سید محمدرضا دستواره: هنگامیکه برگشت پشت من زد و گفت رضا آنقدر با این دست امضاهای ناجور کردم که بالاخره ترکش خورد، درواقع خدا گفت مواظب باش اگر یک موقع با این دست امضای ناجور بکنی دستت را قطع میکنم.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، امروز ۲۸ آبان ماه سالروز شهادت سردار شهید حاج عباس ورامینی مسئول ستاد ۱۱ قدر سپاه است. شهید ورامینی بهعنوان اولین نفری که وارد لانه جاسوسی شد، حدود یک سال در لانه جاسوسی بهعنوان مسئول آموزش نظامی دانشجویان پیرو خط امام فعالیت کرد.
پس از تحویل گروگانها، شهید ورامینی به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در مرکز آموزش سپاه منطقه ۱۰ به فعالیت پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی، به جبهههای نبرد رفت. در عملیات بیتالمقدس به فرمانده یکی از گردانهای تیپ محمد رسولالله (ص) جانفشانی کرد.
شهید ورامینی از عملیات والفجر ۱، بهعنوان رئیس ستاد لشکر ۲۷ منصوب شد و در عملیاتهای والفجر ۳ و ۴ حضور یافت.
شهید ورامینی در روز ۲۸ آبان ماه سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر چهار در فتح قله کانی مانگا از ارتفاعات پنجوین در جبهه غرب کشور به شهادت رسید.
در ادامه مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس اقدام به انتشار خاطرهای از شهید سید محمدرضا دستواره کرده است که در مورد شهید ورامینی در چهارم آذرماه در شرح عملیات والفجر ۴ به راوی لشگر گفته است. این خاطره برای اولین بار منتشر میشود.
«شهید بزرگوار عزیز، گرانمایه و گرانقدر حاج عباس ورامینی را بگویم که ایشان یک لبخند دائمی بر چهره داشت و با صبر و متانت که همیشه به همراه ایشان بود همه را مجذوب خود کرده بود و دقیقاً به خاطر دارم که قبل از مرحله تکمیلی عملیات والفجر ۴ و مرحله سوم از عملیات والفجر ۴ بالای قله ۱۸۶۰ رفت و یک ترکش کوچولو به انگشت سبابه دست راستش خورد که ایشان را با اصرار زیاد از آنجا پایین آورده و ماشین تهیه کرده او را به اورژانس رساندم. وقتی دستشان را پانسمان کردند گفتند باید جهت عکسبرداری به مریوان بروند و لذا ایشان را به مریوان فرستادند. هنگامیکه برگشت پشت من زد و گفت «رضا آنقدر با این دست امضاهای ناجور کردم که بالاخره ترکش خورد، درواقع خدا گفت مواظب باش اگر یک موقع با این دست امضای ناجور بکنی ـ چون مسئول ستاد بود ـ دستت را قطع میکنم.»»
منبع:
مرکز اسناد و تحقیقات جنگ: عملیات والفجر ۴، لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، ۱۳۶۲/۰۹/۰۴، نوار شماره ۱۳۳۹۵، مصاحبه راوی (توفیقی) سردار شهید سید محمدرضا دستواره، صص ۳-۲