در این مقاله، تلاش شده است تا ضمن تشریح استراتژی سیاست خارجی سوریه در نزدیكی به ایران، زمینه های سیاست و عملكرد این كشور در طی جنگ تحمیلی بررسی شود.

 

pdfمتن مقاله511.93 KB

مقدمه

بروز جنگ بين دو كشور تهديدها و فرصت هايي را متوجه كشورهاي ثالث مي كند و آنها را وا مي دارد تا براي دفع تهديدات و استفاده از فرصت ها، در قبال جنگ و كشورهاي درگير موضعگيري كنند. جنگ ايران و عراق نيز ازاين قاعده مستثني نبود. با آغاز جنگ، كشورهاي ثالث مطابق تصوري كه از منافع ملي ، تهديدها و فرصت هاي پديد آمده داشتند، موضع خود را در قبال آن تعريف كردند. در اين زمينه، موضعگيري كشورهاي جهان عرب با توجه به اين كه عراق كشوري عربي است، بسيار مهم بود. به استثناي سوريه و ليبي، ديگر كشورهاي عرب يا از عراق حمايت كردند يا موضع بي طرفي را در پيش گرفتند. طي اين جنگ، موضع سوريه به منزله  يكي از مهم ترين كشورهاي خاورميانه و در عين حال، هم مرز با عراق، پيامدهاي درخور توجهي داشت. در حالي كه از سوريه به عنوان عضوي از اتحاديه عرب انتظار مي رفت عراق را در جنگ با يك كشور غير عرب ياري كند، اين كشور با اتخاذ يك سياست راهبردي به مهم ترين متحد ايران تبديل شد و روابط خود را در عرصه  نظامي و اقتصادي به نحو چشمگيري با ايران ارتقا بخشيد. استراتژي سوريه با توجه به روابط نزديكي كه با اتحاد جماهير شوروي و بلوك شرق داشت، بر پيچيدگي تحليل جنگ ايران و عراق در عرصه  روابط بين الملل و نگرش دو ابرقدرت افزود و باعث شد جنگ ايران و عراق به شكاف قومي فارس و عرب يا شيعه و سني تبديل نشود. از اين رو، بررسي نقش سوريه در جنگ مزبور و روابط اين كشور با ايران و نيز استراتژي آن در قبال عراق ضرورت انجام تحقيق دقيقي را طلب مي كند. در اين مقاله، تلاش شده است تا ضمن تشريح استراتژي سياست خارجي سوريه در نزديكي به ايران، زمينه هاي سياست و عملكرد اين كشور در طي جنگ تحميلي بررسي شود. بدين ترتيب، اين پرسش مطرح مي شود كه چه عواملي باعث شد تا سوريه به منزله  يك كشور عرب با وقوع جنگ تحميلي، به ايران به عنوان يك كشور غير عرب نزديك شود و نقش فعالي را در جنگ ايفا كند؟ براي پاسخ بدين پرسش مي توان اين فرضيه را در نظر گرفت كه مواضع سوريه در جنگ تحميلي در چارچوب ملاحظات اين كشور در دفع تهديدها و بهره گيري از فرصت هاي ناشي از جنگ طراحي شده بود. اين كشور به منزله كشوري كه دو جنگ بزرگ را با اسرائيل پشت سر گذاشته بود و در وضعيت نه جنگ نه صلح به سر مي برد و در نتيجه، هر لحظه امكان تجاوز نظامي اسرائيل وجود داشت، ناچار بود همواره متحداني را در كنار خود داشته باشد. در اين راستا، هرچند عراق و مصر به منزله دو كشور قدرتمند منطقه خاورميانه مناسب ترين گزينه ها براي اتحاد با سوريه محسوب مي شدند، اما به دليل اختلافات حاد ميان سوريه و آنها، اين اتحاد ميسر نبود، در حالي كه حكومت انقلابي ايران با انديشه هاي ايدئولوژيك و ضد اسرائيلي و پتانسيل خوبي كه از نظر نظامي و اقتصادي داشت، گزينه  مناسبي براي خارج كردن ديپلماسي سوريه از انزوايي كه در آن گرفتار آمده بود، به نظر مي رسيد. از اين رو، اين كشور طي جنگ تحميلي از ايران حمايت كرد.

الف) نگرش ها و گرايش ها در سياست خارجي سوريه

هر كشوري براي ترسيم استراتژي سياست خارجي خود همواره مي كوشد تا اين سياست ها در راستاي تأمين منافع ملي اش تعيين شود، به عبارت ديگر، منافع ملي مهم ترين عامل در سياست گذاري  كشورهابه حساب مي آيد. سوريه نيز در استراتژي اي كه در جنگ ايران و عراق در پيش گرفت، كوشيد تا منافع ملي اش به بهترين شكلي تضمين شود. در ترسيم منافع ملي و استراتژي اين كشور در قبال جنگ مي توان عوامل زير را مؤثر دانست:

1) نظام سياسي سوريه و شخصيت  حافظ اسد

نظام سياسي سوريه از جمله نظام هاي تك حزبي جهان مي باشد و حزب بعث در تمام اركان حكومت ذي نفوذ است. انديشه بعث از جمله ايدئولوژي هايي بود كه در نيمه اول قرن هيجدهم، برخي از كشورهاي عرب  خاورميانه، مانند سوريه، عراق، اردن و لبنان را تحت تأثير قرار داد. تحت تأثير اين انديشه كه برگرفته از مكتب سوسياليسم بود، حكومت هايي در سوريه و عراق به قدرت رسيدند. فرآيند به قدرت رسيدن حزب بعث در سوريه فراز و نشيب هاي فراواني را پشت سر گذاشت تا اين كه توانست به قدرتمندترين حزب اين كشور تبديل شود. حافظ اسد به عنوان يكي از افسران بعثي از سال 1960 به تدريج قدرت سياسي را در دست گرفت. وي از جمله رهبران سياسي خاورميانه بود كه زمام امور كشور را در شرايط خاصي عهده دار شد و توانست طي سه دهه حكومت بر سوريه، چالش هاي سياسي، نظامي و اقتصادي عمده اي را پشت سر گذارد. وي طي سال هاي حكومت خود، استراتژي راهبردي و حركت سياسي اش را بر محورهاي زير استوار كرد:

الف) اولويت دادن به منافع ملي سوريه (وحدت، امنيت و رفاه داخلي و اقتدار خارجي) بر هر عامل ديگري؛

ب) حضور فعال سوريه در همه  تحولات سياسي، اقتصادي منطقه و استفاده از فرصت هاي طلايي به دست آمده براي پيشبرد استراتژي كلان آن كشور؛ و

ج) درك درست از واقعيت هاي داخلي سوريه، جهان عرب و تحولات بين المللي و پرهيز از شعارزدگي بي حاصل و تبديل كشور به يك قدرت موازنه گر در تحولات جهان عرب.(1)

<img alt=ديدار آيت الله خامنه اي با حافظ اسد src=Image/PMNE0312.jpg align=left Border=1>

حافظ اسد با درك صحيحي كه از اوضاع داخلي سوريه و شرايط منطقه اي داشت، براي تحقق استراتژي هاي مزبور به تاكتيك هاي مختلفي متوسل شد. براي نمونه، در راستاي تحقق استراتژي اول، نخست جنگ با اسرائيل را در سال 1973 برگزيد و در شرايطي كه نتوانست از راه جنگ به هدف خود دست يابد، هرگز بر يك امر ناممكن نظامي تأكيد نكرد و به وادادگي سياسي و تسليم به دشمن متوسل نشد، بلكه به گسترش متحدان خود در ميان همسايگان و جهان عرب با هدف فشار سياسي بر اسرائيل پرداخت. اتخاذ روش هاي معقول و راهبردي در برخورد با تحولات در خاورميانه و جهان از جمله تاكتيك هاي حافظ اسد براي جلب حمايت و همكاري ملت هاي همسايه بود.(2) جنگ ايران و عراق حافظ اسد را در برابر يكي از مهم ترين بحران هاي منطقه اي قرار داد كه وي در طول دوران حكومتش آن را تجربه كرد. او به خوبي مي دانست كه هر گونه موفقيت عراق در اين جنگ، تهديد بالقوه اي براي سوريه خواهد بود و چه بسا، اين كشور پس از موفقيت در برابر ايران، تمام انرژي خود را براي تصفيه حساب با سوريه به كار گيرد؛ بنابراين، با تلقي صحيحي كه از روند جنگ داشت، به حمايت از ايران پرداخت.

2) پيشينه روابط سوريه و عراق

سوريه و عراق از جمله كشورهايي هستند كه پس از شكست امپراتوري عثماني در جنگ جهاني دوم و استقلال مناطق تحت سلطه  اين امپراطوري به عنوان كشور مستقلي پديد آمدند. اين دو كشور از بدو شكل گيري به دليل داشتن مرز و منافع اقتصادي مشترك، روابط سياسي و اقتصادي نزديكي را با هم برقرار كردند.

روابط سوريه و عراق در نتيجه  شكل گيري و حاكميت انديشه بعث در اين كشورها به سرعت گسترش يافت و انديشه  ايجاد كشور واحدي با عنوان جمهوري متحده عربي مركب از مصر، سوريه و عراق باعث شد تا اين كشورها به يكديگر نزديك تر شوند. البته، به دليل اختلافات ايدئولوژيكي كه بين انديشه  بعث و ناسيوناليسم ناصري وجود داشت، هرگز اين وحدت جامه  عمل به خود نپوشيد. با گذشت زمان، تفاوت ديدگاه ها و روش ها بين حزب بعث عراق و سوريه و نيز تغييراتي كه در كادر رهبري سياسي دو كشور ايجاد شد، مشكلاتي را در روابط آنها پديد آورد. در سال 1969، تعدادي از ناسيوناليست هاي حزب بعث به رهبري حافظ اسد در سوريه به قدرت رسيدند. هم زمان با آن، در عراق نيز، طي يك كودتاي بدون خونريزي، حسن البكر قدرت را در دست گرفت.(3) طي سال 1971، روابط سوريه و عراق به دليل دخالت هاي بغداد در امور داخلي دمشق تيره شد. در اين زمان، صدام حسين، معاون البكر در شوراي فرماندهي عراق، بود.(4)

پس از جنگ اعراب و اسرائيل در سال 1973، روابط عراق و سوريه به شدت تيره شد. بعد از سازش مصر و اسرائيل در سال 1975 و نيز ناكارآمدي حمايت هاي نظامي عراق در جريان جنگ، حافظ اسد ناچار شد درباره منطقه جولان با اسرائيل سازش كند. پس از آن، دستگاه هاي تبليغاتي عراق و كادر سياسي اين كشور جنگ تبليغاتي شديدي را عليه رهبران سوري به راه انداختند و حافظ اسد را با اطلاق عنوان شكست طللب به دليل انعقاد موافقت نامه با اسرائيل سرزنش كردند و وي را هم سطح سادات قرار دادند.(5) در برابر حملات تبليغاتي عراق به دليل پذيرش قطع نامه  242 سازمان ملل از سوي سوريه، حافظ اسد هدف عراق از مشاركت در جنگ با اسرائيل را بهره برداري تبليغاتي توصيف و از حجم ناچيز كمك هاي نظامي اين كشور در جنگ سال 1973 انتقاد كرد.(6)

انعقاد قرارداد 1975 الجزاير بين ايران و عراق و آسودگي خيال رهبران بغداد از خطراتي كه از ناحيه  تهران احساس مي كردند، هم زمان با افزايش قيمت نفت و رونق اقتصادي اين كشور، دست بغداد را براي مداخله در امور سوريه باز گذاشت. در مقابل آن، حافظ اسد توافق 1975 الجزاير را محكوم و عراق را به اتحاد با امپرياليسم و تسليم حقوق اعراب متهم كرد. عراق نيز اقدام سوريه را در ساخت سدطبقه روي فرات محكوم و اعلام كرد كه سوريه عمداً براي به خطر انداختن زندگي سه ميليون كشاورز عراقي به اين كار اقدام كرده است.(7)

به طور كلي، از سال 1975 به بعد، عراق و سوريه حملات تبليغاتي شديدي را عليه يكديگر به راه انداختند. دستگيري هواداران جناح هاي سوري و عراقي بعث در دو كشور، تحركات نظامي، تهديدهاي مرزي و ايجاد انفجاردر پايتخت ها، از اقدامات عادي دو رژيم بعثي عليه يكديگر بود. اين روند تا سال 1977 ادامه يافت. اقدام سادات در گشودن باب مراودات با اسرائيل در سال 1977 براي برقراري صلح در خاورميانه، موقعيت سوريه كه همواره داعيه مبارزه با اسرائيل را داشت، تضعيف كرد. از سوي ديگر، اقدام نيروهاي سوري در لبنان در حمله به فلسطينيان به كاهش حمايت هاي مالي اعراب از سوريه منجر شد و اين كشور را با بحران اقتصادي شديدي روبه رو كرد. بدين ترتيب، سوريه به شدت به متحدي براي جايگزيني مصر نياز داشت و بجز عراق، هيچ كشور عربي ديگري از شرايط لازم براي كمك برخوردار نبود.(8) از اين رو، به ابتكار حافظ اسد، مذاكراتي براي رفع اختلافات دو كشور آغاز شد كه نويد اتحاد با ثباتي را مي داد. اين مذاكرات كه تا سال 1979 به طول انجاميد، با روي كار آمدن صدام حسين و اتهامي كه به سوريه مبني بر تدارك توطئه اي عليه حكومت بغداد وارد كرد، همراه با تصفيه خونيني كه از طرفداران سوريه در عراق انجام داد، عملاً به جايي نرسيد و بار ديگر، جنگ سرد بر روابط دو كشور سايه افكند.(9) تجاوز نظامي عراق به ايران كه سوريه از پيروزي انقلاب اسلامي در آن كشور استقبال و آن را در راستاي تقويت جبهه  مبارزه با اسرائيل قلمداد كرده بود، باعث شد دستگاه ديپلماسي سوريه تا مدتي به شوك دچار شود و از نشان دادن واكنشي فوري اجتناب كند. بعد از انقلاب، با توجه به بحران شديد داخلي و مشكلاتي كه در ساختار نظامي ارتش ايران روي داده بود، احتمال پيروزي عراق دور از دسترس نبود. در صورت پيروزي نظامي عراق بر ايران يا دست كم، جداسازي مناطق اشغال شده از ايران با توجه به اين كه بخش عظيمي از پتانسيل اقتصادي و منابع نفتي اين كشور در اين مناطق قرار داشت، عراق به قدرت بلامنازع منطقه اي تبديل مي شد و بعيد نبود كه پس از ايران، به تصفيه حساب با سوريه بپردازد. البته، ا ين پيش فرض ها به واقعيت نپيوست و ارتش عراق پس از پيشروي هايي كه در خاك ايران داشت، با مقاومت مردمي روبه رو و متوقف شد. وجود اراده  مقاومت مردمي در برابر اشغالگري ها در نزد ايراني ها و موفقيت هايي كه در برابر ارتش عراق داشتند، باعث شد تا حكومت سوريه به حمايت از ايران برخيزد. در اين راستا، حافظ اسد طي سخناني، تجاوز عراق به ايران را محكوم كرد، در بخشي از اين سخنراني آمده است: <عراق كشوري عربي است كه ملت و ارتش آن ملت و ارتش ماست و سرنوشت آن سرنوشت ما و ايران كشوري است در همسايگي امت عرب كه در آن انقلابي اسلامي، كه با مبارزه  اعراب عليه دشمن صهيونيستي پيوند دارد، روي داده است و اعراب پيروزي انقلاب را در ايران پيروزي خود به شمار مي آورند... جاي هيچ گونه شك و ترديد نيست كه اين جنگ به گونه اي مثبت، با مصالح و خواسته هاي اعراب ارتباطي ندارد... در نتيجه‡  اين جنگ مسئله  فلسطين اهميت خود را در سطح عربي از دست داد و اهميتي ثانوي يافت و امكانات نظامي و اقتصادي عراق از گردونه  درگيري اعراب و اسرائيل خارج شد... اين جنگ به خاطر اصول، اهداف و مصالح عرب شكل نگرفته... و بر اين اساس بر ما بود كه عليه اين جنگ موضع  بگيريم و به تمام معني كلمه ضد آن باشيم...>.(10)

3) موقعيت منطقه اي سوريه

از دهه 60 به بعد، سوريه همواره با دو مسئله  مهم منطقه اي، يعني كشمكش با اسرائيل و اوضاع بحراني لبنان روبه رو بوده است.

الف) كشمكش با اسرائيل

با اشغال فلسطين و تشكيل كشور اسرائيل، بزرگ ترين تهديد امنيتي براي سوريه شكل گرفت. دو كشور طي سال هاي 1967 و 1973 به جنگ با يكديگر مبادرت كردند كه نتيجه آن، اشغال بلندي هاي منطقه  جولان سوريه از سوي ارتش اسرائيل بود. پس از آن، علي رغم ميانجيگري بين المللي و پذيرش قطع نامه  338 شوراي امنيت سازمان ملل از سوي سوريه و توقف درگيري نظامي بين دو كشور، معاهده  صلحي منعقد نشد و وضعيت نه جنگ و نه صلح بين دو كشور برقرار گرديد.(11) وجود چنين وضعيتي با توجه به اين كه اسرائيل از نظر نظامي، روز به روز قدرت بيشتري مي يافت و از نظر سياسي نيز، پشتيباني قاطع امريكا و بيشتر كشورهاي اروپايي را در اختيار داشت و هم چنين، توسعه طلبي ارضي نيز همواره يكي از استراتژي هاي اين كشور محسوب مي شد، باعث شد تا سوريه همواره از ناحيه  اين كشور احساس خطر كند. بدين دليل، استراتژي سياست خارجي اين كشور به گونه اي طراحي شد كه متحداني را در سطح منطقه جذب كند تا در صورتي كه اين كشور هدف حمله  اسرائيل قرار گرفت، بتواند با اتكا به حمايت هاي آنها با اسرائيل مقابله كند.

ب) اوضاع بحراني لبنان

سوريه كشوري است كه بيشترين مرز زميني را با لبنان دارد. اين كشور به دلايل گوناگون، در بحران داخلي لبنان نقش داشته و از اوضاع سياسي - اجتماعي حاكم بر آن متأثر بوده است. جنگ و بحران داخلي در لبنان و همجواري اين كشور با اسرائيل، حضور تعداد بسياري از پناهندگان فلسطيني در آن و به هم خوردن توازن سياسي - اجتماعي، اقدام تلافي جويانه  اسرائيل در مقابل حملات چريكي و اشغال بخش هايي از جنوب لبنان، منازعات گروه ها و جناح هاي ذي نفوذ و به تبع آن، بي ثباتي در امنيت و حاكميت سياسي و نيز تبديل شدن لبنان به صحنه  رقابت قدرت هاي بزرگ و منطقه اي و ... به نوعي امنيت ملي سوريه را در معرض خطر قرار داده است؛ بنابراين، سوريه براي كاهش مخاطرات و تهديد امنيت ملي اين كشور و افزايش امكانات و قابليت پيشبرد اهداف استراتژيك و منافع ملي خود، طي بحران داخلي لبنان، سياست مديريت و اداره  بحران را اتخاذ كرد.(12)

پيش از آغاز جنگ ايران و عراق، سوريه با عراق بر سر گسترش حوزه نفوذشان در لبنان رقابت تنگاتنگي داشت. به دليل وجود احزاب بعثي وابسته به سوريه و عراق در لبنان، اين كشور براي دمشق و بغداد اهميت خاصي داشت؛ مسئله اي كه حتي تا مرحله  درگيري نظامي بين نيروهاي دو كشور در لبنان و حمله به سفارت عراق در بيروت نيز پيش رفت.(13) از سوي ديگر، ايران نيز در صحنه  سياسي لبنان حضور فعالي داشت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بين ايران و شيعيان لبنان ارتباط تنگاتنگي پديد آمد و بر خلاف رقابت خصمانه سوريه با عراق در لبنان، بين تهران و دمشق در اين زمينه همكاري گسترده اي وجود داشت.

4) موقعيت سوريه در جهان عرب

موقعيت ژئوپليتيك سوريه به دليل همسايگي با اسرائيل، لبنان و عراق و هم چنين، دسترسي به سواحل درياي مديترانه، شرايط ويژه اي را از نظر سياسي و اقتصادي به اين كشور بخشيده است. سواحل سوريه در درياي مديترانه يكي از با صرفه ترين راه ها براي صدور نفت عراق و كويت است، به طوري كه تا سال 1979، عراق با احداث خط لوله اي به بنادر سوريه، بيش از نيمي از نفت صادراتي خود را از اين طريق صادر مي كرد؛ اقدامي كه منافع اقتصادي شاياني را براي سوريه در پي داشت. از نظر سياسي نيز، سوريه همواره در جهان عرب يكي از كشورهاي تأثيرگذار بوده است، اين كشور به دليل رويارويي نظامي با اسرائيل، موضع سازش ناپذيرش در برابر اين رژيم و هم چنين نفوذي كه بر گروه هاي مبارز فلسطيني دارد، همواره از كشورهاي پيشرو عرب بوده است. اين وضعيت با توجه به سازش تعدادي از كشورهاي عربي با اسرائيل، باعث شده تا بر اهميت مواضع ضد اسرائيلي سوريه افزوده شود. تحت تأثير اين سياست، سوريه، كه از نظر اقتصادي همواره با مشكل روبه رو بوده، از كمك هاي سخاوتمندانه كشورهاي ثروتمند عرب، مانند عربستان و كشورهاي حوزه خليج فارس برخوردار بوده است.

پس از اين كه مصر - به عنوان متحد نزديك سوريه و رهبر جهان عرب - به امضاي قرارداد صلح با اسرائيل تن داد، سوريه از نظر سياست خارجي، در انزوا قرار گرفت و از نظر امنيتي، موقعيت شكننده اي پيدا كرد. با طرد مصر از سوي اتحاديه عرب، سوريه كوشيد تا نقش رهبري مصر را در بين كشورهاي عرب بر عهده بگيرد. در نتيجه، رهبران اين كشور تلاش كردند تا با نزديكي به عراق و رفع اختلافات با اين كشور، هم ضريب امنيتي خود را بالا ببرند و هم با اتخاذ سياست هاي موازي در كنار يكديگر، ساير كشورهاي عرب را به دنبال خود بكشانند، اما پس از آن كه اظهار شد كودتاي جولاي 1979 عراق از سوي سوريه ترتيب داده شده است، ناكامي اين كشور از هر گونه اقدام واقعي براي تجديد روابط با عراق و آغاز دور جديدي از جنگ سرد، هر گونه تصوري را براي ايجاد يك اتحاد عربي كه بتواند موازنه اي را در برابر قدرت اسرائيل ايجاد كند، نقش بر آب كرد. سوريه هم چنان، نگران بود؛ حالا  كه مصر به اردوگاه غرب ملحق شده، ديگر كشورهاي ضعيف عرب، مانند اردن نيز به آن سو سوق داده شوند، موضوعي كه انزواي بيشتر سوريه را در پي داشت.(14) بدين ترتيب، از نظر موقعيت منطقه اي، سياست سوريه در حمايت از ايران قابل توجيه بود و مي توانست راه حلي براي بن بست اين كشور باشد.

<img src=Image/PMNE0313.jpg align=left Border=1>

5) پيشينه روابط سوريه و ايران

فراز و نشيب روابط سوريه با ايران در طول دوره  حكومت پهلوي چشمگير بود. طي اين دوره، روابط دو كشور تحت تأثير روابط ايران و اسرائيل و نيز در چارچوب دفاع از منافع جهان عرب قرار داشت. هر چند دوكشور با يكديگر روابط ديپلماتيك و اقتصادي داشتند، اما سطح اين روابط به هيچ وجه مطلوب نبود.

سقوط شاه و پيروزي انقلاب اسلامي همكاري گسترده و استراتژيك بين دو كشور را موجب شد و انقلاب زمينه  ظهور يك نظم منطقه اي جديد را با وجهه  ايراني پديد آورد. قدرت واقعي اسلام انقلابي ثابت كرد كه امكان ساختن يك نظم نوين منطقه اي با محوريت ايران ضرورتاً وهم و گمان نيست.(15) حكومت جديد تهران به سرعت روابط مستحكمي را با سوريه و سازمان آزادي بخش فلسطين برقرار كرد. در اين راستا، گرايش ضد اسرائيلي اين حكومت، مبناي اين اتحاد قرار گرفت.(16)

هر چند انقلاب اسلامي ايران برخلاف انديشه بعث به عنوان عاملي براي بيداري نيروهاي اسلامي، بود، اما حكومت سوريه تحت رهبري حافظ اسد از اين انقلاب حمايت كرد و سوريه جزء نخستين كشورهاي عرب بود كه نظام سياسي جديد ايران را به رسميت شناخت. هم چنين، رهبر اين كشور به دليل علوي بودنش، همواره موج انقلابي شيعه را ارج مي گذاشت.(17)

موضع ضد اسرائيلي ايران و حمايت هايي كه از مبارزات مبارزان فلسطيني عليه اسرائيل به عمل مي آورد، باعث رويكرد مثبت سوريه نسبت به ايران شد. انقلاب اسلامي تحولي اساسي در ساختارهاي حكومتي ايران، به ويژه در عرصه  سياست خارجي ايجاد كرد. در واقع، پس از انقلاب، استراتژي سياست خارجي ايران بر اساس اصل نه شرقي نه غربي، نفي هر گونه سلطه و سلطه پذيري، حمايت از نهضت ها و جنبش هاي انقلابي در كشورهاي اسلامي و تلاش براي صدور انقلاب اسلامي به ساير ممالك اسلامي قرار داشت.(18) احتمال نشر عقايد انقلابي در كشورهاي منطقه - كه از نظر وجود گروه هاي ناراضي در اين كشورها ممكن بود - باعث شده بود تا بيشتر همسايگان ايران،به ويژه كشورهاي عرب، انقلاب اسلامي را تهديدي عليه امنيت خود تلقي كنند و در برابر آن موضع  بگيرند.(19) اين ديدگاه باعث شد كه جمهوري اسلامي ايران از نظر ديپلماتيك تحت فشار قرار گيرد، به طوري كه هم زمان با آغاز تجاوز نظامي عراق، ايران از نظر سياست خارجي در حالت انزوا قرار داشت. به دليل آن كه انقلاب اسلامي توازن منطقه اي و بين المللي را بر هم زده بود، حمله نظامي عراق به ايران، رضايت ضمني دو ابرقدرت امريكا و شوروي و نيز بسياري از كشورهاي محافظه  كار منطقه را به همراه داشت. در چنين وضعيتي، استراتژي سياست خارجي ايران در راستاي جذب كشورهاي دوست و جلب حمايت آنها براي گذر از بحران جنگ بود. بالطبع، مواضع مثبت كشورهايي، مانند سوريه، ليبي، يمن جنوبي و سازمان آزادي بخش فلسطين، كه همگي جزء كشورهاي عرب به شمار مي رفتند، براي ايران موهبت بزرگي به شمار مي آمد، از اين رو، كوشيد تا به هر ترتيب، حمايت اين كشورها را هم چنان حفظ كند. در اين راستا، بين كشورهاي ياد شده، حمايت سوريه اهميت بيشتري داشت؛ زيرا: 1) براي ايران سوريه يكي از مهم ترين كشورهاي خاورميانه و با قدرت تأثيرگذاري بالا در بين ساير كشورها بود؛ 2) حمايت اين كشور از ايران در شرايطي كه مرزهاي زميني گسترده و اختلافات شديدي با عراق داشت، باعث مي شد تا عراق همواره از ناحيه سوريه احساس خطر كند و اتحاد ايران و سوريه مي توانست از توسعه طلبي هاي بيشتر عراق بكاهد؛ و 3) سوريه به دليل تجربه  جنگ هايي كه با اسرائيل داشت، از نظر مهارت هاي نظامي و تسليحات، جزء كشورهاي قدرتمند منطقه محسوب مي شد و مي توانست در مواقع لزوم، به ياري ايران برخيزد. از سوي ديگر، از نظر بين المللي، روابط نزديك سوريه با شوروي كانال ارتباطي با ارزشي براي ايران با ابرقدرتي بود كه به نحو خطرناكي در مرزهاي شمالي ايران حضور داشت.(20) علي رغم سركوب طرفداران شوروي و حزب توده از سوي نيروهاي انقلابي ايران، مقامات تهران به خوبي مي دانستند كه به روابط با شوروي نياز دارند. هر چند رابطه  دو كشور همواره برقرار بود، اما به دليل خطري كه روس ها از صدور انديشه هاي انقلابي به جمهوري هاي مسلمان نشين خود احساس مي كردند، سطح روابط دو كشور در سطح پاييني قرار داشت. در اين ميان، نقش مثبت سوريه ممكن بود به موضع مثبت شوروي براي پاسخ به نيازهاي تسليحاتي ايران در طول جنگ كمك كند، همان طور كه در مباحث آينده، بحث خواهد شد، اين پيش بيني ايران به وقوع پيوست و سوريه به كانال مهمي براي انتقال تسليحات روسي به ايران تبديل شد.(21)

براي سوريه نيز ارتباط با ايران منافع مهمي را در بر داشت. بدين ترتيب كه انقلاب ايران باعث شده بود تا سوريه از مشكلات فراواني كه با حكومت پيشين ايران داشت، رهايي يابد و به جاي حكومتي كه با منافع سوريه تضادهاي زيادي داشت، حكومتي به قدرت رسيده بود كه اشتراك منافع زيادي با حكومت دمشق داشت. هر چند جنگ ايران و عراق مورد مخالفت سران سوريه قرار داشت، اما آنها از اين كه توجه عراق از سوريه به جانب ديگري معطوف شده بود، راضي به نظر مي رسيدند. براي سوريه تهاجم عراق به ايران چشم اندازي از شكست نظامي و سقوط حكومت صدام را نشان مي داد. در بهترين حالت، يك جنگ طولاني و سنگين، كه عراق را در ايران گرفتار كرده و امكاناتش را تحليل برده و توجه آن را از سوريه برگرداند، ايده آل حكومت دمشق بود و در سطح گسترده اي، فرصت مانور زيادي را براي حكومت حافظ اسد در شرق فراهم مي كرد.(22) افزون بر اين، جنگ ايران و عراق باعث شد تا سوريه ديپلماسي فعالي را در سطح منطقه اي دنبال كند و بتواند با روش هاي ديپلماتيك - كه در  زمينه آنها بسيار ماهر بود - به مزاياي سياسي و اقتصادي چشمگيري دست يابد.

6) اوضاع داخلي سوريه

پيش از آغاز جنگ ايران و عراق، سوريه از نظر اقتصادي با مشكلات حادي روبه رو بود. پيش از جنگ، اقتصاد سوريه به حق ترانزيتي كه از عبور نفت عراق از آن كشور دريافت مي كرد، وابسته بود. اين منبع درآمد افزون بر اين كه سالانه مبلغ درخور توجهي از بودجه  سوريه را تشكيل مي داد، به اين كشور امكان مي داد تا از امتياز خريد نفت ارزان قيمت نيز برخوردار باشد. وابستگي متقابل اقتصاد سوريه و عراق به اين خط لوله و سياست سوريه مبني بر استفاده از اين امر به عنوان اهرم فشاري عليه حكومت عراق باعث شد تا رژيم عراق به احداث خطوط لوله اي به بندر اسكندرون تركيه و بندر فاو در جنوب اين كشور اقدام كند. بدين ترتيب، عراق از وابستگي خود به سوريه تا اندازه  زيادي كاست.هم چنين، با توجه به اختلافات شديدي كه درباره  لبنان با سوريه پيدا كرده بود، از اين خط لوله به منزله  اهرم فشاري عليه اين كشور استفاده كرد، به طوري كه از سال 1976 تا 1979 صدور نفت خود را از طريق خط لوله سوريه قطع كرد؛(23) اقدامي كه خسارات شديدي را به اقتصاد سوريه وارد آورد و اين كشور را به كمك هاي كشورهاي ثروتمند عرب همچون عربستان و كويت وابسته كرد. هر چند بهبود نسبي روابط عراق و سوريه در 1979 باعث صدور دوباره  نفت از اين مسير شد، اما با توجه به انعقاد قرارداد جديد و كاهش تعرفه ترانزيت نفت، اقتصاد سوريه هم چنان در وضعيت نامناسبي باقي ماند.(24)

از سوي ديگر، سياست سوريه در لبنان و درگيري هايي كه با گروه هاي فلسطيني در اين كشور داشت، باعث شد تا كشورهاي كمك كننده به سوريه در اعتراض به اين كشور و تحت فشار قرار دادن آن براي تغيير رويه اش در لبنان، ميزان كمك هاي اقتصادي اعطايي خود را كاهش دهند؛(25) مسئله اي كه باعث شد تا سوريه با بحران اقتصادي شديدي رو به رو شود.

سوريه در داخل كشور نيز از نظر امنيتي با مشكلاتي روبه رو بود كه بيشتر از دخالت هاي عراق سرچشمه مي گرفت. حزب بعث سوريه از هنگام روي كار آمدن با مبارزه جويي مسلمانان سني مذهب روبه رو شد. در حكومت حافظ اسد، علوي ها حاكميت داشتند و اين حاكميت را به قيمت سقوط بورژوازي تجاري سني كسب كرده بودند؛ موضوعي كه به مخالفت آنها با حاكميت وي انجاميد. علوي بودن حافظ اسد و طرفدارانش دليلي كافي براي متهم كردن طرفداران حزب بعث به كفر از سوي مسلمانان سني بود.(26) تحت تأثير اين تفكر جنبش بنيادگراي سني از سوي اخوان المسلمين عليه حكومت حافظ اسد شكل گرفت كه از سوي مقامات امنيتي عراق در لبنان آموزش و تدارك مي شد. اين مسئله  كه تهديد امنيتي درخور توجهي را متوجه حكومت حافظ اسد مي كرد و مشروعيت و ثبات آن را به چالش مي كشيد.(27)

در اين وضعيت، گسترش روابط سوريه با ايران - كه از توازن اقتصادي خوبي برخوردار بود - مي توانست تا اندازه  زيادي از مشكلات اقتصادي سوريه بكاهد و با تحت فشار قرار دادن عراق، حمايت هاي اين كشور را از گروه هاي مخالف حافظ اسد به تأخير بيندازد.

با توضيحاتي كه درباره  زمينه هاي تصميم گيري سوريه براي حمايت از ايران در جنگ عراق عليه اين كشور گفته شد، در زير، عملكرد سوريه را طي دوره  جنگ تحميلي بررسي مي كنيم.

ب) عملكرد سوريه در جنگ ايران و عراق

عملكرد سوريه در طول دوره  جنگ ايران و عراق را مي توان به سه دوره  مشخص تقسيم كرد: مرحله  نخست، از آغاز تهاجم نظامي عراق به ايران و پيشروي در خاك اين كشور تا مواجه شدن با مقاومت مردمي و توقف پيشروي نيروهاي عراقي را در بر مي گيرد. مرحله دوم، از آغاز عمليات هاي نظامي موفق ايران تا آزادسازي خرمشهر و عقب راندن نيروهاي عراقي به پشت مرزهاي بين المللي را شامل مي شود و مرحله  سوم نيز، از آغاز عمليات هاي موفقيت آميز ايران در خاك عراق و تصرف بخشي از مناطق عراق در راستاي اجراي استراتژي تنبيه متجاوز تا پذيرش قطع نامه  598 را در بر مي گيرد. طي هر يك از اين دوره ها، استراتژي سوريه در حمايت از ايران از شدت و ضعف برخوردار بود و بر اساس شرايطي كه از نظر نظامي و سياسي حاكم بود، شكل مي گرفت.

1) مرحله نخست؛ از آغاز تهاجم عراق تا زمينگير شدن نيروهاي اين كشور

تهاجم عراق به ايران در 31 شهريورماه سال 1359 به ايجاد زمينه لازم براي يك اتحاد پيش بيني شده بين سوريه و ايران كمك كرد. حكومت سوريه در بدو اطلاع از تهاجم نظامي عراق، به نوعي شوك دچار شد. برپايه گزارش هاي موجود، حافظ اسد در 3 مهر ماه از پذيرش درخواست فرستاده ويژه رئيس جمهور ايران مبني بر صدور بيانيه اي در حمايت از اين كشور خودداري كرد. بي ترديد، مقامات سوري از اين نگران بودند كه عراق به يك پيروزي قاطع و سريع در برابر ايران دست يابد؛ بنابراين، در شرايط بحراني روزهاي نخست جنگ، حمايت از طرفي، كه به زعم آنها، در حال شكست بود، ريسك بزرگي محسوب مي شد.(28) با وجود اين، سوريه مقاديري سلاح و تجهيزات به ايران ارسال كرد كه در بين محموله ارسالي، موشك هاي زمين به هوا (سام 7) و موشك هاي ضدتانك روسي و مهمات توپخانه اي ديده مي شد.(29)

با توقف روند پيشروي ارتش عراق و زماني كه ناتواني ارتش اين كشور از شكست قطعي ايران، مشخص شد سوريه مواضع قاطعي را در محكوميت عراق و حمايت از ايران اتخاذ كرد. در اين راستا، سوريه با متهم كردن عراق به عنوان عامل امپرياليسم، جنگ را به نفع امريكا و براي انحراف اعراب در مبارزه با اسرائيل قلمداد كرد و از عراق به دليل اين كه به جاي همراهي با ايران و بهره برداري از پتانسيل اين كشور براي مقابله با اسرائيل به تهاجم عليه آن اقدام كرده است، به صراحت، انتقاد كرد.(30)

در اين مرحله، پشتيباني سوريه از ايران در دو فاز سياسي و نظامي صورت مي گرفت. در عرصه سياسي، حافظ اسد با تماس با پادشاهان عربستان و اردن كوشيد تا آنها را قانع كند كه براي توقف جنگ بر صدام فشار آورند.(31) هم چنين، وي طي سفر رسمي اي كه بلافاصله پس از آغاز جنگ به شوروي داشت، با صدور اعلاميه  مشتركي با برژنف از حق محروم نشدني ايران نسبت به سرنوشت مستقل و به دور از هرگونه نفوذ خارجي حمايت كرد.(32) جلوگيري از شكل گيري يك جبهه متحد عربي در برابر ايران يكي از مهم ترين اقدامات سوريه طي اين دوره بود. اين كشور گرايش هاي ناسيوناليستي و سياست هاي عراق در جهان عرب را زير سؤال برد و آن را علي رغم سرمايه  گذاري تبليغاتي فراوان براي نشان دادن جنگ ايران و عراق، به عنوان جنگ بين عرب و فارس و در تداوم جنگ هاي صدراسلام، ناكام گذاشت. با اين حال عراق موفق شد پشتيباني مالي و نظامي تعداد بسياري از كشورهاي عرب را به خود جلب كند. در اجلاس كشورهاي عرب در امان در سال 1980، مخالفت سوريه با شكل گيري اراده واحد عربي براي حمايت از عراق، باعث شد تا اين اجلاس دستاورد درخور توجهي براي عراق و حاميانش نداشته باشد.(33)

<img alt=ديدار حافظ اسد با ميرحسين موسوي src=Image/PMNE0315.jpg align=left Border=1>

در جريان ديدار حافظ اسد از شوروي اين كشور اجازه يافت تسليحات روسي را به ايران بفروشد. البته، در اوايل جنگ، تأثير حمايت نظامي سوريه از ايران، از حمايت هاي سياسي كم تر بود كه مي توان تفاوت ساختاري ارتش هاي دو كشور را دليل آن دانست. در واقع، ساختار ارتش سوريه بيشتر براساس تسليحات روسي و بلوك شرق شكل گرفته بود، در حالي كه ارتش ايران عمدتاً تسليحات ساخت غرب را در اختيار داشت و طبيعتاً، پيشتيباني از اين تسليحات و تهيه مهمات و قطعات يدكي لازم براي اين تسليحات از توان اين كشور خارج بود. البته، به مرور زمان و تنوع تسليحات ايران و تجهيز اين كشور با سلاح هاي روسي، كمك هاي نظامي سوريه نيز اهميت يافت. بجز كمك هاي تسليحاتي سوريه، اتحاد اين كشور با ايران باعث شد تا سوريه عراق را از نظر نظامي نيز تهديد كند، سوريه با استقرار نيروي زيادي در مرز مشتركش با عراق، باعث شد تا عراق براي دفع تهديد از ناحيه مرزهاي غربي اش، تعدادي از نيروهايش را از جبهه جنگ با ايران به مرز سوريه اعزام كند؛ مسئله اي كه كاهش توان نظامي عراق را باعث شد.(34)

بجز مواضع ياد شده، دولت سوريه براي حمايت از ايران، به سازماندهي مخالفان رژيم عراق پرداخت و با امكانات گسترده اي كه در اختيار آنان قرار داد، زمينه  ايجاد جبهه مقاومت در داخل عراق را فراهم كرد. كمك هاي سوريه بيشتر در اختيار جبهه ملي پيشرو عراق كه شامل گروه هاي مختلف از جمله كمونيست ها بود، قرار گرفت. هم چنين، با آموزش نيروها و ارسال سلاح به جلال طالباني، رهبر حزب ميهني كردستان عراق، (پاورقي 2) زمينه همكاري اين حزب را با جبهه ملي پيشرو عراق فراهم كرد. بدين ترتيب، اين گروه ها توانستند با وارد آوردن ضربات مستقيم به توان نظامي ارتش عراق، توان نظامي آن را تحليل برند و مناطق شمالي عراق را ناامن كنند.(35)

2) مرحله دوم: از عمليات ثامن الائمه تا فتح خرمشهر

طي اين دوره، ايران توانست ابتكار عمل را در جنگ به دست بگيرد. مردمي شدن جنگ، تصفيه ساختار سياسي ايران از نيروهاي غيرانقلابي و ليبرال و انسجامي كه از نظر ساختار نظامي ايجاد شد و نيز توجه خاصي كه به تقويت سپاه به منزله  يك نيروي انقلابي صورت گرفت، باعث شد تا اراده  جمعي كشور در راستاي جنگ بسيج شود؛ جرياني كه پيامد آن اجراي عمليات هاي نظامي پيروزمند بود. با اجراي عمليات هاي ثامن الائمه، فتح المبين و بيت المقدس بخش عمده اي از مناطق اشغالي بازپس گرفته شد و نيروهاي عراق به پشت مرزهاي بين المللي رانده شدند. موفقيت هاي نظامي ايران، سوريه را به ادامه استراتژي اي، كه در قبال جنگ اتخاذ كرده بود، ترغيب كرد. به دنبال اين پيروزي ها، سوريه به راحتي توانست مواضع خود را در حمايت از ايران علني كند. طي اين دوره، روابط ايران و سوريه در تمامي زمينه ها گسترش يافت.

سوريه در ادامه تلاش هاي سياسي خود براي تحت فشار قرار دادن عراق، رايزني هاي گسترده اي را براي تغيير محل كنفرانس سران كشورهاي غيرمتعهد از بغداد به كشور ديگري آغاز كرد. اين تلاش ها با اقدامات نظامي ايران براي ناامن جلوه دادن بغداد براي برگزاري چنين كنفرانسي، باعث شد تا سرانجام محل اين كنفرانس از بغداد به دهلي نو منتقل شود و از اين نظر، لطمه  جبران ناپذيري بر حيثيت بين المللي عراق وارد آيد.(36)

طي اين دوره، استراتژي ايران بر اين مبنا قرار گرفت كه هم زمان با فشار نظامي بر ارتش عراق، با قطع شريان هاي اقتصادي اين كشور زمينه سقوط آن را فراهم كند. در اين زمينه، رايزني هاي گسترده اي بين ايران و سوريه براي قطع صادرات نفت عراق از طريق سوريه صورت گرفت و طي مدت كوتاهي، دو كشور هيئت هاي سياسي و اقتصادي متعددي را به سوي يكديگر اعزام كردند. بايد يادآور شد كه خطوط لوله نفت عراق در سوريه به بندر بانياس در مديترانه و تريپولي در لبنان امتداد مي يافت و ظرفيت صدور نفت خط لوله سوريه روزانه 000/554 بشكه بود. بدين ترتيب، رقمي كه عراق در صورت قطع جريان نفت از دست مي داد، بالغ بر شش ميليارد دلار بود. افزون بر اين، اين مسئله اثرات رواني فراواني در داخل عراق داشت.(37) براي جبران خسارات وارده به سوريه در صورت قطع صدور نفت عراق، پروتكلي اقتصادي در سال 1982 بين ايران و سوريه به امضا رسيد. طبق اين قرارداد، ايران زيان 85 ميليون دلاري سوريه را بابت حق عبور نفت جبران مي كرد و معادل نفتي را كه دولت دمشق از رژيم بغداد دريافت مي كرد، با نفتكش ها به سوريه تحويل مي داد.(38) براساس اين قرارداد، مقرر شد ايران سالانه نه ميليون تن نفت به سوريه صادر كند روزانه بيست  هزار بشكه از آن به صورت رايگان و بقيه با تخفيف و صادرات متقابل فسفات از سوريه به اين كشور تحويل داده مي شد. قطع صادرات نفت عراق از طريق سوريه باعث شد تا صادرات نفت اين كشور به نصف كاهش پيدا كند.(39) معامله سوريه با ايران براي اين كشور بسيار سودآور بود؛ زيرا، آنها ضمن برخورداري از نفت رايگان، نفت ايران را با تخفيف مي خريدند. هم چنين از نفت خام سبك ايران براي شيرين كردن نفت سولفوردار خود و تصفيه آن در پالايشگاه هاي حمص و بانياس براي فروش با قيمت بالاتر در بازارهاي خارجي استفاده مي كردند.(40) با توجه به معاملات پاياپاي ايران و سوريه، تخفيف نفتي ايران از سال 1982، سالانه بين 150 تا 200 ميليون دلار براي ايران هزينه برداشت؛ موضوعي كه با توجه به مشكلات ناشي از جنگ براي ايران مبلغ درخور توجهي بود.(41)

قطع خط لوله صادرات نفت عراق از سوريه باعث شد تا اين كشور به خط لوله اي كه از تركيه عبور مي كرد، وابسته شود و با توجه به خرابكاري هايي كه كردهاي مخالف تركيه در اين خط لوله انجام مي دادند، آسيب پذيرتر گردد. در نتيجه، اين كشور براي جبران كاهش ظرفيت صادرات خود، با صرف هزينه سنگيني، ظرفيت خط لوله  تركيه را از هفتصد هزار بشكه به يك ميليون بشكه افزايش داد و هم زمان با آن، با كسب وامي دو ميليارد دلاري، احداث خط لوله جديدي را از طريق عربستان به درياي سرخ آغاز كرد.(42) هم چنين، در نتيجه فشاري كه بر اقتصاد عراق وارد شد، شيوخ خليج فارس كمك هاي مالي هنگفتي را در اختيار عراق قرار دادند.(43)

تهاجم نظامي اسرائيل به لبنان از جمله رويدادهاي مهم اين دوره، بود كه به دنبال آن و تهديد امنيتي شديدي كه براي سوريه ايجاد شده بود، رسانه هاي گروهي عراق طي حملات تبليغاتي، رفتار نيروهاي سوري را در لبنان عامل اصلي تهاجم اسرائيل عليه لبنان قلمداد كردند. پيامد مستقيم تهاجم اسرائيل به لبنان، خروج عرفات از بيروت بود. پس از اين امر، صدام براي دشمني با سوريه به تقويت و پشتيباني از وي پرداخت. در راستاي استراتژي جديد بغداد، محور منطقه اي جديدي مركب از عراق، اردن و جبهه آزادي بخش فلسطين براي مقابله با سوريه شكل گرفت.(44) از سوي ديگر، كشورهاي ايران، سوريه و ليبي نيز به تشكيل محوري براي مقابله با آن پرداختند. در ژانويه سال 1983، طي بيانيه مشتركي كه اين سه كشور در دمشق منتشر كردند، ضمن محكوم كردن تجاوز اسرائيل به لبنان، با محكوم نمودن برپايي جنگ از سوي عراق عليه ايران، بر لزوم توقف اعطاي كمك هاي مالي و نظامي به رژيم بغداد تاكيد كردند.(45)

3) مرحله سوم: از آغاز سياست تنبيه متجاوز تا پايان جنگ

با توفيق نيروهاي نظامي ايران در عقب راندن ارتش عراق به پشت مرزهاي بين المللي و آزادسازي مناطق اشغالي، اين تفكر در مقامات سياسي و نظامي ايران شكل گرفت كه با وجود فردي، مانند صدام حسين در راس حكومت عراق، هيچ گونه تضميني براي پذيرش يك راه حل مسالمت آميز به منظور پايان بخشيدن به جنگ بين دو كشور وجود ندارد. آنها تحت تأثير اين تفكر از پذيرش هرگونه ميانجيگري و راه حلي از سوي كشورهاي ثالث براي برقراري صلح خودداري كردند و استراتژي خود را تنبيه متجاوز و سرنگوني رژيم عراق قرار دادند. در اين راستا، عمليات هاي گسترده و موفقيت آميزي انجام شد كه از آن جمله مي توان به عمليات هاي خيبر، والفجر8، كربلاي5 و والفجر10 اشاره كرد كه در نتيجه اجراي آنها، مناطق استراتژيكي، مانند جزاير مجنون، بندرفاو، مناطقي از شرق بصره و شمال عراق به تصرف نيروهاي ايران درآمد و ارتش عراق خسارات جبران ناپذيري را متحمل شد و قدرت آن به شدت تحليل رفت و جبهه جنوب در آستانه سقوط قرار گرفت. در اين دوره، دورنماي جنگ، شكست عراق و پيروزي ايران را نشان مي داد، از اين رو، اراده قدرت هاي جهاني و كشورهاي منطقه در راستاي جلوگيري از پيروزي نظامي ايران و تقويت توان نظامي عراق قرار گرفت. بدين ترتيب، امريكا و شوروي كمك هاي اقتصادي، نظامي و اطلاعاتي فراواني در اختيار عراق قرار دادند.هدف آنها از اين اقدام، ايجاد توازن قوا بين دو كشور و اعمال فشار بر ايران و عراق براي پايان دادن به جنگ بود. اين مسئله، به ويژه پس از اين كه محدوده جغرافيايي جنگ گسترش يافت و به خليج فارس نيز كشيده شد و جريان صدور نفت از اين منطقه را با خطر روبه رو كرد، ضروري به نظر مي رسيد.

با توجه به وضعيت نظامي و سياسي حاكم بر جنگ ايران و عراق و اوضاع جهاني و منطقه اي، موضع دمشق در اين مقطع تغيير كرد و تنش هايي در روابط ايران و سوريه پديد آمد كه براي تشريح آنها بايد موقعيت منطقه اي سوريه  در خلال جنگ شرح داده شود.

جانبداري سوريه از ايران در طول جنگ هشت ساله، افزون بر اين  كه از نظر سياسي و اقتصادي مزاياي ارزشمندي را براي سوريه در برداشت، بر اهميت يافتن موقعيت اين كشور بين كشورهاي عرب تأثير فراواني داشت. با وجود اين كه كشورهاي عرب، به ويژه كشورهاي حوزه خليج فارس از موضع سوريه در حمايت از ايران در برابر عراق، از اين كشور انتقاد مي كردند، اما در باطن از اين كه سوريه بتواند به منزله اهرم مؤثري از اقدام ايران عليه اين كشورها جلوگيري كند، راضي به نظر مي رسيدند. از سوي ديگر، سوريه نيز با تظاهر به اين موضوع كه قدرت تأثيرگذاري بالايي بر اقدامات ايران دارد، نقش يك ميانجي را بين ايران و اين كشورها ايفا مي كرد؛ نقشي كه از نظر اقتصادي براي سوريه مزاياي فراواني در برداشت و حكومت دمشق از كمك هاي مالي سخاوتمندانه اين كشورها برخوردار شده بود.(46) به موازات عمليات هاي موفقيت آميزي كه ايران در خاك عراق انجام  داد، كشورهاي عرب منطقه از نظر امنيتي احساس خطر  كردند. اين وضعيت، به ويژه در عمليات والفجر8 و تصرف بندر استراتژيك فاو از سوي نيروهاي ايران جنبه حادتري به خود گرفت. حضور اين نيروها در شهر فاو در همسايگي كويت، بجز آن كه نشان مي داد ايران از نظر نظامي توانايي شكست عراق را دارد، امنيت ملي اين كشورها را نيز تهديد كرد و نشان داد در صورتي كه ايران اراده كند، مي  تواند حاكميت اين كشورها را به خطر اندازد. اين ديدگاه باعث شد تا اعراب جبهه واحدي را عليه ايران تشكيل دهند و تمام امكانات خود را براي پشتيباني از عراق به كار گيرند. از اين رو، فشار همه جانبه اي را بر سوريه براي قطع حمايت خود از ايران وارد آوردند. اين سياست در كنفرانس اتحاديه پارلماني اعراب، كه در بغداد تشكيل شد و در آن، حمايت قاطعي از عراق به عمل آمد، آشكارا نشان دهنده  يك دهن كجي به سوريه بود. به دنبال اين امر، سوريه به اتهام خيانت به آرمان عرب به دادگاه سازمان كشورهاي عرب توليد كننده نفت فراخوانده شد و از سوي كشورهاي عرب به قطع كمك هاي مالي تهديد شد.(47) به موازات اين اقدامات، عمليات هاي تروريستي گسترده اي كه بيشتر از سوي عراق تدارك و رهبري مي شد، عليه ديپلمات هاي سوري و سفارت خانه هاي اين كشور طراحي و اجرا شد تا سوريه براي قطع حمايت از ايران تحت فشار قرار گيرد.(48)

هم زمان با فشارهايي كه از سوي كشورهاي عرب عليه سوريه اعمال مي شد، كشورهايي، مانند اردن و عربستان سعودي كوشيدند تا با جدا كردن سوريه از ايران، روابط اين كشور را با عراق بهبود بخشند. آغاز مذاكرات سوريه و اردن در سال 1986 نشان داد كه دمشق كاملاً به اتحاد خود با تهران پاي بند نيست.(49) بدين ترتيب، با مذاكراتي كه بين سوريه و اردن انجام شد، زمينه لازم براي رفع اختلافات سوريه و عراق فراهم آمد. در سايه اين تلاش ها، كشورهاي مزبور موفق شدند در اجلاس سران كشورهاي عرب در امان در سال 1987، تا اندازه زيادي موضع سوريه را تغيير دهند. اين اجلاس پس از عمليات پيروزمند كربلاي5 به منظور اعمال فشار به ايران براي پايان دادن به جنگ تشكيل شده بود. بيشتر كشورهاي شركت كننده در اين اجلاس تصميم داشتند بجز از بسيج امكاناتشان براي حمايت از عراق، تدابيري را براي تحريم ايران اتخاذ كنند. به غير از اين، موضوعاتي، چون تهديدات نظامي ايران عليه كويت، عبور نفتكش ها از خليج فارس و ... نيز در دستور كار اجلاس قرار داشت، اما نزديك  كردن سوريه و عراق به يكديگر، مهم ترين هدفي بود كه سران شركت كننده در اين اجلاس دنبال مي كردند. در قطع نامه اي كه صادر شد، اشغال قسمتي از خاك عراق از سوي ايران و طفره رفتن اين كشور از قبول قطع نامه 598 شوراي امنيت محكوم و بر هم بستگي و حمايت از عراق در حفظ اراضي و آب هايش و دفاع از حقوق مشروعش تأكيد شده بود.(50) اين نخستين بار پس از آغاز جنگ ايران و عراق بود كه سوريه قطع نامه اي را كه ايران را به دليل اشغال سرزمين عراق محكوم مي كرد و حمايت ضمني از عراق را نيز دربرداشت، تأييد مي كرد.(51)

عمليات نظامي ايران در خاك عراق و تصرف مناطقي از آن كشور، سوريه را به دليل موضعي كه در طرفداري از ايران اتخاذ كرده بود، با توجه به طرح قومي ايدئولوژي بعث كه اشغال سرزمين هاي عربي از سوي كشورهاي خارجي را رد مي كند، به دوگانگي دچار كرد. حافظ اسد همواره تصرف مناطقي از عراق را از سوي ايران، با اين تحليل كه ايراني ها از اشغال خاك عراق، مطامع ارضي ندارند و هدفشان براندازي حكومت صدام است، دفاع كرده بود، اما پس از عمليات والفجر8 و كربلاي5 و حساسيتي كه مناطق اشغال شده از نظر استراتژيكي داشتند، باعث شد تا اين كشور اعلام كند كه عراق يك كشور عربي است و ما به هيچ وجه اجازه نخواهيم داد كه كشور ديگري خاك آن را اشغال كند.(52)

كاملاً روشن بود كه سوريه به نحو آشكاري امكان تجديد نظر در روابطش با ايران و بهبود روابطش با عراق را مدنظر قرار داده است، در اين زمينه، اخباري از ملاقات هاي بين صدام و حافظ اسد كه در يكي از مناطق مرزي دو كشور صورت گرفته بود، پخش شد، هر چند دو كشور آن را تكذيب كردند.

بهبود روابط سوريه و عراق در كوتاه مدت مي توانست منافع اقتصادي درخور توجهي را نصيب سوريه كند. اعراب خليج فارس با توسل به ديپلماسي دسته چك، حاضر بودند كه سالانه حدود يك ميليارد دلار كمك مالي را كه قبلاً به سوريه  مي پرداختند، دوباره پرداخت كنند، گفته مي شد كه عربستان سعودي براي پرداخت بدهي هاي سوريه به ايران اعلام آمادگي كرده است. (53) بجز آن، در صورت بهبود روابط بغداد و دمشق، اين كشور از انزوايي كه در بين كشورهاي عربي گرفتار شده بود، نيز رهايي مي يافت.

<img alt=هاشمي src=Image/PMNE0317.jpg align=left Border=1>

از سوي ديگر، شوروي نيز به عنوان متحد نزديك اين كشور كه به نحو مؤثري بر سياست خارجي سوريه تأثير مي گذاشت، سوريه را براي تغيير موضعش در قبال جنگ ايران و عراق تحت فشار گذاشته بود. در توجيه اين سياست بايد گفت كه با تغيير شرايط حاكم بر جنگ ايران و عراق و گسترش آن از نظر شدت و گستره  جغرافيايي و خطر قطع صدور نفت از خليج فارس، ضرورت پايان سريع جنگ مورد توافق دو ابرقدرت قرار گرفته بود. بدين ترتيب، ايالات متحده ضمن ارائه كمك هاي نظامي و اطلاعاتي به عراق، به رويارويي نظامي با ايران در خليج فارس پرداخت. شوروي نيز ضمن تجهيز ارتش عراق به پيشرفته ترين سلاح هاي روسي و ارائه مهارت هاي فرماندهي براي ارتش عراق، در قالب ديپلماسي سياست خارجي كوشيد تا سوريه را از همكاري با ايران باز دارد. به دنبال اجراي اين سياست، هنگام بازديد حافظ اسد از شوروي ديدگاه هاي مسكو به وي منتقل شد و مقامات شوروي، سوريه را به قطع كمك هاي تسليحاتي خود تهديد كردند.(54)

بجز فشارهاي منطقه اي و بين المللي كه براي تغيير موضع سوريه در قبال ايران اعمال شد، بروز اختلافاتي بين ايران و سوريه باعث شد تا اعتماد دو طرف به يكديگر تحت الشعاع اين اختلافات قرار گيرد. اختلافات مزبور مسائل مختلفي را در بر مي گرفت كه مي توان عملكرد دو كشور در لبنان، اختلافات مالي بين آنها و ديپلماسي پنهاني را كه دو طرف در پيش گرفته بودند، عمده ترين آنها دانست.

ايران و سوريه رويكردها و رفتارهاي متفاوتي در لبنان داشتند. سوريه، لبنان را به عنوان عمق استراتژيك خود مي دانست و اين كشور با توجه به دلايل ياد شده، اهميت خاصي براي سوريه داشت. ايران نيز پس از انقلاب با توجه به نفوذي كه بين شيعيان لبنان كسب كرده و حمايت هاي مالي و نظامي اي كه در اختيار گروه حزب الله قرار داده بود، توانست موقعيت مستحكمي را براي خود در آن كشور ايجاد كند. از اين رو، لبنان محل بروز رفتارهاي متعارض دو كشور محسوب مي شد و دو طرف به ايفاي نقش گروه هاي وابسته به طرف ديگر در لبنان روي خوشي نشان نمي  دادند. سوريه گروه حزب الله لبنان را كه به دليل كمك هاي ايران به سازمان  متشكل و قدرتمندي تبديل شده بود، به عنوان عامل تهديد كننده براي آزادي عملش در اين كشور مي دانست. حزب الله جدا از برخورداري از توان بالاي نظامي، شبكه گسترده خدمات رفاهي و اجتماعي داشت كه باعث محبوبيت اين گروه در بين تمام طبقات مردم لبنان شده بود.(55)

به دنبال سياست خشني كه نيروهاي سوري در قبال شيعيان و آوارگان فلسطيني در سال 1982 در پيش گرفتند، اتحاديه اي متشكل از جنبش توحيد اسلامي به رهبري شيخ سعيد شعبان، حزب الله لبنان و سازمان آزادي بخش فلسطين شكل گرفت؛ مسئله اي كه باعث حساسيت نيروهاي سوري شد و در نهايت، به برخورد آنها با جنبش توحيد اسلامي و حزب الله لبنان انجاميد و هم چنان طي سال هاي، 1985 و 1986 نيز تداوم يافت. ايران نيز سياست سوريه را در سركوب شيعيان لبنان محكوم كرد. افزايش اين كشمكش ها به وقوع جنگ اردوگاه ها بين جنبش امل و حزب الله انجاميد و طي درگيري خونيني كه بين نيروهاي سوري و حزب الله در فوريه 1987 در بيروت روي داد، تلفات فراواني به حزب الله وارد شد و نيروهاي سوري توانستند قسمت جنوب بيروت را در اختيار خود بگيرند.(56)

غير از حساسيتي كه دو كشور نسبت به فعاليت هاي گروه هاي طرفدار يكديگر در لبنان داشتند، عامل مهم ديگري نيز به اختلافات دو كشور در لبنان دامن زد و آن مسئله گروگان هاي غربي بود كه در لبنان گرفته شده بودند. هرچند ايران هرگونه ارتباط خود با گروگانگيران را رد مي كرد و خود را از عناصري كه در اين باره مذاكره مي كردند، دورنگه مي داشت، اما فرض نفوذ اين كشور بر گروگانگيران براي امريكا و متحدانش به منظور مذاكره با ايران كافي به نظر مي رسيد؛ روندي كه در نهايت، به ماجراي سفر مك فارلين به ايران انجاميد.(57)

از سوي ديگر، مسئله گروگانگيري موقعيت بين المللي سوريه را با چالش روبه رو كرد. ادعاي سوريه مبني بر مشاركت در انفجار هواپيماي اسرائيلي، باعث شده بود تا امريكا نام اين كشور را در فهرست كشورهاي حامي تروريسم قرار دهد. از اين رو، سوري ها از هرگونه تباني با گروگانگيران خودداري مي كردند و با توجه به حساسيتي كه نسبت به سرنوشت گروگان ها وجود داشت، مي كوشيدند تا امتيازاتي را در اين زمينه از امريكا و غرب كسب كنند. آزادي گروگان ها مي توانست زمينه بهبود روابط سوريه با بلوك غرب را فراهم آورد. از اين رو، سوريه عملاً كوشيد تا توانايي ايران را براي اتخاذ سياست جداگانه اي در اين زمينه تحت الشعاع قرار دهد، در نهايت نيز، موفق شد زمينه آزادي تعدادي از گروگان ها را فراهم آورد، ولي با وجود اين، سوري ها از ناتواني خود براي جلوگيري از گروگانگيري يا اتخاذ تدابيري براي آزادي سريع آنها دچار عذاب بودند. ماجراي گروگانگيري آشكارا ميزان محدوديت نفوذ ايران و سوريه را بر متحدانشان در لبنان ثابت كرد.(58)

از ديگر اختلافاتي كه در اين مرحله بين ايران و سوريه بروز كرد، بر سر موافقت نامه اقتصادي دو كشور و تعللي بود كه در زمينه تحويل نفت از سوي ايران صورت گرفته بود. در نتيجه حملات هوايي عراق به جزيره خارك، توليد نفت ايران در بهار 1986 كاهش يافت، از سوي ديگر، مشكلات اقتصادي سوريه باعث شده بود تا بدهي اين كشور به ايران، تنها تا سال 1982 به 970 ميليون دلار بالغ شود. اين در حالي بود كه ايران براي ادامه جنگ به شدت با مشكل اقتصادي روبه رو شده بود. از اين رو، براي اعمال فشار بر سوريه براي پرداخت بدهي هايش، در ارسال محموله هاي نفتي تعلل مي كرد تا اين كه در نهايت، در اوايل سال 1986، براي نخستين بار صدور نفت به سوريه متوقف شد.(59) اين اقدام بلافاصله با واكنش دمشق روبه رو شد و سياست سوريه براي عادي سازي روابطش با اردن و انجام مذاكراتي براي بهبود روابط با بغداد، تا اندازه زيادي تحت تاثير اين اقدام ايران صورت گرفت.

ديپلماسي پنهاني كه ايران و سوريه براي عادي سازي روابطشان با كشورهايي كه به نحوي مشكلاتي با آنها داشتند، انجام مي دادند، از ديگر مواردي است كه به اختلاف دو كشور دامن زد. از اين جمله، اقدام دولت ايران براي بهبود روابطش با كشورهايي، چون عربستان و كشورهاي حوزه خليج فارس بود. ايران قصد داشت با جلب اعتماد اين كشورها از كمك آنها به عراق جلوگيري كند، اين امر نارضايتي مقام هاي سوري را فراهم كرد؛ زيرا، در صورتي كه ايران در اجراي سياستش موفق مي شد نقش منطقه اي سوريه به طور درخور توجهي كاهش مي يافت. به عبارت ديگر، ايران موفق مي شد سوريه را دور بزند. افشاي ماجراي مك فارلين مورد ديگري بود كه به نارضايتي دولت سوريه انجاميد. افشاي اين خبر مقامات سوري را مبهوت كرد، چرا كه سوري ها به منزله نزديك ترين متحد ايران كوچك ترين اطلاعي از چنين سياستي نداشتند. با وجود اين كه اين ابتكار - بهبود روابط با امريكا - براثر مخالفت امام  خميني (ره) و بسياري از مقامات بلند پايه كشور با شكست روبه رو شد، اما باعث شد به اعتمادي كه بين ايران و سوريه وجود داشت، خدشه وارد شود. پس از ماجراي ايران گيت، دولت سوريه مواضع ديگري را در قبال جنگ ايران و عراق اتخاذ كرد و در اين راستا، به طرح عربستان و اردن براي عادي سازي روابطش با عراق روي آورد. به دنبال اين اقدام و ديپلماسي پنهاني، كه سوريه براي عادي سازي روابطش با عراق در پيش گرفت، و نيز اخباري كه از مذاكرات حضوري بين صدام و حافظ اسد منتشر مي شد، ايران اعتماد متقابل خود را به حمايت هاي سوريه از دست داد.

نتيجه گيري و جمع بندي

روابط سوريه و جمهوري اسلامي ايران در خلال جنگ هشت ساله  نماد عيني سياست گذاري براساس منافع ملي است. اين روابط، كه در چارچوب منافع و نيازهاي دو كشور شكل گرفت، در قالب سه مقطع زماني قابل تقسيم بندي است كه در هر مقطعي، سطح همكاري و رابطه دو كشور ارتباط مستقيمي با نيازها و تحولات منطقه اي و جهاني داشته است. در مرحله نخست، سوريه با توجه به اين كه جنگ ايران و عراق، رژيم صدام را در جنگي فرسايشي درگير كرده و توجه او را از سوريه برگردانده بود، راضي به نظر مي رسيد، بدين منظور، براي افزايش ضريب اطمينان از ميزان مقاومت ارتش ايران در برابر تجاوز عراق در كنار  تهران قرار گرفت؛ موضعي كه امتيازات سياسي و نظامي چشمگيري براي ايران در پي داشت. طي مرحله دوم، سوريه از اتحادش با ايران مزاياي درخور توجهي را به دست آورد و پروتكل اقتصادي كه بين دو كشور به امضا رسيد، صدور نفت ارزان قيمت به سوريه را تأمين كرد. طي مرحله سوم، وضعيت نظامي جبهه هاي جنگ و موفقيت هاي نظامي گسترده ايران و شكل گيري سياست واحدي در سطح منطقه اي و جهاني براي پايان دادن به جنگ بدون برنده و بازنده، موضع سوريه در حمايت از ايران را تحت فشار قرار داد. در اين مقطع، دولت سوريه بايد به ناچار بين منافع و زيان هاي تداوم همكاري با ايران يكي را انتخاب مي كرد. سوريه طي يك ديپلماسي پيچيده، هم زمان با تداوم روابط دوستانه اش با ايران، به طرح هاي ميانجيگري كشورهاي محافظه كار عرب به منظور حل مشكلاتش با عراق پاسخ مثبت داد. علي رغم پيشرفت هاي اوليه در حل اختلافات دو كشور سوريه و عراق، به دليل اين كه اختلافات مزبور به ماهيت حكومت دو كشور باز مي گشت، پيشرفت چنداني حاصل نشد و بهبود روابط دو كشور با توجه به اختلافاتي كه داشتند در آينده اي نزديك، بعيد به نظر مي رسيد. طي اين روند، حكومت سوريه به اين نتيجه رسيد كه منافع اين كشور در همكاري با ايران به نحو مطلوب تري تأمين مي شود و از اين رو، تداوم حمايت از ايران در دستور كار ديپلماسي سوريه قرار گرفت. از سوي ديگر، ايران نيز به اهميت داشتن متحدي چون سوريه بيشتر واقف شد و با تلاش هاي دوطرف مشكلاتي را كه در زمينه گسترش روابط دو كشور وجود داشت برطرف شد. جمهوري اسلامي ايران براي نشان دادن حسن نيت خود، ضمن تضمين صادرات نفت ارزان قيمت به سوريه، هماهنگي بيشتري را با استراتژي سوريه در لبنان به عمل آورد و سوريه نيز تا پايان جنگ هم چنان به حمايت خود از ايران ادامه داد.

پذيرش قطع  نامه 598 از سوي ايران و پايان جنگ هشت  ساله، زمينه ساز همكاري گسترده تر دو كشور در سطح منطقه اي و بين المللي شد. پس از جنگ، روابط ايران و سوريه تحت تأثير تحولات منطقه اي و جهاني گسترش يافت. فروپاشي شوروي، سياست خارجي سوريه را كه به شدت به حمايت هاي آن متكي بود، تحت تأثير قرار داد. در اين دوره،  سوريه با از دست دادن حمايت شوروي، در برابر اسرائيل به شدت آسيب پذير شده بود. هم چنين، با روابط متشنجي كه به دليل حمايت از كردها با تركيه داشت، از جانب همسايه شمالي اش نيز احساس خطر مي كرد. از سوي ديگر، عراق نيز با توجه به توان بالاي نظامي كه در طول جنگ با ايران اندوخته بود، به تهديد امنيتي بالقوه اي براي امنيت سوريه تبديل شده بود. از اين نظر، سوريه به شدت به تداوم روابط صميمانه اش با ايران نياز داشت. هرچند پس از جنگ، روابط دو كشور در چارچوب روابط دوران جنگ نبود، ولي دو كشور مي كوشيدند استراتژي واحدي را در سطح منطقه، پياده كنند؛ مسئله اي كه در مواضع واحد دو كشور در قبال اشغال كويت از سوي عراق و نيز جنگ ايالات متحده با اين كشور در سال 1991  نمود پيدا كرد.

پاورقي:

1- كارشناس ارشد رشته تاريخ از دانشگاه شهيد بهشتي

2- PUK

ماخذ:

1. قدرت الله قرباني؛ <نقش حافظ اسد در تثبيت سياسي سوريه> ماهنامه  نگاه؛ سال اول، شماره  3، خرداد 1379. ص 22.

2. روزنامه  اطلاعات، 30/3/79، ص 12.

3. سميرالخليل؛ <جمهوري وحشت> روزنامه  اطلاعات؛ 23/7/1368، ص 12.

4. همان.

5. Patrick Seale, Asad, the Struggle for the Middle East ,London: I.B. Tauris. 1988, P 313.

6. Ibid, p, 314.

7. محمدعلي اماني؛ بررسي روابط سياسي سوريه و عراق در دهه  1980؛ تهران: وزارت امور خارجه، 1374. ص 18.

8. همان؛ ص 5.

9. سميرالخليل؛ پيشين؛ ص 12.

10. ستاد تبليغات جنگ؛ ستيز با صلح؛ تهران: ستاد تبليغات جنگ، چاپ دوم، 1366، ص 174.

11. Seale. Op. Cit. P.317.

12. احمد سلطاني نژاد؛ <سياست سوريه در بحران و جنگ هاي داخلي لبنان (1975 تا 1990)>، فصلنامه  بررسي هاي نظامي؛ سال ششم، شماره 23 و 24، پاييز و زمستان 1374. ص 138.

13. مصطفي عابدي، روابط سوريه و عراق، تهران: جهاد دانشگاهي، ص 55.

14. امامي، پيشين، ص 22.

15. Hussein J.Agha and Ahmad. Syria and Iran (Rivalry and cooperation). London; Wellington house, 1995, p.9.

16. Ibid, p.10.

17. Seale.op.cit.p318.

18. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران: مؤسسه  انتشاراتي جهاد دانشگاهي، 1370، ص61.

19. Hussein J.Agha and Ahmad, op.cit. P10.

20. Ibid, p20.

21 Ibid.21.

22. Ibid,p.23.

23. عابدي؛ پيشين؛ ص 57.

24. همان؛ص 58.

25. Hussien J.Agha op.cit.p,60.

26. Ibid,p.23.

27. امامي؛ پيشين؛ ص 17.

28. همان؛ ص 17.

29. ستيز با صلح؛ پيشين؛ ص 177.

30. Seale.op.cit.p320.

31. امامي؛ پيشين؛ ص 27.

32. همان؛ ص 27.

33. همان؛ ص 28.

34. Shahram Chubin and Charl's Tripp. Iran and Iraq at war. London: I.B, Tauris, 1988,p.159.

35. Hussain op.cit.p,28.

36. عليرضا لطف الله زادگان؛ روزشمار جنگ ايران و عراق، عبور از مرز؛ جلد بيستم، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1381، ص 32.

37. Hussian op.Cit. p. 32.

38. Ibid,p.33.

39. Ibid,p.33.

40. امامي؛ پيشين؛ ص 36.

41. همان؛ ص 37.

42. Shahram Chubin, op.cit, P 179.

43. Ibid, p.178.

44. همان؛ ص 38.

45. همان؛ ص 37.

46. Hussain op.cit, p 45.

47. امامي؛ پيشين؛ ص 48.

48. Hussain op.cit.p51.

49. Ibid, p52.

50. امامي؛ پيشين؛ ص 45.

51. عابدي؛ همان؛ ص 62.

52. Hussain op.cit. p,60.

53. Avraham Sela, "The Changing focus of the Arab State system, "Middle East Review, Vol xx, No3, Spring 1988, p.44.

54. امامي؛ پيشين؛ ص 81.

55. Hussain, op.cit, p 61.

56. Ibid, p 61.

57. Ibid, p 62.

58. Ibid, p.63.

59. عابدي؛ پيشين؛ ص 65.

60. محمدعلي امامي؛ <روابط ايران و اعراب> مجله  سياست خارجي، سال نهم، شماره 1، بهار 1374، ص 146.

لینک کوتاه :
کد خبر : 682

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال
  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
  • آدرس دفتر مرکزی:تهران – خیابان شریعتی - خیابان شهید دستگردی(ظفر) - بعد از تقاطع شهید تبریزیان - پلاک77
  • تلفن تماس روابط عمومی:

02122909525-30 داخلی 245