اين كه كودتاي 1958 عراق شش ماه بعد از تأسيس جمهوري متحد عربي متشكل از سوريه و مصر روي داده بود و اين جمهوري نخستين كشوري بود كه رژيم كودتا را در بغداد به رسميت شناخته بود، تصور مي شد كه عراق نيز به آن خواهد پيوست. اما با وجود شباهت هاي سطحي، تفاوت هاي عميقي ميان دو رژيم نظامي عراق و مصر وجود داشت كه مانع از همگرايي آنها مي شد. <قدرت افسران آزاد مصري، به خصوص بعد از زمامدار شدن ناصر بيش از قدرت بغداد يكپارچه بود. ارتش عراق براساس اقوم موجود در عراق بين كردها و عرب ها و بر مبناي مسلك سياسي بين طرفداران اتحاد با جمهوري متحد عربي كه تحت تأثير حزب بعث قرار داشتند از يك طرف و رقباي آنان از طرف ديگر تقسيم شده بود. شخصيت هاي كمونيست و اعضاي حزب دموكرات كردستان حتي قبل از اين كه به احزابشان در ابتداي سال 1960 رسماً اجازه فعاليت داده شود در حكومت شركت كرده بودند. تغيير رژيم در مردم تجهيز و جنبشي را به وجود آورده بود كه در آن طرفداران صلح كه نزديك به كمونيست ها بودند نقش اول را ايفا مي كردند. از اين رو قاسم كه مي خواست بين اين نيروهاي گوناگون يك موضع حد وسط و ميانه رو اتخاذ كند مخالف اتحاد با جمهوري متحد عربي بود. زيرا براي عراق كه از مصر و سوريه ثروتمند بود، تقسيم منابع با آن دو كشور به خاطر پيوستن به جمهوري متحد عربي نه تنها منافعي دربرنداشت بلكه اين كشور را در يك موضع سياسي تابع قرار مي داد >.(6) اين رقابت ها و ملاحظات باعث شد تا روابط دو كشور پس از يك دوره روابط گرم و صميمانه كوتاه، در سال 1958 تنش آلود و سپس قطع شود. در دسامبر همين سال عارف و رشيد عالي گيلاني به اتهام توطئه به نفع جمهوري متحد عربي بازداشت و محاكمه شدند. در مارس سال بعد، يك شورش نظامي به طرفداري از ناصر در موصل برپا گرديد كه به سرعت توسط مبارزان كمونيست و كردهاي موصل سركوب گرديد. اين رويدادها نشان داد كه هنوز اختلاف بزرگ موجود در جهان عرب اختلاف ميان بغداد و قاهره است. به طوري كه حتي مشاركت عراق در فرماندهي نظامي مشترك با مصر در 1964 و سپس در پيمان دفاعي دوجانبه با مصر و اردن در 1967 نيز بر بي اعتمادي دوجانبه و رقابتي كه وجه مشخصه روابط دو كشور بود، فايق نيامد. با روي كار آمدن سادات در سپتامبر 1970 فضاي نسبتاً مناسبي براي گسترش روابط مصر و عراق به وجود آمد؛ زيرا، سادات در سياست هايش، ادعاهاي پان عربيستي را كه مشخصه دوران ناصر بود، تعديل كرد. البته، در پديد آمدن اين فضا ثبات روبه رشد نظام دولت - ملت در خاورميانه و سرخوردگي از سياست هاي آرماني دوره پيش از 1967 كه پيروزي اسرائيل را در جنگ شش روزه (جنگ ژوئن ) به همراه آورده بود نيز تأثير داشته است. واقعيات فوق باعث نزديكي دو كشور مصر و عراق در نيمه نخست دهه 70گرديد. نقطه اوج اين نزديكي در 1975 بود. در اين سال صدام حسين در مقام نايب رئيس شوراي فرماندهي عراق به قاهره سفر كرد. او در اين سفر از نقش پرزيدنت سادات در مذاكرات مربوط به حل اختلافات مرزي ايران و عراق كه منجر به امضاي قرارداد 1975 در الجزاير گرديده بود، تقدير كرد و رسماً از وي براي ديدار از بغداد دعوت به عمل آورد. سادات اين دعوت را پذيرفت و در سفر به بغداد تمايل خود را براي ميانجيگري در اختلافات عراق با سوريه و كويت اعلام نمود، اما اين بار نيز بهبود روابط مصر و عراق چندان دوام نياورد و با آغاز نيمه دوم دهه 70 روابط دو كشور دچار تنش و نهايتاً قطع شد؛ زيرا، عراق با سياست هاي سازش كارانه اي كه سادات در قبال اسرائيل در پيش گرفته بود، به شدت مخالف بود. عراقي ها سادات را به خاطر سفر به بيت المقدس در نوامبر 1977 و امضاي قرارداد كمپ ديويد در 1978 و پيمان صلح 1979 با اسرائيل مقصر مي دانستند و مي كوشيدند تا با توجه به موج اعتراضات شديد جهان عرب نسبت به سياست هاي سازشكارانه سادات با اسرائيل از آن به نفع خود بهره برداري كنند. از اين رو، در كنفرانس اتحاديه عرب كه در 1979 ميزباني آن را در بغداد برعهده داشتند از همه امكانات خود براي تحريم عربي مصر استفاده كردند. با اين تحريم عراق امكان مي يافت تا با منزوي كردن مصر در جهان عرب، براي كسب رهبري و گسترش نفوذش در آن با خيالي آسوده تر و هزينه هايي كم تر تلاش كند. دستيابي به اين هدف مي توانست منافع سياسي و اقتصادي فراواني براي اين كشور به همراه داشته باشد. با اين حال، اشتباه محاسبه عراق در حمله به ايران، مصر را از بحراني كه در روابطش با اعراب پديد آمده بود، رهانيد. تصور عراق اين بود كه <جنگ با يك حريف غيرعرب، هم بستگي اعراب را به نفع حكومت بغداد جلب خواهد كرد و عراق را مورد قدرداني و حق شناسي كشورهاي خليج فارس كه از سرايت احتمالي انقلاب ايران نگرانند قرار خواهد داد. يك پيروزي، عراق را به صورت قدرت مسلط منطقه در خواهد آورد و چه بسا خواهد توانست خوزستان را از ايران جدا سازد، خواه براي اين كه يك حكومت جداگانه در آن جا به وجود آورد يا آن را به عراق ملحق سازد كه در اين صورت منابع نفتي عراق به سطح عربستان سعودي خواهد رسيد. مسلماً در برآوردهاي مزبور اين فرض مستتر بوده است كه جنگ، كوتاه مدت و پيروزي بر يك دشمن از هم پاشيده و منزوي [در منطقه و جهان] آسان خواهد بود >.(7) البته، هرچند عراق توانست با تحميل جنگ به ايران انقلابي، حمايت شيخ نشين هاي ثروتمند حوزه خليج فارس را به دست آورد، اما اين فرض نادرست كه جنگ با ايران كوتاه مدت خواهد بود، تمام برنامه هاي اين كشور را برهم زد و آن را مجبور كرد تا اختلافاتش را با رقيب ديرينه اش در جهان عرب كنار بگذارد. مصر نيز اين فرصت را كه حاوي منافع فراوان سياسي و اقتصادي برايش بود، غنيمت شمرد و نقش فعالي در جنگ به حمايت از طرف عراقي برعهده گرفت.

نقش مصر در جنگ ايران و عراق

از آغاز جنگ تا آزادسازي خرمشهر در3 خرداد 1361 به دست رزمندگان ايران، شرايطي كه مستلزم ايفاي نقش فعال مصر در جنگ باشد، وجود نداشت. اين امر سه دليل عمده داشت: نخستين و مهم ترين دليل موضع برتر نيروهاي عراقي در جبهه هاي جنگ بود. دومين دليل، عدم تمايل سادات به ايفاي چنين نقشي بود؛ زيرا، او به طور يكسان از رهبران دو كشور درگير در جنگ كه مخالف سرسخت سياست هايش در قبال اسرائيل بودند، نفرت داشت. سومين دليل عدم تمايل شيخ نشين هاي ثروتمند حوزه خليج فارس به پشتيباني از ايفاي چنين نقشي توسط مصر بود. اين دلايل باعث شد تا مصر در اين دوران تنها به فروش تسليحات به طرف عراقي اكتفا كند، اما با ترور سادات در اكتبر 1981 و چند ماه بعد فتح خرمشهر و پيروزي هايي كه رزمندگان ايران در جبهه هاي جنگ به دست آوردند، شرايط براي مداخله گسترده تر مصر فراهم شد. در مصر، حسني مبارك به قدرت رسيده بود، در جبهه هاي جنگ، ايران از حريف برتر بود و در ميان شيوخ عرب حوزه خليج فارس، نياز به يك پشتيبان منطقه اي، به ويژه پشتيباني كه فاصله اش از صحنه نبرد به آنان اطمينان بدهد كه در را به آساني به روي قدرت منطقه اي حريص ديگري نمي گشايند؛ به خوبي احساس مي شد. ضمن اين كه در سال 1982، عراق با اعزام يك هيئت نظامي به قاهره خواستار افزايش سطح همكاري نظامي مصر شده بود. مصر در واكنش به تقاضاي عراقي و شرايط به وجود آمده با احتياط عمل كرد. مصريان ضمن اين كه پذيرفتند سطح كمك و همكاري هاي نظامي خود را با عراق افزايش دهند، اما از پذيرش اين كه همكاري هايشان از چارچوب هاي تعريف شده فراتر رود و به مداخله مستقيم در جنگ منجر شود، خودداري كردند. فيليپ استودارد(پاورقي 1) براي خودداري مصر از مداخله مستقيم، سه دليل زير را ارائه كرده است:

1) آگاهي مصريان از ارزش استراتژيك ايران و خطرات احتمالي بيگانگي ايران از همسايگان عربش در بلندمدت ؛

2) اعتقاد به اين كه سرانجام دستيابي به توافق امكان پذير است و از اين رو سودمندترين نقش براي ساير كشورهاي عربي در اين زمينه، تأمين بقاي عراق و تقويت توانايي هايش براي مذاكرات صلح با ايران است؛ و

3) خاطره تلخ مصريان از ماجراجويي مصيبت بار ناصر در دهه 1960 در يمن.(8)

به نظر مي رسد كه براي فهم نقش و موضع مصر در طول جنگ، بايد به بررسي شيوه نگرش اين كشور در قبال منازعه پديد آمده پرداخت. از ديدگاه مصر جنگ ايران و عراق يك بازي با حاصل جمع صفر نبود كه در آن بُرد يكي لزوماً با باخت ديگري مساوي باشد؛ زيرا، آنها پيروزي كامل هيچ يك از دو طرف (حتي عراق) را در راستاي منافع خود ارزيابي نمي كردند، چرا كه اين امر مي توانست تهديدي جدي براي نقش منطقه اي مصر باشد. برپايه همين نگرش، اين كشور كوشيد تا نقش يك موازنه گر را ايفا كند. نقشي كه بر مبناي آن رابطه و همكاري نظامي با عراق از حدود قدرت ايستادگي اين كشور در برابر ايران فراتر نمي رفت. مبارك در مصاحبه اش با مجله لبناني السفير با تأكيد بر سياست موازنه درباره نقش مصر در جنگ ايران و عراق ادعا كرد: <مصر هيچ گاه از جنگ ميان عراق و ايران كه هر دو كشورهايي اسلامي اند و ميان آنها رابطه دوستي برقرار بوده، حمايت نكرده است. من اميدوارم كه ما نقش ميانجي را ميان ايران و عراق ايفا كنيم. من علت آنچه را كه باعث شده تا ايران موضع تندي در برابر ما اتخاذ كند نمي دانم اگرچه ما به عراق آن قدر كمك نمي كنيم كه عمليات هاي نظامي تهاجمي [ اين كشور] را عليه ايران ممكن سازد. ما از مذاكرات و ميانجيگري براي حل مسائل حمايت مي كنيم. ما هرگز به عراق سلاح تهاجمي كه با آن به ايران ضربه بزند ارائه نكرده ايم. اين هرگز اتفاق نيفتاده است ما آن گونه كه برخي تصور مي كنند هيچ نيروي نظامي در عراق نداريم. ما در جنگ تخصص داريم. ما در جنگ نمي توانيم يك نيروي ناكامل اعزام كنيم. اگر ما مي خواستيم كه به عراق نيرو بفرستيم مي بايست يك نيروي كامل مي فرستاديم >.(9) البته، مبارك نه تنها در طول جنگ، بلكه پس از جنگ نيز نظرات خود را درباره ايجاد موازنه در برابر ايران تكرار كرده است. او بعد از جنگ امريكا با عراق و ضعيف شدن موقعيت منطقه اي اين كشور با تأكيد بر ضرورت عراق نيرومند كه بتواند با تهديدات و تحركات آرمان گرايانه ايران در وراي مرزهايش مقابله كند، گفت:<اگر عراق به جاي حمله به كويت به حرف هاي او گوش كرده بود، ايران وزن واقعي و جايگاهش را در جهان درك مي كرد زيرا تنها عراقي ها مي توانند موازنه قدرت را در برابر تهران برقرار و تضمين كنند >.(10) با توجه به اين كه در طول جنگ تحميلي، سوريه و ليبي طرفدار ايران بودند، مصر نيز از اين كه براي ايجاد موازنه به طرفداري از عراق ايفاي نقش كند، ابايي نداشت. در واقع، همان گونه كه سوريه و ليبي خود را موظف به تأمين تسليحات ايران مي دانستند، مصر نيز تدارك تسليحات، مشاوره نظامي و همكاري در پروژه هاي نظامي عراق را وظيفه خود مي دانست. جدول شماره 1 نوع تسليحاتي را كه مصر در جنگ به عراق فروخته است، نشان مي دهد:

جدول شماره 1(پاورقي1)

مصر افزون بر سلاح هاي مندرج در جدول مزبور، به واسطه خودكفايي اش در زمينه توليد مهمات، بخش درخور توجهي از نيازهاي عراق را تأمين كرده است و در زمينه تأمين قطعات يدكي مورد نياز ماشين جنگي عراق نيز نقش مهمي داشته است؛ زيرا، هر دو كشور در دهه هاي 60 و 70 توسط اتحاد شوروي سابق تأمين تسليحاتي شده بودند. اين وضعيت به مصر امكان مي داد تا در طول جنگ كمبودهاي عراق را در زمينه قطعات يدكي جبران كند.

يكي ديگر از حوزه هاي همكاري مصر و عراق در طول جنگ، همكاري در پروژه هاي موشكي بوده است. روي هم رفته مصريان در سه پروژه موشكي عراق به نام هاي العباس، الحسين و بدر 2000 همكاري كرده اند. البته،تمركز اين همكاري ها روي پروژه بدر 2000 بوده است. هدف از اين پروژه توليد موشك هاي باليستيك با بُرد 800 تا 1000 كيلومتر بود. گذشته از مصر، آرژانتين و گروه CONSEN نيز در پروژه مزبور با عراق همكاري كردند. در پايان سال 1984، مصر، آرژانتين و عراق قراردادهايي را امضا ء كردند كه سرمايه گذاري عراقي ها را در پروژه بدر 2000 تثبيت مي كرد. بر پايه طرح هاي اوليه، آرژانتين موظف بود كه ده فروند از اين نوع موشك ها را توليد و آزمايش كند و سپس پنج فروند را به وزارت دفاع و توليدات نظامي مصر و پنج فروند ديگر را نيز به عراق تحويل دهد. منابع آگاه تخمين مي زدند كه در پايان كار هر يك از اين سه كشور به دويست فروند از اين نوع موشك ها دست مي يافتند.(11)

يكي ديگر از عرصه هاي همكاري مصر و عراق، در زمينه تسليحات شيميايي بوده است. مصر يكي از معدود كشورهاي جهان است كه خيلي زود به تسليحات شيميايي دست يافته است. شواهد متقني نيز وجود دارد كه از چنين تسليحاتي در جنگ يمن (1963-1967 ) استفاده كرده است. اين كشور داراي بيش از سيصد واحد صنعتي فعال در زمينه صنايع شيميايي اس-ت كه در هنگام ضرورت قابليت توليد تسليحات شيميايي را دارند.(12)

اين سابقه و توانايي ها، ادعاهايي را درباره همكاري مصر و عراق در طول جنگ هشت ساله با ايران در زمينه توليد تسليحات شيميايي مطرح كرده است. به طوري كه روزنامه جروسالم پست(پاورقي 3) در 1989به نقل از منابع قابل اعتماد نوشت : < مصريان سال ها با عراق در زمينه توليد و ذخيره سازي تسليحات شيميايي همكاري كرده اند >. (13) روزنامه نيويورك تايمز نيز با درج گزارشي در اين زمينه نوشت: < مصر در طول جنگ هشت ساله ايران و عراق در كنار تسليحات متعارف در خصوص تسليحات شيميايي نيز با عراق همكاري كرده است >.(14) البته، دولت مصر چنين ادعاهايي را رد كرده و مدعي است كه همكاريشان با عراق در صنايع شيميايي جنبه تدافعي داشته است. وزير مشاور در توليدات نظامي مصر در اين باره مي گويد : <همكاري هاي مصر و عراق در زمينه صنايع شيميايي جنبه تدافعي داشته است. مصر تنها در زمينه توليد وسايل و تجهيزات حمايتي و حفاظتي در برابر تسليحات شيميايي و راه اندازي كارخانه هاي دفاعي - صنعتي با عراق همكاري كرده است >.(15)

مصر گذشته از زمينه هاي سخت افزاري كه در بالا به آن اشاره شد، در زمينه هاي نرم افزاري نيز در طول جنگ به عراق كمك كرده است. هرچند سطح اين نوع همكاري ها دقيقاً روشن نيست، اما بر پايه گزارش هاي معتبر منابع بي طرف، تعداد نامعلومي از افسران نظامي مصر طبق برنامه < مهاجرت اختياري> مصر با ارتش عراق در جنگ همكاري كردند. برنامه مهاجرت اختياري به افسران مصري اجازه مي داد تا با تقاضاي بازنشستگي پيش از موعد براي مشاورت، رايزني و حتي ايفاي نقش هاي رزمي تخصصي نظامي به ارتش عراق بپيوندند. اين عده با تشكيل گروه هاي ارزياب ضمن بررسي وضعيت جبهه هاي جنگ، پيشنهادهاي لازم را براي اتخاذ تاكتيك هاي جنگي در عمليات ها به همتايان عراقي شان ارائه مي كردند.(16)

ملاحظات و انگيزه هاي مصر براي ايفاي نقش فعال در جنگ

ملاحظات و انگيزه هايي كه مصر را به سوي ايفاي نقش فعال در جنگ ايران و عراق سوق داد، مي تواند در دو سطح ملي و منطقه اي كه در تيررس بُرد منافع ملي مصر قرار دارند مورد بررسي و ارزيابي قرارگيرد.

سطح ملي

ملاحظات مربوط به سطح ملي حول دو محور اساسي متمركز است: امنيت داخلي و وضعيت اقتصادي.

1) امنيت داخلي

مصر از جمله كشورهايي است كه در نيم قرن گذشته، به دليل فعاليت بنيادگرايان اسلامي با مشكلات فراواني در زمينه تأمين امنيت داخلي خود روبه رو بوده است و اين مشكل حتي اكنون كه در سال هاي آغازين سده 21 به سر مي بريم نيز، در سطح محدودتري وجود دارد. هدف اصلي بنيادگرايان اسلامي تأسيس حكومت اسلامي است. گروه جهاد اسلامي و طلايه داران فتح از اين جمله اند. خالد اسلامبولي كه در اكتبر 1981 سادات را ترور كرد، عضو گروه جهاد بود. اخوان المسلمين از جمله گروه هاي اسلامي است كه از دهه 70ِ، شيوه هاي مسالمت آميز را براي رسيدن به هدف در پيش گرفته است. اين گروه كه در سال 1928 توسط حسن البنا تأسيس شد، خيلي زود در مصر و ساير كشورهاي اسلامي هواداران زيادي به دست آورد. اخوان تا دهه 70 از روش هاي خشونت آميز نيز استفاده مي كرد اما از آن به بعد اين روش ها را به خاطر فضاي نسبتاً باز سياسي دوران سادات و تغييراتي كه در كادر رهبريش صورت گرفته بود كنار گذاشت. اين تغيير خط مشي باعث جداشدن اعضاي راديكال از آن شد و هرچند اعضاي انشعاب كرده اخوان، مجدداً خود را در قالب گروه هاي راديكال نوظهور ديگر سازماندهي كردند، اما از ديدگاه حكومت وقوع انشعاب در بزرگ ترين گروه مخالفش موفقيتي بزرگ به شمار مي آمد؛ زيرا، دولت مي توانست با فراهم آوردن فضاي مناسب براي فعاليت گروه هاي متعهد به قواعد بازي سياسي مانند اخوان المسلمين از يكسوچهره دموكراتيكي از خود به نمايش بگذارد و از سوي ديگر، گروه هايي را كه حاضر به پذيرش قواعد بازي سياسي نبودند در افكار عمومي منزوي و سپس سركوب كند، اما وقوع انقلاب اسلامي در ايران حكومت مصر را بسيار نگران كرد. اين نگراني چند علت عمده داشت: نخست اين كه پيروزي انقلاب و برقراري حكومت اسلامي در ايران، اسلام گرايان مصري را بيش از گذشته نسبت به امكان ايجاد حكومت اسلامي در مصر اميدوار كرده بود. اين اميدواري مي توانست باعث تحريك و تشويق آنها به تشديد فعاليت هايشان عليه حكومت گردد. دوم اين كهِ، رويكرد حكومت اسلامي ايران نسبت به غرب و اسرائيل شباهت هاي نسبتاً زيادي با ديدگاه هاي اسلام گرايان مصري داشت. سوم اين كه، ايران آشكار از مبارزات جنبش هاي اسلامي در ساير كشورها از جمله مصر كه كانون حركت هاي اسلامي است، حمايت مي كرد. چهارم اين كه، حكومت اسلامي ايران تضادهاي عميقي با حكومت مصر به دليل قرارداد كمپ ديويد، عادي سازي روابط با اسرائيل و رابطه نزديك سياسي - نظامي با امريكا، داشت.

حكومت مصرمسائل مزبور را تهديدي جدي عليه امنيت خود مي دانست. و از اين رو، در پي فرصتي مناسب براي مقابله با آن بود. حمله عراق به ايران اين فرصت را پديد آورد. مصر نيز از اين فرصت استفاده كرد تا با تقويت عراق در برابر ايران، بتواند تمايلات آرمان گرايانه و فرامرزي اين كشور را مهار تبديل كند.

2) منافع اقتصادي

كسب منافع اقتصادي يكي از ملاحظات و انگيزه هايي بود كه مصر را به سمت حمايت از عراق سوق داد. در طول جنگ، مصريان به عراق به عنوان بازار مطلوبي براي فروش تسليحات مي نگريستند. اين مطلوبيت يك علت بسيار مهم داشت و آن هم تشابه نوع تسليحات موجود در انبارهاي مصر با تسليحاتي بود كه عراق در جنگ مورد استفاده قرار مي داد. بيشتر تسليحات مهم و استراتژيك مصر و عراق در آغاز دهه 80 ساخت اتحاد شوروي بود كه در دهه هاي 60 و 70 خريداري شده بودند.(17) اين تشابه به مصر امكان مي داد تا قطعات يدكي مورد نياز ماشين جنگي عراق را از محل ذخاير تسليحاتي خود فراهم كند. گذشته از اين با توجه به محدوديت هايي كه به واسطه سياست هاي بين المللي كنترل تسليحات براي كشورهاي درگير در جنگ وجود داشت، مصر از يكطرف ذخاير تسليحاتي خود را به روي عراق گشود؛ اقدامي كه دقيقاً در راستاي سياستي بود كه اين كشور از ميانه دهه 70 براي جايگزيني تسليحات ساخت شوروي با تسليحات غربي در پيش گرفته بود و از طرف ديگر، نقش واسطه را ميان عراق و توليدكنندگان تسليحات ايفا كرد و با اين اقدام منافع مضاعفي به دست آورد. طبق اطلاعات و آمارهاي مؤسسه تحقيقات صلح بين المللي استكهلمِِ، مصر در فاصله سال هاي 1983- 1987

(1362-1366) رتبه چهاردهم را در ميان، كشورهاي صادركننده تسليحات در جهان داشته است كه در اين ميان، فروش هاي تسليحاتي به عراق سهم عمده اي را در احراز اين رتبه داشته است.(18) جدول زير ارزش صادرات تسليحات مصر را در سال هاي 1983 تا 1987 به دلار امريكا و برحسب قيمت هاي ثابت سال 1985 نشان مي دهد.

ارزش صادرات تسليحات مندرج در جدول مزبور براي مصر يك ركورد به شمار مي آيد؛ زيرا، ارزش صادرات تسليحات اين كشور پس از پايان جنگ ايران و عراق به تدريج كاهش يافت. اين كاهش علي رغم پيشرفت هاي نسبي مصر در صنايع دفاعي اش به دليل ناتواني در بازاريابي و از دست دادن بازار مطلوبش در عراق است.

مصريان افزون بر منافع و ملاحظات مربوط به فروش تسليحات به ملاحظات اقتصادي ديگري نيز در همكاري با عراق توجه داشته اند. اين ملاحظات به طور مستقيم با يكي از منابع عمده درآمد مصر ارتباط دارد. به طور كلي، مصر پنج منبع درآمد دارد. اين منابع عبارت اند از: فروش نفت، عوارض و حق ترانزيت ناشي از كانال سوئز، صنعت گردشگري، فروش پنبه و درآمدهاي ناشي از خيل عظيم مصرياني كه در خارج مشغول به كار هستند. از ميان اين پنج منبع درآمد، آخرين منبع در ملاحظات مربوط به همكاري با عراق مورد توجه بوده است؛ زيرا، در آستانه جنگ ايران وعراق تعداد درخور توجهي از مصريان در عراق مشغول به كار بودند. تعداد مصريان در عراق از حداقل چهارصد هزار نفر (كه به وسيله برخي عراقي ها تخمين زده مي شد) تا حداكثر دو ميليون نفر (كه خود مصريان تخمين مي زدند) اعلام شده است. اما منابع بي طرف تعداد آنها را تا قبل از آغاز جنگ در حدود 2/1 تا 3/1 ميليون نفر تخمين زده اند كه با آغاز جنگ ميان ايران و عراق به يك ميليون نفر كاهش يافته است. با اين حال، تعداد مصريان در عراق به اندازه اي زياد بود كه در تمام سطوح و بخش هاي مختلف اقتصادي به چشم مي خوردند. بيشتر مصريان كه عمدتاً مهاجر قديمي به شمار مي آمدند در بخش كشاورزي، فعاليت مي كردند. پس از اين بخش، صنعت نفت بيشتر ين تعداد مصريان را به خود جذب كرده بود. طبق تخمين هاي اتحاديه كارگران عراق، 60 درصد نيروي كار در بخش صنعت نفت را مصريان تشكيل مي دادند. دولت مصر هر ساله از قبل وجوه ارسالي اين كارگران سود فراواني به دست مي آورد، بانك هاي عراقي محدوديت هاي شديدي براي انتقال سرمايه كارگران مصري وضع كردند. اين محدوديت ها دولت مصر را از بخشي از درآمدهايش محروم كرد ، اما وقوع جنگ ايران و عراق اين فرصت را در اختيار دولت مصر قرار داد تا با نزديك شدن به عراق، به ويژه از 1982 كه اين كشور به واسطه چند عمليات پيروزمند رزمندگان ايراني شديداً به همكاري كشورهايي مانند مصر نيازمند بود، محدوديت هاي وضع شده را برطرف كند و البته مصر به هدف خود رسيد؛ زيرا در اگوست 1983، قرارداد اقتصادي با عراق امضا كرد كه بر مبناي آن محدوديت هاي وضع شده براي انتقال سرمايه از عراق به مصر برطرف گرديد. اين توافق باعث شد تا انتقال سرمايه به مصر در سال 1983 نسبت به سال قبل تقريباً به دو برابر بالغ شود19 (از 580 ميليون دلار به حدود 1 ميليارد دلار). واقعيات فوق به خوبي نشان مي دهد كه براي حكومت مصر ملاحظات و منافع اقتصادي تا چه اندازه در تصميم اين كشور به حمايت از عراق در طول جنگ تحميلي نقش داشته است و البته همين ملاحظات در جريان بحران كويت نيز در تصميم مصر براي پيوستن به ائتلاف بين المللي تحت رهبري امريكا و انگليس عليه عراق نقش مهمي ايفا كرد. مهم ترين دستاورد شركت مصر در ائتلاف مزبور بخشش چهارده ميليارد دلار از بدهي هاي خارجي اش بود.20

سطح منطقه اي

1) سطح منطقه اي عربي

 در سطح منطقه اي، حوزه عربي و كشورهاي غيرعرب از هم قابل تفكيك است. در سطح عربي آنچه كه مصر را به سمت حمايت از عراق در برابر ايران سوق داد تلاش اين كشور براي بهبود روابطش با كشورهاي عربي بود كه به واسطه سياست هاي سازشكارانه سادات در قبال اسرائيل به شدت آسيب ديده بود. چنانكه پيشتر اشاره شد، سفر سادات به اسرائيل ، قرارداد كمپ ديويد و پيمان صلح با اسرائيل، مصر را در اواخر دهه 1970 از جهان عرب منزوي نموده بود. اين انزوا موقعيت اين كشور را به عنوان مركز ثقل جهان عرب در معرض تهديدي جدي قرار داده بود. مصر هميشه به واسطه سابقه تاريخي، وسعت و جمعيت نسبتاً زياد و موقعيت ژئواستراتژيكي اش ، برجسته ترين كشور جهان عرب بوده است. اين برجستگي منافع فراوان سياسي و اقتصادي برايش به همراه داشته است؛ بنابراين، مسلماً قطع رابطه اجباري با جهان عرب به هيچ وجه در راستاي منافع مصر نبود، اما تا زماني كه سادات زنده بود

(اكتبر 1981) ، به دليل اتكا و اعتماد بيش از اندازه اش به ايالات متحده و نيز تأكيدش بر اين كه <سياست خارجي مصر تنها بر منافع مصر و ارزش هايي كه تنها ما مردمان مصر احساس مي كنيم مبتني است>(21) ، تلاش در خور توجهي براي احياي روابط با كشورهاي عربي انجام نشد. با روي كار آمدن مبارك، اين وضعيت به دليل اعتماد كم تر وي به ايالات متحده و اسرائيل و توجه خاصش به جهان عرب تغيير كرد؛ زيرا، او پايان دادن به انزواي اجباري مصر از جهان عرب را اولويت اصلي سياست خارجي اش اعلام كرده بود. مبارك در آغاز نخستين دوره رياست جمهوريش گفت: <مصر بخشي از امت عرب است و از اين رو نه از امت عرب جدا مي شود و نه آرزوها و آمال اين امت را كنار مي گذارد >.(22) اين سخنان براي غالب مصرياني كه كشورشان را بخشي جدايي ناپذير از امت عرب مي دانستند، نويد بخش بازگشت مصر به آغوش وطن عربي بود. با اين حال، بازگشت به اتحاديه عرب در آن شرايط به تغيير آشكاري در سياست مصر در قبال اسرائيل (براي نمونه لغو قرارداد كمپ ديويد و پيمان صلح) نيازمند بود؛ چيزي كه مبارك حاضر به انجام آن نبود؛ زيرا، اعتقاد داشت <فرآيند تجديد رابطه با جهان عرب بايد شأن مصر را حفظ كند و نبايد كشور را در جان فشاني هاي پرهزينه به خاطر كشورهاي ديگر درگير كند >.(23) البته، مبارك تا اندازه اي موضع كشورش را در قبال اسرائيل تعديل كرد، ولي اين تعديل به صورتي نبود كه به قرباني كردن دستاوردهاي سياست سلفش منجر شود. جنگ ايران و عراق راهگشاي اين بن بست شد. اين جنگ بهترين فرصت را براي مصر فراهم كرد تا براي بهبود روابطش با كشورهاي عربي تلاش كند. ضمن اين كه اعراب نيز دريافتند كه نمي توانند به سادگي موقعيت ممتاز مصر و توانايي هايش را ناديده بگيرند. به همين دليل بود كه با آغاز جنگ، موضع عراق در قبال مصر صددرصد درجه تغيير كرد. به گونه اي كه از يك كشور برجسته عرب مخالف قرارداد كمپ ديويد و پيمان صلح مصر - اسرائيل به يك كشور هدايت كننده حركت همگرايي مجدد مصر در مجامع اسلامي و عربي تبديل شد. در جلسه اواسط ژانويه 1984، فرماندهي انقلاب عراق نه تنها با قاطعيت به بازگشت بي قيد و شرط مصر به سازمان كنفرانس اسلامي را‡ي داد، بلكه با حرارت تمام به نفع چنين بازگشتي سخن راند. در مارس همان سال، معاون اول نخست وزير عراق، طاها ياسين رمضان، در پايان ديدار چهار روزه معاون نخست وزير مصر از بغداد، فرمول آشتي جويانه اي را پيشنهاد كرد كه بر اساس آن مصر مي توانست دوباره به اتحاديه عرب بازگردد.(24)

نقشي كه مصر در طول جنگ ايران و عراق ايفا كرد، عملاً سودمندي خود را براي بهبود روابط مصر و جهان عرب در سال 1984 نشان داد. در اين سال، اردن روابط ديپلماتيك خود را با مصر از سر گرفت. تحليلگران سياسي اين رويداد را نقطه آغازي بر پايان انزواي مصر در جهان عرب مي دانند؛ زيرا، پس از اقدام اردن در برقراري روابطش با مصر به تدريج ساير كشورهاي عربي نيز روابط خود را با اين كشور مجدداً برقرار كردند. اجلاس سران اتحاديه عرب در امان از تاريخ 18 آبان 1366 طي قطع نامه اي راه را براي از سرگيري رسمي روابط كشورهاي عربي با مصر هموار كرد و عراق بلافاصله بعد از اين اجلاس روابط ديپلماتيك خود را با مصر آغاز كرد

.

2) سطح منطقه اي غيرعربي

همان ويژگي هايي كه به مصر موقعيت ممتازي در سطح جهان عرب مي بخشد، در سطح منطقه اي غيرعربي نيز چنين موقعيتي را براي اين كشور فراهم مي كند البته، با اين تفاوت كه در اين سطح، كشورهايي مانند ايران قرار دارند كه به واسطه پتانسيل هاي بالقوه شان مي توانند موقعيت و نقش منطقه اي اين كشور را به چالش بكشانند. پيروزي انقلاب در ايران صرف نظر از جنبه ها و داعيه هاي اسلامي چنين چالشي را به وجود آورده بود؛ زيرا، نظام سياسي كه پس از انقلاب در ايران روي كار آمد، هيچ نقشي را براي مصر در سطح منطقه قائل نبود. ضمن اين كه توانايي هاي مصر براي تأثيرگذاري بر روندها و فرآيندهاي منطقه اي به واسطه تحريم اعراب و اخراج از اتحاديه عرب به مخاطره افتاده بود. در اين شرايط، منافع مصر ايجاب مي كرد تا براي بازيابي نقش منطقه اي خود به انزوايش در جهان عرب خاتمه دهد. جنگ ايران و عراق، به ويژه هنگامي كه طرف ايراني در موقعيت تهاجمي قرار گرفت و جنگ را به درون خاك عراق كشاند، فرصت لازم را براي مصر پديد آورد. برتري ها و پيروزي هاي ايران پس از فتح خرمشهر هم عراقي ها و هم شيخ نشين ها را به يك حد نگران كرد و آنها را مجبور نمود تا از همه توانايي هايشان براي مهار ايران استفاده كنند. توسل به مصر براي ايفاي نقش فعال تر در جنگ يكي از راه هايي بود كه به نظر آنها مي رسيد و اين همان چيزي بود كه مصريان در ملاحظات منطقه اي خود به آن توجه داشتند؛ زيرا از ديدگاه آنها، حمايت از عراق در برابر ايران در راستاي منافع شان در سطح منطقه بود. حمايت از عراق به منزله يك كشور عربي در برابر ايران به عنوان يك كشور غير عرب و انقلابي به تسريع فرآيند تجديد رابطه مصر با كشورهاي عربي كمك مي كرد و اين حمايت بايد تا آن جا ادامه مي يافت كه به ايستادگي عراق در برابر ايران كمك كند نه اين كه به پيروزي كامل آن بر ايران منجر شود، چرا كه در اين صورت، عراق با در اختيار گرفتن منابع غني انرژي ايران مي توانست ارزش استراتژيك خود را در منطقه افزايش دهد و به اين گونه چالشي- حتي سخت تر از ايران - را در برابر موقعيت و نقش مصر در منطقه و جهان عرب ايجاد كند.

نتيجه گيري

در اين مقاله، نقش مصر در طول هشت سال جنگ ايران و عراق و انگيزه ها و ملاحظات اين كشور براي ايفاي چنين نقشي در سه سطح ملي، عربي و منطقه اي مورد بررسي قرار گرفت. نتيجه اي كه از اين بررسي حاصل مي شود اين است كه مصر در طول اين جنگ نقش فعالي به حمايت از طرف عراقي ايفا كرده است. انگيزه ها و ملاحظات اين كشور در سطح ملي دو بعد داشته است، يكي بعد مربوط به امنيت داخلي و ديگري بعد اقتصادي. در بعد امنيتي، اين كشور به دنبال دفع تهديد ناشي از انقلاب اسلامي در ايران و برنامه هاي آن براي حمايت از مبارزات جنبش هاي اسلامي بوده است؛ زيرا، فعاليت بنيادگرايان اسلامي در نيم قرن گذشته مهم ترين تهديد براي امنيت داخلي مصر بوده است. در بعد اقتصادي ملاحظات و منافع ناشي از فروش تسليحات و هم خواني آن با برنامه ها و سياست هاي دفاعي اين كشور براي تغيير سخت افزار جنگي ساخت شوروي به سخت افزار غربي، به ويژه امريكا و ملاحظات مربوط به شمار زيادي از مصرياني كه در دهه 80 در عراق مشغول به كار بوده اند، مورد توجه تصميم گيران مصري بوده است؛ زيرا، اين كارگران سالانه براي كشورشان مقادير زيادي ارز آوري داشتند. در سطح عربي توجه مقامات مسئول به استفاده از جنگ به عنوان فرصتي براي بازگشت به آ غوش جهان عرب بود كه به واسطه سياست هاي سازشكارانه سادات در قبال اسرائيل به شدت آسيب ديده بود. در سطح منطقه اي نيز، رقابت با ايران براي ايفاي نقش برتر در خليج فارس و به طور كلي خاورميانه مورد توجه بوده است.

پاورقي:

1- Philip Stoddard

2- SIPRI Year book, Various Years, Oxford university Press.

3- Jerusalem Post

4- SIPI Yearbook 1998, 176-177.

ماخذ:

1.Jane's Defence Weekly 28 February 1996, pp.22-24.

2.Sadat Speech to the Egyptian Student's Federation in Alexandria, 3 April 1974, Guoted in R.D. Mclaurinetal., Foreign Policy Making in the Middle East (New York: Praeger, 1977), p.69.

3. امام خميني(ره) ؛ صحيفه نور؛جلد 6، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361، ص 108.

4. Philip H.Stoddard, Egypt and Iran-Iraq war, in Gulf Security And The Iran-Iraq War, Edited by Thomas Naff, National Defense University Press, 1985, p.44.

5. ژان پي ير درينيك، خاورميانه در قرن بيستم، ترجمه فرنگيس اردلان، تهران: سازمان انتشارات جاويدان، 1368، صص 254-253.

6. همان، صص 273-274.

7. همان، ص 461.

8. Philip H.Stoddrd, opcit, p.42.

9. Mubarah's Interview with As-Sayyid Lebnanese Magazine in 2. April 1984, Quoted in Philip Stoddard, opcit, pp.42-43.

10. Golal A.Nauawad, Egypt Regional Role After Desert Storm.

11. Jane's Intelligence Review, october 1992, pp.456-457.

12. The Middle East Military Balance.

13.Gordon M.Burch & charles C.Flouerrec, International Handbook on Chemical Weapons Prolifration; New York: Greenwood Press, 1991, p.229.

14. Ibid.

15. Ibid.

16. Philip H Stoddard, Op. Cit, p.50.

17. Military Balance 1980.

18. SIPRI Yearbook 1988, pp.176-177.

19. philip Stoddard, Op.Cit.pp.49-50.

20. Golal A.Nauawod.Op.Cit.

21.Sadat Speech to the Egyptian Student's Federation in Alexandria, 3 April 1974, Quoted in Mci aurin Op.Cit,p.69.

22. Egyptian State Information Service Web Site.

23. Ibid.

24.John Devlin, Iraqi Military Policy: From Assertiveness to Defense, in Gulf security & the Iran-Iraq War, Edited by Thomas Naff, National Defense university Press, 1985.p.148.

لینک کوتاه :
کد خبر : 557

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال
  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
  • آدرس دفتر مرکزی:تهران – خیابان شریعتی - خیابان شهید دستگردی(ظفر) - بعد از تقاطع شهید تبریزیان - پلاک77
  • تلفن تماس روابط عمومی:

02122909525-30 داخلی 245