مادر شهید سید محمد گرکانی نقل میکند: محمد بیشتر وقتها در مدرسه بچهها را دور خود جمع میکرد و با آنها ریاضی تمرین میکرد. به بچهها میگفت: «وقت برای تفریح و بازی و ورزش زیاد است، الآن بیایید؛ درس یاد بگیرید.
شهید «سید محمد گرکانی»، فرزند حاج سید حسین، در سال 1341 در محله شاهپور «وحدت اسلامی» تهران به دنیا آمد. او فرزند آخر خانواده بود.
وی دوره دبستان را در مدرسه ملی «سمیرا» و دوره راهنمایی را در مدرسه «مزینی» گذراند. در سال 1352 دولت وقت، طرحی را در مدارس تهران اجرا کرد که قرار بود در صورت نتایج مثبت آن، زبان فرانسوی نیز در مدارس کشور تدریس شود. بر همین اساس کلاسهایی در برخی مدارس کشور برگزار شد. وی بهعنوان نفر بیست و چهارم برگزیده شد و به همراه نفرات برگزیده دیگر برای گذراندن یک دوره 45 روزه تکمیلی این زبان، به کشور فرانسه اعزام شد.
وی در یکی از بهترین دبیرستانهای آن روز تهران، یعنی دبیرستان دکتر «هشترودی» در رشته ریاضی فیزیک ادامه تحصیل داد. وی استعداد فوقالعادهای در ریاضیات و جبر و هندسه داشت. در دوره انقلاب و پیش از آن در مساجدی همچون مسجد «مهدی خان»، «پنبه چی»، «بینائی» و «حریری» فعال و به آموزش قرآن، ریاضیات و آموزش نظامی مشغول بود.
مادرش از قول مدیر مدرسه نقل میکرد: محمد بیشتر وقتها در مدرسه بچهها را دور خود جمع میکرد و با آنها ریاضی تمرین میکرد. به بچهها میگفت: «وقت برای تفریح و بازی و ورزش زیاد است، الآن بیایید؛ درس یاد بگیرید.»
وی در سال 1360 در کنکور سراسری قبول شد، اما به دلیل شروع جنگ و حضور در سپاه پاسداران، به دانشگاه نرفت.
آرزوی شهادت
مادر شهید نقل میکند؛ «پس از شروع جنگ و اوایل آن، محمد خیلی از اوقات من را به بهشتزهرا (س) میبرد و قبر شهدا را نشانم میداد و میگفت: مادر راضی هستی یک روز من نیز شهید شوم. من میگفتم «نه مادر، مملکت؛ وزیر و وکیل میخواهد.» میگفت «نه مادر، غیر از ما هم هستند» میگفتم «نه بههرحال شما فرق میکنید. متعهدتر هستید» میگفت «تعریف اولادت را میکنی؟» میگفتم «نه من همه رزمندگان را دوست دارم.»
سید محمد پس از واقعه تسخیر لانه جاسوسی، در بازسازی اسناد و مدارک همکاری داشت و با شکلگیری دفتر سیاسی سپاه «مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس فعلی» به این دفتر پیوست.
او در سالهای اول جنگ بهعنوان راوی جنگ در عملیاتها شرکت میکرد. در سالهای بعد علاوه بر روایتگری، بهعنوان نیروی تک ور در جبههها حضور داشت.
شهید گرکانی در عملیاتهای «بیتالمقدس» و «رمضان» به ترتیب راوی لشکرهای 22 بدر و 19 فجر بود.
شوق جهاد
همرزم شهید نقل میکند:
«شهید گرکانی در عملیات «کربلای چهار» حاضر نشد بهعنوان راوی در جبهه حضور داشته باشد بلکه بهعنوان نیروی تک ور در عملیات شرکت کرد.
در عملیات کربلای 5، لشکر 10 سیدالشهدا (ع) در منطقه پنجضلعی حضور داشت که مأموریت داشت جاده شلمچه را باز کند. این مأموریت چهار، پنج روز به طول انجامید. وقتی این مأموریت که مرحله اول عملیات برای لشکر بود؛ به اتمام رسید، لشکر برای بازسازی به عقب فرستاده شد.
برای شهدای لشکر مراسمی در یکی از پادگانهای شهر اهواز گرفته شد. مراسم با شکوهی بود. من راوی سردار فضلی، فرمانده لشکر بودم. وقتی سخنرانی سردار فضلی در این مراسم تمام شد؛ رزمندگان دوروبر سردار را شلوغ کرده بودند و با وی خوشوبش میکردند. من نیز مشغول کار روایتگری و ضبط بودم که ناگهان احساس کردم کسی از پشت به شانه من میزند. برگشتم و با کمال تعجب دیدم محمد است. گفتم «مگر تو بهعنوان راوی در لشکر دیگری فعالیت نداری؟» گفت «خیر، من بهعنوان یک نیروی تک ور در یکی از گردانهای لشکر 10 سیدالشهدا مشغول هستم.» دقایقی را باهم به گفتگو پرداختیم. یکی از خواستههایی که مرتب از من میخواست که به گوش سردار برسانم این بود که وضعیت روحی و انگیزشی رزمندگان لشکر بسیار بالاست و از سردار بخواه که حتماً مأموریت جدید در ادامه عملیات کربلای 5 را قبول کند. من یک عطری را که سردار به من هدیه داده بود به او اهدا کردم و پس از ساعتی از هم جدا شدیم.
پس از چند روزی به لشکر 10 سیدالشهدا (ع) مأموریت دادند که در مرحله بعدی عملیات کربلای 5 به سمت جزیره بوارین و اروند حرکت کند. عملیات که تمام شد، همراه سردار به پادگان کوثر آمدم و من بر اساس وظیفه محول شده به جمعآوری، دستهبندی و تدوین اسناد و خاطرات ضبط شده از این عملیات پرداختم که در همین ایام بود که خبر شهادت محمد گرکانی به گوشم رسید.»
شهید بزرگوار؛ محمد گرکانی در تاریخ 29/10/1365 در عملیات کربلای 5 در شلمچه بهعنوان گروه آرپیچیزن یکی از گروهانهای لشکر 27 محمد رسولالله (ص) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.