کتاب «همراه» از جنس روایتهای رسمی جنگ نیست و آن را میتوان در لایههای روایتهای دوم و سوم جنگ دانست که جامعه امروز بهشدت به آن محتاج است.
یادداشت/ مصطفی شوقی_روزنامه نگار؛ «غروب توی گاراژ رحیم با لباس سپاه آمده بود دنبالم و منتظر نشسته بود. با دیدنش قلبم شاد شد و خستگی از تنم درآمد. تشکر کرد که برای دیدنش خودم را به زحمت انداختم. شام گرفتیم و رفتیم مسافرخانه. تا نزدیک صبح با هم حرف زدیم و بعد خوابیدیم. صبح زود رحیم رفت نان خرید و صبحانه خوردیم. اول وقت جلسه داشت و باید برمیگشت جنوب. خداحافظی کرد و رفت. اینقدر عجله داشت که پول اتاق را هم فراموش کرد بدهد. یکی، دو ساعت بعد رفتم پول اتاق را حساب کردم و برگشتم اصفهان. خانه که رسیدم دیدم پول زیادی برایم نمانده. گفتم: آخی!.. یعنی جاروبرقیم تموم شد؟» این بخشی از کتاب «همراه» خاطرات مهرشاد شبابی، همسر سردار یحیی (رحیم) صفوی، فرمانده سابق سپاه پاسداران و از فرماندهان ارشد جنگ ایران و عراق است. کتاب گرچه از نظر هنری و طرح جلد چیز قابل مراجعهای ندارد و شاید به همین دلیل در همه این سالها مغفول مانده، اما از نظر محتوایی یک کتاب غنی و بسیار سودمند برای نسل جدید و حتی کسانی است که در آن سالهای پر از تکاپو و آرمانی ابتدای انقلاب و دهه60شمسی زیست کردهاند. خانم مهرشاد شبابی، همسر آقا رحیم از ابتدای زندگی خودش در پیش از انقلاب سخن میگوید و اینکه در خانواده گرچه مذهبی اما مثل بسیاری از مردم با ملزومات زمانی و مکانی آن زمان زندگی میکردهاند؛ مثلا تلویزیون و رادیو هم داشتهاند و بسیاری از ترانههای خوانندههای قبل از انقلاب را حفظ بوده است. مهرشاد شبابی، راوی این زندگی در کتابش بهخوبی فضای مذهبی پیش از انقلاب را در شهری مثل اصفهان ترسیم کرده است؛ مخصوصا جایی که خودش به اختیار حجاب را انتخاب میکند و از مدرسه سرکار خانم مجتهده «بانو امین» سخن میگوید، اطلاعات بسیار مفیدی از گروههای فعال مذهبی و سیاسی را به مخاطب ارائه میدهد. داستان مهرشاد شبابی، این دختر پرشور انقلابی با فرمانده لاغر و سفیدروی سپاه اصفهان را میتوان نقطه عطف این روایت دانست. شخصا به فکر فرورفتم که این زوج انقلابی و پر از احساس و شور چقدر آرمان داشتهاند؟! نامههایی که پیش از ازدواج میان این دو رد و بدل شده و سؤالاتی که خانم از آقا میپرسد، آدم را پرتاب میکند به سالهایی که احساسی ناب میان جوانان و مردم وجود داشت که آمال و خیال خود را نه در ساختن یک زندگی پر از منفعت شخصی که در به وجود آوردن مدینهفاضله جستوجو میکردند. زندگی این دو در کردستان و در دوران جنگ بسیار حیرتانگیز است؛ بهصورتی که تا پایان جنگ آنها، خانهای در اختیار نداشتند. گاهی در پادگان، هتل و حتی خانههای سازمانی ویلایی بزرگ که چند خانواده از فرماندهان در آن زندگی میکردند، بساط زندگی حقیرانهشان را پهن میکردند. روایت زنانه زندگی در جنگ بهعنوان همسر یک فرمانده نظامی در این کتاب بهشدت پررنگ است؛ بیم و امیدهای یک همسر پس از سقوط هواپیمای نظامی برای یافتن خبری از شوهر، متولد شدن فرزند بدون اینکه همسر(آقارحیم) حضور داشته باشد و فرزندی که بهدلیل مشکلات زایمان دستش با اندکی نقص همراه است، ناراحتی و خستگی فرمانده از اختلافات میان فرماندهان برای عملیات یا طرحی نظامی، روایتهای زندگی شخصی از دیدارهای کوتاه و چندساعته و نامهها. نامهها در این کتاب جایگاه مهمی دارد؛ از نامهای تکخطی برای بیرون رفتن از منزل تا درددل، شکایت از دوری و دعوت به صبر و شکیبایی. نامهها بدون رتوش است؛ صمیمیت و بروز عواطف در این نامهها فوران دارد.
خاطرات خانم شبابی به جنگ ختم نمیشود و از زندگی بعد از جنگ فرماندهان در شهرک خانه سازمانی سپاه و مشکلاتش هم سخن میگوید؛ مثلا نگرانی از پوشیدن شلوار لی سوغاتی توسط پسرش که شاید در فضای خاص آن روزها طعنهها و مشکلاتی بهوجود بیاورد. جالب اینجاست که همسرش (آقا رحیم) نهتنها با این موضوع مشکلی ندارد که دست بچهاش را هم میگیرد و در شهرک راه میرود. خانم شبابی میگوید: پسر یکی از فرماندهان گلایه کرده چرا پسر آقا رحیم با شلوار لی همراه پدرش راه میرفته و پدر او (فرماندهای دیگر) برای پوشیدن شلوار لی، او را دعوا کرده است.
کتاب «همراه» از جنس روایتهای رسمی جنگ نیست و آن را میتوان در لایههای روایتهای دوم و سوم جنگ دانست که جامعه امروز بهشدت به آن محتاج است.
منبع: همشهری آنلاین