برادران هنگام بیان اوضاع، اشک شان سرازیر می شود: خدا شاهد است، به جان امام، خرمشهر با این وضع سقوط می کند. اگر به فکر چاره نباشید، سقوط خواهد کرد.
در دوازدهمین روز (۱۱/۷/۵۹) آبادان در آرامش نسبی قرار دارد. درمحور سوسنگرد، به دنبال عقب نشینی دشمن از سوسنگرد، بوستان و هویزه، نیروهای باقی مانده عراقی در تلاشند خود را به دب هردان برسانند. شوش و دزفول همچنان زیر آتش توپخانه و بمباران های دشمن قرار دارد.
جبهه میانی
عقب نشینی عراقی ها از سوسنگرد
ستاد عملیات غرب کشور اعلام کرد: از ساعت 20:30 تا 22:30 روز ۱۱/ ۷/ ۵۹، نیروهای سپاه، هوانیروز و ارتش در منطقه قصر شیرین، یورش قهرمانانه ای به مواضع دشمن بردند که در نتیجه آن، بعثی ها هفت کیلومتر عقب رانده شدند و ۹ تانک آنها منهدم و ۱۵ تن از نیروهایشان اسیر شدند.
خرمشهر
در پی شکست سختی که روز یازدهم در خرمشهر به دشمن وارد شد، این شهر زیر شدیدترین حجم آتش توپخانه قرار گرفت ولی در زمین تحرکی انجام نپذیرفت.
نا امیدی از کمک و پشتیبانی
«با حملات شدید دشمن در مرحله دوم هجوم و اجرای آتش سنگین در طول شب، خرمشهر تعدادی دیگر از مدافعان خود را از دست می دهد. هرچند برادران پاسدار و دیگر جوانان متعهد خرمشهر، بارها در سخت ترین و حساس ترین نبردها تا پای جان ایستادگی کرده اند، اما هجوم های سنگین و پی در پی دشمن، کاهش تدریجی توان، انجام نشدن وعده های متعددی که برای تامین نیرو و تجهیزات داده شده، نیروهای متعهد را فرسوده ساخته است.
تلاشهای جهان آرا در اتاق جنگ و درخواست کمک از مسئولان به جایی نرسیده، برای همین او صبح روز یازدهم مهر، برادران سپاه را در مقری واقع در کوی بهروز جمع کرده است و بار دیگر اتمام حجت می کند:
جهان آرا بار دیگر اتمام حجت می کند
بچهها، دیگر امیدی به مقامات بالا نیست. هیچکس برای ما کاری نمیکند. ما خودمان هستیم و خدای خودمان. منتظر کمک نباشید. فقط منتظر رحمت خداوند باشید و از او کمک بخواهید. هرکس میتواند و در خودش این توان را میبیند، بماند و بجنگد و هرکس نمیتواند، برود. مسئله قانونی هم وجود ندارد. چون هرکس بماند، شهید میشود. من خودم تا آخرین لحظه میمانم و هیچ امیدی هم ندارم کمکی بیاید.
درخواست پشتیبانی با اشک و التماس
بچهها خسته و ناامید به فکر میافتند به حضور امام بروند، ولی این فکر که تا رفتوبرگشت ممکن است شهر سقوط کند، تصمیم آنها را منتفی میکند. همراه قاسم داخل زاده نزد استاندار (آقای غرضی) میروند. آقای خلخالی هم حضور دارد. بچهها شروع به صحبت میکنند:
«ضعف زیاد است. فرماندهی نیست. نیروی ما فقط بچههای شهر و تعدادی نیروهای مردمی از جاهای دیگرند. تدارکات خیلی ضعیف است. کمبودها زیاد است. دشمن با تانک و توپ و هواپیما یورش میآورد و ما باژ-۳ دفاع میکنیم! بچهها صبح تا شبکار میکنند، عراقیها را عقب میزنند، شب خستهوکوفته، با یک سری شهید و مجروح به مقر برمیگردند، اما کسی نیست جای اینها را پرکند؛ شب دوباره عراقیها جلو میآیند. باز صبح باید برویم، آنها را عقب بزنیم. جنگ به این صورت درآمده است. بچههای خط اول آب گیرشان نمیآید. هیچ نیروی پشتیبانی نیست.»
برادران هنگام بیان اوضاع، اشکشان سرازیر میشود. آقای غرضی «چرا مثل بچهها گریه میکنید؟!»
یکی از بچهها «خدا شاهد است، به جان امام، خرمشهر با این وضع سقوط میکند. اگر به فکر چاره نباشید، سقوط خواهد کرد.:
یکی دیگر از بچهها «خرمشهر، سوسنگرد نیست؛ خرمشهر اگر سقوط بکند، شهر محل تدارکات نیروهای دشمن میشود؛ از خانهها، از بیمارستان، از دیگر امکانات شهر استفاده میکند. خرمشهر از لحاظ سوقالجیشی خیلی مهم است.:
آقای غرضی «شما بروید، ماهم آمدیم.»
ادامه دارد...
منابع:
- مهدی انصاری، حسین یکتا، هجوم سراسری: روزشمار جنگ ایران و عراق (کتاب چهارم)، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ دوم، ۱۳۷۵، صفحات ۲۷۰، ۲۷۲، ۲۷۳.
- خرمشهر در نبرد طولانی، جمعی از نویسندگان، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم صفحات ۲۹۴، ۲۹۵، ۲۹۶، ۲۹۷.