تأثير عوامل ژئوپليتيك در راهبردهای دفاعي ايران در برابر عراق* (قبل از انقلاب)
دکتر غلامعلی رشید
مقدمه
عوامل ژئوپليتيك در طراحيهاي دفاعي ايران نسبت به عراق با كاركردهاي متفاوتي نقشآفريني كردهاند و بر راهبردهاي دفاعي ايران نسبت به عراق تأثيرات متفاوت داشتهاند. این عوامل به دو دسته تقسیم می شود:
- عواملي كه بر راهبردهاي دفاعي ايران تأثير مثبت داشته و آن را تقويت كردهاند عبارت است از: موقعيت جغرافيايي، ظرفيتهاي كمي و كيفي جمعيت، نهادهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي، پيوستگي و تجانس فرهنگي، دين و مذهب، ويژگيهاي نظام ج.ا.ا و شرايط جغرافياي طبيعي مانند توپوگرافي غرب.
- عواملي كه بر راهبردهاي دفاعي ايران تأثير منفي داشته و موجب تضعيف آن شدهاند از این قرار است: اقليتهاي قومي و مذهبي، اختلافات ارضي و مرزي، عوامل ساختاري در بخش دفاع (ساختار سلسلهمراتبي طولاني و بوروكراتيك در بخش دفاعي)، شكاف ميان دو بخش سياسي و دفاعي كشور.
همچنین فرصتهاي ژئوپلیتیکی که براي طراحي راهبردهاي دفاعي مناسب در اختيار ايران قرار داشته شامل موارد زیر است: شيعيان عراق، تنگناهاي جغرافيايي عراق (دريايي)، محدوديت سرزميني عراق، ضعف آرمان سياسي دولت عراق، نزديكي جغرافيايي مهمترين مراكز جمعيتي، اقتصادي و نقاط استراتژيك عراق به مرزهاي ايران.
با توجه به نقش متفاوت عوامل ژئوپليتيك به عنوان مؤلفههاي پايدار و تأثير گذار در مناسبات دو كشور ایران و عراق به ويژه در طرحهاي دفاعي ايران نسبت به عراق، در این نوشتار تأثیر این عوامل قبل از انقلاب بررسي خواهد شد.
فرض بر اين است كه طراحي دفاعي در برابر يك كشور بر اين پايه صورت ميگيرد كه كشور مورد نظر را تهديد فرض كرده و سپس براي مقابله با اين كشور، استراتژي طراحي و تدوين گردد.[1] بسياري از مسئولين و صاحب نظران بر اين باور هستند كه استراتژي دفاعي ايران در برابر عراق بر پايه انطباق منافع حكومت ايران با آمريكا و از سوي مستشاران آمريكايي تهيه و تدوين شده است و بر مبناي منافع دولت ـ ملت و متأثر از عوامل ژئوپليتيك نبوده است. دكتر چگيني ميگويد: «اساساً فرماندهان عالي ارتش با تفكر و طرحريزيهاي استراتژيك بيگانه بودند. در عين حال ما داراي استراتژي بوديم ولي اين استراتژي محصول تحولات اواخر دهه 1960 است كه با خروج انگليس از منطقه و جايگزيني آمريكا آغاز شد (همان). ايشان تأكيد ميكند: «مطمئن هستم كه طرحهاي عملياتي با مشاورت مستشاران صورت ميگرفت. در قبل از انقلاب، رئيس گروه مستشاري هر ماه شرف ياب ميشد و بايد از وضعيت ارتش گزارش ميداد.» (همان). امير جلالي فرمانده پيشين هوانيروز و وزير دفاع وقت نيز ميگويد: «بر اساس اسناد و مدارك معلوم شده است، صاحب اصلي ايران، آمريكا بوده يا بهتر بگويم سياستگزار مسائل مختلف ايران به ويژه در امور دفاعي، آمريكا بوده است.»[2]
همچنين فرمانده پيشين سپاه سردار رضايي ضمن تأكيد بر اين كه «ايران تا قبل از پيروزي انقلاب فاقد تفكر استراتژيك بوده است.»[3] توضيح ميدهد كه براي ايران نقش تعريف كرده بودند و استراتژي ايران به شدت تحت تأثير مسائل زير بود:
- ايران نميتوانست به صورت مستقل از آمريكا ائتلاف كند.
- از نظر امنيت ملي هم، ايران نميتوانست مستقل باشد.
- آمريكا اجازه نميداد بين فعاليت نظامي با ساير فعاليت هاي سياسي و اقتصادي در ايران هماهنگي ايجاد شود (همان).
در همين چارچوب ارتشبد حسين فردوست معتقد است هر كشوري داراي يك دكترين امنيت ملي است كه خطوط اساسي سياست داخلي و خارجي آن را تعيين ميكند. فردوست ادعا ميكند با توجه به اين كه به مدت 20 سال در متن مسائل امنيت ملي رژيم محمدرضا بوده (خاطرات ارتشبد فردوست، 1371 : 480 ـ 479) و در مشاغل رياست «دفتر ويژه اطلاعات» و قائم مقامي ساواك و رياست بازرسي شاهنشاهي در عالي ترين رده آن فعاليت داشته، رژيم پهلوي از يك «دكترين امنيت ملي» منطبق با عوامل واقعي مؤثر در جامعه ايران برخوردار نبوده است. دكترين امنیت ملي در رژيم پهلوي يا اصولاً معنا و مفهوم نداشت و يا طرحهايي بود كه قدرت هاي خارجي مسلط بر ايران، بر اساس منافع خود به حكومت ايران تحميل ميكردند (همان). فردوست در جاي ديگري با صراحت ميگويد: «در سياست خارجي و به خصوص سياست منطقهاي دكترين اجرا شده توسط محمدرضا تبعيت كامل از دستورات آمريكا و انگليس بود.» (همان: 486).
گري سيك در كتاب «همه چيز فرو ميريزد.» با اشاره به تحولاتي كه پس از مذاكره شاه با نيكسون و كيسينجر در تاريخ 30 و 31 مه سال 1972 به مدت دو ساعت و نيم به طول انجاميد، مينويسد: «از نظر نيكسون و مشاور او، توافق امنيتي شاه، جزيي از ساختار ژئوپليتيك جديدي بود كه پايهاش در مسكو و پكن چيده شده بود.» وي سپس به نقش جديد شاه در حفظ امنيت منطقه اشاره ميكند (ترجمه علی بختيار زاده، 1384 : 38 ـ 37). نيكسون خود در اين باره پس از سقوط محمدرضا شاه مي گويد: «شاه خلاء قدرت را پر كرد، با تصرف جزاير سه گانه، حافظ امنيت تنگه هرمز شد، ظفار را در هم كوبيد، با ساختن پايگاه دريايي چابهار در امنيت تنگه هرمز كوشيد، با شناسايي اسرائيل در تحريمهاي نفتي 1967 و 1973 ميلادي اعراب شركت نكرد. نفت لازم ناوگان مديـترانه را تأميـن كرد و با انـتقال نيروها و پشـتيباني پنهاني از اكـراد مانع از شـركت عراق در نبرد 1973 اعـراب و اسـرائيل شد. سـوخت ناوگان ما را از اقيانوس هند تأمين كرد و هواپيماهاي فانتوم اف ـ 5 را به حمايت ويتنام جنوبي فرستاد. شاه متحد كليدي آمريكا در خاورميانه و عامل ثبات در منطقه جغرافيايي از مديترانه تا افغانستان گرديد.» (محمد جعفر چمنكار، بهار 1384). همچنين كيسينجر در مورد نقش شاه به روزنامه واشنگتن پست ميگويد: «روابط خوب آمريكا و ايران در زمان حكومت شاه در سالهاي 1970 ميلادي بر اساس منافع ملي آمريكا استقرار یافته بود.» (روزنامه واشنگتن پست، 2/4/85، خ.ج.ا.ا، 2/4/85 تلکس).
جدا از توضيحات صـاحب نظران و تحليل گران و همچنين آن چه نيكسون و كيسينجر مي گويند، شاه پس از سقوط ـ با ارزيابي آن چه كه در زمان حكـومتـش انجام داده ـ مطالبي را بيان ميكند كه ماهيت سياست هاي شاه را نـيز آشكار ميسازد. وي در آخرين مصـاحبه خود با كارترين گراهام مدير مؤسسه مطبوعاتي واشنگتن پست در سال 1359 ميگويد: «بزرگترين اشـتـباه من اين بود كه به جاي اين كه خود دربارة مسائل داخلي كشورم تصميم بگـيرم، به مشـورت با آمريـكاييها و انگليـسيها پرداختم و به توصيههاي غلط و مـتضاد آن ها گوش فرا دادم.» (زینب احيائي، 1382 : 15).
توضيحات اين بخش براي اثبات اين موضوع بيان شد كه شاه فاقد انديشه و رفتار راهبردي بود و آن چه عمل می شد در چارچوب منافع و استراتژي منطقهاي آمريكا بود. نقش ژئوپليتيك ايران در اين دوره فاقد مؤلفههاي مستقل است. همچنين تعريف تهديدات به ويژه تهديد عراق كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد، گرچه با ملاحظات ژئوپليتيك صورت گرفته است ولي متأثر از منافع آمريكا، غرب و اسرائيل است.
شكل گيري تهديد عراق
مناسبات ايران با عراق پس از كودتاي عبدالكريم قاسم بيش از آن كه متأثر از منافع و ملاحظات ژئوپليتيك براي ايران باشد، در چارچوب انطباق منافع دستگاه هيئت حاكمه ايران با منافع راهبردي آمريكا صورت گرفته است. در عين حال موضوع قابل توجه اين است كه در دوره قبل و بعد از انقلاب به دليل ماهيت نظام بين المللي و سيستم دو قطبي، رفتار مستقل براي كشورهاي منطقه خاورميانه بسيار دشوار و پر هزينه بوده است. علاوه بر اين به نوشته گراهام فولر روابط ميان ايران و عراق بسته به نوع رژيمي كه در هر يك از دو كشور قدرت را در دست داشته باشد، بسيار فرق ميكند. هنگامي كه دو كشور خواهان اجتناب از درگيري هستند و به دستور كار داخلي خود تأكيد دارند، عرصههاي ريشه دار اصطكاك، ناچيز و غير قابل توجه قلمداد ميگردد، يا حتي حل ميشود، اما چنان چه يكي از دو كشور به ناگهان در تشديد رقابت يا مبارزه جويي با ديگري نفعي ببيند، همين قضايا ميتواند به درگيريهاي عمده تبديل شود و حتي باعث بروز جنگ گردد (گراهام فولر،1373 :54 ـ 53). به نوشته فولر در دورهاي كه نظام دو كشور پادشاهي بود، تعارضات دو كشور به هيچ وجه مشروعيت يا موجوديت طرف مقابل را به مبارزه نمي طلبيد، بلكه بيشتر به حل مسائل مشخص مرزي ميپرداخت، تقريباً هيچ گونه گرايش ايدئولوژيكي وجود نداشت و لذا در اين دوره رسيدن به راهحلهاي نسبتاً صلح آميز براي اغلب مسائل امكان پذير بود. دو كشور از موضعي ملي گرايانه، نسبت به يكديگر ديدگاههاي منفي داشتند، اما در عمل از آن بهرهبرداري نميكردند. وي سپس مينويسد: «اما با وقوع انقلاب (كودتا) در عراق كه صحنه سياست هاي منطقهاي را به كلي دگرگون ساخت، اين موازنه تغيير كرد.» (همان: 55 ـ 54).
مسئله قابل ملاحظه اين است كه دو حادثه يكي در عراق با سقوط رژيم پادشاهي نوري سعيد و روي كار آمدن عبدالكريم قاسم و ديگري اعلام خروج انگليس از منطقه به موازات هم، علاوه بر تأثيرگذاري بر روند تحولات منطقه، مناسبات ايران و عراق را نیز تيره كرد. انقلاب خونين عراق در تيرماه 1337 و گرايش اين رژيم به كشورهاي تندرو عرب با خروج از پيمان سنتو در همان گامهاي اوليه، شاه را به شدت نگران ساخت. در حالي كه رهبران ايران و پاكستان و تركيه در استانبول منتظر نوري سعيد و ملك فيصل دوم و شاهزاده عبدالله نايب السلطنه سابق عراق بودند، كودتا در عراق توسط افسران آزاد صورت گرفت. اين كودتا با هيچ مقاومتي روبرو نشد. ترس شديد شاه از اين واقعه سبب گرديد چندين روز در استانبول ماند تا مطمئن شود حوادث عراق واكنشي در ايران ايجاد نكرده است (عبدالرضا هوشنگ مهدوي، 1380 : 253).
گرچه با سقوط عبدالكريم قاسم (19/11/1341) به مدت 5 سال آرامش نسبي در مناسبات دو كشور برقرار شد ولي اين حادثه در رويكرد شاه نسبت به كسب حمايت خارجي و افزايش خريد تسليحات نظامي تأثير گذار بود (مركز بررسي اسناد تاريخي،1380 : 86 ـ 85).
اظهارات عبدالكريم قاسم دربارة اختلافات مرزي دو كشور به ويژه اروندرود در اين دوره قابل ملاحظه است. قاسم در كنفرانس مطبوعاتي در آذر ماه سال 1338 ادعا كرد: «عراق در سال 1316 تحت فشار جدي قرار داشته و ناچار شده است حاشيهاي به عرض پنج كيلومتر را در اروند رود به ايران واگذار كند و اين عمل عراق يك نوع بخشش بوده است نه استرداد يك حق مكتسبه.» وي افزود: «اگر مسائل مرزي ايران و عراق حل نشود ما در باز گرداندن اين حاشيه پنج كيلومتری به خاك ميهنمان اقدام خواهيم كرد (هوشنگ مهدوي، 1380: 259). علياصغر حكمت وزير امور خارجه وقت ايران در پاسخ به اظهارات عبدالكريم قاسم گفت: «از زمان برقراري رژيم نظامي در عراق، علاوه بر مشكل اروندرود اقدامات غير دوستانه ديگري نيز عليه ايران صورت گرفته است.»
كودتاي بعثي ها در سال 1968 (1347) مجدداً مناسبات ايران و عراق را تحت تأثير قرار داد. اسدالله اعلم در كتاب خاطراتش به موضوعي اشاره ميكند كه قابل توجه است، ابتدا اين تصور ايجاد مي شود كه كودتاي بعثيها كار انگليس است. اعلم مي نويسد: «عصري سفير انگليس به ديدنم آمد، در خصوص عراق به تفصيل صحبت كرديم. گفتم افكار قديمي ايران هنوز معتقد است كه شما در عراق انگشت داريد و اين حكومت بعثي هم در دست شماست.» وي سپس اضافه ميكند: «چيزي كه هست شما به هر حال در اين مناطق سابقه داريد و منافع هم داريد كه همان جريان نفت است. مطلب در اين جاست كه ببينيم اگر نفت به شما برسد، آيا فرق ميكند كه يك رژيم كمونيست يا كمونيست مآب آن را به شما برساند يا يك كشور شاهنشاهي؟ در اين امر من مشكوك هستم.» (عاليخاني، 1352 : 14 ـ 13).
اعلم سپس به گزارش ملاقات سفير انگليس با شاه اشاره می کند و از قول وي مي نويسد: «فرمودند نسبت به عراق، من هنوز به انگليسها مشكوك هستم كه البكر آدم خود آن ها باشد.» (همان: 156). البته تدريجاً نگراني شاه به نقش روس ها در عراق افزايش يافت به همين دليل اعلم در ملاقات بعدي خود با سفير انگليس به وي ميگويد: «راجع به عراق حرف زديم كه معلوم نيست از كجا دستور ميگيرند، از روسها يا از اشخاص ديگر؟ گفت شما هنوز خيال مي كنيد كه ما ممكن است چنين قدرتي باشيم؟» (همان: 131). ارتشبد حسين فردوست نيز در كتاب خاطرات خود ضمن اين كه كودتاي قاسم را پيشرفت مواضع شوروي در منطقه تلقي ميكند درباره عارف مينويسد: «عبدالسلام عارف كشته شد و بدين ترتيب حزب بعث به قدرت رسيد. اين قدم اول به سود آمريكا تلقي ميشد.» وي سپس نوشته است: «حسن البكر، عبدالرحمن عارف را بدون مقاومت از كشور خارج كرد و عازم انگلستان نمود و قدرت را به دست گرفت. اعزام عارف به انگلستان اين فرضيه را مطرح ميكند كه وي از آغاز مهره انگليسيها بوده است.» (خاطرات فردوست، 1371 : 556 ـ 555).
تدريجاً اين تصور براي شاه حاصل شد كه بعثي ها به روسيه گرايش دارند. اسناد موجود مورد بررسي قرار گرفت. البته در اسناد مشخص نيست اين برداشت چگونه حاصل شده است. ارتشبد طوفانيان درباره نقشي كه در انعقاد قرارداد نظامي با آمريكا داشته در كتاب خاطرات خود توضيحاتي ميدهد كه قابل توجه است. وي ميگويد: «من يك گزارش نوشتم به شاه و در كميته در آنكارا به همين متفقين مان گفتم كه این راهکار[4] پيمان بغداد، اين چه بود؟ دفاع در خط البرز، دفاع در مقابل كمونيسم در خط البرز، ما در آنكارا به اين ها گفتيم آقاجان اين خط البرزي كه شما درست كرديد، روسها از رويش پريدند، آمدند در بغداد كودتا كردند.» وي سپس ميگويد: «ما اين قدر گفتيم و شاه گفت تا اين ژنرال تويچر را كه الان تو همين واشنگتن هست، فرستادند با من نشستيم طرح پیشامد احتمالی[5] نوشتيم براي امكان دفاع از جنوب. بر اساس اين، ما نياز داشتيم به يك لشكر زرهي در جنوب.» (ضیا صدقي، 1382 : 44 ـ 43).
در واقع طوفانيان به دو موضوع اشاره مي كند: يكي اين كه تحولات در عراق را در چارچوب نفوذ شوروي تفسير و تحليل ميكند و بر پايه همين ملاحظه معتقد است پيمان سنتو و دفاع در خط البرز اهميت خود را از دست داده است زيرا روس ها با انقلاب در عراق و نفوذ در اين كشور در واقع از روي البرز پريدند. دیگر این که ايده دفاع از جنوب را طرح می کند که منجر به تشكيل يك لشگر زرهي براي دفاع در جنوب می شود كه احتمالاً همان لشگر 92 زرهي اهواز است.
تنها يكسال پس از كودتاي بعثيها در عراق، در تاريخ 26 فروردين 1348 نعيم النعمه معاون وزير خارجه عراق به عزت الله عاملي سفير ايران در بغداد گفت: «دولت عراق آبراه شط العرب را جزء لاينفك خاك خودش ميداند و از دولت ايران ميخواهد كه كشتي هايي كه پرچم ايران را بر افراشتهاند، هنگام ورود به شط العرب آن را پایين بكشند و هيچ يك از افراد نيروي دريايي ايران سوار كشتيهاي مزبور نباشند.» معاون وزارت خارجه عراق هشدار داد كه اگر ايران اين نكات را نپذيرد عراق قوه قهريه به كار خواهد برد و در آينده اجازه نخواهد داد كه كشتيهاي عازم ايران وارد اروند بشوند (عبدالرضا هوشنگ مهدوي، 1380 : 359 ـ 357).
تقويت گرايشات ملي گرايانه در عراق، علاوه بر اين كه اختلافات تاريخي ميان دو كشور را فعال كرد و همين امر زمينه تنش و درگيري ميان دو كشور شد، موجب طرح ادعاهاي ارضي عراق بر كويت نيز شد (گراهام فولر، 1373: 55).
دامنه كشمكش ميان تهران و بغداد با توجه به نزديك شدن زمان خروج نيروهاي انگليس از منطقه خليج فارس از مسائل مرزي دو كشور به مسائل منطقهاي و رقابت براي تسلط بر منطقه گسترش يافت. رقابتهاي نفتي و ثبات شيخ نشينهاي كوچك عرب نیز به مسائل دو كشور افزوده شد (همان: 56). همچنين عراق و مصر از آزاد كردن عربهاي خوزستان ايران صحبت كردند. در نتيجه سطح رويارويي ميان بغداد و تهران را به ميزان زيادي بالا برد (همان) و به مدت دو دهه بر مناسبات دو كشور سايه انداخت.
چنان كه پيش از اين اشاره شد بحران در مناسبات ايران و عراق حاصل تلاقي دو تحول يكي در ساختار سياسي عراق با كودتاي بعثيها و ديگري آمادگي انگليس براي تخليه منطقه بود كه در سال 1971 انجام شد. تحولات ياد شده سبب گرديد سطوح مختلف روابط شامل مناسبات ايران و عراق با يكديگر و در منطقه، و سياست قدرتهاي بزرگ و اسرائيل در برابر ايران و عراق و در سطح منطقه، با يكديگر منطبق شود يا در تلاقي با هم قرار گیرد كه در ادامه بحث به آن اشاره خواهد شد.
عبدالكريم قاسم پس از كودتا، براي بازگشت ملا مصطفي بارزاني (رهبر بارزانيها در كردستان عراق) به عراق و مشاركت وي در ساختار سياسي اقدام كرد. وي هيئتي را به دنبال بارزاني فرستاد و علاوه بر به رسميت شناختن حزب بارزاني (حزب دمكرات كردستان) مجوز انتشار 14 روزنامه و نشريه كرد زبان را نيز صادر كرد. يكي از كساني كه از بازگشت بارزاني به عراق ناراضي بود، محمدرضا پهلوي شاه ايران بود. وي واهمه داشت كه كردهاي ايران به تحريك بارزاني بر عليه او شورش كنند (تونجای اوزكان، 1385 : 15).
تعاملات قاسم با اكراد به دلـيل تحولات در داخل عراق و در سطح منطقـه به سرعت رنگ باخـت و مسئله اكراد براي عبدالكريم قاسم و بعدها براي عبدالسلام عارف و حتي بعثيها به يك معضل بزرگ تبديل شد. در واقع مسئله اكراد بهترتيب از زمان عبدالكريم قاسم به بعد به حكومتهاي مختلف به ارث رسيد (دکتر فبمار، 1380 : 232). با پيدايش زمينههاي درگيري ميان اكراد و رژيم بعث، چهار لشگر از ارتش عراق در سال 1961 به شمال فرستاده شدند (همان: 333).
به موازات گسترش مسئله اكراد در عراق، ادعاهاي ارضي عراق نسبت به رودخانه اروند منجر به تيرگي روابط ايران و عراق شد و در نتيجه ايران قرارداد 1937 را كه تعيين كننده مرزهاي دو كشور بود، يكطرفه لغو كرد. با افزايش تنش ميان ايران و عراق رويكرد جديد ايران به اكراد عراق به عنوان استفاده از فرصت و متقابلاً سياست هاي عراق در خوزستان (فرصت عراق) سطح مداخلات و در نتيجه منازعات را ميان دو كشور گسترش داد. عراق، خوزستان را عربستان ناميد و در ژوئن 1969 (1348)، «جبهه آزاديبخش عربستان» كه منظور خوزستان بود تشكيل داد (دکتر منوچهر پارسا دوست، 1385 : 145).
البته معادله اكراد و خوزستان حتي در زمان عبدالسلام عارف نيز طرح شد. برابر اسناد ساواك جريانات ناصري و بعثي در لبنان، طي نامهاي از عارف در خواست كردند شورش اكراد را سركوب نموده و آماده ايجاد آشوب در خوزستان شود (روابط ایران و عراق به روایت اسناد ساواک، 1380 : 195).
همچنين برابر گزارش ركن دوم ارتش عراق، ايران با استفاده از تمام امكانات سعي دارد در جنوب عراق و در بين شيعيان سازماني عليه رژيم جمهوري فعلي به وجود بياورد تا جهت مبارزه با آن قيام وضعي مشابه آن چه در منطقه ملامصطفي به وجود آورده، ايجاد نمايد (تونجای اوزکان، 1385 : 15). تظاهرات شيعيان در روز اربعين در شهرهاي نجف و كربلا و كاظمين بر عليه عبدالسلام عارف و سياست هاي وي از نظر عراقيها با حمايت دولت ایران انجام شد (همان: 110). همين امر در زمان عارف و پس از آن بر سياست هاي حاكم بر عراق بر عليه شيعيان و اخراج آن ها از عراق و يا اعدام علماي بزرگ شيعه نقش مهمي داشت.
در حالي كه مناسبات ايران و عراق در روند جديد به سمت درگيري و تنش حركت ميكرد، دو واقعه ديگر كه پس از عقب نشيني نيروهاي انگليس در سال 1971 رخ داد بر تعميق و گسترش سطوح درگيري و افزايش بازيگران نقش داشت. در سال 1972 قرارداد دوستي 15 ساله ميان عراق و شوروي منعقد شد و در سال 1973 اعراب و اسرائيل پس از گذشت شش سال از آخرين جنگ (1967)، مجدداً درگير شدند و اين در شرايطي بود كه عراق از اول دسامبر 1971 (10 آذر 1350) رابطه سياسي خود را با ايران قطع نموده بود و اين اقدام درست يك روز پس از در اختيار گرفتن سه جزيره ابوموسي، تنب بزرگ و تنب كوچك از سوي ايران بود.
تـوافق نامه شـوروي و عراق در سال 1972 ايران و آمريكا را به درك مشترك از تهديد عراق رساند. اين توافقنامه در واقع ايران را از شمال و غرب تهديد كرد (شلومونكديمون، 1385 : 290 ـ 289 )؛ و ذهنيت شاه دربارة نقش انگليسيها در كودتاي بعثيها را اصلاح كرد و از اين پس تهديد عراق در چارچوب سياست هاي شوروي ارزيابي شد و تأكيد شاه بر تقويت قدرت نظامي بر اساس همين ملاحظه شکل گرفت و دوره جديدي از روابط ايران و آمريكا آغاز گردید. كيسينجر در كتابي با عنوان «سالهاي حضور در كاخ سفيد» نوشته است: «شاه ميكوشيد كه حمايت ما را به دست آورد و اين تنها به سبب نياز اين كشور به دفاع از خود و نشان دادن امنيت استراتژيك اين سرزمـين به آمـريكا نـبود، بلـكه ماندن دركنار ما و نشان دادن روابط دولتي با ما و در واقع لزوم بيشتر براي آن بود كه جايگـاهي مناسب و كـار سـاز بيابد. علاوه بر اين ايران مانند يك پل ارتباطي، آسـيا و اروپا را به هـم مرتبط ميسازد. از اين رو ايـران در سايه دوستي و همكاري با اروپا و آمريكا، بيترديد به عنـوان مركز بسياري از تـحولات جهـان مورد توجـه بوده اسـت. در واقع به استثناي اسرائيل، ايران تنها كشور منـطقه است كه با آمـريكا رابـطه دارد و اين رابـطه به مثابه نقـطه حـد نهـايي سياست خارجي آمريكا محسوب ميشود. از سوي ديگر، ديـدگاه شاه نسبـت به معضلات و مشكلات سياسي مانند ديدگاه آمريكاست.» (همان: 290 ـ 289).
بر اساس همين ملاحظات در 30 و 31 ماه مه 1972 (9 و 10 خرداد 1351) ريچارد نيكسون و هنري كيسينجر پس از بازگشت از سفر به شرق اروپا در تهران مذاكرات بسيار مهمي را دربارة آينده ارتش و خريدهاي تسليحاتي ايران با شاه انجام دادند. بر اساس اين مذاكرات، ايران توانايي دستيابي به هر نوع سلاح نظامي به جز تجهيزات هستهاي را پيدا نمود (محمد جعفر چمنكار، 1384 : 278). همچنين اختيارات جديدي به ايران براي تعيين سلاح داده شد. چنان چه در ژوئيه 1972 نيكسون رسماً به وزارت دفاع و امور خارجه ابلاغ نمود كه تهران انواع تسليحات مورد نيازش را خود تعيين خواهد كرد (همان). مجله تايم آمريكا با اشاره به توافق نظامي با ايران طي تفسيري مينويسد: «محمدرضا پهلوي توسط آمريكا مسئوليت امنيت خليج فارس را بر عهده گرفته است و بعد از خروج بريتانيا از منطقه و كامل شدن آموزش نظامي و تحويل جنگ افزارهاي جديد تا سال 1975، انتظار ميرود كه ايران به يك قدرت بزرگ و ركن ثبات در خليج فارس تبديل شود.» (همان: 279). به موازات اين تحولات گزارشهاي موساد در سال 1972 حاكي از آن بود كه دولت هاي عربي با تشكيل جبههاي برعليه اسرائيل در حال تدارك جنگي تازه هستند. اسرائيل مي خواست عراق را ـ كه با كمك هاي نظامي شوروي بر اثر قرارداد 1972، روز به روز قويتر ميشد ـ به اجبار از جبهه اعراب دورنگه دارد (تونجای اوزكان، 1385 : 45).
در ايـن ميان بارزانيها نيز تفاهم عراق و اتحاد شوروي را به زيان خود ارزيابي ميكردند (همان). همچنين آن ها تصـور ميكردند عراق به رغم بيانات ضد اسرائيلي، اين سلاح ها را بر عليه اسرائيل به كار نخواهد گرفت و همه بر عليه اكـراد استـفاده خواهد شد (همان). بارزانيها در مثلث ايران ـ آمريكا و اسرائيل با اسـرائيل روابط سازماندهي شده داشتـند و ميخواستـند از اهـداف اسـرائيل براي سـرگرم كردن عـراق به منظور دور ساختن آن از جبهه اعراب مخالف اسرائيل، استفاده كنند (همان: 49). ايران در اين معادله ميتوانست نقش محوري داشته باشد.
ايران چنان كه پيش از اين اشاره شد ابتدا نسبت به سياست هاي عبدالكريم قاسم نسبت به اكراد و تأثير آن بر كردهاي ايران نگران شد ولي با تشديد اختلافات ايران و عراق و ادعاهاي عراق درباره رودخانه اروند، سياست جديدي را در برابر عراق با حمايت از اكراد در پيش گرفت. چنان چه شاه در يك سخنراني اعلام كرد: «ما تشكيل دولت مستقل كردها را در عراق تأئيد نميكنيم، اما از حقوق آنها دفاع ميكنيم (شلومونكديمون، 1385 : 305). متعاقب پيمان همكاري مشترك آمريكا و ايران و نقش جديد منطقهاي ايران در چارچوب منافع آمريكا، رويكرد ايران نسبت به اكراد بر اساس ملاحظات جديد تا اندازهاي تغيير كرد. در واقع ايران به نيازهاي اسرائيل توجه بيشتري كرد.
به گفته دكتر محمود عثمان به نشريه الوسط در سال 1973 (1352) اسرائيليها بار ديگر تقاضاهاي قبلي را براي گشايش جبهه جديد در برابر عراق اعلام كردند زيرا در شرايط بسيار بدي بودند و اصرار داشتند كه جبههاي عليه عراقيها بگشائيم (همان: 354 ـ 353). در اين مرحله از سوي آمريكا و ايران نوعي نگراني نسبت به اين كه كردها در جنگ جديد خسارات زيادي را متحمل شوند وجود داشت ولي سرانجام با اصرار ايران موافقت آمريكا براي كمك به اكراد در جنگ با عراق حاصل شد. روزنامه كريستين ساینس مانيتور در اين زمينه نوشت: «آمريكا از آغاز جنگ توسط بارزانيها حمايت كرد تا شوروي را ـ كه از راه عراق منطقه خليج فارس را نا آرام كرده بود ـ در تنگنا بگذارد و مانع ظهور عراق به عنوان قدرت منطقه و دست اندازياش به كشورهاي خليج فارس، به ويژه ايران شود. علاوه بر اين، از امكان دخالت عراق در تعيين استراتژي سياسي خاورميانه كاسته ميشود و قدرت اين كشور براي شركت در جنگ هاي اعراب و اسرائيل كاهش مييابد.» (همان: 307 ـ 306).
يكي از فعالان حقوق بشر در نيويورك ميگويد: «يكي از مسئولان سازمان اطلاعات آمريكا به ديدن من آمد و گفت: ما اهداف شما را تأئيد ميكنيم، دولت عراق خود را براي حمله همه جانبه بر عليه شما آماده ميكند. دولت آمريكا آمادگي لازم را دارد كه شما را ياري كند و اگر حالا جنگ را آغاز كنيد، ما با تمام قدرت از شما حمايت ميكنيم. هنگامي هم كه از آن مسئول سؤال كردم شما كمك هاي خود را از چه راهي براي ما ميفرستيد، او گفت: از راه ايران. من در پاسخ گفتم: اما ايرانيها دوست و حامي كردها نيستند. او هم گفت: نگران نباشيد، فعاليت ها در تهران در كنترل ماست.» (همان: 307 ـ 306). تجهيز و پشتيباني كردها در برابر عراق چنان چه روشن است با توافق آمريكا، اسرائيل و ايران صورت گرفت. اسرائيل با كمترين هزينه بيشترين دستاورد را كسب ميكرد زيرا با شكاف در جبهه عربي موازنه را تا اندازهاي به سود خود حفظ ميكرد. آمريكا در رقابت با شوروي و براي حمايت از ايران در اجراي نقش جديد منطقهاي و حمايت از اسرائيل، تلاش هاي ايران را براي كمك به اكراد مورد حمايت قرار داد. ايران نيز گرچه نسبت به پيامدهاي حمايت از اكراد بر كردستان ايران و نيز روابط ايران با كشورهاي منطقه نگران بود ولي حمايت از اكراد موجب برتري در مناقشه با عراق و اجراي نقش جديد منطقهاي با حمايت از اسرائيل ميشد. در واقع اسرائيل و ايران براساس منافعي كه داشتند به صورت مشترك عمل ميكردند. يكي از اعضا موساد دربارة ايده ايران و اسرائيل در مورد شورش كردها ميگويد: «بايد آتش را روشن نگه داريم، ولي نبايد اجازه دهيم كه شعله ور شود.» (تونجای اوزكان، 1385 : 35). اين ديدگاه سرانجام پس از انعقاد قرارداد 1975 الجزاير ميان ايران و عراق و صلح اعراب و اسرائيل با سفر سادات به اسرائيل، نشان داد كه هزينه اكراد براي بازي در چنين معادلهاي تا چه اندازه خسارت بار است.
بررسي طرحهاي دفاعي ايران در برابر عراق قبل از انقلاب
كليه طرحهاي دفاعي ايران در برابر عراق بر پايه «مفروضات سياسي» مشخصي صورت گرفته است. البته تدريجاً مفروضات سياسي با توجه به تحولات منطقه تكميل شده است ولي تغييري در خطوط اصلي آن صورت نگرفته است. در طرح عملياتي ابومسلم خراساني به عنوان طرح قرارگاه نيروي زميني ارتش شاهنشاهي براي جنگ با عراق در خرداد سال 1352 مفروضات سياسي تحت عنوان «فرضيات مبنا» در 11 بند نوشته شده است.
فرضيات طرح ابومسلم خراساني
- دولت اتحاد جماهير شوروي در مخاصمات بين ايران و عراق ـ به جانبداري از كشور عراق با توجه به عواقب آن كه ممكن است به جنگ جهاني سوم منتهي گردد ـ عليه ايران دست به تجاوز مسلحانه خواهد زد و كشورهايي مانند افغانستان را كه در آن نفوذ دارد، وادار به تجاوز مسلحانه عليه ايران نخواهد نمود ولي امكان تحريكات عليه ايران و پشتيباني معنوي از كشور عراق به وسيله دولت مزبور وجود دارد.
- دولت مصـر با توجه به درگيريهاي داخلي و نتايج حاصلـه از شكست جنگ ژوئن 1967 قادر به انجام كمك هاي ارتشي و اقتصادي مؤثري به كشور عراق نخواهد بود ولي ممكن است نيروي هوايي مصر نيروي هوايي عراق را از لحاظ خلبان و هواپيما تقويت نمايد.
- احتمال شركت نيروهاي عمده مصري در عمليات كشور عراق به علت بعد مسافت و درگيري هاي داخلي و خارجي آن كشور و اجازه عبور از خاك كشور ثالث بسيار ضعيف است.
- دولت سوريه ضمن پشتيباني مادي و معنوي از كشور عراق احتمالاً پايگاههاي خود را در اختيار نيروي هوايي عراق خواهد گذاشت ولي به علت لزوم حفظ تماميت كشور خود در مقابل اسرائيل قادر نخواهد بود به طور مؤثري نيروهاي زميني خود را به پشتيباني از ارتش عراق عليه ايران وارد عمل نمايد.
- ساير كشورهاي عربي عليرغم داشتن مناسبات حسنه با ايران در صورت بروز مخاصمات بين ايران و عراق تحت فشار ناشي از افكار عمومي اعراب ناچار به جانبداري از عراق بوده و حداقل به آن كشور كمك هاي مالي و اقتصادي خواهند نمود.
- وحشت اعراب از آفند مجدد اسرائيل مانع خواهد شد كه كشورهاي عربي نيروهاي قابل ملاحظهاي به منظور پشتيباني كشور عراق اعزام دارند.
- انتظاری نیست که كشورهاي عضو پيمان مركزي از ايران پشتيباني مسلحانه نمايند ولي دولت انگلستان براي حفظ مصالح خود در شيخ نشينهاي خليج فارس، احتمالاً ممكن است از عبور ناوهاي جنگي مصري در خليج فارس جلوگيري به عمل آورد.
- كشور پاكستان احتمالاً در درگيريهاي سياسي ـ نظامي ايران با عراق بسته به وضعيت، از ايران جانبداري نموده و به نحوي پشتيباني خواهد نمود.
- روش سياسي ساير كشورها در حدود مقررات سازمان ملل متحد خواهد بود كه هر نوع تجاوزي را تحريم نموده و سعي مينمايند صلح و آرامش را برقرار سازند.
- ايرانيان و شيعيان مقيم كشور عراق به احتمال قوي تسهيلاتي در پيشرفت عمليات نيروهاي خودي فراهم خواهند ساخت.
- زمان كافي جهت تمركز كليه يگان هاي رزمي تابعه ن.ز.ش در مناطق باختري كشور شاهنشاهي وجود دارد (طرح عملياتي ابومسلم خراساني، 1352 : 3 ـ 2).
برابر توضيحات مندرج در گزارش تجزيه و تحليل تهديدها (عراق، افغانستان، شوروي و ساير كشورهاي عربي) به عنوان جزوه راهنماي مشترك نيروها كه از سوي اداره پنجم (طرح و برنامه و بودجه) تهيه شده است، «فرضيات سياسي مبنا» طي كتاب خط مشي امنيت ملي به تصويب شاه رسيده است (تجزيه و تحليل تهديدها، 2536 : 3 – 2). به نظر ميرسد فرضيات سياسي مبنا از دقت قابل ملاحظهاي برخوردار است كه احتمالاً حاصل دیدگاه های سيستم مستشاري آمريكا در ايران است. برابر نظر ارتشبد حسين فردوست و ساير شواهد و قرائن، تهيه چنين متني با اين دقت احتمالاً متأثر از ملاحظات ديگري است و به نظر نميرسد برونداد تفكر استراتژيك در درون ارتش باشد. به ويژه اين كه اساساً اداره پنجم در ستاد بزرگ ارتشتاران با الگوي آمريكايي پيش بيني شده بود و مركزيت سيستم مستشاري آمريكا نيز در اين ستاد مستقر بود.
در گزارش تجزيه و تحليل تهديدها در واقع خطوط اصلي آنچه كه به صورت خلاصه در فرضيات مبنا آمده است با توضيحات بيشتري نوشته شده است كه به برخي از نكات آن اشاره ميشود:
در اين گزارش آمده «احتمال بروز يك جنگ جهاني وجود ندارد» و در صورتي كه جنگ شود «ترديد نيست كه كشور ما به انگيزه موقعيت حساسي كه دارد، مورد تجاوز همسايه شمالي قرار خواهـد گرفت.» (همان: 2 ـ 3). دفاع از ايران در اين بررسي با توجه به «بستگي ايران به دنياي آزاد» پيش بيني شده بود كه «دوستان و متفقين ايران را به منطقه خاورميانه خواهد كشانيد.» و در نتيجه «تا حدود امكان دولت شاهنشاهي ايران را در دفاع از مرز و بوم كشور ياري و كمك خواهد نمود.» (همان). همچنين پيش بيني شده است «احتمال وقوع مبارزات و جنگهاي ناحيهاي نه فقط از بين نرفته بلكه افزايش يافته است.» ناتواني سازمان ملل به عنوان يك مرجع براي جلوگيري قاطعانه از بروز مخاصمات بين المللي به عنوان درس عبرت براي دول جهان ذكر شده و تأكيد اين كشورها براي حفظ تماميت ارضي و تداوم و بقاء آن بايد نخست به قدرت و كارآيي نيروهاي ملي خودشان متكي باشد (همان: 4 ـ 3). دربارة عراق نوشته شده است «كشور عراق توانايي اجراي عمليات منظم به مقياس وسيع عليه كشور شاهنشاهي را نداشته و با مقياس قدرت رزمي دو كشور، معقول به نظر نميرسد كه در شرايط فعلي كشور عراق مبادرت به اجراي آفند عليه كشور شاهنشاهي بنمايد.» (همان). و اين نكته اثبات ميكند كه ضعفهاي موجود در عراق را (از لحاظ كمي و كيفي) مد نظر داشتهاند.
در بررسي محيطي، منافع ايران و اسرائيل ـ در صورت جنگ اعراب و اسرائيل ـ همسو ارزيابي شده است، به همين دليل تأكيد ميشود: «دولت شاهنشاهي ايران بايد احتمالاً در برابر اتحادي از چند كشور عربي آمادگي دفاع از منافع خود در خليج فارس و درياي عمان را داشته باشد.» (همان: 4). به همين دليل تأكيد شده است: «نيروهاي مورد نياز كشور شاهنشاهي ايران ميبايست بر مبناي امكان مقابله با هرگونه تجاوز و بر مبناي نقش بازدارندگي برآورد شونـد.» (همان: 5 ـ 4)، كه اين نكته اثبات ميكند كه طراحان به ظرفيتهاي كمي و كيفي جمعيت ايران توجه داشتهاند.
در عين حال نسبت به تحركات احتمالي عراق در صورت اتمام جنگ اعراب و اسرائيل نوعي نگراني وجود داشت لذا در اين جزوه آمده است: «اين اصل را نبايد از خاطر دور نگه داشت كه هرگاه مناقشات فعلي اعراب و اسرائيل خاتمه يابد، اختلاف رژيم بين دو كشور ايران و عراق و يا بهره برداري شوروي از نفوذ خود در عراق بر عليه ايران، در هر موقعيتی كه مصالح اين كشور اقتضاء نمايد ممكن است موجب ایجاد تحريكاتي از طرف عراق در طول مرز مشترك و يا احتمالاً عمليات نظامي محدود آن كشور بر عليه كشور شاهنشاهي شود. در اين صورت محتمل ترين راهكار به شرح زير خواهد بود:
الف ـ آفند هوايي و بمباران نقاط مهم باختري كشور شاهنشاهي قبل و يا همزمان با اجراي تك زميني.
ب ـ آفند روي محورهاي مهم نفوذي به داخل كشور شاهنشاهي به منظور دست يافتن به نقاط حساس كشور در منطقه خوزستان.
ج ـ انجام عمليات چريكي به مقياس قابل توجه همزمان و يا قبل از انجام هرگونه عمليات نظامي (همان: 7).
با توجه به نقش جديد منطقهاي ايران و تأكيد بر تهديد شوروي، استراتژي نظامي ايران متكي بر مؤلفههاي زير مورد تأكيد قرار ميگيرد: با توجه به موقعيت ژئوپليتيكي ايران، وسعت كشور، محدوديت شبكه مواصلات و ارتباطات، بنيه اقتصادي كشور، ظرفيت جنگي كشور، وابستگي ارتش شاهنشاهي از نظر اقلام مهم آمادگي به كشورهاي بزرگ جهان، قدرت تجديد امكانات و همچنين تأثير سياست هاي جهاني در منطقه مورد توجه قرار گرفته است (همان: 22).
در واقع تدابير استراتژي نظامي كشور شاهنشاهي شامل «آمادگي براي جنگ منطقهاي» و «جنگ عمومي» در سه مرحله پيش بيني شده بود (همان: 23 – 22).
طرحهاي دفاعي ايران در برابر عراق در چارچوب طرحهاي زميني، هوايي و دريايي از سال 1345 آغاز و تا سال 1357 (پيروزي انقلاب اسلامي) تدريجاً تكميل شده است.
طرح عملياتي شاهپور
طرح عملياتي شاهپور ذوالاكتفاف با امضاي فرمانده نيروي زميني، ارتشبد عزتالله ضرغامي در شهريور 1345 از سوي قرارگاه نيروي زميني تهيه شده است. در اين طرح از «سركوب هرگونه نفوذ و تجاوز نظامي در داخل كشور» و عمليات تعرضي به منظور تصرف هدف هاي استراتژيك و ساقط نمودن حكومت مركزي سخن به ميان آمده است (طرح عملياتي شاهپور ذوالاكتاف، 1345 : 1). همچنين بر پشتيباني نيروي هوايي از عمليات زميني و كنترل دهانه هرمز در خليج فارس و بستن دهانه اروندرود و كنترل اين رودخانه تأكيد شده است (همان).
اهداف عمليات تعرضي در طرح شاهپور ذوالاكتاف به شرح زير ميباشد:
- منهدم ساختن نيروهاي نظامي دشمن.
- متلاشي ساختن حكومت عراق از داخل (عمليات سياسي و براندازي).
- دفع خطر مستقيم از منطقه نفت خيز ايران و پيشروي تا يك خط قابل دفاع.
- قطع ارتباط عراق با دريا و تسخير بندرگاه ها (هدف استراتژيك).
- تسخير مركز حكومت و كنترل اماكن متبركه (هدف سياسي ـ استراتژيك رواني).
- تقويت خواستههاي اكراد شمال عراق و تشديد اشكالات عراق در مقابل اكراد مذكور (هدف سياسي و رواني) (همان: 3).
طرح پيكار
همچنين طرح ديگري تحت عنوان پيكار شماره 2 عليه تهديد عراق در سال 1346 در اداره سوم ستاد بزرگ ارتشتاران با امضاء ارتشبد بهرام آريانا تهيه شد و يكسال بعد در تاريخ 1347 به شرف عرض رسيد (طرح پيكار شماره 2، 1346). در اين طرح آمده است:
مأموريت: ارتش شاهنشاهي در صورت تجاوز كشور عراق (طبق دستور) با تركيب عمليات زميني، هوايي و دريايي به منظور حفظ:
- تماميت و استقلال كشور شاهنشاهي ايران
- منافع ملي (به ويژه دور كردن خطر احتمالي از تأسيسات نفت)
- شرافت كشور شاهنشاهي
با اتكا به رشته كوه هاي زاگرس (در منطقه كردستان و كرمانشاه) و انجام عمليات پدافند متحرك در منطقه خوزستان پدافند نموده و آماده انجام آفند متقابل در صورت فراهم شدن شرايط لازم ميشود.
مراحل طرح پدافندي: اعلام وضعيت آمادگي، اجراي پوشش و عمليات تأخيري (با كمك نيروي هوايي)، انجام عمليات پدافندي، آماده شدن براي آفند با توجه به شرايط و مرحله ترميم خسارت براي عمليات پوشش و تأخير در دو منطقه كرمانشاه و كردستان (از شمال خانه[6] مرز ايران و عراق و تركيه تا مقابل دهلران) و در خوزستان.
ملاحظه: در جبهه مياني، عراق براي بغداد موضع پدافندي داشته و لذا براي پدافند و تأخير پيشبيني نشده بود.
در اين طرح پيشبيني شده در صورت آماده شدن شرايط به منظور آفند متقابل در منطقه خوزستان، پس از سد كردن پيشروي دشمن، با هدف محدود براي دور كردن خطر زميني از تأسيسات نفت و سايـر نقـاط حساس و مهم خوزستـان، مبادرت به آفند نمايد (طرح پيكار شماره 2، 1347 : 8 و 5 ـ 2).
سال 1348 در مناسبات ايران و عراق بسيار با اهميت است زيرا عراق ادعاهاي خود را درباره رودخانه اروند از سر گرفت و اعلام كرد كشتي هاي ايران نبايد با پرچم ايران از رودخانه اروند عبور كنند. در تاريخ 5/1/1348 در گزارشي كه به شرف عرض رسيد تأكيد شد: «ايستادگي در مقابل خواستههاي كشور عراق ممكن است باعث درگيريهايي شود كه از عهده ژاندارمري خارج و دخالت ارتش را ضروری نماید (تاريخچه عمليات اروند، 1348 : 17). در اين بررسي بر ضعف دفاع از مراكز حساس از جمله پالايشگاه آبادان تأكيد شده است (همان: 20). همچنين در گزارش فرمانده نيروي زميني ارتشبد ضرغامي ضمن اشاره به آمادگي اين نيرو (همان: 24 ـ 21) نتيجهگيري شده است: «اما استنباط نيروي زميني حاكي از اين حقيقت است كه نيروي زميني هيچگونه طرح يا بررسي براي مواقع ضروري نداشته است.» (همان: 24).
در تاريخ 14/1/1348 در كميسيوني مركب از نمايندگان ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران تحولات جديد مورد بررسي قرار گرفته و سپس به گزارش سرلشكر زاهدي تنظيم شده است. در اين جلسه نظر داده ميشود كه اقدامات دولت عراق به دليل درگيري با كردها و از طرف ديگر با اسرائيل بيشتر «تبليغات و تظاهر» است. همچنين نتيجهگيري ميشود با وضع موجود امكان تجاوز و تعرض به وسيله نيروهاي عراقي ضعيف است (همان: 38). تيمسار جم در پينوشت صورت جلسه كميسيون مينويسد: «معذالك ارتش بايد خود را در مقابل خطرناكترين احتمالات آماده كند و نميشود به اتكاء برآوردي كه ممكن است غلط از آب درآيد منافع كشور را به خطر انداخت. بنابراين اداره سوم بايد مبتني بر فرض عمليات آفندي ارتش عراق، طرحهاي لازم را تكميل و آماده كند.» (همان).
در برآورد اوليه از تهديد عراق، پيشنهاد تشكيل فرماندهي مشترك داده شد. جانشين رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران سپهبد جم در گزارش شرف عرض مينويسد: «در اجراي فرمان مطاع همايوني دائر به تشكيل فرماندهي عمليات مشترك اروندرود به منظور طرحريزيهاي همزمان با عمليات جاري (مرحله يكم ژاندارمري)، در صورت توسعه وقايع و ضرورت تغيير وضعيت، انتقال مسئوليت از ژاندارمري به ارتش شاهنشاهي بدون ايجاد وقفـه در عمليات به وسيـله يك پيـام سريعاً عمـل گردد.» (همان).
برابر ارزيابيهاي اوليه از تهديد عراق و آمادگي اين كشور براي تعرض به خاك ايران علاوه بر تشكيل «فرماندهي مشترك در اروند» با توجه به ضعف هاي نيروي زميني بر ضرورت تهيه طرح از سوي اين نيرو تأكيد شد.
طرح عملياتي شاهين
همچنين در سال 1348 طرح عملياتي تحت عنوان «شاهين» از سوي قرارگاه نيروي دريايي تهيه شد كه در آن به «فرضيات مبنا» و همچنين طرح پيكار شماره 1 اشاره شده است. نظر به اين كه در رويارويي ايران و عراق در سال 1348 در اروندرود، ايران بر عراق غلبه كرد و كشتيهاي خود را با پرچم اين كشور عبور داد و پس از آن نيز در چارچوب پيمان ايران و امريكا نقش جديد منطقهاي به ايران داده شد، لذا برخي از تحليلگران معتقدند با اين واقعه ايران عراق را پشت سر نهاد و ديگر تهديد عراق مسئله ايران نبود. در عين حال طرحهاي ديگري در برابر عراق تهيه شد كه شايد «طرح ابومسلم خراساني» در سال 1352 مهمترين طرحي باشد كه از سوي قرارگاه نيروي زميني تهيه و به امضای ارتشبد اويسي فرمانده وقت نيرو رسيد.
بررسي طرح ابومسلم خراسانی
در طرح ابومسلم خراساني مأموريت نيروهاي خودي «پيشروي حتي تا بغداد» با اهداف زير ذكر شده است:
الف) از بين بردن پتانسيل ارتش دشمن.
ب) كشاندن عمليات به سرزمين دشمن براي بهرهبرداري از نتايج سياسي و رواني آن.
پ) دور كردن خطرات احتمالي از مناطق نفتخيز و نقاط حياتي و حساس كشور شاهنشاهي ايران (طرح عملياتي ابومسلم خراساني، 1352 : 1).
مانور نيروي زميني در اين طرح با دو تلاش اصلي به وسيله دو سپاه در خط به شرح زير تك مينمايد:
- سپاه يكم در شمال عهدهدار تلاش اصلي شمالي در سمت خسروي ـ خانقين به منظور تصرف هدف هاي واگذاري در منطقه مربوطه.
- سپاه دوم در جنوب عهدهدار تلاش اصلي جنوب در سمت شلمچه ـ تنومه به منظور تصرف هدف هاي واگذاري در منطقه مربوطه.
لشكر 16 زرهي در قزوين و همدان و لشكر 1 پياده احتياط در كرمانشاه، تيپ هوانيروز تيپ نوهد در تهران و لشكر پياده گارد شاهنشاهي بنا به فرمان مبارك شاهانه در تهران در احتياط نيروي زميني شاهنشاهي خواهد بود (همان: 4).
مانـور نيـروي زميـني به منظور تـصرف هدف هاي واگـذاري با حـداكثر سـرعت با 5 لشكر در خط به ترتيب از شمال به جنوب لشكرهاي 64 ـ 28 ـ 81 ـ 16 و 92 در 4 مرحله عمليات انجام خواهد شد:
- لشكرهاي 64 و 28 پياده در منطقه پدافند نموده و بنا به دستور به طرف باختر تك مينمايند.
- لشكر 81 زرهي عمده تلاش اصلي يكم در سمت قصر شيرين ـ خانقين و بعقوبه، تك نموده و بعقوبه را تأمين مينمايد.
- لشكر 16 زرهي تك نموده كوت را تأمين ميكند.
- لشكر 92 زرهي در جنوب عهدهدار تلاش اصلي دوم تك نموده و تنومه و عماره را تأمين مينمايد.
- لشكر 77 پياده و تيپهاي آموزشي بيرجند و كرمان مرز خاوري را پوشش ميكنند.
- در اين مرحله لشكر پياده گارد به فرمان مطاع مبارك شاهانه در كرمانشاه، تيپ 84 در پاي پل كرخه و گروه نبرد شماره 1 در شاهآباد و تيپ 55 هوابرد در دزفول در احتياط ن.ز.ش ميباشد.
- به كاربردن احتياط لشكر 16 زرهي بنا به دستور ن.ز.ش است (همان: 5 ـ 4).
طرح عملياتي سبلان
در سال 1352 همچنين طرح عملياتي سبلان با امضای ارتشبد خاتمي فرمانده وقت نيروي هوايي به عنوان پشتيباني از عمليات نيروي زميني تهيه و پس از تجديد نظر در همان سال تصويب شد. مأموريت نيروي هوايي در اين طرح شامل موارد زير بود:
الف ـ اجراي عمليات ضد هوايي آفندي[7] به منظور به دست آوردن برتري هوايي با حمله به تأسيسات هوايي و انهدام هواپيماهاي دشمن روي زمين.
ب ـ اجراي عمليات پدافندي هوايي به منظور جلوگيري از تجاوزات هوايي دشمن.
ج ـ ادامه عمليات آفندي و پدافندي هوايي به منظور نگهداري برتري هوايي.
د ـ پشتيباني از نيروهاي سطحي پس از اين كه برتري هوايي بدست آمد (طرح عملياتي سبلان).
طرح عملياتي زاگرس
در تداوم همين روند طرح عملياتي زاگرس با امضای فرماندهي وقت نيروي هوايي، سپهبد امير حسين ربيعي در سال 1355 تهيه شد. يكسال بعد این طرح مورد تجديد نظر قرار گرفت. در اين طرح با استناد به «خط مشي امنيت ملي» تأكيد شد که در صورت تجاوز كشور عراق، ارتش شاهنشاهي ميبايستي ضمن پدافند از موجوديت كشور، تجاوز دشمن را درهمكوبيده و عمليات نظامي را سريعاً به خاك دشمن بكشاند. ملاحظه اصلي در طرح غير از استناد به خط مشي امنيت ملي تصريح بر «پشتيباني از طرح ابومسلم 2» ميباشد (طرح عملياتي زاگرس، 1356 : 2).
در سال 1355 طرح عملياتي شاهين از سوي ستاد ن.د.ش تهيه شد. پيش از اين در سال 1348 طرح شاهين با امضای دريابد رسايي فرمانده وقت اين نيرو تهيه شده بود. در طرح جديد غير از ملاحـظات عملياتي چند موضوع قابل ملاحظه وجود دارد. مسئله نخست تأكيد بر «عدم تشابه نژادي، اختـلافات مذهبي، عدم شركت افراد غير عرب در دستگاه رهبري و پست هاي مملكتي» و سپس نتيجهگيري مبني بر اين كه در ايـن كشـور وحـدت ملي به معناي واقعي وجود نداشته است (طرح شاهين، 1355 : 21 ـ 20). همچنين تأكيد شده است در حال حاضر رژيم بعثي عراق از پشتيباني كامل مردم آن كشور در جهت انجام عمليات خصمانه عليه ايران برخوردار نيست[8] (همان).
دربارة اهداف عراق در طرح شاهين به موارد زير اشاره شده است:
- ازدياد نفوذ خود در خليج فارس.
- در دست داشتن كنترل كشتيراني در اروندرود.
- گسترش نفوذ كشور اتحاد جماهير شوروي در خليج فارس.
- بهبود روابط با كشورهاي عربي و سعي در نجات خود از انزواي سياسي.
- نفوذ سياسي در شيخ نشينهاي خليج فارس.
- ايجاد وقفه در پيشرفت و ترقي روز افزون ايران.
در بخش ديگري از اين گزارش با تأكيد مجدد بر اين كه «ارتش عراق توانايي اجراي عمليات منظم نظامي به مقياس وسيع عليه كشور شاهنشاهي را نداشته» احتمال حمله را به عواملي مشروط ميسازد كه قابل توجه است: «ولي در صورتي كه بنا به مقتضيات سياسي روز و ساير اوضاع غير قابل پيشبيني، كليه مشكلات داخلي خود را حل و زمينه مساعدي براي رژيم بعثي عراق مهيا گردد و پشتيباني شوروي از عراق (در صورت آفند آن كشور به كشور شاهنشاهي) محرز و يا مناقشات فعلي اعراب و اسرائيل به نحوي فيصله يابد و عراق از كمك و پشتيباني بعضي كشورهاي عربي اطمينان حاصل نمايد، امكان دارد دست به عمليات نظامي بر عليه ايران بزند.» (همان: 23 – 22).
اين تحليل در واقع ناظر بر تغيير در فرضيات مبناي سياسي است كه پيش از اين به آن اشاره شد. به عبارت ديگر حمله به ايران توسط عراق مشروط به عواملي بوده است كه در فرضيات سياسي مبنا به آن ها اشاره شد و تغيير در اين فرضيات به معناي احتمال وقوع جنگ پيشبيني شده است.
طرح عمليات رواني
غير از طرح هاي عملياتي زميني، هوايي و دريايي، در سال 1353 طرحي تحت عنوان «عمليات رواني بر عليه كشور عراق» تهيه شد كه حاوي نكات مهمي بود. درباره موارد ناهماهنگ و هماهنگ در مناسبات ايران و عراق موارد زير ذكر شده است:
الف ـ موارد ناهماهنگي
- اختلافات مرزي از قبيل استفاده از آب رودخانههاي مشترك، تعيين مرزهاي خاكي و آبي، منابع نفتي، تعليف احشام و پاسگاه هاي مرزي.
- تحريكات و نفوذ عوامل خرابكار از داخل خاك عراق عليه كشور شاهنشاهي.
- پشتيباني از مصوبات جامعه عرب مبني بر تغيير نام خليج فارس به عبارت ناصحيح و مجعول «خليج عربي».
- مخالفت با حقوق تاريخي ايران در خليج فارس و ارائه و به تصويب رساندن طرحي در جامعه عرب تحت عنوان جلوگيري از مهاجرت ايرانيان به امارات خليج فارس.
- پشتيباني غير رسمي دولت عراق از تغيير نام استان خوزستان به «عربستان» و تجزيه آن استان از كشور شاهنشاهي.
- حمـايت پنـهاني از «جبـهه تحـرير خـوزستـان» و سـازمان هاي مشابه و كمك هاي معنوي و مادي به آن ها.
- اجراي برنامه تبليغاتي و رواني عليه كشور شاهنشاهي.
- آموزش عمليات خرابكاري ـ چريكي و جنگ هاي نامنظم به عدهاي از اعضاي «جبهه تحرير خوزستان» در پادگان الزبير و تربيت خرابكاران در مراكز ديگر.
- همكاري و هماهنگي با عوامل نفوذي جمعيت سري «المنظمه السريه» و انشعابيون پارت دمكرات كرد طرفدار جلال طالباني و ساير عناصر مخالف ايران و آماده كردن آنان براي هدايت و اجراي عمليات چريكي و عمليات نامنظم و زير زميني در ايران.
- پيروي از هدف هاي ناسيوناليزم متجاوز عرب و مخالفت با همبستگي اسلامي.
- مخالفت با پيمان هاي منطقهاي (سنتو).
- كارشكني در حصول توافق ميان ايران و ديگر كشورهاي ساحلي نسبت به تجديد حدود ژرف آشيب (فلات قاره) در خليج فارس.
- عدم همكاري و ايجاد تضييقات براي دولت شاهنشاهي در اروندرود.
- طفره رفتن از حل واقع بينانه اختلافات مرزي با دولت شاهنشاهي.
- ايجاد تضييقات براي ايرانيان مقيم عراق در زمينه: تملك، كسب و كار، اقامت و رفت و آمد.
- ايجاد تضييقات به منظور به حداقل رسانيدن نفوذ جوامع ايراني در عراق.
- به وجود آوردن تضييقات در زمينه ورود كالاهاي ايراني به عراق.
ب ـ موارد هماهنگي
- احساس لزوم حفظ روابط حسن همجواري به منظور پرداختن به امور داخل.
- مخالفت با استقلال طلبي اكراد و تشكيل كردستان آزاد.
- علايق مشترك مذهبي و وجود بقاع متبركه و همچنين پيوندهاي فرهنگي و تاريخي.
- عضويت هر دو كشور در سازمان «اوپك» و اين كه هر دو كشور از توليد كنندگان مهم نفت هستند (طرح عمليات رواني بر عليه كشور عراق، 1353 : 3 ـ 1).
همچنين دربارة نقاط ضعف و نقاط قوت رژيم عراق به موارد زير اشاره شده است:
نقاط ضعف
الف ـ عدم اعتماد كادر رهبري نسبت به نيروهاي مسلح و وجود چنددستگي در ارتش.
ب ـ قبول دكترين بلوك شرق و آموزش اين دكترين در حالي كه سازمان لشكرها و تيپهاي مستقل ارتش عراق هنوز شكل نيمه انگليسي داشته و تناسب كافي براي پياده كردن دكترين شرق ندارد.
پ ـ پایين بودن استاندارد آموزشي ناشي از شكل تهيه و در اختيار گذاردن مدارك آموزشي كه به زبان روسي و يا ساير زبان هاي بلوك شرق ميباشد.
ت ـ اتكاء به كشورهاي خارجي از نظر لجستيك به ويژه تجهيزات، مهمات و وسايل يدكي.
نقاط برجسته يا قوت
الف ـ تجارب عملي يگان ها در جنگ هاي منظم و غير منظم و همچنين خوگرفتن پرسنل آنان به زندگي اردوگاهي و صحرايي.
ب ـ جايگزين نمودن جنگافزار و وسايل مدرن در يگان هاي زرهي، مكانيزه و توپخانه.
پ ـ برخورداري يگان هاي رزمي و پشتيباني از تحرك خوب.
ت ـ تجربه كافي در مورد اقدامات عمليات كنترل جمعيت و منابع و مردمياري در زمان جنگ (دستورالعمل طرحريزي عمليات رواني، 2536 : 44).
همچنين دربارة ناتواني مخالفان رژيم بعث نكات قابل ملاحظهاي بيان شده است:
حزب بعث در ظاهر مخالف هرگونه اختلافات مذهبي است و عده زيادي از شيعيان در صفوف آن حزب هستند ولي در واقع موقعيت و فعاليت آنان محدود است و اصل اختلافات مذهبي و تعصب قبيلهاي و شهري بين افراد حزب و رهبران آن موجود است. در اوايل روي كارآمدن حزب بعث شايد ريشههاي مختلف و كوشش ها براي واژگون كردن رژيم بعث هنوز اميد به موفقيت داشت ولي پيروي از سياست «دشمن خود را قبل از آن كه نابودت كند، نابود كن.» حزب موفق گرديد عناصر مخالف خود را تصفيه كند و عناصر درجه دوم و سوم را به خود جلب نمايد لذا نارضايتي كه امروز در ميان طبقات مختلف ملت عراق از حزب موجود است يك نارضايتي دروني است كه ياراي اظهار و تصريح ندارد (همان: 25).
درباره وضعيت شيعيان در عراق و ديدگاه و موقعيت آنها توضيحاتي آمده است:
شيعيان عراق از تبعيضي كه به سود اقليت سني عرب در سازمان هاي كشوري و لشكري وجود دارد و همچنين از عدم توجه دولت به بهبود وضع اقتصادي و بالا بردن سطح زندگي شيعيان شهرنشين و عشيره نشين ناراضياند. اين شيعيان با قوانين خلاف شرع كه در عراق وضع شده است (مثلاً در مورد ارث، ازدواج و طلاق) و همچنين با قوانين سوسياليستي كه با كيفيت فعاليت هاي اقتصادي شيعيان منافات دارد و با اصلاحات ارضي به صورتي كه در عراق اجرا ميشود مخالفند. از نظر سياسي شيعيان عراق با وحدت با مصر شديداً مخالف ميباشند زيرا اين وحدت باعث خواهد شد در برابر سنيهاي مصري و عراقي در اقليت كامل قرار گيرند.
حزب بعث براي حفظ موجوديت خود به قلع و قمع شيعيان مخالف مبادرت نمود و رئيس عشايراالپوفتله را كه بزرگترين و پرجمعيتترين عشاير فرات اوسط است به اتهام شركت در توطئه واژگون نمودن رژيم بعث اعلام کرد و بدين وسيله موجي از خشم و تنفر در ميان عشاير شيعه ساكن فرات اوسط عليه رژيم بعث به وجود آورد و حس انتقامجويي را كه از ويژگيهاي مردم عشيرهنشين است در آنها برانگيخته، آنها را وادار نمود تا در پي فرصت مناسب جهت وارد آوردن ضربت شديد به حزب بعث باشند. دولت عراق طي ماه آوريل 1973 سه مرتبه پيشنهاد اتحاد با مصر و سوريه را داده است اما اين پيشنهاد مورد قبول واقع نگشته و زمامداران اين كشورها با ديده شك و ترديد به حكومت بعث مينگرند و از دسيسهبازيهاي زعماي بعث عراق بيمناكند. اخيراً دولت عراق با پيروي از سياست تشويق مهاجرت كشاورزان و كارگران مصري به عراق و فراهم نمودن تسهيلات كامل براي آنان سعي دارد يك اكثريت عربي سني در عراق ايجاد نمايد (همان: 35).
سـياست ايـران درباره شيعيان عراق تحت ملاحظاتي قرار داشت. ماهيت رژيم شاه و رويكردي كه به مذهب و علما داشت اقتضاء نميكرد از شيعيان حمايت جدي به عمل آورد.[9] ضمن اين كه شاه دربارة توانمندي شيعيان در عراق و منطقه ابهام داشت. چنان كه وقتي اعلم گزارش مذاكره با سفير امريكا دربارة توضيحاتش از سه پايه حكومت ايران شامل: شيعه، زبانفارسي و سلطنت را، به شاه ارائه ميكند، شاه با اهانت به شيعيان ميگويد: «متأسفانه شيعهها پفيوز هستند. در عراق كاري از پيش نميبرند.[10] در لبنان همين طور و در ايران هم هر چه تودهاي داشتيم از بين شيعههاست و ...» سپس اعلم ميگويد: «شاه را متقاعد كردم كه شاهنشاه كشور شيعه است كه پذيرفت!» (عاليخـاني، 1353 : 224 ـ 223). همچنين در خاطرات اعلم به اين موضوع اشاره شده است كه آيت الله ميلاني از مشهد تلفن كرد كه به عرض شاه برسانم كه آيت الله خوئي از بغداد محرمانه جويا شده كه اگر از دست ظلم و تعدي عوامل بعثي عراق فرار كند، ميتواند به حمايت ايران اميدوار باشد و به ايران بيايد؟ كه شاه ميگويد: «بگو البته ميتواند بيايد. ما هيچ توقعي از ايشان نداريم و گذشتهها را هم فراموش ميكنيم.» (همان).
در عين حال سياست ايران در برابر عراق، حمايت از شيعيان عراق نبود، و به عبارت ديگر در معادلات ايران و عراق شيعيان اين كشور جايگاهي در محاسبات راهبردي ايران نداشتند، هرچند در مفروضات سياسي مبنا پيشبيني شده بود که تسهيلاتي براي قواي ايران فراهم خواهند كرد ولي در عمل اقدامي از سوي طرفين انجام نشد.
رهيافتهاي حاصل از درگيري و انعقاد قرارداد 1975 الجزاير
برابر گزارش محرمانه سيا، پنتاگون و وزارت خارجه امريكا از تبعات امضاي عهدنامه 1975 بين محمدرضا پهلوي و صدام حسين، ادامه مبارزه عليه كردها متضمن خطراتي براي صدام حسين بود و ميتوانست منجر به سقوط وي شود. اتخاذ سياست ها در قبال اكراد مانند سالهاي گذشته به ايجاد شكاف در ميان گروه حاكم در بغداد منجر شده بود. فرمانرواي عراق نسبت به يك راه حل نظامي تعهد مشخصي داشت و اعتبار او نيز بر همين مبنا تداوم داشت. با اين وجود در اين زمينه مشكلاتي جدي نظير تحميل تلفات سنگين به عراقيها و عدم توانايي بغداد در پاسخي مؤثر به دخالت ايران وجود داشت. افزون بر اين مبارزه نظامي، توجه و منابع ملي را در انحصار خود ميگرفت (سايت اينترنتي روزنامه شرق، چهارشنبه 25/8/84 : 4 ـ 3).
صدام از يك سو از اهميت استراتژيكي و اقتصادي شطالعرب (اروند) آگاه بود و از سوي ديگر ميدانست كه ادامه حمايت ايران از كردها، سالانه چهار ميليارد دلار خسارت به عراق وارد ميكند و در نتيجه، قدرت دفاعي ارتش عراق كاهش مييابد و توانايي مقابله با كردها را از دست ميدهد (شلومونكديمون، 1385: 323 ـ 322). عراق در جنگ با كردها با تمركز بيش از يك سوم ارتش عراق همراه با تلفات انساني و تسليحاتي بيش از 10 سال (همان: 326) به اين نتيجه رسيد كه تنها دو راه برای انتخاب دارد: يا بايد با ايران و يا بايد با كردها به توافق برسد (اوزكان، 1385: 42). بعدها طه ياسين رمضان در 29 اكتبر 1990 در مصاحبه با روزنامه تادمون در لندن گفت: «ما مجبور بوديم بين زيانهاي ناشي از جنگ با كردها و خسارات ناشي از عدم تقسيم عادلانه شطالعرب (اروندرود) يكي را انتخاب كنيم.» (نكديمون، 1385 : 324). در واقع وقتي صدام حسين احساس كرد نميتواند نزاع را خاتمه دهد، شكست را پذيرفت. از آنجايي كه اولويت اول، خنثي كردن نيات ايران بود به پرداخت هزينه آن تن داد و نظر ايران را در زمينه شطالعرب پذيرفت (گزارش محرمانه مشترك سيا، پنتاگون و وزارت خارجه امريكا، 1384: 4 ـ 3).
دربارة نحوه تصميمگيري شاه براي اتمام منازعه با عراق اطلاعات دقيقي در اختيار نيست. آن چه بر آن تصريح ميشود واسطهگري بومدين رئيس جمهور وقت الجزاير است. چنان چه اعلم نيز در كتاب خاطراتش مينويسد: «در دوم مارس 1975 خبر يافتم كه حواري بومدين رئيس جمهور الجزاير به ميانجيگري بين ايران و عراق پرداخته و به صدام قول داده است در سيزدهمين كنفرانس بينالمللي كشورهاي صادر كننده نفت كه مارس 1975 در پايتخت اين كشور برگزار ميشود، براي ايجاد روابط مسالمت آميز ميان دو كشور بكوشد.» (همان: 323). در تاريخ چهارم مارس شاه وارد الجزاير شد و بومدين در يك نشست اختصاصي كه دو ساعت به طول انجاميد با شاه به گفت و گو پرداخت. در ششم مارس و در آخرين ديدار صدام با شاه، رئيس جمهور الجزاير اعلام كرد كه درگيريهاي ايران و عراق پايان پذيرفته است (همان). پس از آن كه شاه و صدام يكديگر را در آغوش گرفتند، بومدين اعلام كرد: «براساس اين پيمان، خط مرزي دو كشور از وسط شطالعرب (اروند رود) ميگذرد و عراق از ادعاي ضميمه ساختن خوزستان به خاك خود منصرف شده است.» (همان). شاه پس از بازگشت به ايران در تاريخ ششم مارس بلافاصله دستور داد همه كمك هاي ارسالي به كردها متوقف شود و هر چه زودتر مرزهاي ايران و كردستان عراق را ببندند (همان: 6 ـ 325).
علاوه بر ابهام نسبت به نحوه تصميمگيري شاه، درباره علت اين تصميمگيري نيز نظرات و تحليلهاي متفاوتي وجود دارد. در گزارش مشترك سيا، پنتاگون و وزارت خارجه امريكا با تصريح بر اين كه «شاه هرگز كمك به كردها را تعهدي نامحدود تلقي نميكرد.» به اين موضوع اشاره شده است كه شاه از ايجاد احساساتي مشابه تلاش كردهاي عراق براي استقلال در ميان كردهاي ايران نگران بود و همين امر موجب توقف كمك به كردهاي عراق شد (سايت اينترنتي روزنامه شرق، 25/8/84 : 3). همچنين به مشكلاتي كه در جهان عرب براي شاه به دنبال داشت اشاره و نوشته شده است: «دولت هاي عرب براي پايان دادن به دخالت ايران از سوي عراق، احساس فشار ميكردند به طور مثال قاهره تأكيد داشت كه پايان اين نزاع ميتواند به بازگشت عراق به جرگه كشورهاي عرب و كاهش وابستگي اين كشور به اتحاد جماهير شوروي، كمك كند.» (همان).
اسدالله اعلم در خاطرات خود در گفت و گو با شاه پس از بازگشت از الجزاير اشاره می کند و از قول شاه مينويسد: «توانستم دو مشكل را كه از پدرم براي من به ارث مانده است، برطرف كنم. اول، افزايش همكاري با شركت ايراني ـ انگليسي كه از سال 1993 در زمينه همكاريهاي نفتي قابليت اجرايي مييابد و دوم اصلاح توافق نامهاي كه پدرم در سال 1937 با عراق منعقد كرد و عراق سراسر شطالعرب (اروندرود) را تحت كنترل گرفت. من اين مسئله را براساس مصالح ايران تغيير دادم.» (نكديمون، 1385: 325 ـ 324). شاه در مصاحبه با حسنين هيكل روزنامه نگار مصري در دوم سپتامبر 1975، كه در روزنامه كويتي «الوطن» به چاپ رسيد توضيحاتی ميدهد كه تا اندازهاي ماهيت تصميمگيري شاه را روشن ميكند. شاه در اين مصاحبه ميگويد: «عراقيها ما را در تنگنا گذاشتند و با تبليغات بي اساس و دستاندازي به سرزمين ما، خشم ما را برانگيختند، ما نيز درصدد برآمديم تا از كردها استفاده كنيم، بنابراين از آنان حمايت كرديم.» او از شاه پرسيد: «چه مدت طول كشيد تا اين تصميم را اتخاذ كرديد؟» شاه پاسخ داد: «يك ساعت، ما نميخواستيم همه قدرت خود را به كار بگيريم، زيرا اقليتي از كردها نيز در كشور ما زندگي ميكنند. ما فقط ميخواستيم عراقيها را گوشمالي دهيم، هنگامي كه آنها به فعاليتهاي خود پايان دادند، ما نيز دست از حمايت كردها برداشتيم. اگر چه اين كارها سيصد ميليون دلار هزينه در برداشت. اما نتايج به دست آمده، اين هزينه هنگفت را ضروري ميساخت.» (همان: 325). حسين شهيدزاده سفير پيشين ايران در بغداد نيز در كتاب خاطرات خود از گفتوگويي كه بر سر ميز نهار ميان شاه و صدام، در كاخ نياوران، صورت گرفت، گزارش ميدهد كه قابل توجه است. وي در كتاب خود مينويسد: «يادم هست بر سر ميز نهار، صدام حسين به شاه گفت: شما كه اين قدر از كردها حمايت ميكنيد، فكر نميكنيد ممكن است روزي براي خودتان مشكل به وجود آورند؟ شاه جواب داد: وضع ما با شما متفاوت است. ما مشكلات شما را با كردها نداشتهايم و نداريم. كردها با ما از يك نژاد هستند و زبانشان شاخهاي از زبان آريايي است، در صورتي كه شما عرب هستيد و آنها از جهات مختلف با شما متفاوت هستند. سپس اضافه كرد: كردها جزيي از مردم ايران هستند و ... صدام پس از كمي بحث گفت: با اين حال همين كردها بودند كه پس از جنگ جهاني دوم در ناحيه كردستان ايران اعلام خودمختاري كردند و از اطاعت حكومت مركزي بيرون رفتند. شاه در جوابش گفت: آن ها دست پروردگان نيروهاي اشغالگر و از مصنوعات دوران جنگ بودند و همان طور كه ميدانيد با وزش بادي از ميان رفتند ... و مطلب ديگر ادامه پيدا نكرد.» (دکتر حسین شهيد زاده، 1378: 345).
فارغ از توضيحاتي كه شاه درباره علت اين تصميمگيري بيان ميكند و به نظر ميرسد بخشي از آن صحيح ميباشد ولي ملاحظات ديگري وجود داشته كه هنوز دربارة آن اطلاع دقيقي وجود ندارد. تعدادي از كارشناسان معتقدند كه بين توافقنامه همكاري عراق و ايران و نيز قرارداد مصر و اسرائيل ارتباط وجود دارد. داستان اين ارتباط ميان پيمان ها با توجه به مسائلي كه در سفر دورهاي كيسينجر، وزير خارجه امريكا، به خاورميانه به وجود آمد، آغاز شد. با اين سفر، مصر و اسرائيل توافقنامهاي با هم امضا كردند كه به پيمان دوم سينا مشهور است (نكديمون، 1385 : 333 ـ 332). لازم به ذكر است كه قرارداد الجزاير ميان ايران و عراق در مارس 1975 و قرارداد همكاري اسرائيل و مصر در سپتامبر 1975 به امضا رسيد. نظر به پيوستگي مناسبات ايران و عراق با معادلات منطقهاي، به ويژه تلاش اسرائيل براي حمايت از اكراد از طريق ايران، براي درگير نگه داشتن عراق و ممانعت از حضور نيروهاي عراقي در جنگ بر عليه اسرائيل، به نظر ميرسد نوعي پيوستگي ميان معاهده همكاري ايران و عراق با همكاري مصر و اسرائيل وجود داشته است. البته پيامدهاي انعقاد قرارداد 1975 نسبتاً گسترده بود و با توجه به پيمان همكاري مصر و اسرائيل روند تحولات منطقه شكل جديدي به خود گرفت. كردها در معادله جديد بيشترين خسارت را متحمل شدند. بارزاني يكي از سه راه را ميبايست برميگزيد: ادامه مبارزه تا كشته شدن، تسليم شدن به بغداد يا پناهنده شدن به ايران. او راه حل سوم را برگزيد (همان: 334). كردها در اين مبارزه بيش از اندازه بر روي حمايتهاي ايران و امريكا حساب باز كرده بودند در حالي كه رويكرد دو كشور ياد شده به موضوع اكراد تحت تأثير ملاحظاتي قرار داشت. برابر گزارش كميته مخصوص كنگره امريكا در امور اطلاعات، نيكسون و كيسينجر و شاه ايران متمايل به پيروزي كردها نبودند. اينان انتظار داشتند، شورش كردها و كمك به آن ها در سطحي كه بنيه نظامي عراق تضعيف نشود، ادامه يابد (سرهنگ غلامرضا نجاتي، 1384 : 357).
تصور غلط كردها از سياست ايران و امريكا به گفته اعلم سبب شد «عراقي ها در آن زمان آماده بودند به پيشنهادها و خواستههاي كردها عمل كنند، اما كردها با اميد به كمكها و حمايت ايران به آن ها پاسخ مثبت ندادند.» (نكديمون، 1385: 325).
برخلاف اكراد به عنوان بازندگان بزرگ، به نظر ميرسد عراقيها با انعقاد قرارداد 1975 دستاوردهاي قابل ملاحظه ای به دست آوردند. ارتش عراق فرصت بازسازي به دست آورد و موضوع اكراد در اين مرحله حل شد. تمركز منابع عراق بر روي توسعه اقتصادي منجر به بهبود وضعيت آن ها شد. عراق با اين قرارداد از جرگه جبهه اعراب راديكال خارج و با توسعه روابط با غرب به جبهه ميانه رو عرب نزديك شد و حتي مواضع خود را در برابر مسئله فلسطين تعديل كرد و به حمايت از گروه تندرو ابونضال پايان داد و روابط خود را با عرفات بهبود بخشيد (فبمار، 1380 : 364 ـ 356).
مناسبات ايران و عراق در حد فاصل سال 1975 تا زمان پيروزي انقلاب در سال 1979 بهبود و گسترش يافت. اما اين قرارداد و روند جديد به معناي حل مسائل ايران و عراق به صورت پايدار نبود. ارزيابي گزارش محرمانه مشترك سيا، پنتاگون و وزارت خارجه امريكا بيانگر همين موضوع است. در اين گزارش آمده است:
«ما در اين مورد كه يك آشتي پايدار حكمفرما شود، بسيار ترديد داريم. ايران و عراق براي يكديگر رقبايي ماهوي در خليج فارس به حساب ميآيند. آن ها پرجمعيتترين كشورها هستند. هر دو از نظر منابع بسيار غني بوده و داراي ارتشي كاملاً مجهز هستند. هم شاه و هم صدام حسين در مورد چگونگي ادامه روند سياسي در منطقه، ايدههاي كاملاً متفاوت داشته و هر دو در آرزوي برخورداري از امتياز رهبري منطقهاي هستند... در هر صورت دو طرف به رقابت براي جذب همپيمان به منظور افزايش موقعيت سياسي و نظامـي خود، ادامـه خواهنـد داد.» (سايت اينترنتي روزنامه شرق، 25/8/84 : 4).
آن چه بعدها با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران در مناسبات ايران و عراق رخ داد و سرانجام منجر به جنگ شد، بيانگر صحت ارزيابي گزارش ياد شده ميباشد.
نتيجهگيري و ارزيابي در مقطع 20 سال قبل از انقلاب: از 1337 تا 1357
همانگونه كه توضيح داده شد، در اين مقطع با سقوط رژيم پادشاهي در عراق و روي كار آمدن عبدالكريم قاسم، مناسبات ايران و عراق به شدت تيره ميگردد. گرچه با سقوط عبدالكريم قاسم در اواخر سال 1341، به مدت 5 سال آرامش نسبي در مناسبات دو كشور برقرار ميشود، ولي كودتاي بعثيها در سال 1347 مجدداً مناسبات ايران و عراق را تحت تأثير قرار ميدهد و زمينه تنش و درگيري ميان دو كشور را فراهم می کند و همين امر باعث شكلگيري تهديد عراق از ديد دولت ايران ميگردد و مقامات دولت ايران از شخص شاه گرفته تا ديگران و نيز دستگاه دفاعي ايران به فكر مقابله با تهديد عراق و اقدامات دفاعي ميافتند. نگارنده به دنبال اثبات و يا رد فرضيه مذکور ـ تأثیر عوامل ژئوپليتيك بر استراتژي دفاعي ايران در برابر عراق قبل از انقلاب اسلامی ـ بايستي دو دسته اقدامات را انجام ميداد. يكي اخذ نظريات مقامات تصميمگيرنده و دوم بررسي اسناد و طرحهاي دفاعي.
در مورد مقامات تصميمگيرنده، به دليل گذشت زمان اكثراً در قيد حيات نبودند. از شخص شاه گرفته تا افرادي همچون حسين فردوست، هويدا، اعلم، طوفانيان، آريانا، ضرغامي، اويسي و يا فرماندهان نيروهاي سهگانه ارتش. يكي دو نفر هم كه زنده هستند و در خارج به سر ميبرند، امكان برقراري تماس با آن ها ميسر نشد. با افرادي كه در ايران هستند ـ و تصور می شد كه اطلاعاتي در سطوح پایينتر از طرحهاي دفاعي داشته باشند ـ مصاحبه و گفت وگو صورت گرفت. افرادي همچون امير چگيني، امير موسوي قويدل، امير بختياري، امير مفيد، امير سليمي و سردار جلالي كه تا آن جایي كه امكان داشت از نظريات اين افراد استفاده گرديد.
اقدام دوم، بررسي اسناد و طرحهاي دفاعي و نيز كتابهايي در اين زمينه بود كه افراد با مصاحبه و يا نوشته، اثري از خود در زمينه تصميمگيريهاي كلان دفاعي باقي گذاشته بودند. همان گونه که در متن فوق آمده است، راهبردهاي دفاعي ايران نسبت به عراق بر پايه انطباق منافع حكومت (نه دولت ـ ملت) ايران با آمريكا و از سوي مستشاران آمريكايي تهيه و تدوين شده است.
امير چگيني فردي است كه در سال 1338 براي آموزش دورههاي عالي دفاعي به آمريكا ميرود و اولين تجربه علمي براي تدوين نظام مديريت استراتژيك دفاعي شامل بررسيهاي محيطي، طرحريزي استراتژيك دفاعي، برنامهريزيهاي پنجساله دفاعي و بودجهبندي از طريق آموزش را به ايران ميآورد و به گفته ايشان، اساساً فرماندهان عالي ارتش با تفكر و طرحريزيهاي استراتژيك بيگانه بودند و طرح استراتژي دفاعي ايران با مشاورت مستشاران صورت ميگرفت. وي ميگويد: «در فاصله سالهاي 49 ـ 47 به همت چند تن از افسران جوان ارتش كه تحصيلات تخصصي خود را با موفقيت در خارج از كشور به پايان رسانده بودند، براي اولين بار نظام طرحريزي و بودجهبندي طراحي و به تصويب رسيد و از آغاز 54 تا پايان سال 57 به اجرا گذاشته شد (چگيني، 1384 : 18).
در بررسي كتب با هدف دست یابی به نظريات و گفتههاي دولت مردان ايران قبل از انقلاب، چنان چه اشاره شد اكثر افراد ـ همچون حسين فردوست و ارتشبد فريدون جم و حتي رئيس جمهور اسبق آمريكا، نيكسون ـ بيان ميدارند كه شاه در سياست خارجي و سياست منطقهاي، دكترين آمريكا و انگليس را اجرا مينمود ولي آيا اين بدان معني است كه هيچ كدام از عوامل ژئوپليتيك و عوامل واقعي مؤثر در جامعه ايران را رعايت نميكردند و ناديده ميگرفتند؟ بايد گفت اساساً چنين چيزي امكانپذير نيست. به هرترتيب در تدوين هر نوع استراتژي دفاعي به هر ميزان كه وابسته به بيگانگان باشد، نميتوان نسبت به کلیه عوامل جغرافيايي بيتوجه بود. بررسي طرحهاي دفاعي كلان همچون طرحهاي ابومسلم خراساني، شاهپور، شاهين و غیره نشان ميدهد كه به عواملي از ژئوپليتيك توجه داشتهاند مثل:
- عامل ژئوپليتيك شيعيان عراق.
- عامل ژئوپليتيك اكراد عراق.
- عامل جغرافياي نظامي در غرب (توپوگرافي غرب كشور).
- شكل مرز.
- توجه به ظرفيت كمي جمعيت.
- توجه به تنگناهاي جغرافيايي عراق (دريايي).
- توجه به ضعف آرمان سياسي دولت عراق.
كه توجه به عوامل فوق در لابلاي طرحهاي دفاعي قابل مشاهده است.
بنابراين از بررسي نظريات مقامات تصميمگيرنده دولت ايران در قبل از انقلاب و نيز اسناد و طرحهاي دفاعي به اين نتيجه ميرسيم كه آن ها در بحث عواملي كه بر راهبرد دفاعي تأثير مثبت داشته و آن را تقويت ميكرده به دو عامل ژئوپليتيكي توجه نمودهاند و بقيه عوامل را ناديده گرفتهاند.
عامل جغرافياي طبيعي در غرب ايران به ويژه جبهه مياني (از باويسي تا مهران) و توپوگرافي غرب را مورد توجه قرار دادهاند و در طرح ابومسلم، از اين امكان استفاده نموده و در تركيب با يگانهاي متحرك زرهي شامل لشكرهاي 81 زرهي و 16 زرهي از سازمان رزم سپاه يكم، راهبرد عملياتي آفندي و تهاجمي را انتخاب نموده و تصرف خانقين ـ كوت و جلولا و بعقوبه و نهايتاً بغداد را برعهده گرفتهاند.
قطعاً محدب بودن شكل مرز كه نظاميان را به تهاجم و آفند وسوسه ميكند و اتكاي به پشتيبانيهاي عظيم لجستيكي از سوي آمريكا پس از اعلام دكترين نيكسون و واگذاري مسئوليت امنيت در خليج فارس به شاه ايران، عامل ديگري بوده كه در اتخاذ استراتژي تهاجمي فوق تأثير داشتهاست.
عامل ديگري كه مورد توجه طراحان راهبرد دفاعي ارتش شاه بوده، توجه به ظرفيتهاي كمي و كيفي جمعيت ايران بوده است كه ميخواستهاند با اتكا به اين عامل، نيروهاي مورد نياز ارتش شاهنشاهي خود را تأمين كنند تا امكان مقابله با هرگونه تجاوز را داشته باشند و بتوانند ايجاد بازدارندگي كنند. بر همين مبنا در طرح ابومسلم خراساني در پيوستهاي پرسنلي دستور ميدهند كه تعداد افسران و درجهداران كادر و وظيفه افزايش پيدا كند.
منباب مثال در جدول شمار 1 طرح ابومسلم خراساني در خرداد سال 1352 با امضاي ارتشبد اويسي در بحث نيروي زميني، آمده است: «به منظور پر كردن كسور پرسنل يگانهاي رزمي و پشتيباني رزمي به طوري كه هنگام شروع عمليات بتوان استعداد يگانها را به پورسانتاژ مصوبه رسانيد و نيازمنديهاي پرسنلي را براي يك دوره عملياتي 60 روزه برآورد و آمادگي رزمي آن ها را از نظر پرسنل تأمين نمود، بايستي بر اين مبنا اقداماتي در زمينه افزايش افسران، درجهداران و سربازان صورت گيرد.» غير از ايجاد روند شتاب در آموزش دانشگاه پدافند ملي و دافوس و دورههاي عالي رستهاي و مقدماتي رستهاي و احضار يك سوم از پرسنل كادر مراكز آموزشي و فرهنگي، فراخواني افسران احتياط (از سال 48 تا 52) و استفاده از افسران بازنشسته را در دستور كار قرار ميدهند و فراخواني و احضار سربازان احتياط را نيز به ميزان مورد نياز دستور ميدهند به طوري كه تعداد افسران بايستي به دو برابر افزايش پيدا كنند و درجهداران نيز به دو برابر و سربازان نيز بايستي به 85000 نفر ارتقاء يابند كه اينكار را با احضار يكسال مواليد جهت تأمين 32787 نفر در دستور کار قرار ميدهند ولي به بقيه عوامل شامل موقعيت جغرافيايي، نهادهاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي، پيوستگي و تجانس فرهنگي، دين و مذهب توجه لازمي نشده است.
از میان عواملي كه بر راهبردهاي دفاعي ايران تأثير منفي داشته و موجب تضعيف آن شدهاند، به دو عامل توجه شده است. اين دو عامل عبارتند از: اختلافات ارضي و مرزي و اقليت قومي عرب زبان در خوزستان.
تمركز مسائل بر روي اروندرود به عنوان نقطه ثقل اختلافات ارضي و مرزي، هم در دوره عبدالكريم قاسم و هم بلافاصله پس از كودتاي بعثيها، روابط و مناسبات ايران و عراق را به شدت تيره ميكند و دولت ايران تلاش ميكند از يكسو نسبت به ادعاهاي دولت عراق نسبت به اروندرود كوتاه نيايد و از سوي ديگر، عامل ژئوپليتيك ديگري را (اكراد عراق) به بازي ميگيرد و سياست جديدي را در برابر عراق با حمايت از اكراد عراق در پيش ميگيرد و بدينترتيب موازنهاي برقرار ميكند و در تداوم اين روند با پشتيباني نظامي از اكراد عراق، حتي موفق ميشود موازنه را به سود ايران و به زيان عراق رقم بزند و حتي دولت ايران (برابر گزارش ركن دوم ارتش عراق) در تلاش است كه از عامل شيعيان عراق نيز بهرهگيري كند ولي به نظر ميرسد به دليل ساختار دولت ايران كه از تفكري سكولار برخوردار بود و نداشتن ساز و كار لازم در دستگاه هاي امنيتي و نظامي خود براي برقراري تماس با مراجع و علماي شيعه، ناموفق ميماند.
در مورد اقليت قومي عربزبان در خوزستان با توجه به تحريك عراق و ايجاد «جبهه آزادي بخش عربستان» و حمايت ناصر (رئيس جمهور مصر) و جريانات ناصري و بعثي در لبنان در اسناد و طرحهاي دفاعي، اقدامات دولت ايران معلوم نگرديد ولي نگارنده خود در مهر ماه سال 50 در دزفول در سن 17 سالگي توسط ساواك دستگير گرديد و پس از انتقال به زندان اهواز، مشاهده كرد كه افراد متعددي از گروه «جبهه آزادي بخش» در زندان به سر ميبرند و در گفت و گو با آنان متوجه شد كه در گروه هاي متعددي خواستهاند پلها و ريلهاي قطار و برخي ديگر از نقاط را در خوزستان منفجر نمايند كه قبل از اقدام، دستگير و روانه زندان ميگردند. بنابراین مي توان نتيجه گرفت كه دستگاه ساواك در خوزستان (به ويژه در شهرهاي آبادان و اهواز) با فعاليتهاي هماهنگ با ركن 2 ارتش، اين گروه ها را سركوب نموده است ولي همواره عراق در بعد از انقلاب نيز از اين عامل (عرب زبانان خوزستان) بر عليه دولت ايران بهرهگيري مينمود.
عامل ژئوپليتيك ديگر كه در فرضيه به آن اشاره كرديم عوامل ساختاري در بخش دفاع است كه بخشي از آن كه مربوط به قبل از انقلاب است (سلسله مراتب طولاني و بوروكراتيك در بخش دفاع)، به دليل اين كه جنگي اتفاق نميافتد و تهديد به جنگ تبديل نميشود، قابل ارزيابي نبوده و از اين عامل به دليل اين كه در عمل و اجرا خود را نشان ميداد، صرف نظر گرديد.
در مورد بخش سوم فرضيه (فرصتها) به فرصتهايي كه براي طراحي راهبردهاي دفاعي مناسب در اختيار ايران قرار داشته است تأكيد نموده و 5 عامل در فرضيه مورد اشاره قرار گرفته است. از بررسي اسناد و طرحهاي دفاعي و نظريات تصميمگيرندگان به اين نتيجه ميرسيم كه به تمام عوامل برشمرده شده، توجه داشتهاند و برخي از عوامل را مثل عامل ژئوپلیتيكي اكراد عراق با سرمايهگذاري سنگين در راستاي سياستهاي دفاعي ـ امنيتي فعال نموده و به دستآوردهاي بزرگي رسيدهاند و برخي از عوامل را مثل شيعيان عراق به دليل ناتوانيهاي ذاتي در دستگاه حكومت و بدبيني شاه، تعقيب نكردهاند و رها نمودهاند كه اين عامل اخير (شيعيان عراق) ميتوانست در صورت فعال كردن، نتايج درخشانتري از عامل اكراد در عراق را نصيب دولت ايران نمايد و ساير عوامل ژئوپليتيك كه از آنها بنام فرصت نام بردهايم همچون تنگناهاي جغرافيايي عراق (دريايي)، محدوديتهاي سرزميني عراق، ضعف آرمان سياسي دولت عراق و نزديكي جغرافيايي مهمترين مراكز جمعيتي، اقتصادي و نقاط استراتژيك عراق به مرزهاي ايران مورد توجه قرار گرفته است و برخي از اينها در طرحهاي دفاعي ايفاي نقش مينمايند و از آن ها نام بردهاند.
* مقاله حاضر بخشی از پایان نامه نویسنده محترم است که برای درج در فصلنامه انتخاب شده است.
[1] گفت و گوی اختصاصی با دكتر حسن چگيني، 1385.
[2] گفت و گوی اختصاصي با امير سرتيپ محمد حسين جلالي، 25/5/1385.
[3] گفت و گوی اختصاصي با سرلشكر محسن رضايي، 25/5/1385.
1 Concept
2 Contingency plan
1 منظور شهر پيرانشهر فعلي است.
1 Counter air
[8] بعدها حمله عراق به ايران با وجود انقلاب اسلامي، نشان داد اين ارزيابي غلط بوده است. حتي پس از پيروزي انقلاب نيز اين تصور وجود داشت كه عراق به دليل فقدان انسجام سياسي و متقابلاً نفوذ سياسي ـ فرهنگي ايران در جامعه عراق، ريسك حمله به ايران را نخواهد پذيرفت.
1 مصاحبه اختصاصي با آيتالله هاشمي رفسنجاني، 1385.
2 در جزوه دستورالعمل طرحريزي عمليات رواني بر عليه كشور عراق در ص 25 و 24 موضوع قابل توجهي به شرح زير بيان شده است: در سال 1922 انگليسي ها حاضر شدند حكومتي در عراق تشكيل شود و از رجال برجسته شيعه خواستند اين دولت را تشكيل دهند ولي علماي اعلام همكاري با انگليس را تحريم كرده بودند. تشكيل حكومت به عبدالرحمن النقيب كه از رجال معروف اهل تسنن وقت بود واگذار گرديد.