هرروز اسرائیل تهدید میکرد که اگر از این به بعد حتی یک گلوله از سوی ایرانیها شلیک شود، ما سوریه و لبنان را با خاک یکسان میکنیم.
حالا دیگر وضعیت سروسامان گرفته بود و نیروها هرروز صبح درست مثل پادگان دوکوهه ورزش و نرمش میکردند. مسابقات ورزشی اعم از والیبال، فوتبال، پینگپنگ، دومیدانی و ... توسط کارگروهها پیشبینیشده بود و با اهدای جوایز به نفرات برتر همراه بود.
یک مقررهای نیز برای نیروها در نظر گرفته بودند که در مواقع لزوم در شهر برای خودشان چیزی را بخرند. اگر اشتباه نکنم ۵ لیر که ماهیانه ۱۵۰ لیر میشد. واحد پول سوریه لیر و پول خوردشان قروش یا قرش بود.
روزها میگذشت و نیروها در حال ورزش و انواع آموزش نظامی بودند. مسئولین هم به لبنان میرفتند تا مقدمات حضور نیروها در آنجا را فراهم نمایند. دشمن صهیونیستی هم توسط جاسوسان خود، اطلاعات لازم را جمعآوری میکرد و بهنوعی حضور و رفتوآمد نیروها و مسئولین را رصد میکرد.
هرچه باشد او خودش را صاحبخانه و ما را میهمان میدانست، البته میهمان ناخوانده. از طرفی در ایران، گزارش حضور نیروهای ایرانی در سوریه و پخش فیلم آن بهخوبی جاافتاده بود و همه جوانان در تابوتب حضور در سوریه و لبنان بودند.
بازتابهای عملیات رمضان
آنقدر این موضوع شدت گرفته بود که حتی روی رزمندگان در جبههها هم اثر گذاشته بود. همزمان در ایام ماه مبارک رمضان، عملیات رمضان در همین سال (تیرماه ۱۳۶۱) در محور جنوب و حوالی پاسگاه زید و... انجام شد و برای اولین بار بود که نیروهای عراقی تحت آموزشهای اسرائیلیها و دیگر کشورها، سنگرهای نونی شکل و مثلثی شکل درست کرده بودند و تا حد زیادی هم موفق شده و مقاومت زیادی کرده بودند که باعث عدم موفقیت ایران در این عملیات شد.
ما هم از سوریه اخبار جنگ را دنبال میکردیم و از گفتهها و رفتار و حرکات فرماندهان، متوجه عدم موفقیت میشدیم. تلویزیون سوریه هم گزارشهایی بر همین مبنا پخش میکرد و این اصلاً برای ایران خوب نبود و حتی حضور نیروها در سوریه را نیز بهنوعی زیر سؤال میبرد.
هوشیاری امام (ره)
وقتی امام (ره) متوجه گزارشهای عملیات رمضان شده و از طرفی از تبوتاب و شور و اشتیاق رزمندگان برای حضور در سوریه و لبنان مطلع شدند، در واقع متوجه مکر دشمن بهمنظور از بین بردن تمرکز ایران از جنگ با عراق شده و بلافاصله از حسینیه جماران سخنرانی کردند که از تلویزیون ایران و بعضاً کشورهای عربی پخش شد.
راه قدس از کربلا میگذرد
ایشان در این سخنرانی فرموده بودند؛ راه قدس از کربلا میگذرد، یعنی اینکه ابتدا باید جبهههای داخل را تقویت کنیم؛ درست مثل گذشته و مسئله لبنان در مرحله دوم اولویت ما هست. مداح بزرگوار؛ حاج صادق آهنگران نیز نوحهای را به این مضمون خواندند که یکی از ابیات آن این بود:
راه قدس از کربلاست چون دیار انبیاست
بعد از سخنان حضرت امام خمینی (ره) دلهای بیقرار رزمندگان و آحاد مردم و در کل فضای کشور آرام گرفت. همچنین، مسئله تبوتاب اعزام به سوریه کنترل شد و مقرر شد موقتاً اعزام به سوریه متوقفشده و جبهههای داخل تقویت شود و نیروهای حاضر در سوریه همانجا باشند تا تصمیمات جدید ابلاغ شود.
دشمن صهیونیستی هم که همه جورِ اوضاع ایران و منطقه و بهویژه سوریه و لبنان را رصد میکرد؛ با زدوبندهای سیاسی با اروپاییها و آمریکا و حتی کشورهای خائن منطقه، سعی بر تأثیرگذاری و فشار بر ایران و کشورهای سوریه و لبنان را داشت، چراکه خوب میدانست حضور ایران زیر گوشش و در کنار مرزهایش، چه عواقب وحشتناکی را میتواند برایش داشته باشد، فلذا از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمیکرد.
از طرفی تصمیم گرفته شد وقت بهرهبرداری از حضور نیروها در سوریه فرارسیده و مقرر شد که با نیروهای سوری و لبنانی و بعضاً فلسطینی، مشترکا در جبهههای لبنان، مقابل دشمن صهیونیستی حضور پیدا کنیم.
کار تمامشده و آماده اعزام به دره بقاع که تنها راه ارتباطی دمشق- بیروت بود، بودیم تا به لبنان و شهر بعلبک برسیم.
البته شهرکهای کوچک و بزرگی در بین راه وجود داشت، مانند عرسال که تماماً مسیحی نشین بود و فرماندهان هم دائم در حال شناسایی منطقه بودند.
اسارت حاج احمد متوسلیان
هنوز از عدم موفقیت عملیات رمضان و ... روحیمون مشکل داشت که یک آوار دیگر روی سرمان خراب شد و فضای اردوگاه را غم و اندوه فراگرفت و آن نیز این بود که حاج احمد متوسلیان به همراه سه نفر در لبنان، حین رد شدن بعد از ایست و بازرسی وسط جاده توسط گروه فالانژهای لبنانی به رهبری سمیر جعجع اسیر و گرفتارشدهاند.
ظاهراً فالانژها در لبنان از ابتدا زیر نظر مستقیم اسرائیل علیه لبنان و سوریه کار میکردند که گفته میشد این گروه دیپلماتهای ایرانی را به اسرائیل تحویل دادهاند. البته بعدها برای اینکه دشمن صهیونیستی کمتر مانور بدهد؛ گفتند که چهار دیپلمات ایرانی بودهاند.
البته روایات زیادی در مورد سرنوشت این چهار نفر گفتهشده؛ مثلاً هنوز زنده هستند یا در زندانهای اسرائیل هستند و ... که علیرغم همه اقدامات کشورمان و کشورهای دوست، هنوز نتوانستهاند اینها را آزاد کنند و هنوز دلهای عاشقان و رزمندگان و خانوادههای آنان، پر از آلام و درد است که امیدواریم اگر زنده هستند، هرچه زودتر به آغوش گرم میهن اسلامی بازگردند و اگر به شهادت رسیدهاند؛ خداوند با اولیاءالله محشورشان نماید.
روزها و هفتهها میگذشت و نیروها در داخل اردوگاه در حال آموزش و بدنسازی بودند و همینطور اوقات فراغت را با برگزاری مسابقات فوتبال، والیبال و...میگذراندند.
مسئول کمیته مسابقات، سردار آجرلو بود. حالا دیگر فقط پنجشنبهها و جمعهها، آنهم سازمانیافته و شکیل و بهصورت دستهجمعی به زیارت مرقد شریف حضرت زینب (س)، حضرت رقیه (س) و حضرت سکینه (س) و همچنین رأس الحسین (ع) میرفتیم.
تا دلتان بخواد فضای بسیار کوچک حرم حضرت رقیه دلنشین و باصفا و آرامبخش بود و اسباببازیهای زیادی ازجمله عروسک و ... در بالای ضریح و اطراف به چشم میخورد و انسان را ازخودبیخود میکرد و غم عجیبی در دلها مینشاند و نیروها همه با گریه و تضرع دعا میکردند و خواسته هاشون رو بهواسطه این خانم کوچک که روح بزرگی داشت، از خداوند طلب میکردند.
شروع مبارزه با صهیونیستها
اندکی نگذشت که بر اساس تقسیم بندیهای نیروها در غالب دسته و ادغام با رزمندگان فلسطینی، سوری و لبنانی، در ارتفاعات جنوب لبنان مستقر شدیم. طی مدت کمی که این ادغام صورت گرفته بود، متوجه برخی حرکات و رفتارهای عجیب نیروهای عرب شدیم که از آن حال و هوای معنوی میکاست.
بیشتر اهل شعار بودند تا عمل، اگر یک تیر از سوی دشمن صهیونیستی شلیک میشد، تمام ارکان اینها به هم میریخت و روحیه خود را میباختند. ولی نیروهای ما خونسرد و بیخیال بودند، چون آبدیده بودند.
با توجه به این مسائل، مسئولین و فرماندهان ایرانی مجبور به اتخاذ تصمیم جدید شدند و آن نیز بحث کنسل شدن ادغام و تفکیک نیروهای ایرانی با عربها بود.
لذا دو ارتفاع رخله و جبل الشیخ، تحویل رزمندگان ایرانی شد و در اندک زمان، تحولی خوب در این نقطه انجام گرفت و بعضاً درگیری و تیراندازی بهسوی اسرائیلیها انجام شد. البته عربها وجود این کار را نداشتند و دائم ترسیده و ما را هم به صبر و عدم تیراندازی توصیه میکردند. با این اوصاف درون سنگرها که گفتم، مشخص بود روحیه مقاومت ندارند و حرکات ما در این دو ارتفاع طوری بود که سروصدای زیادی به راه انداخت و هم نیروهای ادغامی و هم دشمن صهیونیستی را به وحشت انداخته بود.
هرروز اسرائیل تهدید میکرد که اگر از این به بعد حتی یک گلوله از سوی ایرانیها شلیک شود، ما سوریه و لبنان را با خاک یکسان میکنیم. واقعاً همتوان این کار را داشتند زیرا بهراحتی هم داخل سوریه و لبنان جولان داده و تردد داشتند و جاسوس هم الیماشاءالله.
از طرف حامیان غربی و آمریکایی اسرائیل، سوریه و لبنان را تحتفشار گذاشتند که نیروهای ایرانی را از منطقه و خط مقدم دور کنند و موفق هم شدند. این فشارها باعث دور کردن نیروهای ایرانی از خط مقدم شد. از طرفی ایران هنوز مأموریت اصلی خودش را انجام نداده بود که هیچ، چهار نفر هم اسیر داده بود.
رویکرد فرهنگی به مبارزه
اینجا بود که ایران تصمیم جدیدی گرفت و آن تغییر نوع مأموریت از نظامیگری به سمت کارهای فرهنگی و آموزش عقیدتی گروهها و اقوام سوری، لبنانی و فلسطینی و متحد کردن آنها علیه صهیونیستها بود که بسیار نیز تأثیرگذار بود و بدین ترتیب از شمار نیروهای نظامی ایران در سوریه و لبنان کاسته شد.
شکلگیری حزبالله لبنان
البته تعدادی از نیروهای لبنانی که در سالهای ۱۳۶۱-۱۳۶۰ در پادگان امام حسین (ع) در حال آموزش بودند، به مرز سوریه و لبنان و داخل لبنان منتقل شدند و در آنجا نیز به تکمیل آموزش مشغول شدند و در واقع همین نیروها پایهگذار حزبالله لبنان شدند.
مدتی نگذشت که حزبالله لبنان به دبیر کلی سید عباس موسوی اعلام موجودیت کرد. در لبنان و منطقه جبل عامل، گروهها و روحانیونی بودند که بعضاً مبارزه میکردند، بیشتر بهصورت چریکی و موقت و البته بیتأثیر.
سالها این کار را میکردند و حتی شهید چمران و تعدادی ایرانی هم مدتی با جنبش امل همکاری و با دشمن مبارزه میکردند. ولی میبایست یک جریان تازه و جدید با افکار جدید و جوان شکل میگرفت و حمایت میشد تا این مبارزات اثربخش شود.
اینجا بود که جنبش حزبالله شکل گرفت و اعلام موجودیت کرد و میتوان گفت که بهنوعی انشعاب از جنبش امل بود.
با حمایتهای جمهوری اسلامی ایران و هماهنگی و اتحاد بین این دو جنبش و دیگر گروههای مبارز فلسطینی و لبنانی، حملات کوبندهتر و بیشتری علیه رژیم صهیونیستی انجام شد و موفقیتهای بیشتری حاصل شد.
دشمن خبیث دیگر حساب کار دستش آمده بود و هرروز از طریق مجامع جهانی و بینالمللی، دنبال بیاثر کردن این اتحاد بود که تاکنون نیز به نتیجهای نرسیده است.
بعدازاین که ایران توانست به مبارزات گروههای مبارز عرب، نظم و سازمان مناسبی دهد؛ کمکم نیروهای مازاد ایرانی از جبهه سوریه و لبنان فراخوانده شدند.
زمانی که ما با کوهی از خاطرات تلخ و شیرین به وطن بازگشتیم؛ عملیات رمضان انجامشده بود. عملیاتی که در آن دشمن با بکار گیری جدیدترین تاکتیکها و طراحیهای خاکریزی و مقادیر زیادی از ادوات و نیروها تا حدود زیادی ما ر ا ناکام گذاشته بود. لذا میبایست کادر سازی مجدد و تجدیدقوا صورت میگرفت.
با توجه به فصل گرمای خوزستان، لشکر به منطقه ییلاقی غرب و پادگان اللهاکبر اسلامآباد و سپس به پادگان ابوذر سرپل ذهاب منتقل شد و خود را برای عملیات مسلم بن عقیل (۹/۷/۱۳۶۱) آماده کرد.