اخبار
به مناسبت بزرگداشت دهه فجر انقلاب اسلامی؛

مشغول کار بودیم که یک‌دفعه دیدیم عده‌ای از کمیته تهران آمدند و ما را بیرون کردند. بعد از کمی جروبحث، بالاخره راضی شدند که حلقه سوم حفاظت را به تیم ما، یعنی دانش آموزان دبیرستان، بسپارند. در آنجا امام را ملاقات کردیم؛ ملاقاتی که بسیار برایمان شیرین بود.

 

سردار حسین باقری؛ از مسئولان مخابرات غرب و شمال غرب کشور در دوران دفاع مقدس، در کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان خاطرات خود از دوران مبارزه با رژیم طاغوتی شاه تا پیروزی انقلاب پرداخته که به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران منتشر می‌شود:

وقتی به قم مهاجرت کردیم، حدود سیزده سال داشتم. از دوم راهنمایی، در آن شهر ادامه تحصیل دادم. در محله امامزاده ابراهیم قم، معروف به شاه ابراهیم، یک مدرسه راهنمایی بود که مدیرش از هم روستایی‌های پدرم بود. بااینکه موعد ثبت‌نام گذشته بود، ثبت‌نامم کردند

دوره راهنمایی را با نمرات خوب گذراندم و وارد دبیرستان حکیم نظامی قم شدم که الآن اسمش امام صادق (ع) است. مدرسه نزدیک کوچه‌ای بود که منزل امام خمینی در آن قرار داشت و جزء دبیرستان‌های مطرح قم بود.

رشته‌ام ریاضی بود. دو کلاس ریاضی و فیزیک دبیرستان، حدود شصت نفر دانش‌آموز داشت که حدود سی نفرشان اکنون جزء اساتید و مسئولان نظام یا فرماندهان ارشد نیروهای مسلح هستند.

 

ورود به عرصه ورزش، زمینه‌ای برای انقلابی شدن

در زمینه ورزشی ابتدا به کشتی روی آوردم و بعد به دنبال فوتبال رفتم. از سوم راهنمایی به جمع فوتبالیست‌های قم پیوستم. ابتدا در باشگاه صنعت نفت قم بازی کردم که یکی از باشگاه‌های مطرح آن روزها در قم بود.

ورود من به فوتبال و باشگاه صنعت نفت قم موجب آشنایی‌ام با مربیان باشگاه، از جمله آقای محمدرضا اسماعیلی شد. تیم او تیم اول فوتبال قم بود و به تیم اخلاق شهرت داشت. بازیکنان تیم هم افرادی مذهبی بودند. جوان‌های هم‌دوره خودم در آن تیم تقریباً همه جزء افراد شاخص کشور هستند. اکثر آن‌ها تحصیل‌کرده‌اند و چهار پنج نفرشان از اساتید دانشگاه‌ها هستند.

عامل اصلی این موفقیت‌ها حضور آقای اسماعیلی بود. او فردی تحصیل‌کرده بود که تفکراتش به دکتر شریعتی نزدیک بود. پیشرفت زیادی در ورزش داشت. حتی یکی از تیم‌های مطرح تهران به او درخواست همکاری داده بود؛ اما آقای اسماعیلی می‌گفت: هدفم ورزش نیست؛ ورزش ابزاریه که می خوام ازش برای تربیت جوون ها استفاده کنم.

با ارتباط خوبی که با نسل جوان برقرار می‌کرد، در ورود جوانان قمی، به‌خصوص دانش آموزان دبیرستان حکیم نظامی، به مسائل انقلاب نقش بسزایی داشت. او با تفکر دینی و انقلابی، در بسیج و آماده کردن مردم در جریان انقلاب و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار فعال بود.

من همچنین در جلسات درس اخلاق آیت‌الله اسدالله مدنی شرکت می‌کردم که در کنار مباحث اخلاقی، ما را به برپایی تظاهرات تشویق می‌کرد. جلسات بحث‌های آیت‌الله بهشتی هم برپا بود و من از همان زمان، به ایشان علاقه‌مند شدم.

 

فعالیت‌های انقلابی درقم

ارتباط نزدیک من با آقای اسماعیلی زمینه‌ساز اصلی آشنایی من با نهضت انقلاب اسلامی شد. ما در خانه ایشان اعلامیه‌های حضرت امام را تکثیر و سپس پخش می‌کردیم. مبارزه به‌طور مخفی در همه‌جا جریان داشت ولی تظاهرات، چند ماهی زودتر و به‌صورت علنی از قم شروع شد.

 

سخنرانی آتشین هادی غفاری

اشتیاق انجام دادن حرکتی جدی را آقای هادی غفاری در من ایجاد کرد. او در سخنرانی آتشینی که دی‌ماه سال ۱۳۵۶ در مسجد اعظم قم ایراد کرد، برای اولین بار شعار مرگ بر شاه را بر زبان آورد. آخر سخنرانی، چراغ‌ها را خاموش کردند و نوار صدای ایشان را پخش کردند که یعنی دارد روضه می‌خواند. او هم در تاریکی لباسش را عوض کرد و از مسجد بیرون رفت.

ساواکی‌ها که برای دستگیری‌اش برنامه‌ریزی کرده بودند، متوجه خروجش نشدند و بعد از پایان مراسم، به جست‌وجوی او در اطراف مسجد اعظم پرداختند.

آن زمان، پدرم رو به روی مسجد اعظم مسافرخانه‌ای اجاره کرده بود و اداره‌اش می‌کرد. ساواکی‌ها برای دستگیری آقای هادی غفاری همه‌جا را گشتند. برخوردهای بسیار بدی هم با مردم داشتند. به مسافرخانه ما هم آمدند و دست‌خالی برگشتند.

این سخنرانی و واکنش ساواکی‌ها اولین شعله مبارزه با رژیم شاه را در من روشن کرد. بعدازآن، مصمم، به صفوف محکم انقلاب پیوستم و موضوع مبارزه با رژیم شاه برای من جدی شد. پیش از آن فعالیت خاصی نداشتم.

بعدازآن مراسم، با توجه به ارتباطاتم با آقای اسماعیلی وارد فعالیت‌های مبارزاتی شدم. آن موقع، جوانی هفده‌ساله بودم که هیچ جریان سیاسی و نظامی‌ای را نمی‌شناختم.

ورودم به نهضت با عضویت در گروه‌های مبارزاتی نبود؛ باوجوداین، در شعارنویسی، چاپ و توزیع اعلامیه‌های امام اهتمام داشتم و در تظاهرات‌ها به‌طور مستمر شرکت می‌کردم.

در دبیرستان حکیم نظامی، جزء نفرات اصلی بودم که تظاهرات‌ها را برپا می‌کردم. موقع زنگ تفریح، با عده‌ای از دانش آموزان، مسافتی کوتاه را راهپیمایی می‌کردیم و مرگ بر شاه می‌گفتیم. شعارهای دیگری هم می‌دادیم.

هر شب چندساعتی را برای اعتراض به حکومت‌نظامی توی خیابان بودیم. کارمان اذیت کردن گاردی‌ها و پاسبان‌ها و مأموران امنیتی بود. شعار می‌دادیم و فرار می‌کردیم. آن‌ها هم دنبالمان می‌کردند.

موقع شعارنویسی روی دیوارها، با اراذل و اوباشی که حکومت برای درگیر شدن با مردم اجیر کرده بود، درگیر می‌شدیم. چند باری هم در تظاهرات از دست مأموران کتک خوردیم.

آن روزها منزل آیت‌الله محمدعلی شرعی و آیت‌الله محمد یزدی که از انقلابیون قم بودند، پایگاه نظامیان فراری بود و هرکدام از نظامی‌ها که فرار می‌کردند، با اسلحه‌شان در منزل آن‌ها پناه داده می‌شدند.

بزرگان انقلاب در قم گفته بودند نباید بگذارید که در قم خون‌ریزی شود؛ بر همین اساس، سازمان‌دهی خوبی انجام‌شده بود که ضدانقلاب نتواند سوءاستفاده کند. باوجود حساسیتی که روی شهر قم بود، شهر با کمترین میزان تلفات کنترل شد.

من قبل از ورود امام، در روزهای دهم و یازدهم بهمن‌ماه برای استقبال از امام به تهران آمدم و در تظاهرات‌هایی که در میدان آزادی برگزار می‌شد شرکت داشتم.

روزهای هیجان‌انگیزی بود. شعار می‌دادیم و محکم پاهایمان را بر زمین می‌کوبیدیم.

به دلیل تأخیر امام، به قم برگشتم و روز دوازدهم در تهران نبودم. بعد از ورود امام، ما شروع به سازماندهی مردمی کردیم و در فعالیت‌های انقلابی حضور مستمر داشتیم.

 

ملاقات با امام

بعد از پیروزی انقلاب، وقتی امام خمینی به قم تشریف آوردند، قرار شد که در مدرسه حکیم نظامی سخنرانی کنند. من جزء افراد اصلی برای آماده‌سازی و سازمان‌دهی محل سخنرانی امام بودم.

دبیرستان، زمین فوتبال و سالن‌های وسیعی داشت. تقسیم‌کار کردیم و بانظم و انضباط، برگزاری مراسم را به عهده گرفتیم. با بچه‌های دبیرستان، گروهی تشکیل دادیم و محوطه را برای ورود امام به مدرسه آماده کردیم.

مشغول کار بودیم که یک‌دفعه دیدیم عده‌ای از کمیته تهران آمدند و ما را بیرون کردند. بعد از کمی جروبحث، بالاخره راضی شدند که حلقه سوم حفاظت را به تیم ما، یعنی دانش آموزان دبیرستان، بسپارند. در آنجا امام را ملاقات کردیم؛ ملاقاتی که بسیار برایمان شیرین بود.

 

منبع:

الفتی، سید سعید، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: مخابرات غرب و شمال غرب، روایت: حسین باقری، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۲، صص ۲۸، ۲۹، ۳۰، ۳۱، ۳۲، ۳۳، ۳۴

لینک کوتاه :
کد خبر : 2027