سه فرمانده ارشد سپاه پاسداران عملیات مرصاد را با توجه به حضور خود در منطقه عملیاتی روایت کردند.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس؛ عملیات مرصاد یکی از صحنههایی بود که چهره منافقین بهعنوان دشمن ملت ایران عیان شد و به مدد مقاومت مردم با هدایت سرداران دلاور ایران صحنه نبرد، بهگونهای رقم خورد که در اوراق تاریخ ایران، روایتی شنیدنی از سرنوشت خائنین به وطن و متحدین با دشمن ثبتشده باشد و در مقابل، روایتی درخشان از دلیری سردارانی که از این مملکت در سختترین دوران حفاظت کردند، بر جای بماند.
روایت سردار علی فضلی فرمانده لشکر ۱۰ سیدالشهداء در عملیات مرصاد
سردار حاج علی فضلی از دلاوران هشت سال دفاع مقدس و از فرماندهان محبوب سپاه پاسداران است که نقشی مهم در پیروزی سپاه اسلام در بسیاری از عملیاتها داشت؛ فرماندهای که شهید حاج قاسم سلیمانی درباره او گفت: «علی فضلی شهید زنده است.» و سردار سلامی در مراسم تجلیل از حاج علی فضلی، متواضعانه و در مقابل دوربینها، خم شد و بر دستان او بوسه زد و گفت: «علی فضلی «عَلَم فضیلتها» و «بیرق کرامتها»ی ماست. علی، نه «بیرقدار» که خود، «بیرق» است.»
سردار محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس نیز درباره حاج علی فضلی روایتی شنیدنی داشت و تأکید کرده است: «به جرات میتوانم بگویم، هیچ عملیاتی در دوران دفاع مقدس نیست که سردار فضلی، داوطلبِ حضور در آن نشده باشد و به همین دلیل، تأکید دارم که فضلی، مظهر فداکاری و عشق در آتش است.»
از مصادیق درخشش سردار فضلی، حضور نقشآفرین او در عملیات «مرصاد» است که منافقین در ۵ مرداد ۶۷، دست در دست صدام، به خیال خام خود، به ایران اسلامی حمله کردند و امروز، پس از ۳۲ سال از آن حادثه، جریان نفاق بهعنوان مزدوران آمریکا و رژیم صهیونیستی و مهرههای سیا و موساد، همچنان به شرارت علیه ملت ایران مشغولند و اینک روایت سردار حاج علی فضلی از عملیات مرصاد؛
«رژیم بعث عراق از مفاد قطعنامه ۵۹۸ خشمگین بود، ولی به روی خود نمیآورد، چون تصور میکرد ایران با اهدافی بلند همچون «رفع فتنه از عالم»، «سقوط صدام» و... که برای جنگ تعیین کرده، به قطعنامه رضایت نخواهد داد.
خبر پذیرش قطعنامه توسط ایران، رژیم بعث را در کابوسی وحشتناک فرو برد، چون احساس میکردند جنگی را که ناجوانمردانه با اتکا به مستکبرین شرق و غرب و با هوس کشورگشایی آغاز کردهاند، حالا مجبورند بدون هیچگونه دستاوردی و با تحمل هزینههای سنگین باید به پایان برسانند.
آنها بهروشنی دریافته بودند قطعنامهای که صادرشده حاوی بندهایی است که حقیقت جنگ را برای افکار عمومی جهان افشا کرده و آشکارا به نفع ایران است: ازجمله تعیین متجاوز، پرداخت خسارت، تعیین مرزهای بینالمللی و ازاینرو صدام خشمگینانه زیر بار پذیرش قطعنامه ۵۹۸ نرفت و مصمم شد تا با حمله به خرمشهر و کرمانشاه، ایران و شورای امنیت سازمان ملل را در عملی انجامشده قرار داده و مجبور به صدور قطعنامهای جدید نماید.
او برای این کار و به جهت اینکه بتواند تا حدودی از بار مسئولیت حمله پس از قطعنامه شانه خالی کند و آن را به دیگران نسبت دهد، دست به دامان منافقینی شد که در ظاهر خود را ایرانی میدانستند، اما باطناً از ابتدای انقلاب در مقابل همه ایرانیان از هر رنگ و نژاد و مذهبی ایستاده و زنان و مردان و کودکان بیگناه بسیاری را به خاک و خون کشیده بودند.
منافقین وطنفروش نیز که مورد طرد و نفرت آحاد ملت ایران قرارگرفته و مترصد فرصتی برای جنایتی مجدد بودند، خائنانه وارد این معرکه شدند. غافل از اینکه وعده الهی «ان ربک لبالمرصاد» در انتظار آنهاست و عزم شیطانی بیفروغشان با مجاهدت فرزندان غیور ملت ایران شکست خواهد خورد و دودمانشان را به باد فنا خواهد داد.
برادر محسن بهمحض آنکه از رسیدن منافقین به سر پل ذهاب مطلع شد، آقای هاشمی را در جریان قرار داد. برداشت آقای هاشمی این بود که این خبر بیشتر یک عملیات روانی است، اما آقا محسن که مسئله را جدی گرفته بود با هلیکوپتر خود را به اسلامآباد غرب رساند و به دستور ایشان، فرماندهان یگانها ازجمله برادران کوثری، سلیمآبادی و ... نیز بهسرعت خود را به منطقه رساندند و برادران شمخانی، رشید و وحیدی نیز در کرمانشاه مستقر شدند.
منافقین در محور غرب کشور، در منطقه قصرشیرین، سرپل ذهاب و سی کیلومتری کرمانشاه با نیروهای ما مواجه شدند و در یک نبرد هفتادودو ساعته، به فضل الهی رزمندگان اسلام متشکل از سپاه و ارتش و بسیج که خود را سلحشورانه از اقصی نقاط کشور به منطقه رسانده بودند در عملیاتی متحدانه با محاصره دشمن، منافقین را با تحميل تعداد زیادی کشته، زخمی و اسیر شکست داده و تا مرز عقب راندند.
یکی از نکات جالب توجه در آن برهه و شرایط خاص، انتصاب برادر وحیدی از سوی آقا محسن بهعنوان فرماندار نظامی کرمانشاه بود، چون هرلحظه ممکن بود منافقین وارد شهر شوند و همین تهدید بزرگ نیازمند تصمیمی متناسب با شرایط بود.
از بازجویی اسرای منافقین مشخص شد که آنان در خیال خود قصد داشتند با تصرف پایگاه هلیکوپتری ارتش، سوار بر هلیکوپترها به تهران پرواز و با هجوم به زندان اوین، منافقین زندانی را آزاد کنند و پسازآن با حمله به جماران، امام را شهید و کار جمهوری اسلامی را یکسره کنند که عنایت الهی شامل حال رزمندگان اسلام شد و با سرکوب منافقین، برگ زرین دیگری بر تاریخ افتخارات ملت ایران افزوده شد.»
روایت سردار اسدالله ناصح جانشین فرمانده سپاه چهارم بعثت در عملیات مرصاد
همچنین سردار اسدالله ناصح از فرماندهان دفاع مقدس در برنامه جهان آرا با محوریت بازخوانی عملیات غرورآفرین مرصاد و بررسی وضعیت فعلی منافقین، در ابتدای برنامه در پاسخ به سوال مجری مبنی بر اینکه چه اتفاقی افتاد در حالی که یک هفته پس از پذیرش قطعنامه میگذشت و خیلیها تصورشان این بود که دوران جنگ تمام شده به طور عجیبی بیش از ۱۰۰ کیلومتر از خاک ما اشغال شد، اظهار داشت: قبل از عملیات مرصاد عراقی ها یک حرکتی را شروع کرده بودند و در عملیات والفجر 10 که ما در حلبچه بودیم از جنوب این حرکت آغاز شد و شروع به باز پس گیری سرزمین هایی کردند که ما گرفته بودیم.
وی افزود: آنها از منطقه فاو شروع کردند و به ترتیب به منطقه سرپل ذهاب رسیدند. این کار بدون مقدمه انجام نشد یعنی ما اگر بحث منافقین را از عراق منفک کنیم به محض این که قطعنامه پذیرفته شد همه غافلگیر شدند، حتی خود عراقی ها و دنیا غافلگیر شدند که ما قطعنامه را پذیرفتیم.
سردار ناصح ادامه داد: در نیمه شب ۲۶ تیرماه ۱۳۶۷ قطعنامه را پذیرفتیم و ابلاغ رسمی آن صبح ۲۷ تیرماه بود که اعلام جهانی شد.
وی ادامه داد: در این غافلگیری منافقین با توجه به تبلیغاتی که درباره جمهوری اسلامی کرده بودند و اکنون هم مطالب دیگری را مطرح می کنند جنگ را عاملی می دانستند که جمهوری اسلامی همه مشکلات خود را پشت جنگ مخفی کرده و توانسته خود را سرپا نگه دارد بنابراین به محض پذیرش قطعنامه، خواستند حرکتی را شروع کنند و به نیروهای شان اعلام کردند.
سردار ناصح بر همین اساس اضافه کرد: مسعود رجوی همان زمان یک سخنرانی کرد و حتی جلسه نظامی با صدام داشت. بعد از این که عراقی ها در جنوب با مشکل برخورد کردند مجدد همه آن چیزهایی که آنها گرفتند در مدت خیلی کوتاهی ما پس گرفتیم و حتی آمادگی جنگ پیدا کردیم اما قطعنامه پذیرفته شده بود و امام مخالفت کردند، ایشان ابلاغ کرده بودند که فقط اگر اقدامی کردند شما مقابله به مثل کنید از آنجایی که ما قطعنامه را پذیرفته بودیم باید به عهدی که کردیم پایبند باشیم؛ ولی رجوی در سخنرانی خود اعلام کرد که ما باید یک حرکت جمعی کنیم که از مهران تا تهران نام گرفت.
این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: با فراخوانی که از سراسر دنیا انجام دادند در مجموع حدود ۵ هزار و ۱۰۰ نفر نیرو فراهم و در ۲۵ تیپ از ۲۷ تیرماه تا ۳ مرداد خود را سازماندهی کردند و عراق هم از اینها پشتیبانی کرد و حتی به صورت خصوصی رجوی به صدام قول داد که من حداقل تا همدان را میروم و برنامه ریزی شان این بود که طی ۳۳ ساعت خود را به تهران برسانند.
سردار ناصح عنوان کرد: منافقین عملیات را در پنج مرحله تقسیم بندی کردند و عراقی ها هم عملیات خود را شروع کردند و همین طور که از جنوب شروع کرده بودند در غرب شروع و به قصرشیرین حمله کردند و سرپل ذهاب را هم گرفتند و تا تنگه کل داوود آمدند.
وی افزود: تنگه کل داوود تنگه ای است که وقتی وارد آن می شویم وارد سرپل ذهاب شده و بعد به گردنه پاتاق میرسیم. بعد از این عراقی ها خط را شکستند. تصور آنها این بود که عمده نیروها به جنوب رفتند و البته واقعیت هم داشت، نهایتاً رجوی می گوید اکنون دیگر پاسداران نیستند که مقابل شما بایستند اما یک تصور غلط را هم به نیروهایشان دادند.
وی گفت: یک نواری از آقای عطایی از فرماندهان ارتش آزادی بخش - که قرار بود آن زمان فرماندهی تهران را بگیرد - داریم، زمانی که فرمانده این تیم صحبت می کرد می گفت آنقدر در ایران اختناق است که ما برای شکسته شدن این طلسم این عملیات را انجام میدهیم و بحث این است که صدای شنی تانک های شما اگر روی آسفالت ایران بلند شود همه مردم به استقبال شما میآیند.
سردار ناصح در پاسخ به این سوال که چه میشود که آنها به چنین تحلیلی میرسند، گفت: وقتی که تاریخ منافقین را می خوانیم می بینیم آنها آنقدر خود را از لحاظ فضای فکری محصور می کنند که اجازه نمی دهند زیر مجموعه هایشان حتی در مسایل معمولی هم فکر کنند، هر چیزی که آنها گفتند و دیکته کردند باید نیروهایشان عمل کنند حتی سرانشان مانند مریم رجوی وقتی جهش ایدئولوژیکی کرد متوجه شد و دستش آمد و طلاق گرفت و زن مسعود رجوی شد؛ خب این زیرمجموعه چگونه باید بفهمد و هضم کند؟
وی ادامه داد: آنها اینگونه زیرمجموعه را با هدف خود هماهنگ میکردند آنها با این طرز تفکر سال ها کار کردند تا به محض این که یک تفکر را انجام می دهند ظرف شش روز این راه را سازماندهی می کنند و نهایتا یک حرکت انتحاری انجام میدهند لذا از نظر ما این یک هدیه بود که خدا در آخر جنگ به ما عطا کرد چرا که منافقین نیروهای معمولی نبودند و خوب می جنگیدند اما بستری فراهم شد که ما بتوانیم تعداد زیادی از منافقین را از بین ببریم.
این فرمانده دفاع مقدس بیان کرد: این که بگوییم آنها افراد بی عرضه بودند این طور نیست،آنها افراد تحصیل کرده بودند؛ بدنه منافقین خیلی خوب میجنگیدند. اینها از نظر ساختار نظامی گروه های چریکی بودند ما برای تعداد زیادی از اینها برنامه ریزی می کردیم تا دستمان به این ها برسد اما خودشان در این عملیات با پای خود آمدند.
سردار ناصح ادامه داد: آنها تا اسلام آباد را درست آمدند در این زمان بندی قرار بود که آن ها تا ساعت چهار و نیم بعد از ظهر از مرز رد شوند که این طور هم شد، مقاومتی هم نبود چون شهر سرپل ذهاب سقوط کرده بود لذا تنها مسیر را ادامه دادند.
وی تصریح کرد: منافقین طبق برنامهریزی باید به اسلامآباد و بعد کرمانشاه میرفتند، در تقسیم بندی خود سه گردان را مشخص کرده بودند که آقای جهانگیر بیاید و خط را پاکسازی کند تا نهایتاً خودشان را به اسلامآباد برسانند. قرار بود به محض اینکه کرمانشاه را گرفتند آنجا جمهوری دموکراتیک را اعلام کنند و بعد از آنجا عملیات را به سمت همدان و قزوین ادامه دهند.
وی افزود: در همان حرکتی که عراقیها کردند یک اتفاق افتاد و من در منطقه جا مانده بودم. از آنجایی که من یک سری موارد را از عراقی ها دیده بودم و شاهد بودم، سریع به من گفتند خود را به کرمانشاه برسان. من به اسلام آباد و بعد به سرعت کرمانشاه رفتم. وقتی به سپاه رفتم گفتند برو به قرارگاه؛ آقای احمدی مقدم از خوزستان آمده بود همچنین آقای سردار دانش یار آنجا بود که در آن زمان جانشین دفتر فرمانده کل سپاه بود. فرمانده قرارگاه نجف هم حضور نداشت چرا که در جنوب بود البته سردار شعبانی حضور داشت، یک نفر دیگر هم بود که بنده حضور ذهن ندارم که چه کسی بود.
سردار ناصح اضافه کرد: بحث این بود و آقای هاشمی دنبال این بود که چه استعدادی از عراق در غرب کشور آمده است و چقدر نیرو برای او مانده است؟ بنده هم گفتم از نظر من یک لشکر در سرپل ذهاب در منطقه غرب آمده است که ایشان میگفت یک تیپ بیشتر نباید باشد. همینطور که مشغول صحبت بودیم ساعت پنج و نیم بعد از ظهر گفتند نیروی عراق دارد از گردنه پاتاق بالا می آید، همه تعجب کردند که بعد از ظهر بدون تأمین نیروهای نظامی در جاده تخته گاز بگیرند و بیایند و این خیلی بعید است.
وی افزود: من آنجا شروع به توضیح کردم، آنجا با عراقیها درگیر بودیم و بحث بود که گردان ها جابجا شوند. یک گردان مربوط به تیپ ویژه بود که قرار بود بروند و یک گردان هم مربوط به لشکر ۵۷ بود که سردار نوری پشت خط مانده بود و منتظر بود؛ همین طور به ترتیب سوال کردند که گردان ها چه شدند و چه استعدادی در دستمان هست؟ که اگر عراق حرکت مجددی کرد و خواست از سرپل بیاید ما بتوانیم عمل کنیم.
این فرمانده دفاع مقدس بر همین اساس یادآور شد: ساعت ۶ تحقیق کرده بودند و نهایتا گفتند اینها منافقین هستند. هیچ کس آن موقع نمی دانست که اینها منافق هستند و همه فکر میکردند عراقی هستند، نیروهای منافق مقاومت های محدود خود را انجام می دادند و بسته به شرایط برادران ارتش و سپاه هم حضور داشتند اما سازمان یافته نبودند چرا که خط شکسته شده بود؛ درگیری ها ادامه پیدا کرد و وقتی فهمیدیم منافقین هستند شکل قضیه مشخص شد و آقای هاشمی گفت تیپ عوض شود، من به ستاد رفتم که هیچ کس نبود و فقط آقای نائینی آنجا بود.
وی افزود: ستادی در خود سپاه چهارم تشکیل شد که استاندار و مابقی در آنجا آمدند تا ببینیم باید چه کنیم، تنها کاری که در آن جا میشد انجام داد در مرحله اول این بود که ما نیرو تجهیز و ساماندهی کنیم.
سردار ناصح عنوان کرد: منافقین که رسیدند عملیات ادامه پیدا کرد، هر چه بیشتر می آمدند شدت عملیات بیشتر می شد؛ مردم هم به سمت اسلام آباد هجوم آورده بودند همه نیروهایی که آنجا برای پشتیبانی بود سازماندهی شدند و درگیری ها انجام می شد.
وی ادامه داد: ما در اول انقلاب سبوعیت منافقان را دیده بودیم یعنی صحنه های خیلی وحشتناکی را از کشتار مردم بی گناه رقم زدند آنها حتی افراد خود را به شکل فجیع تکه تکه کردند و آتش زدند ما اینها را دیده بودیم اما وقتی تاریخ رد می شود معمولا حافظه ضعیف است و اینها در ذهن نمی ماند. در آنجا ما شاهد جنایت هایی بودیم که از یک نیروی نظامی بعید است مثلا در کرند حدود ۱۳ نفر که بسیجی سرباز بودند را اسیر کرده بودند آنها را دست بسته کنار دیوار تیرباران کردند.
سردار ناصح افزود: وقتی به اسلامآباد رسیدند اوضاع فرق کرد یعنی سبوعیت این ها خیلی بیشتر خود را نشان داد. آنها در بیمارستان ریختند و مجروحین را زنده زنده آتش زدند فیلم های این هم موجود است. آنها مجروحین و شهدا را روی هم ریختند و تلمبار کردند و بیمارستان و مجروحین را همگی با هم آتش زدند؛ صحنه خیلی فجیع بود که تحمل آن حتی برای کسانی که در صحنه بودند سخت بود اما بنده به آنجا نرسیدم چون طبق نقشه ای که داشتم در عقب مجبور به سازماندهی نیرو بودم تا برای جلو بفرستم تا به سمت کرمانشاه نیایند چون کسی از فرماندهان نبود و همگی به جنوب رفته بودند.
وی ادامه داد: صحنه های عجیبی در این قضایا اتفاق افتاد. شما تصور کنید یک ستون می زدند و می کشتند و جلو می آمدند. مردم همه فرار میکردند و انقدر ازدحام شده بود که از اسلام آباد به سمت کرمانشاه تلاش میکردند راه را باز کنند تا بتوانند ستون را رد کنند. نرسیده به گردنه تانک روی ماشینی رفته بود که در آن پر از آدم بود در آن بچه زن و پیر و جوان بود.
وی خاطرنشان کرد: منافقین علامت مشخصی نداشتند، آنها لباس خاکی داشتند و بچه های ما هم لباس خاکی داشتند و به اشتباه گاهی همدیگر را می زدند یا وسط کار هم میفهمیدند که طرف منافق یا بسیجی است. منافقین همدیگر را می شناختند اما بچه های ما همدیگر را تشخیص نمی دادند و وقت زیادی گرفته شد و تعداد زیادی تلفات به ما اضافه شد و منافقین، بسیاری از مردم را از بین بردند. آنهایی که دم از خلق می زدند همه چیز را آنجا تمام کردند.
وی گفت: منافقین همه چیز را از بین می بردند تا به اهدافی که می خواستند برسند. تقریباً مردم از گردنه چهارزبر رد شده بودند و ما توانستیم آنجا خط تشکیل دهیم؛ آنجا یک اتفاق بد برای من اتفاق افتاد.
سردار ناصح ادامه داد: دو گردان در جنوب می رفتند که وسط دشت حسن آباد با منافقین برخورد کردند؛ ایرانی های مخالف جمهوری اسلامی و عراقی های مخالف با همدیگر برخورد کرده بودند و برخوردهای جدی در اینجا شروع شد که بچه ها با آنها درگیر شدند و تلفاتی از منافقین گرفتند.
وی افزود: بچه های لشکر انصار همدان مقر داشتند که سریع سازماندهی شد مقری هم بچه های دامغان داشتند و آنها را به جنگ فرستادند و تقریباً آن جا خط تشکیل شد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس بیان کرد: با توجه به آشنایی که درمنطقه داشتم هماهنگ می کردم که به افراد تجهیزات برسانیم، عموما هماهنگی ها تلفنی انجام می شد؛ این مرحله به این شکل پیش رفت تا این که نیروها به شهر آمدند و همزمان چون عراقی ها پشتیبانی می کردند و مقامات سپاه را زدند و بمباران کردند خیلی از مردم، شهر را خالی می کردند.
سردار ناصح افزود: از بیستون تا کرمانشاه ۳۵ کیلومتر بود نیروهایی که رسیدند می گفتند ما هشت ساعت است که در راه هستیم از طرفی مردم خارج می شدند و از آن طرف نیروهای تجهیز شده به داخل می آمدند تا در مقابل اینها بایستند. در روز چهارم شهید صیاد با وجود اینکه سمت رسمی در ارتش آن زمان نداشت اما آمد و تیم نیروی هوایی و هلیکوپتر را هماهنگ و شروع به عملیات کرد. عملیات هایی که با هلیکوپتر عقبه های منافقین را می زدند.
وی اظهار داشت: همزمان نیروهای دیگر هم می آمدند و بین اسلام آباد و کرمانشاه به منافقین حمله کردند یعنی منافقین در کمین این ها افتادند و منجر به یک درگیری شد. تا قبل از عملیات ۵ مرداد این اتفاق افتاد و عده ای از لشکر ۲۷ آمدند و درگیر شدند.
وی تصریح کرد: وقتی چهارزبر بسته شده بود دیگر منافقین در جاده ایستاده بودند و هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند و فقط نیروهایشان تلاش می کردند که خط را بشکنند.
سردار ناصح گفت: عملیات روز پنجم همزمان با آمدن نیروها بود که فرماندهی از ارتفاعات اطراف عبور کرده و از چند جا روز پنجم به پهلو های منافقین زدند به سرعت هم قضیه حل شد یعنی آنها را جمع کردند و تلفات خیلی زیادی به منافقین وارد شد.
وی ادامه داد: نزدیک به دو هزار نفر از بین ۵۰۰۰ نفر که منافقین سازماندهی کردند کشته شدند، چهارصد نفر هم مجروح داشتند و بقیه هم فرار کردند.
سردار ناصح خاطرنشان کرد: هلیکوپتری را که منافقین توانستند بزنند در مرحله ای بود که بالا سر ماشین منافقین بود یعنی فاصله خیلی کوتاهی بین آنها بود یعنی آنها در این حد وارد کارزار شدند و این قبل از عملیاتی بود که با رمز یا علی شب پنجم شروع شد.
وی گفت: در آن شب با وجود اینکه جناحها وارد شدند با توجه به اینکه من در منطقه بودم یک گردان از بچه های لشکر ۷۱ روح الله اراک با فرماندهی آقای سلیم آبادی آمدند و با هم رفتیم تا بتوانیم عقبه منافقین را روی گردنه پاتاق ببندیم. مشکلاتی در مسیر پیش آمد و با توجه به اینکه مسیر شناسایی شده نبود بچه ها مسیر را گم کردند. بعد نیروها برای انجام عملیات حرکت کردند زمانی که رفتیم به صبح خوردیم و دیدیم که منافقین فرار کردند؛ بقیه منافقین که ضربه خورده بودند و در ارتفاعات فرار کرده بودند.
وی افزود: کار اساسی پاکسازی ارتفاعات بود؛ مسئولیت پاکسازی از اسلام آباد تا کرند با من بود. در زمینه پاکسازی عمدتا تیم های اطلاعاتی کار می کردند؛ ما خبر داشتیم که مثلا از این روستا دو نفر غریبه هستند این دو از منافقین بودند که شناخته شده بودند. بنده آمار ریز دارم و ما ۱۲۰ نفر دقیقا از آنها تلفات و اسیر گرفتیم و یک ماه این پاکسازی به طول انجامید.
سردار ناصح تصریح کرد: یکی از خانم هایی که به عنوان اسیر گرفته بودیم ۲۰ روزی بود که از عملیات گذشته بود که گروههای مختلف برای بازدید از منطقه می آمدند یک سری از خانواده شهدا را برای بازدید آورده بودند که اتفاقاً به آن خانم گفتیم که برای خانواده شهدا صحبت کن. به بچهها هم گفته بودیم مبادا پرخاش کنید؛ از آن خانم خواستیم تا صحبت کند که چرا آمده و چنین کاری را در کشور خود علیه مردم کشورش انجام داده و چه چیزی به او گفتند و چه تصویری برای او درست کردند که شوهرش در جایی دیگر کشته شده بود و خود هم برای جنگ آمده بود. در ابتدا قبول نمی کرد که صحبت کند وقتی پیغام دادیم که کسی با تو کاری ندارد شروع به صحبت کرد. با همه توصیه هایی که کرده بودیم یکی از مادران شهدا نتوانست خود را کنترل کند و بلند شد که او را بزند؛ خانم ها او را آرام کردند، این خانم گفت چهارشنبه ۲ هفته پیش قرار بوده ما تهران باشیم و بچه هایم را در تهران تحویلم بدهند یعنی نزدیک ۲۰ روز بعد از اینکه اسیر شده بود گفت دو هفته قبل قرار بوده اینها تهران باشند و بچه های خود را تحویل بگیرند یعنی با این دید و انگیزه این ها را برای کار آورده بودند.
این فرمانده دوران دفاع مقدس بیان کرد: ما نوارهای مختلف داریم که فحش می دهند و داد می زنند؛ بعد از شروع عملیات درگیری هایی بین خود داشتند که به محض این که اینها دیدند راه بسته شده و مشکل پیدا کردند درگیری آنها شروع میشد و مشخص بود که چه کار میخواهد بکنند. برخیها هم فحش میدادند و بد و بیراه می گفتند که قرار بوده که در تهران به استقبال ما بیایید این چه وضعی است؟ به ما وعده دادید پس چرا محقق نشد حتی در نواری که آقای عطایی در آن صحبت می کند می گوید نهایتا پایگاه های سپاه -که از آن با عنوان پایگاه های دژخیم نام میبرد- را به راحتی از بین خواهیم برد و عمده مردم به استقبال شما می آیند.
وی ادامه داد: بعد از اینکه این اتفاق افتاد و فهمیدند که منافقین حمله کردند امام فرمانی دادند تا جبهه ها را تقویت کنند. هجوم زیاد شده بود و مردم یک مرتبه ریختند. افرادی را در این مرحله دیدم که در طول جنگ ما آنها را ندیده بودیم اما برای این قضیه آمدند. ما امکان تجهیز اصلا نداشتیم؛ معاون وزیر آمده بود و به من می گفت من باید چه کار کنم؟ که ما او را به اسلام آباد و کرمانشاه بردیم و گفتم چند بولدوزر از تشکیلات وزارت راه به ما بدهید.
سردار ناصح در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: در پاکسازی کمتر از مسئولان منافقین می گرفتیم اما در حین عملیات چند نفر از مسئولان آنها مانند آقای شاهسوندی به عنوان شورای مقاومت را گرفتیم. زمانی که عملیات تمام شده بود اول نمیدانستند که این سعید شاهسوندی است به محض این که ما فهمیدیم او کیست سریع او را به عقب منتقل کردند و اطلاعات خوبی داشت و با ما همکاری کرد. مثلاً آقای مهدوی از فرماندهان همدان بود که قرار بود همدان را بگیرد، او جزو کسانی بود که دستگیر شد. در مجموع ۴ نفر از مسئولان شان بین دستگیرشدگان بودند.
وی اعلام کرد: خیلی از مسئولان در این عملیات از بین رفتند و کشته شدند و آنهایی هم که فرار کردند اندک بودند. از ۵۰۰۰ نفر ۱۹۹۰ نفر کشته، ۴۰۰ نفر مجروح، تعدادی اسیر و مابقی که اندک بودند فرار کردند.
وی گفت: بعد از برگشت آنها، رجوی سخنرانی کرد که شما قهرمانان بزرگ بودید؛ ما گفتیم اینها چقدر پررو هستند با این همه صدماتی که دیدند باز به نیروهایشان قوت قلب می دادند که شما افتخار آفریدید و فرار کردید!
این فرمانده دوران دفاع مقدس گفت: غافلگیری عملیات از این بابت است که کسی فکرش را هم نمیکرد که منافقین اینقدر حماقت کنند و یک مرتبه راه بیفتند و با هواپیمای عراقی از طریق بمباران پشتیبانی شوند وگرنه نسبت به کل عملیات غافلگیری وجود نداشت.
سردار ناصح در ادامه عنوان کرد: قبول قطعنامه در آخر جنگ باعث شد که فکر کنند ما ضعیف شدیم و همین به منافقین تسری پیدا کرد. بخشی از این توهم توسط منافقین به عراقی ها القا شد.
روایت سردار محمد کوثری فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات مرصاد
همچنین سردار محمد كوثري، فرمانده لشكر 27 محمد رسولالله در دوران 8 سال دفاع مقدس، درباره انجام عمليات مرصاد گفت: ارتش بعث عراق بعد از پذيرش قطعنامه توسط ايران، بر اساس همان تفكري كه حضرت امام از قبل دقيقا مشخص كرده بودند يعني عدم اطمينان به صدام، عمل كرد. يعني نه تنها رژيم بعثي به هيچ قانوني پايبند نبود، بلكه پشتيبانان صدام بهويژه آمريكا هم پايبند نبودند.
وي ادامه داد: بعد از پذيرش رسمي قطعنامه در 27 تيرماه سال 67، ارتش بعث عراق با تمام توانش - كه آن زمان بالاترين استعداد رزمي يعني حدود 60 لشکر براي خود ساخته بود - به سرتاسر جبهه بخصوص در جبهههاي جنوبي و مياني حمله كرد. ارتش عراق همان حركت روزهاي اول تجاوز به ايران را به شكلي وسيعتر و گستردهتر تكرار كرد، بطوري كه ارتش عراق مجددا در جاده اهواز - خرمشهر پيشروي و مناطقي بيش از سال 59 را تصرف كرد. همينطور در غرب كشور حملهاي همهجانبه صورت داد و شهر گيلانغرب را كه در سال 59 به دليل ايستادگي مردم و رزمندگان نتوانسته بود تصرف كند، به تصرف خود درآورد و از طرف ديگر قصرشيرين و سرپل ذهاب را.
سردار كوثري افزود: در نهايت در روزهاي دوم، سوم و چهارم مردادماه سال 67 ارتش بعثي منطقه وسيعي از كشور را به تصرف خود درآورد و در نهايت در روزهاي سوم و چهارم مرداد منافقين هم پا به پاي ارتش عراق كه در حال پيشروي و تجاوز و تصرف بود، آماده شدند؛ چراكه احساس ميكردند مردم از نظام دور شدهاند و ديگر در صحنه حضور پيدا نميكنند. در اسناد و مداركي كه در محور اسلامآباد از منافقين به دست آمد، اينطور تحليل كرده بودند كه ديگر كسي جلودار ما نيست؛ چراكه مردم كاملا از نظام بريدهاند. در فراخوان، نيروهايشان را با اين ديد فراخوانده بودند كه اگر دير برسيد و ما به تهران برسيم ديگر هيچ مسووليتي براي شما قائل نيستيم. قبل از قطعنامه تا پايان عمليات مرصاد بيشترين نيرو را در جنگ داشتيم بطوري كه استعداد سازمانيمان بيسابقه بود؛ چراكه در آن زمان مقام معظم رهبري كه رييس جمهور بودند، از ائمه جمعه استانها و شهرها خواسته بودند كه به طرف جبههها حركت كنند. اين استعداد بالاي همه يگانها باعث شد ما با قوت قلب خاصي كار را ادامه دهيم. يك تيپ در محور اهواز - خرمشهر مستقر شد و دو تيپ ديگر را به سمت اسلامآباد برديم. ما در مسير اسلامآباد به طرف كرمانشاه اردوگاهي به نام شهيد رجايي داشتيم كه در اسناد به دست آمده از منافقين متوجه شديم آنها حتي اين اردوگاه را هم شناسايي كردهاند. نيروهاي مستقر ما در اين اردوگاه تماس گرفتند كه مردم در حال فرار هستند؛ چراكه ميگويند منافقين حمله كردهاند. ارتش عراق تا شهر سرپل ذهاب پيش آمده بود و از آنجا به بعد منافقين را رها كرده بود. طبق اسناد موجود برنامهريزي آنها اين بود كه فاصله سرپلذهاب تا تهران را بين 8 تا 5/8 ساعت طي كنند، غافل از اينكه اين مدت زمان مخصوص حركت ماشينهاي سواري است و اتوبوس زمان بيشتري را صرف ميكند. اينها در كمترين حد درك و فهم نظامي قرار داشتند كه احتمالا درگيري، تصادف، پنچري ماشين و مسائلي از اين دست را هم پيشبيني نكرده بودند؛ طوري كه گمان ميكردند به پيك نيك آمدهاند! ما حتي فيلمهايي از منافقين به دست آورديم كه در مسيرشان فيلمبرداري كرده بودند. مردم بين اسلامآباد و كرمانشاه كه تا حدي متوجه موضوع ميشوند به وحشت ميافتند و براي فرار از منافقين مسير را دور ميزنند كه ترافيك سنگيني در مسير به وجود ميآيد، طوري كه ادامه حركت براي منافقين بسيار سخت ميشود.
وي خاطرنشان كرد: صبح روز چهارم مرداد، مردم به كمك رزمندگان آمدند و در تنگه چارزبر عمليات انجام شد و چون آنها در كمينگاه قرار داده شدند، نام عمليات از قرآن گرفته شده و مرصاد گذاشته شد.
سردار كوثري افزود: تعداد قابل توجهي از نيروهاي منافقين دختر بودند. آنها بدون اينكه حتي كوچكترين تحليل درستي از مسائل داخل كشور داشته باشند، همه نيروهايشان را راهي كردند با اين گمان كه خيلي زود به تهران ميرسند و حكومت خواسته خود را برقرار ميكنند؛ اما بخاطر عدم شناخت آنها نسبت به مردم بخصوص رزمندگان و آمادگي بسيار بالاي رزمندگان ما، در تنگه چارزبر از آنها تلفات بسيار سنگيني گرفته شد. آنها آمده بودند كه به شديدترين وجه بچهها را قتلعام كنند. ديگر راه فراري نداشتند كه به كوهها زدند. تعدادي از نيروهايشان كه عقبتر بودند پا به فرار گذاشتند و عدهاي به كوهها فرار كردند يا اينكه داخل مردم شدند و بعد فرار كردند. آنها حتي از طريق هوانيروز عراق پشتيباني ميشدند. هم عراق و هم منافقين فريب آمريكا و اسراييل را خوردند كه احساس ميكردند مردم ايران ديگر توان مقاومت ندارند.
فرمانده لشكر 27 محمد رسولالله ميگويد: از آنجا كه طبق گفته خداوند حق پايدار است، جبهه حق در كوتاهترين زمان توانست اين توطئه را خنثي كند و منافقين كه در عملياتهاي قبليشان گفته بودند «امروز مهران فردا تهران»، تلفات بسيار سنگيني دادند. اگر جامعه جهاني بر اساس عدالت عمل ميكرد، بايد سردمداران منافقين را محاكمه ميكرد كه چرا جواناني كه اصلا توجيه نبودند را به چنين صحنه نبردي وارد كردند. در اسنادي كه به دست آمده بود، آنها با افرادشان در كشورهاي مختلف تماس گرفته و مثلا روز قبل از حمله، آنها را فراخوانده بودند. ما كارتهاي شناسايي آنها را در دست داريم كه نوشته شده بود مثلا اعزام يكم مرداد دوم و يا حتي سوم. يعني بعضي از اينها به سرپلذهاب كه رسيده بودند ماشين سوار شده بودند ميگفتند ما تا به حال تيراندازي هم نكردهايم. اين فريب دادن و توجيه نكردن آنها يك جرم است. عمليات مرصاد نشان داد كه همه مردم ايران و رزمندگان براي حفظ ارزشهاي انقلاب و پايداري نظام در مقاطع حساس حضور دارند.
وي در پاسخ به اين سوال كه آيا چنين حملههايي پس از پذيرش قعطنامه از سوي ايران پيشبيني ميشد يا خير؟ گفت: معمولا اينطور نيست؛ چون همه سازمانهاي بينالمللي و قانوني جهاني به دنبال برقراري آتشبس و صلح بودند. امام دقيقا آنها را ميشناخت و بويژه در خصوص صدام چندين بار حتي به كشورهاي عربي هم اخطار كرده بود كه صدامي كه اكنون از او پشتيباني ميكنيد روزي هم سراغ شما خواهد آمد و همينطور هم شد. يعني سال 69 به كويت حمله كرد؛ چون صدام فردي نبود كه خودش تصميمگيرنده باشد و برايش تصميم ميگرفتند. از طرف ديگر چون او عامل استكبار بود، هرچه ميگفتند عمل ميكرد. خودم در محدوده كاري و مسئوليتي خودم اين احتمال را ميدادم. بر اساس تجربياتي كه در جنگهاي پيشين وجود داشت، ما هم بر اين اساس و پيشبيني كه وجود داشت توانستيم به سرعت هم در جبهه غرب و هم جنوب حاضر باشيم. بر اساس نظرات حضرت امام (ره) ميدانستيم نميتوانيم روي قول و قرارهاي صدام حساب باز كنيم.
سردار كوثري يادآور شد: همه نيروها به صورت سازماندهي شده در جبههها آماده بودند و بخصوص اينكه استعداد نيروها بيش از اندازهاي بود كه داشتيم. همين امر هم باعث شد كه در دو جبهه غرب و جنوب طوري با ارتش بعث برخورد كنيم كه آنها را تا مرز خودشان عقب رانديم و تلفات بسيار سنگيني هم از آنها گرفتيم.
وي با اشاره به فراخوان سراسري منافقين، افزود: آنها از طريق رسانههايشان پيامها و فركانسهاي مشخصي ميدادند. علاوه بر آن با عواملي كه داشتند اطلاعرساني كرده بودند. آنها با عوامل خودشان در داخل هم هماهنگ كرده بودند. اما واقعا به اندازه يك فرد عادي هم فهم سياسي و نظامي نداشتند و ندارند، در غير اين صورت اينگونه عمل نميكردند. آنها اينقدر ضعيفاند كه قادر به اداره يك محله هم نيستند چه رسد به يك كشور.
كوثري تصريح كرد: مجموعه نظام با عوامل داخلي برخوردهاي لازم را انجام داد. اينكه چه برخوردهايي انجام شد را بنده به دليل حضور در صحنه درگيري چندان تعقيب نميكردم.
وي افزود: جنايتي كه منافقين در اسلامآباد غرب انجام دادند بسيار بيسابقه و فجيع بود، عين جنايتي كه اسراييليها در صبرا و شتيلا انجام ميدادند. منافقين تا متوجه ميشدند كه در اسلامآباد افرادي حزباللهي هستند بدون كوچكترين فكري آنها را قتلعام ميكردند.
سردار كوثري خاطرنشان كرد: در اين مقطع ما بين جبهه جنوب و غرب در حال رفت و آمد بوديم اما در عمليات مرصاد در محور اسلامآباد - كرمانشاه مستقر شديم. منافقين باعث ايجاد رعب و وحشت در بين مردم شده بودند بخصوص بعد از جناياتي كه در اسلامآباد انجام داده بودند مردم با هر وسيلهاي كه در اختيار داشتند به روستاهاي اطراف فرار ميكردند. وقتي ما رسيديم، حدود 20 ساعت بعد از حضور آنها بود. ما از امكانات هوايي فقط دو هليكوپتر داشتيم كه تعدادي از نيروها را به اين شكل حركت داديم اما بقيه با خودرو آمدند اما گذر از پيچ و خمهاي جاده، به زمان زيادي احتياج داشت. در نهايت وقتي رسيديم عمده نيروهاي آنها تا تنگ چارزبر رسيده بودند. ما به سهراهي اسلامآباد كه رسيديم حدود 15 كيلومتر بود كه ته ستون آنها يعني پشتيبانيشان كه كاميونهاي بنزين و تغذيهشان را شامل ميشد آنجا بودند. ما از پشت سر به آنها حمله كرديم و نيروهايي كه جلو بودند از روبهرو به آنها حمله كردند. يعني آنها را در تنگنا قرار داديم. ساعت از 2 نيمه شب گذشته بود اما منطقه از انفجار ماشين سوخت آنها كلا روشن شد. بعضي يگانها هم از پهلو به آنها حمله كردند. البته فرماندهان عملياتيشان در محاصره ما قرار داشتند اما سركردگان آنها عقبتر بودند. نيروهايي براي دستگيري آنها رفتند اما آنها به سرعت عقبنشيني و فرار كردند.
فرمانده لشكر 27 محمد رسولالله در دوران 8 سال دفاع مقدس ادامه داد: كار تبليغاتي و سازماندهي منافقين خيلي قوي بود اما تحليل سياسي، نظامي و آرايش نظاميشان بسيار ضعيف بود. نميدانم با چه جرأتي مسعود رجوي اينها را راهي كرد كه اينچنين تلفات بدهند. او بايد پاسخگو باشد. خانوادههاي اين افراد بايد از سركردگان منافقين جواب بخواهند كه چرا اينچنين فرزندانشان را به صحنه كشاندند.
وي در توضيح دليل حضور گسترده رزمندهها در دو عمليات الغدير و مرصاد پس از شوك خبر شنيدن پذيرش قطعنامه، گفت: ناراحتي آنها بيشتر به اين دليل بود كه احساس ميكردند شايد پذيرش قطعنامه را به حضرت امام تحميل كرده باشند اما خود حضرت امام در پيامي كه روز بعد دادند، نوعي آرامش در آنها ايجاد كردند. رزمندگان ما به دنبال قدرتطلبي يا منافع نبودند. اين دفاع وراي جنگهاي ديگر بود. آنها ميدانستند حضرت امام از روي نفس حرف نميزند براي همين همه عاشقانه ميآمدند. بعد از شنيدن خبر قطعنامه ميديديم كه رزمندهها آنچنان گريه ميكردند كه گمان ميكردند فردي از نزديكانشان فوت كرده است اما حضرت امام با پيامي كه دادند آرامش كامل را در جبههها حاكم كردند.
سردار كوثري در پايان گفتوگو اظهار کرد: در نهايت رزمندگان عزيز اسلام نگذاشتند حتي يك وجب از خاك كشورشان در اختيار استكبار باقي بماند و بعد از 8 سال دفاع جانانه همه توطئههاي استكبار جهاني و منافقين را خنثي و با سربلندي به شهرهاي خودشان برگشتند.