حاج محسن نگاهی به من انداخت و به لباس مشکی‌ام اشاره کرد و گفت: سیاوش، انقلاب پیروز شده .دیگه چی می خوای؟ فردا عیده. لباس سیاهت رو در بیار! هنوز برای شهدای فاجعه ۱۷ شهریور لباس مشکی می‌پوشیدم. این حادثه داغ سنگینی بر دل‌های ما گذاشته بود.

حاج محسن نگاهی به من انداخت و به لباس مشکی‌ام اشاره کرد و گفت: سیاوش، انقلاب پیروز شده .دیگه چی می خوای؟ فردا عیده. لباس سیاهت رو در بیار! هنوز برای شهدای فاجعه ۱۷ شهریور لباس مشکی می‌پوشیدم. این حادثه داغ سنگینی بر دل‌های ما گذاشته بود.

به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، رژیم شاهنشاهی در ماههای پایانی عمر خود، در برابر فشارهای سنگین مردم انقلابی که خواستار برچیده شدن بساط ظلم و استبداد سلطنت پهلوی بودند؛ به بسیاری از اقدامات ددمنشانه و خشونت‌آمیز برای توقف حرکت قطار انقلاب دست زد که یکی از بزرگ‌ترین و هولناک‌ترین آن‌ها که به‌عنوان یک اقدام جنایتکارانه در تاریخ حکومت این سلسله پادشاهی به ثبت رسید، کشتار گسترده مردم مبارز انقلابی در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان شهدا (ژاله) سابق در تهران بود که این اقدام خشن و استبدادی عامل مهمی در بسیج و اتحاد هرچه بیشتر مردم انقلابی ایران برای حرکت به سمت برچیدن پایه‌های نظام شاهنشاهی شد.

به مناسبت این روز تاریخی و حماسه‌ساز مردم انقلابی ایران، بخشی از خاطرات مربوط به این واقعه منتشر می‌شود:

 

روایت فرهود کاظمی[1]

فردا صبح، هشت صبح

سال ۵۷ ما کلاس سوم بودیم که مملکت کم‌کم شلوغ شد. همه فامیل ما می‌رفتند تظاهرات. بیشتر تظاهرات‌ها هم سمت آزادی بود. ظهر که می‌شد، ناهار می‌آمدند خانه ما. ما آن روزها توی خانه با کاربن اعلامیه تکثیر می‌کردیم؛ با برادرها و خواهرم تقسیم‌بندی می‌کردیم و رونویسی می‌کردیم.

پدرم اهل سیگار و روزنامه بود. روز ۱۶ شهریور پدرم گفت: برو برام روزنامه بگیر. رفتم بیرون. مردم داشتند می‌آمدند سمت میدان آزادی.

تا دانشگاه تهران پیاده رفتم. همه‌جا تعطیل بود. رسیدم جلوی دانشگاه؛ گاردی ها آنجا را بسته بودند. یکی از گاردی‌ها از من پرسید: اینجا چکار می‌کنی؟ گفتم: اومدم روزنامه بخرم. افتاد به جانم و تا جا داشت کتکم زد. مردم آنجا شعار می‌دادند: فردا صبح، هشت صبح.

 

روایت سعید بلوری[2]

امدادرسانی به مجروحان قیام

سعید بلوری از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس نیز در بخشی از کتاب خاطرات خود «روزهای جنگی سعید» به روایت جنب‌وجوش و فعالیت‌های انقلابی مردم در آن روزهای منتهی به پیروزی انقلاب پرداخته است:

آن روزها، ستادهای مردمی در مساجد برای جمع‌آوری اقلام امدادی تشکیل‌شده بود. امام جماعت مسجد، ما را به راننده وانتی که این کمک‌ها را جمع می‌کرد معرفی کرد.

من و دوستانم در خانه‌ها را می‌زدیم و می‌گفتیم: برای مجروحین میدان ژاله؛ دواگلی، چسب، باند و ملحفه بدهید. مردم اغلب دواگلی و پارچه داشتند و ما همه را داخل گونی می‌ریختیم.

وانت در کوچه‌های محل دور می‌زد و ما وسایل را داخل آن می‌گذاشتیم که ببرد؛ ولی اگر وسایل کمکی زودتر جمع می‌شد، خودمان به مسجد تحویل می‌دادیم.

 

روایت سیاوش قدیر[3]

خروج از عزای شهدای ۱۷ شهریور

روز سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۵۷، از صبح بی‌اختیار حالم کمی گرفته بود و بی‌هیچ دلیلی پکر بودم. از خانه بیرون رفتم. شهر آماده تحویل سال نو بود.

سر راه به مغازه حاج محسن پیر حیاتی سری زدم. غیر از من کسی آنجا نبود. روزهای قبل، معمولاً ساعت یک و دو بعدازظهر، بازار برای نماز و ناهار تعطیل می‌شد ولی در روزهای پایانی اسفند، به خاطر فروش بیشتر در آستانه عید نوروز، مغازه‌ها در طول روز تمام‌وقت باز بودند.

حاج محسن نگاهی به من انداخت و به لباس مشکی‌ام اشاره کرد و گفت: سیاوش، انقلاب پیروز شده. دیگه چی می خوای؟ فردا عیده. برو حموم، بعد لباس سیاهت رو در بیار!

هنوز برای شهدای فاجعه ۱۷ شهریور لباس مشکی می‌پوشیدم. در ۱۷ شهریور، به دستور مستقیم شاه، در راهپیمایی مردم تهران در میدان ژاله و اطراف آن، صدها زن و مرد با گلوله‌های نیروهای ارتش شاهنشاهی به شهادت رسیدند. این حادثه داغ سنگینی بر دل‌های ما گذاشته بود.

آن روزها من و تعدادی از دوستانم برای کار به تهران رفته بودیم. روز ۱۷ شهریور، در ساختمانی در منطقه افسریه، که هنوز خیابان‌ها و کوچه‌های درست‌وحسابی نداشت، کارگری می‌کردم. ازآنجا به هر نقطه از شهر که نگاه می‌کردم، دود سیاه بلند بود.

روز بعد در خیابان‌ها گشتی زدم. شهر حالت جنگی داشت. تانک و ماشین‌های نظامی زیادی مقابل وزارتخانه‌ها دیدم.

از آن روز به بعد، به حرمت خون آن همه شهید و عزاداری برای آن‌ها لباس مشکی می‌پوشیدم.

در جواب حاج محسن گفتم: چشم و بحثی نکردم. حرفش برایم خیلی با ارزش بود و حرمت داشت.

 

منابع:


[1]قاضی، مرتضی، تاریخ‌نگاران و راویان صحنه نبرد، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۶، صفحات ۸۸۲، ۸۸۳

[2]گروه تحقیقاتی فتح الفتوح، روزهای جنگی سعید، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، نشر فتح الفتوح، چاپ اول ۱۴۰۰، صفحه ۸

[3]ساسانی خواه فائزه، سیاوش، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول ۱۴۰۱، صفحات ۹۳، ۹۴

لینک کوتاه :
کد خبر : 276

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال

  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
  • آدرس دفتر مرکزی:تهران – خیابان شریعتی - خیابان شهید دستگردی(ظفر) - بعد از تقاطع شهید تبریزیان - پلاک77
  • تلفن تماس روابط عمومی:

02122909525-30 داخلی 245