آیین رونمایی از کتاب «بهشرط بهشت» روایتگر زندگی شهید سعید امیری مقدم و کتاب «خانه بیست و ششم» روایتگر زندگی شهید مجید صادقینژاد امروز (دوشنبه) با حضور سردار علیمحمد نائینی رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، سردار مرتضی قربانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس، نویسنده کتابها و خانواده و همرزمان این شهیدان والامقام، در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه برگزار شد.
در این مراسم سردار علیمحمد نائینی رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و سردار مرتضی قربانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس سخنرانی کردند.
در ادامه مسعود نورمحمدی از روایان دوران دفاع مقدس و شاهد عینی در زمان شهادت شهید مجید صادقینژاد در خصوص این دو شهید راوی گفت: شهید امیری مقدم بچهمحل ما بود و هرروز باهم مدرسه میرفتیم و شهید صادقینژاد هم همکلاس ما بود و در دورهای از جنگ من با شهید صادقینژاد هر ۲ راوی بودیم.
وی با بیان اینکه شهید امیری مقدم از بچههای پرانرژی و شوخطبعی بود ولی شهید صادقینژاد دارای ابعاد شخصیتی پنهانی بود که گفتن از وی سخت است، به بیان خاطرهای پرداخت و بیان کرد: سال ۱۳۶۶ تعداد زیادی از رزمندگان شهید شده و شرایط خوبی نداشتم و نیازمند تغییر و تحول در روحیه آنها بودیم. تابستان آن سال یک برنامه مسافرتی در شمال گذاشتیم و همراه با تعداد زیادی از رزمندگان که از منطقه برگشته بودند، به شمال رفتیم. یک روز بعد از نماز صبح، یکی از بچهها گفت که برای طلوع آفتاب کنار دریا برویم و نگذاشت کسی بخوابد؛ اما مجید رفته بود که نان بگیرد؛ لذا امثال مجید کمتر دیده شده و خیلی هم مظلوم قرار میگیرند. مجید خیلی مظلوم بود.
این راوی دوران دفاع مقدس به بیان نحوه شهادت شهید صادقینژاد پرداخت و خاطرنشان کرد: عملیات نصر 8، هنوز بخشهایی از قله گردهرش که صعبالعبور بود، پاکسازی نشده بود و قرارگاه خواست تا روی قله جلسهای برگزار شود. مجید همراه فرمانده خود پیاده رفته بود بالا و من هم با هلیکوپتر رفته بودم. مجید را روی قله دیدم. حدود ۳۰-۴۰ قله متر در دید دشمن بود و هر کس که از آنجا رد میشد را بهراحتی هدف قرار میداد، از رزمندگان پرسیدم که ادوات دشمن چیست؟ گفتند تانک دارد، گفتم بین گلولهگذاری تانک فرصتی هست تا از این محل عبور کنیم؛ اما تا خواستیم عبور کنیم، یک صدای انفجاری شنیدم و از میان پنج، شش نفر که بودیم، فقط من زنده ماندم و همه شهید شدند که مجید هم جزو این شهدا بود. مجید هیچ زخمی در بدن نداشت. چون خودم خونریزی داشتم، بهزحمت وارد سنگری در آن نزدیکی شدم و گفتم یکی از راویان زخمی شده و من نمیتوانم آن را عقب بیاورم، بهصورت سینهخیز و نیمخیز از منطقه دید گذشتم و رفتم و تقریباً از قبل از نماز ظهر تا غروب مسیر را طی کردم تا به هلالاحمر رسیدم. بعداً فهمیدم که یک ترکش کوچک به قلب مجید خورده و خون او هم در بادگیرش ریخته است؛ درحالیکه فکر میکردم که میتوانم یکبار دیگر مجید را زنده ببینم.
در خاتمه پدر شهید امیری مقدم از امانتداری پسر خویش گفت و بیان کرد: پسرم کارهای خود را در خانه انجام میداد ولیکن تمامی اطلاعاتی را که داشت فقط در اتاق خود حفظ میکرد و در را هم برای اطمینان قفل و کلید آن را مخفی میکرد. روزی پیگیری کردم و متوجه شدم کلید را در زیر گلدان خانه پنهان میکند. وقتی به اتاقش رفتم با یکسری نقشه و نوشته روبهرو شدم. تا آن زمان نمیدانستم سعید چهکاری را انجام میدهد. ناگهان بر روی یک کاغذ دیدم یادداشتی نوشته با این مضمون که «بابا و مامان! بر شما دست زدن به اینها حرام است.» پسرم حتی در آن لحظه هم نمیخواست کسی از مسئولیتش باخبر شود.
در خاتمه این مراسم از خانواده شهیدان امیریمقدم و صادقینژاد و همچنین سمیه گنجی نویسنده این کتابها و عوامل تولید کتاب گویای کتاب «بهشرط بهشت» تقدیر به عمل آمد و از دو کتاب «بهشرط بهشت» و «خانه بیست و ششم» رونمایی شد. حائز ذکر است این دو کتاب توسط انتشارات مرز و بوم منتشر شده است.
بنابراین گزارش، شهید مجید صادقی نژاد در سال ۱۳۴۶، در محله دکتر هوشیار تهران به دنیا آمد. دوران تحصیل را در مدرسه مفید گذراند و در رشته ریاضی فیزیک از این مدرسه فارغالتحصیل شد. وی ازنظر تحصیلی، یکی از دانش آموزان ممتاز مدرسه مفید بود. شهید صادقی نژاد از همان دوران انقلاب، در مسجد محلهشان، مسجد حضرت ابوالفضل (ع)، بسیار فعال بود. بعد از انقلاب، با تشکیل بسیج مستضعفین، به بسیج پیوست و در سن هفدهسالگی به جبهه اعزام شد. مجید، پیش از عضویت در سپاه، یکبار در کسوت امدادگر در عملیات شرکت کرد. در سال ۱۳۶۳، در کنکور شرکت کرد و در رشته مکانیک دانشگاه علم و صنعت تهران پذیرفته شد. وی پس از مدتی به دفتر سیاسی سپاه رفت و بهعنوان راوی، فعالیتهای خود را ادامه داد. شهید صادقی نژاد در عملیاتهای کربلای ۴ و نصر 8 به ترتیب راوی لشکر 10 سیدالشهدا تهران و لشکر 7 ولیعصر (عج) خوزستان بود این شهید عزیز، سرانجام در ۲۸ آبان ۱۳۶۶، درحالیکه با مجموعه فرماندهی لشکر برای شناسایی به ارتفاعات منطقه ماووت عراق اعزام شده بود، هدف نیروهای عراقی قرار گرفت و به شهادت رسید.
همچنین شهید سعید امیری مقدم سال ۱۳۴۵ در تهران به دنیا آمد. هشتساله بود که همراه خانواده راهی فرانسه شد تا پدرش در رشته دامپزشکی ادامه تحصیل بدهد. تا کلاس پنجم را در مدارس فرانسه گذراند. سال ۱۳۵۶ خانواده امیری مقدم به تهران بازگشتند. پدرش او را در مدرسه رازی تهران که به مدرسه فرانسویها معروف بود، ثبتنام کرد. او به زبانهای فرانسه و انگلیسی بهطور کامل مسلط بود. سعید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر ترور عمویش به دست گروهکهای ضدانقلاب، به بسیج پیوست و ۱۵ ساله بود که برای اولین بار به جبهههای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اعزام شد. او که دوره دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک مدرسه مفید به پایان برده بود، سال ۱۳۶۱، همزمان با شرکت در عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر یک، در کنکور دانشگاه سراسری شرکت کرد و در رشته مهندسی عمران دانشکده مهندسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. بعد از مدتی وارد دفتر سیاسی سپاه شد و بهعنوان راوی در کنار فرماندهان به ثبت و ضبط وقایع جنگ پرداخت. شهید امیری مقدم در عملیاتهای کربلای ۲، ۴ و ۵ راوی لشکر ویژه شهدا و در عملیات تکمیلی کربلای ۵ راوی لشکر ۱۷ و در عملیات کربلای ۱۰ راوی لشکر ۲۵ کربلا بود. بعد از شهادت داییاش، حمید صالحی، که فرمانده یکی از گروهانهای شرکتکننده در عملیات کربلای ۵ بود، فرماندهی گروهان را عهدهدار شد و سرانجام، ۲۶ دیماه ۱۳۶۶، در عملیات بیتالمقدس ۲، در منطقه ماووت عراق، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.