جنگ ايران و عراق: پيروزي/ شكست
نويسنده: محمود يزدانفام
شكست و پيروزي يعني چه؟ معمولاً، در تمامي جنگها، هر يك از طرفهاي جنگ خود را طرف پيروز و دشمن خود را شكست خورده اعلام ميكنند. در اينجا، اين پرسشها مطرح است كه چه هنگام ميتوان اعلام كرد كه دشمن شكست خورده است؟ پيروزي به چه معناست؟ آيا ميتوان معيارهاي دقيقي براي سنجش شكست و پيروزي مشخص كرد؟ اين سلسله پرسشها در مورد جنگ ايران و عراق نيز مطرح است. در مورد عملياتهاي متعدد ايران و عراق كه طي جنگ اجرا شدند، ادعاهاي متعارضي وجود دارد. در مورد كليت جنگ نيز اين پرسش مطرح است كه كدام يك از اين دو كشور طرف پيروز جنگ و كدام يك، طرف شكست خورده آن بود؟
براي ارائة يك پاسخ منطقي و معقول بايد معيارهاي شكست و پيروزي، ارزيابي و شاخصهاي آن معين شود. اين شاخصها و معيارها ميتواند براي يك جنگ خاص باشد يا به شكل فرضيهاي براي تمامي جنگها بيان شود. در هر حال، در اين مقاله، سعي ميشود معيارهايي براي ارزيابي پيروزي و شكست در جنگ ارائه شود تا بتوان، براساس آن، جنگ ايران و عراق را ارزيابي كرد.
پيش از پاسخ به پرسشهاي مزبور، بايد مفروضات تحقيق بيان شود تا مبناي مباحث بعد قرار گيرد.
1) جنگها به مفهوم متعارف بيانتها و بيپايان نيستند. جنگها و منازعات موجود ميان دولتها و ديگر بازيگران نظام بينالمللي كنوني معمولاً، پس از مدتي پايان مييابند. براي تمام جنگهايي كه در سدة گذشته به وقوع پيوستند، نيز ميتوان پاياني را مشخص كرد. در واقع، جنگهاي جهاني اول و دوم، كره، اعراب و اسرائيل، ويتنام، ايران و عراق و عراق و امريكا جملگي در مقطعي تاريخي آغاز و در تاريخ ديگري، به پايان رسيدند، بنابراين، ميتوان اعلام كرد كه جنگها روزي با پيروزي يا بدون پيروزي به پايان ميرسند، هر چند ممكن است پيامدهايشان تا مدتها تأثيرگذار باشند.
2) شكست و پيروزي در جنگ امري نسبي است. هر كدام از دو گزينة شكست و پيروزي ميتواند به نسبت معيارهايي چون زمان، هدف، وسيله، هزينه و دستاورد ارزيابي و سنجيده شود. شكست يا پيروزي مراتب متعددي دارد و ميتواند در زمانهاي مختلف و با معيارهاي متفاوت، معاني به ظاهر متعارضي داشته باشد.
همچنين، در يك جنگ، احتمال دارد هر دو طرف به نسبتي پيروزي و شكست را تجربه كنند. در اين صورت، پيروزي و شكست دو گزينه غيرقابل جمع نخواهند بود. با توجه به معيارهايي ميتوان يك طرف را شكست خورده و با معيار ديگر همان را طرف پيروز ميدان نبرد يا حتي هر دو طرف جنگ را شكست خورده تلقي كرد؛ موضوعي كه مفهوم شكست و پيروزي را پيچيده و مناقشهآميز خواهد كرد. معمولاً، با توجه به وقوع جنگ و ستيزش ايدئولوژيك و دو قطبي شدن اذهان، مفاهيم و نگرشها، بررسي اين دو مفهوم با پيچيدگي دو چنداني روبهرو ميشود و ارزيابي دقيقتر و عمليتر را با مشكل بيشتري روبهرو ميكنند. همچنين، به هنگام جنگ، طرح اهداف حيثيتي و غير كمي كه به منظور تهييج و ترغيب افراد براي جنگ لازم و ضروري است، ميتواند عامل ديگري براي تشديد پيچيدگي ارزيابي مفهوم شكست و پيروزي باشد و معيار هدف را براي سنجش اين دو مفهوم دشوارتر كند.
تعريف و ارزيابي دقيق شكست و پيروزي براي تبيين و تعيين استراتژي نظامي كشور اهميت بسياري دارد. هزينة جنگهاي امروز آن قدر سنگين است كه تمامي ملتها ميكوشند ارزيابي دقيقتري از جنگ، علل و عوامل پيروزي و شكست داشته باشند تا در صورت وقوع آن، به پيروزي دست يابند يا دست كم، از هزينههاي آن بكاهند. البته، صرف خود جنگ براي هيچ ملتي هدف نيست، به ويژه در هزارة سوم ميلادي، كه ابزارهاي ويرانگر جنگ هزينة آن را به شدت افزايش دادهاند. در اين شرايط، تعريف پيروزي در جنگ اهميت بيشتري پيدا ميكند. ترسيم نسبت هر كشور با موضوع جنگ بايد با توجه به كليت هزينهها، فرصتها و تهديدها و پيامدهاي جنگ ارزيابي شود. پيش از ورود به جنگ، نگاه كشورها به آن بيروني است؛ بنابراين، نميتوان نسبت خود را با آن به صورت جزئي و موردي ارزيابي كرد. حاصل جمع و تفريق هزينهها و دستاوردها همراه با رفع تهديدها و ايجاد فرصتها معياري براي تعيين نسبت كشور با جنگ احتمالي است. با توسل به برتري در يك حوزه يا فراهم بودن امكان پيروزي در جبههاي نميتوان برنامة موفقي را براي تعيين نسبت خود با جنگ ارائه داد. به بيان ديگر، در هر جنگي، حتي جنگ كاملاً شكست خورده، ميتوان وضعيتي را تصور كرد كه در آن، جنگ براي عدهاي يا گروهي نتايج و دستاوردهاي مثبتي داشته باشد.
اما آنچه پيروزي و شكست را در كليت جنگ تعيين ميكند، منافع ملي است، نه منافع گروهي. هر چند اين معيار مناقشهآميز است، اما به همان ميزان نيز، مفيد و راهگشا ميباشد و ميتواند معياري براي ارزيابي جنگ و چراغ راهنمايي براي تعيين نسبت كشور با جنگ باشد. در حكومتهاي مردم سالار، به دليل اينكه دولت، منتخب مردم است، تعارضي بين منافع گروه و حزب حاكم با منافع ملي مورد نظر مردم وجود ندارد و عملاً، مردم تعريف و تعيين مصداقهاي آن را به دولت واگذار ميكنند، اما در حكومتهاي استبدادي، اين احتمال وجود دارد كه منافع گروه اقليت حاكم جاي منافع و مصالح ملت را بگيرد و بر اين اساس، جنگي به آن تحميل يا سياست غلطي برپاية آن اتخاذ شود كه پيامدهاي منفي زيادي بر منافع ملي داشته باشد.
مفهوم پيروزي: مفهوم پيروزي با توجه به تحولاتي كه در عرصة نظام بينالمللي، عناصر قدرت و فناوري نظامي پديد آمده، دگرگون شده است. در گذشته، پيروزي عمدتاً، غلبة فيزيكي نيروي نظامي يك واحد سياسي به واحد سياسي ديگري تعبير ميشد، اما امروز، اين مفهوم كمتر مصداق پيروزي دارد و در سطح كليت جنگ، بهندرت، بروز ميكند. هر چند در دورة جنگ سرد، جنگ و پيروزي مطلق به دليل وجود سلاحهاي هستهاي بهطور گستردهاي مورد بحث قرار گرفت و نظريه پردازان جنگ توجه زيادي بدان نشان دادند، اما ويرانگري مطلق سلاحهاي هستهاي صاحب نظران مسائل استراتژيك را بر آن داشت تا در مورد جنگ مطلق و پيروزي قاطع بيشتر تأمل كنند.1
با اين حال، پيروزي هدف اصلي هر نيروي نظامي و طراحان استراتژيك است و هيچ ارتشي براي شكست برنامهريزي نميكند. همچنين، نفي پيروزي، نه منطقي و نه عملي است. در جهان امروز، پيروزي بسيار پيچيده است. اگر گفتة كلاوزويتس را مبنيبر اينكه جنگ توسل به زور به منظور اجبار دشمن براي انجام خواستههاي ماست،2 مبنا قرار دهيم، پيروزي ميتواند در نتيجة اثرگذاري نيروي مسلح بر طرف مقابل بدون آغاز جنگ نيز باشد. در طول جنگ نيز، هر يك از دو طرف ميتوانند ارادة خود را با تدبير و برنامهريزي و بهرهگيري مناسب از ابزارهاي قويتر، در حوزة محدود يا گسترده به دشمن تحميل كنند، هر چند مانند جنگهاي گذشته نتوانند بهطور كامل، بر دشمن غلبه و آن را نابود كنند. اين موضوع، به ويژه با وارد شدن بازيگران غيردولتي به عرصة نظام بينالملل و طرح مفاهيمي، مانند جنگ عليه تروريسم، پيچيدهتر شده است. همان گونه كه انفجار نخستين بمب اتمي مفاهيم پيشين را به چالش كشيد، تحولات جديد نيز مفهوم پيروزي را به شدت پيچيدهتر كرده است. همچنين، تعيين آغاز و پاياني براي جنگ عليه تروريسم به مراتب، از تعيين اين شاخص در مورد جنگهاي متعارف گذشته پيچيدهتر است.3
معيارهاي ارزيابي
براي فهم پيروزي در جنگ، معيارهاي مختلفي وجود دارد. اگر جنگ را رفتار خشن انساني تلقي كنيم، ميتوان از معيار رايج در علم اقتصاد، (هزينه ـ سود) براي تعيين ميزان موفقيت آن كمك گرفت؛ معياري كه راهگشا و مفيد است و ميتواند بخشي از رفتار مزبور را تبيين كند و بدين پرسش پاسخ دهد كه جنگ با چه ميزان هزينه چه دستاوردي را دربرداشته است، هر چند چنين معياري بسيار تقليل گرايانه است و موضوع بسيار پيچيدهاي، مانند جنگ را به شدت ساده ميكند و تحليل ساده انگارانهاي را از آن به دست ميدهد. معيار ديگر براي ارزيابي جنگ، هدف و وسيله است كه با توجه به دستاوردها و وسائل جايگزين ممكن، ارزيابي ميشود و بدين پرسش پاسخ ميدهد كه براي رسيدن به هدف مشخصي، كدام وسيله از همه مناسبتر است. در اين شيوه، تلاش ميشود هم در كليت جنگ به منزلة وسيلهاي براي دستيابي به هدف و هم در موارد جزئي و سطوح پايينتر، ابزارهاي مختلف بررسي و مناسبترين گزينه براي رسيدن به هدف انتخاب شود. همچنين، چهار معيار هدف، وسيله، هزينه و دستاورد ميتوانند معياري مناسب براي ارزيابي جنگ باشند (نمودار شماره 1). اين چهار معيار بدين معناست كه هر يك از آنها درجات مختلفي دارند. در واقع، تصميم گيران سياسي و نظامي ميزان تدبير و زيركي خود را با نوع انتخاب و ميزان دستاوردهايشان نشان ميدهند.
پيروزي يا شكست ميتواند در سطوح و زمانهاي مختلف مطرح باشد. ممكن است هر يك از دو طرف جنگ در عملياتي پيروز شود و در عمليات ديگري شكست بخورد. در واقع، پيروزي در يك عمليات، به معناي پيروزي در جنگ نيست و ممكن است يكي از طرفهاي جنگ در يكي از حوزههاي جنگ زميني، دريايي و هوايي موفقيت بيشتري داشته باشد يا در مقطعي، پيروز و در مقطع ديگري، با شكست روبهرو شود؛ بنابراين، هر يك از اين ميتوانند در تعيين شكست و پيروزي مؤثر باشند. پرسش از شكست يا پيروزي زماني ميتواند معني دار باشد كه معيارهاي آن در ظرف زمان حوزهاي خاص و سطوح سه گانة عملياتي استراتژيكي و سياسي طرح و حاصل آنها در مورد كليت جنگ سنجيده شود تا معلوم گردد كه شكست و پيروزي در چه حوزه، چه سطح و چه زماني بوده و حاصل جمع آن براي كشورهاي طرف جنگ يا كشورهاي ثالث به چه صورت بوده است.
در بررسي نسبتهاي مختلف جنگ با كشورها در مرحلة نخست شكست/ پيروزي براي طرفهاي اصلي جنگ مطرح است و در مرحلة دوم، همين موضوع براي كشورهاي ثالث قابل تعيين است. به عبارت ديگر، هر جنگي افزون بر طرفهاي اصلي جنگ، ميتواند روي كشورهاي ثالث نيز تأثير مثبت و منفي بگذارد. هر چند كشورهاي ثالث عملاً، طرف نظامي نيستند، اما با توجه به نتايج و دستاوردهاي جنگ ميتوان كشورهاي ديگر را نيز برنده يا بازندة جنگ تلقي كرد.
براي ارزيابي شكست/ پيروزي يك كشور در جنگ بايد حوزههاي مختلف جنگ بررسي و با جمعبندي از آنها و مقايسة هزينهها با دستاوردها به نتيجة قابل قبولي دست يافت. در حوزههاي كوچكتر جنگ ميتوان به انواع عملياتهايي كه دو طرف جنگ براي رسيدن به هدفي طرحريزي و اجرا ميكنند، اشاره كرد. براي نمونه، طي جنگ، دو طرف منازعه ادعا ميكنند در عمليات ويژهاي به پيروزي دست يافتهاند. تعيين ميزان پيروزي و شكست آنها به بررسي شاخصهاي عمليات، مانند ميزان هزينة مصرفي، تلفات نيروهاي خودي و نيروهاي دشمن، ميزان پيشرفت در مواضع دشمن و به طور كلي، ميزان دستاوردهاي عمليات به نسبت هزينه و وسيلة انتخابي براي رسيدن به هدف نيازمند است.
افزون بر عملياتها، حوزههاي ديگر، مانند جنگ زميني، هوايي، دريايي، رواني، شهرها و شيميايي را ميتوان با توجه به مقطع زماني مشخص و در سه سطح، عملياتي، استراتژيك و سياسي ارزيابي كرد. 4 در سطح عملياتي، پيروزي/ شكست نتيجة نبرد ـ نه كل جنگ ـ را مشخص ميكند. پيروزي در يك نبرد ممكن است با شكست در ميدان ديگري از بين برود. پيروزي يا شكست در سطح استراتژيك روند جنگ را تغيير ميدهد و احتمالاً، طرف پيروز كل عمليات نظامي را مشخص ميكند. پيروزي در سطح سياسي آن است كه بتوان با اقدامات نظامي انجام شده به هدف سياسي مورد نظر پس از پايان جنگ دست يافت. تعيين اينكه پيروزي از نظر سياسي قاطع است، از وظايف نظاميان فراتر ميباشد. در اين مورد، آنها تنها ميتوانند نظر مشورتي بدهند و بگويند كه رسيدن به اهداف مورد نظر با چه ميزان از قدرت نظامي تحققپذير است.
در مجموع، پيروزي/ شكست در دو سوي طيفي از احتمالاتي قرار گرفتهاند كه به اين سادگي نميتوان آنها را از يكديگر جدا و جايشان را مشخص كرد. پيروزي قاطع در يك دوره ممكن است با گذشت زمان كمرنگتر شود و به مرور، موقعيت خود را از دست بدهد و به سوي نقطة شكست نزديكتر شود و براي طرف مقابل دقيقاً عكس آن رخ دهد. موارد متعددي در جنگها ديده شده است كه زماني ارزيابياي از جنگ، شكست يك طرف را محتوم تلقي ميكرد، اما به مرور، مشخص شده كه نتايج شكست به نفع آن تمام و دست كم، شكست عاملي براي موفقيت و پيروزي جديد تلقي شده است. در اين زمينه، مايكل هوارد به نكتة جالبي اشاره ميكند كه با نقل آن به اين بحث پايان ميدهيم و به مورد مطالعاتي جنگ ايران و عراق وارد ميشويم. وي ميگويد: "يك جنگ، به هر دليلي كه رخ دهد اگر به دنبال راه حلي نباشد كه در آن، ترس، منافع و افتخار طرف مغلوب مدنظر قرار بگيرد، بعيد است كه در درازمدت اثرگذار باشد".5
پيروزي و شكست در جنگ ايران وعراق
جنگ ايران و عراق در تاريخ 31 شهريور ماه سال 1359 با هجوم سراسري ارتش بعثي از زمين، هوا و دريا به خاك جمهوري اسلامي ايران آغاز و پس از هشت سال جنگ تمام عيار با پذيرش آتشبس و براساس قطعنامة 598 شوراي امنيت سازمان ملل در 29 مرداد ماه سال 1367 پايان يافت.
شكست/ پيروزي در جنگ ايران و عراق را ميتوان در سه سطح عملياتي، استراتژي نظامي و استراتژي كلان (سياسي) ارزيابي كرد. همانگونه كه در قسمت نخست اين مقاله توضيح داده شد، در سطح عملياتي، موضوع اقدامات و عملياتهاي نظامي دو كشور براي رسيدن به هدف و تغيير ميدان نبرد تشريح ميشود. در سطح استراتژي نظامي، تأثيرات استراتژيك اقدامات نظامي ارزيابي خواهد شد و بالاخره، در سطح استراتژي كلان، كلّيت جنگ در سيري منطقي، آغاز، تداوم و پايان و پيامدهاي جنگ براي دو طرف جنگ و كشورهاي ثالث با توجه به هزينهها، دستاوردها و اهداف مدنظر ارزيابي و تحليل ميشود. تشريح تمامي اين موارد با شاخصهاي دقيق عيني در اين صفحات محدود نميگنجد و براي خودداري از اين قضيه، كليت جنگ را به منزلة محور موضوعي تشريح و در صورت ضرورت، به مواردي از برخي از عملياتها و حوزههاي مختلف جنگ به اختصار اشاره ميكنيم.
پيش از ورود به بحث جنگ ايران و عراق بايد يادآوري شود كه در اين مقاله، اهداف و دستاوردهاي عيني و قابل اندازهگيري و ارزيابي جنگ مدنظر است و ضمن آگاهي به برخي از دستاوردهاي معنوي، سعي خواهد شد تا اهداف عيني، طرح و ضمن طرح استراتژيها و هزينههاي صرف شده، دستاوردهاي آن ارزيابي شود.
آغاز جنگ
جنگ ايران و عراق نيز همانند ديگر بحرانها و منازعات بينالمللي به چهار دورة آغاز بحران، تداوم بحران، پايان بحران و پس از بحران يا پيامدهاي بحران قابل تقسيم است.6 براساس هر يك از اين مراحل، ميتوان اهداف، استراتژيها و هزينهها و دستاوردهاي طرفهاي جنگ را تبيين كرد تا ميزان شكست/ پيروزي هر يك به نسبت موضوع و كليت جنگ آشكار شود.
به رغم اختلافهايي كه در مورد ريشهها و علل آغاز جنگ وجود دارد، بيشتر نويسندگان و صاحب نظران در اين مورد اتفاق نظر دارند كه صدام جنگ ايران و عراق را آغاز كرد و تصميم گرفت كه پا را از برخوردهاي مرزي فراتر بگذارد و از تمامي ابزارهاي نظامي براي رسيدن به هدف بهره بگيرد. بدين ترتيب، عراق در 31 شهريور ماه سال 1359، تهاجم سراسري خود را عليه ايران آغاز كرد و كوشيد تا با شكست دادن نيروهاي نظامي موجود ايران، در سر راه خود، مناطق مورد اختلاف در مرز دو كشور را باز پس گيرد تا بدين ترتيب، ضمن تسلط كامل بر اروندرود و تصرف خوزستان، بر منابع ثروت آن تسلط يابد و ارادة خود را بر نظام حاكم بر ايران تحميل يا آن را ساقط كند.7 آنتونيكردزمن اهداف و مقاصد واقعي عراق از تهاجم به ايران را آميزهاي از اهداف هشتگانة زير ميداند كه به اختصار به شرح زير است:
1) تأمين امنيت رژيم صدام در قبال موج انقلاب اسلامي ايران؛
2) تأمين امنيت مرزهاي عراق و دستيابي به مواضع دفاعي مناسبتر؛
3) لغو معاهده 1975 الجزاير و اعمال كنترل كامل بر تمامي آبراه اروند رود؛
4) متلاشي كردن توان نظامي ايران در فرصت به وجود آمده از انقلاب؛
5) ايجاد وضعيتي كه به سقوط رژيم انقلابي منجر شود و دولتي طرفدار عراق بر سركار آيد؛
6) تصرف استان نفتخيز و كليدي خوزستان براي دست يافتن به موقعيت برتر در خليجفارس؛
7) تبديل شدن به يك قدرت برتر منطقهاي؛ و
8) تبديل شدن به قدرت برتر جهان عرب در انزواي مصر.8
در مجموع، ميتوان اهداف نظامي و عيني عراق را در ارتباط با ايران و با توجه به تواناييها و اولويتهاي عراق، اعمال حاكميت مطلق بر اروندرود، تجزية استان خوزستان و تصرف بخش نفتخيز آن و در صورت امكان، براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران و روي كار آوردن يك حكومت وابسته، عنوان كرد.
در اين مرحله، به دليل پيش قدمي عراق در توسل به زور و آغاز تجاوز به ايران، نميتوان اهداف پيشبيني شدهاي را براي ايران در نظر گرفت. در واقع، اقدامات ايران بيش از آنچه كنش باشد واكنشي نسبت به حملة نظامي عراق بود و ميتوان هدف آن را در اين مرحله، مقابله با تجاوز عراق و جلوگيري از اشغال سرزمينهاي بيشتر دانست.
در اين مرحله، استراتژي نظامي عراق اين بود كه با شكست قطعي ارتش ايران در جبهههاي جنگ بر اروندرود و استان خوزستان مسلط شود و نظام اسلامي ايران را ساقط كند. پيش از هجوم سراسري عراق، به مدت چهارده ماه، در طول مرزهاي دو كشور درگيري نظامي وجود داشت. چند هفته پيش از آغاز جنگ، رژيم عراق ضمن تجمع تمام تودة نظامي خود در مرزهاي غربي ايران منطقة ميمك، نيخزر و چند پست مرزي را به اشغال خود درآورد؛ چرا كه عراق نيروهاي مسلح خود را بر وارد كردن ضربة استراتژيك اصلي بر نيروهاي ايران در مرزهاي شرقي متمركز كرده بود. در اين مرحله، استراتژي نظامي عراق براساس جنگي سريع و برق آسا و كوتاه مدت طراحي شده و اين كشور مناطق جنگي خود را به سه منطقه تقسيم كرده بود:
1) منطقة نظامي شمال، كه چهار لشكر در آنجا حضور داشت و فرماندهي آن در كركوك بود.
2) منطقه نظامي مياني، كه در اين منطقه، سه لشكر با يك تيپ گارد رياست جمهوري حضور داشت و فرماندهي آن نيز در بغداد بود.
3) منطقة نظامي جنوب، كه در اين منطقه، سه لشكر حضور داشت و فرماندهي آن در ناصريه بود.9
تمركز اصلي عراق در منطقة نظامي جنوب بود و حملة اصلي را سه لشكر زرهي و دو لشكر مكانيزه از سمت بصره انجام دادند و تقريباً، صد كيلومتر بدون وقفه پيشروي كردند،10 اما پس از ناكامي در تصرف و اشغال كامل جزيره و شهر آبادان، تقريباً، از تاريخ 10/8/1359، ارتش عراق در زمينهاي اشغالي خوزستان زمينگير شد و در لاك دفاعي فرو رفت.11
دو لشكر پياده نظام ديگر، مسيرهاي سنتي منتهي به بغداد را مسدود كردند. در اين مرحله، براساس ميزان توان به كار رفته، اهداف نظامي عراق در جبهه جنوبي، تصرف خوزستان و در جبهة مياني، دستيابي به خط دفاعي مطمئن براي حفاظت از بغداد در قبال واكنش احتمالي ايران ارزيابي ميشود. در منطقة شمالي، عراق نيروهاي بسيار محدودي را به كار گرفت تا بدين ترتيب، براي تشديد ناآرامي در كردستان، نيروهاي محلي و ضدانقلاب ايران را تقويت كند. 12
هر چند در مجموع، عراق هفت لشكر از دوازده لشكر خود را در حملة نخست به كار گرفت، اما نتوانست به اهداف مورد نظرش دست يابد. صدام تصور ميكرد به سرعت و حداكثر طي يك هفته، ميتواند خوزستان را به تصرف درآورد و بدين ترتيب، جمهوري اسلامي ايران را سرنگون يا به پذيرش ارادة بغداد مجبور كند، اما برداشت صدام در هر دو مورد نادرست بود. در واقع، ارتش عراق، نه تنها نتوانست خوزستان را در مدت پيشبيني شده به تصرف خود درآورد، بلكه از تكميل محاصرة آبادان نيز عاجز ماند؛ چرا كه مقاومتهاي مردمي در شهرها، ارتش عراق را زمينگير و ضمن تحليل توان آن هزينههاي سنگيني را بر نيروهايش تحميل كرد. بدين ترتيب، احساسات و تعصبات مذهبي و انقلابي ايران همراه با وطن دوستي، تمام محاسبات بغداد را برهم زد. در اين مرحله از جنگ، عراق فاقد تدبير عملياتي كارآمد براي جنگ زميني بود. تجربة ماههاي نخست جنگ نشان داد كه ارتش عراق، از عملياتهاي تركيبي تنها تدبير مكانيكي داشت و نيروهايش از آمادگي براي جنگ شهري برخوردار نبودند، آنها فاقد تدبير دفاعي در عمق بودند و از ضرورت دفاع از مناطق مورد هجوم درك درستي نداشتند، عراق به جز روز نخست نتوانست بهرة لازم را از قدرت هوايي خود ببرد و عملياتهاي آن كارآيي كافي نداشتند. 13
همچنين، عراق درپي به حداقل رساندن تلفات روزانة خود بود، بدون اينكه درك كند هرگونه تأخير در اقدام با هدف كاهش تلفاتش ميتواند به شدت بر ميزان تلفات در آينده بيفزايد؛ موضوعي كه با توجه به نزديكي تأسيسات و شهرهاي مهم عراق به مرزهاي ايران، آسيبپذيري عراق و خسارتهاي آن را در جنگ افزايش ميداد.
در اين مرحله از جنگ، عراق با پيشروي در داخل خاك ايران بخشهايي از استانهاي خوزستان، ايلام و كرمانشاه را به تصرف خود درآورد. بدين ترتيب، شهرهاي خرمشهر، سوسنگرد، بستان، هويزه، مهران، سومار، نفتشهر و قصرشيرين سقوط كردند، اين در حالي بود كه عراق از رسيدن به اهواز و تصرف آبادان و دزفول ناكام ماند.
در دو سطح عملياتي و نظامي، عراق به دليل گامهايي كه براي رسيدن به هدف به جلو برداشت، براي مدتي، طرف پيروز جنگ بود، اما پيروزي و موفقيت آن در رسيدن به هدف كامل نبود و اين كشور تنها توانست به بخش كوچكي از اهداف مورد نظر خود برسد. اگر اهداف هشتگانهاي را كه كردزمن براي عراق عنوان ميكند، در نظر بگيريم، بايد بگوييم كه عراق تنها به برخي از آنها دست يافت. به نظر ميرسد با آغاز جنگ، حس ملي گرايي در دو طرف و دو قطبي شدن مناسبات دو كشور، متصلب شدن اجزا و عناصر را در داخل آنها باعث شد. بدين ترتيب، اقوام قومي ـ مذهبي در ايران و عراق به حكومت مركزي گرايش بيشتري يافتند و همراه با نيروهاي مسلح در مقابل طرف ديگر منازعه ايستادند و اقوام و گروههايي كه با وضع جديد سازگاري نشان ندادند، با برخوردهاي شديد دولتهاي مركزي عراق روبهرو و تصفيه شدند. از اين نظر، تهديدهاي داخلي عليه رژيم صدام كاهش يافت و اقليت شيعة عراق به موضوع جديد مشغول شدند، همچنانكه مردم عرب خوزستان رودرروي رژيم صدام قرار گرفتند و مقاومتهاي مردمي را در اين مرحله شكل دادند و در مراحل بعدي جنگ،حتي به هدايت جنگ عليه عراق پرداختند.15
در اين مرحله، عراق از جنگ در جبهة مياني به مواضع دفاعي مناسبتري براي تأمين امنيت خود دست يافت، معاهدة 1975 الجزاير را لغو و ضمن تسلط بر اروندرود، مقدمة اعمال حاكميت مطلق بر آن را فراهم كرد. هر چند اين امر به توان نظامي ايران ضربة سنگيني وارد آورد، اما بازسازي توان نظامي ارتش جمهوري اسلامي ايران و رشد و شكوفايي سپاه و نيروهاي مردمي را باعث شد كه به نظر ميرسد بنيان آن در اين دوره ريخته شد. حملة عراق، نه تنها به سقوط رژيم انقلابي ايران منجر نشد و رژيمي طرفدار عراق در ايران روي كار نيامد، بلكه براي نظام نوپاي ايران فرصتي فراهم شد كه در طول جنگ، ريشههاي انقلاب پربار اسلامي خود را محكم كند.16
پيروزي نظامي عراق در مرحلة اول جنگ نتوانست ايران را به مذاكره وادارد. با توجه به برتريهاي ساختاري ايران و نفرتي ايدئولوژيكي كه از حكومت عراق وجود داشت، ايران شكست را نپذيرفت و به اميد پيروزي، انجام هرگونه مذاكره با رژيم بغداد را رد كرد. هر چند واكنش تهران به پيشنهاد صدام در سطح سياست بينالمللي پيروزي ديگري را براي عراق رقم زد، اما در تحقق هدف صدام در وادار كردن ايران به مذاكره چندان مؤثر نبود. در مجموع، در اين مرحله، موفقيت صدام بيشتر بود، اما اينكه آيا براي رسيدن به هدف از استراتژي و ابزار مناسبي بهره برد و با دستاوردهاي آن در قياس با هزينههاي جنگ در مرتبه بالاتري قرار گرفت، به مراحل بعدي جنگ مربوط است و در دوره زمان كوتاه مدتي نميتوان قضاوت واقع بينانهاي دراين مورد داشت.اين موضوع در مرحلة پاياني و پيامدهاي جنگ مجدداً بحث خواهد شد.
تداوم جنگ
جنگ ايران و عراق را از منظرهاي گوناگون ميتوان مرحله بندي كرد.17 يكي از مرحلهبنديهاي رايج، تقسيم جنگ براساس معيار عبور از مرزهاي بينالمللي و داشتن حالت تهاجمي/ دفاعي است كه جنگ را به سه مرحله تقسيم ميكند. مرحلة نخست هجوم عراق به ايران و اشغال قسمتي از سرزمينهاي ايران از سوي عراق را شامل ميشود كه از شهريور ماه سال 1359 آغاز و تا پايان عمليات بيتالمقدس و آزادي خرمشهر ادامه يافت. مرحلة دوم، كه از آن با نام مرحلة تنبيه متجاوز ياد ميشود، از آغاز عمليات رمضان و عبور نيروهاي ايراني از مرزهاي بينالمللي شروع و تا سقوط فاو در فروردين ماه سال 1367 ادامه يافت. مرحلة سوم نيز از هجوم مجدد عراق به مواضع ايران در فاو آغاز و با برقراري آتشبس رسمي به پايان رسيد. 18 هر يك از اين مراحل، به مراحل فرعيتري قابل تقسيم است و ميتوان در هر يك از آنها به ارزيابي شكست/ پيروزي هر يك از طرفهاي جنگ پرداخت.
پس از زمينگير شدن ارتش عراق در دشت خوزستان و ناتواني آن در تصرف برخي از شهرها، جمهوري اسلامي ايران استراتژي اخراج متجاوز و آزادسازي مناطق اشغالي را در دستور كار خود قرار داد. در اين مرحله، جدا از چند عمليات ناموفق و تعدادي عمليات كوچك، ايران چهار عمليات بزرگ ثامنالائمه، طريقالقدس، فتحالمبين و بيتالمقدس را طراحي و با موفقيت به اجرا درآورد. با پيروزي در اين چهار عمليات بيشتر مناطق اشغالي ايران آزاد شدند و نيروهاي عراقي به پشت مرزهاي بينالمللي عقبنشيني كردند. 19 براساس معيارهايي كه در مبحث نظري براي ارزيابي شكست/ پيروزي مطرح شد، اين چهار عمليات براي ايران پيروزي و براي عراق شكست بود، اما ارزيابي مرحله جديد از جنگ، كه با انجام عمليات رمضان و عبور از مرزهاي شناخته شدة دو كشور انجام گرفت، به اين سادگي نيست.
انتخاب نام مرحلة تنبيه متجاوز براي مرحلة دوم، نشان دهندة يكي از اهداف مهم اساسي ايران از جنگ است. اگر از عناوين كلي، آمال و شعارهاي انگيزانندهاي مانند راه قدس از كربلا ميگذرد، جنگ، جنگ تا رفع فتنه از جهان بگذريم، هدفهاي ملموس جمهوري اسلامي ايران را در اين دوره ميتوان در قالب دو استراتژي جنگ جنگ تا پيروزي و جنگ جنگ تا يك پيروزي20 به شرح زير بيان كرد:
1) دور كردن عراق از مرزهاي جمهوري اسلامي ايران و تأمين امنيت مناطق غربي كشور؛
2) قطع راه ارتباطي شمال جنوب عراق، تصرف بصره و امالقصر و قطع ارتباط عراق با خليجفارس؛
3) تصرف شهرهاي نفتخيز و مهم شمالي عراق مانند كركوك و سليمانيه؛ و
4) حركت به سوي بغداد و سرنگوني رژيم صدام.21
هر چند در مقطع نخست جنگ، اجماع كاملي در مورد مقاومت در برابر متجاوز و آزادسازي سرزمينهاي اشغالي ميان تمامي نخبگان سياسي و نظامي كشور وجود داشت و تنها اختلاف در شيوة رسيدن به هدف خلاصه ميشد، اما در دورة جديد، به رغم ظاهر يك دست و شعارهاي واحد، در سطح جامعه و محافل عمومي در مورد اهداف و استراتژيهاي جمهوري اسلامي ايران اجماع چنداني وجود نداشت.22هدف نخست بيشتر از منطق نظامي تبعيت ميكرد. در اين زمينه، استدلال نظاميان اين بود كه امنيت مرزها و شهرهاي نزديك مرز زماني قابل تأمين است كه ايران ضمن ورود به خاك عراق ارتش و توپخانة اين كشور را از مرزهاي بينالمللي دور نگهدارد. هدفهاي دوم و سوم بيشتر از سوي كساني طرح ميشد كه استراتژي جنگ، جنگ تا يك پيروزي را طرح ميكردند و اميدوار بودند با رسيدن اين هدف نظامي از طريق گفتوگوهاي سياسي، اهداف سياسي را نيز تأمين كنند. چهارمين هدف غيرقابل دسترستر بود و بيشتر كساني آن را مطرح ميكردند كه هرگونه سازش با رژيم صدام را ناممكن ميدانستند و به كمتر از سرنگوني رژيم عراق راضي نبودند. هر چند اين نظاميان بيشتر هدف مزبور را طرح ميكردند، اما براي سياستمداران نيز هدف ايدهآل و بسيار جالبي به منظور تنبيه متجاوز محسوب ميشد، هر چند عدهاي از آنها تأمين آن را با توجه به امكانات كشور و حمايتهايي كه از عراق صورت ميگرفت، ناممكن ميدانستند.
از آغاز عمليات رمضان تا پايان سال 1366، در شيوهها، ابزار و اهداف استراتژي نظامي ايران دگرگونياي پديد آمد. نخستين ويژگي اين دوره نسبت به دورة پيش، ابهام در استراتژي و فقدان اجماع براي استراتژي واحد بود. هر چند امام خميني(ره) در مقام رهبري فرهمند مانع از بروز اين اختلافات ميشد، اما همين فقدان اجماع حمايت از جنگ را كاهش ميداد. در اين دوران، اختلاف بين ارتش و سپاه توان موجود را تحليل داد و اين در حالي بود كه توان موجود اندك بود و بايد افزايش مييافت. 23 اين اختلافات و تلاش براي حل آن تا پايان عمليات بدر ادامه يافت و پس از عمليات مزبور، ارتباط بين ارتش و سپاه قطع و قرار بر اين شد كه هر يك از آنها به تنهايي، عمليات انجام دهد، هر چند اين به معناي عدم حمايت نيروي هوايي يا واحدهاي توپخانه و هوانيروز ارتش از عملياتهاي سپاه پاسداران در اين دوره نبود. در مجموع، در اين دوره، استراتژي نظامي ايران از اجراي عمليات مشترك سپاه و ارتش تا ادغام و جدايي كامل و حمايت از عمليات با اجراي عمليات در منطقة ديگري در نوسان بود. سپاه پاسداران بيشتر بر امواج نيروي انساني تكيه داشت و عملياتهاي آن برخلاف عملياتهاي كلاسيك، كه با آتش انبوه توپخانه و زرهي پشتيباني ميشوند، بر اقدام در شب و غافلگيري دشمن از نظر زمان و مكان عمليات متكي بود. به همين دليل، سپاه طي اين سالها، كوشيد تا با بهرهگيري از ابتكارات جديد دشمن را از نظر زمان و مكان غافلگير كند و با اجراي عملياتهاي پيدرپي فرصت تثبيت و اجراي پاتك را از آن بگيرد. اين استراتژي عملياتي با توجه به آن هدف كلي (تصرف بصره) و موقعيت و اهميت جغرافيايي جبهة جنوب تا پايان سال 1365 در همين جبهه به اجرا درآمد، اما پس از بنبست در جنوب استراتژي عملياتي سپاه از جبهة جنوب به جبهة شمال منتقل شد.24
در مجموع، از تيرماه سال 1361 تا پايان سال 1366، جمهوري اسلامي ايران حدود صد عمليات كوچك و بزرگ را براي رسيدن به اهداف مورد نظر طراحي و به اجرا درآورد.25 بيشتر عملياتهاي بزرگ ايران در جنوب و با هدف رسيدن به بصره انجام گرفت. عمليات رمضان به منزلة طليعهدار اين نوع عملياتها با هدف رسيدن به تنومه در حاشية بصره صورت گرفت و با انجام عملياتهاي بزرگ خيبر و بدر، در شمال شرقي بصره؛ عمليات والفجر 8 در جنوب شرقي بصره و كربلاي 4، 5، تكميلي كربلاي 5 و كربلاي 8 در شرق بصره ادامه يافت. با وجود موفقيتها و پيروزيها در اين عملياتها، هيچ يك از آنها به تنهايي يا در كنار هم، به تصرف بصره منتهي نشدند.
هر چند پيروزي ايران در والفجر 8، يا به نسبت در برخي از اين عملياتها، يك پيروزي عملياتي محسوب ميشدند، اما دستاوردهاي آنها در حدي نبود كه روي استراتژي كلان تأثير بگذارد و به تأمين اهداف نظامي ايران منجر شود
(نقشة ص 89 كتاب نبردهاي زميني در اين قسمت درج شود). موفقيت آنها در بهترين حالت و بدون توجه به شاخص هزينهها، گامي به سوي هدف بود.
ادامة عمليات در جبهة جنوب و تصرف بصره به دليل آگاهي دشمن از تمامي راه و كارهاي عمليات و فقدان زمينة لازم براي غافلگيري ـ كه با توجه به ضعف جنگ افزاري، اتكاي اصلي نيروهاي ايراني بر آن بود ـ جبهة جنوب به بنبست رسيد و امكان ادامة عمليات موفقيتآميز از ايران گرفته شد؛ بنابراين، پس از انجام عمليات كربلاي 5 و بهرهگيري هر دو كشور از تمامي توان خود و همچنين، تكرار اين تجربه در عمليات تكميلي كربلاي5 و كربلاي 8، نيروهاي سپاه منطقة عملياتي را به اميد تصرف هدف ديگر ايران ـ منطقة نفت خيز كركوك ـ به جبهة شمال منتقل و ضمن فعال شدن قرارگاه رمضان سلسله عملياتهاي بيتالمقدس، فتح و نصر را در اين جبهه طراحي و اجرا كردند. 26 كه موفقترين عمليات والفجر 10 در منطقة حلبچه بود و به آزادي تعدادي از شهرهاي كردنشين عراق و تسلط ايران بر شرق درياچة دربنديخان منجر شد، اما اين عملياتها نيز نتوانستند سطح استراتژي جنگ را تغيير دهند. (نقشه ص 133 كتاب نيروهاي زميني در اينجا درج شود)، حتي موفقترين مورد آن به جابهجايي يگانهاي اصلي و عملياتي عراق از جبهة جنوب به جبهة شمال منجر نشد و استراتژي ايران در تأمين هدف موفقيتي به دست نياورد.
درمجموع، به طور خلاصه، ميتوان تصريح كرد در اين مرحله، جمهوري اسلامي ايران از ميان چهار هدفي كه درصدد دستيابي به آنها بود، توانست از نظر جغرافيايي، به هدف نخست دست يابد و گامي را به سوي رسيدن به هدف دوم (تصرف بصره) بردارد، اما اين موفقيت براي تأمين اهداف مورد نظر اندك و پرهزينه بود و در يك مورد، كه به تصرف شبه جزيره فاو و محدود شدن دسترسي عراق به آبهاي خليجفارس منجر شد، به دليل فقدان اجماع در استراتژي كلان، برنامهريزي دقيق براي در داخل و موقعيت ضعيفبينالمللي ايران نتوانست بهرهبرداري لازم را در سطح سياسي از آن به عمل آورد و به تأمين هدفهاي سياسي نزديك شود. استراتژي نظامي ايران در جبهة شمالي هم موفقيت چشمگيري در رسيدن به هدف نداشت، هر چند پيروزي در عملياتها در مواقعي با ايران بود. همچنين، به مرور زمان و با دستيابي عراق به سلاحهاي دوربرد و پيشرفته، عملاً، امنيت شهرهاي غربي كشور تحت تأثير قرار گرفت، اما دوري نيروي زميني عراق از مرزهاي بينالمللي برقراري امنيت در اين مناطق را تداوم داد و ديگر به راحتي، امكان تجاوز نظامي زميني امكانپذير نبود. اين دوره از جنگ به دليل طولانيبودن تلاش هر دو طرف با حداكثر توان براي كسب پيروزي به تلفات و خسارت سنگيني براي هر دو طرف منجر شد.
نگاهي به آمار تلفات انساني عراق در طول هشت سال جنگ نشان دهندة اين است كه سال هفتم (از شهريور ماه سال 1365 تا شهريور ماه سال 1366) با 134600 نفر كشته و زخمي بيشترين تلفات را در بين سالهاي جنگ به خود اختصاص داده است.27
اين افزايش بيش از صددرصدي تلفات انساني عراق نسبت به سال پيش و نيز، افزايش تلفات ايران در عمليات كربلاي 5 در منطقة شلمچه نشان دهندة هزينة انساني بالاي اين سال است.
هر چند در اين عمليات، مهمترين و مستحكمترين سد دفاعي عراق در شرق بصره فرو ريخت، اما تلفات هر دو طرف به حدي سنگين بود كه از اين نظر، نميتوان دركليت آن، پيروزي و موفقيتي را براي هر يك از دو طرف تصور كرد.
از اين نظر، ايران پيروز اين عمليات بود كه توانست يكي از قويترين خطوط دفاعي جهان را كه از سوي ابرقدرت شرق ساخته شده بود، فرو بريزد و در مقابل، از اين نظر كه نتوانست به هدف خود برسد و بصره را تصرف كند، شكست خورده بود. همين قضيه براي عراق نيز مطرح است. اين كشور با وجود تلفات بسيار سنگين نتوانست مانع از فروريختن خطوط دفاعي خود شود، هر چند توانست از بصره دفاع كند و جلوي سقوط آن را بگيرد.
در مجموع، از ديدگاه هزينه ـ دستاورد به نظر نميآيد كه مرحلة دوم جنگ براي هر يك از دو طرف جنگ دستاورد قابل قبولي داشته باشد. هر چند در اين دوره، سهم عراق به مراتب، از ايران كمتر بود و جنگ در سرزمين عراق تداوم داشت،
اما ابتكار عمل در دست ايران بود و پيروزيها در سطح عملياتي عمدتاً به ايران تعلق داشتند.
پايان جنگ
سومين مرحلة جنگ ايران و عراق، مرحلة پاياني آن است كه حدود پنج ماه پاياني جنگ را در سال 1367 دربرميگيرد. اين مرحله از جنگ با حمله عراق به فاو و باز پسگيري آن آغاز و تا برقراري آتشبس رسمي در جنگ ادامه يافت. طي اين دوره، عراق مجدداً، موضع تهاجمي به خود گرفت و حملات گستردهاي را براي بازپسگيري مناطق خود و تصرف برخي از شهرها و مناطق استراتژيك ايران طراحي و اجرا كرد. البته، پيش از تشريح تحولات و اقدامات عراق در اين دوره، بايد يادآوري شود كه در طول جنگ، اين كشور سه بار در موضع تهاجمي قرار گرفت و اين مورد سومين بار آن بود.
مورد نخست همان سال نخست جنگ بود كه پيش از اين، تشريح شد. مورد دوم پس از اجراي موفقيتآميز عمليات والفجر 8 از سوي ايران و تصرف فاو بود كه از آن با نام استراتژي دفاع متحرك عراق ياد ميشود. اين استراتژي با حملة عراق به محور چوارتا در تاريخ 25/12/1364 آغاز و با تصرف شهر مهران در تاريخ 26/2/1365 اعلام رسمي و در نهايت، با باز پسگيري اين شهر از سوي نيروهاي ايران در 9/4/1365 عملاً پايان يافت. از ميان يازده مورد حملة عراق، پنج مورد در جبهة شمالي، دو مورد در جبهة مياني و چهار مورد در جبهة جنوبي بود. از نظر استعداد به كار رفته دو مورد جبهة جنوبي با به كارگيري بيش از دو لشكر و ده تيپ، از ديگر موارد بيشتر اهميت داشتند. جدا از ميزان هزينة اين استراتژي، مقاومت نيروهاي ايراني و دستاوردهاي كم آن موجب شد تا عراق از تداوم آن صرف نظر كند.28
در مرحلة سوم جنگ، عراق بار ديگر، موضع تهاجمي به خود گرفت و با برنامهريزي گستردة اقدامات هماهنگ طرح آزادسازي فاو را اجرا كرد. نيروهاي سپاه هفتم عراق و گارد رياست جمهوري كه در جبهة جنوب متمركز شده بودند، در اقدام حساب شدهاي در اول ماه رمضان، زماني كه يگانهاي عمده و برجستة ايران در جبهة شمالي مستقر بوده و با انجام عملياتهاي متعدد از جمله عمليات والفجر 10 درصدد بودند توان عراق را در جنوب، تجزيه و يگانهاي برجستة آن را به جبهة شمالي بكشانند، عمليات رمضان المبارك را براي بازپسگيري فاو آغاز كردند. آنها با بهرهگيري از اصل غافلگيري و استفادة گسترده از سلاحهاي شيميايي، شبه جزيرة فاو را در كمتر از 48 ساعت به تصرف خود در آوردند.29 بدين ترتيب، مرحلة سوم جنگ، كه ويژگي آن گرفتن حالت تهاجمي از سوي عراق و انجام عملياتهاي پيدرپي بود، آغاز شد و پنج ماه پس از آن، به پايان جنگ و برقراري آتش بس رسمي انجاميد.
برخلاف دو مرحلة پيشين، براي اين مرحله از جنگ، اهداف ملموس وكلان نظامي تعريف نشده بود. اهداف اين مرحله از جنگ بيشتر به صورت اهداف مشخص و جزئي نظامي بود و اهداف و استراتژي كلان آن بيشتر با توجه به روند تحولات و نتايج به دست آمده از گامهاي برداشته شده، استنتاج ميشد.
به نظر ميرسد عراق در روند جنگ به اين نتيجه رسيده بود كه پايان آن در موضع ضعيف نظامي امكانپذير نيست و به تنهايي نميتواند از عهدة آن برآيد؛ بنابراين، به تقويت توان عملياتي يگانهاي خود پرداخت و كوشيد از موضع پدافندي خارج شود و براي بازپسگيري سرزمينهاي تصرف شده حالت تهاجمي به خود بگيرد. همچنين، كوشيد تا با بينالمللي كردن جنگ توان نظامي ايران را تقسيم و تضعيف كند.30
عراق پس از انجام چند عمليات موفقيتآميز، به ويژه پس از باز پسگيري منطقة عملياتي شلمچه، بار ديگر، اهدافي فراتر از سرزمينهاي خود را در دستور كار خود قرار داد و كوشيد تا با به كارگيري حداكثر توان نظامي خود و با بهرهگيري از درهم ريختهشدن مواضع نيروهاي ايران و تجربة بسيار اندك آنها در اتخاذ موضع پدافندي، مناطق مهمي از ايران، مانند خرمشهر، آبادان و احتمالاً كل استان خوزستان در جبهه جنوبي و استان ايلام را بهصورت مستقيم و كرمانشاه را به صورت غيرمستقيم به دست آورد؛ اهدافي كه در آغاز جنگ، موفق به تحقق آنها نشده بود. در واقع، عراق قصد داشت تا با دستيابي بدين اهداف، براي پايان جنگ از موضع قدرت بر ميز مذاكره با ايران بنشيند.
هر چند عراق برنامهريزي خود را براي رسيدن به اهداف مزبور از سال 1364 آغاز كرده و يكبار، اين برنامه را در قالب استراتژي دفاع متحرك به اجرا درآورده بود، اما اين بار، با سرمايهگذاري وسيعتر و ايجاد تحول در تصميمگيري از طريق تمركز زدايي و واگذاري نقش بيشتر به فرماندهان عملياتي، ايجاد واحدهاي برجستة گارد رياست جمهوري كه استعداد آنها در آغاز سال 1367 دستكم، به 28 تيپ ميرسيد و بالغ بر صدهزار نفر بود، افزايش استعداد نيروي انساني به حدود يك ميليون نفر، بهرهگيري وسيع از سلاحهاي شيميايي، بهرهگيري از حجم انبوه هواپيماها و بالگردهاي پيشرفته31 اين امكان براي عراق فراهم شد كه نه تنها از لاك دفاعي خود بيرون آيد، بلكه در طول تمامي جبههها، عملياتهاي تهاجمي نسبتاً وسيع و مداومي را اجرا كند. 32 آمار دقيقي از ميزان تلفات و خسارتهاي عراق در اين مرحله وجود ندارد، اما اگر ميزان كشتگان و مجروحان عراق در سال هشتم جنگ، كه از مهرماه سال 1366 تا پايان جنگ و عملياتهايي، مانند نصر 8، بيتالمقدس 2 تا 7 و والفجر 10 دربر ميگيرد، در نظر گرفته شود، به نسبت سال پيش به مراتب كمتر است. اين منبع كشتهشدگان و مجروحان عراق را در سال هفتم جنگ، 134600 نفر و در سال هشتم، 26500 نفر برآورد كرده است كه نسبت به سال پيش، حدود يك ششم است؛33 بنابراين، اگر تلفات انساني عراق در شش ماهة دوم سال 1366 را از اين تعداد كم كنيم، تلفات عراق براي سلسله عملياتهاي آن در سال 1367 به مراتب كمتر خواهد بود.
در مجموع، در نگاهي كلي به اين مرحله از جنگ ميتوان گفت در اين دوره، عراق با محدود و عيني كردن اهداف خود و به كارگيري تمام توان نظامي و تجربههاي چند سال جنگ توانست بين ابزار، شيوه و اهداف خود نسبت معقولي ايجاد كند و با هزينة كمتر، دستاورد قابل قبولي داشته باشد، هر چند نبايد فراموش كرد كه در رفتار منطقي عراق و محدود كردن اهداف، هفت سال هزينة سنگين جنگ و كوشش براي پايان دادن به آن نقش كمي نداشت و به همين دليل، با مشاهدة بسيج عمومي در ايران، نيروهاي خود را در جنوب به عقب كشيد و كوشيد تا در مواضع مستحكم و با ثباتي قرار بگيرد. در جبهة مياني، نيز بيشتر به جنگ به اصطلاح نيابتي روي آورد تا سازمان مجاهدين (منافقين) هرگونه هزينة احتمالي را پرداخت كند.
شكست/ پيروزي در كليت و پيامدهاي جنگ
جنگ ايران و عراق پس از 95 ماه مبارزة همه جانبة زميني، هوايي و دريايي در 29 مرداد ماه سال 1367، با برقراري آتشبس رسمي از سوي هر دو كشور پايان يافت. هشت سال جنگ هيچ تغييري در مرزهاي دو كشور پديد نياورد و در پايان، قرارداد 1975 الجزاير و تقسيمهاي مرزيشان مجدداً از سوي هر دو طرف مورد تأييد قرار گرفت.
بدين ترتيب، مرز دو كشور در اروندرود به همان شكل پيشين خط تالوگ باقي ماند و عراق به طور كامل حاكميت مشترك بر كشتيراني در اروند رود را پذيرفت و بدين ترتيب، تمامي ادعاهاي خود را براي آغاز جنگ پس گرفت و طي نامهاي به رئيسجمهور ايران اعلام كرد: «با پيشنهاد شما .... ناظر به لزوم مبنا قرار دادن عهدنامة 1975 موافقت ميشود».34 بدين ترتيب، رژيم عراق به هيچكدام از اهداف اوليه جنگ نرسيد. با اين حال، با توجه به اينكه به مرور زمان خود جنگ به عاملي براي تهديد رژيم آن تبديل شده بود، بلافاصله، پس از پذيرش رسمي قطعنامة 598 از سوي ايران، صدام حسين دستور داد در سراسر عراق به مناسبت پيروزي جشن بگيرند.
جشن پيروزي صدام، نه براي حاكميت كامل بر اروند، جداكردن خوزستان از ايران، روي كار آوردن حكومت دلخواه خود در ايران يا تبديل شدن به قدرت برتر منطقه و ايفاي نقش اصلي در جهان عرب، بلكه بدين دليل بود كه در طول هشت سال جنگ، توانست جلوي حملات ايران را بگيرد و ضمن حفظ تماميت ارضي عراق به حكومت خود تداوم بخشد و به تثبيت آن كمك كند.
جمهوري اسلامي ايران نيز از نظر حفظ تماميت ارضي كشور در پس يك تجاوز پيروز ميدان بود. ايران براي نخستينبار در تاريخ معاصر، توانست به جنگي كه تماميت ارضي آن را هدف قرار داده بود، پايان دهد، بدون اينكه كوچكترين بخشي از سرزمين آن جدا شود. بدين ترتيب، نظام جمهوري اسلامي، نه تنها سرنگون نشد، بلكه عملاً، توانست در طول جنگ پايههاي خود را تثبيت كند و به قول امام خميني(ره)، مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ به اثبات رساند و حس برادري و وطندوستي را در نهاد يكايك مردمان ايران بارور كند.35 به بيان ديگر، جمهوري اسلامي ايران با ايستادگي در مقابل تجاوز عراق، نه تنها تهديد عليه امنيت ملي را برطرف كرد، بلكه با ايجاد وحدت در اقشار مختلف به هويت ملي انسجام بيشتري بخشيد و از اين نظر، دستاوردهاي قابل تأملي داشت.
معيار ديگر براي ارزيابي شكست/ پيروزي هزينههاي جنگ با توجه به دستاوردهاي آن و تأثيري است كه روش انتخاب شده براي هر يك از اين دو مؤلفه دارد.
به طور كلي، هزينههاي جنگ ايران و عراق به دو قسمت هزينههاي اقتصادي و هزينههاي انساني و همچنين، هزينههاي مستقيم و غيرمستقيم تقسيم ميشود. همين طور معيارها و تقسيمهاي ديگري نيز قابل طرح است كه براي جلوگيري از طولانيشدن بحث به همين دو مورد بسنده ميشود. هزينة اقتصادي جنگ براي ايران 644 ميليارد و براي عراق 452 ميليارد دلار برآورد شده است. اين مبالغ، تنها هزينههاي پولي جنگ است و هزينههاي تورمي، درآمدها و خدمات هدر رفته به دليل كشته شدن صدها هزار نفر، اتلاف منابع طبيعي، تأخير در اجراي پروژههاي عمراني، هزينههاي آموزشي و پرورشي براي نسل جوان و ارقامي را كه در نهايت، صرف آسيبديدگان جنگ ميشود كه توانايي توليد در مشاركت ملي را ندارند، در برنميگيرد.36 طبق يكي از محاسبات، هزينهها و خسارتهاي اقتصادي ايران حدود هزار ميليارد دلار است. با اين معيار به نظر ميرسد خسارت و هزينة جنگ براي عراق نيز بالغ بر هشتصد ميليارد دلار باشد.
نكتة ديگر اينكه جنگ براي كشورهاي منطقه نيز پيامدهايي داشت؛ چرا كه كشورهاي عرب حوزة خليجفارس كمك مالي و نظامي گستردهاي را در اختيار عراق قرار دادند. طبق برخي از برآوردها، كمكهاي اعضاي شوراي همكاري خليجفارس به عراق حدود هشتاد ميليارد دلار است؛ كمكهايي كه اختلافات بعدي عراق با كويت و عربستان و تجاوز رژيم بغداد به كويت و آغاز جنگ ديگري در منطقه و وارد آمدن خسارت مجدد به كشورهاي منطقه نتيجة آنها بود. البته، اين خسارتهاي منطقهاي جنگ جدا از خسارتهايي است كه اين كشورها به دليل ازدست رفتن فرصتهاي شكوفايي اقتصادي و پيشرفتهاي ديگر منطقهاي متحمل شدهاند و اگر خسارت ناشي از نابودي فرصت توسعه نيز در نظر گرفته شود، آثار و پيامدهاي منفي منطقهاي جنگ به مراتب بيشتر خواهد بود. تأثير اقتصادي فرامنطقهاي جنگ بيشتر به كشورهاي عرضه كنندة اقلام مورد استفاده در جنگ مربوط ميشود و عرضهكنندگان جنگ افزارهاي نظامي در جنگها فرصت بيشتري براي فروش توليدات خود پيدا ميكنند. در جنگ ايران و عراق نيز، عرضة جنگ افزارها، نه تنها براي طرفهاي جنگ، بلكه به كشورهاي منطقه به شدت افزايش پيدا كرد و فروشندگان سلاح و اقلام مصرفي در جنگ بيشترين سود اقتصادي را از اين جنگ بردند.
جدول 3ـ2 منابع تسليحاتي ايران و عراق از سال 1980 تا 1987 (1359 تا 1366)37
كشورهاي عرضه كننده سلاح |
عراق |
ايران |
||||
83ـ1980 |
87ـ1984 |
87ـ1980 |
83/1980 |
87ـ1984 |
87ـ1980 |
|
شوروي |
820/8 |
11450 |
20270 |
675 |
5 |
620 |
چين |
610/1 |
575/2 |
185/4 |
225 |
1590 |
1815 |
ساير كشورهاي كمونيست |
980/2 |
690/2 |
670/5 |
1330 |
2565 |
3895 |
كل واردات از كشورهاي كمونيست |
410/13 |
715/16 |
125/30 |
170/2 |
160/4 |
330/6 |
كشورهاي اروپايي غير كمونيست |
710/5 |
580/4 |
290/10 |
590 |
995/2 |
585/3 |
امريكا[1] |
ـ |
ـ |
ـ |
ـ |
ـ |
ـ |
ديگر كشورهاي غير كمونيست |
195/1 |
915/1 |
110/3 |
1120 |
775 |
1895 |
جمعوادرات سلاح از كشورهاي غير كمونيست |
6905 |
495/6 |
13400 |
710/1 |
3770 |
5470 |
جمع كل |
20315 |
23210 |
43525 |
3880 |
7930 |
11810 |
درصد نسبت به ايران |
524% |
293% |
369% |
ـ |
ـ |
ـ |
درصد نسبت به عراق |
ـ |
ـ |
ـ |
19% |
34% |
27%0 |
هزينهها و دستاوردهاي انساني جنگ نيز قابل تأمل است و بايد در ارزيابي شكست/ پيروزي جنگ مدنظر قرار گيرد. هر چند محاسبة هزينههاي انساني با توجه به ارزش والاي انسان در دين مبين اسلام بسيار دشوار يا ناممكن است، اما آنچه در اين مبحث طرح ميشود، كميت افراد است، نه كرامت آنها، كه مطمئناً، در جنگ، بروز مييابد و از سوي ديگر جنگها نيز نابودي انسانها را درپيدارند. طي جنگ ايران و عراق، انسانهاي وارستهاي تربيت شدند، همچنان كه انسانهاي ارزشمند و توانايي، شهيد شدند و جامعه از تواناييهاي آنها محروم ماند. هر چند برآورد دقيقي از كشتگان و مجروحان دو طرف جنگ وجود ندارد، اما در متون مختلف، تعداد كشتگان و مجروحان عراق نزديك به چهارصد هزار نفر و اسيران آن كمي كمتر از هفتادهزار نفر ذكر شده است و به نظر ميرسد با توجه به استراتژي نظامي ايران كه بيشتر به جاي نيروي زرهي بر نيروي پياده استوار بود و همچنين، طي جنگ، ايران نسبت به عراق در دوره زماني طولانيتري ابتكار عمل را در دست داشت و از موضع تهاجمي برخوردار بود، به نظر ميرسد تلفات آن نيز دستكم، در همين ميزان باشد، به ويژه اگر تلفات غيرنظامي نيز در نظر گرفته شود و با توجه به آنكه اين عراق بود كه در جنگ شهرها، بيشترين حملات را داشت، شايد رقم تلفات انساني ايران از عراق نيز بيشتر بشود. با توجه به هزينههاي اقتصادي و انساني جنگ، ارزش دستاوردهاي آن براي هر دو طرف كاهش مييابد. به نظر ميرسد در صورت استفادة هر دو كشور از گزينههاي ديگر براي رسيدن به هدف و دستيابي به نتايج مورد نظر، هزينههاي آنها كمتر و دستاوردشان بيشتر ميشد، اما به دليل آنكه اين گزاره فرضيهاي بيش نيست و در عمل، هر دو كشور گزينة توسل به زور را در تهاجم يا دفاع انتخاب كردهاند، امكان آزمون عملي گزينههاي ديگر وجود ندارد، هر چند به صورت عقلي و منطقي و با توجه به تجربههاي موارد ديگر ميتوان گفت در صورتي كه هر دو طرف گزينههاي غيرنظامي را براي رسيدن به اهداف ميپذيرفتند، هزينة آنها به مراتب از هزينة گزينه نظامي كنوني كمتر ميشد.
اما در مورد دستاوردها نميتوان همانند هزينهها قضاوت كرد، احتمال دارد كه دستاوردهاي آن براي دو طرف متفاوت بوده باشد. دستاورد گزينههاي غيرنظامي مانند گزينة نظامي غيرقابل پيشبيني است و نميتوان براي گزينة غيرنظامي دستاورد بيشتري قائل شد. همچنانكه هزينة گزينه نظامي بالاست و بايد از توسل به زور خودداري كرد، اما به همان ميزان و حتي بيشتر بايد در تصميم گيري دقت كرد؛ زيرا، ناديده گرفتن همين گزينه ممكن است پاي كشور را به جنگ بكشاند و دقيقاً، خودداري از جنگ نتيجة معكوس دهد و كشور را ناخواسته به جنگ وارد كند؛ بنابراين، با توجه به اين موضوع بايد در ارزيابي هزينة گزينههاي غيرنظامي ميزان اثرگذاري آنها در جلوگيري از جنگ نيز مدنظر باشد.
نتيجهگيري
در سال 1359، ايران گزينة جنگ را نه به دليل دستاوردهاي مثبتش، بلكه براي مقابله با هزينههاي تحميلي آن انتخاب كرد. به نظر ميرسد ايران براي جلوگيري از تحمل هزينة بيشتر به جنگ تن داد، نه اينكه به اختيار از ميان گزينههاي مختلف به انتخاب آن دست زد. به عبارت ديگر، جمهوري اسلامي ايران تا عمليات رمضان از آن نظر كه توانست مانع از تسلط عراق بر اروند رود و تجزية خوزستان از ايران شود، طرف پيروز ميدان جنگ بود و مشخصاً، عراق از هر دو نظر هم به دليل ناكامي در رسيدن به اهداف و هم از نظر تحمل تلفات انساني و هزينههاي اقتصادي گسترده، طرف شكست خوردة اين مرحله از جنگ محسوب ميشد.
اوضاع جنگ در مرحلة بعدي پيچيدهتر بود. در اين مرحله، ايران حالت هجومي داشت و از ابتكار عمل برخوردار بود. در واقع، اهداف خود را مشخص كرده و در صدد دست يافتن بدانها بود. در اين وضعيت، معيار ارزيابي همراه با هزينهها و گزينة انتخابي رسيدن به هدف است كه در مجموع، موفق به نظر نميرسد. در واقع، اهداف مورد نظر تأمين نشد و هزينههاي آن در قياس با دستاوردها قابل قبول به نظر نميرسيد، با اين حال، در اين مرحله، ايران توانست توانايي خود را در دفع تجاوز و هزينه بالاي هرگونه تجاوز احتمالي به ايران نشان دهد و اين خود دستاورد كمي نيست. از ديدگاه مزبور، اين مرحله از جنگ نمايش قدرت ايران در بستر زماني طولاني است كه آن را به رخ كشورهاي متخاصم كشيد و تصميم سازان و سياستمداران آنها را به درنگ و تأمل بيشتر وادار ميكند. اين دستاورد جنگ چندان عيني نيست كه در محاسبات كمّي بيان شود، اما در گذر زمان، چنان بر رفتار ديگر بازيگران بينالمللي تأثير ميگذارد كه تأثير آن بر همگان كاملاً مشخص است. احتياط و دورانديشي عراق در پايان جنگ و عقبنشيني آن در اوج پيروزي نمونهاي از دستاورد مرحلة دوم جنگ و مقاومت و پايداري رزمندگان در اين سالها بود.
در مرحلة سوم و پاياني جنگ، عراق در موضع برتر و پيروزياش در سطح عملياتي چشمگير بود و تأثيرات آن در استراتژي نظامي دو كشور به سرعت آشكار شد؛ زيرا، توانست سرزمينهاي تصرف شدة خود را باز پس گيرد و طرف پيروز ميدان نبرد باشد، هر چند از آن نظر كه نتوانست مناطق اشغال شده را تثبيت و از موضع برتر بر سر ميز مذاكره بنشيند، شكست خوردة اين مرحله محسوب ميشد. از منظر دو معيار هزينه و دستاورد، عراق به پيروزي درخور توجهي دست يافت، اما ايران را نميتوان طرف شكست خوردة آن قلمداد كرد. انتخاب گزينة پايان جنگ از سوي آن به همراه سابقة مقاومت شديد در شش سال پيش باعث شدند كه تغيير رفتار دشمن با هزينة كمتري صورت گيرد و هزينة تحميلي ايران در اين مرحله از جنگ كاهش يابد. از اين نظر ميتوان گفت اگر عراق طرف پيروز ميدان هم باشد، ايران طرف شكست خوردة آن نيست. در واقع، از اينكه ايران توانست گزينة مناسبي را براي خودداري از پذيرش شكست و هزينههاي سنگينتر انتخاب كند، طرف شكست خورده محسوب نميشود، همچنان كه طرف پيروز اين مرحله نيز نيست.
در يك افق تاريخي و نگاه كلاني به جنگ هشت ساله، هم به دليل آغاز جنگ بدون رسيدن به هدف، هم به دليل تحمل تلفات و خسارات و هم به دليل پيامدهاي جنگ كه به جنگ ديگري منتهي شد، عراق طرف شكست خوردة جنگ بود. در مقابل، جمهوري اسلامي ايران از اين نظر كه توانست مانع از تحقق اهداف عراق شود، طرف پيروز جنگ بود. هر چند با در نظر گرفتن هزينههاي جنگ و دستاوردهاي اثباتي آن اين برداشت به شدت كم رنگ ميشود، كشورهاي منطقه به همراه ايران و عراق هزينههاي گستردهاي را تحمل كردند و فرصتهاي عظيمي را براي پيشرفت از دست دادند. از اين منظر، تمامي كشورهاي منطقه از جنگي كه رژيم صدام به راه انداخت، آسيب ديدند و تا سالهاي سال، از پيامدهاي منفي اين جنگ متأثر بودند. كشورهاي كاملاً پيروز جنگ صادركنندگان جنگ افزارهاي نظامي و اقلام مصرفي در جنگ بودند، آنها بدون اينكه هزينهاي بر آن پرداخت كنند، از جنگ كاملاً سود بردند.
يادداشتها
1. كالين اس.گري؛ «تعريف و كسب پيروزي قاطع»؛ ماهنامه نگاه؛ شماره 34، ارديبهشت 1382، ص 19.
2. Carl Vor Clausewitz. On War Michael Howard and Peter paret, (eds). Princeton: Princeton University Press, 1976. P.75.
3. Terrism, War
4. www.RDL.Com/Chapter 1/Decisive Victory.
5. Michael Howard. “When We are Wars Decisive?” Survival. Vol. 41, No.1, Spring 1999, p.135.
6. Michael, Brecher. Crisis in world Politics. New York: pergamon Press, 1993, p.26-37.
7. عبدالحليم ابوغزاله؛ جنگ ايران و عراق؛ ترجمه نادر نوروزشاد؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1380، ص 88.
8. Anthony H.Cordesman and Abraham R.Wagner. The Lessons of Modern war. Vol II: The Iran-Iraq war. San Francis co: Westview Press, 1990. p. 31-32.
9. ابوغزاله؛ پيشين؛ ص 89.
10. ابزارها ص 7.
11. فرهاد درويشي؛ «بررسي استراتژي عراق در جنگ ايران (1359-1367)» در مجيد مختاري (به اهتمام)؛ چند مسئله راهبردي (مجموعه مقالات)؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1380، صص 87-88.
12. مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، راهنماي عمليات جنگ هشت ساله، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1369، ص 81.
13. Iran-Iraq war in the Air 1980-1988. ch.4.
14. محمد دروديان؛ آغاز تا پايان؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، چاپ چهارم، 1380، ص 44.
15. Rebecca Cullen (ed). Essential Histories: The Iran-Iraq war 1980-1988. Uk: Osprey Publishing, 2002. p.p 66-75.
16. مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)؛ صحيفه امام؛ جلد 21. تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1378، ص 283.
17. مجيد مختاري؛ "تجزيه و تحليل، مقطع زمينهسازي جنگ ايران و عراق" در جنگ تحميلي (مجموعهمقالات). تهران: دانشكده فرماندهي و ستاد، 1373، صص87ـ116.
18. فرهاد درويشي و ديگران؛ ريشههاي تهاجم؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1378، ص 17.
19. حسين حميدينيا؛ «دلايل نظامي شكست عراق در چهار عمليات ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين و بيتالمقدس» فصلنامه نگين ايران؛ شماره اول، تابستان 1381، صص 24-34.
20. ركبه: مصاحبه روزنامه همشهري با هاشمي رفسنجاني 1/7/1382.
21. محسن رضايي؛ «استراتژي جمهوري اسلامي ايران در هشت سال دفاع مقدس» فصلنامه نگين ايران؛ شماره 6، پاييز 1382؛ صص123 تا 130.
22. براي مطالعه بيشتر به مصاحبههاي آقايان هاشمي رفسنجاني و محسن رضايي در مورد مسائل دوران جنگ ركبه: فصلنامه نگين ايران؛ شماره 5، تابستان 82، صص 107-116.
23. رضايي؛ پيشين؛ ص 11 (سند اصلي).
24. براي مطالعه بيشتر به مقدمه كتاب زير ركبه: محمدحسين جمشيدي و محمود يزدانفام؛ «روزشمار جنگ ايران و عراق جلد 47»: آخرين حضور در جنوب، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1381.
25. براي مطالعه جزئيات عمليات و سير عملياتهاي ايران ركبه:
- مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، راهنماي پيشين.
- حسن دري؛ كارنامه نبردهاي زميني؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1381.
- محمد دروديان؛ مجموعه سيري در جنگ ايران در پنج جلد؛ مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.
26. حسين اردستاني؛ تنبيه متجاوز؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1379، صص 315-316.
27. دري؛ پيشين؛ ص 173.
28. محسن رشيد؛ اطلس جنگ ايران و عراق؛ تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1379، ص 75.
29. ابوغزاله؛ پيشين؛ صص 316-318.
30. محمود يزدانفام؛ «عوامل و دلايل گسترش جنگ ايران و عراق» فصلنامه نگين ايران، شماره اول، تابستان 1381، صص 35-48.
31. Cordesman. Op. Cit. p. 355.
32- رشيد؛ پيشين؛ ص 110.
33. دري؛ پيشين؛ ص 173.
34. دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي؛ متن نامههاي مبادله شده بين رؤساي جمهوري اسلامي ايران و جمهوري عراق؛ تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1370.
35. مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، پيشين؛ ص 283.
36. كامران مفيد؛ «هزينه اقتصادي جنگ ايران و عراق»؛ ترجمه داريوش قمري؛ فصلنامه نگين ايران؛ شماره5، تابستان 1382، صص 101-102.
37. Cordesman Op.Cit. p. 49.
حملة عراق، نه تنها به سقوط رژيم انقلابي ايران منجر نشد و رژيمي طرفدار عراق در ايران روي كار نيامد، بلكه براي نظام نوپاي ايران فرصتي فراهم شد كه در طول جنگ، ريشههاي انقلاب پربار اسلامي خود را محكم كند.
هر چند پيروزي ايران در والفجر 8، يا به نسبت در برخي از اين عملياتها، يك پيروزي عملياتي محسوب ميشدند، اما دستاوردهاي آنها در حدي نبود كه روي استراتژي كلان تأثير بگذارد و به تأمين اهداف نظامي ايران منجر شود
نگاهي به آمار تلفات انساني عراق در طول هشت سال جنگ نشان دهندة اين است كه سال هفتم (از شهريور ماه سال 1365 تا شهريور ماه سال 1366) با 134600 نفر كشته و زخمي بيشترين تلفات را در بين سالهاي جنگ به خود اختصاص داده است.
هر چند در اين عمليات، مهمترين و مستحكمترين سد دفاعي عراق در شرق بصره فرو ريخت، اما تلفات هر دو طرف به حدي سنگين بود كه از اين نظر، نميتوان دركليت آن، پيروزي و موفقيتي را براي هر يك از دو طرف تصور كرد.
در مجموع، از ديدگاه هزينه ـ دستاورد به نظر نميآيد كه مرحلة دوم جنگ براي هر يك از دو طرف جنگ دستاورد قابل قبولي داشته باشد. هر چند در اين دوره، سهم عراق به مراتب، از ايران كمتر بود و جنگ در سرزمين عراق تداوم داشت،
معيار ديگر براي ارزيابي شكست/ پيروزي هزينههاي جنگ با توجه به دستاوردهاي آن و تأثيري است كه روش انتخاب شده براي هر يك از اين دو مؤلفه دارد.
[1] اين اقدام فروش مخفيانه تسليحات ايالات متحده را شامل نميشود.