با سقوط خرمشهر در 24 اكتبر 1980، دو طرف جنگ به یك مرحله سكون وارد شدند كه هشت ماه به طول انجامید. عراق با كنار زدن پاسداران نیروهای سپاه، سرزمین‌هایی را به عنوان هدف به اشغال خود درآورده بود و از موضع استراتژیكی خود بسیار خشنود و راضی به نظر می‌رسید و هیچ تمایلی به اشغال سرزمین‌های دیگر نداشت. صدام در 7 دسامبر اعلام كرد كه عراق یك استراتژی دفاعی برگزیده است و احتیاجی به پیشروی بیشتر ندارد. از سوی دیگر، ایران از هر سو با عدم ثبات داخلی مواجه و در حال سازمان‌دهی مجدد نیروهای خود بود و نیز آمادگی حركت به مرحله نظامی را نداشت. از این رو، جنگ به تبادل آتش متقابل و حملات هوایی، به ویژه علیه اهداف استراتژیكی، همراه با عملیات‌های محدود زمینی به شكل حملات پراكنده ایذایی محدود شده بود.

 

pdfمتن مقاله254.18 KB

توازن شكننده

با سقوط خرمشهر در 24 اكتبر 1980، دو طرف جنگ به يك مرحله سكون وارد شدند كه هشت ماه به طول انجاميد. عراق با كنار زدن پاسداران نيروهاي سپاه، سرزمين‌هايي را به عنوان هدف به اشغال خود درآورده بود و از موضع استراتژيكي خود بسيار خشنود و راضي به نظر مي‌رسيد و هيچ تمايلي به اشغال سرزمين‌هاي ديگر نداشت. صدام در 7 دسامبر اعلام كرد كه عراق يك استراتژي دفاعي برگزيده است و احتياجي به پيشروي بيشتر ندارد. از سوي ديگر، ايران از هر سو با عدم ثبات داخلي مواجه و در حال سازمان‌دهي مجدد نيروهاي خود بود و نيز آمادگي حركت به مرحله نظامي را نداشت. از اين رو، جنگ به تبادل آتش متقابل و حملات هوايي، به ويژه عليه اهداف استراتژيكي، همراه با عمليات‌هاي محدود زميني به شكل حملات پراكنده ايذايي محدود شده بود.

اما، مواردي استثنايي نيز وجود داشت. نيروهاي عراقي در پايان ماه دسامبر در اطراف منطقه پنجوين پيشروي كردند تا تأمين بهتري از ميادين نفتي كركوك به عمل آورند. اين پيشروي براي مختل نمودن حملات هوايي ايران و پشتيباني از چريك‌هاي كرد كه در شمال ايران اقدامات نظامي انجام مي‌‌دادند، اجرا شد. ايران نيز براي خروج از بن‌بست، اقدام به اجراي يك عمليات نظامي با اهميتي كرد؛ در پنجم ژانويه 1981، يك لشكر زرهي خط پدافندي سوسنگرد را شكافت و از رودخانه كرخه گذشت و اقدام به نفوذ در خطوط عراقي‌ها نمود. اين پاتك در ابتدا با موفقيت همراه بود و موجبات رخنه در عمق خطوط عراقي‌ها را فراهم آورد. البته اين موفقيت‌ها عمر كوتاهي داشتند. خطوط عراقي‌ها به شدت تضعيف شد، اما سقوط نكرد. در خلال چند روز، نيروهاي عراقي موفق شدند لشكر پيشرو ايران را محاصره و در يكي از بزرگ‌ترين نبرد تانك‌ها آن را نابود سازند. تلفات ايراني‌ها در اين حمله بسيار سنگين بود. در حدود 100 دستگاه تانك چيفتن و M-6 نابود و 150 دستگاه نيز به غنيمت گرفته شد. البته عراقي‌ها نيز در حدود 50 دستگاه تانك از دست دادند. هر دو طرف جنگ از دوره سكون به منظور بازسازي و سازمان‌دهي مجدد نيروهاي خود استفاده كردند. عراق با توجه به تجربه تلخ خود در نبرد خرمشهر بر تشكيل يگان‌هاي جديد پياده تأكيد داشت و كوشيد تا براي نيروهاي خود كه در خاك ايران مستقر بودند زير ساخت‌هاي لجستيكي فراواني تهيه كند. اين امر موجبات احداث جاده‌هايي از بصره تا خط مقدم در نزديكي اهواز و نيز شبكه‌اي از خاكريزها در امتداد خط مقدم براي جلوگيري از طغيان رود كارون و ديگر رودخانه‌ها را فراهم كرد كه براي تجديد آمادگي نيروهاي او در زمستان ضروري بود.

ايران نيز در عوض، اقدام به آرام كردن جنگ نمود و با آب بستن در چند ناحيه، [تلاش نمود] سيستم پدافندي خود را بهبود بخشد به طوري كه سربازان عراق نتوانند از اين زمين‌ها گذر نمايند.‌ [همچنين دولت] ايران دستور توقف پاكسازي و تصفيه را در ارتش صادر كرد و نيروهاي احتياط را براي خدمت فراخواند. برنامه‌هاي فشرده آموزشي، به ويژه براي خدمه تانك و افراد تعمير و نگهداري آغاز شد و ارتش با سازماندهي جديد در صحنه استقرار يافت. تعداد بسيار زيادي از پاسداران تجهيز و يك نيروي داوطلب جوان (بسيج مستضعفان) تشكيل شد. و به اين ترتيب ضعف و عدم انسجام مشهود در مراحل اوليه جنگ، بر طرف گرديد.

پاتك‌هاي ايران

اقدامات ايران نتيجه مطلوبي برجاي گذاشت. تا بهار سال 1981، ارتش پس از سازمان‌دهي و بازسازي خود، موفق به تدوين رابطه كاري هر چند شكننده با سپاه پاسداران شد تا به مرحله آفند وارد شود. ايران در يك تلاش طولاني و مستمر با طرح‌ريزي و فرماندهي ارتش و شور و اشتياق پاسداران و بسيجيان انقلابي، موفق شد تا نيروهاي عراقي را از خاك خود بيرون كند. در ماه مه، ايراني‌ها با موفقيت‌ نيروهاي عراقي را از بلندي‌هاي مشرف بر سوسنگرد اخراج كردند و توانستند اين شهر را تأمين كنند. اين پيروزي در اواخر ماه سپتامبر 1981 با يكي ديگر از عمليات‌هاي موفقيت‌آميز ايران در آبادان همراه شد. عراقي‌ها  از قبل منتظر چنين حمله‌اي بودند، اما غافلگيري تاكتيكي اين عمليات، نتيجه حملات انحرافي ايران در چند قسمت خوزستان بود كه نيروهايشان در بيرون از آبادان گسترش يافته بودند.

نيروهاي ايراني (دو لشكر پياده و يگان‌هاي پاسداران با پشتيباني توپخانه‌ و زرهي) پس از سه روز جنگ بي‌امان از 27 تا 29 سپتامبر موفق شدند يكي از لشكرهاي زرهي عراق را به آن سوي رود كارون عقب برانند و بدين‌سان محاصره آبادان را بشكنند.

اين شكست‌ها و ضربات وارده، تاثير قابل ملاحظه‌اي بر روحيه عراقي‌ها داشت. نيروهاي عراقي كه ماه‌ها خود را در حال ساخت سنگر و مواضع دفاعي، كسب آمادگي پدافندي و در معرض زمستان سخت و تابستان گرم مي‌ديدند، به تدريج مشروعيت ورود خود به خاك ايران را از دست دادند. اين نبود عزم و اراده كه از گزارش‌هاي انضباطي عراقي‌ها به دست آمد و نيز تعداد زياد ترك خدمتي‌ها و فراري‌ها از جبهه باعث موفقيت يكي ديگر از عمليات آفندي بزرگ ايراني‌ها شد. در عمليات طريق‌القدس[1] كه از 29 نوامبر تا 7 دسامبر به طول انجاميد، عليرغم بارندگي و زمين‌ گل‌آلود [منطقه عمليات] شاهد نبرد خونين هفت تيپ از سپاه پاسداران و سه تيپ ارتش در برابر يك لشكر پدافند كننده عراقي بوديم‌. وقتي اين عمليات به پايان رسيد، ايران موفق شده بود شهر بستان را پس گرفته و عراقي‌ها را به عقب‌نشيني وادار سازد.

اين عمليات كاركردهاي عملياتي مهمي در پي داشت. عمليات طريق‌القدس با بسط دادن مهارت‌هاي فرماندهي، كنترل عملياتي و طرح‌ريزي ايراني‌ها، ارتقا قابليت‌هاي آنان را براي سازمان‌دهي و كنترل عملياتهاي نظامي پيچيده و بزرگ نشان داد. در اين عمليات همچنين شاهد بهره‌جويي موفقيت‌آميز از تاكتيك موج انساني[2]بوديم كه در ميدان نبرد به نمايش درآمد.[3] و اين در حالي بود كه پاسداران پرشور، بدون استفاده از توپخانه‌ و پشتيباني هوايي به مواضع مستحكم عراقي‌ها هجوم مي‌بردند. در نتيجه باز‌پس‌گيري بستان و اطراف آن، مشكلات لجستيكي عراق افزايش يافت. با كنترل كامل ايران بر جاده اماره و خط مقدم، عراقي‌ها مجبور شدند براي تأمين تجهيزات و مهمات نيروهاي خود در منطقه اهواز از راه بسيار دور جنوب اين شهر استفاده كنند. بغداد با نگراني نسبت به جلوگيري از روند روبه رشد موفقيت‌هاي ايراني‌ها، به سرعت درخواست صلح نمود. طاها ياسين رمضان، معاون نخست‌وزير و يكي از نزديك‌ترين دوستان صدام، در فوريه 1982 اعلام كرد كه عراق آماده عقب‌نشيني مرحله‌اي به شرط ظاهر شدن علايم مثبت از گفت‌وگوهاي دو طرفه و يا با طرف ثالث و حتي پيش از پايان گفت‌وگوها مي‌باشد. دو ماه بعد صدام شخصاً شرايط عراق براي صلح را تعديل نمود و آمادگي خود را براي عقب‌نشيني از ايران اعلام كرد مشروط بر آن‌كه تضمين كافي به او داده شود كه اين كار به انجام گفت‌وگو‌هاي صلح منجر خواهد شد. [4] پاسخ تحقيرآميز ايراني‌ها، به شكل اجراي يك رشته حملات بزرگ داده شد كه اين حملات عملا نيروهاي عراقي را از ايران بيرون كرد.

يكي از اولين‌ حملات، عمليات فتح‌المبين بود كه در 22 مارس 1982 در منطقه شوش ـ دزفول آغاز شد و تقريبا يك هفته به طول انجاميد. اين عمليات بزرگ‌ترين نبرد تا آن زمان محسوب مي‌شد كه بيش از 100000 نيرو در هر طرف ميدان، درگير جنگ شدند. ايران معادل چهار لشكر منظم (40000 تا 50000 نفر) ارتشي، 40000 پاسدار و در حدود 30000 بسيجي را به ميدان فرستاد. نيروهاي عراقي نيز از سپاه تازه تأسيس چهارم (8 لشكر) همراه با تيپ‌هاي مستقل و واحدهاي تخصصي تشكيل يافته بودند. از اين ميان، سه لشكر دفاعي از خرمشهر و حداقل سه لشكر ديگر از خط آهن اهواز ـ خرمشهر دفاع مي‌كردند. هر دو طرف، موفق شدند عمليات‌هاي تركيبي را اجرا كنند، كه استفادة مؤثر از پياده، توپخانه‌، زرهي و پشتيباني نزديك هوايي در آن منظور شده بود. ايران به دليل نقصان در تعداد هواپيماهاي خود (70 تا 90 درصد در اواسط سال 1982 عملياتي بودند) در خط مقدم بر بال‌گردهاي تك متكي بود تا مأموريت‌هاي پشتيباني نزديك هوايي را انجام دهد، اين در حالي بود كه عراق از هواپيماهاي هجومي كه بيش از 150 سورتي پرواز در روز انجام مي‌دادند بهره مي‌گرفت.

حملات ايران همراه با غافلگيري در شب و با استفاده از يگان‌هاي زرهي انجام مي‌گرفت. اين حملات با هجوم‌هاي انتحاري موج انساني تيپ‌هاي سپاه پاسداران (برخي از اين تيپ‌ها 1000 نفر نيرو داشتند) حمايت مي‌شد. اين تيپ‌ها يكي پس از ديگري با سرعت و به منظور به پايان رساندن مهمات دشمن موفق مي‌شدند دور تك خود را حفظ كرده و با وارد آوردن تلفات زياد مواضع عراقي‌ها را به تصرف درآورند.

در مقايسه با اين تاكتيك‌هاي شجاعانه، صدام با دستور به نيروهاي خود مبني بر باقي ماندن در مواضع خود و عدم حركت به جلو و يا به عقب، يك رويكرد احتياطي را انتخاب كرد؛ حداكثر كاري كه او اجازه انجام آن را مي‌داد، پاتك‌هاي محدود با لشكرهاي زرهي بود كه بلافاصله توسط ايراني‌ها دفع مي‌شد. تنها پس از پنج و يا شش روز از اين عمليات گذشته بود كه صدام شدت خطر موجود نسبت به نيروهاي خود را دريافت و دستور يك عقب‌نشيني تعجيلي را صادر نمود. اما اين دستور بسيار دير هنگام بود. زيرا ايراني‌ها در اين لحظه دو لشكر عراقي را محاصره و شكست داده و در حدود 15 تا 20 هزار نفر اسير و مقدار زيادي جنگ‌افزار، از جمله 400 دستگاه تانك را به غنيمت گرفته بودند. ضربه نهايي به تجاوز عراق در آوريل ـ مه 1982 در عمليات بيت‌المقدس و بازپسگيري خرمشهر زده شد. سقوط خرمشهر در ابتداي جنگ، نقطه عطف تجاوز عراق به ايران بود. اين عمليات با حضور 70000 پاسدار، با استفاده از طرح‌هاي رزمي انعطاف‌پذير كه با مانورهاي كلاسيك و تاكتيك‌هاي چريكي در هم آميخته شده بودند، اجرا شد. عمليات فوق از دو تك متوالي به مواضع مستحكم عراق در خوزستان تشكيل شده بود. اولين تك (از 24 آوريل تا 12 مه) با موفقيت، نيروهاي عراقي را از منطقه اهواز ـ سوسنگرد بيرون و سرپل گرفته شده در غرب رود كارون را تأمين كرد. پس از دو هفته نبردهاي خونين، نيروهاي عراقي از منطقه عمومي اهواز ـ سوسنگرد عقب نشستند و در نزديكي خرمشهر موضع گرفتند تا بر اساس‌ پيش‌بيني‌هاي خود ازحمله ايراني‌ها به خرمشهر جلوگيري كنند. حمله به خرمشهر مدت زيادي طول نكشيد. ايراني‌ها با مستحكم نمودن مواضع خود و مقابله با پاتك‌هاي گسترده عراق، در 20 ماه مه هجومي را با شدت تمام به خرمشهر آغاز كردند. پس از دو روز نبرد، عراقي‌هاي سراسيمه و هراسان در گروه‌ها و دسته‌هاي بزرگ پا به فرار گذاشتند و مقادير معتنابهي از تجهيزات نظامي را جا گذاشتند؛ در حدود 12000 نفر از آنان نيز اسير شدند.

عمليات در داخل عراق

صدام در يكي از عاقلانه‌ترين حركتهاي استراتژيكي خود در جنگ، تصميم به عقب‌نشيني اجباري از سرزمينهاي ايران گرفت و در مرزهاي بين‌المللي اقدام به موضع‌گيري و پدافند ثابت كرد. وي مي‌پنداشت كه ارتش بدون روحيه و رنجور او ناتوان از حفظ مواضع خود در سرزمين ايران است و تنها راه متصور براي از بين بردن تهديد ايران؛ ايجاد يك خط دفاعي هراس‌انگيز و پرابهت در امتداد مرزهاست. او در 20 ژوئن با دست‌آويز قرار دادن بهانه تجاوز اسرائيل به لبنان در 6 ژوئن 1982، پيشنهاد توقف درگيريها را مطرح كرد تا سربازان دو طرف به كمك فلسطينيان بشتابند. وي به اين منظور اعلام كرد نيروهاي عراقي به طور يك طرفه عقب‌نشيني از مرزها را آغاز مي‌كنند و در مدت 10 روز اين كار را تكميل مي‌نمايند. البته اين حركت باعث دلجويي از روحانيون ايراني نشد. آنها ابتكار صدام را نپذيرفتند.[5]

در 13 جولاي، يك تهاجم بزرگ در سمت بصره (دومين شهر بزرگ عراق) اجرا شد. البته در اين زمان، ايرانيها با ناخوشايندي غافلگير شدند و تهاجم آنها در برخورد با مواضع مستحكم و يكپارچه عراقي، شكست خورد. صدام در پاييز 1981 با انتخاب پدافند غيرمستحكم، كشور خود را براي تهاجم همه‌جانبه ايران آماده كرده بود. استعداد ارتش عراق از 20000 (12 لشكر و 3 تيپ مستقل) در تابستان 1980 به 500000 نفر (23 لشكر و 9 تيپ مستقل) در سال 1985 يعني بيش از دو برابر رسيده بود. يك سيستم گسترده پدافندي در طول مرزها ايجاد شده و ارتش پر تعداد اين كشور، پشت اين سيستم پدافندي موضع گرفته بود. در حدود هشت لشكر (سپاه سوم) در بخش جنوبي كشور دفاع از بصره را برعهده داشت، سپاه دوم متشكل از 100000 نفر (ده لشكر) در مركز براي جلوگيري از تهاجم ايران به بغداد مستقر شده بود و سپاه يكم (دو لشكر) مسئوليت جبهه شمالي را برعهده داشت. سپاه چهارم نيز به عنوان احتياط به كار گرفته مي‌شد.

آمادگي عراق واقعا سزاوار پاداش بود؛ پنج هجوم متوالي موج انساني به‌سوي بصره در تابستان 1982 با حضور 100000 نفر نيروي ايراني از عهده شكستن مواضع عراقي بر نيامد.

در جريان اين حملات براي اولين بار به كارگيري گازهاي شيميايي توسط عراق نيز مشاهده شد، هرچند تمهيدات احتياطي بي‌شماري انديشيده شده بود. معهذا، موفقيت در اين تجربه (بر اساس گزارشها، اين گاز عمليات كل لشكر ايراني را با شكست مواجه ساخت) باعث شد عراقيها در ادامه جنگ براي به كارگيري عوامل شيميايي تحريك و ترغيب شوند.

به جاي عملياتهاي تركيبي كه از سال 1981 براي ايرانيها موفقيت به بار آورده بود، ايرانيها صرفا از هجومهاي جبهه‌اي با به‌كارگيري تعداد فراوان شبه نظاميان نه چندان ورزيده و با سلاحهاي ضعيف و بدون پشتيباني هوايي، توپخانه‌اي و زرهي استفاده كردند. در نتيجه، تقريبا تمام هجومهاي ايران به عراق با تلفات سنگين مواجه و دفع مي‌شد.

در پاييز 1982، تغييرات كلي در استراتژيهاي جنگي دو طرف پديد آمد. در اولين روزهاي جنگ، تيمسار ولي‌الله فلاحي، رئيس ستاد مشترك (او در سانحه هوايي سپتامبر 1981 كشته شد) اعلام كرد: «براي اين‌كه حملات عراقيها بسيار پرهزينه باشد، رزم ما اساسا يك جنگ ايستا و ثابت خواهد بود». 18 ماه بعد، ايران به دنبال دستيابي به يك پيروزي قاطع از طريق عملياتهاي متحرك بود و اين در حالي بود كه عراق يك پدافند استاتيك و ثابت را پي مي‌گرفت. در اين زمان، ايران به دنبال محدود كردن رزم در ميدان نبرد بود، در حالي كه عراق در پي كسب امتياز با فرسايش توان نيروي هوايي ايران به منظور شدت بخشيدن به حملات خود عليه اهداف بسيار گسترده غيرنظامي و اقتصادي (بنادر، تأسيسات صنعتي و نفتي) بود.

ايران در سال 1983 اقدام به اجراي پنج حمله بزرگ نمود، اما هيچ يك از اين حملات نتوانست خط عراقيها را بشكند و با تلفات بسيار سنگين مواجه شد. در اوايل سال 1984، ايران با عدم پذيرش درخواستهاي عراق مبني بر ختم درگيريها، خواسته خود را براي سرنگوني رژيم بعثي عراق تكرار كرد. عراق با ممانعت از حملات ايرانيها اقدام به تقويت نيروهاي خود در امتداد مرز نمود و 11 شهر ايراني را به دليل هجوم‌هاي ايران آماج حملات خود قرار داد.

ايران تحت تأثير چنين اقداماتي قرار نگرفت و در روز هفتم فوريه 1984 (روز پايان التيماتوم عراق) اقدام به اجراي يك تك شناسايي نمود؛در نتيجه، عراق حمله به شهرهاي ايران را آغاز كرد. ايران نيز به اين عمل واكنش نشان داد و دو طرف خيلي زود درگير آن چيزي شدند كه به "جنگ شهرها" معروف شد (پنج جنگ از اين نوع تا پايان جنگ به وقوع پيوست).

اين افزايش درگيريها نه فقط از اهداف اوليه عراق به دور بود، بلكه با افزايش تنشها، هدف آن براي جلوگيري از حمله‌هاي ايران، ناكام ماند. در 15 فوريه 1984، ايرانيها "حمله نهايي" خود را در بخش مركزي جبهه آغاز كردند.

اين حمله از دو مرحله تشكيل شده بود. در مرحله اول، والفجر 5 (15 تا 22 فوريه) و والفجر 6 (22 تا 24 فوريه) تصرف شهر مهم كوت‌العماره و قطع شاهراه بغداد ـ بصره مدنظر بود. نيروهاي ايران پس از دو هفته نبرد خونين موفق شدند برخي بلنديهاي استراتژيك را در 15 مايلي جاده بغداد ـ بصره تصرف كنند. آنها در 24 فوريه با پيشروي تا اين حد، مرحله دوم عمليات خود را با نام "عمليات خيبر" كه با يك رشته نفوذ در سمت بصره و تا 19 ماه مارس ادامه داشت آغاز كردند. تا چند وقت به نظر مي‌رسيد كه ايرانيها در حال شكستن خط مستحكم دفاعي عراق هستند. اين در حالي بود كه آنها موفق شدند از باتلاقهاي وسيع (عراقيها فكر مي‌كردند اين عمل غير ممكن است) گذشته و جزاير مجنون را كه در جبهه جنوبي و در 40 مايلي شمال بصره بود به تصرف در آوردند. البته آنها سرانجام با تلاشهاي سخت عراقي‌ها كه به صورتي وحشيانه از سلاحهاي شيميايي (گاز اعصاب و گاز خردل) استفاده كرده بودند كنترل شدند. ايرانيها به رغم تلاشهاي متوالي عراق در بيرون كردن آنها، موفق شدند اين جزاير را حفظ كنند.

دخالتهاي خارجي

تا كنون، ترس از پيروزي ايرانيها كه با افزايش تمايلات مذهبي در خاورميانه و دنياي اسلام برابر بود پشتيباني گسترده بين‌المللي را از عراق به‌دنبال داشت، لذا شركاي عراق حداكثر تلاش خود را به كار مي‌بستند تا اين كشور در جنگ شكست نخورد.

شوروي وفادارترين شريك عراق (شراكت مشكل آفرين) كه با اعلام بي‌‌طرفي و اعمال تحريم تسليحاتي به عراق به تهاجم اين كشور عليه ايران واكنش نشان داده بود، ارسال سلاح را به عراق در اواسط 1981 (زمانيكه كفه ترازوي جنگ به نفع ايران سنگيني مي‌كرد) از سرگرفت. در اواخر اين سال، مقادير قابل توجهي از سلاحهاي روسي از جمله 200 دستگاه تانك تي ـ 55 تي ـ 72 و موشكهاي زمين به هواي سام ـ 6 وارد عراق شد. يك سال بعد، متعاقب آغاز حمله بزرگ ايرانيها به عراق، سيل سلاحهاي روسي به عراق سرازير شد و مسكو حتي پيشنهاد كمك اقتصادي به بغداد را مطرح كرد. درعوض، صدام يك عفو عمومي درباره كمونيستها اعلام نمود و بسياري از آنان را از زندانها آزاد كرد.

در ژانويه 1983، شوروي و عراق يك قرارداد تسليحاتي به ارزش 2 ميليارد دلار منعقد نمودند كه بر طبق آن تانكهاي تي ـ 72 و تي ـ 62، جنگنده‌هاي ميگ 23 و ميگ 25 و موشكهاي زمين به زمين‌اسكاد ب و اس‌اس ـ 21 براي عراق تأمين مي‌شد. در سال 1987، شوروي مقادير قابل توجهي از سلاحهاي پيشرفته، از جمله 800 دستگاه تانك تي‌ ـ 72 و تعداد بسيار زيادي هواپيماي جنگنده و بمب‌افكن، مشخصا هواپيماهاي فوق مدرن ميگ 29 مجهز به جديدترين سيستمهاي راداري به كشور عراق تحويل داد.

فرانسه اصلي‌ترين ذي‌نفع در سردشدن موقتي روابط شوروي ـ عراق بوده است. فرانسه در حالي كه با نرمي با ايرانيها گفت‌وگو مي‌كرد، از آغاز جنگ با صراحت به دنبال محكم كردن جاي پاي خود در عراق بود و فشارهاي زيادي را در همراهي كردن با بغداد تحمل مي‌كرد تا نيازهاي روز‌افزون اعتبارات اقتصادي و سخت‌افزارهاي نظامي اين كشور را تأمين كند. فرانسه در دو سال اول جنگ،
6/5 ميليارد دلار سلاح، از جمله هواپيماهاي جنگنده، بال‌گرد، توپهاي خود‌كششي، موشك و تجهيزات الكترونيكي براي عراق ارسال كرد. فهم و درك اين سخاوتمندي چندان مشكل نيست؛ بدهي عراق به فرانسه دو برابر شد (از 15 ميليارد فرانك در سال 1981 تا 5 ميليارد دلار در 1986)، بقاي حكومت صدام نه تنها موجب مي‌شد بنيادگرايان اسلامي كنترل شوند، بلكه منافع اقتصادي سرشاري نيز در پي‌داشت.

مصر نيز از تأمين قطعات يدكي و مهمات سلاحهاي روسي عراق و فروش 250 دستگاه تانك تي.يو16 و تي.55 نيز بمب‌افكنهاي تي.ال ـ 28 بسيار خوشحال بود. اين سلاحها با خودروهاي سنگين و سبك نظامي اسپانيايي، نفربرهاي زرهي برزيلي، تجهيزات دريايي ايتاليايي و قطعات تانكهاي انگليسي (كه در ميدان از ايرانيها به غنيمت گرفته شده) از انگلستان تكميل مي‌شد.

حتي امريكا كه روابط ديپلماتيك خود راپس از جنگ شش روزه اعراب و اسراييل در 1967 با عراق قطع كرده بود از تدارك و پشتيباني تلاشهاي جنگي عراق نگران نبود، امريكا در فوريه 1982، عراق را از ليست كشورهاي حامي تروريست خارج نمود، بنابراين راه براي تقويت هر چه بيشتر روابط بازرگاني امريكا و عراق هموار شد. سه ماه بعد، زماني‌كه روحانيون در تهران در حال بحث بر سر اشغال عراق [اجراي سياست تنبيه متجاوز] بودند، الكساندر هيگ، وزير امور خارجه امريكا، با تحكم ايران را از توسعه جنگ بر حذر داشت‌.

تنها يك ماه پس از برقراري روابط ديپلماتيك در دسامبر 1984، سفارتخانه تازه راه‌اندازي شده امريكا در بغداد شروع به ارايه اطلاعات مورد نياز نظامي به نيروهاي مسلح عراق كرد. در همين زمان، واشنگتن تقريبا اعتبارات اعطايي مواد غذايي و تجهيزات كشاورزي خود به عراق را از 345 ميليون دلار در سال 1984 به 675 ميليون دلار در سال 1985 رساند، در اواخر سال 1987، عراق تعهد دريافت 1 ميليارد دلار اعتبار را براي سال 1988 از سوي امريكا دريافت كرد (بزرگ‌ترين اعتباري كه از سوي ايالات متحده به يك كشور در دنيا اعطا شده بود).

ايران در تضاد آشكار با اقدامات عراق، خود را با مشكلات فراوان لجستيكي مواجه مي‌ديد. تعليق كامل پشتيباني نظامي امريكا پس از انقلاب (شامل خارج كردن تمام مستشاران و تكنسينهاي امريكايي از ايران و توقف برنامه‌هاي آموزشي در امريكا) باعث شد ايران بدون يك منبع عمده سلاحهاي مدرن و فشار سنگين ناشي از صدمات وارد شده به توانمنديهاي لجستيكي نيروهاي مسلح، تنها بماند. براي مثال، اطلاعات مربوط به قطعات يدكي از روي سيستمهاي رايانه‌اي توسط مستشاران در زمان ترك ايران پاك شده بود و پيدا كردن دپوهاي قطعات يدكي براي نيروهاي نظامي ايران تقريبا غير ممكن شد.

ايران در مراحل اوليه جنگ مي‌توانست صرفا بر مقادير قابل توجه سلاح و مهماتي كه شاه براي اين كشور تهيه كرده بود (مقدار اين سلاحها و مهمات واقعا زياد بود) اتكا داشته باشد.

همچنان‌كه جنگ ادامه مي‌يافت، ذخيره‌هاي سلاح و مهمات به دليل اوراق كردن برخي تجهيزات براي تأمين قطعات ديگر سلاحها رو به اتمام گذارد. اين مسأله نتيجه مستقيم ناكامي در كسب و خريد قطعات يدكي بود.

البته ايران خوش‌شانس بود كه شبكه‌اي از تأمين كنندگان امكانات نظامي مشتاق بودند كه جنگ طولاني شود و يا آن‌كه مشتاق بودند حداكثر سود و فايده را از اين جنگ ببرند.

ليبي، سوريه و كره شمالي در ميان اين تأمين كنندگان بودند كه همگي تقريبا 500 دستگاه تانك (تي ـ 62، تي ـ 55)،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ قطعات توپخانه، سلاحهاي ضد هواپيما و موشكهاي ضد تانك به ايران ارسال داشتند. انگلستان قطعات يدكي تانكهاي چيفتن و ديگر خودروهاي زرهي را در سال 1985 از طريق هوا منتقل كرد. چين، تايوان، آرژانتين، آفريقاي جنوبي، پاكستان و سوييس نيز كمكهايي در زمينه سلاح، مهمات و قطعات يدكي ارايه دادند. اما به هر حال اين ملزومات تسليحاتي بسيار ناكافي بود. تنوع اين سلاحها بيانگر پيچيدگيهايي حتي براي ارتشهاي مدرني است كه در شرايط زمان صلح به فعاليت مي‌پردازند. ايران بهاي گزافي پرداخت تا متوجه شود كه اداره يك روند متنوع تأمين سلاح در زمان جنگ، بدون در اختيار داشتن يك منبع اصلي سلاح و مشاوره و پشتيباني تكنيكي خارجي مي‌تواند يك تجربه عبث و بيهوده باشد. به اين دليل، در حالي كه ايران با مشكلات فراوان براي حفظ سيستم اصلي جنگ افزاري خود تلاش مي‌كرد، عراق موفق شد سازمان رزم خود را افزايش داده و بهبود بخشد. از اين گذشته، مادامي كه جذب مقادير قابل توجهي از سلاحها، عراق را قادر ساخت تا نيروي زميني خود را توسعه بخشد، سازمان رزم ايران صرفا به شكلي ظاهري و صوري دو برابر شد (از 6 به 12 لشكر). تقويت عراق، مبيّن رشد واقعي در قابليتهاي عملياتي بود، در حالي كه توسعه نظامي ايران فقط و فقط نتيجه سازماندهي مجدد و تركيب‌بندي رزمي با افزايش تعداد لشكرهاي پياده به بهاي در اختيار نداشتن لشكرهاي زرهي و در واقع منحل نمودن اين لشكرها بود.

برتري سپاه پاسداران و تغيير نقش ارتش عملا به عنوان يك نيروي پياده، تأثير قاطعي بر روند جنگ داشت. ايران نه تنها در حفظ تفوق عددي 3 به 1 ناكام ماند، كه معمولا براي انجام يك حركت بزرگ، يك حداقل محسوب مي‌شود؛ بلكه از دستيابي به برتري موضعي به دليل تحرك بهتر عراق نيز ناتوان بود. بر خلاف اين سابقه، تعجبي نخواهد داشت اگر بدانيم كه نيروهاي كم سلاح ايران با نبود پشتيباني هوايي، توپخانه و زرهي كافي، سالها نتوانستند در سيستم دفاعي عراق نفوذ كنند.

بن‌بست دوباره

اعتماد به نفس روزافزون عراق كه محصول پشتيبانيهاي فزاينده بين‌المللي و تفوق تجهيزات بود به كسب ابتكار عمل در 28 ژانويه 1985 منجر شد و اولين حمله عمده از سال 1980 تا آن موقع را به ارمغان آورد. هر چند اين مسأله نه‌ تنها مانع از كسب آمادگي براي اجراي يكي ديگر از حملات بزرگ ايران نشده بلكه نگراني ايرانيها را نيز برنيانگيخت. در اين حمله كه در 11 مارس 1985 در سمت بصره اجرا شد، شاهد تغيير در استراتژي ايران بوديم.

اين تلاشها در مارس 1985 با حمله "عمليات بدر" به بار نشست‌. ايران با وارد آوردن تلفات سنگين به عراقيها (بر طبق گزارشها، 10 تا 12 هزار كشته در برابر 15 هزار كشته ايراني) موفق شد به مدت كوتاهي بزرگراه بغداد ـ بصره را در نزديكي مرز قطع كند، صدام از اين حركت سخت برآشفت و دستور استفاده گستره‌تر از سلاحهاي شيميايي و نيز حملات گسترده موشكي و هواپيما عليه 30 شهر ايراني از جمله تهران، تبريز، اصفهان و بوشهر را صادر كرد. در خصوص استفاده از سلاحهاي شيميايي لازم به ذكر است تا اين زمان (سال 1985) عراقيها به كارگيري از سلاحهاي شيميايي را توسعه بخشيده بودند و علاوه بر گاز خردل از عاملهاي شيميايي تابون و سيانيد نيز استفاده مي‌كردند. ايران نيز بلافاصله اقدام به مقابله به مثل كرد و به مدت دو هفته جنگ شهرها ادامه يافت.

هنگامي كه جنگ زميني رو به افول گذارد، توجه و تأكيد عمليات به ملاحظات استراتژيكي خود بازگشت. هر دو طرف جنگ حملات خود را به كشتي‌راني غير نظامي و اهداف استراتژيكي از جمله مراكز جمعيتي و مجتمع‌هاي صنعتي معطوف كردند. در اواسط ماه اوت 1985، وقتي‌كه عراق از متقاعد ساختن ايران نسبت به عدم ادامه جنگ دلسرد شد برگ برنده خود را به زمين زد؛ به اين معني كه از 15 ماه اوت تا اواخر دسامبر، تقريبا 60 حمله هوايي عليه مجتمع نفتي ايران در جزيره خارك اجرا كرد. اين حملات متراكم و فشرده موفقيت چنداني به دست نياورد، اما به نظر مي‌رسيد ايران را به اندازه كافي نگران كرده باشد. ايران با اذعان به اين حملات كه عملاً هيچ پاسخي هم در بر نداشت و احتمالا حاوي خسارات خيلي بيشتري نسبت به هر گونه اقدام جنگي عليه اين كشور بود؛ تلاش كرد تا با حملات هوايي فشرده به شهرهاي عراق اين كشور را از حمله به جزيره خارك بر حذر دارد. همچنين اين كشور در كمين كشتيهايي كه از تنگه هرمز مي‌گذشتند مي‌نشست تا از عدم حمل كالاهايي به مقصد عراق مطمئن شود و همزمان يك فراخوان به نسبت بزرگ را براي تدارك حمله گسترده بعدي اعلام نمود.

عمليات فاو، نقطه عطف

سرانجام عمليات والفجر 8 (عمليات فاو) در 9 فوريه 1986 به وقوع پيوست كه بزرگ‌ترين موفقيت ايران از زمان بيرون كردن نيروهاي عراقي از سرزمين خود بود. اين كشور موفق شد از چند نقطه خط دفاعي عراق را بشكند تا شبه جزيره فاو در جنوب شرقي عراق را تصرف و آن را به رغم پاتكهاي مكرر عراق حفظ كند.

اين عمليات كه در ستاد كل طرح‌ريزي شده بود از يك تك دو مرحله‌اي تشكيل شده بود كه نزديك به 100000 نفر نيرو (پنج لشكر منظم و 50000 نفر بسيجي و پاسدار[6]) در آن شركت داشتند. تلاش شمالي، كه يك تك انحرافي بود در سمت بصره به اجرا درآمد اما به سادگي دفع شد. دل‌مشغولي عراق در دفاع از بصره با مهارت مورد بهره‌برداري ايران واقع گشت تا يك اقدام بزرگ تاكتيكي غيرمنتظره براي تصرف فاو در كمتر از 24 ساعت به اجرا گذارده شود. عراقيها با بارش باران سيل‌‌آسا در شب قبل از آن در تنگنا قرار گرفته بودند و قدرت هوايي و توپخانه آنان نتوانست نفرات، خودروها و تجهيزات ايراني را كه از عرض اروندرود گذشته بودند، متوقف سازد.

وقتي عراقيها از عمق پيروزي ايرانيها مطلع شدند در 12 فوريه اقدام به اجراي يك پاتك سه مرحله‌اي كردند اما پس از يك هفته نبرد خونين به محاصره خود آنها انجاميد. صدام به ماهر عبدالرشيد كه يكي از خويشاوندان و بهترين فرماندهان نظامي خود بود دستور داد تا فرماندهي عمليات را بر عهده گيرد. ماهر عبدالرشيد با به ميدان فرستادن نيروهاي تازه نفس گارد جمهوري، نيروهاي خبره و بهترين افسران از جمله هاشم فخري (فرمانده سپاه سوم) و سعد توما عباس، در 24 فوريه عملياتي را آغاز كرد. معهذا، به رغم برتري قدرت آتش و به‌كارگيري سلاحهاي شيميايي، نيروهاي عراقي از بازپس‌گيري فاو عاجز بودند و نزديك به 10 هزار نيروي عراقي و 30 هزار نيروي ايراني در دو هفته نبرد خونين كشته شدند.

چهار سال بعد، صدام در ديدار با خانم آپريل گلاسپي[7] سفير امريكا در بغداد و اندكي قبل از اشغال كويت، از شكست خفت‌بار خود در فاو با عنوان دست‌آورد درخشان ياد كرد: «شما ملتي هستيد كه نمي‌توانيد در يك نبرد 10000 نفر از نيروهاي خود را از دست بدهيد». وي اين جمله را با غرور و افتخار عنوان داشت. معهذا، وضعيت صدام در فوريه ـ مارس 1986 بسيار نااميد كننده به نظر مي‌رسيد. نيروهاي ايراني با بي‌اعتنايي به پاتك‌هاي عراقي حركت خود را به سمت ام‌القصر ادامه دادند. چنانچه اين حملات بعدي موفق مي‌شد، ايران مي‌توانست عراق را از خليج‌فارس محروم سازد و در مرز كويت مستقر شود. همان‌گونه كه پيش‌بيني مي‌شد، حملات ايرانيها كنترل شد. با اين حال، سقوط فاو زلزله‌اي بود كه امواج آن سراسر خليج‌فارس و دنياي عرب را فراگرفت؛ به طوري كه وزيران امور خارجه عربستان و كويت از سوريه كه نزديك‌ترين متحد ايران به شمار مي‌رفت خواستند تلاشهاي خود را براي متوقف كردن جنگ به كار برد. نگراني كشورهاي حوزه خليج‌فارس با اجراي يك حمله بزرگ ديگر در كردستان عراق بيشتر شد. در اين حمله زمينهاي زيادي در كردستان عراق توسط ايران آزاد شد. و نيروهاي ايراني تا چند مايلي سليمانيه پيشروي كردند.

چنانچه انتظار مي‌رفت صدام در اين شرايط از دستيابي به موفقيت قطعي نااميد بود. عراق در اواسط ماه مه 1986 در يك عمليات عمومي در مقياس وسيع، شهر مهران را در جبهه مركزي با استفاده از سلاح شيميايي تصرف نمود و پيشنهاد نمود اين شهر با شهر فاو معاوضه شود. اين پيشنهاد مورد قبول واقع نشد و ايرانيها در اوايل ماه جولاي شهر مهران را بازپس گرفتند. به نظر مي‌رسد اين موفقيت باعث احياي اعتماد به نفس ايران شد و به تبع آن رهبران ايران عزم خود را براي وارد كردن «ضربه نهايي» به رژيم عراق تكرار كردند.

صدام با نگراني از دفع يك حمله بزرگ ديگر، در سوم ماه اوت 1986 تقاضاي نااميدانه‌اي براي دستيابي به صلح در يك نامه سرگشاده به رهبر ايرانيها مطرح ساخت. با اين نامه تمام آبروي صدام براي رهبري دنياي عرب و خليج‌فارس از بين رفت. جداي از عبارت گنگ و نامفهوم مبني بر همكاري ايران ـ عراق در ثبات خليج‌فارس؛ شرايط صدام براي صلح بر امنيت رژيم خود متمركز بود، با اين عبارت كه هر دو طرف حق انتخاب حكومت را به رسميت بشناسد. وقتي تهران مانند هميشه سرسخت و انعطاف‌ناپذير باقي ماند و خواستار سرنگوني رژيم صدام شد؛ وي اين‌گونه نتيجه‌گيري كرد كه تنها اميد او براي متقاعد ساختن مقامات ايراني در متوقف نمودن تلاشهاي خود براي سرنگوني رژيم او، سخت‌كردن شرايط زندگي رأي دهندگان و مردم ايران است. بر اين اساس، عملياتهاي وحشيانه و بي‌سابقه هوايي عليه اهداف استراتژيكي از جمله صنايع نفتي استراتژيكي جزيره خارك، مراكز مهم جمعيتي تهران، اصفهان و كرمانشاه از سوي عراق انجام گرفت. در روز 12 ماه اوت 1986 هواپيماي عراقي اولين حمله موفقيت‌آميز خود را بر پايانه نفتي در جزاير سيري (240 كيلومتري) شمال تنگه هرمز اجرا كردند كه به اين وسيله به تهران اعلام كردند كه هيچ يك از اهداف استراتژيكي دور از دسترس عملياتي عراق قرار ندارد.

جنگ نفت‌كشها

عراق همچنين حملات خود را بر كشتيهاي غيرنظامي، به ويژه تانكرهاي نفتكش كه به مقصد ايران حركت مي‌كردند و يا از اين كشور خارج مي‌شدند متمركز كرد. جنگ به اصطلاح جنگ نفتكشها[8] در اوايل سال 1984 با هدف شكست بن‌بست جنگ در ميادين نبرد و كشاندن آن به حوزه‌هاي احتمالي ديگر از سوي صدام آغاز شد. البته هر دو طرف حملاتي را از اولين روزهاي جنگ عليه كشتيهاي بازرگاني يكديگر اجرا كرده بودند؛ از سپتامبر 1980 در حدود 37 حمله و ايرانيها 17 حمله را اجرا كردند.

جنگ نفتكش‌ها نه تنها از نظر دامنه، بلكه از نظر منطق استراتژيكي خود با حملات قبلي به كشتيها متفاوت بود. بر خلاف حملات اوليه عراق به كشتيهاي غيرنظامي ايران و با هدف متقاعد كردن اين كشور براي دست كشيدن از جنگ انجام مي‌گرفت، جنگ نفتكشها براي درگير كردن ديگر كشورها، به ويژه كشورهاي غربي در جنگ اجرا مي‌شد؛ فقط با اين اميد كه آنها به پشتيباني از صدام برخيزند و يا در تدارك صلح فعال شوند. به نظر مي‌رسد، اين عقيده بود كه باعث شدت بخشيدن به حملات شد و ايران را تحريك كرد تا اقدامات شديدي، از جمله امكان انسداد تنگه هرمز در دهانه خليج‌فارس را اعلام دارد كه در صورت عملي شدن آن گزينه ديگري غير از دخالت، براي مصرف كنندگان نفت باقي نمي‌ماند.

اين انتظارات و توقعات، به ظاهر بر دلايل منطقي متكي بود. روحانيون به طور مداوم هشدار دادند كه «اگر قرار باشد نفت ايران صادر نشود، هيچ كشور ديگري نمي‌تواند از خليج‌فارس نفت صادر كند». به نظر مي‌رسد جواب و واكنش غربي‌ها به تهديدات ايران نيز فرضيه‌هاي عراقيها را به اثبات مي‌رساند. براي مثال، امريكا به ايران در خصوص اتخاذ يك چنين اقداماتي هشدار داد و عزم خود را مبني بر باز نگه داشتن خليج‌فارس بر روي كشتيهاي بين‌المللي اعلام نمود. در اين زمينه، امريكا حتي يك گروه رزمي (متشكل از سه كشتي جنگي همراه با 2000 تفنگدار دريايي) در روز 13 اكتبر 1983 به اقيانوس هند اعزام نمود.

بر خلاف چنين زمينه‌اي اما عراق در اواخر ماه نوامبر 1984 كشتيهاي تجاري را از حضور در منطقه جنگي شمال خليج‌فارس  برحذر داشت و در روز 29 ژانويه 1984 اين تهديد را نسبت به همه كشتيهايي كه اطراف جزيره خارك (اصلي‌ترين پالايشگاه نفتي ايران) مشاهده مي‌شوند تعميم داد. حملات عراقيها در فوريه 1984 بر نفتكشهايي كه به سمت جزيره خارك نزديك و يا از آن دور مي‌شدند افزايش يافت تا اين‌كه در هر ماه به طور ميانگين شاهد چهار حمله بوديم.

پاسخ ايران به اين تحركات كه به منظور افزايش شدت جنگ انجام مي‌گرفت آنچنان طبق انتظارات صدام نبود. ايران با درك منطق نهفته در استراتژي عراق، نه تنها هيچ اقدامي براي بستن تنگه هرمز انجام نداد، بلكه كوشيد واكنشهاي خود را در پايين‌ترين سطح نگه دارد و از اعلام عمومي حمله به كشتيهاي غيرنظامي اجتناب ورزيد. ايران به اين دليل كه خود اولين كشوري خواهد بود كه از اين واقعه صدمه مي‌بيند؛ عدم تمايل خود را براي بستن تنگه تكرار كرد. حملات دريايي ايران اساسا به كشتيهايي كه با پرچم عربستان و كويت حركت مي‌كردند انجام مي‌شد به اين اميد كه اين دو كشور (وفادارترين حاميان اقتصادي عراق) براي خاتمه اين حملات به رژيم عراق فشار اقتصادي وارد سازند. وقتي هواپيماهاي F-15 عربستان در روز 5 ژوئن جت ايراني را سرنگون كردند، اعتراض ايرانيها به شدت خاموش شد.

احتياط ايران براي دلسرد كردن صدام باعث شد قدرتهاي غربي كنار بمانند. اگرچه نقطه اوج جنگ نفتكشها باعث افزايش نگراني امريكاييها و به تبع آن به تدوين طرحهاي اضطراري براي خليج‌فارس منجر شد (كه البته اقدامات قابل لمسي را در پي نداشت) اما تنها در اواخر سال 1986 و پس از تشديد حملات هوايي و موشكي عراق به اهداف اقتصادي و كشتيهاي تجاري بود كه ايران احتياط خود را به كناري نهاد و در واكنش به تشديد جنگ نفتكشها توسط عراق، كويت را به حدي تهديد كرد كه اين كشور به دو ابرقدرت متوسل شد و تقاضاي حفاظت از نفتكشهاي خود را توسط آنان مطرح نمود. امريكا در مارس 1987 تمايل خود را براي اسكورت 11 فروند نفتكش كويتي در خليج‌فارس به اطلاع دولت كويت رساند به اين شرط كه اين كشتيها با پرچم امريكا تردد كنند. يك ماه بعد، كويت سه فروند كشتي را نيز از اتحاد جماهير شوروي سابق كرايه كرد و تحت پرچم آن كشور در خليج‌فارس حركت داد. ايران در پايان سال 1987 با ناوگاني عظيم از تقريبا 50 فروند كشتي جنگي چند مليتي مواجه بود.

تغيير كامل وضعيت و شرايط

عراق كه از ترس گوشمالي تهران تحت حمايت كشورهاي غربي قرار گرفته بود تنها تحت مصونيت و حمايت عملي كشورهاي غربي مي‌توانست حملات خود را بر كشتيهاي مربوط به ايران و زيرساختهاي نفتي شدت بخشد. اين اقدام عراق با اين اميد كه ايرانيها دير يا زود بهانه را به دست غربيها مي‌دهند تا قدرت او را مهار كنند؛ صورت مي‌گرفت. اگرچه ثابت شد كه اين ارزيابي يك سوء تعبير است (زيرا تهران تمام تلاش خود را عملي كرد تا منافع خود را در عدم حمله به كشتيهاي تجاري نشان دهد). از طرفي فشار عراق اقتصاد ايران را دچار خسارت و فرسودگي نمود و اين در حالي بود كه حضور چند مليتي در خليج‌فارس احساس انزوا و نااميدي را در رهبران ايران شدت بخشيد.

در اين اثنا، ايران پيشروي در ميدان نبرد را غيرممكن مي‌ديد، زيرا روابط ميان پاسداران و ارتش يك بار ديگر وخيم شده بود. سپاه پاسداران به عنوان حافظ نظام وظايف سياسي، ديني و شهري برعهده داشت و نسبت به ارتش ارجح بود كه در سال 1986 نيرو قابل ملاحظه 350000 نفري در اختيار داشت كه از اين نظر، هم استعداد ارتش بود، اما مقامات رسمي آنها را ترجيح مي‌دادند. در سپتامبر 1985، آمادگي براي تشكيل نيروي هوايي و دريايي سپاه در پي دستور اكيد [امام] خميني شدت يافت. همچنين در همان سال پاسداران اقدام به فراگيري آموزشهاي عالي توپخانه كردند و به اين منظور سپاه ويژه‌اي تشكيل دادند. ارتش به هر حال از اين وقايع و دست‌اندازي‌هاي سپاه به حوزه‌هاي عملياتي خشنود نبود.

در 24 دسامبر 1986، يك حمله بزرگ در سمت بصره اجرا شد. عمليات كربلاي چهار با طرح‌ريزي و اجراي مستقيم هاشمي رفسنجاني و علي‌رغم مخالفت فرماندهان نظامي به منظور در هم شكستن نيروهاي عراقي در شب اجرا شد. قرار نبود كه اين‌گونه شود عراقيها با به حداكثر رساندن قدرت آتش، مواضع خود را حفظ كردند و در حدود 10000 نفر از نيروهاي ايراني در عرض سه روز كشته شدند. به رغم اين شكست خونين، اشتياق ايرانيها فرو ننشست و در ژانويه 1987 يك حمله ديگر در همين ناحيه از جبهه به اجرا گذارده شد. «عمليات كربلاي پنج» حمله‌اي جديد بود كه نيروها با موفقيت از اروندرود گذشتند و برخي مناطق را تصرف كردند، اما اين عمليات نيز در شكافتن خط پدافندي عراقيها ناكام ماند.

به هر حال تا اين زمان، عملكرد زرهي عراقيها به طرز چشمگيري به اثبات رسيده بود. صدام پس از رشته عقب‌نشينيهاي ذلت‌بار در سال 1986، براي اولين و آخرين دفعه در حرفه خود با موضوعي به نام تمرد و نافرماني عمومي مواجه شد. فرماندهان نظامي عراق با توجه به حضور نظاميان ايران در نزديك دروازه‌هاي بصره، صدام را مجبور كردند براي كسب پيروزي خود را كنار بكشد. البته از خوش‌شانسي صدام، فرماندهان خواستار سرنگوني و يا تصاحب قدرت سياسي صدام نبودند. تمام آن چيزي كه آنها مي‌خواستند آزادي عمل حرفه‌اي براي اداره جنگ بر اساس تشخيصهاي خود و با حداقل دخالتهاي مقامات سياسي بود.

شايد روشن‌ترين نمونه اين درخواست‌ها و اعتراض‌ها را بتوان در حكايت تكراري درگيري صدام و ژنرال ماهر عبدالرشيد در زمستان 1986 عنوان نمود. بر اساس گزارشها، ماهر عبدالرشيد دستوري دريافت داشت كه بر اساس آن  براي ارايه گزارش از شكست خود در بيرون راندن ايرانيها از شبه جزيره فاو و مصاحبه بي‌پرده او از وارد آمدن تلفات زياد به نيروهاي عراقي؛ به بغداد فرا خوانده شده بود. افسران و فرماندهان زير دست او با اطلاع از معناي اين دستور، به صدام هشداري به اين مضمون دادند كه در صورت وقوع اتفاقي براي فرمانده خود، از ادامه جنگ خودداري خواهند كرد. ماهر عبدالرشيد در لحظه ورود به قصر رياست جمهوري با چهره شاد صدام مواجه شد كه به او مدال داد. البته صدام كينه خود را به وقت بهتري موكول كرده بود.

اراده و عزم قابل انتظار افسران و فرماندهان در ايستادگي در برابر صدام، عراق را از فاجعه نجات داد. صدام كه ميان پتك و سندان گير كرده بود به خواسته‌هاي فرماندهان خود تن در داد و در نتيجه، جنگ شاهد يك تغيير و چرخش مثبت بود. در اوايل سال 1987، ارتش عراق آخرين حمله بزرگ ايرانيها را دفع كرد و سال بعد به فاز آفند وارد شد.

عراق در تمام اين عملياتها از سلاحهاي شيميايي به طرز گسترده‌اي استفاده كرد. اين عمل (جدا از عزم صدام مبني بر بيرون راندن ايرانيها از سرزمين عراق به هر بهايي) مبين برخورد سهل‌انگارانه فرماندهان نسبت به اين سبك و روش عملياتي بود. به رغم نبود خويشتنداري معنوي و عدم احترام به قواعد بين‌المللي، دل مشغولي و نگراني صدام مبني بر بقاي سياسي، باعث مي‌شد يك عامل بسيار قوي مبتني بر برخي محدوديتها به اعمال وي تزريق شود كه ژنرالها و فرماندهان عراقي كاملا ‌از اين امر مستثنا بودند. سلاح شيميايي براي آنها فقط يك سلاح بود كه استفاده از آن فقط و فقط به شرايط و ارزشهاي نظامي بستگي داشت. همان‌گونه كه ماهر عبدالرشيد گفت: «چنانچه شما يك سم و حشره‌كش به من بدهيد تا آن را روي حشرات بريزم و آنها را مجبور كنم از آن تنفس كرده و نابود شوند، من اين كار را مي‌كنم».

هيچ كس معناي اين حرف را بهتر از كردهاي عراق نمي‌داند. آنها در سالهاي 1987 و 1988 در معرض يك درگيري وحشيانه و تنبيهي قرار گرفتند كه در آن مقادير معتنابهي از عاملهاي شيميايي، از جمله گاز خردل، سيانيد و گاز اعصاب عليه مركز غيرنظامي بي‌دفاع استفاده شده بود. اولين حمله از اين نوع، در سال 1987 گزارش شد كه 20 روستاي كردنشين براي عدم همراهي و كمك به نيروهاي پيشرو ايراني مورد هجوم شيميايي قرار گرفتند. يك ماه بعد، چندين روستاي كردنشين در ايران مورد هجوم شيميايي قرارگرفتند كه در حدود 100 كشته و 2000 مجروح در پي داشت. هولناك‌ترين حمله در ماه مارس 1988 انجام گرفت و اين وقتي بود كه پيشروي ترس برانگيز ايرانيها نيروهاي عراقي را مجبور كرد تا در يك مقياس بي‌سابقه عليه شهر كردنشين حلبچه از سلاح شيميايي استفاده كنند. با تشكيل ابر ضخيمي از گازهاي شيميايي كه آسمان را پر كرده بود، خبرنگاران تلويزيوني با سرعت توسط ايرانيها به منطقه منتقل شدند و در آنجا بود كه دنيا يك قتل عام عمومي را مشاهده نمود(اين عاملهاي شيميايي از هواپيما پرتاب شده بودند). پنج هزار، مرد و زن، بچه و خردسال در اين روز كشته و تقريبا 10000 نفر نيز مصدوم شدند.

ايرانيها براي مقابله با حملات شيميايي اندكي بهتر تجهيز شده بودند. زرادخانه سلاحهاي شيمايي ايران كاملاً ‌متفاوت از زرادخانه عراقيها بود، ذخيره ساز و برگ حفاظتي آنها ناكافي بود و بسياري از آنها حتي ابتدايي‌ترين روشهاي احتياطي (تراشيدن ريش در هنگام استفاده از ماسك) را اعمال نمي‌كردند. قدرتمندترين سلاح آنها در برابر جنگ شيميايي عراقيها، عبارت بود از، تبليغات (سياسي) پس از حملات شيميايي. با اين حال، آنها حتي در اين مورد نيز به خوبي تغذيه نمي‌شدند. در اين زمان، صدام بهترين فرد براي غربي‌ها (و در مرتبه بعدي براي اتحاد جماهير شوروي) بود، او بهترين مانع در برابر گسترش بنيادگرايي اسلامي محسوب مي‌شد. در نتيجه، جدا از برخي سرزنشهاي ملايم (مشخصا پس از حمله حلبچه)، دول غربي با تعمد در پي ناديده انگاشتن تخلفات شيميايي عراق بودند.

اين كناره‌گيري دول غربي در بهار سال 1988، با اين حقيقت بيشتر تقويت شد كه براي اولين مرتبه پس از هشت سال جنگ نشانه‌هاي پايان جنگ ديده مي‌شد و قدرتهاي غربي (علاوه بر شوروي) نمي‌خواستند كاري كنند كه وقفه و اختلالي در اين مسئله پديد آيد. به نظر مي‌رسيد در عملياتهاي ايران ديگر رمق و تواني ديده نمي‌شود. پس از اواسط سال 1982 زماني كه ايرانيها سرزميني براي بازپس‌گيري نداشتند و فقط در سرزمين عراق مي‌جنگيدند حس وفاداري به هدف به تدريج در ميان آنها از بين رفته بود. به هم خوردگيها و جابه‌جاييهاي اقتصادي كه گاه و بي‌گاه به دليل جنگ روي مي‌داد باعث نگرانيهاي زيادي شد، همزمان كمبود كالاهاي ضروري شدت يافت و بازار سياه رونق گرفت. تلفات انساني نيز باعث خستگي جنگي شديدي شد.

صدام با مشاهدة كورسويي براي اولين مرتبه از شروع جنگ در اواخر ماه فوريه سال 1988 دستور پنجمين و وحشيانه‌ترين جنگ شهري را صادر كرد. در خلال دو ماه بعد، بيش از 200 موشك زمين به زمين پرتاب و تعداد بي‌شماري حملات هوايي به مراكز جمعيتي ايران اجرا شد. خطرات تشديد اين نوع جنگ براي عراق ناچيز بود، زيرا ايران به دليل نبود داوطلب براي جنگ در موضعي نبود كه بتواند جنگ زميني را به شدت سابق ادامه دهد و از آنجا كه از استراتژي پويايي برخوردار نبود، توان ادامه و گسترش جنگ را در عمق خاك عراق از دست داده بود. تمام كاري كه تهران مي‌توانست انجام دهد، حمله به كشتيهاي مربوط به عراق بود،كه آن نيز مستلزم پذيرش خطر رويارويي مستقيم با امريكا بود كه ايران با نگراني از آن اجتناب مي‌كرد.

بنابراين، پنجمين جنگ شهري به عاملي تبديل شد كه روحيه آنان را از بين برد. اين مسير تا فروپاشي روحيه جنگي نظاميان فاصله چنداني نداشت. در اواسط ماه آوريل 1988، عراق پس از تقريبا شش سال حضور در مواضع پدافندي به موضع آفندي حركت كرد و در عرض 48 ساعت نبرد خونين شبه جزيره فاو را بازپس گرفت. سقوط فاو دوسال قبل باعث شد هيمنة بغداد در جريان جنگ تضعيف شود. باز پس‌گيري فاو يك پيروزي درخشان رواني و نشانه‌اي در تغيير نهايي فرصتها در جنگ محسوب مي‌شد. اين عمليات خيلي زود با يك رشته پيروزيهاي نظامي همراه گشت؛ در پايان ماه مه، عراق ايرانيها را از شلمچه (شرق بصره) و در ادامه همان ماه از جزاير مجنون بيرون كرد (اين جزاير در سال 1985 به تصرف در آمده بود). در روز 13 ماه جولاي، عراق تهديد كرد چنانچه ايران بلافاصله نيروهاي خود را از كردستان عراق خارج نسازد، جنوب ايران را به اشغال خود در خواهد آورد. و در حالي كه ايران در همان روز از اين تعميم مطابقت كرد، معهذا عراق نوار باريكي از سرزمين ايران را در جبهه مركزي (قبلا در سال 1982 به تصرف عراق در آمده بود)، به اشغال خود در آورد.

اين عقب‌نشيني‌ها با مشكلات بسيار زياد ايران در خليج‌فارس (افزايش حضور نيروهاي دريايي امريكا و ديگر قدرتهاي غربي) همراه شد. درگيري مستقيم امريكا براي بيشتر مدت جنگ در كمال تعجب بسيار اندك بود. اين كشور خود را به عنوان حامي سياسي و نظامي محدود كشورهاي خليج‌فارس و عراق نشان داده بود. امريكا از 1984 به بعد به دنبال وادار كردن ايران به پذيرش صلح بود و اين كار را با مسدود كردن منابع تهيه سلاح انجام مي‌داد اما از 1985 تا 1986 از اين استراتژي تخطي كرده و پنهاني اقدام به فروش سلاح در ازاي آزادي گروگانهاي امريكايي در لبنان نمود. آشكار شدن اين وقايع (با نام ايران گيت) امريكا را مجبور ساخت تا تلاشهاي زيادي براي مهار و كنترل جنگ به عمل آورد. در حالي كه تغيير آشكار اين روند بدون ترديد به قبول تحت پرچم بردن و حفاظت از 11 فروند كشتي كويتي انجاميد، تلاشهاي امريكا براي اتمام جنگ از طريق مجاري ديپلماتيك به مهندسي در تصويب قطعنامه 598 در ماه جولاي 1987 و هماهنگ‌سازي براي صدور قطعنامه به اصطلاح بعدي مبني بر اعمال تحريمهاي تسليحاتي بر ايران به دليل عدم پذيرش قطعنامه 598 منجر شد.

از نقطه نظر ايران ورود امريكا به خليج‌فارس در تابستان 1987 «حداكثر هشدار» محسوب شد. اين حضور براي تهران به منزله يك دشمن همه كاره تلقي مي‌شد كه تهديد مي‌كرد در جنگ نفت‌كشها دستهاي او را خواهد بست و دستهاي عراق را براي حمله به كشتيهايي به مقصد ايران باز خواهد گذاشت. بدين ترتيب، ايران با توجه به اين نمايش قدرت از سوي امريكا به دنبال عدم مواجهه مستقيم با امريكا بود و نشان مي‌داد منافع او در عدم شدت يافتن درگيري است و در حقيقت، به جز معدود مواردي (مثلا در سپتامبر ـ اكتبر 1987)، درگيري مستقيمي ميان دو كشور تا 18 آوريل 1988 رخ نداد. اين درگيري پس از گير كردن يك ناوچة امريكايي به دليل برخورد با يك مين زيرآبي، نمي‌توانست در آن زمان نامناسب براي ايران خوشايند باشد، زيرا اين واقعه با شكست و خروج نيروهاي ايراني از فاو مصادف شده بود و شبهه كمك امريكا به عراق را بر مي‌انگيخت. مقابله به مثل و متعاقب آن از بين رفتن بخش كوچكي از نيروي دريايي ايرانيها، نتيجه اين تلاش بود؛ شش شناور از جمله دو ناوچه.

از اين رو، زمينه براي تغيير سياستها مهيا شد. در اوايل ماه ژوئن، رئيس مجلس، هاشمي رفسنجاني، به سمت فرمانده نيروهاي مسلح منصوب شد. اين حركت در ايران به عنوان مقدمه و سرآغاز خاتمه جنگ تلقي مي‌شد كه در حقيقت با تلاش روحانيون براي متقاعد ساختن [امام] خميني براي متاركه جنگ همراه شد. آنها در تلاشهاي خود براي متقاعد كردن آيت‌الله خميني استدلال كردند كه نه تنها عراق دشمن آنهاست، بلكه ائتلاف جهاني به سركردگي شيطان بزرگ (امريكا) تشنه خون آنهاست. بدين ترتيب، هرگونه ادامه يافتن و طولاني كردن جنگ از منظر شرايط اقتصادي و اجتماعي در ايران مي‌توانست بازي تجاوزگران باشد و باعث به خطر افتادن دست‌آوردهاي عظيم انقلاب اسلامي تلقي مي‌شد. چه چيزي براي نشان دادن سنگدلي و بي‌رحمي امپرياليست بهتر از ساقط كردن هواپيماي مسافربري ايران در سوم ماه جولاي توسط نيروي دريايي امريكا بود كه در آن واقعه 290 نفر مسافر كشته شدند؟

واقعه اسف‌بار سقوط هواپيما به وسيله‌اي تبديل شد تا ايران انعطاف به خرج دهد. در اواسط ماه جولاي، جلسه‌اي از رهبران ايران به نظارت احمد خميني پسر بزرگ آيت‌الله برگزار گرديد. توصيه نهايي اين جلسه قبول آتش‌بس فوري بود. پس از يكسال در 17 جولاي 1988، رئيس جمهور، [آيت‌الله] خامنه‌اي در نامه‌اي به دبيركل سازمان ملل، خاوير پرز دكوئيار آتش‌بس را به طور رسمي پذيرفت. «ما به طور رسمي اعلام مي‌كنيم، جمهوري اسلامي ايران به دليل اهميت جان انسانها و استقرار عدالت و صلح و امنيت منطقه‌اي و بين‌المللي قطعنامة 598 سازمان ملل را مي‌پذيرد».

[1] Operation Jerusalem Way.

[2] hyman Wave.

[3]  شركت نيروهاي داوطلب در جنگ و سازماندهي آنها در درون سازمان بسيج و به كارگيري تاكتيك و استراتژي جديد براي حمله به مواضع دشمن بر خلاف روشهاي مرسوم كلاسيك بود، لذا از سوي تحليل‌گران به عنوان موج انساني تعريف شد.

[4]  عراقيها تا قبل از فتح خرمشهر هيچگاه مواضع خود را تعديل نكردند و همواره بر تقدم آتش بر عقب‌نشيني تاكيد مي‌كردند. پذيرش اين موضوع از سوي ايران به معناي به رسميت شناختن حضور نيروهاي اشغالگر در مواضع اشغال شده بود،

[5] صدام پس از شكست نظامي بخشي از مناطق اشغالي را تخليه كرد و نزديك به 2500 كيلومتر از مناطق استراتژيك شامل ارتفاعات و نفت شهر را همچنان در اشغال خود نگه داشت و در بيانيه اعلام عقب‌نشيني مواضعي را اتخاذ كرد كه نه تنها اعتماد برانگيز نبود، بلكه نگرانيهاي جديدي را براي ايران ايجاد كرد.

[6] مشخص نيست منظور نويسنده از ستاد كل چيست. عمليات والفجر 8 با هدف تصرف منطقه فاو از سوي سپاه پاسداران طراحي شد.

[7] April Glaspie.

[8] Tanker War.

لینک کوتاه :
کد خبر : 1254

نوشتن دیدگاه

Security code تصویر امنیتی جدید

ارسال
  • مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
  • آدرس دفتر مرکزی:تهران – خیابان شریعتی - خیابان شهید دستگردی(ظفر) - بعد از تقاطع شهید تبریزیان - پلاک77
  • تلفن تماس روابط عمومی:

02122909525-30 داخلی 245