مرتضی قربانی گفت: ما شب بیست آذر (1359/09/19) حمله کردیم و تا زیر پای عراقیها رفتیم ونمی دانستیم جاسوسها اطلاعات ما را به عراقیها دادهاند. دشمن کاملاً آماده بود و تا صبح، آتش سنگینی رویمان ریخت و زمینگیرمان کرد.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سردار مرتضی قربانی؛ فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس، در جلد اول کتاب تاریخ شفاهی خود با نام «در مسیر پیروزی» به بیان خاطرات خود از عملیات سهراهی آبادان (۱۹/۹/۱۳۵۹) و دلایل عدم موفقیت این عملیات در ابتدای جنگ پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر میشود:
وقتی به منطقه ایران گاز (آبادان) رفتیم، ابتدا یک خط پدافندی کوتاه جلوی ایران گاز زدیم. تا بیستم آذر هماهنگیهای لازم را انجام دادیم تا سمت راست جاده ماهشهر را از نیروهای عراقی پاکسازی کنیم.
من با یک گروهان از نیروهای اصفهان، عدهای از بچههای خرمشهر که همراهم بودند و مهدی ربانی و مرتضی تاج و داد بین هم با یک گروهان، رفتیم که عملیاتمان را شروع کنیم.
رجبعلی سلیمانی، فرمانده ادواتمان بود. مهدی باکری سه قبضه خمپاره ۱۲۰ داشت که مهدی بخشی، مهدی امینی و خودش پشت آنها بودند. سه تا خمپاره هم علی عساکره و عباس سرخیلی توی نخلستان داشتند. سه قبضه هم برای خودم بود.
لو رفتن عملیات توسط منافقین
در اینجا منافقین و نفوذیها هم بودند. آنها ستون پنجم دشمن بودند. وقتی ما داشتیم آماده میشدیم که شب به عراقیها حمله کنیم، دو نفر از این خائنها به عراقیها پناهنده شده و اطلاعات طرح حمله ما را به آنها داده بودند.
چون میخواستیم در شب حمله کنیم، همه، صورتها و وسایلمان را با دوده سیاه کردیم. عکس آن زمان را دارم. با یک کاپشن آبیرنگ که خونی هم شده بود و یک کلاه پشمی عکس انداختهام.هوا سرد بود و کلاه گذاشته بودم. خیلی هم لاغر شده بودم.
ما شب بیست آذر (۱۹/۹/۱۳۵۹) حمله کردیم و تا زیر پای عراقیها رفتیم ونمی دانستیم جاسوسها اطلاعات ما را به عراقیها دادهاند. دشمن کاملاً آماده بود و تا صبح، آتش سنگینی رویمان ریخت و زمینگیرمان کرد.
طبق طرح مانور، از سهراهی آبادان، یک فلش به سمت جاده آبادان-اهواز و یک فلش بهطرف جاده آبادان-ماهشهر بود و ما به استعداد یک گروهان از سپاه وارد عمل شدیم ولی به دلیل اجرای آتش سنگین واحدهای ادوات و توپخانه دشمن، مجبور شدیم به عقب برگردیم.
قرار بود واحدهای توپخانه ارتش، قبل و حین اجرای عملیات، از سمت ماهشهر روی خط مقدم و مواضع دشمن آتش بریزند که نریختند. فقط آتش قبضههای خمپارههای ما روی مواضع دشمن اجرا میشد.
در این جبهه، یک مشکل عمدهمان این بود که خاکریز مناسبی بهعنوان خط پدافندی نداشتیم. وقتی شب بیستم آذرماه به مواضع دشمن حمله کردیم، متوجه شدیم که خاکریزمان کوچک و نامناسب است و فاصله دو، سه کیلومتری با عراقیها دارد.
بارندگیها در آذرماه شروعشده و همهجا گل و شل بود...عراقیها تیربارها و تانکهای خودشان را ردیف کرده بودند و دائم موضع ما را میزدند. ما هم فقط از چالههای خمپارهها میتوانستیم استفاده کنیم.
خلاصه با توجه به اینکه عملیات لو رفته بود، ما به اهدافمان نرسیدیم و موفق نشدیم. چند نفر از بچههایمان، زخمی یا شهید شدند؛ مثلاً عراقیها، محسن نیلی را توی خط با گلوله زده بودند و با صورت روی زمین افتاده بود. او شب توی موضع عراقیها به هوش آمده بود و بلند شده و آیه وجعلنا را خوانده و عقب آمده بود. جاسم باغکی و آذرباد هم که از نیروهای فعالمان بودند، در همینجا شهید شدند.
منبع:
رزاق زاده، امیر، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: در مسیر پیروزی، روایت: مرتضی قربانی (جلد اول) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۳۹۸، صفحات ۱۲۳، ۱۲۴، ۱۲۵