محسن پاکیاری گفت: از زمین و زمان آتش می بارید. راننده های تانک های عراقی آن قدر عجله داشتند که از تانک هایی که روی کمرشکن حمل می شدند تا وارد منطقه عملیاتی شوند، به سمت ما شلیک می کردند. منتظر نماندند تانک ها را پیاده کنند تا بعد شلیک کنند.
عملیات بدر در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۶۳ با هدف قطع جاده بصره-العماره و تهدید بصره از شمال، با فرماندهی مشترک سپاه و ارتش در منطقه هورالعظیم اجرا شد.
این عملیات به دلیل اتکا به عقبه آبی، نداشتن جاده های مواصلاتی، بروز مشکلات ترابری و پشتیبانی و بی بهره بودن از آتش توپخانه، پس از شش روز نبرد و مقاومت در برابر پاتک های دشمن، بدون کسب دستاوردی به پایان رسید و نیروها به تثبیت مواضع جدید در هورالعظیم بسنده کردند.
روایت سردار محسن پاکیاری
سردار محسن پاکیاری، معاون عملیات لشکر ۱۹ فجر شیراز در کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر میشود:
عملیات بدر در ۲۰ اسفند ۱۳۶۳ شروع شد. منطقه عملیات، همان منطقه عملیات خیبر بود. در حدفاصل عملیات خیبر تا بدر، با کمک نیروهای جهاد، علاوه بر پل خیبری، دو تا جاده خاکی هم به جزیره زدیم. کمپرسیها خاک و شن و ماسه آوردند و دو جاده به نامهای شهید همت و سیدالشهدا (ع) ایجاد کردند.
رزمندگان در همان مرحله اول عملیات (بدر) به دجله رسیدند. روز دوم عملیات، من، آقای (علی) فدوی، (حسین) سلامی و آستانه راه افتادیم برویم پشت دجله تا اوضاع را بررسی کنیم. عکس هوایی، یک کانال بسیار بزرگ را در آن منطقه نشان داده بود. باید برای عبور از این کانال برنامه میریختیم.
با یک جیپ، خودمان را به آنجا رساندیم. کانالی وجود نداشت. یک خاکریز بزرگ بود که بچهها میتوانستند برای سنگر گرفتن از آن استفاده کنند. متوجه شدیم که موقع گرفتن عکس، زاویه خورشید طوری بوده که برای خاکریز سایه درست کرده و در عکس، خاکریز و سایه آن باهم به شکل یک کانال بزرگ نشان دادهشده. بههرحال، نیروهای ما پشت آن خاکریز مستقر شدند.
در همین عملیات، انگشت دست احمد کاظمی ترکش خورد و سرانگشتش پرید. برای اینکه دستش ضدعفونی شود، آن را توی آبنمک گذاشته بود. چون میخواست عملیات را خودش فرماندهی کند، برای پانسمان به عقب نمیرفت. سوزش زخم نمکخورده را هم به روی خودش نمیآورد. همه شوخی میکردند که احمد دستش را توی آبنمک خیسانده.
بچههای تیپ احمد بن موسی (ع) شیراز خودشان را به رودخانه رسانده بودند. ما رفتیم تا خطوط خودمان و مواضع نیروها و موقعیت دشمن را بررسی کنیم.
از زمین و زمان آتش میبارید. رانندههای تانکهای عراقی آنقدر عجله داشتند که از تانکهایی که روی کمرشکن حمل میشدند تا وارد منطقه عملیاتی شوند، به سمت ما شلیک میکردند. منتظر نماندند تانکها را پیاده کنند تا بعد شلیک کنند.
ما رفتیم کنار دجله و در سنگری مستقر شدیم. آنقدر آتش سنگین بود که چند بار گونیهای سنگر روی سرمان ریخت. هر بار، گونیها را برمیداشتیم و سنگر را مرتب میکردیم.
انگار آتش در همان نقطه متمرکزشده بود؛ طوری که ما حتی بیست دقیقه نتوانستیم از سنگر بیرون بیاییم. زیر آن آتش، یک نفر از امدادگران را دیدم که تختی نزدیک سنگر گذاشته و در کمال خونسردی و با نهایت فداکاری، سرگرم پانسمان مجروحان بود. سرش را بالا نمیآورد و فقط به فکر رسیدگی به مجروحان بود.
آتش که قدری سبکتر شد، رفتیم با آب دجله وضویی بگیریم. دیدم یک نفر که اورکت تنش است و کلاهش را همروی سرش کشیده، به اینطرف و آنطرف میدود و نیروها را سازماندهی میکند.
نشناختیمش. یکی از همراهان گفت مهدی باکری است. یکی دو ساعت بعد، خبر رسید، مهدی باکری شهید شده. باکری مجروح شده بود. او را در قایقی گذاشته بودند تا به عقب منتقل کنند؛ اما قایق را زدند و غرق شد. تقدیر این بود که پیکر مهدی هم مثل پیکرهای دو برادر شهیدش، علی و حمید، جاویدالاثر بماند.
اتکای بعثیها به سلاح شیمیایی
در عملیات بدر، در گام اول خوب پیش رفتیم؛ اما متأسفانه الحاق صورت نگرفت. این اتفاق موجب شد که دشمن در مواضع ما رخنه کند. بعثیها در این عملیات هم مانند عملیات خیبر از سلاحهای شیمیایی استفاده کردند.
نیروها خودشان را به پشت دجله رسانده و نزدیک جاده العماره شده بودند؛ اما چون آتش پشتیبانی خودی نتوانست از آنها حمایت کند، مجبور شدند عقبنشینی کنند.
ناهماهنگیهایی هم بین ارتش و سپاه وجود داشت. قرار بود رزمندگان از هوا پشتیبانی شوند که نشدند. آسمان منطقه عملیاتی بدر کاملاً در اختیار دشمن بود.
ارتش بعث وقتی دید ایرانیها دارند به اتوبان بصره-العماره نزدیک میشوند، بمباران شیمیایی گستردهای را شروع کرد. ما فقط هواپیماهای دشمن را میدیدیم که میرسند و منطقه را بمباران میکنند. کاری از دستمان برنمیآمد.
درمجموع، در این عملیات باوجود یک هفته مقاومت، به دلیل فشار دشمن عقبنشینی صورت گرفت.
در عملیات خیبر هم اوضاع آنقدر پیچیده بود که اگر آن پیام امام برای حفظ جزایر مجنون نبود، ممکن بود نتوانیم جزایر را نگهداریم. پیام امام نیرویی در رزمندگان ایجاد کرد که توانستند در برابر حجم وسیع آتش دشمن بایستند و جزایر مجنون را حفظ کنند.
منبع:
علی عسگری، زهره، خاطرات شفاهی محسن پاکیاری، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ اول ۱۴۰۱، صفحات ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۱