ساختار حاكم بر نظام بینالملل در دوران جنگ ایران و عراق چگونه بود و چه تأثیری بر تداوم و اختتام جنگ داشت؟
در زمان جنگ ایران و عراق ساختار حاكم بر نظام بینالمللی، دو قطبی بود. قطب اول بلوك سرمایهداری به رهبری ایالات متحده امریكا و قطب دیگر بلوك كمونیستی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی بود. سیستم مذكور كمی پس از جنگ جهانی دوم در سال 1945 بر نظام بینالمللی حاكم شد، طوری كه دو ابرقدرت پس از پایان جنگ جهانی دوم همكاری خود را در طول جنگ علیه آلمان نازی به فراموشی سپرده و جنگ سردی را علیه هم آغاز نمودند كه تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تداوم داشت. در ساختار دو قطبی، هر یك از دو ابرقدرت، متعهد بودند كه از مرزهای بلوك خودشان در همه جای جهان دفاع كنند و حتی با كنار زدن رقیب سعی میكردند، تا قلمرو خود را گسترش بدهند و هر نوع عقبنشینی در هر زمینه و هر جایی را مردود دانسته، آن را به منزله پیروزی رقیب خود محسوب میكردند.
قاعده بازی دو ابرقدرت در زمان جنگ سرد، بازی با حاصل جمع صفر بود، یعنی بُرد یك بازیگر، باخت رقیب محسوب میگردید. بنابراین هیچكدام حاضر به دادن امتیاز به رقیب نبودند و در وضعیتی قرار داشتند كه همواره به حركات، اقدامات و تصمیمات رقیب بدگمان بودند. طبیعی به نظر میرسد كه در چنین حالتی هیچ همكاریایی بین دو ابرقدرت صورت نگیرد. دو ابرقدرت با وجود جنگ سرد حاكم بر روابطشان حاضر نبودند در نهادی بینالمللی همكاری نمایند و شورای امنیت كه طبق منشور ملل متحد میبایست حافظ امنیت بینالمللی باشد، عملاً به صحنهای برای رقابت دو ابرقدرت تبدیل شده بود؛ زیرا ابرقدرت شوروی هر چند كه عضو دائمی شورای امنیت بود ولی سازمان ملل را نهادی امپریالیستی میدانست كه ایالات متحده امریكا آن را تأسیس كرده و در جهت منافع آن كشور است. به همین دلیل سازمان ملل متحد و ركن بسیار مهم آن، شورای امنیت، كه بانی امنیت بینالمللی بود، نتوانست از طریق اقدام دستهجمعی به حل و فصل مناقشات بپردازد.
این ساختار سبب شد كه در آغاز تجاوز عراق به ایران، دو ابرقدرت موضع صریحی علیه آن نگیرند؛ زیرا هر كدام به دلایلی موافق تضعیف و حتی نابودی انقلاب اسلامی بودند. هر یك از آنها به جای تلاش برای ایجاد صلح بین ایران و عراق از طریق شورای امنیت، سعی میكرد كه از وضعیت موجود حداكثر استفاده را به نفع خود بنماید و حتی از تداوم جنگ نیز ناراضی نباشند. دو ابرقدرت دیدگاههای متفاوتی درباره جنگ ایران و عراق داشتند. بنابراین قطعنامههایی را كه شورای امنیت صادر میكرد از استحكام چندانی برخودار نبود و همه بر اساس "توصیه" تنظیم شده بود كه به نظر میرسد ابرقدرتها با صدور آن قصد نداشتهاند واقعاً به منازعه ایران و عراق خاتمه دهند. به عبارت دقیقتر، یكی از اصول منشور سازمان ملل، یعنی اقدام دستهجمعی برای برقراری امنیت بینالمللی، معنایی نداشت. این وضعیت موجب گردید كه شورای امنیت نتواند به وظیفه خود طبق منشور عمل كند و به این ترتیب جنگ ایران و عراق هشت سال تداوم یافت.
با وجود ساختار دو قطبی مذكور، در اوایل سال 1985، تغییری در سیاستهای اتحاد جماهیر شوروی صورت گرفت كه سبب نزدیكی دو ابرقدرت گردید؛ جنگ سرد میان آنها كمرنگ شد و زمینه همكاری در شورای امنیت سازمان ملل متحد فراهم گردید. این امر موجب گردید كه دو ابرقدرت شوروی و امریكا در سال 1987 برای خاتمه جنگ ایران و عراق با همدیگر همكاری كنند. به دنبال آن قطعنامه 598 را بر اساس فصل هفتم منشور سازمان ملل تنظیم كردند و "تصمیم" گرفتند كه به هر نحو ممكن به جنگ پایان بخشند.