محسن پاکیاری گفت: عملیات رمضان، عملیاتی بود که اگر به موفقیت میرسید، تاریخ جنگ را تغییر میداد. یعنی قرار بود تیر سال ۱۳۶۱ جنگ خاتمه پیدا کند. ما هم گمان میکردیم که با اجرای این تک، حتماً بصره سقوط میکند و پایان شیرینی برای جنگ رقم میخورد.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، عملیات رمضان در تاریخ ۲۲/۴/۱۳۶۱ در جبهه جنوبی و در شرق بصره، باهدف فرعی تهدید بصره از شرق و حضور در حاشیه شط العرب و باهدف اصلی اعمال فشار به عراق به جهت پایان عادلانه جنگ، آغاز شد.
در این عملیات که در چهار محور و پنج مرحله تا تاریخ ۷/۵/۱۳۶۱ اجرا شد، نداشتن شناخت دقیق از وضعیت و استحکامات جدید نیروهای بعثی، موجب اخلال در اجرای عملیات شد.
هرچند تلاش اصلی عملیات به ثمر نشست و یگانهای قرارگاه فتح توانستند با نفوذ به عمق عراق تا نهر «کتیبان» پیش بروند و به قرارگاه فرماندهی دشمن دست یابند، اما نیروهای پیش تاز که از جناح چپ با اتکا به کانال پرورش ماهی، وضعیت قابل دفاعی داشتند، از جناح راست در برابر هجوم یگانهای زرهی عراق آسیبپذیر بودند...
قرارگاههای مجاور نیز که با استحکامات جدید عراق روبرو بودند، نتوانستند این مواضع را پشت سر بگذارند و جناح راست قرارگاه فتح را تأمین کنند.
لذا نیروهای قرارگاه فتح نیز در تثبیت موقعیت خود، موفق نشدند و تنها محدوده پاسگاه زید را تصرف کردند.
روایت سردار شهید محسن پاکیاری (معاون عملیات لشکر ۱۹ فجر شیراز):
عملیات رمضان، اولین عملیات برونمرزی ایران بود که بعد از آزادسازی خرمشهر، در شرق بصره اجرا شد.
یک ضلع منطقه عملیاتی رمضان، اروندرود؛ یک ضلعش پاسگاه زید؛ یک ضلعش کانال ماهی و استحکامات جلوی بصره و ضلع دیگرش هم رودخانه کارون و جاده خرمشهر-اهواز بود.
آن زمان، من از طرف سپاه استان فارس رفته بودم که لشکر ۱۹ فجر را تحویل بگیرم. برای اجرای عملیات رمضان وقت زیادی نداشتیم؛ بنابراین روی آموزش نیروهای رزمنده و کسب اطلاعات از وضعیت دشمن متمرکز شدیم.
دنبال شناسایی دقیق منطقه و میادین مین و معبرها بودیم. باید عمق مواضع دشمن را شناسایی میکردیم. برای این کار به نیروهای نترس و شجاع احتیاج داشتیم.
یک گردان از شیراز به جنوب آمده بود. نیروهایش را به خط کردیم و گفتیم برادرها، ما عملیاتی در پیش داریم و پانزده نفر آر.پی.جی زن میخواهیم. کار حساس است و احتمال شهادت زیاد است. برادرانی که آمادگی دارند، از جمعتان بیرون بیایند. حدود بیست نفر بیرون آمدند. فهمیدم بچههای به درد بخوری هستند.
در کمتر از یک هفته، کار با قطبنما، خواندن نقشه، مواجهه با میدان مین، جمعآوری اطلاعات و حرکت در شب را به آنها یاد دادیم و بهعنوان نیروهای اطلاعات و عملیات سازماندهیشان کردیم.
شبها هردو نفر مقداری آب و آذوقه برمیداشتند و میرفتند پشت میدانهای مین در نزدیکترین نقطه به دشمن. بعد با تیشه و وسایل دیگر گودالی میکندند و خودشان را در آن مخفی میکردند. از اول صبح هم با دوربین منطقه را زیر نظر میگرفتند و اطلاعات مختلف از میدان مین، سنگرها و رفتوآمدهای دشمن به دست میآوردند و برمیگشتند.
آنطرف هم شبانهروز داشتند کار میکردند. بر اساس اطلاعاتی که نیروهای شناسایی میآوردند، متوجه شدیم که عراق با یک عملیات مهندسی گسترده، میدانهای وسیع مین در شرق بصره ایجاد کرده و با حفر کانالهای عریض و طویل آب در مقابل ما، دژ عظیمی به وجود آورده است. تعداد زیادی تانک و نفربر هم روبروی خط ما بهصف شده بودند. دشمن شبانهروز آمادهباش بود.
تصویب قطعنامه ۵۱۴ سازمان ملل
دقیقاً دو روز قبل از عملیات، سازمان ملل قطعنامه ۵۱۴ را تصویب کرد. بعد از شروع جنگ، برای اولین بار در قطعنامهای از دو طرف خواستهشده بود که مرزهای بینالمللی را به رسمیت بشناسند؛ درحالیکه وقتی صدام به ما حمله کرده بود و حدود دو سال، بخش زیادی از خاکمان در تصرفش بود، آنها چنین درخواستی از او نکرده بودند.
در قرارگاه فجر، حرکت به سمت موانع مثلثی شکل اول خط و تک فرعی و ایذایی به عهده ما گذاشته شد. بچهها باید به اهدافشان حمله میکردند تا توجه دشمن از محور عملیاتی قرارگاه فتح منصرف شود.
نیروها را به سمت راست کانال پرورش ماهی حرکت دادیم. تابستان بود و فصل خرماپزان جنوب. مشکل ما کمبود آب خوردن بود. بچهها از شدت تشنگی، آب قمقمهها را زودبهزود تمام میکردند و دوباره آب میخواستند. قبل از عملیات، تدارک آب خوردن را میدیدیم.
برای اولین بار، کلمن یخ سفارش داده بودیم. آنها را پشت تویوتا میگذاشتیم و به خط میبردیم. گاهی فالوده هم پخش میکردیم. رزمندهای که در حال جنگیدن یا در خط پدافندی بود و گرما و سختی و بیخوابی و عطش به او فشار میآورد، اگر یک لیوان آبخنک هم به دستش میرسید، مطمئن میشد؛ کسی در عقبه هست که از او حمایت و پشتیبانی میکند.
بیست و دوم تیر ۱۳۶۱، عملیات رمضان شروع شد. من همراه تیپ امام سجاد (ع) بودم که از رزمندگان استان فارس تشکیلشده بود.
وظیفه ما گرفتن خط دوم عراقیها بود. حرکت کردیم و در قدمهای اول، تعداد زیادی تانک و نفربر دشمن را منهدم کردیم. لودرها را هم فرستادیم که خاکریز دشمن را بشکافند تا نیروها با تانکها و ماشینهایشان از آنها رد شوند.
بهمحض اینکه صدای لودرها بلند شد، عراقیها بهصورت خطی، روی مواضع ما آتش سنگین ریختند. همان موقع، با تیربارهایشان هم ما را به رگبار بستند و همهمان را زمینگیر کردند.
آقای صحرائیان، معاون اطلاعات و عملیات تیپ که بچه جهرم بود، وقتی متوجه شد که فقط یک تیربار است که دارد میزند، یک آر.پی.جی برداشت و به هر شکلی که بود، آن تیربار را خفه کرد.
حسن باقری و دستور عقبنشینی
نمیدانم شب چندم عملیات بود که با مجید بقایی، مرتضی صفاری، محمدجعفر اسدی، حسن درویش و چند نفر دیگر، روی دژ خودی داشتیم عملیات را اداره میکردیم. نصفهشب، زیر نور منورهای عراقی، موتورسیکلتی از خط خودی رسید.
وقتی پیاده شد و به طرفمان آمد، شناختیمش؛ حسن باقری بود که سؤالهایی از وضعیت منطقه و یگانها کرد. جوابش را دادیم. بعد گفت: هرچه سریعتر نیروهایتان را عقب بکشید.
دستور عقبنشینی در حالی بود که ما موانع مثلثی را تصرف کرده و از آنها رد شده بودیم. در منطقه ما، دشمن تار و مار شده بود؛ هرچند آتش سنگینش قطع نمیشد.
تعجب کردیم. گفتیم: برای چه؟! توضیحی نداد و حرفش را تکرار کرد. راضی نمیشدیم به عقب برگردیم. یگانهایی هم که از محور شلمچه، به عمق مواضع دشمن نفوذ کرده بودند، قطعاً راضی به عقبنشینی نمیشدند؛ اما بههرحال دستور بود و باید اجرا میشد.
بعدازاینکه به رزمندهها دستور عقبنشینی دادیم، گفتیم: حالا بفرمایید چرا باید عقبنشینی کنیم؟! گفت: بین یگانهای قرارگاهها الحاق ایجاد نشده و دشمن ممکن است فردا از همینجا به ما ضربه بزند. عراق آرایش جنگی جدیدی گرفته و تغییراتی در زمین داده. اگر عقبنشینی نکنیم، فردا دور میخوریم. برای اینکه جلوی تلفات خودی را بگیریم، باید عقبنشینی کنیم.
تصرف ضلع شمالی که موقعیت حساستری داشت، به عهده قرارگاه فتح بود. قرارگاه فتح در جناح چپ ما عمل میکرد. در اول عملیات، نیروهای این قرارگاه توانستند از محور زید، حدود پانزده کیلومتر در عمق مواضع دشمن پیشروی کنند و خط اول را بشکنند و به کانال ماهی برسند. این، طولانیترین مسیر عملیات بود.
سمت دیگر، تیپ امام حسن (ع) از لشکر ۸ نجف اشرف و یک تیپ از لشکر ۹۲ زرهی ارتش بود. آنها به نهر کتیبان رسیدند؛ ولی عقبنشینیهایی هم کردند.
نیروهای قرارگاه نصر هم به موانع سخت شلمچه برخوردند و تلفات دادند. وضعیت طوری بود که نیروها در معرض خطر محاصره بودند.
عملیات رمضان، عملیاتی بود که اگر به موفقیت میرسید، تاریخ جنگ را تغییر میداد. آقای هاشمی رفسنجانی به فرماندهان میگفت: در این عملیات که پیروز شدید، بروید خانههایتان.
یعنی قرار بود تیر سال ۱۳۶۱ جنگ خاتمه پیدا کند. ما هم گمان میکردیم که با اجرای این تک، حتماً بصره سقوط میکند و پایان شیرینی برای جنگ رقم میخورد.
آرایش جدید جنگی عراقیها
آرایش جنگی بعثیها در این عملیات با عملیاتهای قبلی فرق داشت. اطلاعات قبل از عملیات، نشان از گستردگی موانع داشت؛ ولی موانع ازآنچه گمان میکردیم، وسیعتر بود.
ارتش عراق در خط اول و دوم و سوم، آرایش قویتری گرفته بود. آنها سنگرها و موانع بتونی ایجاد کرده و قیرپاشی کرده بودند. روی قیر هم ماسه پاشیده بودند که معلوم نباشد تا نیروها و نفربرهای ما در آن گیر کنند. کانالهای زیادی هم کنده بودند و در آنها آب رها کرده بودند.
نیروها برای گذشتن از کانالها، الوار و نردبان با خودشان آورده بودند در بعضی از آنها هم روغنسوخته ریخته بودند که آن را آتش بزنند.
آنها در پشت این موانع ایذایی، برای اولین بار، تانکها را بهصورت زیکزاک آرایش داده بودند. این طرح، طرح آلمانی یا آمریکایی بود.
در عملیاتهای قبلی، عمق میدانهای مین درنهایت بیست سی متر بود؛ ولی در این عملیات، در بعضی جاها، عمق میدان مین تا پانصد متر هم میرسید که ایتالیا و فرانسه مینهایش را تأمین کرده بودند.
قبلاً جلوی میدانهای مین کمین نمیگذاشتند؛ اما در این عملیات در مقابل نیروهای ما، سنگرهای تیر تراش گذاشته بودند. توپخانههایشان را همروی منطقه متمرکز کرده بودند.
صدام که میدانست؛ بصره هدف ایران است، وحشت کرده بود و به هر کاری دست میزد.همه هم کمکش میکردند و این حمایتها علنی بود.
در عملیات رمضان، ما قصد داشتیم با پدافند در ساحل شرقی اروند، به سمت بصره حرکت کنیم. توقف نیروهای ما در پشت مواضع و استحکامات دفاعی دشمن نشان داد که کمکهای شوروی و آمریکا به صدام مؤثر واقعشده است.
منبع:
محمدقاسمی، زهره علی عسگری، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: روایت محسن پاکیاری، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۴۰۱، صفحات ۱۱۵، ۱۱۶، ۱۱۷، ۱۱۸