چرا ایران برخلاف عكسالعملهای اولیه، پس از جنگ هشت ساله و با وجود خسارات مالی و جانی فراوان، سرانجام قطعنامه 598 را در سال 1367 پذیرفت؟
پاسخ به این سؤال، مستلزم این است كه ما نگاهی كلی به قطعنامههای سازمان ملل متحد راجع به جنگ ایران و عراق بیفكنیم تا بر اساس آن درك نماییم كه چرا ایران قطعنامههای قبلی را نپذیرفت و قطعنامه 598 را سرانجام با تأخیر و پس از تحمل 8 سال جنگ و خسارات مالی و جانی پذیرفت.
با یك دید كلی به قطعنامههای 479، 514، 522،540، 552، 582 و 588 كه شورای امنیت درباره جنگ ایران و عراق صادر كرده است به این حقیقت دست مییابیم كه هیچ یك از این قطعنامهها خواستههای بهحق ایران یعنی عقبنشینی بدون قید و شرط عراق به مرزهای بینالمللی، تعیین متجاوز و پرداخت خسارات جنگی را مورد توجه قرار نداده است. حتی در این قطعنامهها از جنگ ایران و عراق به عنوان پدیدهای كه به واسطه آن "نقض صلح" صورت گرفته، تعبیر نگردیده است. در همه این قطعنامهها از جنگ بین ایران و عراق تعبیر به "وضعیت" شده، كه مسلماً اگر نقض صلح صورت نگرفته باشد و تجاوز محرز نشده باشد، متجاوزی هم كه عراق بوده است، معلوم نخواهد شد. دیگر اینكه تمام این قطعنامهها به صورت توصیه تنظیم شده است نه تصمیم، كه واضح است كارایی قطعنامههایی كه بر اساس توصیه تنظیم شود از قطعنامههایی كه بر اساس تصمیم باشد پایینتر بوده و متجاوز میتوانست ـ هر چند كه بعد از قطعنامه 598 نیز چنین شده است ـ از تعهداتش شانه خالی كند. شورای امنیت سازمان ملل تا قبل از قطعنامه 598 با اعلام جنگ ایران و عراق، به عنوان "وضعیت" حاضر نبوده است متجاوز بودن عراق را اعلام كند و از آن كشور خسارت دریافت نماید. طبیعی است كه ایران در طول دوران تجاوز عراق متحمل خسارات زیاد جانی و مالی شده بود و بزرگترین خواسته ایران هم این بوده است كه متجاوز معلوم گردد و خسارت وارده به ایران نیز پرداخت شود. ولی در تمام قطعنامههای قبلی چنین چیزی اصلاً وجود نداشته است.
در قطعنامه 598 شورای امنیت حداقل برای اولین بار از "نقض صلح" سخن به میان آمده و از دبیركل خواسته شده كه هیئت تحقیقی برای بررسی مسئولیت جنگ تشكیل دهد. این تغییر نگرش شورای امنیت، به ایران حداقل این امكان را میداد كه بتواند در سایه تحولات جدیدی كه در نظرهای شورا به وجود آمده، تلاش نماید تا عراق را به عنوان متجاوز معرفی نماید و از این طریق به خواستههای به حق خود دست یابد و خسارات وارده را از عراق دریافت كند.
دلیل دیگر به مسئله اوضاع داخلی و فشارهای بینالمللی برمیگردد. درست است كه قطعنامه 598 در مسئله جنگ احراز تجاوز كرده است ولی در قطعنامه هیچ اشارهای به متجاوز نشده است و همانطور كه گفته شده است ایران امیدوار بود كه با توجه به هیئت تحقیق بیطرفی كه قطعنامه برای تعیین مسئولیت تجاوز و خسارات جنگی پیشنهاد كرده بود، بتواند به خواستههای خود برسد. بنابراین عامل دیگر را میتوان در پذیرش قطعنامه 598، اوضاع داخلی ایران و فشارهای بینالمللی دانست. از یك طرف ایران به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی كه خود باعث مشكلات فراوانی در میدان جنگ شده بود، نمیتوانست به صورت همهجانبه به جنگ ادامه دهد، طوری كه در جریان جنگ، به گفته آقای هاشمی رفسنجانی ایران مجبور شد دوازده میلیارد دلار وام از خارج بگیرد كه این امر باعث وخامت اوضاع اقتصادی شده و امكان پشتیبانی جبههها و تدارك تجهیزات نظامی را بسیار محدود كرده بود. از لحاظ بینالمللی نیز ابرقدرتها و قدرتهای بزرگ به این نتیجه رسیدند كه ادامه جنگ برای منافع آنها مضر بوده و گسترش جنگ به خلیجفارس و تهدید جریان نفت كه مصرف صنایع كشورهای بزرگ است آنها را واداشت تا تصمیم به خاتمه جنگ بگیرند و در حقیقت یك اجماع بینالمللی به وجود آمد كه از ادامه جنگ جلوگیری شود.
از نظر نظامی نیز قدرتهای بزرگ پس از پیروزیهای ایران در سالهای 1364 و 1365 به تقویت بیش از حد عراق پرداختند و سلاحهای مرگبار كشتار جمعی را در اختیار ارتش این كشور قرار دادند. عراق نیز در سال 1367 با اتكا به سلاحهای شیمیایی به خطوط دفاعی ایران حمله كرد و مناطق فاو، شلمچه و جزایر مجنون را به تصرف خود درآورد.
دیگر آنكه نیروهای امریكایی نیز در خلیجفارس حضور یافتند و با حمله به هواپیمای مسافربری و سكوهای نفتی ایران عملاً وارد جنگ با ایران شدند و سعی میكردند كه توان اقتصادی و نظامی ایران را تضعیف كرده ایران را وادار به پذیرش قطعنامه نمایند. بنابراین ایران با توجه به فشارهای بینالمللی و اوضاع داخلی كشور، هرچند كه به واسطه قطعنامه 598 به همه اهداف به حقش نایل نیامده بود، آن را پذیرفت.