اگر کشورهای اسلامی که به سمت استقلال و آزادی دارند حرکت میکنند، بخواهند یک شهید و یک انسان را به عنوان الگو و قهرمان اسلامی انتخاب کنند، شهید مهدی باکری الگوست. ایشان الگویی برای فرماندهان فلسطینی، فرماندهان حزبالله لبنان و فرماندهان انصار الله یمن است.
مهدی باکری سال ۱۳۳۳ در شهرستان میاندوآب متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه در ارومیه، در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه تبریز مشغول تحصیل شد و در دوران تحصیل، از افراد مبارز دانشگاه بود.
باکری در دوره سربازی، به تبعیت از فرمان حضرت امام خمینی (ره)، از پادگان گریخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به سپاه پاسداران ارومیه پیوست. پسازآن، بنا بهضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.
او همزمان با فعالیت در سپاه، به مدت ۹ ماه به عنوان شهردار ارومیه خدمات ارزندهای انجام داد و مدتی نیز در سمت مسئول جهاد سازندگی استان آذربایجان غربی به مردم خدمت کرد.
وی مدتی که مسئولیت فرماندهی عملیات سپاه ارومیه را بر عهده داشت، برای برقراری امنیت و پاکسازی منطقه تلاش فراوانی کرد.
با شروع جنگ تحمیلی، او راهی جبههها شد و در عملیات فتحالمبین، با عنوان معاون تیپ نجف اشرف نقشآفرینی کرد. کمتر از یک ماه بعد نیز در عملیات بیتالمقدس با همان عنوان شرکت کرد.
وی در عملیات رمضان، در سمت فرماندهی تیپ عاشورا مجروح شد و در عملیات مسلم بن عقیل بار دیگر به عنوان فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا شرکت کرد. در عملیات والفجر مقدماتی و عملیاتهای والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴ نیز فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا را بر عهده داشت.
نقش مهدی باکری و لشکر عاشورا در تصرف جزایر مجنون در عملیات خیبر و دفع پاتکهای توانفرسای عراق زبانزد است.
وی در عملیات بدر در تاریخ ۲۵/۱۱/۱۳۶۳ درحالیکه رزمندگان را در شرق دجله هدایت میکرد و میکوشید مواضع تصرفشده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت کند، در نبردی دلیرانه به شهادت رسید.
هنگامیکه پیکر او را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیکر وی هدف گلوله آرپیجی دشمن قرار گرفت و به قعر رودخانه دجله رفت.
روایت سرلشکر رحیم صفوی:
کارگری رایگان برای دفاع از وطن
مهدی باکری (در اوایل جنگ) با بیستوچند نفر پاسدار و بسیجی ازجمله آقای حسن شفیعزاده به گلف (ستاد عملیات جنوب) آمدند و گفتند ما پاسدار و بسیجی هستیم و یک خمپاره ۱۲۰ آوردهایم و میخواهیم به آبادان برویم. آبادان راه ندارد، جاده ندارد. چهکار کنیم؟
آنها را به بندر امام ماهشهر فرستادیم که با لنج از رودخانه بهمنشیر به بندر چویبده ببرند و از آنجا به آبادان بروند. ناخدای لنج به آنها گفته بود؛ من بار کیسههای آرد در لنج دارم، اگر این کیسهها را مجانی خالی بکنید، من شما را به بهمنشیر میبرم.
پاسدارها و بسیجیها، دو روز کارگری کردند و گونیهای آرد را که هرکدام بالای ۳۰ کیلو وزن داشت، روی دوششان گذاشتند و پیاده کردند تا ناخدای لنج آنها را از راه بهمنشیر برد و در بنده چویبده پیاده کرد. از آنجا هم به حدفاصل ایستگاه ۷ و محور فیاضیه آبادان رفتند.
شجاعت مهدی در فتحالمبین
وی ادامه داد: در عملیات فتحالمبین، علی تجلایی و حمید باکری دو گردان خود را ۴۸ ساعت قبل از شروع عملیات از تنگه ذلیجان به پشت سر دشمن بردند. آنها نیروها را حدود ۱۷ کیلومتر داخل رملها حرکت دادند که متأسفانه دشمن آنها را به محاصره درآورد.
علی تجلایی نیروهایش را از محاصره نجات داد و به دشمن حمله کرد، ولی نیروهایش یکجایی گیر کردند که خود مهدی باکری از ارتفاعات (میشداغ) با یک بیسیمچی پایین آمد و به کمک آنها رفت.
انصافاً یکی از بهترین خاطرات من است که مهدی باکری در این عملیات درخشید و شناخته شد. هم فرماندهیاش و هم شجاعتش.
احمد کاظمی بعدازاین عملیات به من گفت، میگویند او مهندس است. راست میگویند؟ گفتم آره عزیزم، با ما توی دانشگاه تبریز بود. گفت من باورم نمیشد. ما خیلی با او شوخی میکردیم، ولی میدیدیم خیلی داناست.
اینقدر مهدی باکری مظلوم، محجوب، مؤدب و آرام بود؛ هیچوقت عصبانی نمیشد که بعداً فرمانده لشکر عاشورا شد؛ فرماندهی که توانست تمام پاسداران و بسیجیهای آذربایجان را تحت تأثیر خود قرار دهد.
باکری الگویی برای فرماندهان محور مقاومت
اگر کشورهای اسلامی که به سمت استقلال و آزادی دارند حرکت میکنند، بخواهند یک شهید و یک انسان را بهعنوان الگو و قهرمان اسلامی انتخاب کنند، شهید مهدی باکری الگوست. ایشان الگویی برای فرماندهان فلسطینی، فرماندهان حزبالله لبنان و فرماندهان انصار الله یمن است.
شخصیت، تفکر، اخلاق، رفتار، علم، شجاعت و خضوع آن نهتنها برای ایران، بلکه برای جهان اسلام الگوست و فکر نمیکنم دیگر تاریخ انقلاب اسلامی امثال اینها را به خود ببیند.
روایت سید کریم حجازی
نجات هاشمی توسط باکری
سید کریم حجازی، از فعالان پشتیبانی جنگ و رئیس بنیاد شهید آبادان در دفاع مقدس میگوید: «چند بار مرحوم هاشمی رفسنجانی به آبادان آمد که من یک خاطره از ایشان و شهید مهدی باکری دارم.
بچههای سپاه و ارتش و مسئولان شهر، آقای هاشمی رفسنجانی را که آن موقع رئیس مجلس شورای اسلامی بود، برای بازدید از جبهه به محور ایستگاه هفت بردند که شهید مهدی و حمید باکری در آنجا دو سه قبضه خمپاره داشتند.
همان موقع عراقیها آنجا را بهشدت زیر آتش توپخانه و خمپارهانداز گرفتند که من خاطرم هست شهید مهدی باکری خودش را انداخت روی آقای رفسنجانی و هر دو افتادند توی یکی از نهرهای داخل نخلستان و نگذاشت که آسیبی به ایشان وارد بشود.
سیگار کشیدن ممنوع
وی ادامه میدهد: ما در ستاد پشتیبانی جنگ و جبهه که بودیم، اعضای ستاد پشتیبانی آمدند و یک قسمتهایی از کارها و امور مربوط به جنگ و پشتیبانی جنگ را بر عهده گرفتند؛ ازجمله آقای مهندس محمدعلی صادقیان با تعدادی از دوستان، مسئولیت کمیته ارزاق را بر عهده گرفت و بعضیهای دیگر، جاهای دیگر کار و امور مربوط را پذیرفتند.
بعد ما چون مقدار زیادی وسیله در اختیارمان بود، به این خاطر توزیع آذوقه و هدایا را بر عهده ما گذاشتند. ما آذوقه و هدایایی که از طرف مردم بستهبندی و به جبهه آبادان و خرمشهر ارسالشده بود، به خطوط مقدم برده و در پشت خاکریزها و داخل سنگرها میان نیروهای رزمنده توزیع میکردیم.
معمولاً و اکثراً هدایایی که ارسال میشد، حتی یک پاکت سیگار، یک کبریت، یا بستههای خشکبار و انجیرهای اهدایی، کنسرو و کمپوت و حتی میوه تازه و مواد شوینده مثل صابون و خلاصه همهچیزهای مورد نیاز رزمندهها در میان اجناس اهدایی وجود داشت که همگی به طرز ساده و درعینحال به شکل زیبایی بستهبندیشده بود.
یک خاطرهای که از توزیع اجناس دارم، مربوط به شهید مهدی باکری است که در محور ایستگاه هفت، همراه برادرش حمید و تعدادی از نیروهای ارومیه چند قبضه خمپاره داشتند و آنجا پدافند کرده بودند.
وقتی ما برای توزیع جنس، به ایستگاه هفت و پیش ایشان رفتیم، به ما اجازه نداد که بستهها را توزیع کنیم. گفتیم: چرا؟ گفت: شما بروید و این سیگارها و کبریتها را از داخل این بستههای آذوقه جدا کنید و بعد بستهها را بدون سیگار و کبریت بیاورید و اینجا بین نیروهای من توزیع کنید.
شهید باکری نمیخواست و اجازه نمیداد که هیچکدام از نیروهای تحت امرش سیگاری بشوند یا سیگار بکشند. همینالان هم در لشکر عاشورا، کشیدن سیگار غدغن است.
منابع:
۱-مژدهی، علی، از ری تا شام: تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت سردار شهید احمد غلامی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۸، صفحه ۳۵۱
۲-اردستانی، حسین، از سنندج تا خرمشهر: تاریخ شفاهی دفاع مقدس (جلد ۱): روایت یحیی (رحیم) صفوی، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۳۹۹، صفحات ۳۳۳، ۴۵۰، ۴۵۱
۳-سلیمانی خواه نعمتالله، آبادان لین یک، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ اول ۱۴۰۰، صفحات ۱۸۶، ۳۰۸، ۳۰۹