سیده زهرا صالحی خوانساری گفت: علی رغم قاطعیتی که ایشان داشتند و هرکسی در نگاه اول می دانست که باید در ارتباط با این خانم حریم نگه دارد ولی وقتی هم که با ایشان هم کلام می شدی یک مشاور عالی، یک مادر مهربان بودند. همه چیز با هم در وجود ایشان جمع شده بود. که این مرهون تلاشهای خود ایشان و البته لطف خداوند به ایشان بود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدت های سپاه؛ در حاشیه مراسم رونمایی از کتاب بانوی چریک؛ زندگینامه مرحوم مرضیه حدیدچی (دباغ)، مصاحبهای را با سیده زهرا صالحی خوانساری که توفیق آشنایی و مراودات خانوادگی را با این بانوی انقلابی داشتند، انجام دادهایم که متن آن منتشر میشود:
سیده زهرا صالحی خوانساری هستم، فرزند شهید حجتالاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری.
پدر من از ابتدای جوانی از شاگردان شهید آیتالله محمد رضا سعیدی بودند و کلا مسیر مبارزه، تربیت دینی و سیاسی و انقلابی پدر من توسط آیتالله سعیدی مشخص شد. جزء کسانی بودند که آخرین باری که آیتالله سعیدی دستگیر میشوند و از زندان ساواک بیرون نمیآیند، همراه استاد دستگیر میشوند.
من دو سال بعد از شهادت آیتالله سعیدی که در سال ۱۳۴۹ توسط ساواک رخ داد، به دنیا آمدم. می داتم که پدرم همراه شهید آیتالله سعیدی سال ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷، بهصورت مخفیانه از مرز خارج میشوند و به نجف میروند برای دیدار با حضرت امام.
حجتالاسلام شهید سعیدی، استاد مشترک خانم دباغ و پدر من است. پدرم فعالیتهای سیاسی داشتند ولی بعدازاینکه شهید سعیدی در سال ۱۳۴۹ شهید میشوند، خیلی از فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی که شهید سعیدی داشتند، در رده مسئولیتهای پدرم قرار میگیرد.
همان فعالیتها را در منطقه نیروی هوایی تهران و در حسینیه خوانساریها ادامه میدهند و در منطقه آهنگ که الآن به شهید محلاتی معروف است، آن فعالیتهایی که آیتالله سعیدی داشتند، بر عهده ایشان قرار گرفت.
پدرم در زمان جنگ هم فعالیتهای مختلفی در جهت پشتیبانی از جنگ در همان مناطق داشتند که در سال ۱۳۶۲ در کردستان و در جوانرود تحت کمین دشمن کوموله قرار میگیرد و به شهادت میرسد.
این استاد شاگردهایش را نهفقط بهصورت نظری بلکه در عمل آموزش میداده است. بنابراین یک الگوی نظری و عملی بودند. شخصیت شهید سعیدی را شاید خیلیها نشناسند ولی از جمله روحانیهای آگاهی بوده که آن زمان میآید و ماهیت صهیونیست را به شکلی معرفی میکند که منجر به شهادت ایشان میشود.
بنابراین از دل این شخصیت بارز و اثرگذار چنین شاگردان مبارزی تحویل جامعه داده میشود. واقعاً این روحیه مبارزاتی خانم دباغ، محصول تربیت شهید سعیدی میباشد.
از بچگی، سه الی چهارسالگی، اسم خانم دباغ در خانواده ما بود، در مورد ایشان زیاد صحبت میشد، چون پدر من و ایشان هر دو از شاگردان آیتالله سعیدی بودند و هر دو در یکراه مبارزه میکردند و در واقع همرزم انقلابی بودند.
اولین ملاقات حضوری من با ایشان بعد از انقلاب و زمان بازگشت ایشان از فرانسه بود، خب ایشان به خاطر بیماری قلبی که داشتند اندکی بعد از ورود امام به ایران بازگشتند، چراکه در زمان تبعید امام در فرانسه، ایشان محافظ امام در آنجا بودند
شخصیت چندوجهی بانوی چریک
اگر ما بخواهیم به زنها در جامعه نگاه کنیم، میگوییم بزرگترین نقش خانمها، نقش تربیتی است. اینها خود یک مربی میخواهند که برای آنها الگوی عملی باشد. خانم دباغ بهواسطه آموزشهایی که دیده بود، بهواسطه همتشان در زندگی، واقعاً از ابعاد مختلف میتوانست الگو باشد.
بهعنوانمثال بهعنوان کسی که از نزدیک و از کودکی با ایشان ارتباط داشته، ما خود، خانم دباغ را در خانهمان به مامان صدا میزدیم و واقعاً هم برای ما مامان بود. واقعاً یک خانم خانهدار بودند، دستپخت خیلی خوشمزهای داشتند و من در حین آشپزی ایشان را دیده بودم.
یعنی در حین اینکه فعالیتهای انقلابی خود بهعنوان یک شخصیت چریک، مبارز و ... را داشتند، در خانه از انجام وظایف خانگی خود در قبال شوهر و فرزندان غافل نبودند.
در این زمینه یک هنرمند بودند، بهعنوانمثال ترشی درست کردن خانم دباغ زبان زد خاص و عام بود و حتی زمانی که ما برای آخرین بار و قبل از شهادتشان به دیدار ایشان در منزل رفتیم، هنوز ترشیهایی که توسط ایشان درستشده بود را میدیدیم.
علیرغم قاطعیتی که ایشان داشتند و هرکسی در نگاه اول میدانست که باید در ارتباط با این خانم حریم نگه دارد و شخصیت رفتاری ایشان به این شکل بود. ولی وقتی هم که با ایشان همکلام میشدی یک مشاور عالی، یک مادر مهربان بودند. همهچیز باهم در وجود ایشان جمع شده بود. که این مرهون تلاشهای خود ایشان و البته لطف خداوند به ایشان بود.
ایشان یک چریک بانوی اسلحه به دست بودند و ما همیشه ایشان را که بعد از شهادت پدر برای سرکشی به خانه ما میآمدند، با اسلحه و یا کلت میدیدیم که محافظ داشت ولی وقتیکه قرار بوده به منزل خانواده شهید؛ مثلاً شهید صالحی سر بزند، وقتی پای صحبت مینشست، نقش یک مادر را ایفا میکرد، بهشدت مهربان و عاقل. واقعاً هرکسی که در هر زمینهای میخواست مشورت بگیرد از خانم دباغ میگرفت. ایشان دارای شخصیتی چندبعدی بود.
انشا الله ما بتوانیم آن بعد لطافت زنانگی ایشان و مهربانی مادرانه ایشان را هم عرضه کنیم.
در خدمت خانواده شهید
وقتیکه پدرمان شهید شد، خب مراسمات متعددی در تهران و قم برای شهید برگزار شد...نکته مهم این بود که در این چند روز خانواده شهید فقط توسط ایشان و با ماشین ایشان جابجا میشد، علیرغم اینکه خود راننده داشتند. خودشان ما را سوار ماشین میکردند و همه مراسمها را ایشان حضور داشتند. ایشان همدرس و همرزم پدر من بودند و از پدر من بهعنوان استاد یاد میکردند.
ببینید کسی که اینهمه مسئولیت اجتماعی داشت، این هفت روز را در اختیار ما بود. این باعث میشد که ما به اهمیت جایگاه خود بهعنوان خانواده شهید پی ببریم و برای ما یک درس بود. وقت گذاری ایشان برای ما قابلتوجه بود، بارها پیشآمده بود که مادر ما به خاطر بهانهها و اذیتهایی که ما داشتیم، با خانم دباغ درد و دل میکرد، ما باورمان نمیشد، مثلاً مادرمان ساعت ۱۲ یا ۱۳ عصر با ایشان تماس میگرفتند، خانم دباغ ساعت ۳ بعدازظهر پشت درب خانه ما بود.
نصایح هدایتگرایانه دباغ
ایشان هر از چندگاهی که مرا میدیدند سؤال میکردند، زهرا جان چکار میکنی؟ شرایط درسیات به چه شکل است؟ و همچنین انتظار پدر شهیدمان را از ما به ما گوشزد میکرد. یکبار سفارش مهمی را به ما کرد و آن این بود که هوشیار باشید که جریانهای منحرف دارند بین بچههای شهدا نفوذ میکنند و از شما میخواهند یک چهره بسازند.
من وقتی دانشگاه میرفتم در رشته کارشناسی ادبیات، از دانشگاه من سؤال میکردند و میخواستند که من حواسم جمع این مسائل باشد. این نصایح ایشان برای من کارساز بود. من دیدم کسانی را که این فعالیتهای شیطانی را داشتند و اگر این نصایح مادرانه ایشان نبود، نمیدانستم که آیا میتوانم در برابر این شیطنتها و توطئهها دقت لازم را داشته باشم یا خیر.
امروز که در مراسم رونمایی این کتاب حضور داشتم با خود چنین فکر میکردم که درست است که ما کمی زمان را ازدستدادهایم، اما واقعاً الآن چکار میتوانیم بکنیم و چگونه این الگوها را در جامعه معرفی کنیم به دختران و مادران جوان.
این واقعاً هنری میخواهد که امثال خانم دباغ باید دعا کنند در حق ما که ما بتوانیم رسالت خود را انجام دهیم و این کتابهای تدوینشده را در متن زندگی مردم ببریم