مقالات

 

pdfمتن مقاله97.91 KB

 

فرمانده شهيد يوسف ولي‌نژاد از رزمندگان مخلص و صميمي لشكر31 عاشورا و از ياران شهيدان مهدي باكري و احمد كاظمي بود. در اين انسان صميمي و دوست داشتني و آرام به قدري جاذبه بود كه وقتي به منطقه مي‌رفتم سعي مي‌كردم بيشتر با او باشم و از صفايش بهر‌ها ببرم. به عبارتي اصلاً اين من نبودم كه سويش مي‌رفتم بلكه او بود كه انسان را به سوي خود مي‌كشاند.

در ديدار آخري كه با او داشتم با همان چهرهِ آرام و متين و نگاه آرام بخش و محجوبانه‌اش به من، روِيايي را كه همرزم ديگر آقا مهدي باكري، فرمانده شهيد رضا يوسفي ديده بود، بيان مي‌كرد. او گفت برادر يوسفي قبل از شهادتش به او گفته است كه در عالم روِيا ديدم در روضه رضوان الهي هستم و در گشت و گذار در آنجا با بناي رفيع سفيد رنگي مواجه گرديدم كه كار احداث آن در حال اتمام بود و به او گفته بودند كه اين بنا را براي آقا مهدي مي‌سازيم.  ‌

او اين مطالب را با آرامش و معنويتي خاص كه متأثر از سير و سلوك يار شهيدش برادر يوسفي و مرادش آقا مهدي باكري بود بيان مي‌كرد. ... با اين حال از او جدا شدم و چون مقدمات عمليات بدر بود به قرارگاه عزيمت نمودم تا همراه فرماند‌هان اين عمليات آماده گردم. در راه به من خبر دادند كه برادر يوسف، اين فرمانده سلحشور گردان‌هاي لشكر عاشورا در اثر انفجار بي سيم تله‌گذاري شده توسط دشمن تكه تكه شده و به شهادت رسيده است. حال عجيبي داشتم دو شهيد سرافراز و با اخلاص چه گفتند و به كجا رفتند. در مسير ديدار با مرادمان حضرت امام خميني، همه بودند، حاج احمد كاظمي، حاج حسين خرازي و ...، اينجانب و آقا مهدي باكري و حاج جعفر اسدي و نگارنده اين سطور كنار هم بوديم، من متأثر از فقدان اين عزيزان، با حزن، آنچه را كه فرمانده گردانش برادر شهيد ولي‌نژاد گفته بود تكرار كردم. او (شهيد باكري) نگاهي عميق و نافذ به من انداخت و آهي كشيد، با مقدم دانستن بسيجيان در اين مسير گفت: "مگر بسيجي‌ها مي‌گذارند" به عمليات بزرگ بدر در شمال بصره و غرب جزيره مجنون آغاز شد و رزمندگان اسلام با عبور از هورالعظيم يكي از شگرف‌ترين عمليات‌هاي تاريخ بشري را با عبور از پلي به طول بيش از 30 كيلومتر آغاز كردند. احمد و مهدي چون هميشهِ دوران خون و شرف با هم بودند و مسئوليت جبهه جنوبي را بر عهده داشتند. در اين نبرد بزرگ و با اهميت، آنها پيروزمندانه پس از فرو ريختن خطوط دفاعي دشمن در دو سوي دجله، دشمن تا دندان مسلح را درنورديدند و لشكر پيروز 8 نجف اشرف به فرماندهي برادر احمد كاظمي رو به سمت جنوب در محور روطه به سمت القرنه در كنار دجله با صلابت و اطمينان به پيش رفت و لشكر ظفرمند 31 عاشورا به فرماندهي برادر مهدي باكري از دجله عبور كرد و در غرب دجله روي محور مهم بصره- بغداد با ارتش بعثي درگير شد و آنها را كه غافلگير شده و وحشت زده بودند، تارومار كرد. بياد دارم در قرارگاه مقدمي كه در آن سوي هور برقرار بود، اطمينان از جبهه جنوبي منطقه نبرد موج مي‌زد در زير آتش شديد توپخانه و غرش تانك‌هاي دشمن و رگبار گلوله‌ها، اين دو فرمانده فرهيخته و پاك و خاشع به درگاه حضرت دوست در خط مقدم ايستادند و خطوط كناره شرقي دجله و جنوب منطقه نبرد را تثبيت كردند. آنها مثل عمليات خيبر كه طراحي خيره كننده آن اعجاب‌آور است با هم بودند و همه چيزشان مشترك بود؛ چون يك روح اندر دو بدن، هدف‌ها را تصرف كردند و با هم تثبيت نمودند و در مرحله عبور از دجله و ادامهِ عمليات در آن سوي دجله و قطع محور بصره- بغداد نيز كه شاهرگ حياتي دشمن بود با هم و در كنار هم بودند و عرصه جبهه جنوبي نبرد را هدايت مي‌كردند. هوا غبار آلود بود و دود همه جا را فرا گرفته بود. غرش تانك‌ها به گوش مي‌رسيد و رگبار گلوله توپخانه دشمن فراگير بود؛ صداي درگيري‌هاي شديد جبهه شمالي منطقه را پر كرده بود، در اين شرايط در جبهه جنوبي بايستي پل‌ها منفجر مي‌شدند و راه اصلي بسته شود. آتش و رگبار تير تراش دشمن حركت هر جنبنده‌اي را تحت الشعاع قرار مي‌داد، رزمندگان لشكر عاشورا مهياي اين عمليات شدند، گروه اولي كه براي انفجار پل مأموريت يافته بودند همگي شهيد شدند و دسته دوم نيز تماماً به شهادت رسيدند. نبرد سختي در غرب دجله و در منطقه عبور جاده بصره- بغداد با محوريت مهدي و احمد در جريان بود. آتش تير مستقيم تانك‌ها و باران شديد خمپار‌ها اصلاً با آتش اوليه قابل قياس نبود، لحظات سرنوشت سازي براي گردان عمل كننده و كل عمليات بدر آغاز شده بود. مهدي در ارتباط با احمد در آن سوي دجله نه به عنوان فرمانده لشكر بلكه در را‡س يك تيم عملياتي از بسيجيان مشغول نبرد بود. اكنون آن آهي كه او در مسير ديدار حضرت امام (ره) كشيده بود معني يافت، آهي كه غصه قصه وصل به محبوب و شوق ديدار را تداعي بخش بود و عاشق در حال نيل به معشوق بود. اما در اين معركهِ آتش و خون، اين بسيجيان بودند كه پيشمرگ آقا مهدي مي شدند و زمان وصل را به تأخير مي‌انداختند.

در اين تنور پر حرارت جنگ و شرايط شوق وصل به دوست، مهدي به احمد مي گويد::‌

بيا احمد، اگر بيايي، اگر بتواني بيايي، ديگر براي هميشه پيش هم هستيم""‌

او مرتباً به احمد مي گويد::‌

اينجا چه جاي خوبي شده! پا شو بيا""‌

و با چنين حالت عاشورايي، پاي به روضه رضواني كه شهيد يوسفي ديده بود مي‌گذارد و ملكوت پر مي‌كشد.

اما طنين جاذب خواسته‌اش احمد را مجذوبي تاريخي نموده است، احمد مي‌گويد: در همين عمليات بدر زير آتشي كه هركس را مي فرستاديم شهيد مي‌شد، مهدي رفت بلدوزر را به حركت درآورد و خاكريزهاي خط مقدم را وصل كرد و يك بار ديگر نشان داد كه مي‌شود چون ابراهيم در آتش رفت و نترسيد و آن را گلستان ديد و حتي وسط آتش سر را بالا گرفت.

 ‌نقل لطيف او از زدن (رفتن) در دل آتش و چون سرو سهي ايستادن خواندني است، مي‌گويد: در همين عمليات بدر هر دو سوار موتور بوديم و آتش آنچنان وحشي بود كه حتي جهت آتش را نمي‌شد تشخيص داد، لذا تأملي كردم. مهدي گفت: نايست! برو! سريع! دو طرفمان آب بود و آب و آتش در هم مخلوط شده به اطرافمان پرتاپ مي‌شد در اين حال در آينه ديدم كه مهدي چطور صاف نشسته و خم به ابرو نمي‌آورد، آرام آرام سرم را بالا گرفتم و هم قد مهدي شدم. احساس مي‌كردم اگر هم شهيد شوم، آن هم آنجا و كنار مهدي و سوار آن موتور در وضعيت خوبي شهيد خواهم شد و از اين احساس شيرين، در آن حلقه آتش و آب، فقط مي‌خنديدم.

احمد در كوران انقلاب اسلامي و نيز در دوران دفاع مقدس و بعد از آن سرباز جان بر كفي بود كه سخت‌ترين‌ها را انتخاب مي‌كرد. در واقع بايد زندگي سرشار از حماسه و اخلاص او را بزرگ‌ترين اثر بشر دانست. او نماد قابل عرضه از پرورش يافتگان مكتب امام )ره( مي‌باشد و كسي است كه چون سرو آرام آرام سربرافراشت و اجر جهاد خويش را به فرمايش مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه‌اي با شهادت دريافت كرد.

مجاهدت در صحنه بين‌الملل اسلامي و مقابله با رژيم ستم شاهي و حضور در ساماندهي انقلاب اسلامي نشان‌دهنده جوهر ناب و فطرت پاك و حق جوي اوست. او در هجرت به منطقه كردستان از پيشتازان بود و ياد دلاوري‌هاي او در سرزمين مجاهدت هاي خاموش كردستان به خصوص در مناطق مركزي اين خطه فراموش ناشدني است. احمد در طول هشت سال جنگ، خاطرات اين دوران را به نيكي ياد مي‌كرد و اين ورطه را تجربه پر باري مي‌دانست كه در نبردهاي بزرگ‌تر به ثمر رسيد. او مرد شكار فرصت‌ها براي مجاهدت بيشتر بود لذا با آغاز جنگ با يارانش به سوي منتهي اليه جبهه‌هاي نبرد يعني آبادان محاصره شده شتافتند و با تكنيك و تاكتيك‌هاي منحصر به فرد خود در جمع رزمندگان شهر شهيدان نجف آباد به همراه مهدي و حسين، با شكست ارتش عراق، خواستهِ امام امت مبني بر شكست حصر آبادان را محقق نمودند و با آمادگي بيشتر و ايجاد هسته لشكر پيروز 8 نجف اشرف از مردم شهيدآباد انقلاب اسلامي" نجف‌آباد" ضمن مشاركت در فتح بستان مهياي اجراي عمليات فتح‌المبين شد. او با شكاف تنگه زليجان و عمليات در 20 كيلومتري عمق منطقه نبرد و تصرف تنگه رقابيه چون صاعقه بر سر دشمن فرود آمد و فتح آشكاري را تقديم ملت بزرگ ايران نمود.

در عمليات بيت المقدس و مراحل سخت آن در قرارگاه فتح به سرعت مراحل اول و دوم و سوم عمليات را پيروزمندانه طي كرد و قريب 40 كيلومتر در دل دشمن به پيش رفت و در مرحله چهارم اولين لشكرهايي كه وارد خونين شهر شدند و زمينه گرفتن 20 هزار اسير را فراهم كردند لشكرهاي 8 نجف اشرف و 14 امام حسين (ع) بودند.

 ‌در تمامي عمليات‌ها ابتكار اين فرمانده بزرگ كارساز بود. در والفجر4 در عميق‌ترين منطقه نبرد نيروي پيشرو و پيروز، لشكر تحت فرماندهي او بود. او و مهدي باكري با تدبير در منتهي اليه منطقه نبرد با كمترين تلفات ارتفاعات راهبردي لري و كنگرك را تصرف نمودند و ضربات كاري بر دشمن وارد كردند.  ‌

در عمليات خيبر در توفان آتش دشمن او را در جزيره مجنون به همراه شهيدان همت و خرازي با بدني مجروح، مصمم در صحنه ديدم و در عمليات سترگ بدر چنان بود كه در سطور قبلي عرضه گرديد.

او در عمليات بزرگ فاو در كنار جاده استراتژيك بصره- فاو نبردي سرنوشت ساز با لشكر زرهي گارد ارتش عراق انجام داد و آن را منهدم كرد و در عمليات كربلاي 5 لشكر او مأمور انجام عمليات در يكي از حساس‌ترين نقاط منطقه نبرد يعني تقاطع كانال ماهي و پنج‌ضلعي و مركزيت فرماندهي دشمن بود. اين فرمانده مدبر و رشيد با صلابت چنين مأموريت حساس را با موفقيت به انجام رساند.

احمد مرد انجام وظيفه بود، ياد دارم در منتهي‌اليه جبهه‌هاي شمالي در عمليات قادر زير آتش شديد كاتيوشا و توپخانه دشمن به تنهايي در مقدم‌ترين خطوط نبرد در ميان دود و آتش در تب و تاب هدايت بسيجيان براي ادامه نبرد بود. در عمليات والفجر10 اين لشكر نجف اشرف بود كه با بهره‌گيري از سد دربنديخان وارد شهر حلبچه شد و پيروز صحنه نبرد بود.  ‌

در انتهاي دوران جنگ و يورش مجدد خصم به منطقه خوزستان و غرب يكي از درخشان‌ترين يگان‌هاي رزم در تحت فرماندهي او لشكر مقدس8 نجف اشرف بود. آنها بار ديگر خاطره اول جنگ را در نبرد بيت المقدس زنده كردند و دشمن دون را به شدت درهم كوبيده به مرزهاي بين المللي عقب راندند.

با پايان جنگ او آرام و قرار نگرفت و تحقق بخشيدن به خدمت در راه خدا موجب شد كه از محوري‌ترين سامان دهندگان نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي- كه به فرموده مقام معظم فرماندهي كل قوا >ستون فقرات سپاه و محور اصلي تحرك آن است<- گردد. خدمات ارزشمند ايشان در مسئوليت عمليات اين نيرو فراموش ناشدني است. او پس از قوام نيروي زميني مجدداً با عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهدا به غرب كشور شتافت و با تدبيري شايسته و بهترين روش نسبت به برقراري امنيت در آن خطه همت گماشت.  ‌

سردار سرلشكر شهيد حاج احمد كاظمي در عين اينكه فرمانده‌اي فهيم و راهبردي بود در تاكتيك و تكنيك عملياتي هم بي‌نظير بود. مديريت او در لشكر 8 نجف اشرف و ساير مراكزي كه خدمت نموده است وصف ناشدني است. بارها سپهبد شهيد صياد شيرازي نظم و نگهداري در لشكر 8 نجف اشرف را بي‌نظير و به عنوان الگو مطرح مي‌نمود. قابليت‌هاي وجودي او و سير انقلاب و جنگ از او فرماندهي بي‌نظير ساخته بود او فرماندهي با ذكاوت و قاطع بود و در همه تخصص‌هاي مورد نياز براي دفاع سرآمد بود. به خوبي در كوهستان، دشت، هور و آب با مهارت فرماندهي مي‌كرد و در همه صحنه‌ها پيروز عرصه نبرد بود. پشت دشمن از نام احمد كاظمي به لرزه مي‌افتاد ولي در پيشگاه حضرت دوست او با چشماني اميدوار و اشكبار خاضع بود.

 ‌او درمسير مجاهدت‌هاي خويش دعوت يار ديرينش آقا مهدي باكري را لبيك گفت و آرام آرام به پيش رفت، چون سرو ايستاد و همچون مهدي و حسين از عشق وصل بي‌تاب شد و محو جمال ازلي گرديد و سرانجام عاشق گونه در سرزمين مهدي باكري اجر مجاهدت‌هاي خويش را با شهادت گرفت و روسفيد به سوي حق پر كشيد. كاش ما نيز چنين آرام آرام با لطف لطيف محبوب ... راه شدن را آغاز مي كرديم.

لینک کوتاه :
کد خبر : 1377