راوی سردار مرتضی قربانی، با بیان اینکه یکی از ویژگیهای بارز این فرمانده، حضور همیشگیاش در خط مقدم بود، به خاطرهای از بازرسی شخصی سردار قربانی از یک خاکریز تازه احداث شده پیش از ورود نیروها اشاره کرد و گفت: این فرمانده حتی پیش از استقرار کامل گردان، خود شخصاً ایمنی و تکمیل خاکریز را بررسی میکرد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدتهای سپاه، داوود رنجبر، رزمنده دفاع مقدس و راوی سردار مرتضی قربانی، در دومین نشست صمیمانه و فصلی راویان دفاع مقدس با نقد عملکردی نسبت به فرماندهان گفت: ما یاد گرفتهایم که فرماندهان شهید را ارج نهیم درحالیکه نسبت به فرماندهان به یادگار مانده از دوران دفاع مقدس فراموشی گرفتهایم و یا آنها را به زیر بار انتقادات قرار میدهیم.
وی با اشاره به جایگاه سردار قربانی پیش از عملیات والفجر ۸ اظهار کرد: آقا مرتضی در آن مقطع بهعنوان نفر سوم در قرارگاه حضور داشت و به نظر میرسید در آن جایگاه ستادی، آرام و قرار همیشگی را نداشت، چراکه ایشان اساساً یک فرمانده میدان بود و با فضای قرارگاه چندان مأنوس نبود.
این راوی دوران دفاع مقدس افزود: تعبیر من در همان زمان این بود که گویی ایشان همچون شیری در قفس قرارگاه گرفتار شده است و سرانجام در عملیات بدر، صبح روز عملیات، ایشان قرارگاه را ترک کرد و به قلب عملیات در منطقه بدر رفت و آنجا مستقر شد.
وی با بیان اینکه خود از ابتدای آمادهسازی عملیات والفجر ۸ بهعنوان راوی در قرارگاه خاتم حضور داشته است، گفت: شاید عملیات والفجر ۸ اولین عملیاتی بود که راویان از ابتدای کار، یعنی از خردادماه، در قرارگاه حضور پیدا کردند.
رنجبر با اشاره به تمایل شخصی خود برای حضور در یک یگان رزمی، تصریح کرد: هرچه به عملیات نزدیکتر میشدیم، من ساز رفتن به یک یگان رزمی را کوک کرده بودم و بسیار تمایل داشتم به لشکر ۲۵ کربلا بروم. در این میان، آقای هادی نخعی و حاج محسن با فرستادن من به یک لشکر، به این تمایل من پاسخ دادند که اتفاقاً به نظرم اتفاق بسیار خوبی بود و من توانستم تجربه جدیدی کسب کنم.
وی با بیان اینکه برای رفتن به لشکر ۲۵ کربلا و همکاری با سردار قربانی دچار نوعی «خوف و رجا» شده بود، گفت: از یکسو، اوصافی که آقای معین از سختگیریهای آقا مرتضی گفته بود و شباهت ایشان به شهید خرازی و شهید احمد کاظمی در این زمینه، من را مضطرب و نگران میکرد. اما از سوی دیگر، چون مدت زیادی در قرارگاه خاتم بودم و هم من ایشان را میشناختم و هم ایشان من را، امیدوار بودم این شناخت به من کمک کند تا راحتتر در لشکر قرار بگیرم.
این راوی دوران دفاع مقدس با تأکید بر اینکه تجربه حضورش در کنار سردار قربانی و کادر لشکر ۲۵ کربلا بسیار مثبت بوده است، اظهار کرد: انصافاً ایشان و همچنین کادر لشکر با آغوش باز با من برخورد کردند. من هیچ سختی و آن چیزی که آقای معین میگفتند را ندیدم. دو ماهی که در والفجر ۸ در لشکر بودم، شاید به جرأت بتوانم بگویم یکی از بهترین دوران زندگی من، هم به لحاظ شخصی و هم کاری بود.
وی اشاره کرد: همانقدر که عملیات والفجر ۸ روان و خوب پیش رفت، کار راویگری من هم در لشکر ۲۵ کربلا بسیار روان انجام شد. به یاد نمیآورم جایی آقا مرتضی من را جا گذاشته باشد. حتی روز اول عملیات که میخواستیم از رودخانه عبور کنیم یا از آب به خاکریز دشمن برویم، با موتور ترک ایشان نشستم و با هم رفتیم. هیچگاه غفلتی در این زمینه صورت نگرفت.
رنجبر در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به تجربه طولانی خود بهعنوان راوی از پیش از فتحالمبین تا والفجر ۱۰ و حضور در ردههای مختلف فرماندهی همچون لشکر، قرارگاه میانی و قرارگاه خاتم، گفت: به اعتبار این حضور طولانی، من یک برداشت و روایتی از فرماندهان، بهخصوص در رده تاکتیکی دارم و آنها را به سه دسته تقسیم میکنم. دسته اول فرماندهانی هستند که در واقع تراز اول یگانها بودند؛ یگانهایی که غالباً موفق و بهعنوان یگانهای خطشکن معروف بودند.
وی با تأکید بر اینکه سردار مرتضی قربانی تنها فرمانده زنده در این دسته اول است، بیان کرد: ایشان در کنار فرماندهان شهیدی چون حسین خرازی، احمد کاظمی، همت و مهدی باکری قرار میگیرد. مهمترین ملاک من برای این دستهبندی، عملکرد و میزان موفقیتشان در عملیاتها بوده است.
این راوی دوران دفاع مقدس در تشریح ویژگیهای این دسته از فرماندهان تصریح کرد: مهمترین ویژگی این فرماندهان، ازجمله آقا مرتضی، این بود که همیشه در خط مقدم حضور داشتند. تعبیری میان ما رایج بود که یک دسته از فرماندهان میگویند "بروید" اما این دسته همیشه میگفتند "بیایید"؛ یعنی خودشان واقعاً به مفهوم واقعی کلمه، جلودار بودند.
وی بهعنوان مصداق به خاطرهای اشاره کرد و گفت: در اوایل عملیات والفجر ۸، یک خاکریز در غرب فاو احداث شده بود. صبح اول وقت، آقا مرتضی شخصاً برای بررسی و اطمینان از تکمیل و ایمنی خاکریز آمد. پس از بررسی کامل، با بیسیم اعلام کرد که یک گردان وارد خاکریز و مستقر شود. یعنی قبل از اینکه نیروها وارد شوند، خود فرمانده آمده و خاکریز را چک کرده بود.
رنجبر افزود: آنقدر سکوت و آرامش بر جبهه حاکم بود که من ناخودآگاه بالای خاکریز نشستم، رو به آقا مرتضی و پشت به دشمن. احساس میکردم خبری نیست که یکدفعه احساس کردم گردنم سوخت. نمیدانستم چه اتفاقی افتاده تا آقا مرتضی به من گفت دستت را تکان بده و وقتی مطمئن شد اتفاقی نیفتاده، موضوع فیصله یافت.
وی با بیان اینکه این دسته از فرماندهان از قوتهای لازم فرماندهی برخوردار و نسبت به یگان خود تسلط و اشراف کامل داشتند، عنوان کرد: آقا مرتضی حتی در بررسی مانور گردانها دخالت میکرد و توانایی گفتگو و غلطگیری از مانور حتی در سطح دسته را داشت. اینها فرماندهانی هستند که ردههای مختلف را پشت سر گذاشته و تجارب مختلفی دارند، برخلاف برخی که شاید هیچگاه با فرمانده دسته یا گردان خود گفتگوی مانور نکرده باشند.
این راوی دوران دفاع مقدس نتیجهگرایی را از دیگر ویژگیهای این فرماندهان دانست و گفت: مثلاً شهید احمد کاظمی وقتی کاری را به زیرمجموعهاش اعلام میکرد، تا نتیجه نمیگرفت، آن زیرمجموعه اجازه نداشت بیاید و گزارش "نشدن" بدهد. فرماندهانی مثل آقا مرتضی قربانی، شهید کاظمی و شهید خرازی، وقتی کاری را ارجاع میدادند، نتیجهاش را میخواستند و برایشان قابلقبول نبود کاری انجام نشود.
وی پرکار بودن را از دیگر خصوصیات سردار قربانی برشمرد و به خاطرهای در این زمینه اشاره کرد: در نخلستان، برای ایجاد یک دیواره دفاعی در ساحل اروند، آقا مرتضی کار بسیار پرتلاشی را تدارک دیده بود. به دلیل حجم زیاد کار و محدودیتها، فشار زیادی بر نیروها بود. در یک جلسه، یکی از فرمانده گردانها پس از صحبت با آقا مرتضی از فرط خستگی بیهوش شد، چراکه سه شبانهروز نخوابیده بود. تصور من این بود که آقا مرتضی اجازه استراحت میدهد، اما ایشان آن فرمانده را به هوش آورد، در یک پارچ پلاستیکی آب و عسل درست کرد، با پایش به خورد او داد و گفت پاشو برو دنبال کارت! اجازه نداد حتی پس از سه روز بیخوابی استراحت کند.
رنجبر اشاره کرد: البته آن فرمانده گردان هم با جانودل میرفت، که نشان میدهد خود فرمانده لشکر نیز آنقدر پرکار بوده که زیرمجموعهاش این فشار را بهراحتی تحمل میکرده است.
وی با تأکید بر رابطه ناگسستنی میان سردار مرتضی قربانی و لشکر ۲۵ کربلا اظهار کرد: آقا مرتضی بدون لشکر ۲۵ کربلا نتوانست آقا مرتضی همیشگی باشد، حتی وقتی در یگان لشکر نصر یا در قرارگاه بود. همچنین لشکر ۲۵ کربلا هم بدون آقا مرتضی نتوانست ۲۵ کربلای همیشگی باشد. این دو کنار هم، لشکر ۲۵ کربلا را ساخته بودند. کار بهجایی رسید که خود کادر لشکر ۲۵ کربلا رفتند و ایشان را برگرداندند. این رابطه، رابطه بسیار مهمی است.