هدف اصلی این نوشتار، تحلیل گفتمانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در طول جنگ عراق علیه ایران، طبق نظریه` گفتمان لاكلاو و موفه می‌باشد. در این مقاله كوشش می‌شود،‌ نخست یك نمای كلی از جایگاه نظریه گفتمان در مطالعات سیاسی ارائه و سپس پیوند میان نظریه گفتمان و شناخت اجتماعی سیاست خارجی از رهگذر تحلیل‌های نشانه شناختی مشخص شود و در نهایت، تحلیل گفتمانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوره جنگ را از همین زاویه بررسی می‌كند.

 

تحليل گفتمان سياست خارجي جمهوري اسلا‌مي ايران در دوره جنگ تحميلي‌

از منظر نظريه گفتمان لاكلاو و موفه‌

نبي ا... ‌ابراهيمي*

چكيده‌

 هدف اصلي اين نوشتار، تحليل گفتماني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در طول جنگ عراق عليه ايران، طبق نظريه` گفتمان لاكلاو و موفه مي‌باشد. از نظر لاكلاو و موفه؛ مهمترين كار در مطالعات سياسي شناخت گفتمان‌هاست. بدين ترتيب شناخت گفتمان سياست خارجي جمهوري اسلامي در دوره جنگ، مي‌تواند درك بهتري را از چگونگي شكل‌گيري و تحول گفتماني سياست خارجي ايران در اختيار ما قرار دهد. اين مهم مي‌تواند از طريق تحليل‌هاي كلان شنانه شناختي براساس نظريه گفتمان لاكلاو و موفه ارائه شود. در اين مقاله كوشش مي‌شود،‌ نخست يك نماي كلي از جايگاه نظريه گفتمان در مطالعات سياسي ارائه و سپس پيوند ميان نظريه گفتمان و شناخت اجتماعي سياست خارجي از رهگذر تحليل‌هاي نشانه شناختي مشخص شود و در نهايت، تحليل گفتماني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در دوره جنگ را از همين زاويه بررسي مي‌كند.

  كليد و واژه‌ها: شناخت. گفتمان. نظريه گفتمان. سياست خارجي. دال و مدلول. نشانه شناختي. جنگ عراق عليه ايران. لاكلاو. موفه. نقطه آجيدن.

مقدمه‌

در مطالعات سياسي، تأويل‌شناسي يا نظريه‌ تفسيري به عنوان جايگزيني در مقابل نگرش اثباتي ظهور كرد. نگرش اثباتي با اعتقاد به وحدت روش‌شناختي علوم طبيعي و اجتماعي، در پي تبيين عيني پديده‌هاي اجتماعي و سياسي به وسيله كشف هميشگي‌هاي آماري و قوانين علمي از طريق مشاهده و تجربه است (سليمي،1384: 64).

در مقابل، طرفداران نظريه تفسيري معتقدند اثبات‌گرايان زندگي سياسي را جدا و مستقل از زبان حاكم بر زندگي سياسي مي‌دانند و پيوند دروني آن دو را ناديده مي‌گيرند. همان‌طور كه چارلز تيلور مي‌گويد، زبان، سازنده واقعيت است و به همين دليل به جاي توجه به گرايش‌هاي ذهني و رفتارهاي مشاهده‌پذير بايد در پي شناخت معاني و رويه‌هاي بنيادي و مشتركي بود كه زمينه اجتماعي، ظهور معاني ذهني و شواهد تجربي را فراهم مي‌سازد (بزرگي، 1376 : 37). با شكوفايي انديشه علمي و روش‌هاي تجربي، جريان فكري جديدي به نام پست مدرنيسم به وجود آمد كه بنيادهاي اصلي علم‌گرايان مدرن را به زير سؤال مي‌برد. اين جريان در پاره‌اي مفاهيم با نظريه‌هاي هواداران هرمونتيك و نظريه تفسيري مشترك بوده و حتي در برخي موارد با آنها درآميخته است. در عرصه` روش‌شناسي اساسي، ديدگاه پست‌مدرن بر نفي و نقد علم‌گرايي محض مدرن قرار دارد. آنها كاربرد عينيت‌‌شناسانه` علوم تجربي  انساني را نقد مي‌كردند و معتقد بودند كه علم جديد كه مدتي در عرصه` علوم انساني يكه‌تازي كرده، نه تنها قابليت شناخت بي‌چون و چراي واقعيات را ندارد، بلكه در حقيقت، چهره ديگر قدرت و سيماي نوين شده در عرصه` جامعه بشري است (سليمي،1376: 65).

ارتباط ميان دانش و پست‌مدرنيسم و مطالعات سياسي با پست‌مدرنيسم تا حد زيادي به شناخت متكثري كمك كرده كه خود بيانگر افول هژموني پوزيتويسم در مطالعات سياسي است. اين افول پوزيتويسم در شناخت پديده‌هاي سياسي و بين‌المللي راه را بر نقد جريان اصلي روابط بين‌الملل گشوده است. مطالعه سياست خارجي كشور‌ها نيز از اين امر مستثني نبوده و تا حد زيادي باعث آشتي مطالعه سياست خارجي و جريان پسااثبات‌گرايي شده است و مطالعه اين حوزه را از قفس آهنين نظريه‌هاي عقلاني رها ساخته است.

با وجود اين، پس از استقرار نظام جمهوري اسلامي ايران با ايجاد فضاي نسبتاً مناسب تحقيق و پژوهش مسايل سياسي، ما شاهد انتشار قابل توجهي از تأليفات و مقالات مختلف سياسي و اجتماعي توسط پژوهشگران و دانشگاهيان هستيم. بسياري از پژوهشگران كوشيده‌اند، با استفاده از مفاهيم و نظريه‌هاي مدرن و با مدد جستن از روش‌هاي علمي بر محدوديت‌هاي تحقيقاتي موجود فائق آيند. در عين حال آنها نتوانسته‌اند به نحو احسن، پيوند واقعيت‌هاي اجتماعي جامعه را با ساختار سياسي در بروز بحران‌ها و حل و فصل مشكلات اجتماعي از جمله سياست خارجي توصيف و تبيين نمايند و بدين‌خاطر به رغم پيشرفت‌هاي نظري قابل توجه در سياست خارجي هنوز شاهد وجود آشفتگي مطالعاتي و چندگانگي نظري در مطالعه و بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران به ويژه در دوره جنگ عراق عليه ايران هستيم. ( ارغندي،‌1384: 30).

در اين مقاله سعي مي‌شود تا از رهيافتي نو و با ترجماني متفاوت، سياست خارجي دوره جنگ را با استفاده از نظرات تأويلي-گفتماني يا رهيافت پست‌ پوزيتويسم بررسي كنيم. طبق همين رهيافت، نظريه گفتمان لاكلاو و موفه مي‌تواند راهگشا باشد. از نظر لاكلاو و موفه، مهم‌ترين كار در مطالعات سياسي شناخت گفتمان‌ها است. گفتمان، نظامي از معنا است كه كنش‌ها و انديشه‌هاي سياسي در بستر آن شكل مي‌گيرند. از نظر آنها گفتمان‌ها به لحاظ تاريخي حادث مي‌شوند و مقتضيات مختلف با آنها شكل مي‌گيرند و گفتمان‌ها ساختي سياسي دارند. هم خود مخلوق شرايط سياسي‌اند و هم سياست و كارگزاران سياسي در قالب آنها معني و هويت مي‌گيرند، معمولاً در گفتمان‌هاي، سياسي ضديت‌ها و گاهي طردها و كناره‌گذاري‌ها طرح مي‌شوند كه در انسجام گفتماني حائز اهميت‌اند. در گفتمان‌هاي انقلابي تعريف <دشمن> و عناصر متشكله` آن حائز اهميت‌اند. مفاهيم و ارزش‌هايي كه خودي و <دشمن> را از هم تفكيك مي‌كنند نيز در درون اين گفتمان‌هاست (مارش و استوكر، 1387: 206-200). با عنايت به نظريه گفتمان لاكلاو و موفه، تحليل گفتماني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در طول دوره جنگ عراق عليه ايران، طبق همين نشانه شناختي‌هاي متفاوت و دال‌هاي مهم صورت مي‌پذيرد. تعريف دشمن در دوره جنگ با توجه به ارزش‌هاي انقلابي تا حد زيادي به برجسته‌سازي گفتمان اين دوره كمك نمود و دال‌هاي همچون <اسلام>، <انقلاب>، <دفاع‌مقدس> و غيره خواهند توانست به نوعي سياست خارجي آن دوره را به مثابه ساختي اجتماعي بشناساند، در اين راستا، بهتر است تا نخست مفهوم گفتمان و نظريه گفتمان را از منظر لاكلاو و موفه بررسي كنيم.

گفتمان و نظريه گفتمان‌

تعاريف مختلفي براي گفتمان ارائه شده است. بهتر است از تعاريف كوتاه و ساده‌تر به سمت تعاريف غامض حركت كنيم. استوبز <زبان وراي جمله و عبارت> را گفتمان مي‌داند. فوسولو، نيز مطالعه‌ هر جنبه‌ از كاربرد زبان را مطالعه، گفتمان مي‌انگارد. تعاريف پيچيده‌تر به نحو دقيق‌تري به كاربرد زبان توجه دارد. به نظر <كي> گفتمان متضمن چيزي بيش از زبان است. گفتمان‌ها همواره متضمن هماهنگ كردن زبان با شيوه عمل، تعامل، ارزش‌گذاري، باورداشتن، احساس، بدن‌ها، لباس‌ها،‌ نمادهاي غيرزباني، اشياء ابزارها، تكنولوژي‌هاي زمان و مكان است (52 :9991(James Paul Gee, .

تام مك آرتور ضمن اشاره به ريشه` فرانسه و لاتين گفتمان، كاربردهاي آن را اين گونه برمي‌شمرد:

1. واژه‌اي عام و غالباً رسمي كه به صحبت، گپ، گفتگو يا مكالمه1، محاوره يا همپرسه2، سخنراني، خطابه و موعظه3 يا اشكال نوشتاري آن نظير رساله اطلاق مي‌شود، مثل رساله جان درايدن تحت عنوان رساله‌اي در باب خاستگاه و روند تكامل ادبيات هجايي.

2. اصطلاح موردي براي زبان و كاربرد عام، نظير گفتمان سياسي، گفتمان فلسفي، گفتمان ادبي.

3. در زبان‌شناسي اين اصطلاح بيانگر يك واحد يا قطعه‌اي از (Speach) يا متن مرتبط با هم است كه معمولاً از جملات معمولي طولاني‌تر است (دايان، 1379: 15).

جي.اي.كادن در فرهنگ اصطلاحات ادبي، گفتمان را در اطلاق به مباحث بسيار عالمانه و دقيق گفتاري يا نوشتاري پيرامون يك موضوع فلسفي، سياسي، ادبي، اجتماعي، ديني، فرهنگي و هنري به كار مي‌برد. بدين ترتيب به لحاظ معنايي مي‌توان گفت به لحاظ مفهوم ساختاري، گفتمان واژه‌اي است كه در گذشته و حال به مباحثات و نقد و نظرهاي عالمانه‌اي اطلاق مي‌شود كه در زمينه‌هاي مختلف علوم انساني و اجتماعي صورت مي‌گرفت ( دايان، 1379 : 16).

مايكل‌مان،‌ با نگاه جامعه‌شناختي به گفتمان، تعريف تازه و در خور تأملي از آن ارائه مي‌كند كه در كاربردهاي جديد اين مفهوم به ويژه در دهه` 1980-1990 بيشتر مورد توجه قرار گرفته است. مان، ضمن اشاره به كاربردهاي وسيع و گسترده` گفتمان در فرهنگ سياسي و تفكر اجتماعي نوين فرانسه اظهار مي‌دارد گفتمان داراي اهداف و كاربردهاي چندگانه‌اي است كه يكي از مهم‌ترين آنها، عبارت است از فاصله انداختن يا دور ساختن مفهوم <خود> از عرصه فلسفه ايدئولوژي، تخصّص‌‌گرايي علمي و بازگرداندن جايگاه و شأن مفهوم <خود> به آن. به عبارت بهتر، جايگاه و شأن <خود> را باز و آزاد مي‌گذارد و استقلال عمل بيشتري براي آن قائل مي‌گردد. از سوي ديگر گفتمان در عين حال بر استقلال نسبي <انديشه> و <زبان> از جهان و نيز بر ضرورت تحليل‌هاي نظام‌هاي انديشه‌گي در قالب زباني كه نظام‌هاي مذكور در آن بيان مي‌شوند، تأكيد مي‌ورزد. گفتمان از دهه 1970 به بعد در اشكال و قالب‌هاي مختلفي سر برآورد كه مهم‌ترين آنها قالب يا شيوه` <تحليل گفتماني>1  است كه به مثابه ابزار روش‌شناسي نوظهوري در عرصه` علوم انساني و علوم اجتماعي سر برآورد. (59: 9891(Micheal Mann,  در مقاله حاضر نيز تلاش خواهد شد تا علاوه بر معرفي مباني نظريه گفتمان از ارنستو لاكلاو و شنتال موفه چگونگي استفاده از اين نظريه‌ به مثابه روشي براي تحليل گفتمان‌هاي سياسي  اجتماعي نشان داده شود.

تحليل گفتماني

تحليل گفتمان غالباً به مطالعه و بررسي آن دسته از كاركردها و تأثيرات زبان‌شناختي2، معناشناختي3، نشانه‌شناختي4 ، سبك‌شناختي يا سبكي5 و نحوي6 اطلاق مي‌شود كه توصيف و تشريح آنها مستلزم در نظر گرفتن توالي، ترادف و توارد جمله و همين‌طور، ساختار جمله است (دايان، 1379 : 17). مفهوم گفتمان كه در سال‌هاي اخير در عرصه` تحليل سياسي بسط داده شده، در چرخش استعلايي در فلسفه جديد ريشه دار. يعني نوعي از تحليل كه به جلو صرف معطوف به امور واقع نيست، بلكه به شرايط امكان آنها نيز مي‌پردازد، فرض بنيادي در تحليل گفتماني اين است كه امكان تصور، انديشه و عمل،‌ به ساخته شدن حوزه معني‌داري بستگي دارد، كه قبل از هر بي‌واسطه‌گي عيني1 حضور دارد (سلطاني،1383: 155).

  همان‌طور كه بيان شد، لاكلاو و موفه، مفهوم گفتمان خود را از فوكو وام گرفته‌اند. گفتمان در اينجا نظام معنايي بزرگ‌تر از زبان است و هر گفتمان بخش‌هايي از حوزه اجتماع را در سيطره خود گرفته و به واسطه در اختيار گرفتن ذهن سوژه به گفتارها و رفتارهاي فردي و اجتماعي آنها شكل مي‌دهد( سلطاني،1383: 44).

  در ميان روش‌هاي تحليل‌ گفتمان، نظريه گفتمان داراي كاربرد فراواني است. نظريه` گفتمان كه ريشه در علوم تفسيري دارد به نقش معني‌دار اعمال اجتماعي و انديشه‌ها در زندگي سياسي توجه دارد، لذا به ارزيابي نظام‌هاي معنايي و گفتارهايي> مي‌پردازد كه فهم انسان‌ها را از نقش ويژه خود در جامعه و سياست  در يك مقطع تاريخي شكل مي‌دهند(لاكلاو، 1377: 4). نظريه گفتمان به خصوص آن‌گونه كه لاكلو و موفه توضيح مي‌دهند، چگونگي ايجاد كاركرد و دگرگوني انديشه‌ها را به مثابه يك گفتمان كه سازنده معاني و فعاليت‌هاي سياسي هستند درك و تحليل مي‌نمايد. آنها استدلال مي‌كنند كه معاني كلمات، اشياء و اعمال اجتماعي در صورتي آشكار مي‌شود كه در حوزه گفتمان ويژه‌اي قرار بگيرند. لاكلاو و موفه، با كاربرد گفتمان در قلمرو نظريه و تحليل‌هاي سياسي، مفاهيم اساسي اين روش همانند گفتمان و مفصل‌بندي يا ضديت و بيگانه‌سازي، سلطه، گفتمان و سياست، گفتمان و قدرت را ارائه داده‌اند.

(133-115 :1995(D.Howarth,  اين روش‌،‌ مي‌تواند در علوم سياسي و روابط بين‌الملل به بررسي و درك شناخت پديده‌هاي مرتبط با آن سودمند باشد. از نظر اين پژوهش، نظريه گفتمان به دليل واكاوي، توضيح و چگونگي به وجود آمدن گفتمان و تأثير آن بر كنش اجتماعي و سياسي،‌ نسبت به روش‌هاي ديگر تحليل گفتمان همچون روش تحليل/ متن (فركلاف و هليدي) مفيدتر باشد.

تحليل گفتماني و سياست خارجي‌

تحليل گفتمان به عنوان يك برنامه پژوهشي نوظهور، اجتماعي از دانش‌پژوهان را درگير خود ساخته است. اگرچه اين اجتماع بي‌ترديد (مانند سايرين در رشته روابط) فاقد پارادايمي علمي منطبق با معيارهاي [تامس كوهن] است ولي واجد عناصري پارادايمي است.

  اعضاي اين اجتماع براساس تركيبي از نقل قول از متون اصلي و موثق2 و روايت‌هاي سازنده،‌ و همچنين نظريه و روش‌شناسي به رهيافتي خاص در روابط بين‌المللي به نقاط مشتركي دست يافته‌اند. بدين ترتيب، مطالعه گفتمان در روابط بين‌الملل فراتر از اين كه نوعي پروژه نقد فرانظري است، يك برنامه پژوهشي پويا نيز هست كه جا دارد پيشرفت بيشتري پيدا كند (جنيفر مكين؟). در باب سياست خارجي، گفتمان مسلّط در سياست خارجي نيز به ارزش‌هاي ضمني و غيرضمني و نيز ايدئولوژي‌هاي حاكم بر آن گفتمان اشارت دارد. گفتمان، مي‌تواند به زبان، ديالوگ و محاوره رجوع شود و تحليل گفتمان به تحليل زبان و سياست‌گذاري آن گفتمان به طور نمونه در گفتمان‌هاي سياست خارجي مرتبط گردد (6 :1999 (Suffon, Rebecca .

  با اين وجود، در نظريه‌پردازي‌هاي جديد سياست خارجي مي‌توان از قالب‌هاي گفتماني استفاده نمود. از طريق تحليل گفتماني مي‌توان الگوهاي متنوعي از رفتار سياسي و بين‌المللي را به كار گرفت. به اين ترتيب، علاوه بر قالب‌هاي ادراكي و ايستاري در حوزه` سياست خارجي بايد به شكل‌هاي ديگري از تعامل نيز توجه كرد. هر يك از اين گونه اشكال رفتاري را مي‌توان انعكاس فضاي بين‌المللي و شكلي خاصي از ادراكات سياسي كنش‌گران دانست. گفتمان نيز مي‌تواند چنين احساس و رفتاري را سازماندهي كند (متقي، بي‌تا: 9).

  در عين حال، مي‌توان تأكيد داشت كه گفتمان‌ها مي‌توانند به سازمان‌دهي نهادهاي غيرگفتماني كمك كند. در تحليل گفتماني سياست و سياست خارجي، نقش ابزارهاي قدرت در شكل‌بندي رفتار سياسي و بين‌المللي كاهش مي‌يابند. كلمات و واژه‌ها به عنوان تنها ابزاري محسوب مي‌شوند كه مي‌توانند واقعيت‌هاي را منعكس سازند. آن چه را ميشل فوكو در تبيين قالب‌هاي گفتماني رفتار سياسي بيان مي‌كند، مي‌توان در حوزه سياست خارجي نيز ملاحظه كرد. به طور كلي گفتمان تأسيس‌كننده <ابژه‌ها> مي‌باشد. هر گفتمان مبتني بر بسياري از <بازنمودها> و همچنين <نمادها> مي‌باشد. (52 :2791(Michal Facault,  دانش‌پژوهان روابط بين‌الملل كه متأثر از انقلاب‌شناختي (cognitive revolution) در فلسفه و ديگر حوزه‌ها بوده‌اند تا حد زيادي به اهميت رويكردها و نگرش‌هاي شناختي در تحليل سياست خارجي پي برده‌اند. به طور نمونه، رويكردهاي رويه‌هاي گفتماني با تأكيد بر ساختار زباني و واقعيت به ادراكات و نيت يا فهم كنش‌گران اجتماعي اهتمام دارد. طبق همين رهيافت است كه دوتي، سياست خارجي را به مثابه ساختي اجتماعي مي‌داند. (301-299 :1993(Doty,  به طور نمونه، ادراكات و ايستارهاي جمعي و فردي كارگزاران اسلامي جمهوري اسلامي ايران در طول هشت سال جنگ عراق و ايران تا حد زيادي سياست خارجي آن دوره را متأثر از ساخت اجتماعي و ساخت زباني نمادها و رويه‌هاي جنگ كرده بود. تعامل بين گفتمان و كنش در دوره جنگ تا حد زيادي مي‌تواند شبيه ارتباط ميان ساختار و كارگزار در مطالعه سطح تحليل باشد.

به عبارتي، تحليل گفتماني سياست خارجي دوره جنگ جمهوري اسلامي ايران متأثر از تعامل گفتمان و كنش است. به عبارتي، رويدادهاي جنگ، گفتمان سياست خارجي را مي‌ساخت، و سياست خارجي تا حد زيادي كنش‌هاي مجموعه‌اي جنگ را معنا مي‌داد. در همين سياق، از طريق فرضيه‌هاي، نظريه‌ گفتمان ما مي‌توانيم بفهميم كه چطور ساختار و كارگزار بر يكديگر تأثير مي‌گذارند. (23-3 :2007(Sjostedt,  به عبارتي، گفتمان به نوعي كاركرد هژمونيك را براي جامعه انجام مي‌دهد.

گفتمان جنگ و رويه‌هاي گفتماني جنگ تا حد زيادي كاركرد هژمونيك داشت و كارگزاران ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران نيز متأثر از همين گفتمان هژمونيك، به كنش واداشته مي‌شدند. زبان ديپلماتيك سياست خارجي ايران نيز دربرگيرنده اظهارات و كردارهاي مطابق با گفتمان جنگ بود.

در تحليل گفتمان، نقش اساسي رويه‌هاي زباني در توليد و شكل‌گيري گفتمان بررسي مي‌شود. در تحليل گفتماني سياست خارجي، مشكل هويت‌هاي جمعي كه از طريق تعاملات ميان دولت و گروه‌هاي مشخص، به طور اجتماعي است و احساس هويتي يك كنش‌گر بر منافع جمعي دارد، حائز اهميت است. يكي ديگر از ابعاد تحليل گفتمان سياست خارجي، مطالعه اهميت قواعد و هنجارها در شناخت آن سياست خارجي است. هنجارها از طريق تعاملات اجتماعي كنش‌گران و نه فقط اعتقادات شخصي بوجود مي‌آيند. هنجارها به مثابه امري تنظيمي و تأسيسي هم به صورت بيناذهني و هم رويه‌هاي سازمان يافته،‌ منافع و انگاره‌هاي يك جمع يا فرد را برمي‌سازند.(2-1 :9991(Katezenstein,  با توجه به اين مطالب و درك و چگونگي به وجود آمدن و يا شكل‌گيري سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در طول دوره جنگ عراق عليه ايران، طبق روش تحليل گفتمان، بهتر است چگونگي تأثير دال‌ها و مدلولات فضاي استعاره‌اي هنجارها و هويت‌هاي متأثر از فضاي جنگ را بر زبان و گفتمان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بررسي كنيم.

تحليل گفتماني سياست خارجي دوره جنگ: فضاي استعاره‌اي

تشكيل فضاي استعاره‌اي گفتمان سياست خارجي دوره جنگ، حاصل مفصل‌بندي دو نشانه‌ مهم <اسلام> و <دفاع مقدس> بود. اسلام خود دال مركزي جامعه ديني ايران و رمز و نشانگان كارگزاران ديپلماسي ايران با تأسي از فضاي استعاره‌اي جنگي آن زمان محسوب مي‌شد. در حقيقت، شخصيت امام(ره) اصلي‌ترين عامل هژمونيك شدن گفتمان دوره جنگ و استمرار آن بوده است كه بازتاب آن نيز در سياست خارجي مشهود بود. امام(ره) همچون دال مركزي‌اي بود كه كل دال‌هاي گفتمان انقلاب اسلامي حول شخصيت او با هم مفصل‌بندي شدند. اساساً سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از سال 1359 تا 1368 داراي دو ويژگي متمايز است: وجود شرايط جنگي و حضور شخصيت كاريزمايي امام(ره). اين دو عامل در كنار هم در برجسته‌ شدن اسلام‌گرايان و به حاشيه رفتن گفتمان‌هاي تأثيرگذار ديگر، در سمت و سوي سياست خارجي تأثير فراواني داشت. شرايط جنگي‌اي كه از سال 1359 شروع شد و تا سال 1367 ادامه يافت، به حاشيه رانده شدن غيرهاي داخلي را سرعت بخشيد، لذا توجيهات لازم را در اختيار گفتمان سنت‌گراي اسلامي با توجيه شرايط و فضاي استعاره‌اي جنگ در سياست خارجي بازتاب مي‌داد. اصولاً وقتي مبارزه با دشمن خارجي اجازه` رقابت با خرده‌ گفتمان‌هاي كوچك‌تر در فضاي سياسي اجتماعي درون جامعه را نمي‌دهد و از اين وضعيت براي حذف آنها استفاده مي‌كند، به اين وضعيت، در نظريه گفتمان لاكلاو و موفه، مداخله هژمونيك گفته مي‌شود (سلطاني،1387: 147).

حضور امام(ره) از زمان شكل‌گيري جمهوري اسلامي ايران تا سال 1368 عامل اصلي حفظ انسجام دروني گفتمان انقلاب بود به طوري كه در سياست خارجي اين دوره نيز حضور ايشان پررنگ‌ بود. شيوه‌ رهبري كاريزمايي آيت‌الله خميني(ره) نظام سياسي را هموراه در حال پويايي، جريان و حركت نگه مي‌داشت> (بشيريه، 1381: 141). سياست خارجي اين دوره از منظر گفتماني تا حد زيادي متأثر از فضاي جنگ بود. به عبارتي، جنگ وظيفه ساخت و بازسازي سياست خارجي را بر عهده داشت. به نظر لاكلاو براي بازنمايي و تبيين يك فضاي اجتماعي نياز به ايجاد فضايي است كه به ناچار وجهي استعاره‌اي و اسطوره‌اي دارد. بنابراين، دو فضا وجود دارد: فضاي بازنمايي شده و فضايي كه بازنمايي مي‌شود. به سخن ديگر، فضاي اجتماعي موجود و فضاي گفتماني به صورت آرماني ساخته شده است، لذا بين اين دو همواره فاصله‌اي پر ناشدني وجود دارد و از اين رو به جاي نظريه، از واژه اسطوره استفاده مي‌شود. حوزه اسطوره‌اي از سوي سوژه‌ها ساخته مي‌شود و جايگزين ساختار موجود به شمار مي‌آيد و خود را به عنوان جايگزين منطقي گفتمان ساختاري مسلط، مطرح مي‌سازد، و در برابر آن نوعي فضاي آرماني را بازنمايي مي‌كند16 :0991(Laclau,)د جنگ به نوعي؛ حوزه اسطوره‌اي بود كه نوعي فضاي آرماني را بازنمايي مي‌كرد كه ساختار سياسي جمهوري اسلامي ايران سعي مي‌كرد ميان فضاي اجتماعي انقلابي و فضاي گفتماني سياست خارجي از آن به عنوان جايگزيني منطقي بهره ببرد. بدين ترتيب چگونگي شكل‌گيري سياست خارجي اين دوره تا حد زيادي متأثر از فضاي استعاره‌اي جنگ بود.

دال اسلام و اسلام‌گرايي در جنگ و تحليل گفتمان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران‌

جنگ عراق عليه ايران دليل مهمي در ايجاد مسأله خود و ديگري در سياست خارجي جمهوري اسلامي بود. جنگ تا حد زيادي با وجود گفتمان هژمونيك اسلامي امام(ره)، مرز ميان خودي و غيرخودي را در قالب دال اسلام معنا بخشيد. در سطح گفتمان،‌ جوامع و گروهها داراي مكانيسم‌هايي از دوگانه‌سازي <ما> و <آنها> هستند. همان‌طور كه موفه مي‌گويد <خود> ارتباط گريزناپذيري با غير دارد. ما وقتي دو طيف دوست / دشمن را به كار مي‌بريم نشانه‌هايي از خصومت ميان موجودات انساني را بيان مي‌كنيم. وقتي ديگري به عنوان لازمه خارجي به كار مي‌رود خيلي ساده است تا بفهميم خصومت چگونه زاده مي‌شود. ايجاد و تجربه اين خصومت‌ها و ضديت‌هاي اجتماعي، امري محوري براي نظريه گفتمان از سه جنبه مي‌باشد. نخست آن كه ايجاد يك رابطه خصمانه كه اغلب به توليد يك دشمن يا ديگري منجر مي‌شود براي تأسيس مرزهاي سياسي امري حياتي است. دوم اينكه شكل‌گيري روابط خصمانه و تثبيت مرزهاي سياسي، امري محوري براي تثبيت بخشي از هويت، صورت‌بندي گفتماني و كارگزاران اجتماعي است. سوم،‌ اينكه تجربه ضديت نمونه‌اي است كه حدوثي بودن هويت را نشان مي‌دهد  (تاجيك، 1383: 5-84 ). هويت ايراني، در سياست خارجي دوره جنگ با غير <دشمن و خصم عراقي> با لعاب و فضايي اسلامي و دال مركزي اسلام به وجود آمد.

به اين ترتيب، <ضديت> امري است كه از طريق آن، گروهها، جوامع و كارگزاران، مرزهاي سياسي خود را تعريف مي‌كنند و از طريق پروژه‌ دگرسازي هويت خود را مي‌سازند(مادن ساراپ، 1382: 50). سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، با اين تحليل گفتماني اغلب متأثر از همين فضاي آرماني و استعاره‌اي جنگ بود. دال‌هاي شناور در اين فضا به خوبي مدلول‌هاي خود را پيدا مي‌كردند. ضديت با كفر و دفاع از اسلام از جمله اين دال‌ها بود. مبارزه مذهبي يكي از ستون‌هاي استوار نظام معنايي انقلاب و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بود. در اين مبارزه مذهبي، صدام در آن دوره، نماد صدام يزيد كافر بود و سربازان ايراني به ياد مظلوميت امام حسين(ع) و واقعه عاشورا قدم به ميدان نبرد مي‌‌گذاردند. در واقع جنگ ايران و عراق از نگاه رزمندگان ايراني، جنگ اسلام و كفر قلمداد مي‌شد. از نظر امام خميني(ره) صدام هم خودش بر حسب حكم شرعي كافر است و هم طرفدار كفار است. امام خميني(ره) همچنين در پيام ديگري به ملت و ارتش ايران و عراق فرمودند كه: <امروز جنگ بين اسلام و كفر است و بر همه مسلمين واجب است كه دفاع كنند از اسلام...> (مسعودي و خان‌بيگي،1389: 29). بنابراين، سياست خارجي دوره جنگ متأثر از همين‌ دال‌ها و مدلول‌ها،‌ توانايي بالاي گفتمان اسلام‌گرايي در خلق يك ذهنيت جديد را بازتاب مي‌داد. وقوع انقلاب اسلامي ايران و وقوع جنگ عراق عليه ايران،‌ بيانگر استقرار و تثبيت يك ذهنيت سياسي اسلامي است.

يكي ديگر از مواردي كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را به تجديدنظر طلبي توصيف مي‌كند همين تأثيري است كه اين سياست از فضاي آرماني و ميهني جنگ وام مي‌گرفت. ژان فرانسيس ليوتارد1، در كتابش تحت عنوان شرايط پست مدرن،2 پست مدرنيته را در عبارت مختصر <بي‌اعتقادي نسبت به فرا روايت‌ها>3 خلاصه مي‌كند.

از نظر بابي سعيد، تنها با امام خميني(ره) نقش گفتمان غربي به عنوان گفتمان عام، دستخوش تزلزل مي‌گردد. ميان متفكران مسلمان صد سال اخير، تنها متفكري كه قصد گفتگو با گفتمان غربي را ندارد، تفكر سياسي امام خميني است (سعيد، 1379: 121).

  اين گفتمان با شروع جنگ، رقيق‌تر شد و غرب و فرا روايت‌هاي غربي، عامل تشويق رژيم‌ كافر صدام براي ضربه زدن به نظام نوپاي اسلامي معرفي گرديد.

  در واقع، فضاي استعاره‌اي جنگ، قابليت دسترسي و هژموني سياست خارجي آشتي‌جويانه و پذيرش رويكردهاي روايت‌گر غربي را كاهش داده بود. وضعيت نابرابر جنگي ميان ايران و عراق و كمك كشورهاي غربي و عربي به عراق، قابليت دسترسي و هژموني سياست خارجي غيرآشتي‌جويانه ايران را افزايش داده بود. لاكلاو از مفهوم قابليت دسترسي استفاده مي‌كند تا تبيين كند چگونه، در طول بحران‌ها، يعني گفتمان‌ها به نسبت ديگران، با استقبال و موفقيت بيشتر روبرو مي‌شوند. ظاهراً او چنين القاء مي‌كند كه اگر بحران اجتماعي به اندازه كافي شديد باشد، به طوري كه سراسر نظم گفتماني را متزلزل سازد، تنها قابليت دسترسي كافي است تا پيروي گفتمان خاصي را تضمين كند. ما اگر بحث لاكلاو را بپذيريم، ظهور سياست خارجي غيرآشتي‌جويانه جمهوري اسلامي ايران از منظر تحليل گفتماني را اينگونه مي‌توانيم تبيين كنيم: دليل اين كه گفتمان جنگ و مقاومت و سياست خارجي انتقادي رقيب سياست خارجي مصلحت‌محور ظاهر مي‌شود اين است كه نظام اجتماعي ايراني آن قدر بي‌نظم شده بود كه تنها نقطه ثبات را فضاي استعاره‌اي جنگ مي‌يابد. بنابراين، گفتمان‌هايي كه حول اسلام و <جنگ> شكل گرفتند به صورت تنها گفتمان‌هاي نظم‌دهنده درآمدند. ظهور سياست خارجي دوران جنگ، حتمي نبود، حتي به نبود گفتمان‌هاي بديل هم ربط نداشت، بلكه تثبيت هژموني امام خميني(ره) بيشتر حاصل مبارزه سياسي ايشان و مديريت جنگ بود. از فحواي كلام روشن است كه لاكلاو، معتقد است شكل‌گيري هژموني، يك عمل مشروط است. همين استدلال كه هيچ بديل هژمونيك وجود ندارد، در واقع وجود يك هژموني خاصي را ضروري مي‌نمايد. در همين پيوند، بهتر است براي ارتباط مستمر ميان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و جنگ، از مفهومي بنام <نقطه آجيدن> استفاده كنيم.

مفهوم نقطه آجيدن در تحليل گفتمان سياست خارجي دوره جنگ‌

مفهوم نقطه آجيدن، اسلاودي ژپژك ابزار سودمندي در اختيار ما قرار مي‌دهد. از نظر ژپژك در نظام گفتماني، يك بخش از نظام تفكر به مثابه بنيان يا افق معنا براي بقيه آن نظام تعيين مي‌شود. بنابراين نقطه آجيدن، دالي است كه اجازه نمي‌دهد معنا در درون بافت ايدئولوژيك به اين سو و آن سو بلغزد. به عبارت ديگر نقطه آجيدن يك عرصه` ايدئولوژيك را يكپارچه مي‌كند و به آن هويت مي‌بخشد.

نقطه آجيدن يك <گره‌گاه> است. يعني نوعي گره خوردن معاني است. به عبارت ديگر كلمه‌اي است كه در مقام يك كلمه و در سطح خود دال، حوزه‌اي مشخص را وحدت مي‌بخشد و هويتش را مي‌سازد. بنابراين مي‌توان گفت نقطه آجيدن همان واژه‌اي است كه دال‌هاي موجود در گفتمان به آن رجوع مي‌كنند تا از اين طريق خودشان را در شكلي وحدت يافته در درون يك پيكره گفتماني بازشناساند (مايرس، 1385: 143). اسلام و جنگ در مقام نقطه آجيدن سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در عرصه` ايدئولوژيك افق معناي روابط خارجي را ترسيم مي‌كرد. فضاي مقاومت و رشادت در جنگ، به مدلولي استعلايي تبديل مي‌شود كه، تمام دال‌ها به واسطه` آنها معنا مي‌يافتند. اين امر استعلايي در سياست خارجي <گره‌گاهي> بود كه تخطي و ناديده گرفتن آن امري ناممكن است. در اين دوره يعني ميان‌ سال‌هاي 1358 تا 1368 ما شاهد ديالوگ مستمر ميان جنگ و سياست خارجي هستيم. اين موارد همگي نشانگان‌هاي مهم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در طول دوره جنگ است.

جنگ، برجسته‌سازي و حاشيه‌راني در سياست خارجي‌

هويت‌‌يابي سوژه به واسطه` وجود تعارض ميان درون و بيرون به روايت لاكاو را مي‌توان با شيوه‌هاي معنايابي يك نشانه به واسطه‌ بيرون سازنده به روايت دريدا مقايسه كرد. از نظر دريدا، نشانه همواره در تعارض با بيروني است كه باعث مسدود و محدود شدن هويت و معناي يك نشانه مي‌شوند و هم در عين حال،‌ پيش شرطي براي ساختن هويت درون آن به شمار مي‌آيند. هويت جمعي و گروهي نيز به طور دقيق همانند هويت، سوژه يا هويت فردي حاصل مي‌شود. در اينجا نيز غيريت‌سازي اجتماعي1 نقش اصلي را ايفاء مي‌كند. هر گفتماني ضرورتاً به گفتمان رقيب ديگري نياز دارد تا به واسطه آن هويت يابد. هيچ جامعه‌ يك دستي را نمي‌توان تصور كرد كه در آن فقط يك گفتمان يا به عبارت ديگر، تنها يك نوع جهان‌بيني و طرز فكر حاكم باشد. هر گفتماني به منظور هويت يافتن ناچار شروع به توليد دشمن براي خود مي‌كند. البته گاه گفتمان‌ها بيش از يك غير دارند و از مجموعه‌اي از غيرها براي هويت‌يابي در شرايط مختلف استفاده مي‌كنند (سلطاني، 1387: 110).  به طور نمونه در طول جنگ،‌ سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران براي هويت‌يابي، از غيرهاي غرب، استكبار جهاني،‌‌ آمريكا، شوروي، استفاده مي‌كرد. ولي شايد مهم‌ترين غيريت‌سازي اجتماعي در داخل ايران <دشمن بعثي> ‌‌بود كه مي‌توانست نقش اصلي را ايفاء كند. دشمن بعثي، طرز فكر حاكم و جهان‌بيني سياست خارجي آن دوره را قوام مي‌بخشيد كه از غيريت‌سازي داخلي به غيريت‌سازي خارجي با فروعات ديگري همچون، آمريكا و استكبار جهاني به هويت‌يابي سياست خارجي ايران مشغول بود. به عبارتي، نهادهايي كه به يك گفتمان وابسته‌اند به واسطه` همان غيرها هويت مي‌يابند. اين غيريت‌سازي‌هاي گفتماني در كردار نهادهايي همچون رسانه‌هاي جمعي، راديو، تلويزيون و مطبوعات به خوبي نمايان مي‌شود. اين كار نيز به واسطه‌ سوژه‌ها و افرادي صورت مي‌پذيرد كه اداره‌ بخش‌هاي كليدي اين نهادها را بر عهده دارند. بنابراين، به نظر مي‌رسد مرز ميان هويت گفتمان‌ها، نهادها و سوژه‌ها نامشخص باشد. در هر صورت آنچه مهم است اين است كه اين هويت‌ها شخصيت واحدي دارند و به يك صورت عمل مي‌كنند. هويت گفتمان‌ها به كمك عمل هويت‌يابي سوژه‌ها تقويت مي‌شود و هويت سوژه‌ها نيز تحت‌تأثير موقعيت‌هاي سوژه‌گي‌اي كه از طريق گفتمان‌ها به آنها تحميل مي‌شود، قرار دارد (سلطاني، 1387: 112-111). طبق اين گزاره‌ها، هويت سوژه‌هاي تأثيرگذار در سياست خارجي عمدتاً تحت موقعيت‌هاي سوژه‌گي‌ از طريق گفتمان جنگ و دفاع مقدس بود و اين هويت‌هاي سوژه در سياست خارجي بازتاب مي‌يافت، در اينجاست كه پيوند ميان نهادهاي تصميم‌گير سياست خارجي با گفتمان جنگ مشخص مي‌شود.

  گفتمان جنگ در سياست خارجي ايران، به گونه‌اي عمل كرد كه ذهنيت سوژه را در راستاي دو قطب <خودي>، و ديگري سامان مي‌داد. براساس همين ذهنيت دوگانه، كليه رفتار و كردار سوژه به گونه‌اي شكل مي‌گيرد كه او تمامي پديده‌ها را در قالب دوگانه خودي- ديگري مي‌ريزد. اين دوگانگي به صورت برجسته‌سازي و حاشيه‌راني در كردار و رفتار سوژه نمايان مي‌شود. خودي برجسته شده و ديگري به حاشيه رانده مي‌شود. بنابراين، هويت‌يابي ايراني در ساختار سياست خارجي به واسطه غيريت‌سازي و غيريت‌ها (غرب، آمريكا، رژيم بعثي) و به كمك برجسته‌سازي و حاشيه‌راني شكل مي‌گيرند (هوراث، 1377: 182-156).

با اين توضيحات، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با تأسي از فضاي جنگ، برجسته‌سازي و حاشيه‌راني را شيوه‌اي مؤثر بر حفظ هويت و قدرت خود در منطقه تبديل كرد. به اين ترتيب، قدرت هم به توليد معنا مي‌پردازد و هم با به كارگيري ابزارهاي انظباط و انقياد، دشمن و غير را حذف و طرد مي‌سازد. به كمك همين‌ ساز و كار است كه قدرت موجود در يك يك گفتمان با تأثيرگذاري بر ذهن سوژه‌ها، به توليد، اجماع و تعريف نشانه‌ها به شيوه‌هاي خاصي اقدام مي‌كند. در واقع؛ مدلول خاصي را به دال مركزي گفتماني مي‌چسباند و آن را هژمونيك مي‌كند و همزمان سعي مي‌كند با ساختارشكني دال مركزي گفتمان رقيب، مدلولش را از دالش جدا كرده و هژموني‌اش را بشكند. در ساحت گفتمان ايراني،‌ امام (ره) سعي نمود تا از دال مركزي، <ملي‌گرايي عربي> صدام، ساختارشكني كند و دال اسلامي را به عنوان رقيب جدي عرب‌گرايي، هژمونيك نموده و مدلول دال عرب‌گرايي همچون <سردار قادسيه> يا <بازپس‌گيري جزاير سه گانه ايراني در خليج‌فارس> يا <انتقام از اسرائيلي‌ها> را بشكند (هوراث، 1377: 174). اين شالوده‌ شكني در واقع يكي از مهم‌ترين ديالوگ ميان جنگ و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بود.

نشانه‌‌شناختي و تحليل‌ گفتماني جمهوري اسلامي ايران‌

لاكلاو و موفه، همچنين مفهوم قدرت فوكو را نيز به نظريه گفتمان خود وارد كردند و به اين ترتيب به گفتمان، نيرويي پيش‌رونده بخشيدند. اما به نظر مي‌رسد، آنها به جاي <حكم> فوكو از <نشانه> سوسور براي توضيح ساختار گفتمان استفاده كردند. بنابراين از نظر لاكلاو و موفه، گفتمان نه مجموعه‌اي از احكام، بلكه مجموعه‌اي از نشانه‌هاست.

مفهوم صورت‌بندي گفتماني فوكو نيز قابل قياس با مفهوم <مفصل‌بندي> در نظريه گفتمان لاكلاو و موفه است. چرا كه مفصل‌بندي،‌ فرآيندي است كه به واسطه آن، نشانه‌ها به هم جوش مي‌خورند، (89 :1985(E. Laclau and C.Mouffe,  و يك نظام معنايي را شكل مي‌دهند. همين جابجايي به ظاهر كوچك و استفاده از <نشانه> به جاي <حكم> همان‌طور كه خواهيم ديد، به اين نظريه انعطاف‌پذيري فوق‌العاده‌اي بخشيده است (هوراث، 1377: 163).

در باب نشانه‌ها، ليلي عشقي، در كتاب برجسته خود، به بررسي هويت انقلاب اسلامي ايران و نظريه‌پردازي امام(ره) در متن <ذهنيت> تاريخي و هستي‌شناسي ايراني پرداخته، نشان مي‌دهد كه چگونه انقلاب اسلامي ايران در نزد انقلابي‌ها به عنوان رخدادي در ايران به عنوان <مركزيت عالم> در عالي‌ترين سطوح خود به الوهيت و وعده عدالت گسترش توسط امام عصر(عج) پيوند مي‌خورد. عشقي جمله‌اي از امام مي‌آورد كه در آن ايشان وقوع انقلاب اسلامي در ايران را به عنوان <حادثه‌اي در ملكوت> تعبير مي‌كنند كه جزء در متن ذهنيت و هويت تلقي تاريخي ايرانيان قابل درك نيست (متقي، 1386: 225). جنگ به عنوان يك رخداد عليه مباني هستي‌شناسي اين حادثه در ملكوت، باعث گسيل نيروهاي مردمي و مذهبي براي دفاع از اين آرمان گرديد. اين ادراكات معنوي در طول جنگ عراق عليه ايران براي پاسداشت از <مركزيت عالم> بر گفتمان سياست خارجي تأثير گذاشت. مفصل‌بندي گفتماني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در طول جنگ به وسيله` اين نشانه‌ها و ادراكات معنوي شكل مي‌يافت. اين ادراكات معنوي، مسئله‌اي بود كه مورد توجه جدي ميشل فوكو و موفه قرار گرفته بود.

جنگ عراق عليه ايران و عليه هويت نظام جمهوري اسلامي ايران،‌ باعث ورود نشانه‌ها و دال‌هاي مهم در بستر گفتماني سياست خارجي آن شد. اين مهم، رفتار سياست خارجي ايران در طول جنگ را هدايت مي‌كرد. در سطحي حاصل از اين درك و تفسير از نظم بين‌المللي مستقر، تلقي آن به مثابه نظمي <جاهل> و حامي صدام <غير الهي>، <قدرتمندمدار>، <غير عادلانه> بود كه وظيفه نظام اسلامي، مبارزه و نفي آن به شيوه‌هاي گوناگون و تلاشي در جهت پايه‌گذاري نظم نوين است. بعد ديگر نگاه خصومت‌آميز، متوجه دولت‌هاي مستقر در جوامع اسلامي بود كه به عنوان ابزارهاي مستكبران در جوامع اسلامي به حساب مي‌آ‌مدند. جنگ عراق عليه ايران اين برجسته‌سازي و حاشيه‌راني را تقويت كرد ( متقي و كاظمي ، 1386: 229). لذا وظيفه ديگر دولت اسلامي، تلاشي براي برانداختن آنها از طريق حمايت از نهضت‌هاي اسلامي بود. شايد كشورهاي اسلامي و رژيم بعث بيشتر مخاطب اين نشانه‌هاي مهم معنوي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بودند.

نتيجه‌گيري

در اين مقاله سعي شد بعد از نگاهي كوتاه به بعضي از مفاهيم نظريه گفتمان لاكلاو و موفه، روشي گام به گام براي به كاربستن اين نظريه مورد مطالعاتي شناخت سيا ست خارجي ايران در دروره جنگ ارائه شود. براي اين منظور، ابتدا بايد به شناسايي گفتمان هاي متخاصم پرداخت، زيرا آنچه به يك گفتمان هويت مي بخشد و باعث شكل گيري نظام معنايي آن مي شود، <ديگر> آن گفتمان است.به طور نمونه وجود هويت بعثي و عرب‌گرا ديگري گفتمان اسلامي دوره جنگ بود. همچنين، براي بررسي نظام معنايي يك گفتمان و كردارهاي سياسي- اجتماعي آن، شناسايي نظام معنايي و كردارهاي گفتمان رقيب ضروري است.

سپس بايد محدوده جغرافيايي و قلمرو زماني بررسي منازعات ميان گفتمان‌هاي رقيب را مشخص كرد. در اين مقاله كوشش شد قلمرو زماني يعني دوره جنگ و كردار‌هاي رقباي عربي و غربي در ساحت سياست خارجي آن دوره فهم شود. گفتمان‌ها در زمان و مكان حضور دارند و دخالت دادن عامل زمان و مكان تا حدودي در روش كار تأثير خواهد داشت. اما بايد دانست كه كردارهاي اجتماعي غيرزباني به اندازه كردارهاي زباني اهميت دارند. بنابراين در تحليل گفتماني همه كردارهاي گفتماني سوژه ها و گروه هاي سياسي بايد به طور يكجا مورد بررسي قرار گيرند تا بتوان تحليل منسجمي ارائه كرد. در نهايت، براي انسجام بخشيدن به تحليل‌هاي گفتماني، پيشنهاد شد از روش تحليل برجسته‌سازي‌ها و حاشيه‌راني‌ها استفاده شود. برجسته‌سازي و حاشيه‌راني هم بر كردارهاي زباني و هم بر كردارهاي غيرزباني حاكمند و آنها را كه در حد فاصل ميان دو قطب مثبت و منفي سامان مي دهند. از اين رو با بررسي سازوكارهايي كه گفتمان‌هاي متخاصم براي برجسته ساختن <خود> و به حاشيه راندن <ديگري> استفاده مي‌نمايند مي‌توان به تحليل منسجمي از كليه كاركردهاي گفتمان‌ها رسيد. برجسته‌سازي و حاشيه‌راني، شيوه‌اي براي حفظ و استمرار قدرت است. بدين طريق، قدرت هم به توليد معنا مي پردازد و هم به كارگيري ابزارهاي انضباط و انقياد دشمن و غير را حذف و طرد مي‌سازد. به كمك همين سازوكار است كه قدرتِ پسِ يك گفتمان با تأثيرگذاري بر ذهن سوژه ها به توليد اجماع و تعريف نشانه‌ها به شيوه‌هاي خاص اقدام مي‌كند. در واقع، مدلول خاصي را به دال مركزي گفتماني مي‌چسباند و آن را هژمونيك مي‌كند و همزمان سعي مي‌كند با ساختارشكني دال مركزي گفتمان رقيب، مدلولش را از دالش جدا كرده و هژموني‌اش را بشكند. در حقيقت، برجسته‌سازي و حاشيه‌راني با توليد اجماع چهره قدرت را طبيعي و بديهي جلوه داده و آن را از نظرها پنهان مي كند.

در سياست خارجي دوره جنگ، ما شاهد تقويت دال مركزي اسلام شيعه در مقابل بعثي‌گرايي و به حاشيه بردن عرب‌گرايي در منطقه توسط امام(ره)هستيم. سياست خارجي آن دوره تحت تأثير فضاي استعاره‌اي جنگ كاملاً بر به حاشيه بردن گفتمان عرب‌گرايي صدام تمركز داشت. كارگزاران ديپلماسي آن دوره نيز تاحد زيادي سوژگي خود را در همين فضاي جنگ نمايان مي‌ساختند. هويت سوژه‌هاي كارگزار دوره جنگ بدون خلق معاني معنوي جنگ بي‌معنا مي‌شدند؛ بنابراين، ارتباط ساخت اجتماعي و ساخت خارجي دوره جنگ را برجسته مي‌ساخت. جنگ به عنوان يك رخداد عليه مباني هستي‌شناسي اين حادثه در ملكوت، باعث گسيل نيروهاي مردمي و مذهبي براي دفاع از اين آرمان گرديد. اين ادراكات معنوي در طول جنگ عراق عليه ايران براي پاسداشت از <مركزيت عالم> بر گفتمان سياست خارجي به مثابه نشانه‌هاي متعددي تأثير نهاد. ساختار گفتماني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در طول جنگ به وسيله` اين نشانه‌ها و ادراكات معنوي شكل مي‌يافت.

منابع‌

-   ارغندي،‌ عليرضا، (زمستان 1384) پوزيتيويسم شناخت مسلط بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران>،  پژوهشنامه علوم سياسي، شماره (1).

- ارنست لاكلاو، (بهار 1377)، گفتمان، ترجمه` حسينعلي نوذري، فصلنامه گفتمان، تهران،‌ ب، شماره صفر.

- بزرگي، وحيد، (1376)، ديدگاههاي جديد در روابط بين‌الملل، تهران: نشر ني.

- تاجيك، محمدرضا، (1383) روايت غيريت و هويت در ميان ايرانيان، تهران، فرهنگ گفتمان، ، صص 5-84.

- جنيفر مكين، مطالعه گفتمان در روابط بين‌الملل: نقد پژوهش و روش، ترجمه`: حميرا مشيرزاده.

- حيدرعلي مسعودي و سمانه خان‌بيگي، (1389) <بررسي جنگ تحميلي عراق عليه ايران از منظر جامعه‌شناختي> نگين ايران، سال نهم، شماره سي و دوم، بهار .

- دايان، مك‌دانل، (1379)، مقدمه‌اي بر نظريه‌هاي گفتمان،‌ ترجمه: حسين‌علي نوذري، تهران: فرهنگ گفتمان،15.

- ديويد مارش و جري استوكر(1387)، روش و نظريه در علوم سياسي، ترجمه: اميره حمد حاجي يوسفي، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي.

- ديويد هوراث، (1377) نظريه گفتمان، فصلنامه علوم سياسي، ترجمه، سيدعلي‌اصغر سلطاني، ش 2.

- سعيد، بابي،( 1379)هراس بنيادين، اروپامحوري و ظهور اسلام‌گرايي، مترجمان: دكتر غلامرضا و جمشيدي و موسي‌عنبري، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

- سلطاني، سيدعلي‌اصغر، (1387)قدرت گفتمان و زبان، سازوكارهاي جريان قدرت در جمهوري اسلامي ايران، تهران، نشر ني.

- سليمي، حسين، (زمستان 1384)، <شيوه‌هيا گوناگون شناخت و ادراك و مطالعات سياسي و بين‌المللي>، پژوهشنامه علوم سياسي، تهران، شماره 10.

- علي اصغر سلطاني،(1383) تحليل گفتمان به مثابه نظريه و روش> فصلنامه علوم سياسي، تهران .

- مادن ساراپ، راهنمايي مقدماتي ساختارگرايي پسامدرنيسم، (1382)ترجمه: محمدرضا تاجيك، تهران، نشر ني.

- مايرس، توني، اسلاووي ژيژك،(1385) ترجمه: فتاح محمدي، زنجان، نشر هزاره سوم.

- متقي، ابراهيم، (بي‌تا) <جمهوري اسلامي و تحليل گفتمان‌هاي سياست‌ خارجي>، بي‌جا.

- متقي، ابراهيم، كاظمي، حجت، (1386) سازه‌انگاري، هويت، زبان و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، فصلنامه سياست، مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي، دوره 37، شماره 4،‌ زمستان .

- مشريه، حسين،(1381) ديباچه‌اي بر جامعه‌‌شناسي ايران، دوره جمهوري اسلامي ايران، تهران، نشر نگاه معاصر.

     sserP nallimcaM :nodnoL, sekotS .G dna hsraM.D yb detidE ,ecneicS lacitiloP ni dohteM dna yroehT eht ni ,yroehT esruocsiD )1995( , ,htrawoH.D.

     .pes 3 ,oN ,37 ,L ,V ,ylretrauQ seidutS( lanoitanretnI ,usenippilihP eht ni yciloP .yncgrusniretnuoC .su fo- sisylanA tsivitisoP - tsopA :noitcurtsnoC laicoS sa yciloP ngieroF )1993( ,nnyL ennaxoR ,ytoD(

     ),osreV :nodnoL( ,scitilop citarcomeD lacidaR a drawoT :ygetartS tsilaicoS dna ynomegeH )1985( ,effuoM.C dna ualcaL .E.

     egdeltuR ,sisylanA esruocsiD ot noitcudortnI nA ,)1999(eeG luaP semaJ.

     sserP ytisrevinU aibmuloC :kroY weN ,scitilop dlroW ni ytitnedI dna smroN ,ytiruceS lanoitaN fo erutluC ehT )1999( ,dE yreteP ,nietsnezetaK.

     osreV :nodnoL ,emiT ruo fo snoituloveR ehT no snoitcelfeR weN )1990( ,ualcaL.

     .niugneP ,nodnoL ,egdelwonK fo ygoloehcrA ehT,)1972( ,tluacaF lahciM.

     198( ,nallimcaM ,nnaM laehciM9nallimcaM :nodnoL ,ygoloicoS fo aidepolcycnE tnedutS )

     tsuguA ,ecalP egatS .esuoH dnaltroP .nodnoL ,weiv revO nA :ssecorP yciloP ehT ,)1999( ,noffuS accebeR.

     .sisylanA yciloP ngieroF ,uhsuB ,W egroeG dna namurT .S yrraH rednU noitazitiruceS dna ,ytitnedI ,smroN enirotcoP a fo snigirO evisrucsiD ehT )2007( , ,annaxoR ,tdetsojS.

 

لینک کوتاه :
کد خبر : 1796

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال
  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
  • آدرس دفتر مرکزی:تهران – خیابان شریعتی - خیابان شهید دستگردی(ظفر) - بعد از تقاطع شهید تبریزیان - پلاک77
  • تلفن تماس روابط عمومی:

02122909525-30 داخلی 245