سیاست خارجی در مقام مهمترین نمود رفتار بینالمللی دولتها در دوران حاکمیت وستفالیائی، همواره عرصه تعامل میان نظریه و عمل بوده است. چرا که مدرنیته با ایجاد نوعی دوگانگی بنیادی میان فاعل شناسایی (سوبژه) و موضوع شناسایی (ابژه)، زمینه را برای چیرگی اندیشه بشری (سوبژه) بر طبیعت (ابژه) و جدایی نظر از عمل فراهم آورده است. در این راستا ارزشهای پژوهشگر سیاست خارجی در انتخاب نظریه مورد علاقه و سپس تلاش در تعمیم آن به تبیین دورههای سیاست خارجی مؤثر واقع میگردد، که این امر در تحلیل سیاست خارجی مطلوب به نظر نمیرسد.
در این مقاله بر آنم که تئوریهای روابط بینالملل میتوانند دورههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را تبیین نمایند؟ به همین جهت در ادامه با دورهبندی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای دولتهای حاکم از ابتدای انقلاب تاکنون، در ابتدا به بررسی مهمترین رویدادهای بوقوع پیوسته در هر دوره و گفتمان حاکم در آن دوره میپردازم، سپس نقاط قوت و ضعف تئوریهای روابط بینالملل (آرمانگرایی، واقعگرایی و سازهانگاری) را در رابطه با آن دوره تحلیل مینمایم.