دوم اردیبهشت سالروز شهادت سردار شهید حسین بصیر، قائممقام لشکر کربلا استان مازندران است.
دوم اردیبهشت سالروز شهادت سردار شهید حسین بصیر، قائممقام لشکر کربلا استان مازندران است. سردار بصیر در شب شام غریبان سال ۱۳۲۲ در فریدونکنار به دنیا آمد. وی دوران تحصیلات خود را تا ششم ابتدایی نظام قدیم در مدرسه سنايي فریدونکنار گذراند. بعد از اتمام دوره ششم ابتدايي نظام قديم ترك تحصيل كرد و نزد يكي از بستگانش در بابل به آهنگري مشغول شد. در كنار اين كار در امور كشاورزي به پدرش كمك میکرد.
پشت سر گذاشت و ازآنپس به کار روی آورد و شغل آهنگری را انتخاب کرد و تا مرحله استادی پیش رفت. علیرغم اینکه سال سربازی او به علت مسائلی از طرف دولت وقت معاف اعلامشده بود ولی برای آمادگی نظامی داوطلبانه به سربازی رفت و دوران سربازی را در پادگان «منظریه» تهران زمانی آغاز کرد که نهضت حسینی امام خمینی مرحله پنهانیاش را طی میکرد. او هم بهنوبه خود به خیل یاوران گمنام امام در روزگار عصیان و اختناق پیوست و با پخش اعلامیههای حضرت امام در پادگان، این رسالت عظمی را به دوش میکشید.
بعد از گذراندن سربازی در دوم مرداد ۱۳۵۰ در شركت باطریسازی وزارت جنگ در تهران مشغول به كار شد ولي به علت فعالیتهای سياسي در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج گرديد. به دنبال آن به زادگاهش فریدونکنار بازگشت و مشغول آهنگري شد. مدتي بعد به كمك پدرش يك كارگاه ساخت در و پنجره آلومينيومي راهاندازی كرد و مشغول كار شد.
سردار بصیر علاوه بر کار، جلسات مذهبی زیادی را در شهر تشکیل داد و از این طریق به مبارزه خویش، علیه رژیمم شاهی رونق بخشید. حسین چندین بار در این مهلکه به زندان روانه شد اما دست از عقیده محکم و پولادین خویش برنداشت. در ماههای پایانی سلطه رژیم پهلوی در شهر هستههای مبارزه و گروههای راهپیمایی را تشکیل و سازمان داد. برنامه تظاهرات را با حرکت مردم به پا خاسته تهران هماهنگ میکرد و چندین بار نیز با کفنپوش کردن مردم شهر، راهپیمایی کفنپوشان را به راه انداخت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران او باز از پای ننشست و با حساس شدن شرایط نهضت توسط خودفروختگان ضدانقلاب، با کیاست و دقت انقلابی به پاکسازی دانشگاهها از منافقین و گروههای ضدانقلاب همت گماشت و با همین انگیزه در تشکیل انجمنهای اسلامی شهر و روستا و مبارزه با منکرات و تشکیل دادگاه انقلاب شرکت فعال داشت.
زمانی را که مردم مظلوم، بیدفاع و بیسلاح افغانستان مورد هجوم ارتش شوروی سابق قرار گرفتند، حسین بیتابانه به آن دیار سفر کرد تا تکلیف اسلامی خود را در قبال برادران همدرد و همدین خویش به انجام برساند و مدتی را در میان مجاهدان افغانی، به مبارزه علیه رژیم شوروی پرداخت.
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز عراق به مرزهای مقدس میهن اسلامی، شهید بصیر بعد از بازگشت از افغانستان لباس خاکی عشق را بر تن کرد و از روز هفتم جنگ کولهبار سفر را بست و تا آخرین لحظه شهادت این لباس را از تن درنیاورد. تا ۳۰ دیماه ۱۳۵۹ در جبهه حضور داشت و بعد از دو ماه مراجعت به زادگاهش بار ديگر در اول فروردين ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد. مدتي در منطقه گيلان غرب مسئول حفاظت از قلههای صدفي، ابرويي و كرجي بود.
او همراه گروه شهید چمران و نیروهای فداییان اسلام که فرمانده آن همسنگر شهید چمران سردار شهید سید مجتبی هاشمی فرمانده نیروهای فداییان اسلام بود به منطقه سرپل ذهاب در غرب کشور رفت و پس از مدتی عزیمت به جنوب و شرکت در عملیات مهم ثامنالائمه (ع) آبادان را دوشادوش رزمندگان اسلام، از محاصره دشمن خارج کرد.
او نیروهای فداییان اسلام شهرهای بابل، بابلسر، فریدونکنار، آمل و محمودآباد را به جبههها اعزام میکرد، لذا بار دیگر همراه همین گروه دل به جبهه ذوالفقاریه سپرد و مدتزمانی فرماندهی جبهه ذوالفقاریه -آبادان تا ماهشهر- را به عهده داشت و در محور ذوالفقاریه در مقابل، لشکر ۲۰ عراق قرار گرفت و حماسه آفرید.
شهید بصیر از اول فروردين تا پنجم تيرماه ۱۳۶۰ در مناطق مرزي بود و در عمليات طریقالقدس و فتح بستان شركت داشت. پس از عملیاتها براي مدت كوتاهي بازگشت. اما بار ديگر در ۸ بهمن ۱۳۶۰ به جبهه اعزام و تا شهريور ۱۳۶۲ بهعنوان بسيجي و بهطور مستمر در جبههها بود. در اين مدت بهعنوان جانشين فرمانده گردان در لشكر ۲۵ كربلا انجاموظیفه میکرد و در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، محرم و والفجر مقدماتي شركت كرد.
در بیستوهشت شهریورماه ۱۳۶۲ در منطقه جنگي به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد. ازآنپس فرماندهي گردان يا رسول (ص) لشكر كربلا را عهدهدار شد.
سردار بصیر در عملیات والفجر 4 به سمت جانشین تیپ یکم لشکر ویژه ۲۵ کربلا منصوب شد و در عملیات والفجر 6 نیز با همین مسئولیت انجاموظیفه کرد و در سال ۶۳ با تقلیل بعضی از تیپهای لشکر، بار دیگر، گردان یا رسولالله (ص) را تحویل گرفت و در همان سال به زیارت خان خدا مشرف شد، در این مدت، گردان یا رسول (ص) تحت فرماندهی سردار شهید حمیدرضا نوبخت، قرار گرفت.
با بازگشت حاج بصیر از سفر مکه، گردان یا رسول (ص) تحت فرماندهی او اولین گردانی بود که در خط آبی تبور مستقر شد تا جهت شرکت در عملیات بدر آموزشها و شناساییهای لازم فراگرفته و انجام دهد. بعد از شرکت در عملیات بدر و خلق حماسههای ماندگار در این عملیات، صحنه دیگر رشادت حاج حسین عملیات قدس ۱؛ بهار سال ۶۴ بود که توانست با فرماندهی قاطعانهای پاسگاه (بلالیه وابولیله) عراق را تصرف کند.
با پایان این عملیات و پیروز شدن رزمندگان اسلام، گردان یا رسول (ص) به عنوان گردان نمونه، مأمور ادغام در لشکر ۷۷ خراسان شد و بعد از اتمام این مأموریت، سردار خستگیناپذیر جبههها، نیروهایش را جهت آموزش غواصی و آمادهسازی برای شرکت در عملیات والفجر 8 به منطقه «بهمن شیر» منتقل کرد و خود شخصاً به آموزش نیروهایش در رودخانه بهمنشیر پرداخت.
عملیات والفجر 8 آغاز شد و حاج حسین بصیر با دلاوری غواصان دریادل و خطشکن لشکر ویژه ۲۵ کربلا این عملیات به پیروزی رسید و پرچم مطهر بارگاه حضرت امام رضا (ع) به دست توانمند فرماندهی این لشکر سردار مرتضی قربانی بر فراز مسجد امام رضا (ع) فاو برافراشته شد. دشمن سعی کرد شهر فاو عراق را با ضد حملههای پیدرپی پس بگیرد که در این زمان فرماندهی وقت لشکر، بصیر را به علت لیاقت و شجاعتی که داشت به فرماندهی محور عملیاتی «فاو» منصوب کرد تا او با تدبیر خاص خود از این منطقه نگهداری کند و او در این دفاع جانانه نشانههایی از عنایت حق دریافت کرد و سینه و بازوی توانایش مجروح شد.
سال ۶۵ برای سردار جبههها، سالی استثنایی بود. حاج حسین با بهبودی نسبی جراحات سینه و بازو در عملیات حضرت صاحبالزمان (عج) شرکت کرد. او در این عملیات فرماندهی تیپ یکم لشکر ویژه ۲۵ کربلا را بر عهده داشت و تا آن هنگام مسئولیتهای متعدد فرماندهی، از دسته و گروهان تا گردان و محور را تجربه کرده بود.
عملیات دیگری که سردار حاج حسین بصیر در آن درخشید عملیات کربلای ۱- آزادسازی مهران – بود. سردار همراه برادرش علیاصغر فرمانده گردان یا رسولالله (ص) به ضیافت این عملیات رفت و در همین عملیات بود که خبر پرواز برادر را به او دادند.
با آغاز عملیات کربلای ۴ حاج حسین در این عملیات نیز مانند همیشه حاضر شد و به همراه نیروهایش در منطقه امالرصاص در محاصره دشمن افتاد و بعد از ۱۰ ساعت با رشادت برادران بسیجی حلقه محاصره شکسته شد. سردار بصیر ۲۲ روز در کربلای شلمچه و غرب کانال ماهی، علم پایداری لشکر ویژه ۲۵ کربلا را به دوش داشت. در این نبرد مرگ و زندگی، حسین بصیر بهاتفاق دو پاسدار و دو طلبه بسیجی، رودرروی دو تیپ کماندویی دشمن، آنچنان مقاومت کردند که آنان را به عقب راندند.
بعد از عملیات کربلای ۵ برای تداوم و تکمیل عملیات، «عملیات کربلای ۸» آغاز شد و حاجی در این عملیات به قائممقامی لشکر ویژه ۲۵ کربلا منصوب شد و در این عملیات بهترین یاران خود، ازجمله سرداران شهید طوسی و نوبخت را از دست داد.
سال ۶۶ عملیات کربلای ۱۰ در پیش بود و سردار خستگیناپذیر برای فراهم کردن مقدمات کار، در ارتفاعات برفگیر ماووت به سر میبرد. عاقبت در شب عملیات کربلای ۱۰ دوم اردیبهشتماه سال ۱۳۶۶ خمپارهای بر سنگر او فرود آمد و به مقام شهادت نائل شد.
وصیتنامه شهید
بسمالله الرحمن الرحيم
بنام خدا خدايي كه به ما جان داد، حيات بخشيد و ما را به وجود آورد. شكر میکنم در اين مقطع زماني، فردي هستم كه گر چه شايد گناهكار باشم ولي در جايي هستم كه رزمندگان عزيزمان در اين مكان مقدس حضور دارند. شهدايمان هم در اينجا حضورداشتهاند. ما در كنار رزمندگان عزيز هستيم و من خودم را قطرهای میدانم از درياي بيكران رزمندگان. خود را رزمنده بهحساب نمیآورم؛ چرا؟ براي اينكه جرئت ندارم كه بگويم يك رزمنده هستم...
شما رزمندگان هستيد كه بايد در آينده اين جنگ را به پيروزي برسانيد؛ شهدايمان كه رفته اند، ارزش آنان را خدا میداند و بس، مقامشان را هم خدا میداند و بس. و ما اگر لياقت داشتيم كه در كنارشان باشيم، سعادتي بود كه خداوند نصیبمان كرد. اگر با شما همسنگر بوديم باز هم اين سعادت بزرگي بود كه خداوند نصيب ما كرد و جز اين چيز ديگري نبود؛ من وصيتي براي شما ندارم و صحبت خاصي هم براي شما ندارم ولي خاطراتتان در ذهنم هست؛ بياد مي آورم وقتي در حمله بوديم دوش به دوش هم جنگ مي كرديم، همديگر را تنها نمي گذاشتيم، با درد و رنج همديگر آشنا بوديم، دلسوز همديگر بوديم، نسبت به هم گذشت و فداكاري داشتيم؛ همه اينها را به ياد دارم و به آنها عشق میورزم، شما جوانيد و نيرو داريد و شما مي توانيد تا سال هاي بعد مبارزه كنيد با اينكه بدنهای عزيز شما مجروح است تا آن اندازه كه گاهي از حركت باز مي افتيد. با اين همه عشق خدايي شما را به وجد میآورد و شما را حركت میدهد، شما را بهسوی جبهه روانه میکند.
و اما، مسئولين و برادران عزيزي كه در اين لشكر با آنان بوديم و افتخار در خدمت آنان بودن را داشتيم، از همه و از تکتک آنان عذر میخواهم خصوصاً برادر بسيار بزرگوارمان مرتضي قرباني فرماندهي لشكر 25 كربلا و برادران ديگر حاج آقا نوريان و حاج آقا بابايي و برادر كسائيان و برادر طوسي و برادر كميل نور چشم همه ما، و تکتک برادرها كه اگر بخواهم اسم ببرم و همه عزيزاني را كه با آنان بوديم و افتخار حضور در خدمتشان را داشتيم فراوانندو خداوند به ما توفيقي داد تا در ركابشان باشيم، سرداران بسيار بزرگ سپاه اسلام، خصوصاً فرماندهان عزيز گردانها، تيپ ها و گروهان ها، دسته ها و نيروهاي رزمنده لشكر 25 كربلا، همه واحدها و همه عزيزاني كه در اين جنگ زحمتهای فراواني را كشيده اند تا جنگ را به اينجا رسانيده اند؛ اميدوارم كه با برنامهریزیهای بهتر، با فكري بازتر، با قوت و قدرت بيشتر بر عليه كفر بتازيم تا بتوانيم اين آخرين جرثومه فساد را در منطقه خفه كنيم به فرمايش حضرت امام آخرين سيلي را بر بدن كثيف و بیارزش صدام بزنيم تا ظالمان ديگر و زورگويان انديشه نكنند كه مظلومان را تحتفشار خودشان قرار بدهند.
صحبتي است با امام عزيزمان، امام اي قلب تپنده همه ملت مظلوم، اي كسي كه همه محرومين چشم به تو دوخته اند، بنام تو و به نگاه تو و صحبتهای تو اميد بسته اند امام عزيز اگر اين حقير اكنون چيزي دارم مال من نيست مال شهيد است از وجود مبارك و رهبري تو بوده است از وجود راهنماییها و ارشادات تو بوده است.
خدا ما را موفق گرداند تا بتوانيم سرباز خوب و واقعي اسلام باشيم و بتوانيم فرداي قيامت نزد ائمه اطهار علیهمالسلام سربلند باشيم.
والسلام