روابط ايران و شوروي در دوره جنگ ايران و عراق
(با تأكيد بر مسأله افغانستان)
مهدي رحمتي*
چكيده
در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصول سياست خارجي به صراحت مندرج گرديده است. از اين اصول ميتوان به اصل نه شرقي نه غربي، دعوت جهانيان به حيات طيبه، حفظ تماميت ارضي و دفاع از مردم مظلوم و ستمديده جهان اشاره كرد كه شكل خاصي به روابط ايران با كشورهاي ديگر داده است. بر مبناي اصل نه شرقي نه غربي، ايران هرگونه وابستگي به دو ابرقدرت وقت يعني آمريكا و شوروي را نفي ميكرد و در موضعگيريها و سياست خارجي خود بر استقلال عمل خود تأكيد ميكرد. يكي از مواردي كه جمهوري اسلامي يران استقلال سياسي خارجي خود را به صورت شفاف نشان داد، مسأله اشغال افغانستان توسط شوروي در سال 1358 بود. در اين مقاله تلاش شده نشان داده شود اشغال افغانستان از سوي شوروي چه تاثيري بر روابط ايران و شوروي داشت؟
واژههاي كليدي: ايران، سياست خارجي، شوروي، جنگ تحميلي، افغانستان، عراق.
مقدمه
روابط ايران با كشورهاي ديگر در طول تاريخ براساس اصول، اهداف، منافع و شرايط خاص زماني شكل گرفته و بروز يافته است. شرايط و ويژگيهاي بينالمللي همواره بر سياست خارجي كشورها اثر ميگذارد. جنگ ايران و عراق در زماني اتفاق افتاد كه در نظام بينالملل دوقطبي، جنگ سرد در جريان بود. در چنين شرايطي هرگونه تغيير و تحولي در سطح كشورهاي جهان با واكنشهايي از سوي دو ابرقدرت مواجه ميشد.
با آغاز جنگ ايران و عراق، مسكو در پشتيباني از متحدي كه سر به عصيان گذاشته و به ابزار امپرياليست بدل گشته بود و يا در حمايت از انقلابي "ضدامپرياليستي" اما نامهربان، سركش و نافرمان، دچار ترديد شد. عراق كشوري كه پيمان دوستي سال 1972 آن را به شوروي وصل ميكرد؛ ديگر آن متحد وفادار گذشته نبود. شواهد بسياري از گرايش بغداد به غرب و دوري از مسكو وجود داشت؛ روابط نزديك به اردن، ايجاد روابط حسنه با عربستان سعودي و مهمتر از همه متلاشي كردن حزب كمونيست عراق و اعدام بيش از صد نفر از اعضاي آن و محكوميت شديد تجاوز شوروي به افغانستان همگي نشانه تيرگي روابط بين بغداد - مسكو بود. با وجود اين، اختلاف نظر دو كشور لطمهاي به روابط آنها نزد و هر دو دولت تلاش كردند مناسبات خود را حفظ كنند. عراق به سبب وابستگي ساختار ارتش و نيازمندي به تسليحات و ادوات نظامي، قادر به قطع كامل روابط با شوروي نبود و مسكو نيز تمايلي به از دست دادن تنها متحد خود در حاشيه خليج فارس نداشت، مگر اينكه متحدي با موقعيت جغرافيايي بهتر و دربردارنده منافع بيشتر - مثل ايران - جايگزين آن شود.
ايران به عنوان يكي از كشورهاي متحد غرب و دارنده موقعيت راهبردي در منطقه، شاهد انقلاب ضدآمريكايي بود كه دستاوردهاي مهمي براي مسكو به همراه داشت. اين انقلاب با فروپاشي پيمان مركزي (سنتو)، كمربند امنيتي غرب را به دور شوروي گسست. مسكو نگران بود كه فشارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي غرب، بار ديگر ايران را به دامن آمريكا بازگرداند و به تثبيت موقعيت ايالات متحده در منطقه منجر گردد اما اين اميدواري هم وجود داشت كه انقلاب ايران همانند انقلاب كوبا از شدت فشارهاي غرب به آغوش ابرقدرت شرق پناه آورد. همه اين عوامل، چشمانداز روشني از مناسبات بين مسكو و تهران را متصور ميساخت. در عين حال واقعيت بسيار پيچيدهتر از آن بود كه تصور ميرفت. نظام انقلابي ايران نه تنها سرسازش نداشت بلكه با سياست نه شرقي و نه غربي خود سياستهاي نادرست شوروي و آمريكا را به يك اندازه محكوم ميكرد و به مقابله با آنها برميخاست.
با اشغال افغانستان توسط قواي شوروي، سياست ضدشوروي ايران شديداً افزايش يافت. تهران، تجاوز به افغانستان را به شدت محكوم كرد و از شوروي به عنوان "شرق تجاوزگر" ياد كرد. به دنبال آن، كمكهاي تسليحاتي و تداركاتي ايران به مجاهدان افغاني شروع شد و جمهوري اسلامي ايران تلاش كرد گروههاي مختلف معارضين افغاني را با هم متحد ساخته به رويارويي با متجاوزين تشويق كند. مسكو بارها ناخرسندي خود را از اين اقدامات ايران ابراز داشته از تهران خواست از "از قرار گرفتن در كنار امپرياليسم و مزدوران محلي آن" خودداري كند.
براساس چنين ملاحظاتي، وقوع جنگ ايران و عراق سياست خارجي شوروي را در موقعيت ناخوشايندي قرار داد. از جهتي حمايت از عراق ميتوانست زمينههاي هرگونه بهبود مناسبات با بزرگترين كشور منطقه را از بين برده و جمهوري اسلامي ايران را به جهت نيازهاي تسليحاتي و تداركاتي بار ديگر به آغوش آمريكا بازگرداند. از سوي ديگر، پشتيباني از انقلابي كه منافع شوروي را در منطقه تهديد ميكرد، به از دست رفتن تنها متحد مسكو در حاشيه خليج فارس منجر ميشد، بدون اينكه چشمانداز روشني از ظرفيت نفوذ ابرقدرت شرق در ايران موجود باشد. افزون بر اين، از نظر مسكو، پيروزي هر كدام از طرفين در جنگ نتايج نامطلوبي به بار ميآورد. پيروزي عراق، نتيجهاي جز فروپاشي حكومت و شكست انقلاب ايران در پي نداشت كه اين امر نيز به تثبيت موقعيت آمريكا در ايران و منطقه منجر ميگشت. پيروزي ايران نيز، انقلاب اسلامي را به چنان نيرويي مبدل ميساخت كه توازن در خاورميانه را بر هم زده، مانعي جدي بر سر راه نفوذ شووري در منطقه به وجود ميآورد.
با توجه به تمام عواملي كه در سياست ايران و شوروي مورد نظر است، اين مقاله به دنبال پاسخگويي به اين پرسش است كه سياست مستقلي كه ايران در خصوص محكوميت اشغال افغانستان از زمان اشغال اين كشور اتخاذ كرده بود - با توجه به اينكه عراق نيز تجاوز شوروي به افغانستان را محكوم كرده بود- چه تأثيري در روابط ايران و شوروي در زمان جنگ ايران و عراق (يعني در سالهاي 1359 تا 1367)، باقي گذاشت؟
اهميت مسأله افغانستان براي ايران
در آن زمان، تحولات افغانستان براي ايران اهميت زيادي داشت. جمهوري اسلامي ايران نميتوانست نسبت به حكومتي كه در افغانستان روي كار ميآيد بيتفاوت باشد. به طور كلي جمهوري اسلامي ايران به مسايل كشورهاي مسلمان توجه خاصي داشت. افغانستان علاوه بر اينكه يك كشور مسلمان بود تحولات آن ميتوانست در تهديد و تأمين منافع ايران بسيار موثر باشد.
پيوند دو ملت ايران و افغانستان براساس خميرمايههاي ديني - فرهنگي شكل گرفته بود و انقلاب اسلامي هم به دليل ماهيت اسلامي و رويكرد مردمياش اين پيوند را تقويت مينمود. اما مشكلات ناشي از كودتاي كمونيستي در افغانستان و اشغال اين كشور توسط شوروي از يك سو و حمايت مردم و دولتمردان جمهوري اسلامي ايران از مردم افغانستان از سوي ديگر، تأثير بهسزايي بر تعامل و همگرايي سازنده دو ملت گذاشت.
براساس وحدت فرهنگي، نژادي، زباني، تاريخي و ديني مردم ايران و افغانستان، ايران اسلامي بيشترين روابط و همكاريها را با مردم و جريانات مردمي در افغانستان داشت. ايران ضمن به رسميت نشناختن حكومت كمونيستي، محكوم كردن مستمر تجاوز شوروي به افغانستان، حمايت از جهاد و مقاومت مردمي عليه تجاوز و اشغال، حمايت از دولت مجاهدين، دفاع از حاكميت ملي افغانستان، كمك به توسعه، ايجاد ثبات و امنيت و برطرف نمودن سايه شوم جريانات ضدمردمي و نيروهاي اشغالگر از سر اين ملت مظلوم، حسن نيت، نفوذ و جايگاه خود را در افكار عمومي اثبات نمود (مستوري كاشاني، 1371 :95).
مواضع ايران در قبال اشغال افغانستان
با توجه به مسايل مشترك بين دو كشور ايران و افغانستان، بديهي است هر تغييري در سياست افغانستان براي ايران مهم باشد.
يكي از موضعگيريهاي قاطع جمهوري اسلامي ايران كه نشان دهنده پيروي از اصل حمايت از مردم مظلوم و ستم ديده در سياست خارجي ايران بود، محكوميت اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروي است. اشغال افغانستان براي ايران به دلايل زير، هم فرصت و هم تهديد بود.
اشغال افغانستان براي ايران فرصتهاي ذيل را به وجود ميآورد:
1. ايران براي آمريكا اهميتي دو چندان پيدا كرد زيرا به عنوان سدي در برابر رخنه شوروي عمل ميكرد.
2. بين ايران و آمريكا در مسأله اشغال افغانستان توسط شوروي نوعي اشتراك نظر و وحدت منافع وجود داشت و همين امر باعث شد دو كشور از مجاهدين افغان حمايت كنند؛
3. اين مسأله گام موثري در اجرايي شدن شعار نه شرقي و نه غربي از سوي جمهوري اسلامي ايران بود؛
4. اشغال افغانستان روند فروپاشي شوروي را تسريع كرد. همچنين اين اشغال باعث تقويت و اشاعه هرچه بيشتر تفكرات اسلامي در بين مجاهدين افغاني شد؛
5. در سايه اشغال افغانستان توسط شوروي و حمايتهاي مناسبي كه از سوي جمهوري اسلامي ايران انجام شد موقعيت شيعيان افغانستان تقويت شد.
در عين حال اشغال افغانستان تهديداتي نيز براي جمهوري اسلامي ايران به همراه داشت:
1. شوروي در راستاي سياست دسترسي خود به آبهاي آزاد يك گام به جلوحركت ميكرد؛
2. مرزهاي شرقي ايران با تهديد مواجه ميشد ( حشمت زاده 1385 :348).
وزارت خارجه و نخبگان سياسي ايران همواره اين تجاوز را محكوم كردند و حمايت خود را از مجاهدين افغاني اعلام داشتند. نخستين واكنش ايران به استقرار رژيم كمونيستي در افغانستان، پس از به رسميت شناختن توام با اكراه اين رژيم، تنزل يكجانبه روابط به سطح كاردار بود. در ماههاي بعد ايران شاهد ناآراميهاي منجر به انقلاب شد به همين خاطر، دولت فرصت چنداني براي پيگيري مسأله افغانستان نداشت.
از همان ابتداي كودتاي كمونيستي افغانستان كه با كمك اتحاد جماهير شوروي صورت گرفت ايران آن را محكوم نمود، در آن زمان وزارت امور خارجه ايران با صدور اطلاعيهاي، اعتراض دولت ايران را نسبت به دخالت شوروي در امور داخلي افغانستان اعلام كرد. در آن اعلاميه آمده بود:
<افغانستان از لحاظ ايران هم به عنوان يك كشور مسلمان و هم همسايه ميباشد، بنابراين دخالت نظامي اتحاد جماهير شوروي در كشور همسايه ما يك اقدام خصمانه نه تنها عليه مردم آن كشور بلكه همه مسلمانان جهان تلقي ميشد> ( صدقي، 1386 :173).
موضعگيري و اقدامات همه جانبه ايران در اين رابطه همواره يكي از موانع موجود در روابط ايران و شوروي بود.
قطبزاده، وزير امور خارجه وقت ايران، با تأكيد بر ماهيت اعتقادي و انقلابي جمهوري اسلامي ايران اظهار داشت: <جمهوري اسلامي ايران معتقد است تا ارتش سرخ روسيه در افغانستان حضور دارد، دولت كمونيستي كابل نميتواند به نام مردم اين كشور صحبت كند و چون در حال حاضر شوروي در آن كشور حضور دارد به نظر ميرسد كه مذاكره بايد با خود روسها انجام شود نه با دولت دست نشانده آنها> (موري، 1374 :341).
امام خميني(ره) به مناسبت فرا رسيدن سال نو شمسي 1359 در پيامي گفتند:< من پشتيباني خود را از فلسطين رشيد و لبنان عزيز اعلام ميدارم؛ من بار ديگر اشغال سبعانه افغانستان را توسط چپاولگران و اشغالگران شرق متجاوز، شديداً محكوم مينمايم و اميدوارم هر چه زودتر مردم مسلمان و اصيل افغانستان به پيروزي و استقلال حقيقي برسند و از دست اين به اصطلاح طرفداران طبقه كارگر نجات پيدا كنند>( فوزي، 1384 :217).
در اين زمان مسأله افغانستان به كانون تنش در روابط ايران و شوروي تبديل شده بود. ايران تنها به اين دليل كه مرز مشتركي با اتحاد شوروي و افغانستان داشت به توسعهطلبي شورويها حساس نبود، بلكه اين كشور به دليل پيوستگي ديني و ايدئولوژيكي عميقي كه با مردم افغان داشت، تهاجم شوروي به افغانستان را به شدت محكوم كرد و خواستار عقبنشيني ارتش شوروي از اين كشور شد.
به هر حال ايران در طي جنگ ايران و عراق، همواره به مجاهدين افغان كمك ميكرد. ايران همواره اشغال افغانستان را توسط شوروي محكوم ميكرد و به طور مستقيم و غيرمستقيم از مجاهدين و مردم مسلمان افغانستان حمايت ميكرد و حتي به نشانه اعتراض، از اعزام ورزشكاران خود به بازيهاي المپيك مسكو خودداري كرد ( فوزي،1384 :220). مخالفت ملت ايران با اشغال افغانستان و حمايت از ملت مسلمان افغانستان و جريانات جهادي، بيش از پيش زمينههاي تأثيرگذاري آموزههاي اسلامي، انقلابي و ظلم ستيزي را در تحولات افغانستان فراهم نمود.
روسها نيز به شدت از مواضع جمهوري اسلامي ايران در برابر مسايل افغانستان ناراحت بودند و تلاش ميكردند در جاي ديگر به ايران فشار بياورند. شهيد رجائي نخست وزير وقت ايران در ديدار با سفير شوروي در تهران درباره عدم موضعگيري روشن شوروي در قبال تجاوز عراق و ارسال اسلحه به آن كشور توسط شوروي اعتراض كرد و همچنين در خصوص تجاوز شوروي به افغانستان گفت: <بايد در عمل ثابت كرد ضدامپرياليست هستيد، فرق نميكند شما هم مثل آمريكا در مورد عراق سكوت كرديد.> (اسپوزيتو1382 :482).
در دوران رياست جمهوري آيتالله خامنهاي، ضمن تداوم كمكهاي مادي و معنوي به مردم افغانستان و پذيرايي از آوارگان افغاني، مساعي فراواني براي حل و فصل مشكل افغانستان انجام شد. در اين راستا، وزارت امور خارجه ايران طرحي را براي حل مشكل افغانستان ارائه كرد.(صدقي، 203 :1386). در اين طرح بر دو موضوع مهم خروج بي قيد و شرط ارتش شوروي از خاك افغانستان و شناسايي حق حاكميت مردم افغانستان براي تعيين سرنوشت سياسي خود، تأكيد شده بود. مهمترين راهكارهايي كه در اين طرح براي حل مشكل افغانستان پيشنهاد شده بود، عبارت بود از:
1. تشكيل يك نيروي حافظ صلح مركب از نيروهاي پاكستان، ايران و يك كشور اسلامي كه مخالفت خود را در مبارزه با استكبار جهاني به سركردگي آمريكا و صهيونيسم نشان داده است،
2. خروج نيروهاي شوروي و جايگزيني آنها با نيروهاي اسلامي حافظ صلح،
3. بازگشت پناهندگان افغاني به افغانستان،
4. تشكيل يك شوراي سي نفره متشكل از روحانيت مبارز از جهان اسلام براي سامان دادن به مشكلات افغانستان(صدقي، 204 :1386).
هر چند اين طرح با عبارات فوق در فضاي دو قطبي آن زمان طرحي بلند پروازانه بود اما به خوبي جهتگيري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را در حمايت از مردم مستضعف افغانستان به نمايش ميگذاشت و موجبات دلگرمي آنها را فراهم ميكرد. جمهوري اسلامي ايران در كنار ارائه طرحهايي كه كاملاً منافع مردم افغانستان را در نظر ميگرفت تا پايان اشغال با طرحها و يا كنفرانسهايي كه منافع مردم افغانستان را ناديده ميگرفت مخالفت ميكرد.
در سالهاي پاياني اشغال، ابرقدرتهاي شوروي و آمريكا براي خروج از بحران به وجود آمده در پي دستيابي به تفاهم بودند اما جمهوري اسلامي ايران با رد تفاهمات ابرقدرتها در خصوص مسأله افغانستان تأكيد كرد كه تنها راه خاتمه يافتن اين بحران خروج بيقيد و شرط قواي شوروي، قطع كليه مداخلات خارجي و شناسايي حق تعيين سرنوشت به دست مردم افغانستان است. (صدقي، 1386 :205) به همين دليل جمهوري اسلامي در مذاكرات ژنو شركت نكرد و آن را مردود دانست زيرا معتقد بود اولاً در اين مذاكرات، مجاهدين افغاني كه طرف واقعي و درگير مسأله هستند ناديده گرفته شدهاند و ثانياً رژيمي طرف مذاكره قرار داد شده كه در دوران اشغال روي كار آمده و نميتواند براي مذاكره مشروعيت داشته باشد (همان: 206).
مواضع مستقل، صريح و شفاف ايران در خصوص محكوميت اشغال افغانستان توسط شوروي و ادامه اين روند در زمان جنگ تحميلي، واكنشهايي را از طرف حكومت شوروي به دنبال داشت كه اين واكنشها در سه دوره زماني مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
روابط خارجي ايران و شوروي در سالهاي 1359 تا 1367
هرگونه تحليل روابط ايران و شوروي در زمان جنگ ايران و عراق كه منعكسكننده زواياي گوناگون اين روابط باشد، بدون ارائه و طرح يك تقسيمبندي منطقي و منظم از دوران فوق، كه تمام حوادث و رويدادهاي نظامي، سياسي و.... آن را پوشش دهد، امكانپذير نخواهد بود. البته ميتوان از زواياي مختلف و با ملاكهاي متفاوتي مراحل و مقاطع جنگ را مشخص كرد؛ براي مثال در صورتي كه محققي بخواهد تنها با ملاك قرار دادن مسائل سياسي، مراحل جنگ و روابط ايران و شوروي را معين نمايد، به يك تقسيمبندي مشخص در ارتباط با مسائل سياسي خواهد رسيد، اما به دليل انتخاب موضوع سياسي به عنوان محور تقسيمبندي، حوادث ديگر از جمله رويدادهاي نظامي و... سهواً ناديده گرفته شده و يا حداقل به صورت فرعي به آن اشاره ميشود. بنابراين يك تقسيمبندي واقعي، مستند و همه جانبه ميتواند به تجزيه و تحليل كامل تمام حوادث و رويدادهاي جنگ كمك شاياني كرده و خواننده را از سردرگمي در ميان حوادث و رويدادهاي گوناگون نجات دهد.
از سوي ديگر، تحليل و بررسي موضوعاتي كه جنبه تاريخي دارند بايد با توجه به سير زماني صورت گيرد. بدون ارائه يك تقسيمبندي منظم زماني كه بتواند تمام فراز و نشيبهاي آن را در بر بگيرد، نميتوان به تحليل دقيق رويدادها پرداخت.
روابط ايران و شوروي را در زمان جنگ تحميلي، بايد به گونهاي تقسيمبندي كرد كه در آن ويژگيهاي زير مورد نظر باشد:
1. تأثير مسأله افغانستان در روابط ايران و شوروي در سالهاي مذكور نشان داده شود؛
2. در بردارنده يا معرف تمام حوادث و رويدادهاي نظامي و سياسي باشد؛
3. از نظر زماني؛ قبل، هنگام و پس از زمان مورد نظر را در برگيرد؛
4. چارچوب منطقي و واقعي از روابط ايران و شوروي را در نظر خواننده ترسيم نمايد؛
5. حوادث و رويدادها را در يك سير منطقي و منظم قرار دهد؛
6. با منطق، حوادث و رويدادهاي نظامي و سياسي زمان انطباق داشته باشد؛
با توجه به معيارهاي فوق، سياست خارجي ايران و شوروي در زمان جنگ تحميلي عراق عليه ايران را ميتوان به سه دوره تقسيمبندي كرد:
مقطع اول: بيطرفي شوروي در جنگ (سه سال اول جنگ تحميلي)
با شروع جنگ ايران و عراق، شوروي حداقل در ماههاي اوليه جنگ خود را بيشتر همسو با ايران نشان ميداد. در واقع آنان براي حفظ منافع آتي خود، در حالي كه عراق هنوز متحد شوروي و از لحاظ نظامي وابسته به مسكو بود، ابتدا از ارسال اسلحه و تداركات نظامي به عراق امتناع كردند( دروديان، 1380 :63).
با وجود اين، براي اينكه قطع صدور وسايل نظامي، موجب رنجش عراق نشود متحدان اروپاي شرقي را خود در تشويق كرد نيازهاي عراق را برطرف سازند. در چارچوب اين رويكرد، كشورهاي بلغارستان، چكوسلواكي و لهستان به تأمين كننده عمده سلاح براي عراق تبديل شدند. رهبران شوروي كه ايران را در انزوا ميديدند، اميدوار بودند جنگ و فشارهاي غرب براي آزادي گروگانها، ايران را براي رفع نيازهاي تسليحاتي و تداركاتي به سوي آن كشور سوق دهد. اما تلاش ايران براي آزادي گروگانهاي آمريكايي، اين تصور را القا ميكرد كه تهران گامهاي اوليه را به سوي آمريكا برميدارد.
ولاديميرونيوگرادف، سفير شوروي در تهران، براي جلوگيري از نزديكي ايران به آمريكا به جهت نيازهاي تسليحاتي طي ملاقات با شهيد محمد علي رجايي، نخست وزير وقت، آمادگي كشور متبوع خود را براي تحويل سلاحهاي ساخت آن كشور به ايران اعلام داشت. اما اين پيشنهاد از سوي رهبران ايران رد شد و تهران از اتخاذ موضع بيطرفي آن كشور در برابر تجاوز آشكار عراق عليه ايران انتقاد كرد و از مسكو خواست تجاوز عراق را محكوم كند. با وجود اين، روسها هيچگاه سخني از تجاوز به ميان نياوردند و تنها به اين نكته بسنده كردند كه جنگ، "توطئه امپرياليسم براي تضعيف كشورهاي مترقي منطقه " است و بايد هرچه زودتر پايان بپذيرد.
برژنف در 30 سپتامبر 1980، طي يك سخنراني، هر دو دولت ايران و عراق را دوست اتحاد شوروي توصيف كرد و تأسف خويش را از خونريزي و خسارت اقتصادي جنگ براي هر دو طرف ابرازداشت ( مايكل، 1385 : 79).
اعلام بيطرفي شوروي به خاطر ترس از بهبود روابط ايران و آمريكا و نيز عدم اطمينان نسبت به عراق بود زيرا تجربه رابطه با عراق براي شوروي حامل اين پيام بود كه عراق در صورتي با آنها هم پيمان ميشود كه در موضع ضعف باشد.
موضع شوروي نسبت به جنگ ناشي از دو عامل بود اول اينكه عراق به خاطر جاهطلبيهاي منطقهاي خود سياست مستقل از شوروي در پيش گرفته و سعي داشت از آن كشور فاصله بگيرد، بعلاوه پيوندهاي خود را با غرب افزايش داده و حتي تماسهايي را با آمريكا به قصد عاديسازي روابط با آن كشور آغاز كرده بود. دوم، با توجه به بحران گروگانگيري و قطع رابطه ايران و آمريكا و برچيده شدن پايگاههاي استراق سمع آمريكا در منطقه شمال ايران، شورويها به وضوح احساس مي كردند كه دستاوردهاي بالقوه در ايران از خسران احتمالي در عراق مهمتر است (فوزي، 1384 :569).
تقبيح شديد دخالت نظامي شوروي در افغانستان توسط عراق، گام ديگري در " جدايي تدريجي" عراق از اتحاد جماهير شوروي محسوب ميگردد. هرچند عراق با پيمان دوستي و همكاري مسكو - بغداد كه در سال 1972 به امضا رسيد، به بلوك شرق پيوند خورده بود، اما در زمان جنگ با ايران؛ در حال پيوستن به غرب، به ويژه فرانسه بود.
روابط عراق با شوروي از زمان امضاي پيمان دوستي، دستخوش كشمكشهاي زيادي شد. دليل مهم آن نيز رقابت سخت بين حزب كمونيست [ مورد حمايت شوروي] و حزب بع و اصرار بعثيها براي تسلط بر كشور بود. هنگامي كه كمونيستها به تقويت نيروهاي خود در دانشگاهها، ارتش و در ميان كارگران و كارمندان پرداختند، رهبري حزب بعث آنان را به شدت سركوب كرد. حكومت بغداد در اوايل سال 1978 دستور اعدام 21 نفر از كمونيستها را به دليل تلاش براي خرابكاري در ارتش صادر كرد. اگرچه كشورهاي شوروي، بلغارستان و آلمان شرقي درخواست آزادي اعضاي حزب كمونيست عراق را مطرح كردند اما عملا تأثيري نداشت. ( مايكل، 1385 : 77) مجموعه اين عوامل به بهبود مقطعي روابط شوروي و ايران منجر شد.
شوروي حتي پيشنهاد تحويل سلاح را به ايران ارائه كرد، اما با توجه به سياستهاي ضد شرقي جمهوري اسلامي، مورد پذيرش واقع نشد.
دلايل حمايت نسبي شوروي از ايران قانع كننده بود. وسعت ايران چهار برابر عراق و جمعيت آن سه برابر عراق بود، ضمن اينكه عراق آغازگر جنگ بود. هرچند مسأله صدور گاز ايران به شوروي به لحاظ اختلاف در تعيين قيمت لاينحل باقي مانده بود، با وجود اين، بهبودي نسبي روابط دو كشور تا آزادسازي خرمشهر توسط نيروهاي نظامي ايران از دست نيروهاي عراقي ادامه داشت (صدقي 1386 :41).
در اين دوره، ايران از گسترش روابط با شوروي امتناع ميكرد در حالي كه شوروي اميدوارانه به اين روابط مينگريست. برژنف در سال 1981 از انقلاب ايران به عنوان انقلاب ضدامپرياليسم ياد كرد. البته شوروي با ارسال سلاح در حد محدود، تلاش ميكرد عراق را از خود نرنجاند.
در جريان بمباران رآكتور اتمي عراق در ازيراك توسط اسرائيل در سال 1981، شوروي متعهد شد از كشورهاي عربي در برابر حمله اسراييل حمايت كند. محكوم كردن حمله اسرائيل به عراق توسط شوروي به بهبود روابط شوروي با عراق كمك زيادي كرد و باعث شد شوروي كمك تسليحاتي به عراق را از سر بگيرد (همان: 153).
در سال 1982، ايران عراق را از خاك خود بيرون راند و سوريه نيز خط لوله صادرات نفت عراق را از طريق بندر بانياس مسدود كرد. چنين وضعيتي باعث شد عراق هر چه بيشتر به سمت شوروي تمايل پيدا كند. سال 1982عراق آتشبس يكطرفهاي را اعلام كرد. اين خواسته بلافاصله از سوي ايران رد شد. شوروي از آتشبس استقبال كرد، اما در عمل اقدامي براي وادار كردن عراق به قبول شرايط ايران انجام نداد. شوروي همچنان به سياست بيطرفي ادامه ميداد (همان: 154-156).
مسكو سياست مدارا با هر دو طرف را تا سال 1982ادامه داد. در تمام اين مدت، كرملين از طريق متحدان عرب خود - سوريه و ليبي- كه روابط حسنهاي با جمهوري اسلامي داشتند، تلاش ميكرد با تأمين بخشي از نيازهاي تسليحاتي ايران، محور تهران، طرابلس، دمشق را تقويت كند و مواضع ضدروسي ايران را خصوصاً در مورد قضيه افغانستان تعديل كند. اما تلاشهاي شوروي براي جلب نظر ايران بينتيجه ماند و در عمل سياستهاي جمهوري اسلامي ايران و شوروي به تعويق صدور گاز به شوروي، كاهش حضور ديپلماتيك آن كشور در تهران، بسته شدن كنسولگري شووري در رشت، تعطيلي بانك ايران و شوروي و بسته شدن انجمن روابط فرهنگي بين دو كشور منجر شد (صدقي، 69-68 :1386).
مقطع دوم: حمايت شوروي از عراق عراق
دوره دوم با آزادسازي خرمشهر در سال1361توسط ايران آغاز شد. در خرداد ماه 1361 ايران به رغم توان تسليحاتي اندك، خرمشهر را آزاد كرد و عراق را به عقب نشيني واداشت. در سايه وضعيت جديد جنگ، رويكرد شوروي به ايران تغيير كرد. شورويها انتظار داشتند ايران با آزاد كردن مناطق تحت اشغالش، به صلح با عراق تمايل نشان دهد. اما ايران با امتناع از مذاكره، درصدد برآمد با بهرهگيري از توان نظامي، اهداف خود را تأمين كند. در اين مرحله، شوروي حمايت تسليحاتي عراق را از سرگرفت. تصميم مقامات جمهوري اسلامي براي ادامه جنگ حتي پس از رسيدن نيروهاي ايران به مرزهاي بينالمللي بر نگرانيهاي مقامات شوروي افزود. (موري، 1374 :215)
در سالهاي 1983- 1984حمايت شوروي از عراق آشكارتر و گستردهتر شد. مسكو ضمن عقد قرارداد فروش دو ميليارد دلار سلاح به عراق، با فشار بر كره شمالي و ديگر كشورهاي كمونيستي تلاش كرد از فروش سلاح به ايران جلوگيري كند. (موري 1374 :217) مارك كنز، در اينباره مينويسد:... < دولت شوروي علاقه زيادي ندارد كه پيروزي ايران را در جنگ با عراق ببيند. حكومت تهران همانگونه كه ضدآمريكايي است، ضدشوروي نيز هست. در اين صورت اگر عراق شكست بخورد و يا حزب بعث جاي خود را به يك حكومت اسلامي بدهد، شوروي يك متحد مهم را از دست خواهد داد.> (صدقي، 1386 :70)
استراتژي تنبيه متجاوز ايران باعث شد شوروي كمك مالي و تسليحاتي خود را به عراق افزايش دهد. در اين راستا در گام نخست، يك كمك 5/1 ميليارد دلاري در اختيار بغداد قرار گرفت. در ادامه اين كمكها، ميگهاي 23 و 25 و تانكهاي تي 72 و موشكهاي زمين به زمين و زمين به هوا و سيل جنگافزارهاي مختلف روسي به عراق سرازير شد و دو هزار مستشار شوروي براي تقويت روحيه ارتش عراق كه بسيار ضعيف شده بود به فعاليت پرداختند. رهبران شوروي به وضوح به اين نتيجه رسيده بودند كه پيروزي نظامي ايران تهديد جدي براي توازن قوا در منطقه به شمار رود بنابراين تمام توان را براي جلوگيري از اين امر به كار بردند( اميراحمدي، 1384 :82).
در سال 1983، 18 ديپلمات شوروي از ايران اخراج شدند. ايران سران حزب توده را بازداشت و تعدادي از افسران تودهاي ارتش را اعدام كرد. شوروي از اعدام اعضاي فعال حزب توده در ارتش ايران شديداً انتقاد كرد و جاسوس بودن آنان را تكذيب نمود ( اميراحمدي، 1384 :83). در سال 1983 اولين موضع رسمي حمايت شوروي از عراق با سخنراني گروميكو آشكار شد. گروميكو صراحتا ايران را به علت تداوم جنگ سرزنش كرد. (اميدوارنيا 1373 :151) در سال 1983، شوروي بار ديگر تحويل سلاح در حجم وسيعتر به عراق را از سرگرفت و تمام تجهيزاتي را كه عراق در طي دو سال نخست جنگ با ايران در صحنه نبرد از دست داده بود جايگزين كرد (دروديان، 1380 :89).
نوامبر 1983، هزار و دويست مشاور نظامي شوروي به عراق بازگشتند و 400 فروند تانك تي 55 و 250 فروند تانك تي 72 در اختيار عراق قرار گرفت و مقرر شد مقادير عظيمي موشك گراد، فراگ 7، سام 9 و اسكادبي نيز به عراق تحويل داده شود. عراق تنها كشور بلوك شرق بود كه به موشك اسكاد بي مجهز شد.( صدقي 238 : 1386)
در اين دوره، اصرار جمهوري اسلامي ايران بر حمايت از مجاهدين افغاني و محكوم نمون اين اشغال، باعث شد نشريات شوروي به صراحت از عراق حمايت كنند. با تيرگي روابط ايران و شوروي، مسكو همكاريهاي خود را با عراق وسعت بخشيد.سال 1984 موافقتنامه اعطاي يك وام بلندمدت 2 ميليارد دلاري بين عراق و شوروي به امضا رسيد و ميزان خريد نفت شوروي از عراق افزايش يافت. شوروي متعهد شد در برابر خريد قيمت نفت، تجهيزات نظامي در اختيار عراق قرار دهد. (اميدوارنيا 1373 :159) مقامات شوروي در قبال استفاده گسترده عراق از سلاحهاي شيميايي هيچ واكنشي نشان ندادند كه اين به نوعي به معني حمايت از اين اقدام عراق بود.
آقاي علي اكبر ولايتي در ملاقات با يكي از مسئولان بلند پايه وزارت خارجه شوروي، كه همزمان با موشكباران تهران به ايران سفر كرده بود، در اعتراض به مواضع شوروي گفت: <چرا براي حمله به شهرهاي ايران و قتل عام مردم بيدفاع و غيرنظامي به عراق موشك ميدهيد؟> او پاسخ داد: <در صورتي كه ايران از مجاهدين افغاني حمايت نكند شوروي هم به عراق موشك نميدهد.> ( صدقي، 1386 :240)
در ادامه سياست فشار به ايران، آندره گروميكو وزير خارجه شوروي، در ديدار با كميته هفتگانه عرب كه در پي تلاش براي ايجاد آتشبس و پايان دادن به جنگ در مسكو صورت پذيرفت، ايران را به طور صريح مسئول ادامه جنگ با عراق و بحران منطقه دانست و گفت: <ايران نقشههايي دارد كه به موجب آن منطقه را مورد تهديد قرار ميدهد.> علاوه بر آن وي از ايران به عنوان " عنصر تهديد كننده شوروي ياد كرد. (اميدوارنيا 1373 :162)
به طور كلي طي اين دوره، شوروي عمدهترين تأمينكننده سلاح براي عراق بود. بيش از هفتاد درصد نيازهاي تسليحاتي عراق از طريق شوروي تأمين ميشد. با توجه به اينكه فروش و صدور اسلحه توسط دول بيطرف نقض آشكار تعهدات بيطرفي بود، عمل شوروي برخلاف قواعد حقوق بينالملل محسوب ميشد.
مقطع سوم: حمايت شوروي از عراق ( از زمان گورباچف تا پايان جنگ تحميلي)
دوره سوم از سال 1985 با به قدرت رسيدن گورباچف آغاز ميشود. گورباچف در راستاي اجراي سياست تنشزدايي در سياست خارجي خود و ايجاد رابطه دوستانه با آمريكا، فشار بر ايران را در جهت پذيرش قطعنامه 598 افزايش داد و تسليحات پيشرفتهتري به عراق ارسال كرد.
پنج روز پس از به قدرت رسيدن گورباچف در مسكو، نيروهاي ايراني عمليات بدر را آغاز كردند اما از رسيدن به همه هدفهاي از پيش تعيين شده، بازمانده مجبور به عقبنشيني شدند. به دنبال عدم موفقيت عمليات نظامي ايران، روسها تلاش گستردهاي را براي پايان دادن به جنگ در پيش گرفتند (اميراحمدي 1384 :324).
سياست خارجي درهاي باز ايران كه از آغاز سال 1985به دنبال موقعيت سخت نظامي شروع شد، پس از عمليات بدر تقويت شد. در راستاي اين سياست، روابط ايران با بسياري از كشورهاي منطقه و فرامنطقه همچون فرانسه، آلمان و انگلستان، بهبود يافت (انديشمند،1383:62). اين رويكرد باعث شد روسها از ناديده گرفتن نقش منطقهاي خود از سوي ايالات متحده و پايان جنگ با ابتكار غرب نگران شوند. از سوي ديگر، عراق نيز خود را قرباني احتمالي توافقات ايران و كشورهاي غربي ميديد. از اينرو، عراق با حمايت ضمني مسكو در جهت اخلال در روند بهبود مناسبات ايران با دولتهاي حاشيه خليج فارس و كشورهاي اروپايي، جنگ نفتكشها را گسترش داد و با حمله به جزيره خارك و شناورهايي ايراني و غيرايراني زمينه حضور نيروهاي فرامنطقهاي را در منطقه خليج فارس فراهم كرد(همان: 65). صدام حسين، با سفر به شوروي و ديدار با ميخائيل گورباچف و آندره گروميكو از رهبران شوروي خواست نقش مستقيمي در جهت يافتن راه حلي براي پايان دادن به جنگ ايران و عراق ايفا كنند. آنها حول محور تحكيم روابط دوجانبه، خريد سلاح از شوروي و تلاش براي خاتمه جنگ ايران و عراق توسط شوروي مذاكراتي انجام دادند (دولتي، 1385 :361).
مقامات شوروي در سال 1985 تلاش كردند با ميانجيگري بين ايران و عراق زمينهسازي لازم را براي برقراري صلح انجام دهند اما اين تلاشها به علت مخالفت عراق با پرداخت غرامت به ايران، ناكام ماند. شوروي در كنار حمايت رسمي از عراق، بزرگترين تأمين كننده نيازهاي تسليحاتي اين كشور محسوب ميشد. روزنامه القبس چاپ كويت در اين خصوص نوشت: < شوروي يك پل هوايي براي حمل اسلحه و مهمات به عراق برقرار كرده است و گورباچف با ارسال نامهاي به برخي سران عرب، به آنان اطمينان داده شوروي اجازه نخواهد داد عراق در جنگ با ايران شكست بخورد> (دولتي، 1385 :363).
پس از به قدرت رسيدن گورباچف، فعاليت ديپلماتيك شوروي در خصوص جنگ ايران و عراق افزايش يافت. با آغاز سال 1986 و انتخاب ادوارد شوارد نادزه به سمت وزير امور خارجه، سياست خارجي شوروي در برابر مسائل بينالمللي و منطقهاي دستخوش تحول اساسي شد. رهبران جديد شوروي كه در پي اعلام سياست پرسترويكا و گلاسنوست، خواهان ايجاد تغييرات بنيادي در سياستهاي داخلي و خارجي آن كشور بودند سياست منطقهاي خود را به حل و فصل بحران افغانستان معطوف نموده، تلاش كردند از جنگ ايران و عراق به عنوان اهرم فشاري براي كسب امتياز از طرفين ذينفوذ در مسأله افغانستان از جمله ايران و آمريكا استفاده كنند. روسهادر پي آن بودند با يك بده بستان منطقهاي يا بينالمللي، بزرگترين مشكل سياست خارجي خود را آبرومندانه و با حفظ پرستيژ، حل و فصل كنند (دولتي، 1385 :365). مسكو براي رسيدن به اين مقصود با پيوند زدن سرنوشت جنگ ايران و عراق به حل بحران افغانستان، سياست چند بعدي را در پيش گرفت. مسكو در آغاز تلاش كرد با جلب نظر ايران در مورد مسأله افغانستان، زمينه پايان جنگ ايران و عراق را نيز فراهم كند. در پي اين هدف، چرنينكو معاون وزير خارجه آن كشور، در فوريه 1986 به عنوان بلندپايهترين مقام شوروي از زمان انقلاب، از تهران ديدن كرد. وي در تهران اعلام كرد: <برخلاف آنچه بعضي از مقامات ايراني تصور ميكنند احتمال پيروز شدن ايران در جنگ براي شوروي نگران كننده نيست؛ آنچه شوروي را نگران ميكند ادامه جنگ ايران و عراق براي مدتي نامعلوم است، زيرا اين امر ميتواند بهانهاي براي حضور نظامي غرب در منطقه خليج فارس باشد> (همان: 370 ).
اين گفته چرنينكو ظاهراً با سياست اصلي شوروي در برابر جنگ كه حفظ موازنه بين طرفين متخاصم بود مغايرت داشت. ليكن روسها در اين زمان ميدانستند جنگ به بنبست رسيده و بر اين باور بودند به سبب برقراري توازن بين دو كشور درگير، احتمال پايان جنگ از طريق عمليات نظامي و پيروزي يكي از طرفين وجود ندارد. بنابراين مسكو تلاش ميكرد از اين بنبست در جهت جلب نظر ايران در زمينه حل و فصل بحران افغانستان استفاده كند. هدف از اين سياست نيز تعديل مواضع ايران در برابر مسائل منطقهاي و گرفتن امتياز در افغانستان بود.
با فتح فاو توسط ايران، ديپلماسي شوروي در جلب نظر ايران با شكست رو به رو شد و توازن جنگ به نفع ايران به هم خورد. روسها بلافاصله تغيير موضع داده و به دلجويي از عراق پرداختند. معاون وزير امور خارجه شوروي پس از فتح فاو ضمن محكوم كردن ادامه جنگ اعلام داشت:<موضعگيري شوروي در برابر جنگ غيرقابل تغيير است چه وقتي كه عراق وارد خاك ايران شد و چه حالا كه ايران وارد عراق شده است، به نظر ما اين جنگ، جنگي غيرضروري است كه بايد هرچه زودتر قطع شود> (دروديان، 1380 :52).
البته قرائن موجود حاكي از آن است كه روسها در اين مقطع زماني به هيچ وجه خواهان پايان جنگ ايران و عراق نبودند. از نظر آنها اين جنگ مهمترين اهرم فشار براي كسب امتياز از آمريكا و ايران، كه از طرفهاي ذينفوذ در مسأله افغانستان بودند، به شمار ميآمد بنابراين تا به دست آمدن توافق كامل در مورد حل و فصل بحران افغانستان، بايد اين جنگ ادامه پيدا ميكرد. بر اين اساس و در پي افشاي ماجراي ايران گيت كه نوعي ناديده گرفتن نقش روسها در منطقه و جنگ بود، مسكو تمام تلاش خود را صرف جلوگيري از پايان جنگ تا رسيدن به توافق كامل در مورد افغانستان كرد. (دولتي، 1385 :368). درخصوص ايران، هر موشك اسكاد روسي كه از سوي عراق به طرف تهران شليك ميشد اين پيام را براي دولتمردان ايران به همراه داشت كه نبايد نقش شوروي را در جنگ ناديده بگيرند و بايد سياستهاي خود را با سياستهاي منطقهاي مسكو هماهنگ كنند. اما در ارتباط با آمريكا، روسها با مشاهده انفعال سياست خارجي واشنگتن در منطقه به سبب افشاي طرح ريگان، سياست نزديكي با كشورهاي منطقه را در پيش گرفتند و حتي اسكورت نفتكشهاي كويتي را پذيرفتند تا با در اختيار گرفتن اهرمهاي جديد، آمريكا را به دادن امتياز در افغانستان و منطقه مجبور سازند. در اين راستا، واشنگتن حاضر شد امتيازات مورد نظر شوروي را در افغانستان جهت جلب نظر آن كشور براي پايان دادن به جنگ خليج فارس بدهد( همان: 382 ). به دست آمدن توافق بين قدرتهاي بزرگ در سطوح مختلف بينالمللي و منطقهاي، كه به دنبال نشست سران در ژنو به دست آمد به پايان يافتن جنگ سرد در مناسبات جهاني منجر گرديد و راه را براي پايان بحرانهاي محلي و منطقهاي هموار ساخت.
از تابستان 1987مسكو در مقطعي كوتاه با توجه به تمايل عراق به تقويت روابطش با آمريكا به نوعي به سمت ايران متمايل شد و اين امر، موجبات سردي روابط عراق و شوروي را فراهم آورد.
در اين زمان، شوروي با قطعنامه تحريم تسليحاتي ايران مخالفت كرد. تعلل روسها در تصويب قطعنامه تحريم تسليحاتي ايران، باعث شد آمريكا كه خواهان پايان هر چه سريعتر جنگ بود، براي جلب موافقت مسكو، آمادگي خود را براي امضاي پيشنويس مقدماتي كنفرانس ژنو درخصوص افغانستان اعلام نمايد. در مقابل، شوروي نيز اعلام كرد از اين پس سد راه تصويب طرحي مطابق با نظر اكثريت اعضاي شوراي امنيت سازمان ملل نخواهد شد (صدقي، 1386 :264). كرنسكي، فرستاده ويژه مسكو به عراق، در اين زمينه گفت:< اگر تحريمي عليه ايران براي وادار ساختن تهران به قبول قطعنامه 598 شوراي امنيت در مورد آتش بس ضروري باشد، دولت شوروي هيچگونه مخالفتي با آن نخواهد داشت> (همان:265) .
در پي آن، پنج عضو دائمي شوراي امنيت بر سر پيش نويس قطعنامه تحريم تسليحاتي ايران در 20 فوريه 1988 به توافق رسيدند و اين در حالي بود كه مذاكرات ژنو بين آمريكا، شوروي، پاكستان و افغانستان بر سر مناقشه افغانستان به نتايج نهايي خود نزديك ميشد. سرانجام در 14 آوريل 1988 اين چهار كشور، موافقتنامه ژنو مبني بر خروج نيروهاي روسي از افغانستان را امضاء كردند (همان: 267). يك ماه بعد در 5 مه 1988يعني دو هفته قبل از سفر ريگان به مسكو براي شركت در نشست سران دو ابر قدرت، قواي شوروي عقبنشيني از خاك افغانستان را آغاز كردند. بدين ترتيب راه براي واشنگتن براي وارد آوردن فشار بر تهران به منظور پذيرش قطعنامه 598 هموار شد(همان: 268). به دنبال آن در 18 آوريل 1988 آمريكا با حمله به دو سكوي نفتي رشادت و سلمان و درگير شدن با نيروي دريايي ايران، جنگ محدود اعلان نشدهاي را عليه جمهوري اسلامي آغاز كرد. همزمان با اوجگيري بحران در خليج فارس و تشديد درگيري بين ايران و آمريكا، عراق از فرصت به دست آمده استفاده كرد و با حملات گسترده زميني و هوايي به همراه كاربرد وسيع عوامل شيميايي، شهر فاو و ساير مناطق اشغالي را از نيروهاي ايران بازپس گرفت (دروديان، 1380 :81). تضعيف موقعيت ايران در جبهههاي جنگ در كنار توافق علني دو ابرقدرت براي پايان دادن به جنگ، كه در حمله ناو وينسنس به هواپيماي مسافربري ايران در سوم جولاي 1988 و سكوت مطلق روسها تجلي يافت، تهران را به اين جمعبندي رساند كه تداوم جنگ نميتواند به نفع ايران باشد. جمهوري اسلامي ايران در در تاريخ 26/4/1367 (18 جولاي 1988) اعلام كرد قطعنامه 598 را ميپذيرد. بدين ترتيب يكي از دستاوردهاي بسيار مهم همگرايي آمريكا و شوروي در نيمه دوم دهه 1980 يعني وادار كردن ايران - كشوري كه با استقلال عمل خود، منافع هر دو ابرقدرت را تهديد ميكرد - به پايان دادن جنگ هشت ساله با عراق، به دست آمد. (مستوري كاشاني 1371 :149)
با پايان جنگ و پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، روابط ايران با اتحاد جماهير شوروي بهبود يافت. اعزام يك هيئت سياسي از سوي امام خميني(ره) به مسكو در 11 دي ماه 1367 ه.ش و ملاقات آن هيئت با گورباچف و همچنين سفر آقاي هاشمي رفسنجاني به شوروي و امضاي يك موافقتنامه همكاري اقتصادي (11 تيرماه 1368) سرفصل نويني را در روابط دو كشور گشود.
نتيجهگيري
اشغال افغانستان توسط شوروي در سال 1358، در زماني اتفاق افتاد كه توجه به نظام دو قطبي و فضاي جنگ سرد در روابط بينالملل حائز اهميت بود. بديهي بود هر كنشي توسط يك ابرقدرت باعث واكنش ابرقدرت ديگر ميشد. چنان كه در جنگ ويتنام و آمريكا، شوروي ضمن محكوميت اين جنگ، از ويتنام حمايت كرد، در مسأله اشغال افغانستان نيز آمريكا ضمن حمايت از مجاهدين افغاني، اشغال افغانستان را محكوم كرد.
غير از دو ابرقدرت كه در خصوص اشغال افغانستان داراي حساسيتهاي سياسي بودند ايران نيز به اين اشغال حساسيت داشت، زيرا گذشته از اينكه ايران داراي اشتراكات فرهنگي، ديني و جغرافيايي با افغانستان است در سياست خارجي نيز با توجه به اصول سياست خارجي چون دفاع از مردم مظلوم و ستمديده، به حمايت از مردم و مجاهدين افغان پرداخت. روابط ايران و شوروي در سالهاي 1359 تا 1367 را با تأكيد بر مسأله افغانستان ميتوان به سه دوره سه دوره مشخص تقسيم كرد:
1. دوره عدم حساسيت شوروي نسبت به موضعگيريهاي ايران (سه سال اول جنگ تحميلي)،
2. دوره تمايل نسبي شوروي به سوي عراق و انتقاد غير رسمي از ايران( از آزادسازي خرمشهر تا به قدرت رسيدن گورباچف)،
3. دوره انتقاد شوروي از ايران به علت سياست ايران در خصوص مسأله افغانستان (از زمان گورباچف تا پايان جنگ تحميلي).
در سالهاي ابتدايي جنگ(دوره اول)، هر چند ايران به طور علني و رسمي از مجاهدين افغاني حمايت ميكرد اما شوروي به علت حاكم بودن روابط دوقطبي در نظام بينالملل، حمايت عراق از افغانستان و ترس از اينكه ايران به آمريكا نزديك شود چندان به اين موضعگيري رسمي ايران در روابط خارجي حساسيت نشان نميداد. البته عامل ديگري نيز در اين عدم موضعگيري و تحمل پذيري شوروي تأثير داشت و آن عدم اطمينان نسبت به عراق بود چون عراق علت نزديكي به شوروي را دريافت سلاح ميدانست و در طول تاريخ متحد قابل اطميناني براي شوروي نبود. اين تحملپذيري شوروي و عدم موضعگيري شوروي نسبت به سياست ايران، در قبال محكوميت اشغال افغانستان در سه سال اول جنگ ايران و عراق ادامه داشت.
در سالهاي بعد (از آزادسازي خرمشهر تا به قدرت رسيدن گورباچف)، با توجه به اينكه ايران در حالت تهاجمي در جنگ با عراق قرار داشت و موفق به فتح خرمشهر شد، اهميت تماميت ارضي عراق براي شوروي افزونتر شد. با توجه به ادامه سياستهاي ايران مبني بر حمايت از مجاهدين افغان و نيز عدم حمايت عراق از مردم افغانستان(هر چند در ابتدا اين تهاجم را محكوم كرده بود) و همچنين قاطعيت ايران در سياست نه شرقي نه غربي و فهم اين نكته از سوي شوروي مبني بر اينكه اگر از ايران انتقاد كند به سمت آمريكا گرايش نخواهند يافت، شوروي سياست خود را از حالت بيطرفي به سياست حمايت از عراق در مقابل ايران تغيير داد. ايران با توجه به اينكه حكومت كمونيستي افغانستان را به رسميت نميشناخت در كنفرانسهاي صلح افغانستان شركت نميكرد كه اين امر، باعث سردي روابط كشورهاي درگير مسأله افغانستان همچون شوروي، آمريكا و پاكستان با ايران ميشد.
سياست خارجي شوروي در قبال ايران با بهقدرت رسيدن گورباچف وارد مرحله تازهاي شد. در اين دوره با توجه به سياستهاي تنشزدايي گورباچف و ايجاد ارتباط ديپلماتيك با آمريكا و تلاش براي حل مسأله افغانستان، تلاش بيشتري در خصوص تحريم ايران صورت گرفت. شوروي در اين سالها به ارسال تسليحات نظامي به عراق پرداخت و از طريق سازمانها و نهادهاي بينالمللي براي فشار بر ايران اقداماتي را انجام داد.
بايد گفت، مسأله افغانستان عامل بسيار مهمي در نحوه شكلدهي به روابط ايران و شوروي در سالهاي جنگ ايران و عراق نبوده است، اما به عنوان نمادي از اصولگرايي جمهوري اسلامي ايران در حمايت از مسلمانان بروز يافت و براي شوروي قابل پذيرش نبود كه ايران با همه نيازي كه به شوروي داشت در افغانستان با سياستهاي آن مقابله كند. مسأله افغانستان به عنصري براي اعمال فشار ميان ايران و شوروي تبديل شده بود و زماني كه شوروي در نتيجه تنشزدايي ميان مسكو- واشنگتن در خصوص خروج از اين كشور به توافق رسيد، فشارهاي اين كشور به ايران براي پايان دادن به جنگ افزايش يافت.
منابع
- اسپوزيتو، جان. ال.( 1382)،انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه محسن مديرشانه چي، تهران، مركز بازشناسي اسلام و ايران، چاپ اول.
- اميراحمدي، هوشنگ(1384)، سياست خارجي منطقهاي ايران (بخش اول )، ترجمه عليرضا طيب، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال هفتم، شماره 12-11مرداد و شهريور.
- انديشمند، محمد اكرام (1383)، سالهاي تجاوز و مقاومت (81-1357)، كابل، نشر پيمان، چاپ اول.
- حشمت زاده محمد باقر( 1385)، تأثير انقلاب اسلامي ايران بر كشورهاي اسلامي، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- حقجو، ميرآقا(1380)، افغانستان و مداخلات خارجي، تهران، انتشارات مجلسي، چاپ اول.
- دروديان محمد(1380)، پرسشهاي اساسي جنگ تهران موسسه مطالعات سياسي فرهنگي انديشه ناب.
- ريوكين، مايكل( 1366)، حكومت و مسأله مسلمانان آسياي مركزي شوروي، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي.
- سيمبر، رضا( 1385)، ديپلماسي ايران و تحولات تازه منطقه خليج فارس، اطلاعات سياسي - اقتصادي، شماره 211-.212
- صدقي ابوالفضل(1386)، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از آغاز تا سال 68، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
- فرهنگ، ميرمحمد صديق(1380)، افغانستان در پنج قرن اخير، تهران، نشرعرفان، چاپ دوم، پاييز، ج.2
- فوزي، يحيي (1384)، تحولات سياسي اجتماعي بعد از انقلاب اسلامي در ايران ( ج 2 ) ،تهران، نشر عروج.
- فوزي، يحيي( 1377)، سازمان كنفرانس اسلامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
- محمد جواد اميدوارنيا، (زمستان 1373)، <چين و روسيه و آسياي مركزي، زمينههاي رقابت>، فصلنامه مطالعات آسياي مركزي و قفقاز، سال سوم، دوره دوم، شماره .7
- مستوري كاشاني، ناصر(1371)، افغانستان ديپلماسي دو چهره، تهران، نشر ايرانشهر، چاپ اول.
- موري، انكين (1374)، <اسطورههاي روابط ايران و شوروي> ترجمه الهه كولايي، راهبرد، شماره .7