ابوالقاسم وردیانی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در یادداشتی نوشت: کاش با پایبرهنه میآمدم که اینجا بوسه بر کفِ پای مردانی زده که گام بر خاکِ خونینِ خرمشهر زدهاند و ازاینرو، به پارهای از ارضِ مقدس بدل شده است.
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس همزمان با روز فتح خرمشهر، میزبان فرماندهان گردانهای رزمی یگانهای سپاه در دوران دفاع مقدس در دومین همایش «قهرمانان خط شکن» بود. ابوالقاسم وردیانی نویسنده و پژوهشگر در حوزه دفاع مقدس که در این مراسم حضور داشت، یادداشتی در این خصوص نوشته است. در این یادداشت میخوانیم:
بسم رب الشهداء و الصدیقین
با وضو وارد میشوم. عشقِ جاری در هوا را با تمامِ وجود، نفس میکشم. همهجا بوی خرمشهر میدهد. عطرِ تنِ پارهپاره و سوختهی عاشقی، جانم را جلا میبخشد. کاش با پایبرهنه میآمدم که اینجا بوسه بر کفِ پای مردانی زده که گام بر خاکِ خونینِ خرمشهر زدهاند و ازاینرو، به پارهای از ارضِ مقدس بدل شده است.
فضا پر است از غیرت و نجابت. غیرت و نجابتی که نانجیبان میخواهند لگدمالِ زلفهای پریشان در بادِ هوا و هوسش کنند. غافل از اینکه هنوز عشق، نفس میکشد و خونهایی پاک، که خاک این سرزمین را با آسمان آمیختهاند، دودمانِ این زلفهای بر باد داده را، بر باد خواهد داد.
چشم میگردانم. همه آمدهاند. مانند قطرات خون پاکی که از تمامِ تنِ وطن، بهسوی دل راه گرفته و تپشی دوباره به آن دادهاند. سالن از چهرههایی نورانی، سرهایی سپید و دلهایی سپیدتر، منور است. صندلیها با حسرت به ویلچرهایی نگاه میکنند که آنها را از سعادتِ در آغوش کشیدن این تکههای نور محروم کرده.
آخرین صندلی سالن را انتخاب میکنم، که لیاقت و یارای پیشی گرفتن از ایشان را ندارم. سرودِ جمهوری اسلامی ایران را برمیخیزیم. بعد حاج صادق میآید و ما را با خودش به اوج میبرد. به چهلویک سال پیش، به روزی که خرمشهر را خدا آزاد کرد.
خدایا!
این منم؟
این منم که در جمع ایشانم؟
این منم که با آنها سینه میزنم؟
این منم که در کنار آنها اشک میریزم؟
این منم که در صف نماز، شانهبهشانههای صلابتشان دادهام؟
این منم که سر میز غذا در کنارشان نشستهام و با آنها همکلام شدهام؟
آری!
این منم!
این منم که جاماندهام!
این منم که قابل نبودم!
این منم که ...
باید بگویم که یکی از دلخوشیهای من و شاید تنها دلخوشی من پسازاین سالها، این است که در سالگرد یکی از مبارکترین روزهای تاریخ سرزمینم، به این جمع دعوت شدم و کوله بارم پر شد از هر آنچه که میخواستم و نداشتم.
اما نگرانم. نگران اینکه چقدر توانستهایم پاسدار گنجینههای درون سینههای پاک این قهرمانان باشیم.
نکند نتوانیم تمام این خاطرات و تجربیات بینظیر و ارزشمند را به دست آیندگان برسانیم.
نکند روزی پریشان و حسرتزده بر سر مزار صاحبان این خاطرات اشک بریزیم.
نکند روزی بیاید که پاسخی برای حضرت آقا، که اینقدر در مورد پاسداشت گنج جنگ توصیه فرموده و میفرمایند، نداشته باشیم.
نکند...
خدا یاریمان کند که از این آزمون سربلند بیرون بیاییم. خدا یاریمان کند...
در پایان، خداوند را برای این توفیق بیبدیل سپاس میگویم و چون "من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق"، سپاسگزار تمامی دستاندرکاران برگزاری دومین گردهمایی بزرگ " قهرمانان خطشکن " و بلندهمتانِ مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس هستم که با تلاشی سخت ستودنی، میزبانی شایسته برای 530 نفر از فرماندهان گردانهای رزمی، 198 نفر از فرماندهان گردانهای تخصصی و 23 نفر از خانوادههای معظم فرماندهان شهید گردانها بودند و مراسمی اینچنین باشکوه را با توانمندی تحسینبرانگیز مدیریت و اجرا کردند و بنده را نیز مهربانانه به این جمع گرانقدر فراخواندند.
با دعا و عنایت حضرت صاحب عج الله تعالی فرج الشریف، تا همیشه توفیق رفیق راه و حضرت حق نگهدارتان باد
ارادتمند
ابوالقاسم وردیانی
ساعت 2:40 بامداد جمعه 5 خرداد 1402، تهران