نقاط قوت و ضعف ايران و عراق*
*ربكا كالن
پريسا كريمينيا
از زمان شكلگيري خاورميانة كنوني در سالهاي آغازين جنگ جهاني اول بر ويرانههاي امپراتوري عثماني، ايران قدرت برتر منطقة خليجفارس بوده است و از نظر تمامي شاخصهاي كيفي قدرت بر عراق برتري داشته است. قلمرو ايران تقريباً سه برابر قلمرو عراق، جمعيتش بسيار بيشتر از عراق (39 ميليون در برابر 13 ميليون در سال 1980) است و خط ساحلي ايران كه دو هزار كيلومتر طول دارد، پنجاه برابر گستردهتر از خط ساحلي عراق است.
همچنين، تقسيمات قومي و مذهبي در عراق از ايران بسيار بيشتر است، در حالي كه جمعيت ايران در مقايسه با عراق يك دستتر ميباشد. عراق كشوري است كه در آن، جمعيت كردها، كه بزرگترين جمعيت غيرعرب اين كشورند، همواره سركوب شده و اقليت سنيها كه يك سوم جمعيت كشور را تشكيل ميدهند، بر اكثريت شيعه حكومت كردهاند، در حالي كه در ايران، افراد حاكم بر شيعيان كه 95 درصد جمعيت را تشكيل ميدهند، خود شيعياناند. همچنين، جمعيت كردهاي ايران كمتر از نصف جمعيت كردهاي عراق ميباشد.
به تمامي مطالب گفته شده بايد برتري ژئوپليتك و توپوگرافي ايران را نيز بيفزاييم. سرزمين عراق بين شش كشور همساية خود محصور است كه در اين ميان، كشور تركيه و ايران از جمله همسايگان قدرتمند آن محسوب ميشوند. ميباشند. همچنين، استانهاي موصل و كركوك كه در آنها، امكانات و سرمايههاي اقتصادي مهم و برجستة عراق قرار دارد و قسمت عمدة توليد نفت عراق در آنها صورت ميگيرد، به مرزهاي ايران و تركيه بسيار نزديكاند، ضمن آنكه شهرهاي بغداد و بصره به ترتيب 120 و 30 كيلومتر با مرزهاي ايران فاصله دارند. آبراه شطالعرب نيز كه تنها راه دسترسي عراق به خليجفارس است، ميتواند به راحتي از سوي ايران كنترل شود. در مقابل، مراكز استراتژيك عمدة ايران كاملاً در درون كشور قرار دارند (تهران 700 كيلومتر با نزديكترين نقطة مرزي فاصله دارد.) در مقايسه با مراكز استراتژيك، عراق از پشتيبانيهاي توپولوژيكي مناسبتري برخوردارند.
در دهة 70، شاه ايران با توجه به نقاط قوت مزبور، ارتش ايران را به نيروي بسيار قدرتمندي تبديل و آن را به پيشرفتهترين سيستمهاي تسليحاتي غرب مجهز كرد. تا اوايل سال 1979، نيروي هوايي ايران 447 فروند هواپيماي جنگي در اختيار داشت كه 66 فروند از آنها هواپيماهاي اف- 14 پيشرفته بودند، در حالي كه عراق تنها 339 فروند هواپيما در اختيار داشت كه چندان پيشرفته نبودند. ايران همچنين، از نظر نيروي دريايي نيز از عراق بسيار برتر بود، طوري كه نيروي دريايي ايران هفت فروند كشتي (ناوشكن و ناوچه) حامل موشكهاي هدايت شونده، چهار فروند كوروت([1]) رزم ناو تجسس و نجات مجهز به توپ، شش فروند شناور تهاجمي سريع([2]) مسلح به موشك و چهارده فروند هاورگرافت بود، در حالي كه نيروي دريايي عراق تنها دوازده فروند شناور تهاجمي سريع در اختيار داشت.
از نظر نيروهاي زميني، هر دو كشور تقريباً، با يكديگر يكسان بودند. در واقع هر چند تعداد افراد نيروي زميني ايران از عراق (285000 در برابر 190000) هزار بسيار بيشتر بود، اما تعداد واحدهاي رزمي و سيستمهاي تسليحاتي آنها تقريباً يكسان بود: عراق (به سبك شوروي) هفت لشكر كوچك داشت كه تحت سه سپاه سازمان دهي شده بودند، در حالي كه ايران (به سبك امريكا) شش لشكر بزرگ داشت كه به سه سپاه زميني تقسيم ميشد. تعداد تانكها (1800 تانك عراقي در برابر 1735 تانك) همچنين، تعداد توپهاي هر دو كشور (800 قبضه عراق و 1000 قبضه ايران) نيز تقريباً برابر بود. البته، نيروهاي عراق كه از نيروهاي شوروي الگو ميگرفتند، از نظر و سايل نقلية زرهي([3]) نسبت به ايران برتري داشتند.
اما اين تساوي ظاهري، بسيار فريبنده است. تنها مأموريت واقعي نيروي زميني ايران محافظت از مرز غربي ايران بود؛ زيرا، تهديد ارتش شوروي از اوايل دهة 60 كاهش يافته بود، اما نيروي زميني عراق افزون بر آنكه در سه محور مرزهاي ايران و تركيه و سوريه از مرزهاي خود دفاع ميكرد، بايد كردها را نيز كنترل و محدود مينمود. در اواخر دهة 70، با توجه به اختلافات موجود بين رژيمهاي حاكم بر عراق و سوريه مشكلات امنيتي موجود در خطوط مرز اين دو كشور بسيار زياد بود، طوري در سالهاي 1975 ـ 76 نزديك بود بين اين دو كشور بر سر تقسيم آب فرات و دخالت مستقيم سوريه در منازعة لبنان جنگ درگيرد.
با وقوع انقلاب اسلامي تعادل استراتژيك موجود در منطقه بر هم خورد. پس از اين واقعه، روحانيون كه ارتش را ابزاري براي سركوبي مردم در دست شاه و نيروي بالقوة خطرناك مخالف انقلاب ميدانستند، به تشكيل نيروي شبه نظامي ويژة خود، سپاه پاسداران، اقدام و پاكسازي نيروهاي ارتشي را آغاز كردند.
بين ماههاي فوريه و سپتامبر سال 1979، حدود 85 تن از افسران ارشد اعدام شدند و صدها تن ديگر زنداني يا وادار به كنارهگيري شدند. تا سپتامبر 1980، نزديك به 12 هزار افسر پاك سازي شدند.
اين پاكسازيها توان عملياتي ارتش ايران را بسيار كاهش داد: نيروي زميني، بسياري از افسران خود را از سرگرد گرفته تا سرهنگ ژنرال و نيروي هوايي نيز نيمي از خلبانان خود و 15 تا 20 درصد از افسران، درجه داران (NCOs) و تكنسينهاي خود را از دست داد. افزون بر اين، پاكسازيها، نزديك به نصف سربازان وظيفه از ارتش فرار كردند يا طي دوران انقلاب يا پس از آن كشته شدند خدمت سربازي چندان جدي گرفته نشد و بسياري از رستههاي رزمي از جمله گارد سلطنتي منحل شدند و رستههاي ديگر نيز در هم شكستند يا بسيار محدود شدند.
در آغاز جنگ، ايران ديگر خود را برتر از عراق نميديد: نيروي زميني ارتش ايران از 285 هزار نفر به 15 هزار نفر كاهش يافته بود، در حاليكه اين رقم در مورد عراق به 200 هزار نفر ميرسيد. تأثير اين كاهش در زمينههاي عملياتي بسيار مشهود بود، اما نيروي زميني عراق از زمان سقوط شاه ايران به بعد، لشكرهاي خود را با افزودن دو لشكر مكانيزة جديد به دوازده لشكر رساندند، اما ارتش ايران لشكرهاي خود را به شش لشكر منها كاهش دادند كه هر يك از آنها در سطح يك تيپ بود. عراق ميتوانست تقريباً، تمامي سيستمهاي تسليحاتي عمدة خود 2750 دستگاه تانك، 2500 دستگاه وسيلة نقلية زرهي و حدود 920 قبضه توپ) را مستقر و عملياتي كند، در حالي كه ايران به ندرت، ميتوانست نيمي از 1735 دستگاه تانك، 1735 دستگاه وسيلة نقلية زرهي و 1000 قبضة توپ خود را مستقر كند.
از نظر نيروهاي هوايي نيز، عراق نسبت به ايران برتري چشمگيري داشت. نيروي هوايي رژيم انقلابي ايران غير از خريدهاي جاهطلبانه شاة (به ويژه طرح خريد 160 فروند جنگندة اف ـ 16 براي تقويت توان عملياتي نيروي هوايي ايران)، مشكلات لجستيكي و نگهداري فراواني داشت. پس از خروج كارشناسان امريكايي از ايران سيستمهاي الكترونيك([4]) اساسي از بسياري از هواپيماهاي اف ـ 14 ايران برداشته شدند و بسياري از سيستمهاي حسگر، نگهداري و لجستيك هواپيماهاي اف ـ 4 و اف ـ 5 به دليل فراهم نبودن قطعات يدكي و نگهداري نامناسب به تدريج فرسوده شدند. در نتيجة در آغاز جنگ، نيروي هوايي ايران (70 هزار نفر در برابر 100 هزار نفر نيروي هوايي عراق در سال 1979) تنها ميتوانست نيمي از هواپيماهاي خود را به پرواز درآورد. از سوي ديگر، نيروي هوايي عراق با وارد كردن 140 فروند سوخوي 20 و ميراژ 23، هواپيماهاي تهاجمي خود را نوسازي كرد و سطح سرويسدهي خود را افزايش داد (حدود 80 درصد در آغاز جنگ).
ايران تنها در عرصة دريا توانست برتري پيش از 1979 خود را حفظ كند. هرچند نيروي دريايي ايران نيز نتوانست از تأثيرات انقلاب در امان بماند و مشكلات لجستيكي و نگهداري فراواني داشت، اما برتري آن، چنان چشمگير بود كه توانست آن را تا حدي حفظ كند. البته، بايد يادآور شد كه توان عملياتي آن تا حد زيادي كاهش يافت.
حقيقت آن است كه اعداد و ارقام گوياي تمام مطلب نميباشد. كيفيت رهبري نظامي، تجربههاي جنگي، آموزش و فرماندهي و كنترل نيز اهميت زيادي داشت. و در اين زمينه، نيروهاي مسلح هر دو كشور چيزي براي ارائه نداشتند.
نيروهاي هر دو كشور شديداً، تحت كنترل رهبري سياسي كشور بودند و وفاداري به رژيم پيش شرط ارتقا بود و داشتن طرز فكر انتقادي به حذف و تنزل موقعيت منجر ميشد و به مناسبات مذهبي و اجتماعي بيشتر از تخصص ارزش قائل ميشدند.
شاه كه هرگز نقش افسران نيروي نظامي را در ماجراي سال 1953 فراموش نكرده بود، بسيار ميكوشيد اين سه نيرو را جدا از يكديگر نگهدارد تا آنها نتوانند در انديشة يك كودتا براي براندازي رژيم وي باشند. بين اين سه نيرو هيچگونه ستاد مشتركي وجود نداشت و اين سه نيرو تنها ميتوانستند از طريق شاه، كه فرمانده كل قوا بود، با هم ارتباط برقرار كنند. انتصاب تمامي افسراني كه درجة آنها از سرهنگ بالاتر بود، شخصاً، از سوي شاه صورت ميگرفت و به تمامي دانشجويان دانشكدة افسري نيروي هوايي از سوي وي درجه اعطا ميشد. همچنين، .......... كه وي بايد يادآوري از چهار سرويس اطلاعاتي مختلف براي جمعآوري اطلاعات از ميان افسران استفاده ميكرد.
تمامي اين اقدامات به صورت محتاطانه در عراق نيز انجام ميشد. صدام كاملاً آگاه بود كه در جوامع غيردموكراتيك قدرت عامل اصلي تغييرات سياسي است؛ بنابراين، از هيچ تلاشي براي افزايش وفاداري نيروي نظامي به حكومتش دريغ نميكرد. درجة افسران حزبي در بين نيروهاي مسلح در سطح گردان اعطا ميشد. فعاليتهاي سياسي سازمان يافته ممنوع بود؛ عوامل غيرقابل اطمينان به بازنشستگي وادار، پاكسازي با اعدام ميشدند، در افسران ارشد به صورت مداوم جابهجا انجام ميگرفت تا از ايجاد پايگاههاي قدرت ممانعت به عمل آيد، همچنين، ساختار جمعيتي گارد رياست جمهوري ـ گارد تك نژادي رژيم ـ اساساً، از اهالي تكريت، زادگاه صدام يا مناطق اطراف آن تشكيل ميشد.
همچنين، صدام درصدد بود نيروي رقيب ديگري به نام شبه نظاميان بعثي، به موازات ارتش عراق پديد آورد. در سال 1979، كه صدام قدرت را به دست گرفت، تعداد نيروهاي شبه نظامي به نام ارتش خلقي به بيش از دو برابر از 100 هزار به 250 هزار نفر افزايش يافت، طي جنگ ايران و عراق قرار بود ارتش خلق به يك ميليون نفر افزايش يابد. اين ارتش از سلاحهاي سنگين استفاده ميكرد و در بسياري از عملياتهاي جنگي شركت داشت. و هرچند اين امر باعث ميشد ارتش خلق همپاي ارتش حرفهاي پيش برود، اما از آنجا كه انحصار ارتش حرفهاي را به عنوان تنها ابزار اعمال خشونت از بين ميبرد، امنيت رژيم را در برابر كودتاهاي احتمالي افزايش ميدارد؛ بنابراين، صدام نيز همانند شاه نيروي نظامي پديد آورد كه فرمانبردار و كاملاً سياسي بود و در آن ارتقاي درجه به جاي آنكه بر پايه برتريهاي تخصصي باشد، بر پايه وفاداري شخصي و مناسبات خويشاوندي بود.
به رغم گسترش و نوسازي سريع نيروهاي مسلح عراق و ايران توانايي عملياتي آنها چندان افزايش نيافت؛ زيرا، اين دو كشور نميتوانستند همزمان با اين توسعه و نوسازي آموزشهاي لازم را ارائه دهند. كيفيت پايين آموزش نيروهاي وظيفه بر دامنة مشكلات موجود آنها ميافزود؛ زيرا، آموزش و به كارگيري سلاحهاي پيشرفته براي اين نيروها بسيار مشكل بود. در نتيجة بهرغم، حضور كارشناسان كشورهاي تأمين كنندة سلاح (بيشتر امريكا و شوروي)، هر دو كشور كم وبيش در نگهداري سيستمهاي پيشرفته تسليحاتي با مشكل روبهرو بودند.
همچنين، تجربههاي عملياتي نيروهاي هر دو كشور ايران و عراق اندك بود. تنها شش تيپ ايران همراه با عناصري از نيروهاي دريايي و هوايي اين كشور در سركوبي قيامي ماركسيستي در عمان بين سال 1972 تا 1975 شركت داشتند، حتي اين اقدام نيز بيش از آنكه يك نبرد واقعي باشد، نمايش قدرت بود؛ زيرا، تعداد افراد شورشي از دو هزار نفر تجاوز نميكردند و از بين آنها نيز تنها هزار نفرشان در عمان بودند، حتي تصميم شاه برگذاري يك مانور نظامي سه ماهه در عمان چندان موفق نبود و همانند تمرينهاي عادي بود، اما در مقابل، به نظر ميرسيد كه نيروهاي عراق تجربههاي جنگي بيشتري داشتند. آنها، نه تنها در ماه اكتبر سال 1973 در جنگ عليه اسرائيل شركت كرده، بلكه بيش از يك دهه در يك نبرد ضد شورش در كردستان عراق درگير بودند. هرچند تاكتيكهاي به كار رفته در نبرد كردستان در يك جنگ متعارف كاربرد چنداني نداشتند، اما درگيري با شورشيان كرد پيش از آغاز جنگ بر برنامههاي آموزشي عادي و تواناييهاي عملياتي نيروهاي عراقي تأثير مثبت داشتند. تجربة جنگي عراق نيز در آغاز جنگ سال 1973 چندان چشمگير نبود؛ چرا كه نيروهاي اسرائيلي لشكر زرهي عراق را كه ده روز پس از آغاز جنگ به جبهه جولان رسيد، محاصره كردند و چند ساعت، صد دستگاه تانك آنها را از بين بروند.
آغاز در جنگ عليه ايران عراق در زمينة فرماندهي و كنترل اندكي توانا به نظر ميرسيد و صدام به عنوان فرمانده كل نيروهاي مسلح جنگ را از شوراي فرماندهي انقلاب([5]) كنترل ميكرد. در اين شورا، نمايندگان هر سه نيرو حضور داشتند، در حالي كه ايران ستاد مشتركي نداشت و به رغم آنكه رئيس جمهور و فرمانده كل قوا ميكوشيد ساختار فرماندهي مركزي ايران را تقويت كند، تلاشهايش به علت نزاع قدرت بين و نيروهاي مسلح بينتيجه، بود؛ بنابراين، ايران در آغاز جنگ يك سيستم فرماندهي واحد و كنترل مركزي براي اجراي هماهنگ استراتژي جنگي نداشت.
بنابراين، نيروهاي مسلح هر دو كشور از نظر كيفي، كم و بيش در يك سطح بودند؛ چرا كه هر دو از مشكلات مشابهي در رهبري نيروهاي مسلح رنج ميبردند كه از روند گزينش و ارتقا ناشي ميشد؛ آموزش نيروهاي هر دو كشور بسيار ضعيف بود و هيچ يك از آنها از توانايي فني كافي براي حفظ و استفاده از سلاحهاي مدرن خود برخوردار نبودند. در واقع، تجربة جنگي هر دو كشور بسيار محدود بود و از سيستم كنترل و فرماندهي ناكارآمد رنج ميبردند. بهرغم برابري نسبي كيفي نيروهاي مسلح اين دو كشور عراق از نظر كمي اندكي نسبت به ايران برتري داشت. رهبر نظامي عراق كه ميدانست برتري كمي كشورش با توجه به تواناييهاي بنيادي ايران موقت است، كوشيد هر چه زودتر از اين برتري خود بهرهبرداري كند و مانع از آن شود كه نيروهاي ايران ضعف ناشي از دوران انقلاب را جبران كنند.
تهاجم و پس از آن
صدام حسين در 17 ماه سپتامبر سال 1980، خطاب به پارلمان عراق، كه به تازگي كارش را آغاز كرده بود، گفت: "ايران با تجاوز مكرر به تماميت ارضي عراق قرارداد 1975 الجزاير را نقض و بي اعتبار كرده است." بندهاي مختلف اين قرارداد هم از نظر حقوقي و هم از نظر سياسي از يكديگر غير قابل تفكيكاند. زماني كه اين قرارداد زير پا گذاشته شد، عراق وضعيت حقوقي شطالعرب پيش از قرارداد 1975 را مجدداً مطرح كرد و صدام گفت: "اين رودخانه بايد هويت عراقي عربي خود را بازيابد، همانگونه كه اين هويت از نام تاريخي آن بر ميآيد. همچنين، عراق بايد بر كل اين رودخانه حاكميت داشته باشد."
طولي نكشيد كه آثار عملي اين سخنراني آشكار شد. در 22 ماه سپتامبر، عراق همانند اقدام اسرائيل در جنگ شش روزة سال 1967 هواپيماهاي خود را همزمان به سوي ده پايگاه هوايي ايران روانه كرد. تا نيروي هوايي ايران را بر روي زمين متلاشي كند؛ تلاش كه شكست خورد، اما روز بعد، نيروهاي زميني عراق از مرزهاي بينالمللي عبور و با تمامي قوا به طور همزمان از سه محور در طول جبههاي به طول 644 كيلومتر به سرزمين ايران حمله كرد.
عراق تلاش عمدة خود را با بهرهگيري از چهار لشكر از شش لشكر به خوزستان معطوف كرده بود تا شطالعرب را از ايران جدا و منطقهاي امنيتي در جبهه جنوبي ايجاد كند؛ بنابراين، دو لشكر (يكي زرهي و ديگري مكانيزه) به طرف جنوب ايران به حركت شهرهاي استراتژيك آبادان و خرمشهر را محاصره كردند. همچنين، دو لشكر زرهي ديگر از شهرهاي بصره و العماره خارج شدند تا قلمرو محصور در بين جادة خرمشهر ـ اهواز ـ سوسنگرد ـ موسيان را تصرف و تأمين كنند.
عمليات عراق در جبهههاي مركزي و شمالي اساساً، در درجة دوم اهميت قرار داشت و تلاشي حمايتي براي تأمين عراق در مقابل حملات متقابل ايران محسوب ميشدند. در جبهة مركزي، نيروهاي مهاجم شهر مهران را به تصرف خود درآوردند و به سمت شرق تا دامنههاي رشته كوه زاكرس پيش رفتند تا بتوانند امنيت شبكه راههاي دزفول به شمال ايران و مناطق غربي زاگرس را تأمين كند و همزمان با اين امكان دسترسي به عراق از اين طريق را از بين ببرد. محور ديگر حمله به سمت شمال بود تا امنيت منطقة مهم قصرشيرين تأمين و مسير سختي حملة تهران ـ بغداد مسدود شود. حمله ديگر در نزديكي پنجوين انجام شد تا مواضع دفاعي مستحكمي براي دفاع از سليمانيه و تأسيسات نفتي كركوك ايجاد شود.
نيروهاي مهاجم با مقاومت چنداني از سوي نيروهاي ايران روبهرو نشدند؛ زيرا، نيروهاي ارتش و سپاه به صورت جداگانه عمل ميكردند و به رهبران جداگانهاي گزارش ميدادند. ارتش ايران نتوانسته بود آمادگي جنگي خود را كامل كند. در نتيجة در سراسر خوزستان، تنها يك لشكر زرهي داشت و بيشتر واحدهاي خود را در مناطق داخلي و شمالي كشور طي مرزهاي شوروي و در كردستان) مستقر كرده بود. با نگاه به گذشته، اين صف آرايي در مناطق ديگر موجب شد تا ارتش ايران از تحمل تلفات سنگين در آمان بماند و فرصتي پيدا كند تا به تقويت خود اقدام كرده و به وضعيت تهاجمي برسد.
اما در كوتاه مدت، فقدان همكاري بين ارتش و سپاه مانع از آن شد كه ايران بتواند به وضعيت دفاعي مؤثري دست پيدا كند. بدين ترتيب پاسداران تلخي حملة عراق را تحمل كردند. هرچند نيروهاي سپاه آموزش نظامي اندكي ديده بودند و تجهيزات ناچيزي (سلاحهاي انفرادي سبك و كوكتل مولوتف) در اختيار داشتند، اما با روحيهاي قوي و انگيزة بالايي كه ويژگي منحصر به فرد آنها بود، ميجنگيدند و موجب شد كه عراق در مواجهه با مواضع سپاه پاسداران تلفات سنگيني بپردازد. هنگامي كه عراقيها در اوايل ماه اكتبر به خرمشهر حمله كردند نبرد بسيار سنگيني درگرفت و از هر يك از دو طرف حدود هفت هزار كشته و تعداد زيادي مجروح برجاي ماند، اين در حالي است كه عراقيها بيش از صد فروند تانك و خودروي زرهي خود را نيز از دست دادند. بايد يادآور شد كه پس از تصرف كامل خرمشهر از سوي نيروهاي عراقي در 24 ماه اكتبر، اين شهر به خونينشهر تغيير نام داد.
به هر حال آنچه ايران را از شكستي حتمي نجات داد، نه مقاومت سرسختانه نيروهاي نظامي بلكه اهداف محدود عراقي متأثر بود. در واقع، تصميم صدام به آغاز جنگ از روي علاقه و اشتياق گرفته نشده بود و وي در اين جنگ، به دنبال طرح عظيمي از پيش طرح ريزي شده نبود، بلكه در پي نگراني از تهديد عليه جنايت سياسي خود، به اين حمله دست زده بود. جنگ نخستين گزينة وي نبود، بلكه آخرين چاره آن محسوب ميشد و پس از اينكه تمامي روشهاي ممكن براي كاهش فشار ايران آزموده شد، اين راهحل انتخاب گرديد. اين جنگ حركت پيشگيرانهاي بود تا فرصت كوتاهي براي عراق پديد آيد و بدين ترتيب، تهديد ايران عليه رژيم صدام را پيشاپيش از بين ببرد. اميدها و آرزوهاي صدام، كه از رفع خطرهاي ايران فراتر بود، دليل اصلي آغاز جنگ نبودند، بلكه در پي اين جنگ پديد آمدند.
ماهيت تصميم صدام منجر بر به حمله به ايران كاملاً از استراتژي جنگي آن مشخص بود. وي به جاي اينكه در صدد حمله برقآسا و سنگيني به ارتش ايران باشد و بكوشد رژيم انقلابي ايران را سرنگون كند، بيشتر ميكوشيد با محدود كردن اهداف، ابزار و آماج نظامي خود، مانع از گسترش جنگ شود. در حملة عراق، تنها نيمي از نيروهاي عراقي ـ 6 لشكر از 12 لشكر ـ شركت داشتند. استراتژي اولية صدام مانع از حمله به اهداف اقتصادي و غير نظامي بود و تنها اهداف نظامي را مدنظر داشت. [...]
اهداف سرزميني عراق نيز از شطالعرب و قسمتي از منطقة خوزستان فراتر نميرفت. صدام اميدوار بود كه اقليت عرب اين منطقه عليه حاكمان ايراني خود شورش كنند؛ آرزويي كه هرگز تحقق نيافت. انديشة ايجاد سازمانهاي زيرزميني عرب در خوزستان انتظاري غير عملي بود و تودههاي عرب اين منطقه نسبت به آزاديهاي موعود عراق بيتفاوت بداند.
صدام اميدوار بود كه با حمله سريع و محدود، اما قاطعانهاي بتواند به اهداف مورد نظر برسد. وي با محدود كردن اقدامات خود درصدد بود ماهيت دفاعي اهداف خود را نشان دهد و با خود از جنگ همه جانبه اميدوار بود كه واكنش تهران نيز به همين صورت باشد و به حل و فصل اختلافات رضايت دهد. طارق عزيز، وزير امور خارجة عراق، ، طي سخناني گفت: "استراتژي نظامي ما منعكس كنندة اهداف سياسي ماست. ما نميخواهيم ايران را ويران يا براي هميشه اشغال كنيم؛ زيرا، اين كشور همساية ماست و براي هميشه از نظر جغرافيايي و پيشينة تاريخي و علايق مشترك با هم مرتبط خواهيم بود؛ بنابراين، قصد داريم از هرگونه اقدام جبران ناپذير خودداري كنيم".
جدا از اين ملاحظات سياسي، محدوديت استراتژي جنگي صدام نشان دهندة محدوديتهاي جغرافياي عراق بود. از يكسو، عمق استراتژيك ايران و فاصله زياد مركز مهمش از مرزها مانعي عملياتي و لجستيگي براي يك جنگ فراگير بود. از سوي ديگر، وسعت گستردة مناطق داخلي ايران و دوري پايگاههاي نيروهايش از جبهه به صدام اين اجازه را ميداد تا پيش از رسيدن نيروهاي ايراني يا آغاز بارانهاي شديد زمستاني و دشوار شدن تردد در برخي از مناطق ايران، به اهداف محدود دست يابد.
همچنين، ماهيت جغرافياي خوزستان وضعيت خاصي را براي نيروهاي نظامي دو كشور ايجاد ميكرد، طوري كه نيروهاي عراقي در دفاع از مواضع خود با مشكلات متعددي روبهرو بودند، ضمن آنكه آبراه شطالعرب، نيزارهاي گسترده و آب گرفتگيهاي بزرگ نيز مانع از تردد وسايل نقليه ميشد؛ و بنابراين، نيروهاي مهاجم عراقي مشكلات لجستيگي فراواني پيش رو داشتند. در واقع، موفقيت نسبي عراق در پشت سرگذاشتن موانع آبي متعدد در خوزستان در مراحل اولية جنگ از فقدان دفاع منسجم و سازمان يافتة ايران ناشي ميشد. در واقع ماهيت جغرافيايي منطقه ارتش عراق پس از هجوم ......... به ايران بود. اين ملاحظات جغرافيايي و سياسي مانع از آن شد كه وي به الزامات عملياتي چنين نبردي دست يابد. صدام به جاي اينكه به نيروهايش اجازة پيشروي با تمام قوا را بدهد، يك هفته پس از آغاز جنگ، مانع از پيشروي آنها شد و تمايل خود را به مذاكره و حل و فصل موضوع مطرح كرد. تصميم صدام مبني بر عدم استفاده از موفقيتهاي اولية نيروهايش، نتايج شومي به بار آورد و باعث شد روند جنگ معكوس شود؛ اقدامي كه ارتش ايران را از شكستي قطعي نجات داد و براي تهران فرصت سازماندهي مجدد نيروهايش را فراهم آورد. همچنين، روحية نيروهاي عراقي را تضعيف كرد و بر توانايي جنگي آنها تأثير منفي گذاشت. بالاتر از همه اينكه، حملة محدود عراق، نه تنها موقعيت رژيم انقلابي ايران را به خطر نينداخت، بلكه نتوانست [امام] آيتالله خميني [ره] را به ميانه روي وا دارد.
البته، بديهي است كه هر دولتي به مداخلة مسلحانه يك دولت خارجي شديداً واكنش نشان دهد، اما رژيم انقلابي ايران كه هنوز به طور كامل موقعيت خود را تحكيم نكرد. بود و دشمنان داخلي فراواني داشت، واكنش بسيار شديدي از خود نشان داد. مردم ايران همانند مردم فرانسه در دو قرن پيش، از عراق ملي و مذهبي خود براي مقابله با يك تهديد خارجي استفاده كردند. روحانيون تهران سريعآً، با هم هماهنگ و هم رأي شدند و موضوع حمله عراق باعث شد كه آنها رژيمشان را تحكيم بخشند، به منازعة قدرت در ميان خود پايان دهند و مخالفان حكومت را سركوب كنند. بدين ترتيب، نيروي دريايي ايران در 24 ماه سپتامبر به بصره حمله و در راه بصره دو پايانة نفتي نزديك بندر فاو را منهدم كرد؛ بنابراين، ظرفيت صادرات نفتي عراق به شدت كاهش يافت. نيروي هوايي ايران نيز به اهداف استراتژيك مختلف در داخل عراق از جمله تأسيسات نفتي، سدها، كارخانجات پتروشيمي و رآكتور اتمي نزديك بغداد حمله كرد. تا 1 ماه اكتبر، بغداد هشت بار هدف حملات هوايي ايران قرار گرفت. عراق نيز طي حملاتي، اهداف مهم ايران را هدف حمله قرارداد. بدين ترتيب، هر دو كشور سريعاً، سلسله حملات استراتژيكي متقابل گرفتار آمدند.
صدام در اواخر ماه اكتبر و اوايل ماه نوامبر سال 1980 كوشيد تا اشتباهتش را جبران كند و روند تحولات را به نفع خود برگرداند؛ بنابراين، پيشروي به سوي دزفول و اهواز را آغاز كرد. البته، اين حمله با كمي تأخير انجام شد. در واقع، اگر اين دو شهر در ماه سپتامبر هدف حمله قرار ميگرفت، مقاومت ايرانيان فرو ميريخت، اما تا ماه نوامبر تقويت شديد نظامي اين دو منطقه و بارش بارانهاي شديد فصل زمستان، باعث شد كه اشغال اين دو شهر براي نيروهاي عراقي امكان پذير نباشد، بنابراين، صدام مجبور شد براي اجراي حملة محدودي هزينهاي بسيار بالاتر از حد انتظارش صرف كند.
* Rebecca Cullen(ed) The Iran-Iraq War: 1980-1988. Oxford: Osprey Publishing, 2002. p.16-29.
([1]). Corvette
([2]). Fast Attack Craft=(FAC)
([3]). Armoured fighting vehicles (AFV)
([4]). Avionices
([5]). Revolutionary Command Council=(RCC)