مقالات
هدف اصلی این نوشتار، تحلیل و تبیین نقش جنگ عراق علیه ایران در جامعه‏پذیری و هویت ایرانیان است.

 

pdfمتن مقاله1.2 MB

 

نقش جنگ در جامعه‏ پذيري و هويت ايرانيان

از معرفت شناسي لاكاتوش تا هستي‏شناسي ونت

نبي‏اله ابراهيمي

دانشجوي دوره دكتراي روابط بين‏الملل دانشگاه تهران

چكيده

هدف اصلي اين نوشتار، تحليل و تبيين نقش جنگ عراق عليه ايران در جامعه‏پذيري و هويت ايرانيان است. نقش جنگ عراق عليه ايران از لحاظ هويتي در چارچوب دو سطح داخلي و بين­المللي و همچنين جامعه‏پذيري ايرانيان از اهميت بسزايي برخوردار است. به عبارت ديگر، بررسي مفهومي هويت مبتني بر نقش[1] و نوع[2]، در دو سطح داخلي و بين‏المللي متأثر از جنگ عراق عليه ايران قابل تأمل است. علاوه بر آن، نقش جنگ مذكور بر نوع جامعه‏پذيري ايرانيان نيز از ديگر جنبه­هاي قابل ملاحظه اين نوشتار خواهد بود. فرضيه اين پژوهش بدين صورت است كه در ميان سه دستگاه معرفت‏شناسي علم همچون، ابطال‏گرايي پوپر، پارادايم كوهن و برنامه پژوهشي لاكاتوش، سومي بيش از ساير مكاتب فلسفه علم مي‏تواند هويت ايراني را به مثابه يك برنامه پژوهشي توضيح داده و جنگ  ايران و عراق را به عنوان بخش مهم اين هويت و تكميل كننده آن به رسميت بشناسد.

كليد واژه­ها: جنگ عراق عليه ايران، هويت، جامعه پذيري، برنامه پژوهشي لاكاتوش، ونت، خرمشهر، مقاومت، شهادت.

مقدمه

بسياري از جنگ‏هاي مدرن قرن بيستم، همچون جنگ ايران و عراق، به دليل بار هنجاري و ارزشي خود بيش از آن كه داراي ارزش‏هاي مادي باشند، از ارزش‏هاي معنايي برخوردارند. جنگ عراق عليه ايران مبتني بر باورها و ارزش‏هاي منحصر به فرد است و در چارچوب نظريه­ هنجارگذار ميان حاكميت، هويت و فداكاري از منظري ايراني قرار مي‏گيرد. ارتباط ميان جامعه مدني و دولت در دوران جنگ هشت ساله، به فرايند جامعه‏پذيري در ايران پسا انقلاب تا حد زيادي كمك كرد.

 در جنگ‏هاي معنايي، فرد به دنبال دستيابي به هدف مشتركي است و بين جنگ و جامعه  همبستگي وجود دارد. همان‏گونه كه فرد فقط از طريق چالش با ديگري به هويت خودآگاه مي‏رسد، هر دولت نيز بايد با ديگري به رسميت شناخته شود. اعلام حاكميت دولت‏ها صرفاً از سوي خودشان كافي نيست و آن حاكميت بايد به رسميت شناخته شود. جنگ يكي از ابزارهاي دستيابي به اين شناسايي است به عبارتي، جنگ به معناي قبولي در آزمون نهايي مردانگي سياسي است. اين ديدگاه اگرچه از نظر برخي فمنيست‏ها مطرح شده، اما به نوعي بار ارزشي جنگ را به تصوير مي‏كشد.(1)

قدرت دولت‏ها در طول جنگ‏ها مشخص مي‏گردد و از اين طريق معلوم مي‏شود آيا افراد مي‏توانند بر خودخواهي خود غلبه كنند و آيا آمادگي دارند براي تمام مردم وطن تلاش كنند و در حال خدمت، جان خود را براي خيري فراگيرتر قرباني كنند يا نه؟(2) اين ورطه ميان فداكاري و حاكميت، در لفافه هويت اجتماعي و هويت دولت در چارچوب جامعه‏پذيري معنا مي‏يابد. جنگ عراق عليه ايران با پارادايم فداكاري و از خودگذشتگي، از سويي هويت دولت را تحكيم بخشيد و از سوي ديگر به بنيادي محكم براي تحليل هويت ايراني انجاميد. ارنست كانتورويچ[3]در اثر كلاسيك خود به نام «دو گروه پادشاهي؛ رد پاي آرمان مرگ در راه ميهن»[4] معتقد است كه: در الگوي فداكاري مدني، سربازان فداكار تا سرحد مرگ وفادار باقي مي‏مانند چرا كه خود را شهيد مفهوم جديد ميهن مي‏دانند. اين عشق به هويت ميهني، در نوعي خيرخواهي ريشه دارد لذا امور شخصي را بر امور مشترك مقدم نمي‏شمارند، بلكه امور مشترك را بر امور شخصي مقدم مي‏دانند. عشق به ميهن مستلزم درجه‏اي از افتخار است كه بر تمام فضيلت‏هاي ديگر برتري دارد.(3) جنگ هشت ساله به توليد و حتي بازتوليد دلاوري و فداكاري ايراني به عنوان يك فضيلت منجر شد و "سرباز وطن" يا "شهيد ميهن" مفاهيم جديدي را در هويت ايراني سبب گشت.

 هويت فرهنگي يك سرزمين نيز از نگاه رفتار سوژه‏هاي قوم‏نگاري، خود تا حدودي از دل تعامل و كنش و واكنش ميان اين سوژه‏ها و انسان‏شناسي مطالعه كننده آنان برمي‏آيد. اين تعامل ميان سوژه خودآگاه و جنگ و شهادت، مستلزم داشتن يك هويت است. داشتن هويت، به معني رابطه داشتن با ديگران به شيوه‏هاي بخصوص و فهم اين مطلب است كه چنين رابطه‏اي وجود دارد. براي «شخص» بودن، در ميان ساير چيزها، بايد حتماً فرد باشيم تا از واكنش‏هاي ديگران نسبت به خود آگاه باشيم و از اين آگاهي نيز آگاه باشيم. بايد قادر باشيم به ديگران بر مبناي اين آگاهي واكنش نشان دهيم، و واكنش خود به ديگران و واكنش ديگران را به واكنش خود دريابيم، و از اين درك و دريافت خود در چرخه‏اي دائماً پويا و متغير از «آگاهي، واكنش و خودآگاهي» مطلع باشيم.(4)

 اين نوع آگاهي و واكنش عميقاً بر همه چيز اعم از خواسته‏ها، ترس‏ها و اميدهاي ما تأثير مي‏گذارد. اين آگاهي در واقع هويت ما را تشكيل مي‏دهد و هويت‏ ما از روابطي كه با ديگران شكل مي‏دهيم، نشأت مي‏گيرد. كل‏گرايان متدلوژيك نيز بر كل‏هاي اجتماعي تأكيد مي‏كنند. آنها ساخته شدن سوژه‏ها را در يك كل اجتماعي، فرهنگ يا هويت مي‏دانند. فوكو فرآيندي را تحليل مي‏كند كه در جريان آن سوژه‏ها را فضاي مادي، اجتماعي و گفتماني، كه اين سوژه‏ها در آن فضا قرار دارند، خلق مي‏كنند.(5) براين اساس، كارگزار فداكار و عاشق ميهن در جنگ ايران و عراق سوژه‏اي است كه در هويت ايراني - اسلامي توليد شده و شهيد يا جانباز، با كنش و تعاملات خود به بازتوليد اين هويت پرداخته است. اصولاً جنگ هشت ساله با تكيه بر خودآگاهي گفتمان انقلابي، به جامعه‏پذيري ايراني نيز كمك نمود. اين جامعه‏پذيري خود به خلق دال و مدلول‏هاي اجتماعي همچون ايثار، كشته شدن در راه وطن و مردانگي منجر شد كه با ادبيات تطبيقي مدرن و باستاني ايران همخواني زيادي دارد. از اين منظر، كل‏گرايي هويت، يكي از تابعين فرهنگيده شدن است.(6)

 ژان فرانسوا ليوتار[5]، يكي از بزرگان پسامدرنيسم، نيز بر اين باور است كه هيچ فردي جزيره جدا افتاده‏اي نيست. زيرا هر كس در ارتباط با مجموعه‏اي از مناسبات قرار دارد كه تصور احساس امنيت، داشتن حريم و وابستگي‏هاي خاص از اين جمله است. مسئله هويت بشر از منظر «هاول»، ارتباط ميان انسان، ايده و ميهن است كه در جنگ‏ها، كنش‏هاي دفاع و فداكاري يا حريم حاكميت، از همين هويت سرچشمه مي‏گيرند.(7)

اكنون اين پرسش مطرح مي‏گردد كه پس از وقوع جنگ‏هاي معنايي و بازتوليد آن در رويدادهاي سياسي و اجتماعي، جنگ چه تأثيري بر جامعه‏پذيري دولت و جامعه مدني باقي مي‏گذارد؟ به تبع آن، جنگ ايران و عراق در طول دوره هشت ساله خود بر دو نوع هويت دولت و جامعه تأثير گذاشته و هويت ايراني مدرن را تعريف نموده است. هويت مبتني بر نوع و نقش از زواياي اين تأثير است. اين نوشتار براي تحليل و تبيين جنگ بر هويت و جامعه‏پذيري ايرانيان، «هويت ايراني» را در قالب برنامه پژوهشي لاكاتوش از لحاظ معرفت‏شناسي بررسي مي‏كند. سپس به لحاظ هستي‏شناسي تأثير اين جنگ را در قالب پژوهشي در چارچوب هويت نوع و نقش (دولت و جامعه) مورد كند و كاو قرار مي­دهد و در نهايت به تأثير جنگ بر جامعه‏پذيري ايرانيان اهتمام مي‏ورزد.(8) لازم به يادآوري است بازسازي هويت ايرانيان از دو جنبه ملي و مذهبي، هم بر مباني اسطوره‏اي و نمادين و هم ساخته شدن هويت ايراني از سوي جامعه بين‏المللي استوار بوده است.

بنياد معرفت‏شناشي بحث هويت ايراني

انتخاب دستگاه معرفت‏شناسي مناسب در بحث‏هاي مربوط به مسائل اجتماعي، نقش بسيار زيادي در درك درست مشكلات جوامع، از جمله مشكلات هويتي و چاره‏جويي براي آنها دارد. آن نوع دستگاه معرفت‏شناسي براي علوم اجتماعي مناسب است كه متضمن گسست و ابطال تمام عيار و انقلاب يا دگرگوني گسترده غيرمرتبط با ميراث فكري، تاريخي و فرهنگي و سياسي گذشته نباشد. در ميان ابزارها، روش‏ها و دستگاه‏هاي معرفت‏شناسي كه اكنون مورد استفاده دانشمندان علوم اجتماعي است، سه دستگاه معرفت‏شناسي ابطال پذيري كارل پوپر[6]، انقلاب پارادايمي[7] توماس كوهن و برنامه پژوهشي ايمره لاكاتوش[8] نسبت به دستگاه‏هاي معرفت‏شناختي ديگر، اهميت بيشتري دارند. اين دستگاه‏ها يا مكاتب معرفت‏شناسي يا علم‏شناسي، هر يك نگرش خاص خود را به چگونگي دگرگوني و پيشرفت علمي دارد.(9) در اين پژوهش سعي بر اين است از ميان اين سه دستگاه معرفت‏شناسي، بهترين دستگاه را براي تبيين جنگ ايران و عراق و تأثير آن بر هويت ايرانيان بكار ببريم. فرضيه اصلي تحقيق حاضر اين است كه هويت مي‏تواند به مثابه برنامه پژوهشي قلمداد شود. هويت ايراني نيز به مثابه نوعي برنامه پژوهشي است كه رخداد جنگ بخشي از اين هويت را تشكيل مي‏دهد.

 الف) ابطال‏گرايي

از نظر ابطال‏گرايان، رشته‏اي از نظريه‏هاي متوالي كه مبين تكامل تاريخي يك علم است، از نظريه‏هاي ابطال پذير ساخته شده كه هر يك از نظريه‏هاي اين رشته، ابطال پذيرتر از نظريه قبلي است. اين شرط ابطال‏گرايان، كه هم‏زمان با پيشرفت هر علم، بايد نظريه‏هاي آن علم ابطال پذيرتر و در نتيجه پر محتوا و اخباري‏تر شوند، هرگونه جرح و تعديل براي حفظ نظريه از ابطال را رد مي كند.(10)

پوپر از هنگام انتشار نخستين چاپ آلماني كتابش تحت عنوان" منطق اكتشاف علمي در 1934"،همواره بر اين نكته تأكيد داشت كه كوشش‏هاي علمي بايد صرف ابطال نظريه‏ها شود. به باور وي، نظريه را مي‏توان در پرتو شواهد مناسب به طور قطع ابطال كرد.(11) اين محدوديت‏هاي ابطال‏گرايي، مشكلاتي را باعث شد. اين اشكال مهم وجود داشت كه اگر انديشمندان بي كم و كاست از روش‏شناسي ابطال‏گرايان تبعيت مي‏كردند، نظريه‏هايي كه عموماً از بهترين نظريه‏هاي علمي محسوب مي‏شوند هرگز تحول نمي‏يافتند زيرا در اولين مراحل كنار گذاشته مي‏شدند.(12)

به عنوان مثال، نظريه هويت ايراني و تحول آن با رخداد جنگ ايران و عراق، طبق دستگاه معرفت‏شناسي ابطال‏گرايان، دو متغير غيروابسته هستند. از نظر پوپر، دانشمندان به محض روبه‏رو شدن با هر مدرك ابطال سازنده، بايد نظريه خود را رها كرده و فرضيات و نظريه‏هاي معتبر جديد را جايگزين آن كنند.(13)

با اين وصف، اين پرسش به ذهن متبادر مي‏شود كه آيا رخداد جنگ ايران و عراق با هويت ايراني بي‏ارتباط است؟ آيا به محض بررسي جنگ ايران و عراق مي‏بايست نظريه تكامل هويت ايراني را كنار گذاشت و تنها تأثير جنگ بر هويت ايراني را مطالعه كرد؟ از اين‏رو، به دليل تكامل و تحول علوم اجتماعي و ارتباط معنادار حوادث اجتماعي با تاريخ آن پديده، دستگاه ابطال‏گرايي پوپر نمي‏تواند نظريه هويت ايراني را به‏طور منطقي تحليل كند. چرا جنگ ايران و عراق به عنوان يك تغيير ناگهاني از منظر اين دستگاه معرفت‏شناسي مي‏بايست از نو به عنوان يك نظريه و جدا از ريشه‏هاي اجتماعي و تاريخي آن مورد كند و كاو قرار گيرد؟ اصولاً مسائل اجتماعي را بر خلاف پديده‏هاي علمي - طبيعي يا رياضي و فيزيك، نمي‏توان بدون ارتباط با گذشته و به تنهايي مورد بررسي قرار داد. بنابراين؛ مي‏توان گفت گفتمان متأثر از جنگ ايران و عراق، جزئي از هويت ملي ايرانيان و مكمل هويت آنان است.

ب) دگرگوني پارادايمي

دستگاه يا مكتب معرفت‏شناسي يا فلسفه علم كه در دهه اخير، پس از كاهش محبوبيت ديدگاه ابطال‏پذيري مورد استقبال جامعه علمي قرار گرفت، تحول علمي يا انقلاب علمي است كه از سوي توماس كوهن در كتاب معروف او يعني" ساختار انقلاب‏هاي علمي" مطرح شد.(14)

براساس اين نگاه نو، يك علم تكامل يافته، به وسيله پارادايم واحد نظارت و هدايت مي‏شود. پارادايم، معيارهاي كار و پژوهش مجاز را درون علمي كه ناظر و هادي آن است تعيين مي‏كند. پارادايم، مشتمل بر مفروضات كلي نظري و قوانين و فنون آنهاست كه اعضاي جامعه علمي خاص آنها را  به كار مي‏گيرند.(15) به عبارتي، نحوه‏اي كه دانشمندان چهره خاصي از جهان را مشاهده مي‏كنند به وسيله پارادايمي كه در آن كار مي‏كنند تعيين مي‏شود.

 كوهن معتقد است پارادايم‏هاي رقيب «غير قابل قياس» هستند.[9] به باور وي، پيشرفت متزايد علم، كه صفت تبيين علم استقراء‏گرايان مي‏باشد، از رهگذر انقلاب‏ها شكل مي‏گيرد.(16) به نظر كوهن، هر مجموعه خاص از معيارهاي ارزيابي، بخشي از يك پارادايم خاص است لذا بيرون از پارادايم‏هاي مختلف، هيچ مبنايي براي مقايسه نقاط قوت پارادايم‏هاي علمي مختلف وجود ندارد. اين‏كه يك نظريه در نهايت بر نظريه ديگر برتري مي‏يابد نتيجه ملاحظات عقلاني صرف نيست بلكه نتيجه عوامل روان‏شناختي، حوادث و جامعه‏شناختي است، كه با مناسبات قدرت در جامعه گره خورده‏اند.(17)

اين رويكرد معرفتي نيز در مورد اين كه دوره هشت ساله جنگ ايران و عراق يا هويت تاريخي ايرانيان هر دو به عنوان پارادايم‏هاي جداگانه در نظر گرفته شوند رويكرد علمي و قابل تبيين نيست. اگرچه ميان كوهن و پوپر بر سر چگونگي شكل‏گيري و تكامل و نابودي يك نظريه علمي يا فرضيه تفاوت نظر وجود دارد و يكي آزمون و خطا و تجربه‏گرايي و عقلانيت را مبناي شناخت و پيشرفت علوم مي‏داند و ديگري ذهنيت و اجماع جامعه علمي و نه تجربه و منطق عقلاني را، اما اين دو مكتب معرفت‏شناسي علمي در يك نقطه با يكديگر اشتراك دارند و آن ظهور و سقوط نظريه‏ها و وجود گسست و انقطاع كامل در تكامل علم است.(18)

 هويت بازتوليد شده در طول جنگ بر خلاف رويكرد كوهن، از هويت تاريخي ايران منقطع نيست و هويت ايران نيز تا حد زيادي در دوران جنگ بازتوليد شده و اين دو عنصر يعني هويت ايراني و تاريخ جنگ مرتبط و در تعامل كامل بوده‏اند. اين ارتباط از منظر ابطال‏گرايي كه بر انقطاع و ابطال نظريه‏هاي قبلي استوار است از ارائه پاسخ به اين تعامل ديرينه ناتون است.

ج) برنامه پژوهشي

لاكاتوش، تصور خود را از علم، براي اصلاح و فائق آمدن بر مشكلات رويكرد ابطال‏گرايي طرح كرد. برخلاف ابطال‏گرايي كه چارچوب مشخص و منظمي ندارد و با هر برنامه يا تصميم روش‏شناختي ابطال‏ناپذير همراه است، برنامه لاكاتوش از ابطال محفوظ بوده و از تحول و توسعه استقبال نموده است؛ از اين‏رو، پديدارهاي از پيش شناخته شده را در برگرفته و پديدارهاي بديعي را پيش‏بيني مي‏كند.

در برنامه پژوهشي لاكاتوش، توانايي مقايسه برنامه‏هاي پژوهشي رقيب وجود دارد. اين كار در قالب يك برنامه پژوهشي منفرد شامل بسط و تفصيل فرضيه‏هاي گوناگون صورت مي‏گيرد.(19) از نظر لاكاتوش، آن چه باعث پيشرفت علم و تكامل آن مي‏شود نه ابطال و كنار گذاشتن فرضيه‏ها و نه از ميان رفتن يك پارادايم است، بلكه انباشت تدريجي نظريه‏ها و فرضيه‏ها هسته اوليه علم و معرفت علمي را شكل مي‏دهند و به آن استحكام مي‏بخشند. از نظر لاكاتوش، نظريه‏هاي علمي استحكام يافته كه بناي علم و معرفت را شكل مي‏دهند حاصل فرضيه‏ها و شيوه‏هاي تجربي گوناگوني است كه در طول زمان تحول يافته و به هسته مستحكم يا محور سخت[10] تبديل مي‏شوند.

اين محور سخت كه شامل مفروضات اساسي معرفت علمي يا چارچوب اصلي آن است قابل ابطال و كنار گذاشتن نيست. به عبارت ديگر، اين محور سخت و هسته اصلي، يعني مفروضات اساسي، با كمربند محافظي[11] كه شامل فرضيه‏هاي كمكي است از ابطال مصون مي‏ماند.(20) امروزه آن‏چه در چارچوب نظريه‏هاي عمده اجتماعي مطرح است، برآيند برداشت تدريجي خرده گفتمان‏ها و گفتمان‏هايي است كه با گذشت زمان به نظريه‏هاي قابل قبول تبديل شده‏اند. معرفت‏شناسي و يافتن رهيافت مناسب آن در بحث هويت و همبستگي ملي باعث مي‏شود با كمترين هزينه بتوان چنين گذاري را در فرآيند سياسي و اجتماعي جامعه طي كرد.(21)

در بحث هويت ملي نظريه معرفت‏شناسي لاكاتوش در مقايسه با ابطال‏پذيري پوپر يا تغيير پارادايمي توماس كوهن، مناسب‏ترين شيوه مواجهه با ناهنجاري‏هاي ناشي از تحولات نوين اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. چرا كه كنار گذاشتن يك نظريه هويت ملي كه خود در طول زمان ايجاد شده و دربرگيرنده عناصر گوناگون هويتي يك اجتماع مي‏باشد و پذيرش كامل مجموعه هويتي جديد امري غيرممكن و غيرسودمند است. در طول جنگ ايران و عراق، هويت ملي ايراني در مواجهه با هويت‏هاي نوين، كامل‏تر شد. «محور سخت» هويت ملي را كه در بازتاب دوره‏هاي تاريخي شكل گرفته، مي‏توان از طريق اصلاح و تقويت عناصر متشكله در دوران جنگ به عنوان يكي از موارد و شرايط نوين يا به تعبير لاكاتوش «واقعيت‏هاي نوين»، تقويت و بازسازي كرد.(22)

برنامه پژوهشي(هويت ايراني) براي تبيين رويدادهاي گذشته و معطوف ساختن توجه ما به رويدادهايي كه پيش‏تر مشاهده نكرده‏ايم از مجموعه نيرومندي از اصول ناظر بر عمل جهان كمك مي‏گيرد. يك برنامه پژوهشي را در صورتي بايد به برنامه پژوهشي ديگر ترجيح داد كه از رهنمودهاي اكتشافي پيروي كند و ما را به واقعيت‏هاي تازه‏اي رهنمون كند كه بايد آنها را كشف كنيم. اگر براي سازگار نمودن برنامه پژوهشي با مشاهدات جديد در هسته انكارناپذير آن تغييراتي جزئي بدهيم آن برنامه پژوهشي محدودتر مي‏گردد و به تباهي كشيده مي‏شود.(23) بنابراين؛ در ميان سه بنياد يا دستگاه معرفت‏شناسي مورد بحث، يعني ابطال‏پذيري كارل پوپر، تغيير و تحول پارادايمي كوهن و برنامه پژوهشي ايمره لاكاتوش، دستگاه سوم بيش از دو بنياد معرفت‏شناسي ديگر براي بحث پيرامون هويت ملي (برنامه پژوهشي) با حقايق نوين (جنگ ايران و عراق) تناسب دارد. اين تناسب به اين خاطر است كه برنامه پژوهشي لاكاتوش بيش از هر چيز با ماهيت علوم اجتماعي و شيوه تطبيقي آن منطبق است.

 در اين راستا، جنگ ايران و عراق به عنوان حقيقت نويني به هويت ايراني اضافه شده است. در ادامه، حقايق جديد و كم و كيف آن در بازسازي و تقويت هويت ملي ايران و تأثير آن بر بازتوليد هويت ايرانيان  را مورد بررسي قرار مي‏دهيم.

جنگ ايران و عراق و ابعاد و ارز‏ش‏هاي آن به مثابه حقايقي پايدار درهويت ملي

سرزمين، تاريخ ايران، ميراث سياسي و نهاد دولت، ميراث فرهنگي ايران و ميراث معنوي ايران(دين)، همگي محور سخت گفتمان هويت ملي ايراني را شكل مي‏دهند. (24) جنگ ايران و عراق و ارزش‌هاي آن براساس رويكرد لاكاتوش، جنگ ايران و عراق به عنوان «حقيقتي نو» در هويت ملي ايرانيان (برنامه پژوهشي) در نظر گرفته مي‏شود. به عبارتي، اين جنگ به خلق رويدادهايي منجر شد كه امكان بازسازي و بازتوليد هويت ايرانيان را فراهم كرد. به عنوان مثال، واكنش مردم ايران نسبت به فتح خرمشهر در سوم خرداد 1361 با حضور يكپارچه در خيابان‏ها و برگزاري مراسم جشن و شادماني بسيار شگفت‏انگيز بود و اعجاب ناظران را برانگيخت. جايگاه خرمشهر از لحاظ تاريخي و نقش سرنوشت‏ساز اين شهر و همچنين پيامدهاي آن بر فضا و موقعيت آن دوران، از دلايل مهم هويت‏بخشي اين شهر است. علاوه بر آن، موقعيت خرمشهر در كنار اروندرود، نزديكي به خليج فارس و دروازه غربي ايران به جهان عرب از چنان اهميتي برخوردار بود كه فتح آن به يكي از مراحل حساس و مهم در بازسازي هويت ايراني مبدل گشت. علاوه بر اين موارد، واكنش مردم به آزادسازي اين شهر، در دغدغه و نگراني آنها از پيامدهاي جنگ بر سرنوشت سياسي – اجتماعي‏شان ريشه داشت.

 تعلق خاطر به رخدادهاي جنگ و فرآيند آن، جامعه ايران را به تحولات جنگ و پيروزي و ناكامي در آن حساس كرده بود. در واقع، جنگ به بخشي از امنيت هستي‏شناختي آن تبديل شده بود. اهداف و آرمان‏ها و خواسته‏هاي مردم ايران با سرنوشت جنگ پيوند خورده بود؛ لذا نتايج جنگ به همان ميزان كه بر سرنوشت سياسي مردم تأثير مي‏گذاشت، سرنوشت جامعه و هويت ايرانيان نيز از آن متأثر مي‏شد. چراكه مردم با انقلاب خود سرنوشت جديدي را رقم زده بودند كه آن در چنبره نتايج رخدادهاي سرنوشت‏ساز جنگ گرفتار شده بود و مردم نمي‏توانستند نسبت به اين مولفه‏هاي هويت‏بخش بي‏تفاوت باشند.

 مقاومت در خرمشهر و هويت‏سازي افراد شاخصي مانند محمد جهان‏آرا - الگوي نوين هويت‏بخش ايراني - و همچنين نقش مردم، اسطوره جديدي را ترسيم كرد كه نمادهاي هويتي ايران را با جنگ مرتبط ساخت. مقاومت در خرمشهر با مقاومت مردم شهر لنين‏گراد در برابر هيتلر از منظر كارشناسان خارجي مقايسه مي‏شود.(25) از ديگر ابعاد اين حقيقت نو بر هويت ايراني، شأنيت تاريخي اين رخداد است. حوادث بزرگ، شأن تاريخي دارند زيرا تاريخ‏ساز هستند و موجب تمايز يك دوره از دوره‏هاي پيش و پس از خود مي‏شوند. اين همان چيزي است كه در دوره­بندي تاريخي به آن توجه مي‏شود. علاوه بر اين، شأنيت تاريخي يك حادثه يا واقعه از همراهي و توأماني آن حادثه و واقعه با تذكر يك حقيقت آشكار مي‏شود. رژيم‏هاي خاص حقيقت با شأنيت تاريخي خود جزئي از فرهنگ و هويت جوامع محسوب مي‏شوند. به عنوان مثال، بخشي از هويت ايرانيان، مذهبي ـ شيعي است. در تاريخ‏نگاري جنگ، ذيل عنوان دفاع مقدس از همان روزهاي آغازين، جنگ به شكل جبهه دفاعي ـ نظامي انقلاب در برابر هجوم دشمن و با عطف به واقعه عاشورا پذيرش عام پيدا كرد. مدافعان ايران، رزمندگان اسلام نام گرفتند و سربازان مهاجم، پيروان صدام يزيد كافر و فضاي جنگ و درگيري، فضاي كربلا را احيا كرد.(26) اين مفاهيم به نوعي به بازتوليد هويت مذهبي ـ شيعي ايراني منجر شد و فتح خرمشهر، هويت ايراني را در قالب اسطوره‏هاي ملي و نمادسازي ملي بازسازي كرد. اين حقايق نو در واقع همان واقعيت‏هاي نو در برنامه پژوهشي لاكاتوش است.

با اين توضيحات در ادامه از لحاظ بعد هستي‏شناختي، يعني وجوه هستي‏شناختي هويت، تأثير جنگ ايران و عراق را بر هويت نوع و هويت نقش، دولت و جامعه ايراني مورد بررسي قرار مي‏دهيم.

جنگ، هستي‏شناسي و هويت

پس از پايان جنگ جهاني دوم، مناظراتي در ميان دانشمندان سياسي ايالات متحده آمريكا درخصوص رابطه ميان دولت و جنگ شكل گرفت. اين مناظرات اغلب در ميان دانشمندان مكتب واقع‏گرايي صورت مي‏گرفت. ارائه الگوهاي رياضي‏وار بر پايه نظريه بازي‏ها توسط برخي از واقع‏گرايان اين مناظرات را به مراحل نويني وارد كرد. اين رويكرد به ويژه با استفاده از رياضيات براي توصيف رفتار انساني در زير چتر نظريه انتخاب عقلاني، انتقادات بسياري را برانگيخت. در دوران جديد، سازه‏انگاران اين ارتباط ميان جنگ و دولت را در قلمرو هستي‏شناسي[12] و تحت تأثير عوامل معنايي مهمي چون هويت مي‏دانستند.(27)

در مباحث گذشته و از لحاظ معرفت‏شناسي، وجود ارتباط معنادار ميان هويت ملي ـ مذهبي ايراني با هويت شكل گرفته در طول جنگ را مبرهن ساختيم؛ اكنون از دريچه هستي‏شناسي، اين ارتباط را براساس مفاهيمي همچون هويت مورد بررسي قرار مي‏دهيم. از آنجا كه در معرفت‏شناسي، مفروضات بنيادين، اساسي و دانشي كه به طور اجتماعي ساخته مي‏شود، مورد توجه است؛ فلسفه وجودي و واقعيت هستي‏شناسي در باب هويت دولت و جامعه و سپس تأثير اين دو نوع ساخت اجتماعي بر هويت ملي ايراني در طول جنگ، مبحث ديگري است كه در ادامه مورد بررسي قرار مي‏گيرد.

الكساندر ونت[13] با ارائه" نظريه اجتماعي سياست بين‏المللي" مفهوم هويت را به طور اساسي و از لحاظ هستي‏شناختي وارد روابط بين‏الملل كرد. (28) از اين منظر، هر هويتي برگرفته از تعريف اجتماعي كنش‏گر است و منشاء آن تصوراتي است كه كنش‏گران به طور جمعي درباره خود و ديگران دارند و به ساختار اجتماعي قوام مي‏بخشند. هويت‏ها، تجسم شرايط فرديتي هستند كه كارگزاران از طريق آنها با يكديگر ارتباط برقرار مي‏كنند.(29) لازم به ذكر است"شوتس" نيز به شكل‏گيري جامعه در تعامل متقابل و نهادين انسان‏ها معتقد بود. يعني جامعه و پديده‏هاي آن حاصل شبكه‏اي از تعامل‏هاي اجتماعي معنادار و مشترك افراد است. وي با رويكردي سازه‏انگارانه بيان مي‏كند جامعه، به عنوان برساختي از تعامل انسان‏ها بايد بر حسب وابستگي كامل به معيارهاي تصويري و با توجه به انگاره‏ها و مباني مشترك تحليل شود.(30)

 " ميشل بارنت " نظر ديگري را درباره هويت ارائه كرده كه مي‏تواند در بررسي تأثير جنگ بر هويت ايرانيان مفيد باشد. اگر چه بسياري از پژوهشگران جنگ، نوع هويت بازتوليد شده در طول جبهه نبرد را در چارچوب ارتباط ميان جوامع و غرور،[14] مورد ارزيابي قرار مي‏دهند و بيشتر جنگ‏هاي بين وستفالي و انقلاب فرانسه را از اين نوع مي‏دانند اما پژوهشگران متأخر، از جمله ونت و ميشل بارنت، درخصوص ارتباط ميان جنگ و هويت، نظر ديگري دارند.(31)

چارچوب روش‏شناسي بارنت، براساس حكايات، ديدگاه‏ها و نمادها دربرگيرنده و معرف دو دسته از هويت است: يكي هويت نوع[15] و ديگري هويت نقش.[16] در طول جنگ‏ها اين دو هويت بر سياست خارجي(سطح بين‏المللي) و سياست داخلي (جامعه و سطح داخلي) تأثير مي‏گذارند. محيط داخلي و بين‏المللي از ساخت اين دو نوع هويت در جنگ‏ها متأثر است. بارنت مثلاً از تز حكايات تاريخي در مورد نوع هويت كشورها سخن به ميان مي‏آورد و ارتباط معنادار هويت‏هاي كنوني كشورهاي درگير منازعه با روايت‏هاي فرهنگي و تاريخي آنها را گوشزد مي‏كند.(32)

 مثلاً جنگ در مقابل دشمن خارجي براي نوع هويت نظام سياسي (مردم سالار، اسلامي، شيعي، شرقي يا غربي)، بر حسب «نوع هويت» تفسير مي‏شود و داراي منزلت امنيت هستي‏شناختي است. رويكرد ريشه‏اي بارنت ثابت مي‏كند كه «نقش هويت» بيشتر در سطح بين‏المللي نمود مي‏يابد. مثلاً هويت نوع انقلابي - شيعي ايران در طول جنگ ايران و عراق بازتوليد شد و ارتباط معناداري با حكايات مذهبي شيعه در ايران پيدا كرد. اين نوع هويت در برابر هويت بعثي - عربي - سني اشكال جديدي به خود گرفت. سازه‏انگاران معتقدند كه واقعيت‏ها اساساً به صورت اجتماعي از طريق بين‏الاذهاني ساخته مي‏شوند. جنگ نيز به صورت يك واقعيت از طريق بين‏الاذهاني منجر به ساخته شدن حكايات و هويت‏ها مي‏شود.

قبل از جنگ ايران و عراق، ايراني‏ها در چندين مرحله با دگري به نام عثماني و روسيه تا حد زيادي به هويت خود رجوع نموده و حكايات را با خوانشي نو در قالب هويت ملي بازتوليد كرده بودند. در جنگ ايران و عراق، بار ديگر ايرانيان با خوانشي جديد به بازسازي و بازتوليد هويت ايراني پرداختند كه در آن ارزش‏هاي اسلامي پررنگ‏تر از هميشه بود. براي پي بردن به تأثير جنگ ايران و عراق بر هويت ايرانيان ضرورت دارد تحول هويت نوع و نقش را در طول جنگ، مورد بررسي قرار دهيم:

الف: هويت نوع، جنگ ايران و عراق

شناخت بين‏المللي از هويت ايراني پس از سال 1979/1358 ش، هويت شيعي ـ انقلابي بود. ايران انقلابي، بخشي از جهان معترض به نظم بين‏المللي آن زمان بود. نقش هويتي ايران در خاورميانه نيز هويت تاريخي و تمدني بود. هويت شيعي ـ ايراني تا حد زيادي در هويت فارسي - ايراني ريشه داشت و از اين منظر از جانب اعراب به عنوان تهديد دو گانه (شيعي ـ ايراني) تحليل مي‏شد.

ايران هويت خود را از منظر ام‏القري جهان اسلام به تصوير مي‏كشيد و هويت ديگران را در دريچه‏اي آميخته با هويت مرتجع و آمريكايي مي‏پنداشت.  «هويت نوع شيعي» ايراني با ريشه‏هاي فارسي (تاريخي)، از لحاظ بين‏المللي و منطقه‏اي پس از رويارويي با دشمن بعثي (آمريكايي - شوروي) تقويت شد. به عبارتي، هويت نوع در ايران طبق «حقيقت نو» رويكرد لاكاتوشي، در رويارويي با عراق و كشورهاي حامي اين كشور، به طور بين‏المللي و در شكل نوع هويت ساخته شد.(33) به هر حال به همين دليل بود كه ايران توجه خود را در جهت مقابله و محدود كردن نفوذ ديگر قدرت‏هاي بزرگ نيز قرار داد. اين امر به مفهوم آن است كه قالب‏هاي ايدئولوژيك و نشانه‏هاي جديدي توليد شد كه مي‏توانست بر تحولات سياسي و سياست خارجي ايران تأثير بگذارد.

 در اين جا هويت سياست خارجي ايران در چارچوب «نوع هويت» مشخص و نهادينه ‏شد. اين هويت مقاومتي، در فضاي گفتماني خاورميانه بعد از انقلاب اسلامي و به ويژه در طول جنگ  ايران و عراق تقويت شد و نشانه‏اي از واكنش‏ سياسي و ايدئولوژيك نسبت به الگوهاي موجود بين‏المللي بود. هويت نوعي اسلام سياسي متأثر از جنگ فوق، براي كنش‏گري گروه‏هاي سياسي و جنبش‏هاي اسلامي قابليت اعتباري ايجاد كرد. اين ايدئولوژي صرفاً تا زماني كارآمد بود كه به كنش‏گري براي نيل به اهداف هويتي قادر باشد.(34)

ب: هويت نقش و جنگ ايران و عراق

تاريخ و فرهنگ ملي كشورها به طور اجتماعي و بين‏الاذهاني از طريق حكايات ساخته مي‎شوند و در چارچوب هويت نقش مي‏‎باشند. به عنوان مثال، هولوكاست براي اسرائيلي‏ها نوعي هويت نقش و جزئي از هويت ملي آنان محسوب مي‏گردد. هويت‏هاي مدرن اغلب در حكايات تاريخي تعريف مي‏شوند.(35) هويت نقش از لحاظ سطح داخلي در طول جنگ‏ها ريشه‏دارتر است. هويت انقلابي ايران در طول جنگ با توليد ادبيات شهادت، مقاومت و با ارتباط معنايي خود با فرهنگ و تاريخ مردانگي و شجاعت ايراني به خلق آثاري درخور هويت ملي ايران منجر شد.

 هويت شكل گرفته در طول جنگ با بهره‏گيري از گفتمان‏هاي ايراني - ديني، و عدم نفي تمام عناصر هويتي، سعي در پايان دادن به منازعه‏هاي هويتي داشت. با توجه به تغييرات به وجود آمده در نوع حكومت و ايده و افكار مردم، مسئله هويت، نمود بيشتري يافت. در اين هويت، اسلام و ايران به عنوان دو عنصر محوري هويت ملي ايرانيان، بيش از همه عناصر ديگر مطرح شدند. (36)

 اين واقعيت نوين يا به تعبير لاكاتوش، حقايق نو در هويت ملي ايراني، باعث بازسازي دوباره و محوري هويت ايراني گرديد. اين هويت به طور اجتماعي و بر اثر كنش و واكنش‏هاي جمعي مردم و بر حسب ايده‏هاي مشترك خلق گرديد. گفتمان هويتي شكل گرفته در طول جنگ ايران و عراق، به دليل مواجهه با پان عربيسم ابعاد تازه‏اي به خود گرفت و مطالعات ايران‏شناسي را در حوزه دانشگاهي گسترده كرد.

 لازم به يادآوري است كه جنگ به عنوان يك عامل تغيير و دگرگوني در هر جامعه‏اي، وجدان گروهي و جمعي انسان‏ها را حساس مي‏كند و در اين رابطه روي هويت فردي، اجتماعي و ملي تأثير مي‏گذارد. (37) حال پس از بررسي ارتباط و تأثير جنگ ايران و عراق بر هويت ايرانيان، تأثير اين مولفه مهم بر جامعه‏پذيري ايرانيان بررسي مي‏شود.

جنگ ايران و عراق و جامعه‏پذيري ايرانيان

جنگ ايران و عراق به عنون جنگي معنايي و ارزشي به ايجاد سرمايه اجتماعي براي دولت انقلابي انجاميد. در همين زمينه، كتاب " بگذاريم دموكراسي كار كند"[17] از پونتام در چارچوب فرهنگ مدني و جامعه‏پذيري به همين پيوند اشاره مي‏كند كه «شكي در اين نيست كه فرهنگ مدني (يا سرمايه اجتماعي) نقش مهمي در فرآيندهاي سياسي دارد، اما آنچه جاي ترديد دارد نقش نسبت داده شده به فرهنگ مدني در تحليل اين فرآيندها و نيز ارتباط اين بعد و جنبه‏هاي ديگر ساختار اجتماعي است. آن چه مايه حيرت است تبيين نهايي پونتام از پايداري و استمرار فرهنگي[18] است كه در فرآيندهاي جامعه‏پذيري و كنترل اجتماعي بازتوليد مي‏شود.(38)

 اين جامعه‏پذيري در سياق سرمايه اجتماعي صورت مي‏پذيرد. بنابراين، جنگ ايران و عراق به دليل بازتوليد و بازسازي فرآيند هويتي (ديني -  ايراني) تا حد زيادي توانست به پايداري و استمرار فرهنگي و جامعه‏پذيري منجر شود. اين جامعه‏پذيري در بطن توليد سرمايه اجتماعي دولت انقلابي با تكيه بر گفتمان هويت مذهبي، در طول جنگ شكل گرفت. همجوشي مفهومي[19] دولت و جامعه مدني، معاني فراواني به خود گرفته است. يك شيوه استفاده از اين همجوشي، شناسايي محدوديت‏هاي سياست است. اگر سياست، كليت جامعه را سازماندهي مي‏كند، جامعه مدني نيز قابليت و فضاي لازم را براي سازماندهي اجتماعي فراهم مي‏كند.

 سرمايه اجتماعي به ما امكان مي‏دهد اين فضاها را كشف كنيم.(39)در اين پيوندها، جامعه‏پذيري به سرعت در زير چتر سرمايه اجتماعي و سازماندهي اجتماعي گفتمان جنگ ايران و عراق صورت پذيرفت.

تأثير ديگر جنگ بر جامعه‏پذيري ايرانيان را مي‏توان در قالب نظريه كنش ارتباطي تحليل كرد. واكنش ميان جامعه مدني و دولت، مطابق الگوي اخلاق گفتگويي است. هابرماس پس از نظريه كنش ارتباطي، مجموع مقالاتي را در دهه‏هاي 1980 و 1990 منتشر ساخت كه در آنها «اخلاق گفتگويي» را مطرح و تلاش كرد اجزاء اساسي ارزش‏شناسي اخلاق كانتي را در نمونه بين‏الاذهاني و مبتني بر گفتگو وارد كند كه در اثر سابقش آن را مطرح كرده بود.

در دهه 1990 نظريه اخلاق و حقوق هابرماس نيز منتشر شد. اين نظريه بين واقعيات و هنجارها (1996) به دنبال بازسازي رابطه دروني حقوق موضوعه مدرن، نظريه اخلاقي ارزش‏شناسي مدرن و بنيان گفتگويي دمكراسي مبتني بر قانون اساسي است.(40) در همين ارتباط، يعني تأثير جنگ ايران و عراق بر جامعه‏پذيري ايرانيان، مفروضات مكتب كنش متقابل نهادين (مكتب شيكاگو) مصداقيت است. هربرت بلامرد (1969) موجزترين صورت بندي ممكن را از مفروضات كنش متقابل به شرح زير ارائه كرده است:

1. انسان‏ها بر مبناي معناهايي كه چيزها براي آنها دارند روي آن عمل مي‏كنند.

2. اين معاني محصول كنش اجتماعي در جامعه بشري‏اند.

3. در جريان يك فرآيند، هر فرد در برخورد با نشانه‏ها تفسيري را به كار مي‏گيرد.

اين سه فرضيه تقريباً بر ذهن، خود و جامعه متكي است. ميد، در همين پيوند توجه خود را به زبان يا نماد معنادار معطوف مي‏كند. به عبارت ديگر، مي‏توان گفت نهاد معنادار، نوعي معناي مشترك است. اين معناي مشترك در جريان كنش متقابل تكوين يافته است چراكه مردم در هماهنگي با يكديگر به دنبال رسيدن به نتايج عملي‏اند.(41)

 در جنگ ايران و عراق، نتايج عملي مردم در جريان كنش متقابل، با تكيه بر نمادها و معناهاي ايراني و ديني در يك فرآيند تفسيري پيرامون پيروزي در جبهه‏هاي جنگ معنا مي‏شد. اين فرآيند، همان جامعه‏پذيري نهادين مردم ايران در طول دوران جنگ بود. زماني كه افراد با يك دولت ملي همانسازي مي‏كنند، در حقيقت آنان خود را با موفقيت‏ها و شكست‏هاي آن دولت درگير مي‏سازند. اگر در كنار اين همانسازي، نهادها و معناهاي ديني با رهبري كاريزما به اين روند اضافه شود آن گاه جامعه‏پذيري به ميزان بالايي انجام مي‏پذيرد. هر قدر افراد با شدت بيشتري با ملتي «همانسازي» كنند، رهبران ملي ـ ديني در بكارگيري نهادهايي مانند پرچم، قانون اساسي، حكايات ديني و ... براي بسيج افراد به منظور پيگيري هدف‏هايي كه مورد قبول نخبگان باشد، توانايي بيشتري خواهند داشت.

 در جنگ ايران و عراق، اين جامعه‏پذيري با همانسازي تقويت شد و مردم ايران خود را با موفقيت‏ها و عدم موفقيت‏هاي جبهه‏هاي جنگ درگير ساختند. اين بزنگاه، با خود‏شيفتگي جمعي، معناي هويت ايراني را در قالب معناها و نمادهاي مذهبي ـ   شيعي بازتوليد نمود.(42) اين بازتوليد مستمر با استمرار فرهنگي جامعه‏پذيري همراه شد. بنابراين جنگ ايران و عراق تأثير فزاينده‏اي بر جامعه‏پذيري ايرانيان داشته است.

سخن پاياني

رهيافت گفتماني،[20] با تمركز بر چگونگي توليد و سازمان يافتن تمايزات و كنش‏هاي گفتماني و انكار نقش هرگونه عامل طبيعي و نيز عنصر و كارگزار اجتماعي از قبل موجود، رويكرد متفاوتي در شكل‏گيري و تعريف هويت‏ها دارد. به بيان ديگر، در نزد يك تحليل‏گر گفتماني، هويت در گردونه‏اي تنيده شده از استمرارها و عدم استمرارها، سنت‏ها و بدعت‏ها، تكرارها و انقطاع‏ها، و در رابطه‏اي برآمده از مناسبات درزماني[21] و هم‏زماني،[22] جانشيني[23] و همنشيني،[24] سازواره و ناسازواره و عقلاني و غير‏عقلاني شكل مي‏گيرد. معني‏يابي يا هويت‏يابي، محصول موقعيت، منزلت و جايگاه سوژه است.

پساساختارگرايان و پسامدرنيست‏ها نيز، همچون نظريه‏پردازان گفتماني، هويت را محصول زمان و تصادف مي‏دانند كه توسط منطق يا اصلي فراتاريخي معين نمي‏شود.(43) اين رويكرد در مورد هويت ملي ايرانيان و كامل شدن آن در طول جنگ ايران و عراق، كه هويت را امري تصادفي و غيرمنقطع فرض مي‏كنند، قابل استناد نيست؛ چرا كه هويت ايرانيان در جريان تحولات تاريخي ـ اجتماعي و وابسته به جريان‏ها و شرايط سياسي و اجتماعي ايران بازسازي و بازتوليد مي‏شود و جنگ  مذكور از چنين ويژگي‏اي براي تكميل هويت ايراني برخوردار بود.

در بخش مربوط به ارتباط ميان هويت ملي ايرانيان و جنگ ايران و عراق، در اين نوشتار با تأكيد بر لزوم برخورداري از دستگاه معرفت‏شناسي مناسب، براي بحث پيرامون هويت ملي و شرح و توصيف سه دستگاه معرفت‏شناسي ابطال‏پذيري پوپر، دگرگوني پارادايمي كوهن و برنامه پژوهشي لاكاتوش، به مناسب بودن «برنامه پژوهشي» لاكاتوش براي تحليل و تبيين هويت ملي ايراني و بازسازي آن در شرايط جنگ ايران و عراق تأكيد كرديم. در دومين گفتار با بهره‏گيري از هويت نوع و نقش (ونتي) گفته شد كه هويت ملي ايران به عنون پديده‏اي ديرپا در طول دوران‏هاي طولاني گذشته، يعني قرن‏هاي پيش و پس از اسلام و در جريان سال‏هاي ثبات و بحران داخلي ـ خارجي، داراي فرضيه‏هاي محوري و بنيادهاي اساسي اشاره شده است، كه عوامل و عناصر سازنده و شكل‏دهنده هويت و مليت ايراني را به وجود آورده‏اند.

 اين عناصر كه با اقتباس از مفهوم محور سخت لاكاتوش از آنها به عنوان محور سخت و بنيادهاي هويت ملي ايراني نام برديم شامل سرزمين، تاريخ، ميراث سياسي (دولت - ايران شهري) و ميراث فرهنگي ايران هستند. برطبق شرح بسط هنجارها و قواعد توليد شده در طول جنگ ايران و عراق مي‏توان گفت اين معناها و ارزش‏هاي توليد شده بر مبناي هويت ديني ـ ملي ايراني، به نوعي دگرگوني و «حقيقت نو» يا به تعبير لاكاتوش «واقعيت‏هاي نوين» منجر شد. اين دگرگوني مولد در طول جنگ، از طرفي واقعيت‏هاي نو را در هويت ايراني به ثبت رساند و از طرف ديگر به تكميل و بازسازي اين هويت انجاميد. لازم به يادآوري است گفتمان ارزشي ـ ديني توليد شده در طول جنگ با تكيه بر اسطوره‏ها، نهادها و معناهاي بومي و مذهبي مي‏بايست از نگاه علمي و جامعه‏شناختي در جهت اعتلا و ارتقاي مفهوم هويت ملي ايراني بكار گرفته شود. با توجه به نقش محوري مردم در ميراث سياسي و فرهنگ ايراني، در بخش پاياني اين نوشتار اشاره شد كه چگونه مردم و جامعه مدني با تكيه بر استمرار فرهنگي و ميراث ايراني ـ شيعي، با كنش متقابل نهادين بر مبناي خودشيفتگي جمعي در طول جنگ به روند جامعه‏پذيري در جامعه كمك نمودند.

يادداشت‏ها

  1. جين بتكه الشتاين، "منابع حاكميت، هويت و فداكاري"، در كتاب مفاهيم در روابط بي­الملل، اندرولينكليتر، ترجمه ليلا سازگار، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‏المللي، 1385، صص 115- 114.
  2.  Jean Bethke Elshtain, woman and war (Nwe york: Basic Books, 1987) p. 113.
  3. الشتاين، پيشين، ص 120.
  4. برايان في، فلسفه امروزين علوم اجتماعي، ترجمه: خشايار ديهيمي .تهران: طرح نو، 1386، ص 86.
  5. همان، ص 96.
  6.  همان، ص 102.
  7. الشتاين، پيشين، ص 123.
  8.  Vachar Hwvel, letters to olga (new york: ltolt, 1989) p, 145.
  9. حميد احمدي ، بنيادهاي هويت ملي ايراني، چهارچوب نظري هويت ملي شهروند محور، تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، 1388، صص 362 – 363.
  10. آلن اف چالمرز، چيسيتي علم، درآمدي بر مكاتب علم شناسي فلسفي، ترجمه: دكتر سعيد زيبا كلام، تهران: سمت، 1358، ص 66.
  11. همان، ص 76.
  12. همان، ص 83.
  13. احمدي، پيشين، ص 372.
  14. پيشين، ص 364.
  15.  M. Polayani, Personal knowledge (London: Routledge and kegan paul, 1973) and Knowing and Being (London: Routledge and kegan, 1969) p.p 112- 113.
  16. چالمرز، پيشين، ص 119.
  17. فرد چرنوف، نظريه و زير نظريه در روابط بين‏الملل، ترجمه: عليرضا طيب، تهران: نشر ني، ص 216.
  18. احمدي، پيشين، ص 366.
  19.  L. lakatos, Ufaslification and methdologt of scientific Research programmes in criticism and the Growth of knowlegw, eds, L. lakatos and A. Musgrave (combride combrideg university perss, 1970) p.p. 196 – 198.
  20. چالمرز، پيشين، صص 99 – 98.
  21. احمدي، پيشين، ص 371.
  22. همان، صص 74- 373.
  23. چرنوف، پيشين، ص 211.
  24. احمدي، پيشين، ص 402.
  25. محمد دروديان، علل تداوم جنگ، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ، 1382، صص 16 – 17.
  26. محمد دروديان، تاريخ و تاريخ نگاري جنگ ايران و عراق: دقايق و درنگ‏ها، تهران: مركز اسناد دفاع مقدس، 1387، صص 30 – 29.
  27.  R. Harrisn Wagner, War and the State The Theory of International politics, Rosi michigan: The univresity of michigan press, 2007, p. 1.
  28.  Vincent pouliot, sobjectivism Toward a constructivist methodology, International studies Quarterly (2007), 51 , 361.
  29.  Maia zebfuss, Constructivism in International Relations, combrideg: combridege university press, 2002, p. 39.
  30. وحيد اسدزاده، "بررسي جنگ تحميلي عراق عليه ايران از منظر سازه‏انگاري". فصلنامه تخصصي مطالعات دفاع مقدس نگين ايران، سال ششم، شماره بيست و هفتم، 1387، ص 50.
  31.  Richara Ned lebow, Acultral Theory of International Relations, combridege .combridge university press, 2008. p. 278.
  32.  M. Baenett, The Israeli Identity and the Peace Process: Recreating the unthinkable in Telhami and M. Barnett (eds) identity and foreign policy in the middle East, (It haca and london cornell university press (2002), p. 60
  33. Joanna Tidy "The social construction of identity: Israeli: foreign policy and the 2006 war in Lebanon". Center for Governence and International Affairs .university of  Bristol working parer, No. 5 - 8. p. 57.
  34. ابراهيم متقي، نظام دو قطبي و جنگ عراق و ايران، تهران: مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس، 1388، صص 228 - 237.
  35.  T. Segev, The seventh million: The Israelis and the Holocaust (new york: Henry Holt, 1991) p. 11. See also. s. Herman, Israelils and Jews, The continuty of an identity, (New York: Randon House, 1970) p. 8.
  36. رحمتي، پيشين، ص 45.
  37. حميد احمدي، هويت ملي ايران در گستره تاريخ، تهران: انتشارات علمي، 1382، ص 54.
  38. آرنالدو باگناسكو،" اعتماد و سرمايه اجتماعي"، در كتاب راهنماي جامعه شناسي سياسي، ترجمه: محمد خضري، فرامرز تقي لو و فرامرز پور سعيد، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، ص 38.
  39. باگناسكو، همان، ص 41.
  40. مكس پنسكي، "جامعه، اخلاق و حقوق: يورگن هابرماس"، در كتاب راهنماي جامعه شناسي سياسي (جلد اول) ترجمه: قدير نصري و محمد علي قاسمي، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، ص 79.
  41.  Mead, j. G. and meltzer, B. N. symbolic Interaction: A reader social psychology, Allen and Bacon, Boston, 1972, p. 39.
  42.  Hermann, M. G. “Explaning foreign policy behavior using the personal charactr istics of political leaders”, International studies Qurtely, 24, 1989, p. 16.
  43. محمد رضا تاجيك، روايت غيريت و هويت در ميان ايرانيان، تهران: مركز بررسي­هاي استراتژيك، 1384، ص 57 – 55.

[1]. Role

[2] .Type

[3].  Ernest Kantorowicz

[4].  Parpatria Mori

[5]. Jean francois lyotard

[6]. Fala Sifiability

[7]. Paradiymatic

[8]. Research Progrom

[9]. Incommen Surable

[10]. Hard Core

[11]. Protective Belt

[12]. Ontology

[13]. Alexander Wendt

[14]. Honor

[15]. Type Identity

[16]. Role Identity

[17]. Making Democracy Work

[18]. Cultural Longudure

[19]. Coceptual Pairing

[20]. Discursire Teory

[21]. Diqchronic

[22]. Synchronic

[23]. Pradigmatic

[24]. Syntagmatic

لینک کوتاه :
کد خبر : 1681