به مناسبت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران؛

سردار صفوی با اشاره به خاطرات خود از شهید چمران اظهار کرد: گفتم آقای دکتر دراز بکش! تیر می خوری! گفت: نه برادر رحیم، نگران نباش. ما اگر دراز بکشیم، این ها پر رو می شوند. نیروها هم کپ می کنند.

شهید دکتر مصطفی چمران، متولد ۱۳۱۱، دکترای خود را در رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک از دانشگاه برکلی آمریکا گرفت.

وی در سال ۱۳۵۰ برای خدمت به مردم، به جنوب لبنان رفت و همراه امام موسی صدر حرکت محرومان را پی‌ریزی کرد و در این زمینه جنبش امل را پی‌ریزی کرد.

با پیروزی انقلاب، چمران به ایران بازگشت و در کابینه مهندس بازرگان وزیر دفاع شد. وی هنگام بروز بحران در مناطق کردنشین ایران، به شهر پاوه رفت که در آنجا به همراه عده‌ای از پاسداران و نیروهای ژاندارمری در محاصره گروه‌های ضدانقلاب قرار گرفت.

پس از پیام امام به مردم برای حرکت به‌سوی پاوه و نجات محاصره‌شدگان، وی اقدام به آزادسازی شهرهای کردنشین کرد. با تلاش‌های او و سایر نیروها، همه شهرها در مدت ۲۰ روز آزاد شد.

چمران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی، به‌عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد و پس از تجاوز عراق به ایران در سال ۱۳۵۹، ستاد جنگ‌های نامنظم را برای مقابله با متجاوزان تشکیل داد.

وی سرانجام در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، در جبهه دهلاویه بر اثر اصابت ترکش خمپاره در ۴۹ سالگی به شهادت رسید.

 

روایت سرلشکر یحیی (رحیم) صفوی

در شهریور ۱۳۵۸، یک‌بار، یک‌هفته‌ای با تعدادی پاسدار، به همراه علی صیاد شیرازی و چند نفر کلاه سبز که همراهش بودند؛ به فرماندهی دکتر چمران، رفتیم کردستان و عملیات انجام دادیم.

در سردشت نماز صبح را خواندیم و قبل از اینکه آفتاب بزند، دو هلی کوپتر کبرا رفت ارتفاعات اطراف روستا را با موشک و تیربار زد و بعد ما با چهار فروند هلی کوپتر ۲۱۴ که توی هرکدام ده پاسدار یا نیروی کلاه سبز بودند، پیاده شدیم و آن روستا را از ضدانقلاب پاک‌سازی کردیم.

من و چمران توی یک هلی کوپتر بودیم. وقتی روی ارتفاع پیاده شدیم، هنوز خمپاره 60 و یک تیربار از ضدانقلاب بالای ارتفاع مانده بود، حتی کتری چای و سفره نان و پنیرشان هنوز آنجا بود.

پیاده که شدیم، ما را به رگبار بستند. تیر به برگ درختان اطراف می‌خورد و برگ‌ها روی سرمان می‌ریخت، تیرها از بغل گوشمان رد می‌شد.

درازکش شدم؛ اما چمران سر خم نکرد، محکم ایستاد. گفتم: آقای دکتر دراز بکش! تیر می‌خوری! گفت: نه برادر رحیم، نگران نباش. ما اگر دراز بکشیم، این‌ها پر رو می‌شوند. نیروها هم کپ می‌کنند.

حداقل ده پانزده سال از من بزرگ‌تر بود؛ ولی بدن ورزیده‌ای داشت و به اصول رزم چریکی وارد بود.

 

نگرانی چمران برای صیاد و پاسدارها

ارتفاعات مسلط بر روستا را تامین کردیم. صیاد با تعدادی از پاسدارها توی هلی کوپتر دیگری بود. تا عصر منطقه را پاک سازی کردیم.

عصر وقتی به شهر برگشتیم، توی پادگان سردشت فهمیدیم هلی کوپترها، صیاد و پاسدارهای ما را میان ضد انقلاب جا گذاشته اند. منطقه حدود سی کیلومتر تا پادگان شهر فاصله داشت. چمران قدم می زد و ناراحت بود که همه شهید می شوند.

ساعت دو بعد از نیمه شب از پاسگاهی که نزدیک روستای ربط داشتیم، گفتند کسی به اسم صیاد روی بی سیم آمده است و می گوید ما و پاسدارها آمدیم.

صیاد و پاسدارها در شب تاریک، با نقشه و قطب نما خودشان را به پادگان سردشت رسانده بودند. نفس راحتی کشیدیم.

 

منبع:

آقا میرزایی، محمدعلی، یحیی (روایتی از زندگی سید یحیی (رحیم) صفوی)، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول ۱۴۰۰، صفحات ۱۵۳، ۱۵۴

لینک کوتاه :
کد خبر : 647

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال

  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
  • آدرس دفتر مرکزی:تهران – خیابان شریعتی - خیابان شهید دستگردی(ظفر) - بعد از تقاطع شهید تبریزیان - پلاک77
  • تلفن تماس روابط عمومی:

02122909525-30 داخلی 245