بچههای انصار رفتند جلو و آن ستون نظامی را تار و مار کردند. روی بیسیم خودم صدای اسماعیل قهرمانی فرمانده گردان انصار را شنیدم که داشت به حاج محمود شهبازی گزارش میداد و میگفت...
اسماعیل قهرمانی روز سوم اردیبهشت ۱۳۴۰ در روستای اردها از توابع شهرستان سراب استان آذربایجان شرقی به دنیا آمد. سال ۱۳۴۷، خانواده قهرمانی از استان آذربایجان شرقی به شهر گنبد در استان مازندران مهاجرت کردند.
دوره ابتدایی را در دبستان کاووس شهرستان گنبد گذراند. هنگامیکه به مدرسه راهنمایی آرش پا نهاد، برای کمک به خانوادهاش، در ایام تعطیلات تابستان در ساختمانها کارگری میکرد، اما باز هم نیاز مالی خانوادهاش برطرف نشد. به همین دلیل تصمیم گرفت به تهران مهاجرت کند. در تهران علاوه بر کارگری ساختمان، بهصورت شبانه درس خود را ادامه داد تا اینکه دیپلم گرفت.
قهرمانی در زمان اوجگیری انقلاب شکوهمند اسلامی، درصحنههای مختلف سیاسی، مذهبی و در تظاهراتهای تهران حضور داشت.
پس از ورود امام به ایران و استقرار در مدرسه علوی، هر روز به دیدار ایشان می رفت. او در سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران گنبد درآمد و مدتی بعد، بار سفر را بست و خود را به سپاه شاهینشهر اصفهان منتقل کرد. سپس از آنجا به پاوه رفت و در زمره یاران حاج همت قرار گرفت و بعد با ایشان عازم جبهههای جنوب شد.
قهرمانی مدتی در پادگان دوکوهه، مأمور تشکیل گردان انصار الرسول شد و با این گردان در عملیات فتح المبین و بهویژه بیتالمقدس حماسهآفرینی کرد. پس از آن، همراه چند تن از دوستان برای کمک به مردم بیدفاع لبنان، به آن کشور رفت و پس از بازگشت از لبنان، درحالیکه بیش از ۲۱ بهار از زندگی پربرکتش سپری نشده بود، بهعنوان قائممقام شهید همت که در آن زمان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) بود برگزیده شد.
شهادت
سرانجام اسماعیل قهرمانی که در طول سالهای جنگ، سه بار مجروح شد، در ۳۱ تیر ۱۳۶۱، در اولین روز از مرحله سوم عملیات رمضان با دنیای فانی وداع کرد.
او که در این عملیات با حفظ سمت، فرماندهی محور گردان انصار را نیز بر عهده داشت، درحالیکه سوار بر موتور، مشغول اجرای وظایف خود در اطراف پاسگاه زید بود، براثر اصابت گلوله دشمن، ساغر شربت شیرین شهادت را سر کشید و پیکر پاکش در همانجا ماند تا برای همیشه خون سرخش حافظ مرزهای ایران اسلامی باشد.
غنیمتیهای گردان انصار
گردان انصار الرسول (در جریان عملیات آزادسازی خرمشهر) از خاکریز خودی هم گذشت. این بچهها رفتند تا پشت خاکریز دژ مرزی عراق که آنجا بهصورت شمالی- جنوبی، بهموازات دژ ایران احداث شده بود.
بعد متوجه شدم آنطرف دژ عراق، یک ستون خودرو بسیار بزرگ و طولانی در جاده مرزی داخل خاک دشمن دارد از شمال به سمت جنوب میآید.
بچههای انصار رفتند جلو و آن ستون نظامی را تار و مار کردند. روی بیسیم خودم صدای اسماعیل قهرمانی فرمانده گردان انصار را شنیدم که داشت به حاج محمود شهبازی گزارش میداد و میگفت حاجآقا شهبازی، الآن اینجا بچهها کلی نفربر، کامیون و اتوبوس نظامی را زدهاند. مقدار زیادی از این ماشینها هم سالم به دست ما افتاده.
حاج محمود پرسید: چند تا ماشین سالم مانده؟ قهرمانی جواب داد: زیاد؛ شما بگویید، شصت، هفتاد راننده دارای گواهینامه پایه یک بفرستند پیش ما که این ماشینهای غنیمتی را عقب ببرند.
حاج محمود متعجب به او گفت آخر من الآن وسط این شلوغی، هفتاد راننده پایه یک از کجا برای تو پیدا کنم.
فرازی از وصیتنامه شهید
سعی کنید ساده و بیپیرایه زندگی کنید. در مقابل دشمنان اسلام شجاع باشید و دشمنان در برابر قدرت اسلام هیچ هستند.
به رهبر معظم انقلاب عشق بورزید و گوشبهفرمان ایشان باشید. نماز را در اول وقت بجای آورید. نسبت به پدر و مادر خود مهربان باشید.
از خواهران میخواهم، به عشق شهدا حجاب خود را رعایت نمایند. در مقابل زورگویان بایستید، چه چیزی بهتر از این است که انسان در راه خدا جان دهد.
منابع:
۱-بابایی، گلعلی، کوهستان آتش، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، نشر بیستوهفت بعثت، چاپ اول،۱۳۹۹، صفحه ۱۱۶
۲-شیری، حجت، اطلس لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در دوران دفاع مقدس، تهران، سپاه پاسدران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول،۱۴۰۰، صفحه ۸۷
۳-کیهان پناه، امیرحسین، اطلس نبرد بیتالمقدس، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول،۱۳۹۶، صفحه ۱۶۸