مقدمه
مرور كلي بر زمينهسازي هجوم
و دورة 35 روزة آغاز جنگ تحميلي
جنگ تحميلي در وقاع پيامد يك سلسله ناكاميها و شكستهاي استكبار جهاني به رهبري آمريكا درمواجهه با انقلاب اسلامي است . رشد نيروهاي مومن به انقلاب در زير چتر حمايت رهبري امامخمينيقدسسره ، لاجرم به فتح لانه جاسوسي ، حذف ليبرالهاي حاكم بر مقدورات كشور و تشكيلكابينة مردمي و ضدامريكائي شهيد رجائي انجاميد . روند اين تحولات براي استكبار جهاني ترديديباقي نگذاشت كه در صورت عدم مقابله فيزيكي همه جانبه ، جاذبه و نفوذ انقلاباسلامي به مثابه يكپديده غيرقابل كنترل و گسترش يابنده در سطح وسيعي منافع ابرقدرتها به خصوص غرب را به خطرخواهد انداخت .
در اين ارتباط عراق و اوضاع حاكم بر آن به دليل وجود كينههاي تاريخي و تعارضات سياسي و نظامي با ايران ، مستعدترين اهرمي بود كه ميتوانست مقابل انقلاباسلامي علم شود و سّد محكمي رادر جهت ممانعت از گسترش و صدور آن ايجاد نمايد . از نظر عراق ، ايران از سويي در زمينة اوضاعداخلي دچار تشتّت و از همپاشيدگي بود و در همين حال از نظر شرايط بينالمللي نيز در وضعيت به غايت نامساعدي قرار داشت كه در آن جهان امپرياليستي به شدت عليه انقلاباسلامي تحريك و بسيجشده بود . بنابراين تعادل سياسي نظامي فيمابين ايران و عراق به نفع عراق به هم خورده بود ، آن هم به اندازهاي كه عراق خود را قادر ميديد از اين تغيير موازنه ، براي تحقيق اهداف و مطامع ديرين خوداستفاده كند . با توجه به همسويي اين تحرك با آن چه مدنظر امپرياليستها بود ، عراق اميدواري فراواني براي موفقيت داشت . براي همين اين كشور طي دوره به كسب آمادگي پرداخت تا به عنوان عاملمستقيم امپرياليستها در مقابله با انقلاباسلامي وارد عمل شود . تحولات رهبري در حزب بعث و حذف حسنالبكر و جايگزيني صدامحسين اين روند را قطعي كرد و به آن شدت بخشيد . سرانجامدر تاريخ 31 شهريور ماه سال 59 ، طي يك تهاجم سراسري و گسترده ، وارد سرزمينهاي ايراناسلامي شد .
زمينهسازي
از اوايل سال 1358 و با روي كار آمدن صدام ، اقداماتي آشكار عليه جمهوري اسلامي آغاز گرديدكه به منظور كسب آمادگي و ايجاد زمينة لازم براي مبادرت به يك جنگ گسترده عليه ايران صورتميگرفت . در اين چهارچوب علاوه بر ايجاد تحركاتي در مرزهاي خود با ايران ، اقدامات گستردهاي را در داخل ايران آغاز كرد كه ميتوان به پشتيباني و تحريك نيروهاي ضدانقلاب داخلي ، به ويژه در كردستان و خوزستان اشاره كرد .
اگرچه سرمايهگذاري عراق در كردستان ايران در ابتدا به دليل وجود زمينه مساعد، آثار فوريترين برجا ميگذاشت ، ليكن عراق اهداف عمدهتري را در جنوب ايران دنبال ميكرد كه از نظر جغرافيايي و سياسي و اقتصادي در مقايسه با غرب از اهميت بسيار برخوردار بود. روابط گسترده با گروهها و شيوخقبائل مختلف خوزستان و اشتراك زبان مردم اين منطقه از جمله عواملي بود كه حركت موردنظر عراق را تسهيل ميكرد ، از اينرو اين كشور ضمن برقراري ارتباطات وسيع با سران قبايل مختلف عرب ، به آموزش ، تسليح و تحريك آنان پرداخت تا علاوه بر بهرهگيري از آنان در جهت راهاندازيدرگيريهاي منطقهاي و انفجار در شهرها و تاسيسات نفتي ، زمينههايي را نيز براي جداسازي خوزستانفراهم سازد .
با گذشت زمان ، مواضع خصمانه عراق نسبت به جمهوري اسلامي صريحتر گرديد . صدام حسينبراي اولينبار در تاريخ 18/1/59 يعني همزمان با قطع ارتباط ايران و آمريكا ، اعلام داشت كه ايرانبايد از سه جزيره تنببزرگ و كوچك و ابوموسي خارج شود و چندي بعد نيز در يك سخنراني تاكيدكرد كه عراق آماده است اختلاف خود را با ايران با زور حل كند .
در پي اين موضعگيريها تحركات مرزي ارتش عراق نيز افزايش يافت كه اجمال آن به شرحزير است :
ـ جابهجايي و استقرار دستگاههاي زرهي در نوار مرزي
ـ تقويت پاسگاههاي مرزي
ـ حفر سنگر و ايجاد مواضع در نوار مرزي
ـ فعاليتهاي مهندسي و احداث جادههاي نظامي
ـ تحركات و جابهجايي نيرو
ـ استقرار توپخانه در نزديكي مرز
ـ تقويت نيرو در برخي مناطق مرزي
ـ انجام شناسايي و عكسبرداري
ـ تجاوزات هوايي ، تيراندازيهاي سبك و سنگين ، به داخل خاك ايران و ايجاد درگيريهاي مرزي و اعزام گروههاي گشتي .
تقويت و افزايش توان و سازمان رزم ارتش نيز از جمله اقدامات ديگر رژيم بعث بود و به دليل آن كه منافع استكبار جهاني نيز با اين اقدام هماهنگي داشت ، با انعقاد قراردادهاي نظامي ، اين كشور در مدتبسيار كوتاهي به سلاحهاي جديد و پيشرفته مجهز شد و در پي آن سازمان رزم ارتش عراق به طورگسترده دستخوش تغيير و تحول گرديد . افزايش دورههاي آموزشي و ارتقاء كيفيت و كميت نيرو و در نتيجه تقويت كادر نظامي و فراخواني و افزايش نيرو از جمله دستاوردهاي تحولات فوقالذكر است ،طوري كه در مدت كمي نيروي زميني اين كشور از 175 هزار نفر ( كادر ) به 195 تا 220 هزار نفر افزايشو تعداد يگانها نيز گسترش يافت .
حجم نيروي زميني ارتش عراق به عنوان اهرم اصلي حركت ، هنگام شروع جنگ ، 12 لشكر متشكلاز 5 لشكر زرهي ، 2 لشكر مكانيزه و 5 لشكر پياده و همچنين علاوه بر يگانهاي گارد مرزي ، 15 تا 20تيپ مستقل شامل 10 تيپ پياده ، 1 تيپ مكانيزه ، 3 تيپ نيروي مخصوص و تيپ 10 گادر جمهوريبود كه در قالب 3 سپاه سازمان يافت . طبق يك برآورد تخميني ، استعداد فوق با 600 تا 800 قبضهتوپ ، 5400 دستگاه تانك و نفربر ، 400 قبضه توپ ضدهوايي مجهز و حدود 366 فروند هواپيمايجنگنده و 400 هليكوپتر پشتيباني ميگرديد . نيروي هوايي عراق متشكل از 20 اسكادران هواپيمايجنگنده رهگير و بمبافكن بود كه در 9 پايگاه هوايي موجود اين كشور مستقر شده بود .
همچنين چند تيپ موشكي زمين به هوا در مناطق بسيار حساس و حياتي استقرار داشتند . نيرويدريايي عراق نيز از دو پايگاه اصلي متشكل ميشد . پايگاه دريايي بصره كه تيپ 77 متشكل از مينروب بود و 4 كشتي كوچك پيادهكننده نيرو در آن مستقر بود . اين نيرو از يك سري يگانهاي پياده ( وابسته به نيروي دريايي ) نيز برخوردار بود .
صدام همزمان با آمادگي در مرز و ايجاد درگيريهاي متوالي و نيز فراهم كردن شرايط سياسي ، با طرح بهانههايي ، سرانجام در تاريخ 20/6/59 در جمع وزراي خارجه كشورهاي عربي ، ضمندرخواست كمك و ياري از آنان اعلام داشت كه :
«خاكمان را از ايران بازپس ميگيريم .»
و در تاريخ 27/6/59 ، 3 روز قبل از آغاز رسمي جنگ ، قرارداد تعيين حدود مرزي دولتين ايرانو عراق را كه به نام قرارداد 1975 الجزاير معروف است ، ملغي كرد و نهايتاً ارتش عراق در روز 31شهريور 1359 تهاجم گسترده خود را از هوا ، دريا و زمين به خاك جمهوري اسلامي ايران آغاز كرد .
اهداف و استراتژي نظامي عراق
در مجموع اهداف و انگيزههاي دشمن را در موارد زير ميتوان دستهبندي كرد :
1 حاكميت بر اروند و حل و فصل دعاوي مرزي
2 جداسازي استان خوزستان .
3 تضعيف منجر به سقوط نظام جمهوري اسلامي .
قبل از پرداختن بههريك از اهداف يادشده لازم اسات توجه شود كه اولين هدف ، هدف قطعي و فوري عراق و هدف دوم ، هدف ايدهآل عراق بوده است ، امّا هدف سوم ، علاوه براين كه مورد نظرعراق بود ، از تبعات اهداف اول و دوم شمرده ميشد و هدف اصلي غرب را از درگير كردن دو كشورتشكيل ميداد . اشتراك در اين هدف ، پشتوانه اصلي و مجوز جنگافروزي عراق به شمار ميرفت و تضمين پيروزي آن محسوب ميگرديد .
1 حاكميت بر اروند و حل دعاوي مرزي
عراق پس از عقد قرارداد 1975 ، همواره مدعي بود كه قرارداد يادشده به نفع ايران بوده و عراقتحت فشار آن را امضاء كرده است . اينگونه برخوردها عمدتاً به منظور زمينهسازي براي طرح حاكميتعراق بر اروندرود بوده است كه از مطامع ديرينه ، اين كشور است . به دليل موقعيت جغرافيايي عراق در جنوب و اهميت وافر دسترسي و تردد اين كشور به خليجفارس كه امري حياتي براي اقتصاد عراقاست ، امكان آزادي عمل كامل در رودخانه اروند ، فيالمثل براي استفاده از بندر مهمي چون بصره ،حائز اهميت استراتژيك براي كشور عراق بوده و هست . همچنين عمق بخشيدن به مرزهاي شرقي اين كشور نيز از جمله مواردي است كه مدنظر حاكمان عراق قرار داشته است . از نظر آنان ، موقعيتجغرافيايي كشور عراق و به ويژه سرزمينهاي شرقي آن هموازه وضعي مخاطرهآميز را يادآوري ميكند .زيرا قواره جغرافيايي عراق به گونهاي است كه مراكز حياتي آن چون بصره ( مركز اقتصادي ) ،بغداد ( مركز سياسي ) و كركوك ( مركز نفتي ) در فاصلهاي حداكثر 100 تا 150 كيلومتر از مرزهاي شرق( ايران ) قرار دارد كه با هرگونه حركت نظامي از سوي ايران ميتواند با خطر جدي مواجه شود . بر ايناساس عمق بخشيدن به سرزمينهاي شرقي و ايجاد تامين براي مراكزي چون بصره ، بغداد و كركوك ازجمله مطامع مقاصد سران اين كشور بوده است .
2 جداسازي استان خوزستان
در مرحلهاي بالاتر و در افقي وسيعتر ، تجزيه ايران و جداسازي استان خوزستان ، مهمترين هدفياست كه عراقيها با انگيزههاي نظامي ، سياسي و اقتصادي برآن اصرار ميورزيدهاند .
استان خوزستان از جهات مختلفي براي عراق حائز اهميت است . نخست آن كه جمعيت قابلتوجهي از مردم استان را عربزبانان ايراني تشكيل ميدهند و به همين دليل حكومت عراق در مقاطعمختلفي تلاش كرده است تا با فعال كردن دستگاه تبليغاتي خود در خوزستان و القا افكار پانعربيسم ،آنان را جذب و موجبات جدايي اين استان را از كشور ايران فراهم سازد . همين تصور موجب شدطراحان نظامي ، در مرحله اشغال ، جايگاه ويژهاي براي كمك مردم منطقه قائل شوند . با اين طرح ، نهتنها مردم مسلح ميتوانستند ارتش عراق را در مرحله اشغال ياري كنند ، كه حضور مسلحانه مردم نيزموجب ميشد تا اشغال خوزستان در جنگ ، رنگ آزادسازي از سوي سكنه آن گرفته و حول آن تبليغاتلازم صورت گيرد و در نتيجه از عواقب منفي حمله مستقيم كاسته شود .
از سوي ديگر ، خوزستان به دليل وجود مراكز اقتصادي و نفتي و نيز دارا بودن موقعيت جغرافيايي ،اهميت خاصي دارد . تصرف اين استان ، به عراق امكان ميداد تا ضمن حل بزرگترين مشكل خود ، در دسترسي به خليجفارس صاحب مخازن و منافع سرشار نفتي گردد . تسلط عراق بر خوزستان و حضورگسترده در خليجفارس ، ضمن اين كه يك پيروزي مهم از حيث جغرافيايي نظامي محسوب ميشد ،امكان گسترش سلطه اين رژيم را تا كشورهاي عربي حوزه خليجفارس ميسر ميساخت .
3 تضعيف منجر به سقوط نظام جمهوري اسلامي ايران
تضعيف جمهوري اسلامي كه در نهايت منجر به سقوط اين نظام نوپاي انقلابي گردد ، هرچند به دلايل ايدئولوژيك نيز مطلوب رژيم عراق بود ، امّا جنبه مهمتر اين مسأله سياست خصمانه قدرتهايغربي ، به خصوص آمريكا و تامينكننده اهداف استكبار جهاني بود . مهار و در صورت امكان نابوديانقلاباسلامي عاملي بود كه ارتجاع منطقه و قدرتهاي استكباري را پشت سر عراق قرار ميداد و به عبارت بهتر عراق را در نظر آنها به عنوان اهرم اجراي سياستهاي خويش قرار ميداد . تصرف خوزستانبه اندازه اهميتي كه ميتوانست براي اشغالكننده داشته باشد ، ضربات سختي را متوجه نظام جمهورياسلامي ميكرد و در ابعاد اقتصادي و سياسي موجب تضعيف حاكميت اسلامي ايران ميشد .
نابودي قدرت نظامي جمهوري اسلامي نيز بخش ديگري از اهداف نظامي عراق محسوبميگرديد . ارتش شاهنشاهي ايران با پشتوانه آمريكا به خاطر ايفاي نقش ژاندارمري در منطقه ، از تواناييهاي بالايي برخوردار بود و همواره به عنوان قدرتمندترين نيروي موجود منطقه محاسبه ميشد .اين توانايي بالقوه پس از اين كه در اختيار انقلاباسلامي قرار گرفت ، ميتوانست منافع قدرتها را در منطقه به خطر اندازد . از اينرو با توجه به تحولاتي كه در نتيجه بروز انقلاب اسلامي در ارتش ايرانبه وقوع پيوست ، لازم بود موقعيت مناسبي فراهم شود تا جنگي فراگير ، قدرت نظامي ايران را به حداقلممكن خود برساند .
با تضعيف نظام جمهورياسلامي ايران ، عراق ميتوانست ضمن ممانعت از صدور انقلاب اسلامي ، به موقعيت برتري در ميان جهان عرب دست يابد و نقش ژاندارمري منطقه را به پاس اين خدمت به خود اختصاص دهد .
استراتژي جنگ سريع
جنگ سريع را طراحان عراق براي دستيابي به اهداف خود برگزيدند . اساساً گزينش الگوي استراتژي براساس اطلاعات و اهداف جنگ است . عراقيها نيز با توجه به موارد زير اقدام به انتخاب و تعيين اين استراتژي نمودند :
ـ فعل و انفعالاتي كه در ارتش عراق ( تقويت جدي ) و نيز در ارتش ايران ( درگير شدن با انقلاباسلامي و پراكندگي و حذف سران آن ) صورت گرفته بود ، توان نظامي عراق را نسبت به توان نظاميجمهوري اسلامي برتري داده بود .
ـ اوضاع داخلي ايران : عراق به اطلاعات نسبتاً دقيقي از اوضاع اقتصادي و سياسي و درگيريهايسياسي گروههاي مخالف در ايران دست يافته و توانسته بود با استفاده از دستگاههاي جاسوسي غرب ،اطلاعات زيادي در مورد وضعيت نيروهاي مسلح ايران كسب نمايد . استراتژيستهاي عراقي با توجه به اطلاعات و اخبار موجود متقاعد شده بودند كه ارتش جمهوري اسلامي ، توان لازم را براي ورود به يك جنگ گسترده ندارد و همچنين تعارضات سياسي مسؤولين مانع از حضور يكپارچه مردمي خواهدشد . بنابراين نيروي قابل توجه و منظمي وجود نخواهد داشت تا در مقابل قواي عراق قد علم كند .
ـ زمينهسازي ، جذب و تسليح بخشي از ضدانقلابيون در خوزستان و جبهههاي مياني و شمالي ، حركت سريع ارتش عراق را در انديشه طراحان جنگي اين كشور تسهيل مينمود .
در مجموعه همه توان مادي و غيرمادي و برنامهريزيها و تمهيدات به عمل آمده در عراق به منظوردستيابي به اهدافي در نظر گرفته شده بود كه ميبايست طي چند روز محقق گردد . شواهد موجود و حوادث بعدي نشان داد كه در استراتژي نظامي ياد شده ، جاي هيچ عاملي كه منجر به كندي حركتنظامي شود ، در نظر گرفته نشده بود . براين اساس بروز هر عاملي در حركت كه منجر به طولانيشدنجنگ ميگرديد ، خود به خود شكست استراتژي اوليه را به همراه داشت .
اين يك نكته بسيار قابل اهميت است كه با توجه به ظواهر موجود، عراق ظرفيت لازم را براي تحققاهداف موردنظر در استراتژي مذكور نداشته است. بنابراين با وجود برتري عراق در زمان مورد بحث ،ضعف اساسي آن ، در عدم تطابق هدف بزرگ اين دولت با پتانسيل و قدرت ملي ، بالقوه و بالفعل آنبوده است ، هرچند قدرتهاي بزرگ در جهت رفع اين نقيصه از هيچ كمكي فروگذار نكردند .
طراحي مانور
متناسب با استراتژي يك جنگ سريع ، تاكتيك عمل در قالب محورهاي عملياتي و گسترش سازمانرزم ارتش مشخص ميگردد. ارتش عراق متناسب با اهداف و بررسي و تحليل عواملي چون موقعيتجغرافيايي نوار مرزي و اولويتبندي اهداف ارضي ، مانور گستردهاي را تدارك ديده بود . در گامنخست ، مرز ايران و عراق در طراحي مانور به بخشهاي مشخص تقسيم شده است كه عبارتند از :
1 جبهه جنوب : حدفاصل خرمشهر و آبادان تا دهلران
2 جبهه مياني : دهلران تا جنوب دربنديخان
3 جبهه شمالي : دربنديخان تا اشنويه
جبهه جنوب اهميت بسياري در استراتژي نظامي عراق داشت و به عنوان تلاش اصلي قواي بعث به شمار ميرفت . در اين بخش ، اهداف مهمي چون دزفول ، انديمشك ، اهواز ، سوسنگرد ، خرمشهر و آبادان قرار داشت .
جبهه مياني شامل منطقهاي با وسعت استانهاي ايلام و باختران بود . اين جبهه و به ويژه محور قصرشيرين سرپل ذهاب جايگاه خاصي را به لحاظ موقعيت جغرافيايي و تركيب زمين در تفكر نظاميكلاسيكداراست ، چراكه همواره به عنوان معبر وصولي در حركت ارتش عراق به كرمانشاه و برعكسمعبر ارتش ايران به سمت بغداد مورد محاسبه بوده است . براين اساس ، دشمن اهداف مهمي را در اينمنطقه دنبال ميكرد . چنانچه احتمال پيشروي ارتش عراق به باختران به عنوان يك فرض ضعيف موردنظر واقع شود ، قدر مسلم هدف اصلي دشمن در اين محور دستيابي به خط دفاعي مطمئن جهتحفاظت از بغداد در قبال واكنش احتمالي جمهوري اسلامي بوده است . بنابراين طراحان نظامي عراقبراي دو هدف مهم ، يكي عمق بخشيدن به نوار مرزي و تسلط بر نقاط حساس و ديگري حضوريقدرتمند در جهت تامين بغداد ، ناگزير به صرف بخشي از توان ارتش خود در جبهه مياني بودهاند .
در منطقه سوم يعني جبهه شمالي ، دشمن با دو مشكل اساسي روبرو بود كه در مجموع او را واداشتتا بخشي ديگر هر چند اندك از نيروهاي خود را مصروف اين جبهه سازد . ضرورت تأمين كركوكيكي از دو معضل مورد اشاره است اين شهر به خاطر موقعيت جغرافيايي واداشتن مراكز ، منابع و تاسيسات مهم نفتي حائز اهميت است . به ويژه پيشبيني عواقب ناشي از آغاز جنگ و احتمال از كارافتادن بنادر مهمي چون بصره ، فاو و امالقصر و قطع صدور نفت از طريق جنوب ، اهميت شهر كركوكرا به عنوان مجراي اصلي در صدور نفت عراق بيشتر ميكرد . مانع دوم ، وجود اكراد معارضي بود كه به طور طبيعي مشكلاتي را براي رژيم عراق در منطقه كردستان فراهم ميكردند . براين اساس ضروريبود تا با اختصاص دادن بودجه و صرف نيروي لازم ، تعرضات آنان تحت كنترل قرار گيرد .
با توجه به مشكلات فوق ، دشمن بعثي از نيروهاي ضدانقلاب نيز در اين منطقه استفاده ميكرد و تاحدي ضعف خود را در كنترل معارضين عراقي و ممانعت از تحركات نظامي ايران جبران ميساخت .به هرحال در كنار استفاده از گروهكهاي ضدانقلاب ، ضروري بود تا بخشي ديگر از نيروهاي خود را از توان اصلي جدا ساخته ، ضمن كنترل معارضين عراقي ، مانع هرگونه عكسالعمل از سوي نيروهايانقلابي ايران گردد .
سازماندهي ارتش عراق در حمله سراسري به مرزهاي ايران اسلامي مبتني بر ارزشيابي از مناطقموردنظر صورت گرفت و بر اين اساس جزئيات مانور براي هريك از يگانهاي عملكننده تدوين شد و سپس يگانها با ابلاغ ماموريتهاي محوله در سراسر مرز صفآرايي كردند .
جبهه جنوب
براساس طرح مانور ارتش بعث ، هدف اصلي عمليات كه جبهه جنوب بود ، به عهده سپاه سومعراق گذاشته شد . اين سپاه كه لشكرهاي 1 و 5 مكانيزه و لشكر 9 زرهي را در اختيار داشت ، برايشروع جنگ لشكر 3 و 10 زرهي و تيپ 33 نيروي مخصوص را كه قبلاً در سازمان نيروي دريايي عراقبود ، تحت امر خود گرفت .
محورهاي پيشبيني شده عمليات از سوي طراحان جنگ براي تهاجم يك ارتش كلاسيك ، بر راههاو معابر وصولي قرار داشت كه به طور طبيعي روش خاصي از تهاجم را ديكته ميكرد . از مشخصاتبارز آن ، استفاده از جاده به منظور تردد وسايل زرهي و پشتيباني از تك بود . برهمين اساس ، سپاه سومعراق نيز متناسب با معابر موجود در جبهههاي جنوب ، مانور خود را به شرح زير طراحي كرد :
1 محور تنومه ، شلمچه ، خرمشهر
هدف اصلي دشمن در اين محور ضمن مخاصره شهر خرمشهر ، عبور از رودخانه كارون و محاصره و اشغال كامل شهر آبادان بود .
2 محور نشوه ، جفير ، اهواز
هدف اصلي در اين محور حركت به سمت اهواز بود . دو محور مذكور ابتدا به لشكر 5 مكانيزهواگذار شد تا حداكثر به 4 تيپ ضمن محاصره خرمشهر ، عبور از كارون و محاصره شهر آبادان و پاكسازي منطقه وسيعي از جنوب اهواز ، خود را به اهواز رسانده ، با لشكر 9 زرهي الحاقنمايد . *
3 محور عماره ، چزابه ، بستان ، سوسنگرد
اين محور از مهمترين معابر وصولي به سمت مركز استان خوزستان ، يعني اهواز به شمار ميرفت .براي همين لشكر 9 زرهي موظف گرديد ضمن تصرف شهرهاي بستان ، سوسنگرد و حميديه، خودرا به اهواز رسانده ، در آن جا با ديگر يگانهايي كه از جنوب و شمال به اين نقطه ميرسيدند ، الحاقنمايد .
* در عمل عدم تناسب بين وسعت هدف و توان لشكر 5 ، منجر به محدودشدن اين يگان در محور اهواز شد و محور خرمشهر و آبادان به لشكر 3 زرهي كه از سوي تيپهاي ديگر تقويت شده بود ، واگذار گرديد .
4 محور فكه ، شوش ، دزفول
پيشروي در اين محور به دليل گستردگي زمين و عمق اهداف ، به دو لشكر 1 مكانيزه و 10 زرهيواگذار شد كه هر دو ميبايستي از معابر فكه و اطراف آن وارد عمل شوند . لشكر 1 ماموريت داشتپس از عبور از فكه به سمت رودخانه كرخه و شوش تك نموده ، ضمن پشت سرگذاشتن رودخانه و قطع جاده اهواز انديمشك ، محاصره اهواز را از طريق شمال كامل كند . لشكر 10 نيز ماموريتداشت با پشت سرگذاشتن مرز در محور پاسگاههاي شرهاني و بجليه ، با دو فلش به حركت خودادامه دهد . با فلش اول به پاكسازي عينخوش و دشت عباس بپردازد و سپس خركت را به سمت پلنادري روي رودخانه كرخه ادامه داده ، با عبور از آن دزفول را محاصره نمايد و با فلش دوم در محوردهلران جناح مطمئن را برقرار سازد .
در مجموع سپاه سوم علاوه بر يگانهاي عملكننده فوق كه قرار بود هريك در مراحل اوليه وارد عملشوند ، لشكر 3 زرهي را نيز به عنوان احتياط در اختيار داشت تا در صورت لزوم وارد عمل سازد .
جبهه مياني
سپاه دوم عراق ، فرماندهي و هدايت عمليات را در اين جبهه به عهده داشت . براساس ماموريت و اهميت محور ، لشكرهاي 6 و 12 زرهي ، 2 ، 4 ، 8 پياده و همچنين چند تيپ مستقل در اختيار اين سپاهقرار گرفت .
در اين جبهه نيز متناسب با روح كلاسيك حاكم برارتش مجهز عراق ، محورهاي عملياتي مشخصشد و براي هريك اهدافي تعيين گرديد . در اين جبهه هدف عمده ، تصرف بخشهايي از خاك جمهورياسلامي بود تا امكان هرگونه واكنش از سوي رزمندگان اسلام به سمت بغداد از ميان برود و با تامينبغداد ، اهداف اصلي در جنوب بهتر دنبال شود .
براي تامين اين منظور ، تنگه و گردنه پاتاق در عمق 50 كيلومتري خاك جمهوري اسلامي به عنواننقطهاي كليدي و سوقالجيشي در نظر گرفته شده بود . طبق اين طرح فعاليت دشمن از شمال تا پلدوآب شامل ارتفاعات دالاهو و شاهنشين و از سمت جنوب تا ارتفاعات مهم كاسهگران گسترشمييافت . براين اساس اهداف ذيل در دستور كار يگانهاي سپاه دوم قرار گرفت .
1 محور قصرشيرين ، سرپلذهاب ، پاتاق
تصرف اين محور كه در واقع مهمترين بخش عمليات اين جبهه محسوب ميشد ، توسط 3 لشكر به شرح زير انجام ميگرفت : لشكر 6 زرهي مستقيماً از محور خسروي وارد شد و ضمن اشغال قصر
شيرين مأمور بود تا سرپلذهاب و گردنه پاتاق پيشروي كند . اين لشكر از دو جناح توسط لشكرهاي 4 و 8 پياده حمايت ميشد . لشكر 8 در شمال قصرشيرين ، با هدف دشت ذهاب و شهر سرپل و لشكر 4 نيزدر جنوب قصرشيرين به سمت گيلانغرب ، جناح راست را حفظ ميكرد .
2 محور مندلي ، سومار ، نفتشهر
اين مأموريت توسط لشكر 12 زرهي صورت ميگرفت . به خاطر فقدان اهداف مهم در اين محور ،مأموريت لشكر 12 به شهرهاي مرزي سومار و نفتشهر و برخي ارتفاعات در شرق اين دو شهرختم ميگرديد .
3 محور مهران
اين محور با هدف تصرف شهر مهران و تسلط بر تنگه كنجانچم و در نتيجه قطع جبهه جنوب و شمال ، به لشكر 2 پياده عراق واگذار شد .
جبهه شمالي
مسئوليت اين جبهه برعهده سپاه يكم عراق بود كه دو لشكر 11 و 7 پياده را تحتامر خود داشت .اين سپاه مأموريت داشت ضمن حفاظت از منطقه و كنترل معارضين عراقي ، نيروهاي ضدانقلاب را در واردساختن ضربه به جمهوري اسلامي ايران تجهيز ، تقويت و هدايت كند و در صورت لزوم نيز برخياز ارتفاعات را به اشغال درآورد . يگانهاي تحتامر سپاه يكم ، با وجود اهداف محوله ، عملاً نقش احتياط نيروي زميني ارتش عراق را برعهده داشت .
اوضاع خودي و دشمن در آستانه آغاز جنگ
وضعيت عراق
عراق با توجه به برنامهريزيهاي طولاني و گسترده ، از آمادگي نظامي مناسبي برخوردار بود . يگانهاو نيروهاي عملكننده ، عمدتاً با آموزشها و انجام مانورهاي متوالي و فشرده آمادگي خوبي كسب كردهبودند و تجهيزات و امكانات گستردهاي در اختيار آنان قرار داشت . اقدامات وسيع و فعال مهندسي ،زمين مناطق عملياتي و معابر وصولي را براي عبور ستونهاي نظامي آماده و امكان پشتيباني از يك جنگگسترده و سريع را مهيا ساخته بود . علاووه براين ، با استفاده از شيوههاي رايج اطلاعات ، شناسايي دقيقاز استعداد و گسترش نيروهاي نظامي جمهوري اسلامي ، وضعيت زمين و عوارض آن صورت گرفته بود .
عراق علاوه بر اقدامات داخلي در جهت كسب آمادگي ، با اعمال ديپلماسي پرتحرك و فعال به لحاظ سياسي نيز زمينههاي تهاجم را با اعلام مواضع و طرح بهانههاي متعدد در سطح بينالمللي آمادهكرده بود . در واقع كشور عراق صلاحيت سياسي و نظامي خود را براي حمايت بسياري از كشورهايجهان ، بخصوص آمريكا و اروپا براي يك اقدام همهجانبه عليه انقلاباسلامي احراز كرده بود . عراقبه واقع در يك توطئه همهجانبه مورد پشتيباني كامل استكبار جهاني قرار داشت . به طور كلي آمادگيهايعراق در محورهاي زير خلاصه ميشود :
ـ انسجام و آمادگي رزمي نيروها به همراه القاء مداوم انگيزههاي شديد قومي و ناسيوناليستي
ـ برخورداري از امكانات و تجهيزات مدرن نظامي
ـ سازمان نظامي وسيع و كيفي به لحاظ فرماندهي و كادر
ـ طرحهاي تدوين شده نظامي
ـ داشتن عوامل ستون پنجم و ضدانقلاب در داخل ايران
ـ ديپلماسي پرتحرك و فعال
ـ حمايت تبليغاتي رسانههاي خارجي
و ...
وضعيت جمهوري اسلامي ايران
نظام جمهوري اسلامي ايران كه هنوز مدت چنداني از استقرار آن نگذشته بود ، با بحرانهاي عمدهسياسي و اقتصادي و نظامي دست و پنجه نرم ميكرد . براين اساس با وجود آگاهي مسئولين از احتمالتهاجم عراق ، آمادگي لازم براي مقابله با اين اقدام احتمالي فراهم نيامده بود .
اوضاع و احوال سياسي بينالمللي برخلاف آنچه عراق از آن سود ميبرد ، كاملاً عليه جمهورياسلامي بود . رويارويي انقلاب با جهانغرب و استكبار جهاني و ضربه شديد به حيثيت آمريكا با تسخيرلانه جاسوسي و ... منجر به فشارها و انزواي سياسي جمهوري اسلامي شده بود كه بلوكه شدندارائيهاي ايران در كشورهاي امريكا و اروپا ، مشكل فروش نفت ، قطع ارسال تجهيزات ، قطعات و مهمات نظامي و . . از پيامدهاي آن محسوب ميشود . علاوه بر اينها ، استكبار براي براندازي انقلاب ،به ايجاد بحرانهاي داخلي اعم از مسائل اقتصادي و اجتماعي و به ويژه درگيريهاي نظامي در مناطقيچون كردستان ، گنبد ، خوزستان و غيره متوسل شده بود كه موجبات تضعيف جمهوري اسلامي را فراهم ساخته بود . در اين شرايط ايران از درگيري شديد دو جناح سياسي درگير، با اهداف و انگيزههايمتفاوت ، در راس حاكميت كشور رنج ميبرد .
از سوي ديگر ، طي مدتي كه از پيروزي انقلاب سپري شده بود ، هنوز كاري اساسي و بنيادين درجهت تغيير سازمان و فرهنگ حاكم بر ارتش صورت نگرفته بود . سازمان و توان نظامي ارتش بعد از قطع وابستگيهاي آن به امريكا كه تا مغز استخوان اين تشكيلات ريشه دوانده بود و شكل جديد مطلوبرا نيافته بود كار تصفيه امراي خائن و سرسپرده ، و جايگزيني آنها هنوز به سامان نرسيده بود ، ارتش در بالاترين سطح فرماندهي عنصر مناسبي نداشت و در برخي ردهها نيز چهرههاي مشكوك و بعضاً ضدانقلاب امكان فعاليت داشتند كه افشاء و طرح آنها به زمان بيشتري نياز داشت . دسيسهها و اقداماتيهمچون فرستادن پرسنل به زادگاه خود يا محل اقامت دلخواه و يا كاهش مدت خدمت سربازي ،آشفتگي را افزون كرده بود . در واقع ارتش در حال گذار از يك مرحله به مرحلة ديگر بود و عوارضخاص خود را در آن شرايط بر پيكره ارتش حاكم كرده بود . در اين حال ، درگيريهاي پياپي كردستان نيزمزيد برعلت شده ، مانع استفاده از فرصت مناسب براي ايجاد تغييرات اساسي در اين پيكره شده بود .
سپاه پاسداران نيز به علت درگيري مداوم با ضدانقلاب ، فرصت كافي براي ايجاد يك سازماننظامي متناسب را براي برخورد با توطئههاي عظيمي چون تحميلي نيافته بود .
نيروي مردمي و بسيجي كه در راستاي رهنمودهاي امام ( ره ) در مقابله با توطئههاي ضدانقلابجايگاه ويژهاي داشت ، به خاطر مشكلات ناشي از نحوه درك و نگرش پارهاي از مسئولين ، در وضعيتمهمي به سر ميبرد .
در مجموع چنين برآوردهاي نظامي بود كه استراتژيستهاي غرب و عراق را اينگونه متقاعد ساختكه رژيم بعث در عرض چندروز قادر به اشغال خوزستان و فيصله دادن به مسأله جنگ خواهد بود.
تهاجم عراق ، آغاز جنگ تحميلي
اگرچه جنگ با زمينهسازيهاي عراق و تعرضات و اشغال برخي نقاط مرزي از مدتي قبل از 31/شهريور 59 آغاز شده بود ، تهاجم سراسري و رسمي دشمن در روز يادشده با به كارگيري حداكثر توانو پشتيباني گسترده آتش توپخانه و بمبارانهاي وسيع هوايي با پشت سرگذاشتن مرزهاي بينالمللي شروع شد .
به اين ترتيب جنگي طولاني بين دو كشور ايران و عراق و در حقيقت بين انقلاب اسلامي از يكسوو دشمنان جهاني آن ، يعني ( امپرياليستها و ارتجاع منطقه ) در پوشش دولت بعثي عراق از سوي ديگر ،درگرفت كه با تمام جنگهاي منطقهاي كه تاكنون رخ داده است ، متفاوت بود ، از جمله توافق همهقدرتهاي جهاني بر حمايت مطلق از يك طرف ( عراق ) و مقاومت فوق تصور طرف مقابل با امكانات بسيار كمتر از حداقل ( جمهوري اسلامي ايران ) .
اوّلين مقطع اين دوران طولاني ، مقطعي است كه از 31 شهريور 59 ، آغاز تهاجم سراسري عراق به ايران شروع ميشود و تا مهرسال بعد ادامه مييابد . اين مقطع كه با عنوان دوران تهاجم و اشغالمشخص شده ، خود به دورههاي كوچكتري قابل تقسيم است . كتاب چهارم روزشمار جنگ ( كتابحاضر ) به ذكر وقايع و روزشماري حوادث اولين دورة اين مقطع ، يعني آغاز تهاجم عراق تا اشغالخرمشهر اختصاص يافته است . فشردهاي از آنچه طي اين دوره روي داده ، در اين مقدمه ضرورياست ، امّا تفصيل حوادث را بايستي با مطالعه دقيق روزبهروز اين دوره مطالعه نمود .
در هر صورت جهت ارائه يك جمعبندي فشرده و مختصر ، دوره مورد بحث را نيز به دو مرحلهتقسيم ميكنيم . مرحله اول شامل اولين هفته جنگ است و مرحله دوم از روزهاي بعد از هفته اول تاسقوط خرمشهر است . علت اين تقسيمبندي و تفكيك ، ضمن توضيح هر مرحله روشن خواهد شد ،امّا به اختصار بايد گفت كه در هفته اول ، جنگ تحتالشعاع تهاجم عراق و پيروزيهاي نظامي ارتش اينكشور است كه البته در عين پيروزيهاي به دست آمده براي عراق ، علائم شكست استراتژي عراق نيزظاهر ميگردد ، در پايان هفته اول ، تحولات نظامي جبههها تحتالشعاع تحركات ديپلماتيك رژيمعراق قرار ميگيرد . عراق در جبهه همچنان به تهاجم ادامه ميدهد امّا آن قدرت و سرعت هفته اول را ندارد و آشكار است كه بايستي به كمك ديپلماسي ، پيروزيهاي نظامي به دست آمده را به امتيازي قابلتوجه تبديل كند ، وگرنه علاوه برآن كه در تحقق استراتژي خود شكست خورده ، ابتكار عمل را همبه طرف مقابل واگذار خواهد كرد .
هفته اول جنگ تا پيروزيهاي نظامي عراق در همه جبههها و شكست در استراتژي
پاسگاههاي مرزي جمهوري اسلامي كه با نيروي اندك و تجهيزات ضعيف ژاندارمري حفاظتميشد ، تاب مقاومت در برابر هجوم گسترده و قوي نيروي زميني ارتش عراق را نداشت . نيروي زمينيارتش هم با وجود اقدامات امنيتي و حضوري هرچند ضعيف برخي يگانها در نزديكي مرز ، كارآيي لازمرا نميتوانست داشته باشد و مقاومت نيروهاي سپاه پاسداران كه داراي نفرات، تشكيلات و تجهيزات لازم نبودند نيز در هم شكسته شد . در نتيجه پاسگاههاي مرزي كه جزء اولين اهداف نيروي مهاجم بود ،سقوط كرد و بلافاصله لشكرهاي عراق راهي عمق خاك جمهوري اسلامي گرديدند .
در اين شرايط تنها حضور نيروهاي مردمي اعم از بومي و غيربومي در مرزها با حداقل امكانات تاحدودي فقدان نيروي منظم و نظامي را جبران كرده ، با مقاومتهاي دليرانه خود عمل بازدارندگي را در حد بضاعت خود انجام ميدادند . نيروهاي مردمي و انقلابي با اتكاء به ايمان ، تحت هدايتهاي حضرت امام(ره)، نقش اصلي را در كندكردن ماشين نظامي عراق و نهايتاً توقف آن ايفاء كردند و بطور كليارتش عراق در محورهايي كه با مراكز تجمع مردم و وجود شهرها روبرو گرديد ، با مشكلات بسياريمواجه شد .
دشمن در اين مرحله در تصرف سرزمينهاي گستردهاي چون غرب شوش و دزفول ، بيابانهايجنوب اهواز و همچنين كوهستانهاي جبهه مياني با مشكل چنداني مواجه نبود . امّا در تصرف شهرها بامقاومتهاي پراكنده و چريكي مردم برخورد ، كه كندي حركت در اين محورها ، در نهايت منجر به توقفارتش عراق قبل از دستيابي به اهداف اصلي گرديد .
از آنجا كه هرگونه كندي در حركت نظامي ، آسيب به استراتژي جنگ سريع بود ، طراحان نظاميعراق دريافتند كه تصور ناتواني جمهوري اسلامي غلط بوده و واقعيتها غير از آن است كه فكرميكردند . مقاومت مردمي و برخي عوامل ديگر ، چشمانداز شكست استراتژي مذكور را براي آنانآشكار ساخت . عدم تحقق اهداف مورد نظر در مدت زمان تعيين شده ، رژيم بعث را برآن داشت تا در پايان هفته اول با كاهش حركات نظامي در جبهههاي جنگ ، و توسل به اهرمهاي سياسي به جنگ خاتمهدهد . بنابراين گزينش سياست صلحطلبانه از سوي صدام ، آن هم پس از 6 الي 7 روز آغاز جنگ ،حكايت از شكست استراتژي اوليه نظامي عراق و نااميدي به آينده جنگ داشت كه تحولات ناشي از آن ،جنگ را وارد ميدان جديدي ساخت .
در اين مرحله ارتش عراق مهمترين اهداف نظامي خود را در جبهههاي جنوب جستجو ميكرد و در اين ميان ، اهواز به عنوان مركز استان خوزستان هدف اصلي را تشكيل ميداد . به همين لحاظ در اينمرحله توجه زيادي از سوي نظاميان بعث به سمت خرمشهر و آبادان صورت نگرفت و فلشهاي منتهي به اهواز كه حداقل 3 لشكر را شامل ميشد ، از حساسيت زيادي برخوردار بود . لشكر 9 زرهي در محوربستان سوسنگرد به سمت اهواز ، مهمترين ماموريت را برعهده داشت و لشكر 5 در جنوب اهواز و
لشكر 1 در شمال اهواز ميبايست لشكر 9 را در اشغال اهواز ياري رسانند .
در جنوب اهواز ، لشكر 5 زرهي عراق متناسب با اهداف و مانور تعيين شده ضمن به كارگيري يكتيپ تحت امر خود در محور خرمشهر ، عمده توان را به سمت اهواز متمركز كرد و از طريق طلائيه ـجفير وارد خاك ايران ساخت و بدون برخورد با مانعي جدي خود را به ديوارههاي جنوبي شهر اهواز( 15 الي 20 كيلومتري شهر ) رساند ، امّا در محور خرمشهر نتوانست از پلنو جلوتر بيايد . از طرف ديگر لشكر 1 در كنار لشكر 10 با اشغال سريع منطقه وسيع غرب شوش و دزفول خود را به رودخانهكرخه رساندند .
با وجود مقاومت نيروهاي اسلام ، به ويژه در مدخل جنوبي اهواز ، به نظر ميرسد كه مهمترين عاملتوقف دو لشكر 1 و 5 ، كندي حركت لشكر 9 در جبهه سوسنگرد بوده است . در اين محور يورشناگهاني دشمن و سرعت اوليه حركت يگانهاي عراقي ، مسئولين و فرماندهان منطقه را غافلگير كرد و امكان مقاومت را از بين برد ، لذا با سقوط پاسگاه سوبله ، نيروهاي خودي درصدد برآمدند در دو جبههفعال شوند . براين اساس ، ابتدا در سوسنگرد و سپس در حومه شهر اهواز مقدمات مقابله با ارتش عراقرا فراهم ساختند . سرعت حركت نيروهاي عراقي امكان برنامهريزي براي ممانعت از سقوط شهر بستانرا نميداد . بنابراين به يك سري مقاومتهاي پراكنده توسط نيروهاي موجود اكتفا شده ، در نتيجه در مدت كوتاهي بستان به تصرف عراقيها درآمد . پس از تصرف بستان ، نظاميان بعثي با دو فلش به سمتسوسنگرد سرازير شدند . نيروهاي خودي به علت نداشتن موضعي مناسب براي رويارويي با ارتشعراق تا سوسنگرد عقب كشيدند . عراقيها به تدريج خود را به حومه شهر رساندند .
عملكرد عراق در اين مرحله بيانگر واهمه و ترس فرماندهان نظامي از ورود به شهرها و رويارويي با مقاومتهاي مردمي در يك جنگ شهري است . بنابراين تا هنگامي كه به تصرف مطمئن نميشدند ، از حمله مستقيم و سريع پرهيز ميكردند به عنوان نمونه تيپ 33 نيروي مخصوص ، با وجود نزديكي به خرمشهر در انجام اقدامات لازم براي ورود به اين شهر تعلل ميورزيد و لشكر 9 نيز به دليل مقاومتدليرانه نيروهاي انقلابي مردم سوسنگرد ، از داخل شدن به شهر امتناع داشت . تا آنجا كه تعلل و كنديلشكر 9 به درازا كشيد و عملاً در طول مرحله موردنظر طراحان نظامي ، توفيقي به دست نياورد و بلكهخود به عنوان يك عامل اساسي در توقف محورهاي ديگر جبهه نقش ايفاء كرد .
قبلاً نيز عنوان شد كه با وجود اهداف اصلي در جبهههاي جنوب ، بخش عمدهاي از توان نظاميعراق در جبهه مياني به كار گرفته شد و اين تعارض عملاً منجر به بروز نقاط ضعف عمدهاي در جبهه دشمن گرديد . دشمن درجبهه مياني و شمالي ، بيشتر حالت دفاعي به خود گرفته بود . براي اين منظورمتناسب با شرايط جغرافيايي ، حد فاصل مهران تا قصرشيرين انتخاب شد تا در اين محور كه از معابراصلي هجوم به بغداد و برعكس باختران محسوب ميشود ، با تصرف بخشي از سرزمينهاي ايران و استقرار در ارتفاعات و تسلط بر معابر و تنگهها ، امكان تحرك احتمالي جمهوري اسلامي را به سمتبغداد بگيرد .
منطقه موردنظر در استانهاي ايلام و باختران ، منطقهاي كوهستاني قلمداد ميشود ، براي همين ازنظر نظامي محدوديتهاي مانوري دارد . وجود بلنديهاي مرزي كه از مهران به سمت شمال از ارتفاع بيشتربرخوردار است ، هرگونه تحركات نظامي را به نقاطي چون تنگهها محدود ميسازد . قرائن موجود نشانميدهند كه ارتش عراق براي تامين اهداف خود در اين جبهه ، ارتفاعاتي را در عمق 30 تا 50 كيلومتريعمق خاك ايران ( دالاهو ، شاهنشين ، پاتاق ، كاسهگران و ... ) انتخاب كرده بود . در اين بلنديها هرگونهتحرك ، محدود به چند تنگة خاص ميگردد . كه با تصرف آن با حداقل نيرو ، امكان پدافند مناسب ايجادميشود . بنابراين مهمترين هدف دشمن در اين منطقه ، تنگة استراتژيك پاتاق بود .
جبهه مياني علاوه بر اهميت نظامي ، به دليل وجود شهرهاي متعددي چون مهران ، سومار ، نفتشهر ، گيلانغرب ، قصرشيرين و سرپل ذهاب و بخصوص مناطق نفتخيز و تاسيسات مربوط به آن ، ازنظر سياسي و اقتصادي نيز اهميت داشت . مجموع اين عوامل در كنار خوشبيني مفرط نسبت به سهولتپيشروي در جبهه جنوب ، طراحان نظامي عراق را برآن داشت تا با وجود اصلي بودن اهداف در جنوب ، بخش عمدهاي از نيروهاي خود را در اين جبهه به كار گيرند . لذا همزمان با آغاز جنگ ، ارتشعراق با 5 لشكر در جبهة مياني وارد عمل گرديد ، اين در حالي است كه با 4 لشكر مرحلة اول جنگ را شروع كرده بود . علاوه بر 4 لشكر فوق كه از نيروهاي زبدهتري نسبت به جبهه مياني تشكيل شده بود ،لشكر 3 زرهي را نيز احتياط داشت . به زودي نيز انتقال نيز از جبهه مياني به جبهههاي جنوب در دستوركار قرار گرفت . .
به هرحال گستردگي ورود عراق در اين جبهه باعث شد تا خيلي سريع به برخي اهداف دست يابد .يگانهاي عراقي با وجود مقاومت به ويژه در قصرشيرين ، علاوه بر تصرف اين شهر توانستند نفت شهر ،سومار ، مهران و برخي ارتفاعات را نيز به تصرف خود درآورند . امّا با وجود تأمين اهداف در برخيمحورها مثل مهران و دهلران ، دشمن در سرپل ذهاب و گيلانغرب با آن كه 3 لشكر زرهي و پياده را به كار گرفت ، با مقاومت شديدي مواجه شد و حركتش كند گرديد .
يگانهاي عراقي براي دستيابي به ارتفاعات دالاهو و تنگه پاتاق ، ميبايستي شهرهاي گيلانغرب و سرپلذهاب را پشت سرگذارند ، لذا با عبور از مرز و شهرهايي چون قصرشيرين ، نفتشهر و سومار ،با به كارگيري 3 لشكر ، تمام تلاش خود را متوجه اين محور كردند . رزمندگان اسلام كه به خاطرگستردگي جبهه نتوانستند در مراحل اوليه پيشروي عراق سدي محكم برقرار سازند ، با تمركز در شهرهاي گيلانغرب و سرپل ذهاب و بهرهمندي از كمك مردم شهر ، تصميم به حفظ اين دو شهرداشتند . درگيريهاي در اطراف اين دو شهر صورت گرفت و گاه تانك و نفربرهاي عراقي تا مدخلورودي گيلانغرب يا سرپل ذهاب نفوذ ميكردند كه با مقاومت نيروهاي انقلابي ، مجبور به عقبنشينيميشدند .
دشمن با وجود تصرف منطقة وسيعي از سرزمينهاي اسلامي در جنوب كشور ، به اهداف اصلي خوددست نيافت و عملاً پشت ديوارهاي خرمشهر و سوسنگرد زمينگير شد . رودخانه كرخه نيز مانع طبيعيو مهمي در پيشروي لشكرهاي 1 و 10 در محورهاي شوش و دزفول گرديد .
در جبهه مياني نيز شرايط مشابهي حاكم بود . عراق موفق به تامين اهدافش ، كه مهمترين آن پاتاق و ارتفاعات آن بود ، نگرديد ضمن ناكامي در تصرف شهرهاي سرپلذهاب و گيلانغرب ، به استقرار درارتفاعات منطقه كه از ويژگيهاي يك پدافند مناسب برخوردار نبود ، بسنده كرد .
در محور خرمشهر ، ارتش عراق در حوالي پلنو ، 4 ، 5 كيلومتري شهر متوقف شده بود و خود را براي ورود به شهر آماده ميكرد . در شمال خرمشهر ، قسمتي از جاده اهواز خرمشهر به اشغالمتجاوزين درآمد ، ولي اين نيرو هنوز به سمت كارون حركت نكرده بود . در جنوب اهواز دشمن خود را به 20 كيلومتري شهر اهواز رساند . در اين منطقه با وجود اشغال پادگان حميد ، بخش وسيعي از زمينشمال جفير از جمله هويزه ، همچنان فاقد حضور عراقيها بود . در شمال كرخهكور ، نيروهاي بعثيهمچنان مترصد اشغال سوسنگرد بودند و در شمال شهر ، روي تپههاي اللهاكبر مستقرشده بودند . دراين محور ، بستان كاملاً تحت تسلط اشغالگران قرار داشت . لشكرهاي 1 و 10 عراق نيز در حاشيهرودخانه كرخه متوقف شده ، به سمت دهلران ، در موسيان نيز گسترش يافتند . در جبهه دهلران ، دشمنحضور چنداني نداشت ، صرفاً به تصرف برخي ارتفاعات مرزي و پاسگاه بيات بسنده كرد .
شهر مهران و منطقه وسيعي از شرق آن به تصرف نيروهاي عراقي در آمده بود و آنها با استقرار در تنگةكنجانچم ، موضع دفاعي گرفته بودند . نيروهاي دشمن در محورهاي سومار و قصر شيرين ارتفاعات زيادي را به اشغال خود درآورده ، خط متصلي را در ارتفاعات غرب سومار ، چرميان ، بازيدراز ،بخشي از دانه خشك ، قراويز و كورهموش به اجرا آوردند .
در شمالغرب نيز به دليل حضور ضدانقلاب و تسلط آنان در نقاط مرزي ، عملاً تحرك عمدهاياز ارتش عراق ديده نميشد . مجموع اخبار و اطلاعات موجود بيانگر اين واقعيت است كه با وجودقوتهاي ارتش عراق ، عواملي چند آنان را از دستيابي به اهداف موردنظر بازداشت . به علت آن كه طرحزمانبندي محدود اشغالي عملي نگرديد ، فرماندهي نظامي عراق مجبور به اتخاذ مواضع پدافنديناخواسته در شرائطي شد كه مشكلات زيادي را به ماشين جنگي اين كشور تحميل كرده بود . يكي از دلايل عمده شكست ارتش عراق در تحقق پيروزي قطعي سريع ، زمينگرشدن ناخواسته در وضعيت نهچندان مناسب بود .
عوامل توقف
سرعت عمل و اجراي دقيق حركات نظامي مبتني بر زمانبندي طراحي شده ، از ويژگيهاي برجستهدر يك استراتژي جنگ سريع است . طراحان عراقي همه امكانات مادي و معنوي خود را در تبيين ايناستراتژي به خدمت گرفتند ، لذا فرماندهي نظامي عراق بر اين عقيده بود كه هيچ مقاومت يا عاملديگري كه منجر به توقف حركت سريع ستونهاي نظامي شود ، وجود ندارد ، ولي واقعيات خلاف اين را نشان داد و نيروهاي عراقي در مواجهه با مقاومتهاي غيرمنظم به ويژه مقاومتهاي مردمي و انقلابي ،مجبور به توقف شدند يا حركتشان كند گرديد .
برخي عواملي كه منجر به توقف ارتش عراق شده ، به شرح زير است :
1 مقاومت مردمي : دشمن بدون توجه به روحيه انقلابي ناشي از تحولات داخلي ، تصور ميكردكه اغتشاشات داخلي ، تعارضات سياسي و برخي مشكلات اقتصادي كه جمهوري اسلامي با آن درگيراست ، مانع از حضور نيروهاي مردمي در واكنش نسبت به متجاوزين خواهد بود . عراق با تلاش مداومبراي ايجاد جنگ و سرمايهگذاري در جذب ضدانقلابيون عرب ، تصور ميكرد در مناطق درگيري نهتنها مقاومت مردمي قابل توجهي بروز نخواهد كرد ، بلكه با استقبال و پشتيباني ساكنين شهرهاي مرزي ،قادر است به سرعت اهداف خود را تأمين كند .
همچنين يگانهاي عراقي در برخي محورها از قبيل كوهستانهاي جبهه مياني ، غرب شوش و دزفول در جنوب يا بيابانهاي جنوب اهواز مشكل عمدهاي نداشتند ، امّا در مسير شهرها به شدت با مقاومتمردمي مواجه شدند . جبهههاي خرمشهر ، جنوب اهواز ، سوسنگرد ، گيلانغرب و سرپلذهاب صحنهدرگيريهاي شديدي گرديد كه حكايت از جانفشاني مردمي داشت كه به عشق اسلام و امامخميني ( ره ) بامتجاوزين به مقابله برخاسته بودند . در اين مقطع سازمان نظامي جمهوري اسلامي به خاطر عدم آمادگيلازم نتوانست نقش موثري ايفاء كند و مردم در قالبهاي مختلف از جمله سپاه پاسداران شكل گرفته ، با حداقل امكانات و گاه با سلاح سبك در مقابل يگانهاي زرهي و مكانيزه عراق مقاومت ميكردند و درنتيجة همين مقاومتها ارتش عراق دچار مشكل شد و موجبات شكست استراتژي نظامي عراق فراهمگرديد .
2 ضعف تاكتيك و مانور ارتش عراق : عدم تناسب مانور و تاكتيك با استراتژي نظامي ، همچنينطراحي مانور بر پاية اطلاعات نادرست ، از جمله عوامل ضعف مانور ارتش عراق و ناكامي آن در اجراگرديد .
مهمترين نقطه ضعف را ميتوان عدم تناسب اهداف بزرگ تعيينشده يا توان نظامي عراق و به طور كلي با قدرت ملي و تواناييهاي مشخص اين كشور دانست . برداشت غلط طراحان از وضعيتجمهوري اسلامي ، عامل اساسي بيتوجهي فرماندهان نظامي به رعايت اين جوانب بود . عراق در هفتهاول به خوبي دريافت كه گستردگي اهداف در جنوب و جبهههاي ديگر آن قدر است كه با توجه به مقاومتهايي هم كه صورت ميگيرد ، تامين آن محال است . از طرفي ارتش عراق فاقد يك نيروي احتياطقوي بود تا بتواند خلاء را پر كند . بنابراين در مراحل بعد هرچند يگانهاي احتياط را به كار گرفت ، بااين حال قادر به تامين همة اهداف نگرديد .
پارامترهايي چون حركت ناموزون ستونها ، پراكندگي و قواره غيرمنطقي در خطوط پدافندي ، عدمالحاق يگانها با يكديگر و تلفات وارده ناشي از مقاومتهاي پيشبيني نشده از عوارض ديگر وارده برارتش عراق به شمار ميرفت .
قبلاً نيز توضيح داده شده كه مهمترين اهداف نظامي عراق در جبهه جنوب قرار داشت ، ولي بخشعمدهاي از توان اين ارتش در جبهههاي ديگر به كار گرفته شد . بنابراين عدم تمركز اوليه تمام يا قسمتاعظم قوا در جهت اهداف اصلي ، پراكندگي و تجزيه توان نظامي در عرض وسيع و خرج كردن غالبنيروها در مرحله اول ، از ديگر عوامل ناتواني دشمن در دستيابي به موفقيت است .
3 موانع طبيعي : وجود برخي موانع طبيعي از جمله عوامل ناكامي دشمن است . گسترش
ارتفاعات در جبهههاي مثل سومار يا شمالغرب ، همچنين رودخانه كرخه در جنوب از مهمترين عواملطبيعي بودند كه عبور ارتش عراق از اين موانع منوط به شرايطي بود كه هيچگاه تامين نشد . اساساً واهمةپراكندگي بيشتر در ارتفاعات با توجه به ضعف توان و ترديد در عبور از رودخانه كرخه در غرب شوش و دزفول و برخي زواياي ديگر ، نقش تعيينكنندهاي در روحيه فرماندهان عملكننده و در نتيجه توقفيگانهاي تحتامر آنان داشت .
4 ترس از تلفات بيشتر : رويارويي ارتش عراق با مقاومت برخي و عدم آمادگي سيستم كلاسيكآن ارتش در برخورد با تحركات پراكنده و نامنظم رزمندگان اسلام از جمله پارامترهاي تعيينكننده در افزايش درصد تلفات عراقيها و در نتيجه تاثيرگذاري بر روند حركت يگانهاي عراقي بود . گذشته از ضعف تكنيكي ارتش مجهز عراق ، عدم روحيه كافي در بين سربازان عراقي به ويژه برخي فرماندهان در برابر رزمندگان سرشار از روحيه انقلابي و شهادتطلبي ، از جمله مواردي است كه سازمان نظاميعراق از آن به شدت واهمه داشت . مبتني بر اين اصول يگانهاي عراقي همواره سعي بر استفاده از آتشتوپخانه با بهرهگيري از آتش هواپيما و هليكوپتر داشتند و در جنگ زميني حركت زرهي را براي حفظنيروهاي پياده خود ترجيح ميدادند .
5 طولانيشدن جنگ : اين عامل ديگري است كه فرماندهي نظامي عراق را وادار به پذيرششكست در استراتژي و در نتيجه نگراني نسبت به آينده جنگ كرد . ارتش عراق با توجه به شكلگيريروزافزون جبهة مقاومت و آرايش ناموزون و ناهماهنگ يگانهاي خود در عمق خاك جمهوري اسلاميبه زودي دريافت كه قبل از تداوم پيشروي بايد به جبهه خود نظمي ببخشد تا از تعرض رزمندگان اسلاميو ضربهپذيري بيشتر آن بكاهد . به عنوان مثال تا قبل از اطمينان از حركت لشكر 9 در نزديكي به اهواز ،طبيعي بود كه بايد از عبور يگانهاي لشكر 1 و 20 در شمال اهواز و ادامه پيشروي لشكر 5 در جنوباهواز جلوگيري كند يا در محورهايي چون دهلران ، مهران يا سومار با وجود فقدان جبههاي قابل توجهدر مقابل نظاميانش متوقف گردد .
تغيير استراتژي نظامي عراق از هفته دوم
در پي ناكامي ارتش عراق در هفته اول و چشمانداز شكست در جنگ رژيم ، عراق برآن شد قبل از اين كه فرصت را از دست بدهد ، با حفظ مناطق اشغالي و از موضع برتر ضمن فعال شدن مسائل ديپلماتيك و همراه ساختن مجامع بينالمللي ، جمهوري اسلامي راكه تصور ميكرد خواهان پايانجنگ است ، به صلح وادار كند . مقامات عراق كه از سقوط كامل خوزستان و سرنگوني رژيم جمهورياسلامي سخن به ميان ميآوردند ، اعلام كردند حاضرند با جمهوري اسلامي از طريق سازمانهايبينالمللي وارد مذاكره شده ، آتشبس يكجانبه اعلام كنند .
در صورت پذيرش مذاكره از سوي جمهوري اسلامي ، عراق با توجه به امتيازات بسياري كه به خاطر تصرف بخشهايي از خاك ايران به دست آورده بود ، ميتوانست حرف نهايي را در مذاكرات بزند .غرب و بخصوص امريكا و همچنين مرتجعين عرب نيز كه منتظر نتيجه نهايي عمليات عراق بودند ، با مقاومت غيرمنتظرهاي كه از سوي مردم انقلابي مشاهده كردند ، فعاليتهاي صلحخواهانه خود را آغازكرده ، هيأتهايي را به دو كشور روانه ساختند . مقامات جمهوري اسلامي به خوبي درك كرده بودند تازماني كه عراق در داخل خاك ايران حضور دارد ، پذيرش هرگونه مذاكره با توجه به سوابق عراقنتيجهاي جز در اختيار نهادن اهرمهاي قوي به اين كشور و استكبار در بر نخواهد داشت . جمهورياسلامي ايران با شروع تبليغات و پيشنهادات صلحآميز اعلام كرد تا وقتي يك سرباز عراقي در خاكجمهوري اسلامي باقي است ، حاضر به مذاكره با عراق نيست . اين موضعگيري قاطعانه با توجه به زمينگير شدن ارتش عراق ، جنگ را وارد مرحلة جديدي كرد .
پس از ناكامي حزب بعث در تحميل صلح سياسي ، ادامه جنگ تنها راه بود ، چرا كه عقبنشينيارتش بدون توجيهي منطقي و مناسب ، ميتوانست عواقب خطرناكي براي نظام عراق ، به بار آورد . درنتيجه ارتش عراق بايد سريعاً در جبهههاي جنگ فعال ميگرديد . لذا پس از وقفهاي هرچند كوتاه ( يكيدو روزه ) ، كه در جبهههاي جنگ ركود ايجاد شده بود . * ، مرحله دوم تهاجم عراق با استراتژي ، تاكتيكو اهداف جديدي آغاز شدك اين مرحله كه از پايان هفته اول شروع شد ، ويژگيهايي داشت كه اهم آن به شرح زير است :
1 تغيير استراتژي نظامي : با شكست در مرحله اول ، ادامه جنگ با تغييري آشكار در استراتژيتوام گرديد . به تعبيري ديگر ، رزمندگان اسلام موفق شدند با مقاومت خود ، استراتژي جنگ سريع
* البته در اين زمان كوتاه هرچند جبهههاي جنگ نسبت به تحركات ديپلماتيك فرعي شده بود ، با اين حال ميتوان به تحركات نظامي زير اشاره كرد :
1 نقل و انتقالات نظامي ، بازسازي و تقويت يگانهاي درگير .
2 اجراي شديد آتش توپخانه و بمبارانهاي هوايي جهت انهدام توان جمهوري اسلامي و همچنين ايجاد رعب و وحشت و دورساختن مردم از مناطق درگير
دشمن را به يك جنگ فرسايشي تبديل كنند .
2 تغيير تاكتيك : استراتژي جديد منجر به تغييرات در اهداف نظامي و محورهاي عمليات شد .قرائن نشان ميدهند كه هدف اصلي در مرحله آغازين جنگ ، حداقل اشغال استان خوزستان بوده است ،امّا در مرحله جديد اهدافي به شرح زير در دستور كار ارتش عراق قرار گرفت :
الف اشغال برخي نقاط مهم و استراتژيك جهت بهرهبرداري سياسي .
ب دستيابي به يك خط پدافندي مناسب و منطقي جهت حفظ مناطق اشغالي .
ج تامين حداقل اهداف عراق در جنگ متناسب با ادعاهاي اين رژيم نسبت به قرارداد الجزاير .
همانطور كه گفته شد ، در مرحله نخست ، اهواز مهمترين هدف دشمن در جنوب بود ، لذا حركتلشكر 9 زرهي در مسير بستان سوسنگرد ، مهمترين و حساسترين فلش تهاجم عراق محسوب ميشدكه با پشتيباني و حمايت دو لشكر 5 و 1 از دو سو ميبايست به سمت اهواز پيشروي كند . امّا در مرحلهدوم ، هرچند تلاشهاي ارتش عراق در محور سوسنگرد يا جبهه مياني ادامه يافت . حساسيت و اهميتمذكور به جبهه خرمشهر و آبادان منتقل شد . جبههاي كه در مرحله اول به عنوان بخشي از اهدافيگانهاي لشكر 5 و فرعي قلمداد شده بود * ، اكنون به عنوان اصليترين هدف ، به لشكر سوم زرهيعراق كه تقويت شده بود ، واگذار گرديد .
اشغال خرمشهر
تا روز هفتم جنگ ، عراقيها همچنان پشت ديوارهاي خرمشهر متوقف بودند . يكي از دلايل اين وقفه ، مقاومت نيروهاي مردمي از يكسو و وحشت عراق براي ورود به شهر و پيشبيني جنگي شديداز سوي ديگر بوده است . بنابراين عراقيها كه تا اين تاريخ با حداقل توان قصد اشغال شهر را از طرقاجراي آتش و محاصره آن داشتند ، ناچار توان بيشتري را مصرف ورود به شهر نمودند .
تصميم جديد از روز 7/7/59 به اجرا درآمد . دشمن كه تلاش خود را در جاده شلمچه تمركزكرده بود ، از طريق پلنو به سمت خرمشهر اقدام به تك كرد . اين حمله ابتدا با مقاومت رزمندگان اسلامدر حوالي پلنو درهم كوبيده شد و به شكست انجاميد . با ادامه و تشديد مقاومت در محور پلنو ،فرماندهي نظامي عراق جبههاي در حاشيه اروند گشود تا با حركت به سمت بندر ، به درون شهر نفوذكند . طي روزهاي 9 و 10 مهر ، با تقويت شديد نيروهايش وارد عمل شد ، امّا با وجود تلاش 3 روزه كه * هدف اصلي اين لشكر اهواز بود . در نتيجه فرعي بودن محور خرمشهر و آبادان آشكار است .
با اجراي شديد آتش توپخانه همراه بود ، دشمن در محور بندر تنها توانست 500 متر پيشروي كند و موقتاًساختمان مركزي بندر را به اشغال خود درآورد .
تا تاريخ شانزدهم مهر ، جنگ و گريز همچنان ادامه داشت و عراقيها ديوانهوار با كوبيدن سرخود به ديوارهاي شهر تلاش ميكردند راهي به داخل بيايند . در اين روز دشمن با يك مقدمه چيني و طراحيجديد و تقويت مضاعف نيروي عملكننده و يك برنامهريزي براي اجراي شديد آتش توپخانه و ادوات ،بار ديگر وارد عمل شد . اين حركت عمده دشمن در حالي صورت ميگرفت كه با گذشت 15 الي 16روز از آغاز جنگ ، خستگي طاقتفرساي مبارزات و مقاومتها بر روح و جان رزمندگان چيره شده بود و افزون بر آن شهادت و جراحت تدريجينيروها و عدم جايگزيني آن ، محورهاي مقاومت را با كمبودمدافع مواجه ساخته بود .
روز هفدهم ، هجوم دشمن از محورهاي مختلف به سوي شهر آغاز شد و شهر زير حجم سنگيني ازآتش قرار گرفت . مقاومت نيروهاي خودي در محورهاي مختلف به سوي شهر آغاز شد و شهر زيرحجم سنگيني از آتش قرار گرفت . مقاومت نيروهاي خودي در محور بندر طوري بود كه يگانهاي دشمنرا دچار شگفتي كرده بود . به خاطر همان مشكلاتي كه ذكر شد ، نيروهاي دشمن در اكثر محورهايهجوم توانستند پيشروي كنند . اين پيروزي حركت آنان را براي اشغال نهايي تسهيل كرد و سرانجام به سقوط كامل شهر منجر شد .
با طولانيشدن جنگ در خرمشهر ، لشكر 3 عراق ، از كارون عبور كرد تا با محاصرة آبادانموجبات قطع كمكرساني به جبهه خرمشهر فراهم گردد . پس از عبور يگانهاي مامور از كارون درتاريخ 19/7/59 ، تعرضات نيروهاي عراقي در خرمشهر تشديد گرديد و در گام بعد ، عراقيها توانستنددر 21 مهر با استفاده از تاريكي شب و استفاده از امر غافلگيري به ساختمانهاي كوي طالقاني كه از نظرسوقالجيشي براي مدافعين حائز اهميت بود ، رسيده ، آن را به اشغال خود درآوردند . بنابراين دشمن با كسب جاپا درمدخل شهر ، محاصره پادگان دژ و همچنين عبور از كارون ، خرمشهر را در معرضسقوط كامل قرار داد . تنها مقاومت حماسهآفرينان بود كه اجازه تسلط دشمن را به سادگي به شهر نداد .
با توجه به شرايط فوق ، حركت بعدي دشمن تسريع شد تا اين كه دشمن با حملهاي سنگين در تاريخ24 مهر تسلط خود را بر شهر قطعي كرد . در اين روز دشمن از دو محور پادگان دژ ، كشتارگاه و خيابانچهلمتري به سمت قلب شهر و از محور سوم ، به سمت پل خرمشهر پيشروي كرد . تهاجم دشمن كه طي چند روز به شدت ادامه داشت ، نيروهاي مقاومت را تضعيف كرده بود . اصرار عراقيها براي تصرف شهر تا حدي بود كه شبها نيز دستور درگيري داشتند تا هرچه بيشتر جبهه مقاومت را ضعيف كنند . در اين روز سنگينترين درگيريها رخ داد و با پيشروي يگانهاي عراقي ، شهر در معرض سقوط قرار گرفت ،طوري كه نيروهاي مدافع براي ممانعت از سقوط شهر بيمحابا با اسلحه سبك و كوكتل با نيروهايدشمن و تانكهاي آنان روبرو ميشدند . شدت درگيري در اين روز و حماسه خون و شهادت ، روز 24مهر را خونينترين روز درگيري ساخت تا جايي كه به خاطر اين روز نام خرمشهر به خونينشهرتغيير يافت .
از اين تاريخ سقوط شهر قطعي بود ، امّا رزمندگان اسلام به خود اجازه نميدادند با دست خود ،شهر را به دشمن واگذار كنند . در نتيجه حتي با وجود فشار برخي مسئولين مبني بر تخليه شهر ، حاضره به خروج از شهر نشدند و به مقاومت ادامه دادند . تلاش دشمن ادامه يافته ، حلقه محاصره به سمت مسجدجامع و پل خرمشهر تنگتر گرديد . جنگ 24 مهر ، تلفات سنگيني به يگانهاي عراقي وارد كرد و سازمان يگانها را از هم پاشيد ، براي همين تداوم عمليات احتياج به فرصتي داشت تا يگانها را بازسازيكرده ، با تقويت خود ، مقدمات ضربهنهايي را فراهم سازند . در اين فاصله تيپ 112 و نيروهاي جيشالشعبي و گارد مرزي ، جبهه عراقيها را تقويت كرد و سرانجام با شروع آبانماه ، يورش نهايي عراقيها به سمت دو هدف مهم يكي پل و ديگري مسجدجامع آغاز گرديد .
بار ديگر خرمشهر شاهد شديدترين درگيريها شد . پس از دو روز ، عراقيها توانستند با بستن پلخرمشهر و دستيابي به مسجدجامع ، اشغال خرمشهر را كامل كنند .
اشغال خرمشهر هرچند با پرداخت بهايي گزاف از روي دوش فرماندهي نظامي عراق برداشته شد ،امّا مقاومت خرمشهر فصلي برجسته در تاريخ جنگ تحميلي محسوب ميشود .
محاصره آبادان
بنا به اسناد و مدارك موجود ، آبادان يكي از اهداف عمدة عراق در تهاجم بود كه طبق اظهاركارشناسان نظامي عراقي ، اهميت استراتژيكي نيز داشته است . اين منطقه ميتوانست آرزوهاي ديرينهحزب بعث را براي تسلط بر اروندرود و همچنين دستيابي به سواحل مناسب در خليجفارس تحققبخشد .
همزمان با اوجدرگيريها در خرمشهر ، از تاريخ شانزدهم مهر به بعد همه اخبار و شواهد حكايت از قصد دشمن براي عبور از كارون و محاصره آبادان داشت ، امّا توجه چنداني از سوي فرماندهان خودي به اين جبهه نشد ، هرچند در صورت توجه نيز عدم آمادگي نظامي جمهوري اسلامي مانع بود تا بخشيديگر از نيروها صرف اين جبهه شود .
سرانجام طي روزهاي نوزده و بيست مهر ، نيروهاي عراق با نصب پل ، بيهيچ مقاومتي از كارونعبور كردند و بدون برخورد با مانعي جدي ، خود را به جاده آسفالته اهواز آبادان رسانده ، آن را در حدفاصل مارد تا جنوب دارخوين مسدود كردند و در مرحله بعد به سمت آبادان سرازير شدند .
نيروهاي عراقي پس از گسترش سرپل خود و تامين جناح چپ در محورهاي سلمانيه و جنوبدارخوين ، با سه فلش به سمت آبادان حركت كردند . بخشي از نيروها در حد فاصل كارون و جاده اهوازـ آبادان به سمت جنوب حركت كردند . بخشي ديگر مستقيماً از روي جاده آسفالت به سمت پل وروديشهر آبادان در ايستگاه 7 و بخش سوم كه به نظر ميرسد فلش اصلي بود ، با عبور از جاده اهواز آبادان به سمت جاده آبادان ماهشهر و بهمنشير به راه افتاد . عراقيها تا تاريخ 23/7/59 ، ضمن حضور بررويجاده ماهشهر و مسدود ساختن آن ، در محورهاي ايستگاه 7 و ايستگاه 12 خود را به دروازههاي شهرنزديك كردند و آبادان از نظر ارتباط زميني محاصره شد . مشكل كمبود نيرو اجازه نميداد نيروهاي جانبركف در همه محورها روياروي دشمن باشند . رزمندگان اسلام با حداقل امكانات ، دو جبهة مهم درآبادان در ايستگاه 7 و ايستگاه 12 گشودند تا مانع ورود دشمن به شهر شوند .
پس از محاصره نسبي شهر ، نوعي توقف و تعلل از سوي دشمن براي ادامه جنگ در اين محورمشاهده گرديد كه ميتوان چند عامل زير را در جهت تبيين آن برشمرد :
ـ شدت درگيريهاي شهري در خرمشهر و اصلي بودن آن
ـ واهمه و ترديد نيروهاي محاصرهكننده در محور آبادان براي ورود به جزيره آبادان
ـ مقاومتهاي انجام شده و طبيعتاً تحمل تلفات
به هرحال ، اين بلاتكليفي عراقيها در شرق كارون ، به رزمندگان اسلام فرصت داد تا ضمنجلوگيري از ورود دشمن به آبادان ، تعرضات و عملياتي را هرچند محدود و گاه ناموفق انجام دهند .اين اوضاع تا چهار آبان ، يعني با اشغال كامل خرمشهر كه تمركز فرماندهي نظامي عراق به جبهه آبادانمعطوف شد ، ادامه يافت . پس از اين تاريخ دشمن زمينهسازيهاي لازم را براي عبور از بهمنشير انجامداد تا با حضور در جزيره آبادان و اتصال خود به اروندرود ، محاصره آبادان را كامل كند و شهر را بدونتن دادن به درگيري ديگري ، همچون درگيري خرمشهر ، اشغال نمايد .
تلاش ناموفق دشمن در سوسنگرد
هرچند توجه اصلي دشمن به محور خرمشهر و آبادان معطوف ميشد ، اما ، نيروهاي عراقي در جبهه سوسنگرد ، از تحرك باز نايستاده ، تلاش ميكردند با پشتسرگذاشتن شهر سوسنگرد ، برايدستيابي به اهواز و الحاق با لشكرهاي ديگر اقدام به پيشروي كنند .
نخستين بار هفتم مهر بود كه دشمن با برخوردار بودن از موضعي برتر ، از شمال سوسنگرد وارد آنشد و از طرف ديگر تلاش اصلي خود را متوجه شرق سوسنگرد و از جادة سوسنگرد حميديه به سمتاهواز حركت كرد . رزمندگان از محورهاي مختلف به بخش شمالي شهر رفتند تا مانع ورود دشمن به شهر شوند . شدت فشار دشمن و آتش توپخانهاي كه از قبل همه شهر را فرا گرفته بود ، گستردهتر از تعداد اندك نيروهاي مقاومت بود . در نتيجه با شهيد و مجروح شدن برخي و عقبنشيني برخي ديگر ،دشمن وارد شهر ميشود .
با تسلط دشمن در منطقه و پشت سرگذاشتن سوسنگرد ، پيشروي عراق به عمق خاك ايران اسلاميشدت يافت و در اندك زماني به علت فقدان نيروي دفاعي ، عراقيها به يك كيلومتري حميديه رسيدند. حضور دشمن در اين منطقه ، خطر قطع جاده مهم اهواز انديمشك را به وجود آورد كه خطرياساسي براي شهر اهواز بود .
نيروهاي خودي با عجله سنگرهايي براي مقاومت تدارك ديدند . مسلم بود كه حركت دشمن تداومخواهد يافت . در اين ميان تعدادي از رزمندگان كه سنگينترين سلاح آنان آرپيجي 7 بود ، تصميمگرفتند عليه دشمن عمليات كنند . اين حمله كه بعدها به شبيخون اول يا عمليات « غيور اصلي » موسومشد ، در ساعت يك بامداد روز نهم مهر ، با شليك همزمان 9 آرپيجي 7 به سوي تانكها و نفربرهاي دشمن آغاز شد و رزمندگان با ورود به درون مواضع دشمن به انهدام تانكها و مواضع آنها اقدام كردند .با آن كه عمليات از نظم مناسبي برخوردار نبود ، موجب وحشت عراقيها شد و آنان را به عقبنشينيواداشت ، طوري كه با روشن شدن هوا ، مسافت زيادي عقبنشيني كردند .
دشمن كه ابتدا از سرعت پيشروي و فقدان مقاومت جدي تعجب كرده بود ، با اين عمليات احتمالفريب را از سوي نيروهاي اسلام از نظر دور نداشت و عقبنشيني كرد . در نتيجه شهرهاي سوسنگرد و حتي بستان نيز آزاد شد و تحت كنترل نيروهاي اسلام درآمد .
لشكر 9 عراق با استقرار در مرز چزابه ، مجدداً حركت خود را آغاز كرد كه به علت فقدان نيروي كافي در بستان ، اين شهر به تدريج به اشغال عرقايها درآمد و يگانهاي دشمن به سمت سوسنگرد سرازيرشدند . با توجه به حضور قبلي در تپههاي ا ...اكبر ، از دو جناح شهر سوسنگرد تحت تهاجم قرارگرفت .
توقف در ساير جبههها
هرچند نيروهاي عراقي در جبهههاي ديگر نيز تحركاتي از خود نشان ميدادند ، امّا واقعة مهمي روينداد . جبهه سرپلذهاب و گيلانغرب از حركت بيشتري برخوردار بود . دشمن چندبار سعي كرد اين دوشهر را اشغال كند و حركت خود را به سمت پاتاق تسهيل نمايد ، ولي مقاومت رزمندگان اسلام اينفرصت را به دشمن نداد . در جبهههايي نظير غرب شوش و دزفول ، مهران و سومار ، ركود كامل بود .جبهههاي شمالي را هم دشمن به ضدانقلابيون واگذاشته بود . تعلل و كندي حركت دشمن در اين جبههموجب تقويت جبهه خودي شده ، رزمندگان اسلام فرصت يافتند با فراغت به سازماندهي پرداخته ، با تدبير عمل كنند . انجام عملياتي هرچند محدود حاصل تلاش آنان در اين مرحله است .