مقالات
مقاله حاضر در پی پاسخ دادن به دو پرسش است: الف) كشور سوریه ‌طی سال‌های جنگ ایران - عراق چه‌ سیاستی‌ را در ارتباط با جنگ اتخاذ كرد و اینكه این سیاست‌ها از چه ‌عوامل ‌و زمینه‌‌هایی‌ متاثر و بر پایه ‌چه ‌اصولی ‌استوار بود؟ ب‌) با توجه به تغییرات اساسی در دوران جنگ در مواضع هر یك از طرف‌های درگیر، آیا تفاوت معناداری بین دو متغیر سیاست خارجی سوریه در ارتباط با جنگ و تغییر در مواضع هر یك از طرف‌های درگیر در جنگ وجود دارد؟

\

pdfمتن مقاله796.6 KB

منافع ملي، ايدئولوژي: سياست خارجي سوريه در جنگ تحميلي‌

احمد سلطاني‌نژاد*

مرتضي نورمحمدي**

چكيده‌

بروز جنگ بين دو كشور، منافع ديگر كشورهاي منطقه‌اي و بين‌المللي را دستخوش تغيير مي‌كند و به همين دليل فرصت‌ها و تهديداتي را پديد مي‌آورد كه كشورهاي منطقه‌ و قدرت‌هاي بين‌المللي به‌ناچار مي‌بايست موضع خود را نسبت به آن جنگ مشخص كنند. اينكه چه عوامل و زمينه‌هايي سبب مي‌شود در شرايط بحراني، يك دولت رويكردي جانبدارانه در حمايت از يكي از طرف‌هاي درگير اتخاذ كند و يا اينكه در طول سال‌هاي درگيري بر حسب شرايط و مقتضيات منطقه‌اي و بين‌المللي تغييراتي را در مواضع سياسي خود پديد آورد، يكي از جالب‌ترين موضوعات در مطالعه تصميم‌گيري در سياست خارجي است.

مقاله حاضر در پي پاسخ دادن به دو پرسش است: الف) كشور سوريه ‌طي سال‌هاي جنگ ايران - عراق چه‌ سياستي‌ را در ارتباط با جنگ اتخاذ كرد و اينكه اين سياست‌ها از چه ‌عوامل ‌و زمينه‌‌هايي‌ متاثر و بر پايه ‌چه ‌اصولي ‌استوار بود؟ ب‌) با توجه به تغييرات اساسي در دوران جنگ در مواضع هر يك از طرف‌هاي درگير، آيا تفاوت معناداري بين دو متغير سياست خارجي سوريه در ارتباط با جنگ و تغيير در مواضع هر يك از طرف‌هاي درگير در جنگ وجود دارد؟

واژه‌هاي كليدي: جنگ ايران و عراق، ايران، سوريه، عراق، صادرات نفت، حزب بعث‌

مقدمه‌

اگر سياست‌ خارجي‌ را به‌ منزله‌ نوع‌ نگرش‌ يك‌ دولت‌ نسبت‌ به‌ نظام‌ بين‌المللي‌ و نيز جهتي‌ كه‌ براي‌ دستيابي‌ و حفظ منافع‌ و اهداف‌ خود بر مي‌گزيند تلقي‌ كنيم‌، در اين‌ صورت ‌براي مطالعه تصميم‌گيري در حوزه سياست خارجي ضروري دارد شرايط، متغيرها و عواملي‌ كه‌ بر چگونگي‌ و نوع‌ نگرش‌ و نيز اتخاذ راهكارها تأثير مي‌گذارند، مورد تجزيه‌ و تحليل‌ قرار گيرند. به طور كلي در بررسي سياست خارجي كشورها عوامل ذيل مورد توجه قرار گرفته‌اند: منافع‌ و اهداف‌ ملي‌، امنيت‌ ملي‌، حاكميت‌ ملي، ملي‌گرايي، ارزش‌ها و اعتقادات‌، زمينه‌‌هاي‌ تاريخي‌ و فرهنگي‌، تصور كلي‌ از سياست‌ بين‌المللي‌، برداشت‌ها، مشكلات‌ داخلي‌ و افكار عمومي‌، نياز‌هاي‌ داخلي‌ و ساختار نظام‌ بين‌المللي، قدرت‌ ملي‌، موقعيت ‌جغرافيايي و منزلت ژئوپلتيكي، اتحادها و ائتلاف‌ها. با توجه به پيچيدگي و تعدد اين عوامل ضروري است بررسي عوامل موثر بر سياست خارجي بر اساس يك چارچوب مفهومي مورد مطالعه قرار گيرد.

  جيمز روزنا با طرح‌ يك‌ پيش‌ نظريه‌ در سياست‌ خارجي،‌ چگونگي‌ اتصال‌ دو سطح‌ تحليل‌ خرد و كلان‌ را مورد بررسي‌ قرار داده‌ است (55 :1971.(Rosenau,  وي‌ در سطح‌ خرد، چهار عامل‌ شخصيت‌ فردي‌ تصميم‌گيرندگان‌، نقش‌ حكومت‌ و عوامل‌ اجتماعي‌ و در سطح‌ كلان‌ عامل‌ محيط بين‌المللي‌ را در تحليل‌ عوامل‌ موثر در سياستگذاري‌ خارجي‌ ضروري ‌مي‌شمارد. متغيرهاي‌ شخصيتي‌ شامل‌ خصوصيات‌ روحي‌ - رواني،‌ گرايش‌ها و برداشت‌هاي‌ افراد از وقايع‌ و پديده‌‌ها است. متغير‌هاي‌ اجتماعي‌، محيط اجتماعي‌ حاكم‌ بر يك‌ نظام‌ سياسي‌ كه محصول‌ فرهنگ‌، تاريخ‌ و مشتركات ‌قومي‌ يك‌ جامعه‌ است را مورد بررسي قرار مي‌دهد. نوع‌ ساختار نظام‌ سياسي‌ و همچنين نقشي كه پست‌هاي سازماني بر عهده دارند در فرآيند سياستگذاري‌ حائز اهميت‌ است. علاوه بر اين موارد، بازيگران‌ خارجي‌ اعم‌ از كشور‌ها و سازمان‌هاي ‌بين‌المللي، تحولات‌ منطقه‌اي‌ و برون‌ مرزي‌ بر جهت‌گيري‌هاي‌ سياسي‌ يك كشور تأثير مي‌گذارند. همچنين نوع‌ نظام‌ حاكم‌ بر روابط بين‌الملل‌ و چگونگي‌ توزيع ‌قدرت‌، بلوك‌بندي‌ها، تنش‌ها، همكاري‌ها و رقابت‌ها هر يك‌ به‌ نوعي‌ سياست‌ خارجي ‌كشورها را تحت‌ تأثير قرار مي‌دهند. چگونگي‌ ارتباط بين‌ عوامل‌ موثر بر سياستگذاري‌ خارجي‌ تعيين‌كننده سياست‌ خارجي يك كشور است.

  به نظر مي‌رسد تلفيقي از عوامل مختلف و ارائه مدلي مبتني بر تأثيرگذاري عوامل بين‌المللي، منطقه‌اي و داخلي مي‌تواند چارچوب مناسبي براي تبيين و توضيح سياست خارجي سوريه در جنگ تحميلي ارائه دهد. در اين مدل، برونداد سياست خارجي سوريه حاصل تعامل عوامل مختلف در سه سطح بين‌المللي، منطقه‌اي و داخلي است. منظور از عوامل بين‌المللي، نحوه توزيع قدرت در نظام بين‌الملل، كيفيت روابط ميان قدرت‌هاي بزرگ و راهبردهاي سياسي و امنيتي آنها در منطقه خاورميانه است. عوامل منطقه‌اي به كيفيت روابط ميان دولت‌ها، نحوه توزيع قدرت ميان دولت‌ها، حضور يا عدم حضور قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي، تحولات صحنه نبرد و تلاش براي حفظ موازنه منطقه‌اي دلالت دارد. در عوامل داخلي ويژگي‌هاي روانشناختي و شخصيتي تصميم‌گيرندگان و فرايند تصميم گيري حائز اهميت است.

  انتخاب‌ مدل‌ فوق‌ براي‌ مطالعه‌ سياست‌ خارجي‌ سوريه‌ در جنگ تحميلي از اين جهت است كه در اين‌ مدل‌ عوامل‌ تعيين‌كننده‌، نقش‌ سياستگذاران ‌و بسياري‌ شرايط و عوامل ‌ديگر مورد توجه‌ قرار مي‌گيرد. به‌ نظر مي‌رسد با توجه‌ به‌ جايگاه‌ و اهميت‌ موضوع جنگ تحميلي در سياست‌ خارجي‌ سوريه‌ و تلاش اين كشور براي ايفاي نقش فعال در تحولات‌ سال‌هاي دهه 1360 در ارتباط با جنگ تحميلي، اين‌ مدل‌ الگوي ‌مناسبي‌ براي‌ تحقيق‌ پيرامون‌ نقش‌ و سياست‌ سوريه‌ در جنگ تحميلي باشد. دليل‌ ديگر اين‌ است‌ كه وضعيت جنگي طي‌ اين سال‌ها به‌ گونه‌هاي‌ مختلف‌ سوريه را در معرض اتخاذ تصميمات اساسي قرار داد. افزايش آسيب‌پذيري‌ سوريه‌ به دليل تحولات لبنان از يك طرف و فراهم شدن موقعيت استثنايي براي ايفاي يك نقش منطقه‌اي سبب شد تا سوريه به‌ منظور كاهش‌ مخاطرات‌ بحران، با حزم و دورانديشي شگفت‌انگيزي،‌ تصميمات‌ مهم‌ و اقدامات‌ موثري‌ در قبال‌ تحولات ‌جنگ اتخاذ كند. تأثير شرايط و موقعيت‌ منطقه‌اي‌ و بين‌المللي‌ در اين تصميمات به‌وضوح‌ آشكار است.

 1) انقلاب اسلامي، جنگ و تحركات منطقه‌اي براي اعمال فشار بر ايران‌

پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 ميلادي در شرايطي رخ داد كه مذاكرات كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل در جريان بود و روابط سوريه و عراق به دليل كشف كودتاي نافرجام در بغداد به تيرگي گراييده بود. پيروزي انقلاب اسلامي موجب گرديد جمهوري اسلامي ايران سياست‌هاي خود را در تعارض با منافع غرب تعريف كند. اين امر، تغييرات اساسي در معادلات سياسي و امنيتي منطقه خليج فارس را در پي داشت. علاوه بر اين، آرمان‌هاي عدالت‌خواهانه و استكبارستيزي انقلاب اسلامي موجب گرديد موجي از خيزش اسلامي در ميان ملت‌هاي عرب به ويژه در منطقه خليج فارس و لبنان شكل بگيرد. نگراني كشورهاي عربي حوزه خليج فارس از نفوذ روزافزون انقلاب اسلامي در منطقه سبب شد تا اين كشورها با تشكيل شوراي همكاري خليج فارس زمينه‌هاي هماهنگي و همكاري در مسائل نظامي و امنيتي جهت تضمين استقرار نظام‌هاي سلطنتي را فراهم كنند و موضع واحد و منسجمي در قبال جنگ ايران و عراق در پيش بگيرند.

  تهاجم عراق به ايران به عنوان كاتاليزوري عمل كرد كه سبب شد جبهه‌بندي‌هاي جديد در منطقه‌ شكل بگيرد. تلاش دولت‌هاي منطقه براي بازتعريف موقعيت منطقه‌اي خود در قالب اين دسته‌بندي‌ها نمود عيني يافت. دولت‌هاي منطقه به دو دسته كشورهاي محافظه‌كار عرب طرفدار عراق و كشورهاي جبهه پايداري طرفدار ايران تقسيم شدند. عربستان، كويت و امارات متحده عربي از جمله كشورهاي محافظه‌كار عرب بودند كه تلاش‌هاي بسياري را در قالب شوراي همكاري خليج فارس و كنفرانس سران عرب در جهت حمايت از عراق انجام دادند. در همين راستا، كشورهاي الجزاير، يمن جنوبي، ليبي، سوريه و سازمان آزاديبخش فلسطين جبهه پايداري را تشكيل ‌دادند.

سوريه يكي از كشورهاي عضو جبهه پايداري بود كه نقش مهمي در مخالفت با جنگ تحميلي و حمايت از مواضع ايران داشت. هر چند پيش از آغاز جنگ تحميلي، دولت سوريه اختلافاتي با دولت‌هاي منطقه داشت، ليكن با شروع جنگ و جانبداري دولت‌هاي منطقه از دولت بعثي عراق دامنه و عمق اين اختلافات به جهت حمايت سوريه از ايران تشديد شد. علاوه بر اين، جنگ عراق با ايران باعث تشديد خصومت در روابط سوريه و اردن شد و دامنه اختلافات دو كشور را تشديد كرد و اين دو كشور را در دو جبهه مخالف رو در روي هم قرار داد. (انصاري و يكتا، 43 :1375) علاوه بر موضوع جنگ كه نقش مهمي در تشديد خصومت بين اردن و سوريه داشت، همراهي پادشاه اردن با انورسادات در پذيرش پيمان صلح كمپ ديويد نيز نقش موثري در اختلافات دو كشور داشت. دمشق مخالف ابتكار عمل اردن بود زيرا بر اين باور بود كه اين اقدام موقعيت سوريه را بيش از پيش تضعيف خواهد كرد.

با شروع جنگ تحميلي، كشورهاي محافظه‌كار عرب اقدامات مختلفي را براي تقويت موقعيت منطقه‌اي عراق و تشديد فشارها بر ايران و كشورهاي حامي ايران انجام دادند. برگزاري كنفرانس سران عرب و تلاش براي اتخاذ موضع منسجم در حمايت از عراق و انزواي منطقه‌اي ايران در اين راستا ارزيابي مي‌شود. در همين چارچوب، شاه حسين پادشاه اردن تلاش كرد تا با بهره‌گيري از كنفرانس سران عرب كه قرار بود در 25 نوامبر 1980 در امان برگزار شود حمايت كشورهاي عربي از عراق را كسب نمايد كه اين امر با مخالفت سوريه و ساير كشورهاي جبهه پايداري (الجزاير‌، يمن جنوبي، ليبي و سازمان آزادي بخش فلسطين) مواجه گرديد.

عدم شركت سوريه در اين كنفرانس بيانگر اختلافات و بحران‌هاي سياسي جدي ميان اعراب در مواجهه با اسرائيل و مسأله جنگ ايران و عراق بود. اين امر موجب گرديد تلاش عراق براي تشديد انزواي منطقه‌اي ايران و تبديل جنگ ايران و عراق به جنگ اعراب و فارس با شكست مواجه شود. تلاش برخي دولت‌هاي منطقه از جمله عربستان براي حضور سوريه در اين كنفرانس نيز به دليل سياست‌هاي مداخله‌جويانه اردن در حمايت از اخوان المسلمين با ناكامي مواجه شد. از نظر دمشق، در شرايطي كه اختلافات بسياري ميان دولت‌هاي عربي وجود داشت برگزاري چنين نشستي به دليل تشديد اختلافات ميان سران عرب، بيهوده بود. جمهوري اسلامي ايران نيز با ابراز ناخوشايندي از مواضع اردن در جنگ عراق و ايران، روابط خود را با امان از سطح سفير به سطح كاردار كاهش داد. (39: 2006Goodarzi, )

در مجموع، كنفرانس‌هاي مختلفي كه طي سال‌هاي جنگ تحميلي توسط سران عرب برگزار مي‌شد به دليل مخالفت سوريه با برخي مواضع تند كشورهاي عربي سبب شد تا شكاف‌هاي سياسي در جهان عرب آشكارتر شود. در واقع، ايران با حمايت سوريه توانست از اختلافات دولت‌هاي عربي بهره گيرد و ضمن تقويت موقعيت منطقه‌اي خود، در جبهه سياسي نيز مانع شكل‌گيري جبهه متحد اعراب عليه ايران شود. علاوه بر اين، تحولات منطقه‌اي نيز نقش مهمي را در روند جنگ و مواضع سوريه ايفا مي‌كرد كه در ذيل مورد برسي قرار مي‌گيرد.

2)‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تحولات منطقه‌اي در روند جنگ‌

1-2) تهاجم اسرائيل به لبنان‌

يكي از تحولات منطقه‌اي كه نقش مهمي در سياست خارجي سوريه در ارتباط با جنگ تحميلي داشت مسأله تهاجم گسترده اسرائيل به لبنان در ژوئن 1981 بود. تهاجم اسرائيل به لبنان و اشغال اين كشور آسيب‌پذيري سوريه را به شدت افزايش داد. اين عمليات كه با هدف پايان دادن به حضور ساف در لبنان، بيرون راندن ارتش سوريه از لبنان و روي‌ كار آوردن دولت حامي اسرائيل در لبنان به رهبري بشير جميل انجام گرفت، ضرورت گسترش و تعميق روابط دمشق با تهران را بيش از پيش آشكار ساخت. (موسوي، 1381 :68)

حضور اسرائيل در جنوب لبنان، سوريه را در معرض خطر دو جانبه بالقوه‌اي هم از طرف بلند‌هاي جولان و هم از طرف مواضع اسرائيلي‌ها در لبنان قرار داد. يك خطر ژئوپليتيكي نيز از جانب رژيم طرفدار غرب و اسرائيل در لبنان در حال شكل‌گيري بود. از اين‌رو، در اين مقطع نگراني سوريه از انزواي منطقه‌اي و توافقات دو جانبه اعراب - اسرائيل به صورت مسأله اساسي سياست خارجي اين كشور درآمد. روي ‌كار آمدن حكومت طرفدار اسرائيل در لبنان كه با تهاجم اسرائيل به اين كشور بوجود آمده بود، مي‌توانست آسيب‌پذيري سوريه را با توجه به تهديدات عراق و اسرائيل افزايش دهد. آتش بس اسرائيل - لبنان در ماه مي1983‌ با ميانجگيري آمريكا بر نگراني‌هاي سوريه افزود. (17 :1994(Agha and Khalidi , در چنين شرايطي، دمشق درصدد برآمد روابط خود را با تهران با توجه به تحولات جديد منطقه‌اي تقويت كند.

جمهوري اسلامي ايران مايل بود با حضور در صحنه لبنان، ضمن حمايت از سوريه، به‌واسطه علائق و پيوندهاي خاص خود با شيعيان لبنان، نقش فعال‌تري در عرصه مسائل منطقه‌اي ايفا كند. به همين منظور، پس از تهاجم اسرائيل به لبنان يك هيات بلندپايه نظامي به رياست وزير دفاع وقت به سوريه رفت و پيشنهاد ايران براي اعزام نيرو و تجهيزات براي مقابله با رژيم صهيونيستي را مطرح كرد. نتيجه اين ديدار امضاي موافقتنامه‌اي ميان تهران و دمشق براي اعزام نيروهاي ايراني به لبنان بود. در اين ارتباط، علي اكبر ولايتي وزير امور خارجه در كنفرانس خبري در نيويورك اظهار داشت: موضوع تهاجم اسرائيل به لبنان يكي از مهم‌ترين نگراني‌هاي ماست و مبارزه با رژيم صهيونيستي يكي از اهداف استراتژيك جمهوري اسلامي ايران است (63 200.(Goodarzi,

در شرايطي كه هيچ يك از كشورهاي عربي واكنش جدي در برابر تجاوز اسرائيل از خود نشان ندادند و درصدد كمك به سوريه و لبنان بر نيامدند، ارزش روابط نظامي ايران براي سوريه دو چندان گرديد. دمشق با گسترش روابط با ايران، عامل جديدي براي فشار و تهديد عليه دشمنان منطقه‌اي خود از قبيل اسرائيل و عراق كسب كرد و توازن نظامي در منطقه را كه بعد از امضاي پيمان كمپ ديويد به ضرر سوريه بر هم خورده بود، بار ديگر برقرار ساخت.

بغداد با مشاهده گسترش روابط ايران و سوريه، تهاجم صهيونيست‌ها به لبنان را به صورت يك ابزار تبليغاتي عليه سوريه بكار برد. بغداد معتقد بود اتحاد نامقدسي ميان حكومت‌هاي ايران، سوريه و ليبي در اين جريان به وجود آمده است. صدام حسين با بهره‌گيري از تهاجم اسرائيل به لبنان درصدد تشكيل محور جديدي با هدف كاهش نفوذ سوريه در فلسطين و لبنان بر آمد. با خروج ياسر عرفات از بيروت، عراق به جهت دشمني با سوريه درصدد برآمد حمايت ياسر عرفات از عراق را بدست آورد. تلاش‌هاي صدام حسين موجب گرديد شرايط سياسي براي تشكيل محور اردن - عراق - عرفات فراهم گردد. (64: 2006Goodarzi, )

تشكيل اين محور از يك طرف قدرت مانور عراق را در كسب حمايت‌هاي منطقه‌اي و رايزني براي همراه‌سازي دولت‌هاي عربي با سياست‌هاي خود تقويت كرد و از طرف ديگر فضاي رواني عليه سوريه شكل گرفت كه اين كشور را به قطع حمايت از ايران ترغيب مي‌كرد.

 2-2)‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جنگ‌هاي داخلي لبنان‌

ايران و سوريه رويكردها و رفتارهاي متفاوتي در لبنان داشتند. سوريه، لبنان را به عنوان عمق استراتژيك و در حوزه منافع حياتي خود مي‌دانست و اهميت خاصي براي آن قائل بود. ايران نيز پس از انقلاب با توجه به نفوذي كه در ميان شيعيان لبنان كسب كرده بود موقعيت خوبي در لبنان داشت. هر چند سوريه در ابتدا به حضور ايران در لبنان چراغ سبز نشان داد، اما بتدريج با تقويت جايگاه حزب‌الله در لبنان و تضادهاي گروه مزبور با جنبش امل، دمشق نسبت به حضور ايران در لبنان حساس شد. پس از عقب‌نشيني اسرائيل از بيروت، درگيري‌هاي مختلفي ميان امل و حزب‌الله بر سر كنترل مناطقي كه اسرائيل از آنجا عقب‌نشيني مي‌كرد، به وجود آمد. جنوب لبنان براي هر يك از اين دو گروه منطقه‌اي استراتژيك به شمار مي‌رفت و رابطه مستقيمي با ميزان قدرت در بيروت داشت (65: 2006(Goodarzi, .

علاوه بر اين، روحانيون شيعه جنوب لبنان كه سلطه امل را در فاصله سال‌هاي 1978 تا 1982 پذيرفته بودند، پس از تجاوز نظامي اسرائيل گرايش بيشتري به گروه‌هاي راديكال اسلام‌گرا داشتند. ناتواني امل در مقابله با اشغالگري اسرائيل يكي از اين عوامل بود. امل به تدريج در صحنه داخلي لبنان به عنوان گروه فرمانبر سوريه در رويارويي با دولت لبنان، شبه‌‌نظاميان مسيحي، گروه‌هاي فلسطيني مخالف سوريه و حزب‌الله درآمد. به همين خاطر در سال 1985 هنگامي كه سوريه نسبت به نفوذ مجدد اعضاي سازمان فتح به رهبري ياسرعرفات به اردوگاههاي آوارگان فلسطيني در لبنان نگراني پيدا كرد، همه امكانات خود را در اختيار جنبش امل قرار داد تا اين جنبش اردوگاه‌هاي فلسطيني در لبنان را به تصرف خود در آورد. (اسداللهي،  1379 :111)

شكست سوريه در دستيابي به اهداف خود به واسطه نقش هوشمندانه حزب‌الله و حمايت‌هاي ايران، روابط تهران و دمشق را دچار تنش كرد. حزب‌الله به عنوان يك نيروي نظامي و سياسي در حال رشد بود و نفوذ اين حزب در ميان شيعيان به سرعت در حال افزايش بود. اين امر جايگاه سنتي سوريه در ميان شيعيان را به چالش مي‌كشيد و معادلات سياسي لبنان به‌واسطه ظهور بازيگراني جديد پيچيده‌تر مي‌گرديد. نقش ايران در حمايت از حزب‌الله موجب شد سوريه نسبت به اهداف حضور فعال ايران در لبنان بدبين گردد و در نتيجه روابط دو كشور تحت تأثير حوادث لبنان با تنش مواجه گردد.

عليرغم تحولات فوق، سوريه همچنان نيازمند كمك ايران در لبنان براي دستيابي به اهداف خود بود. پاتريك سيل با چاپ مقاله‌اي در هفته نامه المجله چاپ لبنان در اين خصوص مي‌نويسد: <همانگونه كه ايران به كمك سوريه در خليج (فارس) نيازمند است، سوريه نيز نيازمند كمك ايران در لبنان است. سوريه در لبنان دو هدف عمده را دنبال مي‌كند: 1. اخراج نيروهاي اسرائيلي از لبنان با دادن كم‌ترين امتيازها. 2. برقراري امنيت و صلح در لبنان و حفظ عربيت لبنان. كمك ايران براي پياده كردن اين دو هدف مفيد و لازم است چرا كه ايران بر مليشياي مسلح شيعيان كه عليه نيروهاي اسرائيلي حملات چريكي انجام مي‌دهند، تأثير دارد و در عين حال آنها در اماكن ديگر لبنان بي‌ثباتي را بوجود مي‌آورند؛ لذا سوريه نيازمند كمك ايران جهت بسيج كردن شيعيان جنوب لبنان عليه اسرائيل و جلوگيري از فعاليت‌هاي آنان در مناطق ديگر مي‌باشد.> (نخعي،

1379 :196)

3-2) بازگشت مصر به جهان عرب‌

تداوم جنگ ايران و عراق و اصرار ايران بر ضرورت شناسايي و تنبيه متجاوز از يك طرف و نگراني كشورهاي منطقه و نقش و مداخله قدرت‌هاي خارجي در منطقه از سوي ديگر زمينه اتحاد و انسجام بيشتر مواضع كشورهاي عربي را آشكار ساخت. در اين راستا، كشورهاي محافظه‌كار عرب تلاش كردند زمينه‌هاي بازگشت مصر به جهان عرب را فراهم كنند. در اين راستا، مصر اقداماتي را با هدف تحكيم روابط با اردن و عراق انجام داد. در 9 دسامبر 1982، پطروس غالي، وزير خارجه مصر، به امان سفر كرد و پيام حسني مبارك را مبني بر گسترش روابط دو كشور و تشكيل جبهه‌اي واحد در مقابل ايران به شاه حسين ابلاغ كرد. در 28 دسامبر 1982 طارق عزيز وزير خارجه عراق در گفتگو با روزنامه مصري الاهرام اظهار داشت: <جهان عرب بدون مصر تقويت نخواهد شد.> وي افزود: دشمنان ملت عرب در تلاش براي به انزوا كشاندن مصر با شكست مواجه شده‌اند و بر تمايل بغداد براي از سرگيري روابط ديپلماتيك با قاهره تأكيد كرد

(81: 2006.(Goodarzi,  در جلسه اواسط ژانويه 1984، فرماندهي انقلاب عراق با قاطعيت به بازگشت بي قيد و شرط مصر به سازمان كنفرانس اسلامي راي داد. در مارس همان سال، طه ياسين رمضان، معاون اول نخست وزير عراق در پايان ديدار چهار روزه معاون نخست‌وزير مصر از بغداد، فرمول آشتي‌جويانه‌اي را پيشنهاد كرد كه بر اساس آن مصر مي‌توانست به جهان عرب بازگردد. در اين سال، اردن روابط ديپلماتيك خود را با مصر از سر گرفت (حسيني،1381: 70). پس از اقدام اردن در برقراري روابط، به تدريج ساير كشورهاي عربي نيز روابط خود را با اين كشور برقرار ساختند.

اين كشورها در اين دوره تلاش كردند با اعمال فشار بر سوريه و بازگرداندن مصر به جهان عرب، موضع منسجم‌تر و فعال‌تري اتخاذ كنند و جمهوري اسلامي ايران را به قبول آتش‌بس وادارند. تهديدات آنها عليه جمهوري اسلامي ايران تشديد شد و در مواقعي حتي رنگ و بوي نظامي به خود گرفت. در اجلاس امان در پشت درهاي بسته، بازگشت مصر به جهان عرب و آشتي‌ حافظ ‌اسد و صدام حسين مورد بحث و گفت‌وگو قرار گرفت. شاه اردن بر اين موضوع تأكيد داشت كه <آشتي ميان سوريه و عراق، راه را براي موفقيت اجلاس امان هموار مي‌سازد> و بازگشت مصر به جهان عرب موجب تقويت مواضع اعراب و انسجام بيشتر آنها مي‌شود. حاميان عراق تهديد مي‌كردند در صورت مخالفت با بازگشت مصر، آنها به تنهايي به برقراري مجدد روابط ديپلماتيك با قاهره اقدام خواهند كرد (جمعي از نويسندگان،1378 :51). در اين شرايط، عراق و مصر تجديد روابط ديپلماتيك خود را اعلام كردند. اجلاس امان بعد از چهار روز بحث و گفت‌وگو با صدور بيانيه‌اي پايان يافت. آنها هماهنگ با سياست‌هاي منطقه‌اي امريكا تلاش كردند جهت اصلي توجه و مبارزه اعراب را از اسرائيل به منطقه خليج‌فارس و جنگ ايران و عراق تغيير دهند و با هموار كردن راه بازگشت مصر به جهان عرب، در تضعيف جبهه ضد اسرائيلي گام برداشته و به گسترش سياست كمپ‌ديويدي در منطقه كمك نمايند(همان، 832). كوشش آنها در بهبود روابط سوريه و عراق به‌رغم ملاقات صدام و اسد به نتيجه نرسيد و سوريه با اينكه نامش در پايان بيانيه بود بر موضع اصولي خود در حمايت از جمهوري اسلامي ايران پافشاري كرد.

به‌دنبال برگزاري كنفرانس سران كشورهاي عربي در امان، تلاش براي حل اختلافات اعراب و اتخاذ موضع واحد در برابر ايران ادامه يافت. به نوشته روزنامه كويتي القبس، شاه اردن، تماس‌هاي تلفني با "حافظ اسد" رئيس‌جمهوري سوريه، برقرار كرده تا زمان ملاقات وي با صدام حسين را تعيين كنند. به نوشته اين روزنامه، تماس‌هاي امنيتي ميان مقام‌هاي سوريه و عراق از يك سال قبل برقرار بوده و در جريان اين ملاقات‌ها بخش اعظم مشكلات موجود ميان بغداد و دمشق حل شده‌است. راديو بي.بي.سي در تفسيري در اينباره با اشاره به ملاقات صدام و حافظ اسد در كنفرانس امان و تأثير آن در بهبود روابط عراق و سوريه، گفت: <يك هيئت سوري به منظور شركت در كنفرانس اتاق بازرگاني و صنايع اعراب وارد بغداد شده است. در اجلاس سران عرب كه به تازگي در امان برگزار شده بود، يكي از كوشش‌هاي عمده، خاتمه بخشيدن به دشمني سابقه‌دار عراق و سوريه بود. در اين اجلاس كه ملك حسين پادشاه اردن ميزبان آن بود، تلاش‌هاي گسترده‌اي در اين مورد انجام گرفت و براساس برخي گزارش‌ها پيشرفت‌هايي در مناسبات سوريه و عراق حاصل شد. (نخعي،

1379 :100)

3. عملكرد سوريه در جنگ ايران و عراق‌

هر چند اصل كلي راهنماي سياست خارجي سوريه منافع ملي و تا حدي ملاحظات ايدئولوژيك و تجارب تاريخي بوده است اما در عين حال عملكرد سوريه در جنگ ايران و عراق تابعي از روند جنگ، تحولات منطقه‌اي، تشكيل صف‌بندي‌هاي جديد منطقه‌اي، مواضع و جهت گيري دو ابرقدرت ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروي، و روندها و پويش‌ها در محيط ژئوپلتيك اين كشور بوده است. مجموعه اين عوامل موجب شد تا دمشق در هشت سال جنگ ايران و عراق، مواضع و جهت‌گيري متغيري را در پيش گيرد كه از حمايت و پشتيباني كامل تا تلاش براي ميانجيگري و كاهش تنش‌ها با دولت‌هاي عربي به ويژه اردن و عراق در نوسان بوده است. در همين چارچوب، براساس سه مقطع مهم جنگ، سياست خارجي سوريه را مي‌توان بر اساس محورهاي زير توضيح داد.

1-3) عملكرد سوريه در مقطع اول جنگ: از خويشتن‌داري تا حمايت فعال‌

بعد از تجاوز عراق به خاك ايران در 22 سپتامبر 1980 (31/6/1359)، سوريه از اينكه نيروهاي عراقي قدرتمندانه وارد ايران شدند، دچار وحشت گرديد. رئيس جمهور سوريه، حافظ اسد، در 25 سپتامبر از پذيرش درخواست فرستاده ويژه رئيس جمهور ايران براي صدور بيانيه عمومي در حمايت از ايران، امتناع كرد. (امامي‌، 1374:26) رهبران سوريه نگران بودند رقيب ديرينه آنها عراق به يك پيروزي سريع و بزرگ در جنگ دست يابد و دمشق بطور همزمان در دو جبهه شرقي و غربي آسيب‌پذير شود. ابهام در آينده جنگ باعث شد سوريه در دو هفته جنگ، سياست سكوت را در پيش گيرد. اسد طي گفتگوي تلفني با پادشاهي‌هاي اردن و عربستان سعودي خواستار يافتن راهي براي پايان دادن به درگيري‌ها شد اما اين دو كشور بر خلاف سوريه، سياست حمايت از عراق را در پيش گرفته بودند. (180: 1986Ramazani, )

در همين راستا، جنگ ايران و عراق كشورهاي عرب را به دو گروه مخالف تقسيم كرد و سبب تشديد اختلاف در دنياي عرب شد. از نقطه نظر عربستان و ديگر كشورهاي خليج فارس، پيروزي عراق يا ايران به يك اندازه نگران كننده تلقي مي‌شد هر چند نگراني آنها از پيروزي ايران به دليل نفوذ انديشه‌هاي انقلاب اسلامي در منطقه بيشتر بود. از ديدگاه سوريه، جلوگيري از سلطه‌جويي عراق در منطقه همواره يكي از مهم‌ترين مسأله بود. از ديدگاه اردن نيز ضرورت همكاري و همراهي با عراق بنا به دلايل مختلف اجتناب‌ناپذير بود. اردن با حمايت آشكار از عراق در مقابل ايران، اميدوار بود بتواند براي بازپس‌گيري ساحل اشغال شده غربي رود اردن از كمك عراق در مقابل مخالفت سوريه و سازمان آزادي بخش فلسطين برخوردار شود. (نخعي، 1379:397)

دو هفته پس از شروع جنگ، دمشق پس از مشاهده پيشروي‌هاي سريع نيروهاي عراقي در خاك ايران و در شرايطي كه نمي‌توانست پيروزي رقيب ديرينه خود را تحمل كند، سياست سكوت را كنار گذاشت و تهاجم عراق به ايران را محكوم كرد. سوريه معتقد بود جنگ صدام عليه ايران يك اشتباه محض است و از آن به عنوان جنگ اشتباه عليه دشمن اشتباه و در زمان نادرست ياد كرد. رهبران سوري بر آن بودند كه در شرايط فعلي دشمن اصلي اعراب، امپرياليسم و صهيونيسم است و اعراب بايد با ايران عليه دشمنان مشترك متحد شوند. (32: 2006(Goodarzi ,  از ديدگاه سوريه، جنگ با ايران باعث ايجاد شكاف و دودستگي در ميان اعراب خواهد شد و توجه آنها را از دشمن اصلي شان يعني امپرياليسم و صهيونيسم منحرف خواهد كرد.

عليرغم محكوميت حمله عراق به ايران از جانب سوريه، رهبران دمشق در ماههاي ابتدايي جنگ همچنان مواضع و اقدامات متناقضي را اتخاذ مي‌كردند. مخالفت سوريه با حمله عراق به ايران و موافقت حافظ اسد براي بازگشايي دوباره خطوط لوله انتقال نفت عراق از خاك سوريه در اين راستا ارزيابي مي‌شود. در اين زمينه، خبرگزاري فرانسه به نقل از منابع رسمي از دمشق گزارش داد: <پس از 45 روز قطع صدور نفت عراق از طريق شمال اين كشور به سوريه، پمپاژ اين نفت از اين طريق به ترمينال بانياس در سوريه و طرابلس در لبنان در ساحل مديترانه از سرگرفته شد.> (نخعي، 1379 :474). موافقت سوريه با بازگشايي خط لوله نفت عراق بيانگر نوعي واقع‌گرايي در سياست خارجي سوريه است. در واقع رهبران دمشق عليرغم اينكه حمله عراق به ايران را محكوم مي‌كردند، اما در عين حال به دليل آنكه در ماه‌هاي ابتدايي جنگ، سرنوشت جنگ مبهم بود و سوريه به نتيجه قطعي حمايت از ايران نرسيده بود تلاش مي‌كرد تا علاوه بر محكوم كردن حملات عراق، روابط خود با اين كشور را همچنان حفظ كند و نوعي تعادل را در روابط ايران و عراق برقرار كند.

گسترش روابط سوريه و ايران باعث تشديد خصومت بيشتر بين كشورهاي سوريه و عراق شد و ضرورت روابط سوريه با ايران را بيش از پيش براي حافظ اسد اجتناب‌ناپذير ساخت. اين امر بيشتر از اين جهت بود كه سوريه به طور همزمان در دو جبهه شرقي و غربي درگير بود و نياز به متحدي داشت تا بتواند موقعيت خود را در مقابل عراق و اسرائيل تقويت كند. از سوي ديگر، تيرگي روابط دمشق و بغداد، توسعه همكاري‌ها و گسترش روابط عراق با ساير كشورهاي عربي را در پي داشت. بغداد ناچار بود براي دستيابي به اهداف بلندپروازانه خود، روابطش را با ساير دولت‌هاي عربي همچون اردن، عربستان و كويت گسترش دهد. اين امر، جبهه‌بندي‌هاي منطقه‌اي در خاورميانه، به ويژه در جهان عرب را تشديد كرد (نخعي، 1379 :476).

تلاش‌هاي سوريه از يك طرف و دسته‌بندي‌ها و شكاف در جهان عرب از سوي ديگر از شكل‌گيري جبهه متحد عربي عليه ايران جلوگيري كرد. تلاش‌هاي صدام حسين براي معرفي جنگ ايران و عراق به عنوان رويارويي اعراب و فارس كه يادآور جنگ قادسيه بود با شكست روبرو شد. اين امر در جبهه سياسي، توان ايران براي تقويت قدرت مانور خود در فضاي مه‌آلود منطقه را افزايش داد و تهران توانست با بهره‌گيري از ابزارهاي ديپلماتيك از انزواي خود در منطقه جلوگيري كند. جمهوري اسلامي ايران با كمك سوريه تلاش كرد تا كشورهاي بيشتري را در منطقه با خود همراه سازد. به همين جهت، مقامات ايراني سفرهاي متعددي را به ليبي و الجزاير انجام دادند تا حمايت آنها را كسب كنند.

به تدريج با گسترش دامنه جنگ و تلاش صدام حسين براي دستيابي به پيروزي و مقاومت و رشادت‌هاي رزمندگان ايراني، باعث شد سوريه در حمايت از جمهوري اسلامي ايران مواضع آشكار و اقدامات عملي را در پيش گيرد. در اين راستا، از سال 1980، سوريه امكانات و تسهيلات فراواني را در اختيار مخالفان رژيم عراق براي انجام عمليات مقاومت در داخل خاك آن كشور قرار داد (نخعي، 1379 :480).  اين كمك‌ها به ويژه در اختيار جبهه ملي پيشرو عراق كه شامل گروههاي مختلف از جمله كمونيست‌ها بود قرار داده شد. در ماه مه 1981 دولت سوريه تعهدات بيشتري در مورد تحويل اسلحه و اعزام كارشناس نظامي به جلال طالباني رهبر كردها نمود. (همان:484) بعضي از اين كمك‌ها صرف حفظ پايگاههاي نظامي مخالفان در داخل عراق و اردوگاههاي آموزشي در ساير كشورها گرديد. فعاليت گروههاي مخالف داخلي رژيم بعثي موجب گرديد تا صدام حسين، بخشي از نيروهاي نظامي عراق را مأموريت سركوب مخالفان داخلي كند. اين امر جبهه ديگري را در كنار جنگ با ايران براي صدام گشود و رژيم بعثي را با بحران جدي مبارزه با مخالفان داخلي روبرو ساخت.

همزمان با اين تحولات و به دنبال پيروزي ايران در عمليات فتح‌المبين، بيشتر كشورهاي عربي در كنار آمريكا، مواضع همسويي اتخاذ كردند و حمايت‌هاي خود را از عراق تشديد كردند. در اين ميان، تنها سوريه به‌گونه‌اي چشمگير، به سود ايران و عليه عراق تلاش مي‌كرد. بحث قطع صدور نفت عراق از طريق خاك سوريه در همين مقطع مطرح شد. سوريه در نهايت پس از عمليات فتح خرمشهر صدور نفت عراق را كه از طريق خطوط لوله از خاك اين كشور مي‌گذشت، قطع كرد. در مقابل ايران نيز پذيرفت تا نفت پالايشگاه‌هاي سوريه را كه قبلا توسط عراق تأمين مي‌شد، تأمين كند. (دروديان،

1378 :216)

تحولات صحنه نبرد و مقاومت نيروهاي ايراني سبب شد سوريه مواضع خود را در ارتباط با جنگ به صورت آشكار در حمايت از ايران و مخالفت با عراق دنبال كند. در اين راستا، براي اولين بار، قرارداد اقتصادي مهمي ميان ايران و سوريه به امضا رسيد، به موجب اين قرارداد ايران نفت مورد نياز سوريه را تأمين مي‌كرد. با امضاي اين قرارداد، سوريه قادر بود نيازهاي نفتي خود را از ايران تأمين كند و خود را از وابستگي به منابع نفتي عراق نجات دهد. در آوريل 1980، دولت سوريه صدور نفت عراق را از طريق خاك خود را متوقف ساخت و مرزهايش را با عراق بست. (دروديان، 1378 :248) اقدام سوريه، ضربه سختي هم به لحاظ روحي و هم اقتصادي به رژيم بعثي وارد ساخت. در شرايطي كه عراق براي تأمين هزينه‌هاي جنگي به نحو روزافزوني به منابع مالي نياز داشت، ناگهان در ظرف مدت يك روز نيمي از درآمدهايش را از دست داد و رژيم بعثي عراق را به لحاظ اقتصادي در شرايط ناگواري قرار داد كه بيش از پيش اين كشور را نيازمند كمك‌هاي خارجي كرد. با مسدود شدن خط لوله نفتي عراق از سوي سوريه و كاهش صادرات نفت عراق به نصف، كويت و عربستان درصدد بر آمدند تا با فروش روزانه 300 هزار بشكه نفت استخراجي از منطقه حائل بين دو كشور به ارزش سالانه بيش از سه ميليارد دلار به عراق كمك كنند. (موسوي، 1383: 35).

همزمان با اين اقدامات، حافظ اسد تلاش كرد در عرصه سياسي و جبهه ديپلماتيك نيز روابط خود را با ساير دولت‌ها به ويژه اتحاد جماهير شوروي با هدف تقويت موقعيت منطقه‌اي خود گسترش دهد. در همين چارچوب، حافظ اسد با هدف امضاي موافقتنامه دوستي و همكاري در 8 اكتبر 1980 به اتحاد جماهير شوروي سفر كرد. اين سفر در قالب راهبرد كلان دمشق براي تقويت موقعيت منطقه‌اي خود به ويژه در مقابل اسرائيل و عراق با جلب كمك‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي نظامي و اقتصادي مسكو صورت گرفت. اسد و برژنف1 با صدور بيانيه‌ مشتركي كه بر حق غير قابل انكار ايران براي تعيين سرنوشت خود به طور مستقل و بدون مداخله خارجي كه غيرمستقيم عراق را محكوم مي‌كرد؛ تأكيد كردند.(امامي،1374 :56) كرملين همچنين با اعطاي كمك‌هاي نظامي به سوريه و تحويل تسليحات ساخت شوروي به ايران موافقت كرد. به اين ترتيب، سوريه به كانالي تبديل شد كه از طريق آن تسليحات نظامي ساخت شوروي به ايران منتقل مي‌شد. در واقع دمشق نقش حياتي در حفظ جريان تسليحات نظامي به ايران بازي كرد و سلاحهاي ساخت شوروي از طريق كشورهايي همچون ليبي و الجزاير به ايران ارسال مي‌شد. سوريه علاوه بر كمك‌هاي نظامي‌، برخي اطلاعات موجود از طرح‌ها و قابليت‌هاي نيروهاي نظامي عراق را در اختيار ايران قرار مي‌داد و مقامات نظامي سوري و ايراني طي سال‌هاي جنگ ديدارهاي مختلفي داشته‌اند كه به نظر مي‌رسد برخي از آنها در اين ارتباط بوده است. (لطف‌الله زادگان، 1373: 449)

2-3) عملكرد سوريه در مقطع دوم جنگ: حمايت از ايران و در عين حال تلاش براي ميانجيگري‌

دوره دوم جنگ يكي از حساس‌ترين دوره‌ها به دليل تلاش ايران بر پيگيري سياست تنبيه متجاوز از طريق ورود به خاك عراق بود. اين دوره كه همزمان با برتري ايران در صحنه نبرد شروع مي‌شود با مقاومت سرسختانه عراق در دفاع از تماميت ارضي اين كشور مواجه مي‌شود و با توجه به عقب‌نشيني عراق از بسياري از مناطق اشغالي و اعلام آمادگي اين كشور براي برگزاري مذاكرات صلح، مشكلاتي را براي كشورهاي حامي ايران پديد مي‌آورد. سوريه كه تا آن زمان به دليل اشغال ايران توسط عراق اين كشور را محكوم مي‌كرد، اكنون با خروج نيروهاي عراقي از بسياري از مناطق مرزي دليل چندان موجهي براي حمايت از ايران نمي‌ديد. همزمان با اين تحولات، تشديد فشار كشورهاي عربي و محدوديت‌هايي كه اين كشورها براي سوريه پديد آورده بودند سبب شد سوريه در حمايت جدي از مواضع ايران دچار ترديد شود. البته تحولات منطقه‌اي و تهاجم اسرائيل كه در فاصله چند روز بعد از فتح خرمشهر در سال 1361 انجام شد زمينه همكاري بيشتر دو كشور را فراهم كرد. سياست جمهوري اسلامي ايران مبني بر حمايت از سوريه در نبرد با اسرائيل و  به اعزام نيرو به لبنان نقش مهمي در اين ارتباط داشت. هرچند بعدها ادامه حضور ايران در لبنان به دليل نفوذ گسترده در ميان شيعيان اين كشور به عاملي براي چالش‌هاي جديد در روابط دو كشور تبديل شد(همان: 552)

برتري مطلق ايران در صحنه نبرد به دليل پيروزي‌هاي بزرگ به ويژه بعد از عمليات فتح‌المبين و بيت‌المقدس و عزم راسخ ايران براي تنبيه متجاوز، نگراني كشورهاي محافظه‌كار عربي را از تسلط ايران بر عراق تشديد كرد. تحركات كشورهاي منطقه در چارچوب سياست‌هاي جديد آمريكا براي مهار تحولات ناشي از پيروزي ايران بر عراق، شكل كاملاً جدي به خود گرفت به گونه‌اي كه تماس‌هاي محرمانه‌اي بين خانواده آل سعود، مراكش، سودان، عمان، سومالي و بعضي از كشورهاي خليج فارس ايجاد شد. در همين راستا، حسن پادشاه مراكش در پيامي به ملك فهد و صدام خواستار اقدام فوري همه كشورهاي عربي براي پشتيباني ديپلماتيك از عراق شد.(مركز مطالعات جنگ، 20 :1383) با فتح خرمشهر و متعاقب آن تجاوز اسرائيل به لبنان، نگراني كشورهاي منطقه به علت تأثير اين پيروزي بر ساختار‌هاي متزلزل داخلي اين كشورها سبب شد تا بر گرايش‌هاي قومي تكيه كنند و براي توجيه حمايت از عراق، جنگ را جنگ عرب و فارس قلمدداد كنند. در اين چارچوب به غير از كشور سوريه و تا اندازه‌اي ليبي، ساير كشورهاي عربي، كمك‌هاي همه جانبه‌اي در اختيار عراق گذاشتند. همچنين كشورهاي عربي تلاش كردند در چارچوب سازمان اوپك، قيمت نفت را كاهش دهند و نفوذ ديپلماتيك خود را در جهان عرب و غرب به كار گرفتند تا فشارهاي بيشتري را به جمهوري اسلامي ايران وارد كنند.(دروديان،1383 :124)

در واقع، كشورهاي حاشيه خليج فارس با تحقق نيافتن ادعاي عراق مبني بر پيروزي سريع و كامل انتظار داشتند ايران درگير جنگ فرسايشي شود. اما با آشكار شدن ضعف و ناتواني عراق و مهم‌تر از آن برتري ايران، هراسان و نگران شدند. در اين ارتباط مجله تايم گزارش داد: <در صورت پيروزي ايران بر عراق ممكن است شور و حرارت انقلاب اسلامي به سرعت در شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس و نيز استان نفت‌خيز شرقي عربستان نفوذ نمايد.> (همان: 97) كشورهاي خليج فارس همچنين به اين ارزيابي رسيدند كه ممكن است ايران از جنگ به منزله ابزاري براي تقويت انقلاب اسلامي استفاده كند. به همين دليل، بزرگ‌ترين نگراني حكام اين كشورها جلوگيري از گسترش جنگ به قلمرو خود بود و اين مسأله آنها را به اتخاذ سياست دفاعي مشترك ترغيب كرد. اعضاء شوراي همكاري خليج فارس به ابتكار عربستان به برگزاري اجلاس فوق‌العاده اقدام كردند. بنا بر برخي گزارش‌ها، حتي كشورهاي عرب، عراق را براي عقب‌نشيني از خاك ايران و پايان دادن به جنگ تحت فشار قرار دادند و تهديد كردند در صورتي كه عراق نيروهاي خود را از خاك ايران خارج نكند كمك‌هاي مالي خود را كه تا آن تاريخ بالغ بر 22ميليارد دلار بود، قطع خواهند كرد.(همان: 98)

با توجه به وضعيت نظامي و سياسي حاكم بر جنگ ايران و عراق و اوضاع منطقه‌اي و جهاني، به نظر مي‌رسيد روابط سوريه و ايران با مشكلات بيشتري مواجه شود. اگر در گذشته سوريه به دليل تجاوز بغداد و اشغال خاك ايران توسط بغداد در جانبداري از تهران مي‌توانست توجيهي داشته باشد، از زماني كه ايران تصميم گرفت براي تنبيه متجاوز وارد خاك عراق شود، دمشق براي توجيه حمايت خود از جمهوري اسلامي ايران به طور اساسي با مشكل مواجه بود. وضعيت سياسي و نظامي حاكم بر جنگ به موازات تحولات منطقه‌اي و بين‌المللي از اواخر دهه 1982 به گونه‌اي پيش مي‌رفت كه دمشق را در شرايط دشوارتري براي حمايت از ايران قرار مي‌داد.

برتري ايران در جنگ به تغيير سياست و واكنش كشورهايي منجر شد كه تصور مي‌كردند ايران در جنگ فرسايشي تضعيف و سرانجام تسليم خواهد شد؛ در نتيجه حمايت از عراق و فشار به ايران افزايش يافت. چنين تحولي، ايران را از واكنش قدرت‌هاي بزرگ به ويژه امريكا در برابر پيروزي‌هاي ايران نگران كرد. همزمان با اين تحولات، تجاوز اسرائيل به جنوب لبنان اين تصور را به وجود آورد كه هدف اصلي امريكا و اسرائيل، منصرف كردن ايران از جنگ با عراق است. لذا پس از حضور نيروهاي ايران در سوريه، به آنان فرمان داده شد كه بازگردند. (دروديان، 1383 :130) اين امر، همراه با فشار بين‌المللي براي برقراري آتش‌بس و احتمال صدور قطعنامه سازمان ملل، ايران را واداشت كه براي اجراي عمليات در داخل خاك عراق تعجيل كند. ضمن اينكه اقدامات پدافندي عراق با استفاده از فرصت گسترش يافت و وضعيتي را فراهم كرد كه تصور مي‌شد انجام عمليات در آينده دشوار خواهد شد.

با ورود نيروهاي ايراني به خاك عراق و ادامه نبردهاي زميني و جنگ فرسايشي ميان دو طرف در سال 1361 تا 1363، سياست سوريه در طول جنگ كه مبتني بر حمايت از ايران و مقابله با عراق بود با واكنش منفي در جهان عرب مواجه شد. به‌تدريج محور بغداد - قاهره - امان در مقابل دمشق به وجود آمد و فشارها بر سوريه براي پيوستن به اردوگاه طرفدار عراق افزايش يافت. در مقابل، جمهوري اسلامي ايران و سوريه تلاش‌هاي ديپلماتيك خود را افزايش دادند. ديدار عبدالحليم خدام، معاون رياست جمهوري سوريه از تهران، حاكي از حمايت اين كشور از اقدامات ايران و تشكيل يك محور رقيب مركب از تهران - دمشق - طرابلس و الجزاير بود. اين در شرايطي بود كه بنا به عقيده برخي ناظران، اقدامات ايران در شرايطي صورت مي‌گرفت كه مناسبات دوجانبه ميان بعضي از اين كشورها به طور چشمگيري به سردي گراييده بود. به همين دليل، جمهوري اسلامي به صورت فعال تلاش كرد روابط خود را با اين كشورها گسترش دهد. به اين ترتيب، بنا به برخي اظهارات، به دليل تقويت موضع عراق در منطقه و در آستانه تجديد مناسبات ديپلماتيك اين كشور با امريكا، تهران در پي موقعيتي بود كه خود را در قلب يك اتحاديه تازه كه هنوز تأسيس نشده قرار دهد. (نخعي، 1373 :564).

در همين راستا، مصطفي طلاس وزير دفاع وقت سوريه در مصاحبه‌اي اعلام كرد در صورتي كه عراق پيمان سال 1978 مربوط به وحدت با سوريه را محترم بشمارد، به صورت فوري، نبرد داير بين عراق و ايران متوقف خواهد شد؛ زيرا ايران قادر نيست با دو كشور عراق و سوريه وارد جنگ شود. طلاس افزود كه سوريه تمام كوشش خود را در راه پايان بخشيدن به نبرد خليج مبذول داشته است و اين نبرد را براي هر دو كشور، نابود كننده توصيف كرد. وي افزود با وجود اين كه عراق اعلام داشته است هر كس كه در متوقف ساختن نبرد با ايران دخالت كند، خائن محسوب مي‌شود، عليرغم اين، كشورش به ميانجيگري خود با ايران، بنابر درخواست بعضي از كشورهاي عربي، ادامه خواهد داد.(همان: 580)

جانبداري سوريه در مقطعي كه ايران تلاش مي‌كرد در دفع متجاوز وارد خاك عراق شود مشكلات ديگري را نيز براي سوريه پديد آورد. در اين راستا، تلاش سوريه براي متقاعد كردن كشورهاي عربي مبني بر اينكه ايران تمايلي به گسترش جنگ به خاك آنها و يا الحاق سرزمين‌هاي عربي به خاك خود ندارد، ارزشمند بود. مقامات سوري كه بخاطر حمايت از ايران تحت فشار قرار داشتند، در توجيه مواضع خود اعلام كردند با ورود نيروهاي ايران به داخل خاك عراق، خطري متوجه كشورهاي حوزه خليج فارس نخواهد بود بلكه اين خطر متوجه رئيس جمهور عراق است و صدام بايد به دليل خساراتي كه به ارتش و مردم عراق وارد آورده ، سرنگون شود. (دروديان،1378 :156)

در كنار وضعيت حاكم بر جبهه‌هاي جنگ، برخي تحولات موجب گرديد روابط ايران و اتحاد جماهير شوروي به پايين‌ترين سطح كاهش يابد. كاهش اين روابط، تأثير مستقيمي بر روابط سوريه و ايران و مواضع و عملكرد سوريه در رابطه با جنگ نيز داشت. بعد از عمليات‌هاي خيبر و بدر، مسكو تلاش كرد ايران را براي پايان دادن به جنگ از طريق مذاكره متقاعد كند؛ اما شكست تلاش‌هاي كرملين موجب گرديد تا مسكو تحويل اسلحه به عراق را دوباره از سر بگيرد. (مهدي زاده، 1382-33 :34) علاوه بر اين، در فوريه 1983 اعضاي حزب توده به اتهام جاسوسي براي شوروي دستگير شدند و در آوريل همان سال، 18 ديپلمات مسكو اخراج شدند. اين امر در كنار حمايت ايران از مجاهدين افغان، روابط دو كشور را با تنش جدي مواجه كرد  (80: 2006.(Goodarzi, پاتريك سيل با ارائه تفسيري در هفته‌نامه المجله چاپ لندن در مورد روابط ايران و سوريه، در خصوص اين رويداد به نقل از عبدالحليم خدام مي‌نويسد: <سوريه از اقدام ايران در سركوب كردن حزب توده و اخراج ديپلمات‌هاي روسي ناراحت شد و به اين جهت هم بود كه مسكو ارسال اسلحه به عراق را از سر گرفت. سوريه همواره به ايران نصيحت مي‌كند كه روابط خود را با مسكو تيره نكند.> (نخعي،1379 :196)

تيره‌گي روابط ايران و اتحاد جماهير شوروي موجب گرديد سوريه به عنوان حامي ايران در جنگ با عراق مورد غضب و بي اعتنايي مقامات روسيه قرار گيرد. اين امر در سفر حافظ اسد، عبدالحليم خدام و مصطفي طلاس به مسكو در سال 1363 نشان داده شد. مقامات سوري بدون انجام تشريفات خاصي، بلافاصله به داخل ساختمان فرودگاه راهنمايي شدند. اين رفتار غيرمنتظره روس‌ها، ادامه اختلاف نظرهايي بود كه بين سياست‌هاي خارجي دمشق و مسكو نمودار شد. برقراري رابطه مسكو با قاهره و ملاقات مبارك با حسين شاه اردن و سفر قريب‌الوقوع وي به مسكو و حمايت دمشق از تهران، مسائلي بود كه بر روابط طرفين تأثير منفي داشت (87: 2006.(Goodarzi,  در اين حال مجله النهار العربي و الدولي چاپ پاريس نوشت: <اختلافاتي ميان سوريه و شوروي به وجود آمده است و براي كم كردن ميزان اختلافات، تماس‌هايي ميان مسئولين دو كشور صورت مي‌گيرد. عراق و ايران باعث اختلاف ديدگاههاي دو كشور بر سر مسائل خاصي شده است؛ به نحوي كه مسكو از سوريه خواسته موضع خصمانه خود را نسبت به رژيم عراق تغيير دهد. ديدار اخير پرزيدنت اسد از مسكو كه بنا به گفته يك منبع عرب، براساس درخواست سوريه انجام گرفته، نشان داد كه اتفاق نظر ميان سوريه و شوروي وجود ندارد و علت اين امر گرايش‌هاي جديد در سياست شوروي مي‌باشد. وجود گرايش جديد در سياست شوروي، از آنجا استنباط مي‌شود كه مسكو تنها چند ساعت پس از بدرقه حافظ اسد، از طارق عزيز استقبال كرد و اينك مي‌رود تا از شاه حسين پذيرايي نمايد؛ در حالي كه روابط دوستانه سوريه با شوروي حداقل اقتضا مي‌كرد با توجه به ديدار آقاي اسد از مسكو، در مورد ديدارهاي طارق عزيز و شاه حسين قدري درنگ و تأمل نمايد.> (نخعي، 1379 :464)

در همين چارچوب حافظ اسد پس از ترك مسكو، از آقاي هاشمي‌‌ و هيئت همراهش - كه در ليبي به سر مي‌بردند - جهت ديدار رسمي از سوريه دعوت كرد. آقاي هاشمي پس از ورود به دمشق، در مورد اهداف سفرش به سوريه گفت: <اين سفر به منظور بحث و بررسي در مسائل منطقه مي‌باشد و من فكر مي‌كنم مسائل لبنان و كشورهاي عضو جبهه پايداري و تهاجمي كه امريكا و صهيونيست‌ها شروع كرده‌اند، از مسائل مورد بحث خواهد بود.> وي افزود كه در ديدارهاي خود با مقام‌هاي سوري، درباره اتخاذ مواضع مشترك در خصوص مسائل جنگ تحميلي و اوضاع احتمالي آينده، مذاكره خواهند كرد. از سوي ديگر، حافظ اسد نيز در ديدار با آقاي هاشمي‌رفسنجاني و هيئت همراه، با قدرداني از جايگاه ويژه انقلاب اسلامي ايران در مقابله با امپرياليسم و صهيونيسم و نيز تأثيرات بين‌المللي پيروزي انقلاب اسلامي ايران، گفت: <يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي اين است كه ايران را از پايگاه ارتجاع خارج كرده و به پايگاه اسلام و حامي مستضعفين جهان تبديل نمود.> (مركز مطالعات و تحقيقات جنگ،

1383 :216). يونايتدپرس نيز به نقل از منابع متعدد، به ابعاد گوناگون مباحث مطرح شده در مذاكرات ايران، ليبي و سوريه، پرداخت و نوشت: <هدف از اين مذاكرات، تبادل نظر ميان مقامات ايراني و سوري در مورد احتمال جدا شدن ليبي از جناح راديكال عرب مي‌باشد. از جمله مسائل ديگري كه احتمالاً مطرح خواهد شد، مسأله لبنان، جنگ 57 ماهه ايران و عراق و گرايش ليبي به سمت عراق مي‌باشد.> (همان،217)

كاهش روابط تهران و مسكو، روابط سوريه با شوروي و ايران را نيز تحت تأثير قرار داد. از يك طرف، دمشق بعد از شكست در مقابل اسرائيل در سال 1982 درصدد تقويت موقعيت منطقه‌اي خود از طريق افزايش كمك‌هاي نظامي شوروي بود. كاهش روابط ايران و شوروي در شرايطي كه واشنگتن سياست فعالانه‌اي را در خاورميانه و حمايت از اسرائيل با هدف كاهش نفوذ شوروي در منطقه در پيش گرفته بود، جايگاه دمشق را در سياست خاورميانه‌اي شوروي بيش از پيش تقويت كرد. در واقع در كنار افزايش جايگاه سوريه در ديدگاه مقامات كرملين، روابط با عراق نيز به عنوان جبهه پيشرو در حفاظت از منافع شوروي اهميت يافت. از نظر شوروي سقوط رژيم بعثي در عراق به تضعيف يا فروپاشي حكومت بعثي در سوريه مي‌شد، در نتيجه شوروي بايد با حمايت از عراق مسير تحولات جنگ را به گونه‌اي پيش مي‌برد كه هيچ يك از طرفين در جنگ پيروز نشوند. از طرف ديگر تضعيف روابط تهران و مسكو، مطلوبيت و ارزش محور ايران - دمشق را از نظر تهران تقويت كرد. در شرايطي كه دو ابرقدرت روابط خصمانه‌اي با ايران داشتند، اهميت متحدان منطقه‌اي هم چون سوريه بيش از پيش تقويت گرديد.

تحولات منطقه‌اي نيز به گونه‌اي پيش مي‌رفت كه گسترش همكاري‌ها بين دمشق و تهران را ضروري مي‌ساخت. تهاجم اسرائيل به لبنان و ترس سوريه از تشديد فشارهاي منطقه‌اي موجب گرديد تا زمينه‌هاي منطقه‌اي براي تعميق روابط بيش از پيش احساس گردد. آغاز تجاوز اسرائيل به جنوب لبنان، تنها 11 روز پس از فتح خرمشهر اين تصور را به وجود آورد كه هدف اصلي اسرائيل جلوگيري از پيروزي ايران بر عراق بوده است. چنان كه آقاي هاشمي در سخناني گفت: <ما اصلاً اعتقاد داريم كه جنگ عراق به خاطر اسرائيل بر ما تحميل شد و ما به خاطر اسرائيل گرفتار جنگ هستيم. و اگر ما در جنگ عراق پيروز نشده بوديم آن حادثه پيش نمي‌آمد و اصلاً آن حادثه به وجود آمده كه ما اينجا پيروز نشويم.> (دروديان، 1383 :164)

صدام حسين با بهره‌گيري از تهاجم اسرائيل به لبنان درصدد تشكيل محور جديدي با هدف كاهش نفوذ سوريه در فلسطين و لبنان برآمد. با خروج ياسر عرفات از بيروت، عراق به جهت دشمني با سوريه درصدد جلب وي برآمد. حمايت اردن از عراق موجب گرديد تا ارتباط عرفات و صدام گسترش يابد و محور عراق - اردن - عرفات شكل بگيرد. (امامي،1374 :38) در واكنش به نزديكي عرفات و صدام، وزراي خارجه كشورهاي سوريه، ليبي و ايران در ژانويه 1983 در دمشق گرد هم آمدند و ضمن مذاكره در مورد اوضاع متشنج منطقه بيانيه مشتركي را صادر كردند و بر موارد زير تأكيد كردند:

الف) ايستادگي در كنار لبنان عليه رژيم صهيونيستي و پشتيباني مادي و معنوي از اين كشور براي پايان دادن به اشغال،

ب) ايستادگي قاطع در مقابل تلاش‌هايي كه با هدف تصفيه آرمان فلسطين از طريق گسترش كمپ ديويد و به دام كشيدن ديگر نيروهاي منطقه براي ورود به آن صورت مي‌گيرد. (همان:39 )

يكي ديگر از مسائلي كه در روابط سوريه و ايران و در عملكرد سوريه نسبت به جنگ تحميلي تأثير داشت، بمباران گسترده تاسيسات نفتي ايران در آگوست 1985 و سقوط قيمت نفت در مارس 1986 بود كه طي آن در عرض چند ماه درآمدهاي نفتي ايران به شدت كاهش يافت. از طرف ديگر كوتاهي دمشق در پرداخت بدهي‌هاي خود موجب گرديد تهران از صدور نفت به دمشق امتناع ورزد. در اوائل سال 1986 ايران ارسال نفت به سوريه را متوقف ساخت. به موازات سردي روابط بين سوريه و ايران، كشورهاي عربي به ويژه عربستان سعودي تلاش كردند زمينه بهبود مناسبات سوريه و عراق و آشتي دادن صدام حسين و حافظ اسد را فراهم كنند. در اين مقطع كه ايران نيز تحت فشارهاي شديد منطقه‌اي و بين‌المللي بود تلاش كرد تا از طريق مذاكره، چالش‌هاي موجود در روبط دو كشور را به حداقل ممكن برساند. (همان:41 )

3-3) عملكرد سوريه در مقطع سوم جنگ: انتقاد محتاطانه از ايران و تلاش براي ميانجيگري‌

مقطع سوم جنگ، در ابتدا با پيروزي‌هاي بزرگ جمهوري اسلامي ايران در جبهه‌ها همراه بود كه در نهايت به برتري نظامي ايران در صحنه نبرد منجر شد. در ادامه با توجه به مشكلات اقتصادي، گسترش جنگ شهرها، استفاده عراق از بمب‌هاي شيميايي، تشديد دخالت قدرت‌هاي خارجي در جنگ و همچنين تغيير استراتژي عراق از پدافندي به آفندي، تحركات نيروهاي عراقي افزايش يافت و وضعيت خاصي را پديد آورد كه سبب شد بسياري از مناطقي كه در عمليات‌هاي پيروزمند قبلي به اشغال رزمندگان اسلام در آمده بود در فاصله چند روز در اختيار نيروهاي عراقي قرار گيرد. اين وضعيت همزمان با ادامه جنگ و بحران‌هاي داخلي در لبنان و درگيري نيروهاي شبه نظامي طرفدار ايران و سوريه و همچنين تشديد فشارها بر سوريه به دليل نگراني كشورهاي عربي از برتري ايران در صحنه نبرد، سوريه را در وضعيت دشوراي قرار داد (دروديان،1378 :128).

به همين دليل، سطح روابط ايران و سوريه در اين دوره به پايين‌ترين سطح كاهش يافت. البته با توجه به نگراني كشورهاي عربي از برتري ايران در جنگ و اينكه سوريه تنها كانال ارتباطي اين كشورها با ايران محسوب مي‌شد، سوريه تلاش داشت نقش ميانجيگرانه فعال‌تري را در جنگ ايفا كند. اين تلاش‌ها در نهايت زمينه بهبود روابط اين كشور با كشورهاي عربي حامي عراق را فراهم كرد. سوريه در اين مقطع با اتخاذ رويكردهاي واقع‌گرايانه در سياست خارجي خود در رابطه با ايران، از منافع سياسي و اقتصادي رابطه با ايران بهره مي‌برد و به طور همزمان با گسترش روابط خود با كشورهاي حامي عراق تلاش داشت موقعيت منطقه‌اي خود را ارتقا بخشد.

فارغ از روابط ايران و سوريه كه به پايين‌ترين حد در سال 1986 رسيده بود، دلايل حافظ اسد را براي اتخاذ اين رويكرد مي‌توان به شرح ذيل برشمرد:

- تأمين امنيت مرزهاي شرقي سوريه با عراق به دليل درگيري احتمالي با اسرائيل،

- منزوي شدن سوريه در جهان عرب با تحكيم محور عراق - اردن - مصر،

- ظهور حزب‌الله به عنوان نيروي مسلط در لبنان و تضعيف موقعيت جنبش امل،

- شرايط وخيم اقتصادي سوريه،

- سردي روابط سوريه و شوروي در دوره گورباچف و كناره‌گيري از سياست برابري استراتژيك با اسرائيل. (139: 2006Goodarzi, )

عليرغم منافع قابل توجه قطع رابطه با ايران براي سوريه و و فشارهاي اردن، عربستان سعودي و اتحاد جماهير شوروي، اسد از قطع روابط با ايران و نزديكي به اردوگاه طرفدار عراق خودداري كرد. از ديدگاه نظريه رئاليسم، نگراني‌هاي امنيتي و منافع مادي مهم‌ترين عوامل شكل‌دهنده به سياست خارجي كشورها است. بر اين اساس سوريه بايد روابط خود را با ايران قطع مي‌كرد. در اين دوره هر چند تنش‌هاي بين دو كشور در حوزهاي مختلف تشديد شد و اختلافات و تضاد منافع بين آنها گسترش يافت، اما الزامات استراتژيك و ژئوپلتيكي و همچنين نقش و جايگاه برتري كه ايران و سوريه در معادلات منطقه‌اي براي خود تعريف كرده بودند موجب گرديد روابط همكاري‌جويانه همچنان گسترش يابد (141: 2006.(Goodarzi,  در اين دوره، تحركات و اقدامات سوريه براي پايان دادن به جنگ به ويژه بعد از فتح فاو و عمليات كربلاي 5 شدت گرفت و دمشق تلاش كرد  از طريق جلب نظر مقامات ايراني و رايزني با ساير كشورهاي منطقه مقدمات آتش‌بس بين بغداد و تهران را فراهم كند.

تحولات صحنه جنگ به ويژه دو عمليات مهم فتح فاو و عمليات كربلاي 5 از يك طرف و واكنش دولت‌هاي منطقه و قدرت‌هاي بزرگ در قبال پيروزي‌هاي ايران در مقطع سوم جنگ به عنوان مهم‌ترين مولفه‌هاي شكل‌دهنده به سياست خارجي سوريه بودند. عمليات والفجر 8 در بهمن 1364، كه فتح فاو را به دنبال داشت، موجي از نگراني را در ميان دولت‌هاي منطقه و قدرت‌هاي بزرگ و حتي حاميان منطقه‌اي ايران مانند الجزاير و ليبي ايجاد كرد. در اين ميان هر چند پيروزي‌ها و ورود ايران به داخل خاك عراق موجي از تبليغات منفي عليه سوريه را به راه انداخت، اما مشخص بود كه سوريه به عنوان متحد ايران از پيروزي‌هاي ايران در صحنه‌هاي نبرد و در داخل خاك عراق خرسند است. زيرا اين امر مي‌توانست وزنه سياسي سوريه را به اندازه يك قطب سياسي مهم در معادلات منطقه‌اي و در ميان اعراب تقويت كند و اين امكان را فراهم كند كه دمشق در صحنه سياسي منطقه نقش برجسته‌اي را ايفا نمايد (144: 2006(Goodarzi, .

در بحبوحه پيروزي‌هاي ايران در فاو و مهران، اخبار متناقضي از مواضع و تحركات ديپلماتيك سوريه گزارش مي‌شد. از يك طرف، سوريه تمايل داشت از طريق اتحاد با عراق نقش موثري را در پايان بخشيدن به جنگ خليج فارس ايفا نمايد. بنا به خبر خبرگزاري جمهوري اسلامي در اين زمينه(9/7/65) حافظ اسد طي مصاحبه‌اي با يك گروه از روزنامه نگاران اردني كه از سوريه ديدن كرده بودند، اظهار داشت: <اتحاد ميان عراق و سوريه مي‌تواند تضميني براي پايان دادن به جنگ باشد. ذكر اين واقعيت نيز لزومي ندارد كه چنين اتحادي مي‌تواند هسته يك اتحاد گسترده تر اعراب در آينده باشد.>( امامي، 1374 :60) از طرف ديگر در همان زمان خبرگزاري جمهوري اسلامي در دمشق از ديدار وزير وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با رئيس جمهور سوريه گزارش داد. در اين ديدار، حافظ اسد از نتايج نبرد و پيروزي‌هاي اخير جمهوري اسلامي ايران ابراز خشنودي كرد و تحركات سياسي و ارتباط وسيع ايران با كشورهاي جهان بويژه با كشورهاي همسايه را مورد ستايش قرارد داد. حافظ اسد همچنين در مصاحبه با مجله تايم، در پاسخ به اين پرسش كه رژيم ايران در نزد اكثر كشورهاي منطقه محبوبيت ندارد و شما در مورد كمك سوريه به آن رژيم چه احساسي داريد، گفت: <منطقي است كه سوال به اين صورت باشد كه چرا سوريه حمله عراق به ايران را تاييد نكرده است. حقيقتاً منظورم اين است كه ما امكاناتي را در اين مورد نداريم. اين جنگ را تاييد نكرديم؛ زيرا نمي خواهيم جنگ عربي - فارسي درست شود و بين ما و نسل‌هاي آينده دشمني به وجود آيد. فكر نمي‌كنم هيچ عرب عاقلي ديدگاهي غير از اين در مورد اين جنگ داشته باشد. ديگر اين كه رژيم عراق جنگ را شروع كرد و ما اعراب نبايد در اين مسأله شريك عراق باشيم. فقط دشمنان اعراب از جنگ سود مي‌برند. موضع ما سياسي و مطابق اصول و آداب بوده، به اين معني كه اگر ايران آغازگر جنگ بود با قدرت در كنار عراق مي‌ايستاديم؛ حتي اگر روابط‌مان با او بد بود.> ( همان: 62)

يكي از عوامل موثر بر سياست خارجي سوريه در اين مقطع، افزايش حمايت اتحاد شوروي از عراق است كه با هدف تثبيت موقعيت خود در خاورميانه و در راستاي مقابله با برخي سياست‌هاي امريكا در منطقه ارزيابي مي‌شود. شوروي براي منفعل كردن ايران و همچنين رقابت با آمريكا، سياست خارجي و تبليغاتي گسترده‌اي براي پايان بخشيدن به جنگ در پيش گرفت. سفير شوروي در كويت طي مصاحبه‌اي با روزنامه الوطن، حمايت شوروي از عراق را اعلام كرد و اعلام نمود: <ما در جهت پايان فوري جنگ براساس عدم پيروزي يك طرف و شكست طرف ديگر و حفاظت از موجوديت دو كشور تلاش مي‌كنيم...... ما در مذاكرات‌مان با تمام كشورهاي جهان از جمله آمريكا مسأله پايان دادن به جنگ ايران و عراق را مطرح كرديم وگام‌هاي مشتركي در اين زمينه برداشتيم. اما واشنگتن به ويژه، پس از ارسال محموله‌هاي سلاح، به ايجاد راه حلي براي توقف جنگ كمك نكرده است.> (همان:64-63)

شوروي فروش سلاح به عراق و تجهيز اين كشور را به نحو آشكاري از سر گرفت. هسته اصلي سياست جديد شوروي حمايت از عراق بود. مقامات كرملين بر اين باور بودند كه در چارچوب اين تلاش‌ها قادر خواهند بود با گسترش و تحكيم روابط با عراق، ايران را تحت فشار قرار دهند و بدين طريق با بدست گرفتن ابتكار عمل در جنگ، اوضاع را به سود شوروي در برابر آمريكا تثبيت نمايند. در همين راستا پتروفسكي معاون وزير خارجه شوروي به منطقه سفر كرد و كوشيد تا حمايت دولت‌هاي منطقه را براي پايان دادن به جنگ ايران و عراق بدست آورد (78:21985.(Seelye, در سفر پتروفسكي به عراق و كويت دو تصميم اساسي گرفته شد كه نشان‌دهنده ابعاد و عمق سياست شوروي در برخورد با مسأله جنگ بود. روس‌ها در اين سفر درخصوص اجاره سه فروند نفتكش شوروي به كويت و تمديد قرارداد مودت ميان شوروي و عراق به مدت 15 سال كه در سال 1972 به امضا رسيده بود، موافقت كردند. همزمان با اين اقدامات، مسكو، دمشق را براي اتخاذ رويكرد همكاري‌جويانه با عراق و سازمان آزادي‌بخش فلسطين تحت فشار قرار داد(80.(Ibid: در اين مقطع، فشارهاي وارده به عراق و سوريه موجب گرديد تا ابتدا نخست‌وزير سوريه و طه ياسين رمضان در داخل خاك اردن با يكديگر ملاقات نمايند و سپس صدام حسين و حافظ اسد در حضور وليعهد عربستان و شاه اردن با هم ديدار كنند(دروديان، 52 :1376).

بعد از پيروزي ايران در فتح فاو، منطقه عمومي بصره در جنوب عراق با هدف تعيين سرنوشت جنگ به عنوان منطقه عملياتي انتخاب شد. عمليات كربلاي 5 كه به فاصله كوتاهي پس از شكست عمليات كربلاي 4 انجام گرفت، ارتش عراق را دچار غافل‌گيري كرد و پيروزي‌هاي بزرگي را براي ايران به ارمغان آورد. پيروزي ايران در اين عمليات، نه تنها واكنش شديد قدرت‌هاي بزرگ را در پي داشت بلكه موجب نگراني شديد دولت‌هاي منطقه و ترس از حمله احتمالي ايران به اين كشورها گرديد. از اين‌رو، تحركات ديپلماتيك و تبليغاتي گسترده‌اي براي تحت فشار قرار دادن ايران و جداسازي سوريه از جبهه طرفداري ايران و پيوستن آن به اردوگاه عراق آغاز گرديد. نگراني سوريه از گسترش جنگ در منطقه و همچنين تشديد فشار قدرت‌هاي بزرگ و كشورهاي عربي حامي عراق بر سوريه باعث شد اين كشور مواضع تندي را عليه جمهوري اسلامي ايران اتخاذ كند. سوريه به طور رسمي اعلام كرد اگر ايران بصره را تصرف كند با همه جهان عرب طرف است. حافظ اسد به آقاي ولايتي گفته بود: <شما اصلاً به سمت بصره نرويد و برگرديد.> (اردستاني،1379 :389)

تقارن عمليات كربلاي 5 با اجلاس سازمان كنفرانس اسلامي در كويت شرايط سياسي و منطقه‌اي را براي انجام رايزني‌هاي گسترده بين دولت‌هاي منطقه فراهم ساخت. عليرغم مخالفت و ميل باطني ايران، حافظ اسد از ترس انزواي سوريه در جهان اسلام و عرب، در اجلاس كويت شركت كرد. (همان:401) حافظ اسد پيش از عزيمت به كويت در مصاحبه با روزنامه كويتي القبس1 اظهار داشت: <ايران هيچ طرحي براي تجاوز به عراق و گسترش قلمرو سرزميني ندارد.> وي همچنين صدام حسين را به خاطر متوقف كردن مذاكرات اتحاد سوريه - عراق در اوائل دهه 1980 و متعاقب آن حمله به ايران به شدت مورد انتقاد قرار داد. اسد افزود: ايران يك كشور ضداسرائيلي است و اين يك فرصت طلايي براي دولت‌هاي عربي است تا با بهره‌گيري از موقعيت و توان ايران، اسرائيل را تحت فشار قرار دهند (196: 2006.(Goodarzi,  در واقع با حضور حسني مبارك، ياسرعرفات، شاه حسين و شاه حسن در اجلاس كويت، سوريه از ترس شكل‌گيري جبهه اسلامي - عربي در مخالفت با سياست‌هاي منطقه‌اي اين كشور، سياست سازش‌كارانه‌اي را در مواجهه با دولت‌هاي عربي در پيش گرفت. ترغيب ايران به پيگيري سياست منعطف در خليج فارس و خاورميانه و گرفتن امتيازات اقتصادي از ديگر اهدافي بود كه حافظ اسد با شركت در اجلاس كنفرانس اسلامي در كويت درصدد دستيابي به آنها بود (198(Ibid:.

علاوه بر اين، جنگ نفتكش‌ها و احساس آسيب‌پذيري دولت‌هاي عربي موجب گرديد آنها براي بازگشت مصر به جبهه عربي و ترغيب ايالات متحده و اتحاد جماهير شوروي براي حفاظت از نفت‌كش‌هاي آنها در خليج فارس تلاش كنند. اين امر، سوريه را در حمايت از ايران محتاط‌تر كرد و حافظ اسد از قطعنامه نهايي اجلاس كه بر آتش‌بس فوري تأكيد مي‌كرد، حمايت كرد (199(Ibid: .

پيروزي ايران در عمليات كربلاي 5 سراسيمگي دولت‌هاي عربي منطقه را در پي داشت به‌گونه‌اي كه وزراي خارجه كشورهاي عربي در جلسه 20 سپتامبر 1987، درخواست تشكيل جلسه اضطراري سران عرب را در 4 نوامبر 1987 در امان پايتخت اردن نمودند تا در مورد جنگ خليج فارس به گفتگو بپردازند. در اجلاس امان، مسأله گسترش تهديدات نظامي ايران نسبت به كويت، موضوع عبور نفتكش‌ها از خليج فارس، وقايع مكه و فعاليت‌ها و اقدامات شيعيان در كشورهاي خليج فارس در دستور كار قرار گرفت. تأكيد بر اجراي قطعنامه 598 و آتش‌بس فوري از جمله خواست‌هاي مهم اين اجلاس بود. (امامي،1374 :80) يكي از كوشش‌هاي عمده در اجلاس سران عرب، خاتمه بخشيدن به دشمني سابقه‌دار عراق و سوريه بود. در اين اجلاس كه ملك حسين پادشاه اردن ميزبان آن بود، مذاكرات گسترده‌اي در اين مورد انجام گرفت و پيشرفت‌هايي نيز در مناسبات سوريه و عراق حاصل شد. اين امر خود را در سفر هيئت عالي‌رتبه تجاري سوريه به بغداد با هدف شركت در كنفرانس اتاق بازرگاني و صنايع اعراب نشان داد (همان:82).

شاه حسين، به عنوان يكي از حاميان سرسخت عراق در جنگ، با اشاره به نزديك شدن سوريه و عراق، رئيس‌جمهور سوريه را به عنوان يك رهبر عرب با قابليت‌ها و كفايت‌هاي بسيار نام برد. همچنين طاهر المصري وزيرخارجه اردن، در مورد كنفرانس امان به عنوان خاستگاه بهبود روابط سوريه و عراق گفت: <اين كنفرانس در زماني كه وقت مناسب براي تغيير موضع سوريه به‌حساب مي‌آيد، برگزار گرديد. ... نشست امان با كنفرانس‌هاي سران عرب در گذشته چنان فرق داشت كه بعضي از شركت‌كنندگان را به حيرت واداشته بود. مسأله فلسطين كه تمامي كنفرانس‌هاي قبلي را تحت‌الشعاع قرار مي‌داد ... در اين كنفرانس اساساً مطرح نگرديد.> (همان: 100)

در چارچوب تلاش‌هاي اعراب پس از كنفرانس امان كه براي نزديك ساختن سوريه و عراق انجام شد، حسين، شاه اردن، در بغداد با صدام حسين درباره جنگ خليج فارس و ديگر مسائل مورد علاقه دو طرف گفت‌وگو كرد. سفر شاه حسين به بغداد در چارچوب تلاش‌هاي اردن جهت برقراري آشتي بين عراق و سوريه صورت گرفت و وي در اين رابطه يك طرح آشتي گام به گام را با حافظ اسد و صدام مطرح كرد (202:2006.(Goodarzi, اين طرح شامل بازگشايي مرزهاي بين عراق و سوريه، بازگشايي خط لوله نفتي عراق - سوريه، از سرگيري روابط تجاري و در نهايت از سرگيري روابط كامل ديپلماتيك بين دو كشور بود (203.(Ibid: خبرگزاري جمهوري اسلامي در ريشه‌يابي اين نزديكي نوشت: <ملاقات‌هاي اخير صدام و اسد و طرح نزديكي دمشق و بغداد نتيجه اوضاع وخيم اقتصادي سوريه است كه اين كشور توانست از اين طريق بخش قابل توجهي از كسري بودجه خود را جبران كند.> (امامي، 1374 :180) در نتيجه اين تحولات، دو ميليارد دلار كمك مالي در اختيار سوريه قرار گرفت (همان،197).

هر چند كشورهاي عرب در كنفرانس امان كوشيدند دمشق را از ايران جدا كنند، اما اتحاد استراتژيك سوريه با ايران به قوت خود باقي ماند. روزنامه فاينشنال تايمز در اينباره مي‌نويسد: <وزير خارجه سوريه آقاي فاروق‌الشرع با پيامي از پرزيدنت حافظ اسد براي رئيس‌جمهور ايران به تهران رفت. خبرگزاري ايران به نقل از آقاي فاروق‌الشرع گفت: "ايران و سوريه داراي روابط عالي هستند." به نوشته اين روزنامه، سفر وزير خارجه سوريه به تهران از اين جهت اهميت دارد كه ايران خود را براي يك حمله بزرگ عليه بغداد آماده مي‌كند.> (همان: 199)

شركت سوريه در اجلاس امان و ديدار اسد با صدام اين شائبه را ايجاد كرد كه دمشق ديگر در كنار تهران نيست و موضع واحدي همگام با اعراب در محكوم كردن ايران در پيش گرفته است. امّا عبدالحليم خدام معاون رئيس‌جمهور سوريه با نفي برخي اتهامات وارد شده به ايران گفت: <در تماس‌هاي خود با مسئولان ايراني هيچ وقت ملاحظه نكرده‌ايم كه ايران چشم طمع به خاك اعراب يا عراق داشته باشد و به عقيده‌ ما اختلاف بين ايران با عراق و ديگر كشورهاي عربي قابل حل است.> خدام در ادامه افزود: <جنگ عراق و ايران ضرر‌هاي زيادي براي هر دو كشور وارد آورده است. موضع ما در مورد اين جنگ از ابتدا تاكنون هيچ تغييري نكرده و اميدواريم موقعيتي فراهم آيد كه اين جنگ خاتمه يابد. ما بنا به خواست برادران عرب، براي عدم گسترش آن هم كوشش كرديم و معتقديم گسترش اين جنگ نه تنها نيروهاي جديد را به اين جنگ مي‌كشاند، بلكه نيروي اعراب را در مواجهه با اسرائيل تضعيف مي‌كند.> (نخعي، 1379 :254)

در وضعيتي كه ابتكار آمريكا براي پايان دادن به جنگ با شكست همراه شد‌، تحولات ديگري در حال انجام بود كه بدون ترديد نقش قابل توجهي در پايان جنگ داشت. عراق براي بين‌المللي كردن جنگ با فراهم كردن زمينه‌هاي حضور آمريكا در منطقه و همچنين تشديد جنگ شهرها‌، فشار به ايران را گسترش داد. افزايش توان نظامي عراق به صورت روزافزون و متعاقباً كاهش توان اقتصادي و نظامي ايران، شكاف عميقي ميان توانايي نظامي ايران و اهداف سياسي كشور به وجود آورده بود.

در اين شرايط، عمليات‌هاي پي درپي نيروهاي ايران به كاهش تدريجي توان نظامي و افزايش آسيب‌پذيري آنها منجر شده بود. ضمن اينكه خلاء استراتژيك موجود بر اثر درنگ و ترديد دو ابرقدرت براي پايان دادن به اين جنگ، در حال كم رنگ شدن بود. از اواسط سال 1987 با حضور نظامي آمريكا در منطقه و اسكورت نفتكش‌ها و تصميم شوروي براي بازسازي و تقويت ماشين جنگي عراق‌، به تدريج توانايي ايران براي استفاده از شكاف بين دو ابرقدرت‌ كاهش يافت.

سقوط فاو در عرض 36 ساعت، پس از آنكه 2 سال و?  ماه در اختيار ايران بود، با به كارگيري وسيع سلاح‌هاي شيميايي و با استفاده از گاز خردل و سيانور انجام گرفت. اين رخداد نظامي، به دليل آشكارشدن برتري نظامي عراق و مهم‌تر از آن، احتمال خاتمه يافتن جنگ از بازتاب نسبتاً گسترده‌اي برخوردار شد. در اين شرايط، عراق خود را براي حمله ديگري آماده مي‌ساخت و سرانجام در چهارم خرداد 1367 به منطقه شلمچه حمله كرد. پيروزي عراق در شلمچه، موازنه نظامي را بيش از پيش به نفع عراق تغيير داد و موجب شد اين كشور استراتژي جديدي براي خود تدوين كند. در وضعيت جديد به دليل شرايط نابسامان اقتصادي، تشديد فشارهاي بين‌المللي و عدم امكان بسيج نيروها، امكان ادامه جنگ از طرف ايران وجود نداشت و به همين جهت تهران براي ابتكار بين‌المللي تازه براي پايان دادن به جنگ متمايل‌ شده بود و در اين شرايط چاره‌اي جز پذيرش قطعنامه 598 نبود.

نتيجه‌گيري‌

در پاسخ به پرسش اصلي پژوهش مبني بر نگرش سوريه در جنگ تحميلي و ارتباط معنادار سياست آن كشور با تحولات صحنه نبرد، به نظر مي‌رسد سوريه با نگرشي واقع‌گرايانه، سياست خارجي خود را در ارتباط با جنگ تحميلي تنظيم كرد. اين كشور بر حسب شرايط جديدي كه در صحنه جنگ و در سطح منطقه‌اي و بين‌المللي رخ مي‌داد، تغييراتي را در سياست خارجي خود در ارتباط با جنگ پديد مي‌‌آورد. سكوت دولت سوريه در روزهاي اول جنگ كه جمهوري اسلامي ايران مورد هجوم گسترده ارتش عراق قرار گرفته بود حاكي از اين است كه با توجه به پيامدهاي منفي هر نوع واكنش عجولانه براي منافع ملي سوريه، مقامات سوري بدون عجله و با بررسي همه‌جانبه تهاجم عراق به ايران، تلاش داشتند با ارزيابي پيامدهاي اين تهاجم براي سوريه و منطقه، موضع مناسبي را اتخاذ كنند.

مواضع سوريه در محكوميت عراق بعد از اينكه ارتش عراق سرزمين‌هاي بسياري را به اشغال خود در‌آورد جالب توجه است. به باور سوري‌ها تهاجم عراق به ايران سبب انحراف افكار عمومي از مسأله اسرائيل شد كه به عقيده آنان مهم‌ترين مسأله جهان عرب به شمار مي‌رفت. در اين مقطع كه ارتش عراق مواضع خود را در بسياري از مناطق جنوب و غرب كشورمان تثبيت كرده بود، سوريه بر خلاف بسياري از كشورهاي عربي، عراق را آغازگر جنگ قلمداد كرد و تجاوز اين كشور را به ايران محكوم نمود. مواضع سوريه در حمايت از ايران و محكوم كردن عراق در شرايطي كه ايران به لحاظ استراتژيكي در موضع برتري قرار داشت و ارتش عراق با از هم‌پاشيدگي، توان مقاومت در برابر سپاهيان اسلام را از دست داده بود، حاكي از واقع‌نگري مقامات سوريه است. دولت بعثي عراق كه رقيب ديرينه دولت بعثي سوريه بود با حملات رزمندگان اسلام به شدت تضعيف شد.

در اين مقطع، جمهوري اسلامي ايران مورد حمايت جدي سوريه قرار داشت. مقامات سوري به صراحت تجاوز عراق را محكوم مي‌كردند و با توجه به اينكه جنگ تحميلي باعث شده بود اختلافاتي در جهان عرب بر سر نوع برخورد با اين پديده بوجود آيد، از مواضع برخي كشورهاي عربي نيز انتقاد مي‌نمودند. مواضع سوريه در جلوگيري از تبديل جنگ عراق با ايران به عنوان جنگ عرب - فارس يا جنگ شيعه - سني بسيار حائز اهميت بود. سوريه در راستاي منافع ملي‌اش با اتخاذ مواضع واقع‌گرايانه تلاش كرد اتحاد اعراب عليه ايران شكل نگيرد. بررسي مواضع سوريه در دوره‌اي كه جمهوري اسلامي ايران با هدف تنبيه متجاوز تصميم گرفت وارد خاك عراق شود و بخش‌هايي از خاك اين كشور را با هدف وادارا كردن عراق و حاميان اين كشور به پذيرش شرايط جمهوري اسلامي ايران به اشغال درآورد، بسيار جالب توجه است. سوريه كه تا آن زمان يكي از حاميان جدي جمهوري اسلامي ايران محسوب مي‌شد تحت فشارهاي شديد حاميان منطقه‌اي و بين‌المللي عراق، مواضع خود را تعديل كرد. البته اين كشور همچنان در صف مخالفت با دولت بعثي عراق و حمايت محتاطانه از ايران قرار داشت. سوريه از يك سو در پي گسترش روابط خود با كشورهاي ثروتمند عرب حامي عراق بود و از سوي ديگر حمايت از جمهوري اسلامي ايران را نيز از اولويت‌هاي سياست خارجي خود تلقي مي‌كرد.

علاوه بر اين، سوريه نه خواهان برتري عراق در جنگ بود و نه از برتري كامل ايران حمايت مي‌كرد. به نظر مي‌رسد سوريه در پي عراقي تضعيف شده و ناتوان بود كه در رقابت با اين كشور در حوزه امنيتي سوريه و لبنان مانعي بر سر راه اهداف و منافع ملي سوريه ايجاد نكند. بخشي از حمايت سوريه از ايران در جنگ تحميلي در اين راستا قابل ارزيابي است. واقعيت اين است كه عراق به دليل نقش سوريه در جنگ تحميلي از گروه‌هاي مخالف سوريه در لبنان حمايت مي‌كرد و اين گروه‌ها مانع اساسي سوريه در لبنان محسوب مي‌شدند. ضمن اينكه حمايت سوريه از ايران تا حد زيادي به دليل نقش ايران در تقويت موقعيت منطقه‌اي سوريه در مبارزه با صهيونيسم بود. در شرايطي كه بسياري از كشورهاي عربي، سوريه را در جبهه مبارزه با اسرائيل همراهي نمي‌كردند، نقش ايران در پشتيباني از سوريه بسيار حائز اهميت بود. در مقابل، سوريه نيز تلاش مي‌كرد با شكست اتحاد اعراب در مقابل ايران مانع از شكل‌گيري يك جبهه منسجم عليه جمهوري اسلامي ايران شود.

منابع و ماخذ

- انصاري، رشيد و ديگران، (1373)، روزشمار جنگ ايران و عراق كتاب پنجم: هويزه، آخرين گام‌هاي اشغالگر: زمينگير شدن و توقف كامل دشمن، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

- دروديان، محمد (1377)، سيري در جنگ ايران و عراق، جلد اول: خونين شهر تا خرمشهر، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

- دروديان، محمد (1381)، نقد و بررسي جنگ ايران و عراق: جلد دوم: اجتناب ناپذيري جنگ، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

- دروريان، محمد (1376)، سيري در جنگ ايران و عراق، جلد چهارم: شلمچه تا حلبچه، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

- دروريان، محمد (1378)، تجزيه و تحليل جنگ ايران و عراق، جلد دوم: جنگ، بازيابي ثبات، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

- دروريان، محمد (1378)، سيري در جنگ ايران و عراق، جلد پنجم: پايان جنگ، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

- روزنا، جيمز،(1372)"تعيين ‌سرفصل‌هاي‌ حوزه‌ مطالعاتي سياست ‌خارجي"، در ماهيت ‌سياستگزاري ‌خارجي‌، تاليف‌ جيمزباربر و مايكل ‌اسميت‌، ترجمه ‌سيد حسين ‌سيف‌زاده‌، تهران، ‌نشر قومس.‌

- مركز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مديريت بررسي‌هاي تاريخي، عمليات كربلاي 5، تهران :مركز مطالعات و تحقيقات جنگ،.1383

- موسوي، سيد مسعود (1381)، موضع و عملكرد سوريه در جنگ ايران و عراق، فصلنامه نگين، سال اول، شماره3، زمستان 1381،صص:49-.34

- موسوي، سيد مسعود(1383)، بررسي مواضع و عملكرد كويت در جنگ ايران و عراق، فصلنامه نگين، سال دوم شماره8، بهار 1383، صص:92-.75

- مهدي زاده، اكبر (1382)، نقش متغيرهاي سيستماتيك در جنگ ايران و عراق، فصلنامه نگين، سال دوم، شماره7، زمستان 1382، صص. 35-.24

- نخعي، هادي (1379)، روزشمار جنگ ايران و عراق كتاب سي و سوم: تجديد رابطه آمريكا و عراق، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

- نخعي، هادي و حميد رضا مشهدي فراهاني، (1383)، روز شمار جنگ ايران و عراق كتاب سي و هفتم: توسعه روابط با قدرت‌هاي آسيايي، مركز مطالعات و تحقيقات جنگ.

 -   ynapmoC gnihsilbuP slohciN ,kroY weN .yciloP ngieroF fo ydutS cifitneicS ehT .)1971( .J ,uanesoR.

-    mleH moorC ,airyS nredom fo noitaerc eht dna ht'aB ehT .)1987( .D ,streboR.

-    ainrofilaC fo yticrevinU ,tsaE elddiM eht rof elggurts eht :airyS fo dasA .)1990( .P ,elaeS.

-    ytisrevinU etatS dnaltroP ,nogerO ,dnaltroP noisnemiD nairyS ehT :snoitaleR barA-.S.U .)1985( .W .T ,eyleeS.

لینک کوتاه :
کد خبر : 1792