محمدرضا مشایخی با تأکید بر اینکه رزمندگان دفاع مقدس نهتنها نقطه عطف تاریخ جنگ بودند بلکه آن را از ابتدا نگاشتند، به ستایش عظمت، ایثارگری و نقش تاریخساز این نسل، ازجمله سردار مرتضی قربانی، پرداخت.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدتهای سپاه، محمدرضا مشایخی، راوی دفاع مقدس، در آیین رونمایی کتاب «اطلس نبردهای سرنوشتساز»، به معرفی خود پرداخت و گفت: من محمدرضا مشایخی هستم، تقریباً کوچکترین راوی مجموعه دفتر تحقیقات ایران در زمان جنگ که از سال ۶۶ وارد این مجموعه شدم.
وی با اشاره به اینکه افتخار همراهی مستقیم با سردار قربانی را نداشته است، اظهار کرد: البته در یکی از عملیاتها، ما آمدیم خط را از ایشان تحویل گرفتیم؛ در عملیات تکمیلی نصر 4 که لشکر سیدالشهدا جایگزین لشکر ۲۵ کربلا شد، چند روزی افتخار داشتم خدمت سردار بودم.
این راوی دفاع مقدس با بیان اینکه خیلی اهل سخنرانی و بیان عرفانی نیست و معمولاً متن را از روی نوشته میخواند، به توضیحی درباره متن آمادهشده خود پرداخت و گفت: متنی که امروز آماده کردم در حقیقت توصیف سردار قربانی نیست، بلکه توصیف گروهی است که از پسکوچههای شهر حرکت کردند و به سمت جبهه رفتند و لشکر و سپاه تشکیل دادند. ایشان نماینده آن گروه هستند.
وی با تأکید بر اینکه بسیار از تملق و چاپلوسی گریزان است و میداند سردار قربانی نیز چنین هستند، افزود: اما در حقیقت، جملاتمان بههرحال تعریف است و من اینجا از جناب سردار قربانی عذرخواهی میکنم. در لابهلای متن هم توضیح میدهم که اینها تعریف و تمجید از شخص نیست؛ ایشان یک شخص نیستند، ایشان فرزند پاک این سرزمیناند و نماینده یک گروهی هستند.
مشایخی سپس به قرائت متن خود که خطاب به سردار قربانی و با عنوان «سلام آقا مرتضی» نگاشته بود، پرداخت و در آغاز این متن، پس از «بسمالله الرحمن الرحیم» و آیه «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ»، سلام خود را به «آقا مرتضی» ابلاغ کرد و ادامه داد: در روز قبل پیام شیرین واصل شد. در پیام آمده بود جلسهای با فرمانده پیروز صحنههای نبرد حق، سردار قربانی داریم. من بسیار از این خبر مشعوف شدم و شروع به ثانیهشماری کردم تا دوباره از نزدیک با یکی از پیشکسوتان خون و شهادت دیداری تازه کنم؛ این بار آقا مرتضی.
وی با اشاره به اینکه خواسته بود با عناوینی شبیه سرلشکر، سردار و سرتیپ نوشته را آغاز کند، بیان کرد: دیدم این کلمات در برابر عظمت وجودش ناچیز، بلکه نامأنوس است. پس بهتر دیدم سلام، خودمانی باشد؛ خیلی زیباتر است. پس آقا مرتضی به شما سلام عرض میکنم. خسته نباشید.
این راوی دفاع مقدس در ادامه قرائت متن خود، با اشاره به مطالعه کتاب سردار قربانی گفت: دیشب فصل اول کتابت را خواندم. البته نیمی از آن را خواندم و نیمی را ورق زدم. هر صفحه را که ورق زدم گریستم. وقتی خواندم که روز دوم مهر ۵۹، حدود ۷۲ تن از یارانت را جمعآوری کردی، آموزش دادی و به سمت اهواز حرکت کردی، بر حال خود گریستم.
وی افزود: وقتی خواندم که حتی وسایل نقلیه را خودتان مهیا کردهاید، چندین سلاح جورواجور مثل ژ۳ و امیک برداشتهاید و بمبهای دستساز با دیگ زودپز و تیانتی آماده کردهاید و با یک سری جوان با آن سنین نوجوانی، کاروانی راه انداختهاید و به سمت اهواز حرکت کردید، با خود اندیشیدم این چه نیروییست که یک جوان ۲۴ ساله را اینگونه بیپروا و عاشقانه به مسلخ میکشد.
مشایخی ادامه داد: آنجا که ترس از جان و مال بر همگان غلبه کرده، تو مال را رها کردی و جانبهکف گرفتی و رفتی به مرز. بیشتر اندیشه کردم، دیدم اسمت هم بامسما است. تو مرتضایی، یعنی معبود از تو راضی است و قربانی، چون خود به قربانگاه آمدهای. اسم اولت تأسی به امیر اول مؤمنان دارد و اسم دومت تأسی به فرزندش حسین و ابراهیم (ع).
این راوی دفاع مقدس با تصریح بر اینکه قلمش به دنبال تملق نیست، اظهار کرد: آقا مرتضی ما را ببخش. بر ما خرده مگیر. این قلم شکسته، این سطور را نه به تملق، بلکه به حقیقت مینگارد. تو را مدح نمیکند، آرمان تو را مدح میکند. تو به خود تعلق نداری، تو یک شخص نیستی. تو فرزندی پاک از خیل عظیم پاکان روزگاری. تو نماینده قومی هستی که برخیشان مصداق "مِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ" شدهاند، مثل احمد، مهدی، قاسم، ابراهیم و برخی مصداق "مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ" شدهاند مثل شما، علی، عزیز، رحیم.
وی با تأکید بر اهمیت نقش این رزمندگان گفت: اگر شما دسته پاکان که اصحاب خمینی شدید نبودید، معلوم نبود چه بر سر این مرزوبوم میآمد. آنچه شما خیل عظیم خون و شهادت کردید در وصف نمیگنجد و فوق طاقت انسان است. مهم نبود که اصفهانی بودی و فرمانده مازندران شدی. شما زیر چتر عظیم ولایت خدمت کردهای، شکلش مهم نیست. شما شهیدان زندهاید و آنها که نیستند شهیدان شاهدند.
مشایخی با اشاره به شباهت خاطرات کتاب سردار قربانی با دیگر رزمندگان افزود: باز هم ورق زدم برگ برگ صفحات کتابت. خیلی شباهت با دیگر دوستانت دارد. یادم هست یک بار حاج علی فضلی و آقا عزیز خاطرات روزهای اول جنگ را مرور میکردند؛ خاطراتشان خیلی شبیه خاطرات شما بود.
این راوی دفاع مقدس به بخشهایی از کتاب «در مسیر پیروزی» درباره دفاع از خرمشهر اشاره کرد و گفت: در کتابت آمده است که چه تلاشها کردید که خرمشهر بماند. حدود ۳۳ روز از دوم مهرماه تا چهارم آبانماه، کوچه به کوچه، تنبهتن در خرمشهر جنگیدید. با جمعیتی حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ نفر به مبارزه با یک سپاه مکانیزه بزرگ چند هزارنفری شتافتهاید و بسیار شهید دادید، بسیار مجروح دادید و آخر کار به قلت نیرو به عقب برگشتید. البته شما روز آخر مجروح شدید و با آمبولانس به آبادان منتقل شدید.
وی افزود: اینها را من میگویم و تو میشنوی و میدانیم که اگر من گوینده نبودم و تو شنونده نبودی هیچکس باور نمیکرد. شاید میگفتند هذیان میگوید. چهبسا بر پیامبر عظیمالشأن هم نسبت ناروا دادند که آیه نازل شد "وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ".»
مشایخی سپس به بخش مربوط به ازدواج سردار قربانی در کتاب اشاره کرد و اظهار داشت: باز هم ورق زدم. رسیدم به زمان ازدواج. به دوستان توصیه میکنم برگ ازدواج آقا مرتضی را حتماً بخوانند. از مهریهاش که صد تا تک تومانیست نمیگویم. از ماهعسل زندگیاش که در پشتیبانی تیپ ۲۵ کربلا در اهواز گذشت نمیگویم. از خانهای که یک اتاق داشت در همان مقر پشتیبانی نمیگویم.
وی اوج عظمت را در پاسخ سردار به زمان ازدواجش دانست و گفت: اوج عظمت میدانید کجاست؟ وقتی میپرسی آقا مرتضی کی ازدواج کردی، تاریخ شمسی به شما نمیگوید. میگوید بین عملیات بیتالمقدس و رمضان ازدواج کردم. فرصتی کوتاه پیش آمد به اصفهان رفتم و آنجا با توصیه پدر و مادرم ازدواج کردم و بلافاصله به منطقه عملیاتی در اهواز و در یک خانه یک اتاقه زندگی خود را شروع کردیم. آدم یاد علی و فاطمه میافتد.
این راوی دفاع مقدس با تأکید بر نقش تاریخساز این رزمندگان بیان کرد: آقا مرتضی، شما و دوستانتان نقطه عطف تاریخ جنگ ما نیستید، بلکه آن را از اول نوشتهاید. شما و دوستانتان در تاریخ هشتساله جنگ مقدس ما زندگی نمیکردید، بلکه آن را نگاشتهاید.
وی افزود: وقتی با دستخالی به سمت تیر تیز دشمن رفتید، وقتی مملکتی رها شده و بدون نیرو جهت مقاومت را به دست گرفتید، شما یکییکی از کوچهپسکوچههای شهرتان دست از میز و نیمکت کشیدید، دست از بازیهای خیابانی، بشکه بازی و تورتوری کشیدید و به سمت جبههها گسیل شدید. طوری که در آخر کار، وقتی طنین صدای شما در بیسیم نواخته میشد، دشمن به هراس میافتاد. یادم هست میگفتند صدای مرتضی که در بیسیم شنیده میشود، خبر به بالا میرسد که این منطقه عملیات مهمی در پیش دارد.
مشایخی بیان کرد: این عظمت، این افتخار، این شکوه، همه مرهون تلاش زیبای شماست و من افتخار میکنم در برههای از زمان و در قطعهای از زمین زندگی میکنم که با شما همعصر و مقرون گشته.
وی در بخش پایانی متن خود، سخنی با راویان و دیگر دوستان حاضر در جلسه داشت و گفت: ما این صحنهها را دیدهایم و این رشادتها را. کملطفیست اگر قلم بر دست نگیریم و این حماسهها را ننگاریم. اگر جنگ در برههای از زمان اتمام یافته، وظیفه ما تازه شروع شده است. با بوسه بر دست و قلم راویان، عاجزانه از آنان میخواهم آنچه در توان داریم بهکارگیریم و گوشهای از این عظمت را به آیندگان بشناسانیم.
این راوی دفاع مقدس سخنان خود را اینگونه به پایان رساند: در پایان از زبان همگی بار دیگر میگویم: سلام آقا مرتضی، خسته نباشید.