بررسی موضع ساف در جنگ ایران و عراق
مختار حسینی([1])
مقدمه
هنگامی که جنگ ایران و عراق آغاز شد، موجودیتهای سیاسی([2]) از جمله سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف)، که آن را رویداد اثرگذاری بر منافع و موقعیت خود تصور میکردند، به موضعگیری در برابر آن پرداختند. یاسر عرفات، رهبر این سازمان، تنها دو هفته پس از آغاز جنگ به بغداد رفت و در دیدار با صدام، وی را همچون یک برادر به گرمی در آغوش گرفت و به روشنی، نقشش را در مسائل منطقهای مورد ستایش و تمجید قرار داد. ستایش رهبر ساف از نقش صدام در امور منطقهای در واقع، به طور غیرمستقیم، به معنای اعلام پشتیبانی از جنگی بود که وی به تازگی، علیه ایران به راه انداخته بود. این موضعگیری به آنچه برخی آن را دورة ماه عسل در روابط ایران و ساف میدانستند، پایان داد. به تدریج و در طول سالهای بعد، دو طرف با موضعگیری علیه یکدیگر هر چه بیشتر از هم دور شدند، به طوری که اندک روابط باقی مانده دو طرف نیز در سال 1363 از هم گسست. در این سال، جمهوری اسلامی با انتشار بیانیة کوتاهی ساف را به اتخاذ مواضع غیراصولی در قبال ایران متهم و بر همین اساس، از صدور روادید برای نمایندگان ساف به منظور شرکت در جشنهای ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی خودداری کرد.
هدف نوشتة حاضر بررسی و ریشهیابی علل جانبداری ساف از عراق در جنگ با ایران است. در این زمینه، فرضیهای بدین شرح مطرح است:
رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین در اتخاذ موضع جانبدارانه از عراق تحت تاثیر سه عامل اساسی بوده است: نگرانی از گسترش ایدئولوژی شیعی انقلاب اسلامی ایران، ناسیونالیسم عربی و فروپاشی جبهة پایداری اعراب در آستانة جنگ.
این نوشتار از طریق بحث دربارة عناوین زیر به آزمون فرضیة مزبور خواهد پرداخت:
ـ روابط ساف و ایران؛
ـ روابط ساف و عراق؛
ـ نگرش ساف نسبت به جنگ ایران و عراق؛
ـ گرایش ساف به سمت عراق؛ و
ـ علل گرایش ساف به جانبداری از عراق.
اهمیت بررسیهایی از این دست که به گذشته میپردازند، در این عبارت نهفته است که گذشته، چراغ راه آینده است. هر اندازه که کشوری از گذشتهاش شناخت دقیقتر و کاملتری داشته باشد، بهتر میتواند در اتخاذ تصمیمها و سیاستهایش، سرنوشت خود را تعیین کند.
روابط ساف و ایران
هر چند سازمان آزادیبخش فلسطین در سال 1964 م(1343 ش) اعلام وجود کرده است، اما روابط و همکاریهای رسمیاش با ایران به پس از برپایی نظام جمهوری اسلامی بر میگردد. رژیم پیشین ایران به دلیل پیوندهای سیاسی، نظامی و اقتصادی نزدیک با اسرائیل و قرار داشتن در حلقة متحدان غرب در منطقه، اصولاً، فلسفه وجودی ساف را قبول نداشت. این رژیم جزء نخستین رژیمهای کشورهای اسلامی بود که دولت اسرائیل را در اسفند ماه سال 1328 (حدوداً، یک سال و نیم پس از تأسیس) به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخت.[1]
پیوند نزدیک ایران واسرائیل باعث شد تا هنگامی که ساف با هدف سرنگونی دولت اسرائیل و استقرار یک دولت مستقل فلسطینی اعلام وجود کرد، هر دو کشور با آن به مخالفت برخیزند و شکلگیری چنین سازمانی را تهدیدی برای منطقه خاورمیانه قلمداد کنند. گواه این مدعا دیدار آباابان، معاون نخستوزیر اسرائیل، با عباس آرام، وزیر خارجه ایران، در دی ماه سال 1343 در تهران است. در این دیدار، معاون نخستوزیر اسرائیل استدلال کرد که آغاز فعالیت ساف در اردن ممکن است به جنگ جدیدی در خاورمیانه منجر شود. وزیر خارجه ایران نیز با تصدیق اظهارات آباابان اظهار کرد که ایران با تبدیل مسئلة فلسطین از موضوع آوارگان به رهایی ملی، مخالف است؛ بنابراین، خود را در نگرانی ابان در مورد آیندة اردن سهیم میداند. البته، در آن زمان، نه ابان و نه آرام نمیتوانستند پیشبینی کنند که خطر ساف به زودی، ایران را نیز تهدید خواهد کرد؛ دیری نگذشت که سازمان مزبور مخالفان رژیم شاه را در اردوگاههای آموزشی خود پذیرا شد و به آنان آموزشهای نظامی و چریکی داد.
همکاری سازمان آزادیبخش فلسطین و مخالفان مذهبی و چپگرای شاه تا سرنگونی رژیم پهلوی همچنان ادامه داشت.[2] با سرنگونی شاه، به یکباره پیوندهای سیاسی ـ نظامی ایران با غرب و اسرائیل از هم گسست و این کشور به نظام چالشگری در برابر غرب و متحدان منطقهاش، به ویژه اسرائیل تبدیل شد. نظام جدید ایران نمایندگی سیاسی اسرائیل در تهران را در اختیار نمایندگان سازمان آزادیبخش فلسطین قرار داد تا عملاً، ثابت کند که خود را نسبت به اصل 154 قانون اساسیاش مبنی بر حمایت از مبارزه حقطلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان وفادار میداند.
پیروزی انقلاب این تصور را ایجاد کرد که پتانسیل، انرژی و توانمندی مؤثری برای مبارزه ساف علیه اسرائیل فراهم آمده است؛ زیرا، هر دو در این باره که وضعیت موجود در فلسطین نامطلوب و باید به نفع فلسطینیان تغییر کند، اشتراک نظر داشتند. بر همین پایه، عرفات پس از پیروزی انقلاب به ایران سفر کرد و از نزدیک، با مقامات بلند پایة نظام از جمله شخص بنیانگذار انقلاب دیدار و گفتوگو کرد. سفر عرفات به تهران روند رو به گسترش روابط و همکاریهای ایران و سازمان آزادیبخش را تسریع کرد. این روند تا 31 شهریور ماه سال 1359، یعنی زمان آغاز حمله همه جانبه عراق به ایران ادامه داشت تا اینکه در این تاریخ، دو مسیر کاملاً متفاوت در اهداف و جهتگیریهای ساف و جمهوری اسلامی بروز کرد.
جنگ و ایدئولوژی جمهوری اسلامی به ارائة تعریف جدیدی از هویت نیروهای دیگر در منطقة خاورمیانه منجر شد. در حالی که ایران جنگ خود را با عراق و مبارزه فلسطین را با اسرائیلیها نبرد حق و باطل و اسلام و کفر مینامید، ساف چنین اعتقادی نداشت. این سازمان جنگ ایران و عراق را جنگ میان دو کشور انقلابی و دشمن اسرائیل و جنبش فلسطین را مظهر عربگرایی میدانست.
ظهور جهتگیریهای متفاوت در سیاستهای ساف و ایران همزمان با آغاز جنگ میان ایران و عراق به ماه عسل روابط ایران وساف پایان داد و دوباره، روابط دو طرف رو به تیرگی نهاد. تیرگی روابط هنگامی بیشتر شد که ایران و سوریه در طول جنگ به هم نزدیکتر شدند. از آنجا که رهبران این دو کشور به دلیل اختلافاتی که میان آنها و رهبری ساف بروز کرده بود، مایل بودند تا عرفات و جریان اصلی ساف را به حاشیه برانند، به حمایت از گروههای فلسطینی مخالف ساف و مسلح کردن گروههای لبنانی در مناطق استراتژیک لبنان اقدام کردند. عرفات نیز متقاعد شد که در شرایط موجود، مخالفت با طرحهای ایران و سوریه و حمایت بیقید و شرط از عراق یگانه راه نجات جنبششان است.[3]
گسست در روابط ایران و ساف هنگامی کامل شد که جمهوری اسلامی از دادن روادید به نمایندگان ساف برای شرکت در جشنهای ششمین سالگرد پیروزی انقلاب خودداری و در بیانیة کوتاهی، ساف را به اتخاذ مواضع غیراصولی در قبال ایران متهم کرد. حدود پنج ماه بعد، یعنی در تابستان سال 1364، رهبران سه گروه برجستة مخالف ساف مستقر در سوریه به نامهای احمد جبرئیل از جبهه خلق برای آزادی فلسطین، فرماندهی کل سعید ابوموسی از جنبش فتح و فرحان ابوحاجی از گروه الصاعقه در سفری رسمی به تهران آمدند.[4] جبهة خلق برای آزادی فلسطین؛ فرماندهی کل و الصاعقه جزء پنج گروه دست چپی فلسطینی بودند که سوریه میکوشید تا با برقراری روابط حسنه با آنها، آنان را ترغیب کند که در برابر خط میانهروی ساف به رهبری عرفات ایستادگی کنند. سوریه با کمک این گروهها، سازمان جایگزین ساف را با نام جبهه نجات ملی فلسطین (جبهه الانقاذ) در 25 ماه مارس سال 1985 به راه انداخت. پس از فروپاشی جبهة نجات ملی در 20 ماه آوریل سال 1987، ایران و سوریه سازمان جایگزین دیگری را با نام گروههای دهگانة مخالف فلسطین ایجاد کردند.[5]
روابط ساف و عراق
روابط ساف با عراق از زمان تأسیس تا به حال، فراز و نشیبهای بسیاری داشته است که باید آنها را از تحولات درونی عراق، رویدادهای منطقهای و تحولات درونی ساف متأثر دانست. در این راستا، باید یادآور شد که آوریل سال 1969 نقطه عطفی در روابط عراق و ساف بود؛ چرا که در این تاریخ، فرماندهی بینالعربی حزب بعث عراق تشکیل یک گروه چریکی فلسطینی را به نام جبهه آزادیبخش عرب اعلام کرد. در آن هنگام، عراق با مشکلاتی مانند شورش کردها و خیزش کمونیستها در داخل و رقابت و کشمکش با سوریه و مصر در خارج روبهرو بود. بر این پایه، عراق میخواست با جذب یک گروه فلسطینی تحت فرمان خود، هم پارهای از مشکلات داخلی و خارجیاش را حل کند و هم نفوذش را در سازمان آزادیبخش فلسطین افزایش دهد. در ماه سپتامبر سال 1970، روابط ساف و عراق رو به تیرگی نهاد؛ زیرا، در آن هنگام، عراق بیطرفی خود را نسبت به درگیریهای ساف و اردن اعلام کرده و به درخواستهای پیدرپی ساف برای مداخله به نفع این سازمان، پاسخ منفی داده بود. کمک نکردن عراق به ساف، انتقادهای تند این سازمان را نسبت به عملکرد عراق برانگیخت. در واکنش به این انتقادها، مقامات عراقی نیز از پرداخت حقوق ماهانه نیروهای فلسطینی قادسیه مستقر در عراق خودداری کردند. در ماه ژوئن سال 1971، شورای فرماندهی انقلاب عراق، محدودیتهای تازهای را در زمینة فعالیت ساف در این کشور وضع کرد.
تصمیم دولت عراق در ماه ژوئن سال 1972 مبنی بر ملی کردن صنعت نفتش، روابط عراق و ساف را بهبود بخشید؛ زیرا، رهبر ساف این تصمیم عراق را اقدامی انقلابی میدانست که باید از آن حمایت کرد؛ بنابراین، کوشید تا تردیدهایی را که بر اثر عدم مداخله این کشور در بحران اردن پدید آمده بود، برطرف کند. ملی شدن صنعت نفت عراق این اندیشه را تقویت کرد که کنفرانسی متشکل از نیروهای عرب پشتیبان جنبش مقاومت فلسطین برگزار شود این کنفرانس در ماه نوامبر سال 1973 در بیروت برگزار شد.. کنفرانس بیروت نقطة عطف مهمی در روابط ساف و مقامات عراقی بود. پس از کنفرانس یاد شده، نشستهایی میان نمایندگان دو طرف برگزار شد که مهمترین آنها دیدار مستقیم مقامات رسمی عراق با یاسر عرفات و نایف حواتمه، دبیرکل جبهه دموکراتیک خلق برای آزادی فلسطین بود. پس از این نشستها، عراق کمک مالی خود را به ساف بیشتر کرد؛ به هواپیماهای حامل سلاحهای خریداری شده این سازمان از خارج اجازة فرود در فرودگاههایش را داد؛ و بسیاری از محدودیتهایی را که برای فعالیت ساف در عراق وضع کرده بود، از میان برداشت، اما بهبود روابط ساف وعراق چندان به درازا نینجامید؛ زیرا، در میانه سال 1974، در درون جنبش فتح (یکی از گروههای فلسطینی اصلی تشکیل دهنده ساف)، بر سر مسئله تشکیل یک دولت فلسطینی در نوار غزه و کرانه باختری رود اردن اختلاف بروز کرد. اکثریت به رهبری عرفات موافق و اقلیت به رهبری ابونضال (صبری النبا)، نمایندة فتح و سفیر ساف در بغداد، مخالف تشکیل چنین دولتی بودند. ابونضال در مصاحبه با مجله لبنانی الدیار در اکتبر سال 1974 اعلام کرد که وی و همفکرانش در مخالفت با ایدة تشکیل دولت فلسطینی در اراضی اشغال شده در سال 1967، جبهه امتناع (رفض) را پایهگذاری کردند. حمایت عراق از ابونضال به تیرگی مجدد روابط ساف با عراق انجامید که پس از آن، تا سالهای پایانی دهه 70 نیز همچنان ادامه یافت.[6]
دو عامل در اواخر دهة 70 به بهبود روابط ساف و عراق کمک کرد. این دو عامل عبارتاند از: انعقاد قرارداد کمپ دیوید در سال 1978 میان مصر و اسرائیل؛ و بروز جنگ میان ایران و عراق در ماه سپتامبر سال 1980. این دو عامل باعث شدند تا عراق سیاست خارجی خود را در قبال اعراب و مسئله فلسطین معتدلتر و واقعگرایانهتر کند. در نخستین گام، این کشور در واکنش به قرارداد کمپ دیوید نشستی متشکل از تمام دولتهای عربی (به جز مصر) ترتیب داد و برای هماهنگی بیشتر با دیگر کشورهای عرب مجبور شد تا موضع خود را در قبال مسئله فلسطین تعدیل کند، به حمایت از گروه تندرو رفض به رهبری ابونضال پایان دهد و روابط خود را با عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین بهبود بخشد.[7]
بروز جنگ ایران و عراق، شرایطی را در منطقه پدید آورد که روند بهبود روابط عراق با ساف را سرعت بخشید. از یک طرف، جنگ نگرانیهایی را در میان کشورهای عرب نسبت به فرجام آن پدید آورده بود و بیشتر این کشورها از اینکه سرانجام جنگ، پیروزی ایران انقلابی بر عراق میباشد، بسیار نگران بودند. از طرف دیگر، عراق نیز برای اینکه اعتماد کشورهای ثروتمند عرب را کسب کند، لحن خود را در قبال این کشورها معتدلتر کرده بود. این امر باعث شد تا کشورهای ثروتمند عرب جانب عراق را بگیرند. گرایش این کشورها به سمت عراق، ساف را نیز به سمت عراق متمایل کرد؛ زیرا، این سازمان برای مقاومت وایستادگی در برابر اسرائیل هم به کمک مالی کشورهای ثروتمند عربی و هم همبستگی بیشتر آنان نیازمند بود.
نگرش ساف نسبت به جنگ ایران و عراق
هنگامی که جنگ ایران و عراق آغاز شد، رهبری ساف با توجه به روابط نسبتاً دوستانهای که با دو طرف درگیر داشت، نسبت به پیامدهای آن ابراز نگرانی کرد. از دیدگاه این سازمان، مهمترین پیامدهای نامطلوب جنگ، عبارت بودند از:
1) جنگ ایران و عراق توجه افکار عمومی جهان، بهویژه جهان عرب را از مناقشه فلسطین و اسرائیل منحرف میکند و به اسرائیل این فرصت را میدهد تا هر چه بیشتر بر ساف و گروههای مبارز فلسطینی فشار آورد و آنها را سرکوب کند. باید یادآور شد که در سال 1982، اسرائیل با استفاده از شرایط پدید آمده در منطقه به لبنان حمله کرد. بدین ترتیب، حدود دوازده هزار نفر از اعضای ساف به دیگر کشورهای عربی کوچ کردند و عرفات نیز به همراه پیروانش به تونس عزیمت کرد و همچنین، در اکتبر سال 1985، هواپیماهای جت اسرائیلی مقر ساف در تونس را بمباران کردند. این رویدادها به خوبی نشان میدهد که تا چه اندازه نگرانی ساف صحت داشته است.[8]
2) جنگ ایران و عراق تواناییها و امکانات نظامی و اقتصادی دو کشور مخالف اسرائیل و مدافع آرمانهای فلسطینیان را نابود میکند. عرفات در مصاحبه با روزنامه البیرق و مجلة روود و لیبان چاپ بیروت به طور صریح، بر همین نکته تأکید کرد و گفت: جنگ ایران و عراق به زیان منطقه و به سود امریکاست؛ زیرا، تأسیسات اقتصادی دو کشور را نابود میکند.[9]
3) جنگ ایران و عراق، وحدت اعراب را در مقابل اسرائیل تهدید میکند؛ زیرا، باعث میشود تا کشورهای عرب در موضعگیری نسبت به جنگ و دو طرف درگیر در آن به دو دستگی دچار شوند. پس از جنگ، کشورهای عرب محافظه کار جانب عراق و در مقابل کشورهای عرب رادیکال، مانند سوریه، لیبی و یمن جنوبی جانب ایران را گرفتند. عرفات در 13 مهر ماه سال 1359 در دیدار حافظ اسد، رئیس جمهور سوریه نگرانیاش را اینگونه ابراز میکند: «جنگ ایران و عراق وحدت اعراب را در مقابل اسرائیل تهدید میکند؛ از این رو، این جنگ باید پایان یابد و از ذخایر دو کشور (ایران و عراق) باید در راستای مبارزه با دشمن اصلی، یعنی رژیم اشغالگر قدس استفاده شود».[10]
نگرانی و ناخشنودی رهبری ساف از وقوع جنگ میان ایران و عراق باعث شد تا وی در آغاز کار، بیطرفی ساف را نسبت به جنگ و دو طرف درگیر در آن اعلام و کوشش کند تا بحران پدید آمده در روابط دو کشور از طریق میانجیگری حل شود. در همین راستا، عرفات در 2 مهر ماه سال 1359، با مقامات بلندپایة عراقی در بغداد دیدار و گفتوگو کرد[11] و سه روز بعد، یعنی در 5 مهر ماه، به همراه محمد ابومیرز، مسئول روابط خارجی و هانی الحسن، عضو کمیتة مرکزی ساف در تهران، با رئیس جمهور و نخستوزیر ایران ملاقات کرد و آنها را نسبت به پذیرش میانجیگری متقاعد کند.[12]
پیشنهاد ساف برای حل و فصل مسالمتآمیز بحران سیاسی ـ نظامی پدید آمده میان ایران و عراق این بود که عراق در اسرع وقت، نیروهایش را از خاک ایران بیرون بکشد و ادعاهای ارضیاش را تا حل مباحث مورد اختلاف به تعویق بیندازد. در مقابل، ایران نیز انجام مذاکره در یک کشور بیطرف را با حضور یک کشور ثالث بپذیرد.[13]
ایران این پیشنهاد را به دو دلیل عمده نپذیرفت. نخست اینکه، مقامات ایرانی خواهان خروج بیقید و شرط نیروهای عراقی از خاک کشورشان بودند و چنین چیزی در پیشنهادهای مطرح شده ساف وجود نداشت؛ زیرا، خروج نیروهای عراقی از ایران به پذیرش مذاکره با عراق بر سر مسائل مورد اختلاف مشروط شده بود. دوم اینکه، در روزهای آغازین جنگ، شور و شوق انقلابی و تفسیرهای انقلابی از مفاهیمی، مانند جنگ و جهاد و حق و باطل در میان مقامات رده بالای نظام، میانجیگری را به واژة بیمعنایی تبدیل کرده بود. چنان که رئیس جمهور بنیصدر در 5 مهر ماه سال 1359 (یعنی زمانی که عرفات رهبر ساف، ژنرال ضیاءالحق رئیس جمهور پاکستان و حبیب شطی، دبیرکل کشورهای اسلامی، برای میانجیگری در تهران به سر میبردند)، در مصاحبه با خبرگزاری پارس گفت: چون رؤسای دولتهای اسلامی برای میانجیگری به ایران میآیند و ما گفتهایم که برای میانجیگری و آشتی آمادگی نداریم ـ زیرا، میان حق و باطل، آشتی معنا ندارد ـ ما بر حق هستیم و آنها [عراقیها] باطل. به دلیل اینکه آنها بیدلیل به ما حمله کردند. پس تنها میتوان جانب حق را گرفت. هر کس میخواهد بیاید جانب حق [ایران] را بگیرد، ما با کمال میل میپذیریم.[14] بر مبنای همین طرز فکر، رئیس مجلس، رفسنجانی، نیز در این باره تصریح کرد: «ما جنگ را آغاز نکردهایم که صلح یا آشتی را بپذیریم».[15]
گرایش ساف به سوی عراق
رد پیشنهاد میانجیگری و ادامه یافتن جنگ، ساف را در وضعیت دشواری قرار داد؛ زیرا، از یکسو، ایران از رهبر ساف میخواست تا عراق را به عنوان کشور متجاوز محکوم کند و از سوی دیگر، عراق فشار میآورد تا به منظور تقویت همبستگی و وحدت عربی رهبر ساف جانب برادران عربش را بگیرد؛ بنابراین، در این شرایط، حمایت از هر یک از دو طرف درگیر به معنای از دست دادن کمکهای دیگری و اعلام بیطرفی نیز با توجه به توقعات عراق و ایران از ساف تقریباً به معنای از دست دادن کمکهای هر دو کشور بود. در چنین چشماندازی، رهبری ساف حمایت از عراق را در دستور کار خود قرار داد. در آغاز، این حمایتها غیرمستقیم بود. مانند اظهاراتی که ساف دو هفته پس از جنگ در دیدار با صدام در بغداد عنوان و در آن، از نقش وی در امور منطقهای ستایش کرد.[16]
اما به تدریج به ویژه پس از اینکه ایران در جبهههای جنگ به موفقیتهای چشمگیری مانند بازپس گرفتن خرمشهر دست یافت و همراه سوریه اقداماتی را برای به حاشیه راندن جریان اصلی ساف به رهبری عرفات انجام داد، رهبری ساف نیز در صف حامیان بیقید و شرط عراق قرار گرفت. البته، با توجه به مسائل و مشکلات بیشماری که سازمان آزادیبخش فلسطین با دشمن اسرائیلی داشت، حمایتهایش از عراق از حد الفاظ و عبارات لفظی فراتر نرفت. به عبارت دیگر، این حمایتها تغییر چندانی در روند جنگ به نفع عراق ایجاد نکرد. با این حال، نباید فراموش کرد که رهبر عراق برای اینکه جنگش با ایران را در افکار عمومی اعراب به عنوان نبردی در تداوم جنگهای تاریخی ایرانیان و اعراب توجیه کند، به حمایت سازمانی، مانند ساف که نمایندة رسمی مردم فلسطین به شمار میآید، نیازمند بود؛ زیرا، همواره برای اعراب، مسئلة فلسطین محرک ناسیونالیسم عربی و سمبل عرب گرایی بوده است.
علل گرایش ساف به جانبداری از عراق
به نظر میرسد رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین در جانبداریش از عراق تحت تأثیر سه عامل: نگرانی از گسترش ایدئولوژی شیعی انقلاب ایران، ناسیونالیسم عربی و فروپاشی جبهه پایداری اعراب بوده است.
1) نگرانی از گسترش ایدئولوژی شیعی در انقلاب ایران
هر چند پیروزی انقلاب و تغییر رژیم در ایران، این کشور را در جرگه حامیان مقاومت فلسطین قرار داد، اما جاذبههای این تغییر و دگرگونی به اندازهای نبود که بتواند پیوند مسنحکمی میان ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین ایجاد کند؛ زیرا، آرمانهای ایران با آرمانهای این سازمان درباره مسئله فلسطین انطباق و سازگاری چندانی نداشت. شاید تنها نقطه مشترک میان دو طرف این بود که وضعیت موجود در فلسطین، وضعیت نامطلوبی است که باید آن را به وضعیت مطلوب تغییر داد، اما دو طرف درباره اینکه چگونه باید به چنین هدفی دست یافت (از طریق راهبردهای نظامی و رادیکال یا از طریق راهبردهای سیاسی و دیپلماتیک) با یکدیگر اختلاف نظر داشتند، ضمن اینکه میان ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین دربارة اینکه وضعیت مطلوب چگونه وضعیتی است و چه ویژگیهایی دارد، نیز اختلاف نظر وجود داشت.
ایران مبارزه مسلحانه را تنها راه حل مسئله فلسطین میدانست، اما ساف که پس از جنگ اکتبر سال 1973، به ویژه پس از به رسمیت شناخته شدن از سوی سازمان ملل متحد به عنوان نماینده مردم فلسطین در سال 1974 مواضع رادیکال گذشتهاش را تغییر داده بود، راهبردهای سیاسی و دیپلماتیک را بر راهبردهای رادیکال و نظامی ترجیح میداد. دیگر اینکه ایران خواهان نابودی اسرائیل و استقرار یک دولت اسلامی در فلسطین بود، اما ساف بنا به اظهارات ابوایاد، نفر دوم ساف، در پی ایجاد یک دولت فلسطینی غیرمذهبی، دموکراتیک و مستقل بود. ابوایاد در این زمینه گفت: «در مقام رهبری جنبش فلسطین ما اساساً مخالفتی با مرزهای آزاد نداریم، بلکه برعکس نسبت به آرمان خود و بنا بر تعریف یاسر عرفات به رویای خود مبنی بر وحدت فلسطین در یک دولت غیرمذهبی و دموکراتیک که مسیحیها، یهودیان و مسلمانان را که در این سرزمین مشترک ریشه دارند، گردآورد، وفادار هستیم».[17] اشاره ابوایاد به ایجاد دولتی غیرمذهبی در فلسطین موضوع عجیبی نبود؛ زیرا، اگر به منشور رسمی سازمان آزادیبخش توجه کنیم، در آن، تأکیدی بر عامل مذهبی مشاهده نخواهیم کرد.[18]
ساف همچنین، در ماه نوامبر سال 1967، بدین نتیجه رسید که در صورت موافقت اسرائیل با خروج از اراضی اشغال شده در سال 1987 (نوار غزه و کرانه باختری رود اردن)، حاضر است دولت فلسطینی مورد نظرش را تنها در اراضی مزبور برپا کند و سپس، اسرائیل را به صورت دو فاکتور به رسمیت بشناسد. این در حالی بود که ایران به هیچوجه، با تشکیل دولت فلسطینی در کنار دولت اسرائیل و به رسمیت شناختن آن حتی به صورت دو فاکتور موافق نبود.
اختلافات فکری و ایدئولوژیکی ایران و سازمان آزادیبخش فلسطین تا آغاز سال 1980، چندان مشهود و ملموس نبود، اما به تدریج، دو عامل، اختلافات ایران و سازمان را تشدید کرد. تأسیس جنبش جهاد اسلامی فلسطین نخستین عامل بود که در سال 1980، به رهبری دکتر فتحی شقاقی از درون جنبش اخوان المسلمین فلسطین منشعب شد. این جنبش از ابتدای آغاز فعالیتهایش، فلسطین منهای اسلام و اسلام منهای مبارزه (جهاد) را رد کرد؛ موضوعی که درواقع، پاسخی به دو طیف اصلی سازمانها و گروههای سیاسی در عرصة فلسطین، یعنی سازمان آزادیبخش فلسطین و اخوان المسلمین بود که اولی به مبارزة بدون اسلام و دومی به اسلام منهای جهاد مسلحانه روی آورده بودند.[19]
جنبش جهاد اسلامی تحت تأثیر شدید انقلاب ایران شکل گرفته بود. فتحی شقاقی، رهبر این جنبش در این باره گفت: «هیچ چیز به اندازه انقلاب امام خمینی نتوانست ملت فلسطین را به هیجان آورد و احساسات آنها را برانگیزد و امید را در دلهایشان زنده کند. با پیروزی انقلاب اسلامی ما به خود آمدیم و دریافتیم که امریکا و اسرائیل نیز قابل شکست هستند. ما فهمیدیم که با الهام از اسلام میتوانیم معجزه کنیم از این رو، ملت مجاهدمان در فلسطین، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را به دیده تقدیر مینگرند و امام خمینی را از رهبران جاوید تاریخ اسلام میدانند».[20]
مداخلة فزایندة ایران در لبنان دومین عامل تشدید کننده اختلافات ایران و ساف بود. رویارویی سوریه با فالانژهای مسیحی تحت حمایت اسرائیل در لبنان و تهاجم اسرائیل به لبنان در سال 1982 باعث شد تا ایران، نیروهای بیشتری را به لبنان اعزام کند. هدف این نیروها حمایت و آموزش نیروهای اسلامگرای مخالف ساف و مخالف فالانژیستهای تحت حمایت اسرائیل بود. این وضعیت باعث شد تا جریان اصلی سازمان امل به رهبری نبیه بری خیلی زود به وسیله گروههای شیعة لبنانی مبارز، مانند حزبالله که به وسیله هم کیشان ایرانیشان حمایت میشدند، تحتالشعاع قرار گیرد. حزبالله، جهاد اسلامی و سازمان اسلامی امل همگی بازتاب دهندة خط سازش ناپذیر ایران، هم در امور محلی و هم منطقهای بودند. اولویت دستور کارهای سازمانهای مزبور عبارت بود از: مخالفت با ساف تحت فرمان عرفات، مخالفت با صدام حسین و حمایت از ایجاد نظام جمهوری اسلامی در لبنان بر پایه الگوی ایران. از نظر بینالمللی نیز، تمامی این سازمانها نسبت به هدفهای سیاست خارجی ایران در برابر غرب وفادار بودند.[21]
به نظر میرسد که اختلافات موجود میان ایران و ساف در این واقعیت مهم ریشه داشت که ایران از حکومتی اسلامی آن هم از نوع شیعی برخوردار بود، اما ساف، گرایشهای سکولار و غیرمذهبی داشت. به همین دلیل، زمانی که پیشنهاد میانجیگریش از سوی ایران رد شد. این سازمان برای رفع نگرانیهایش از جانب خطمشی ایدئولوژیکی حاکم بر سیاستها و رفتار ایران به سمت عراق گرایش پیدا کرد.
2) ناسیونالیسم عربی
در طول جنگ ایران و عراق، برانگیختن احساسات ناسیونالیستی اعراب یکی از ابزارها و روشهایی بود که عراق از آن برای پیشبرد جنگ به نفع خود استفاده کرد. رهبر عراق هنگامی که جنگ را آغاز کرد، آن را در تداوم نبردهای تاریخی اعراب و ایرانیان ارزیابی نمود و مدعی شد که ارتش عراق، نه تنها برای دفاع از تمامیت ارضی عراق، بلکه برای دفاع از سرزمین و شأن اعراب از اقیانوس اطلس گرفته تا خلیج عربی (خلیج فارس) تدارک شده است و عراق از آن به عنوان سپر و شمشیر امت عرب علیه دشمنانش بهره میگیرد.[22] رهبر عراق همچنین، مدعی شد که کشورش از سوی همان شمشیر زهرآگینی هدف حمله قرار گرفته که فلسطین و لبنان را هدف قرار داده است. حملة هواپیماهای جنگنده بمبافکن اسرائیل به تأسیسات هستهای عراق در همان ماههای آغازین جنگ به عراق این فرصت را داد که برای ادعاهای خود دلیل و مدرک نیز ارائه کند. البته، باید یادآور شد که توسل صدام به ناسیونالیسم عربی نتوانست، آن گونه که وی انتظار داشت، افکار عمومی و دولتهای عرب را در حمایت از وی بسیج کند؛ زیرا، برخی از کشورهای عرب، نه تنها از عراق حمایت نکردند، بلکه به حمایت از طرف غیرعرب جنگ، یعنی ایران پرداختند، مانند سوریه و لیبی که در طول جنگ از متحدان اصلی ایران بودند، حتی کشورهایی نیز که از عراق حمایت کردند، کمکهایشان از میزانی که برای ایستادگی عراق در برابر ایران لازم بود، فراتر نمیرفت.[23] هر چند بیشتر دولتهای عرب اعتماد خود را به ناسیونالیسم عربی از دست داده بودند، اما موضع ساف در این باره متفاوت بود. در این سازمان، بر مفاهیمی، مانند وحدت عربی، همبستگی عربی، هویت عربی و ناسیونالیسم عربی تأکید بسیاری شده است؛ نکتهای که بررسی منشور رسمی این سازمان، که در سال 1968 به تصویب رسیده است، به روشنی آن را تأیید میکند. در این منشور، مردم فلسطین با هویت قومی عربی توصیف شدهاند. برای نمونه، ماده 5 منشور تصریح میکند: فلسطینیان شهروندان عربی هستند که تا سال 1947 به طور عادی، در فلسطین میزیستهاند خواه اینکه پس از آن تاریخ از فلسطین اخراج شده باشند یا اینکه در آنجا باقی مانده باشند. همچنین، هر کسی که پس از آن تاریخ، از یک پدر عرب فلسطینی در داخل یا خارج فلسطین زاده شده، فلسطینی محسوب میشود.[24]
البته، در منشور سازمان آزادیبخش فلسطین، نه تنها بر هویت عربی فلسطین و مردمانش، بلکه بر پیوند و همبستگی آن با امت عرب نیز تأکید شده است. چنان که در ماده 1 این منشور ضمن اشاره به اینکه فلسطین، میهن مردم عرب فلسطینی است، بلافاصله، تصریح شده که این کشور بخشی از میهن عربی و مردم فلسطین بخش جدایی ناپذیر از امت عرب هستند. ماده 12 نیز قید میکند که مردم فلسطین به وحدت اعراب باور دارند، ماده 13 وحدت اعراب و آزادی فلسطین را دو هدف مکمل یکدیگر میداند و سرانجام ماده 14 سرنوشت و هستی امت عرب را به سرنوشت فلسطین پیوند میزند.[25] این همه تأکید بر هویت عربی و همبستگی عربی در این واقعیت ریشه دارد که سازمان آزادیبخش فلسطین به کمک دولتهای عربی در نخستین نشست اتحادیه عرب در قاهره در ماه می سال 1964 تأسیس شد و از آن زمان به بعد نیز، همواره، به کمکها و حمایتهای برادران عربش متکی بوده است.
در کل، تحریک احساسات ناسیونالیستی عربی از سوی صدام یکسو و تأکیدهای فراوانی که در منشور رسمی سازمان آزادیبخش فلسطین بر هویت، انسجام و همبستگی عربی شده است، از طرف دیگر، به اضافه دودستگی میان اعراب درباره موضعگیری در قبال جنگ ایران و عراق (دودستگی که ناسیونالیسم عربی را تهدید میکرد) باعث شد تا رهبر ساف برای تقویت همبستگی و انسجام عربی، جانب طرف عرب جنگ، یعنی عراق را بگیرد.
3) فروپاشی جبهة پایداری اعراب
در ماه نوامبر سال 1977 انور سادات، رئیس جمهور مصر، برای گفتوگو با مقامات اسرائیلی درباره مسائل مورد اختلاف به اورشلیم سفر کرد و یک سال پس از آن قرارداد کمپ دیوید را با اسرائیل منعقد کرد. هر چند انعقاد این قرارداد با انتقاد همه کشورهای عربی روبهرو و بدین ترتیب، مصر از اتحادیه عرب اخراج شد، اما آنها در نوع انتقاد و نظری که نسبت به قرارداد کمپ دیوید داشتند، به دو دسته تقسیم شدند. دسته نخست را کشورهای الجزایر، عراق، سوریه، یمن جنوبی و لیبی تشکیل میدادند که همراه با سازمان آزادیبخش فلسطین، جبهه پایداری اعراب را پدید آوردند و اعضای آن، قرارداد کمپ دیوید را به طور کامل رد میکردند. دستة دوم را نیز دیگر کشورهای عربی تشکیل میدادند که با وجود انتقادشان از مفاد قرارداد کمپ دیوید، خارج از جبهه پایداری قرار داشتند.[26]
هماهنگ کردن سیاستهای کشورهای عضو برای ایستادگی در برابر سیاستهای غرب و تجاوز اسرائیل در منطقه، یکی از مهمترین هدفهای جبهة پایداری بود. در این راستا، اعضای جبهه پایداری با شوروی پیوندها و روابط نسبتاً خوبی داشتند.
جبهة پایداری اندکی پیش از آغاز جنگ ایران و عراق به دلیل بروز اختلافات فزاینده میان عراق و سوریه، که به خروج عراق از جبهه پایداری منجر شد و حملة نیروهای نظامی اتحاد شوروی به افغانستان از هم فرو پاشید. در واقع، در اثر این حمله، میان اعضای جبهه پایداری دو دستگی پدید آمد و بر مبنای آن، برخی به هواداری و برخی دیگر به مخالفت با حمله شوروی به کشور اسلامی افغانستان پرداختند.[27]
تجربة عضویت سازمان آزادیبخش فلسطین در جبهه پایداری و فرجام آن، شناختی را که رهبری این سازمان در جریان جنگ ماه اکتبر به آن دست یافته بودند، مبنی بر اینکه ادامه رویکرد رادیکال و ستیزه جویانه نمیتواند تأمین کننده منافعش باشد، به یقین تبدیل کرد. پس از جنگ اکتبر، کادر رهبری ساف ضرورت واقعبینی را در خطمشی خود احساس کرده بود. صلاح خلاف، مشهور به ابوایاد که زمانی مسئول اطلاعات و امنیت ساف بود، در این زمینه میگوید: جنگ اکتبر برای ما فلسطینیان و نیز برای تمامی ملت عرب چیزی بیش از یک اشعه نورانی زودگذر نبود که نه تنها راه آزاد کردن سرزمینهای اشغالی را باز نکرد، بلکه نفوذ امریکا در خاورمیانه را نیز افزایش داد و زمینه توطئه را برای نابودی مقاومت فلسطین به وجود آورد. در عوض، این جنگ و آثار و پیامدهای آن نوعی خودآگاهی گوارا و مفید را در صفوف ما ایجاد کرد. خودآگاهیای که میرفت تا برای تطبیق هدفهایمان با واقعیت و اخذ تصمیمهای جسورانه برای پایان دادن به سیاست همه چیز یا هیچ، به ما کمک کند.[28]
خودآگاهیای که ساف پس از جنگ اکتبر به دست آورد، زمینهای شد تا این سازمان پس از آخرین تجربه رادیکالیستیاش در جبهه پایداری، سیاستهای جدیدتری را تجربه کند؛ سیاستهایی که این سازمان را هر چه بیشتر به صفبندی اعراب میانهرو و محافظهکار نزدیک میکرد. در ماه ژوئیه سال 1981، سازمان آزادیبخش فلسطین موافقتنامهای را با اسرائیل امضا کرد و بر مبنای آن، این سازمان پذیرفت که دیگر به اسرائیل حمله نکند. پس از این قرارداد، حملات چریکی فلسطینیان تحت امر ساف به شمال اسرائیل پایان یافت.[29]
تعدیل موضع رادیکال ساف و نزدیکتر شدنش به سوی کشورهای محافظهکار عربی و غرب باعث شد تا این سازمان طی سالهای 1979ـ 1990، بالغ بر یک میلیارد دلار کمک مالی از شیخنشینهای ثروتمند عرب حوزة خلیجفارس دریافت کند.[30] در کل، فروپاشی جبهه پایداری اعراب، ضرورت تجدید نظر در سیاستها و برنامههای سازمان آزادیبخش فلسطین را که پس از جنگ اکتبر، کادر رهبری این سازمان نسبت به آن شناخت پیدا کرده بود، به یقین تبدیل کرد و باعث شد تا این سازمان سیاستهای رادیکال خود را تعدیل کند؛ برای بهرهمندی از کمکها و حمایتهای بیشتر کشورهای عرب ثروتمند حوزة خلیج فارس به آنان نزدیکتر شود و در جریان جنگ ایران و عراق، به تبعیت از کشورهای محافظه کار عرب، جانب عراق را بگیرد.
نتیجهگیری
این بررسی با هدف ریشهیابی موضع سازمان آزادیبخش فلسطین در جنگ ایران و عراق صورت گرفته است که نتایج حاصل از آن را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1) در آغاز، هنگامی که جنگ میان ایران و عراق آغاز شد، رهبری سازمان آزادیبخش به سه دلیل از بروز آن ابراز ناخرسندی کرد: نخست اینکه، افکار عمومی منطقه و جهان عرب را از مناقشه فلسطین و اسرائیل منحرف میکرد. دوم اینکه، تواناییهای نظامی و اقتصادی دو کشور دشمن اسرائیل (ایران و عراق) را از بین میبرد و سوم آنکه، وحدت اعراب را در مقابل اسرائیل تهدید میکرد.
2) نگرانی و ناخرسندی اولیه سازمان آزادیبخش از بروز جنگ باعث شد تا این سازمان در آغاز جنگ، ضمن اعلام بیطرفی درصدد میانجیگری میان دو طرف درگیر برای حل و فصل مسالمتآمیز بحران پدید آمده برآید.
3) ایران پیشنهاد میانجیگری سازمان آزادیبخش را نپذیرفت و در عوض، به این سازمان توصیه کرد تا با جانبداری از حق، تجاوز عراق به ایران را محکوم کند.
4) سازمان آزادیبخش فلسطین پس از آنکه به دلیل پذیرفته نشدن پیشنهاد میانجیگرانهاش دریافت که جنگ متوقف شدنی نیست، به سمت عراق گرایش پیدا کرد.
5) گرایش سازمان آزادیبخش فلسطین به سمت عراق از سه عامل متأثر بود: نگرانی از گسترش ایدئولوژی شیعی انقلاب ایران؛ ناسیونالیسم عربی؛ و فروپاشی جبهه پایداری اعراب.
یادداشتها
[1] . کارشناس ارشد علوم سیاسی
[2]. Political entities
[1] . عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی؛ تهران: نشر البرز، چاپ سوم 1375، ص154.
[2]. همان؛ صص، 383 ـ 384.
[3]. Anoushiravan Ehteshami., After Khomeini: Iranian Second Republic, London: Routledge, 1995, p.133.
[4] . Ibid
[5] . محمود نورانی؛ اهداف سیاست خارجی ساف در فلسطین اشغالی (1964-1988)؛ تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه ، 1376، ص 163.
[6] . همان؛ صص، 176-177.
.[7] . فب مار؛ تاریخ نوین عراق؛ ترجمه محمد عباسپور؛ مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1380، ص 365.
[8] Encyclopedia of Orient web site.
[9] . روزنامه جمهوری اسلامی،24 آذر ماه سال 1359، ص3.
[10] . روزنامه کیهان، 14 مهر ماه سال 1359.
[11] . همان، 3 مهر ماه سال 1359.
[12] . روزنامه جمهوری اسلامی، 6 مهر ماه سال 1359.
[13] . همان، 24 آذر ماه سال 1359.
[14] . همان،6 مهر ماه سال 1359.
[15] . همان، 6 مهر ماه سال 1359.
[16] Ehteshami,Op.Cit,P.133.
[17] . اریک رولو، فلسطینی آواره: خاطرات ابوایاد؛ ترجمه حمید نوحی؛ تهران: گام نو، 1381، ص 467.
[18] Encyclopedia of Orient web site.
[19] . جمیله کدیور؛ پشت پردة صلح؛ تهران: اطلاعات، 1374، ص180.
[20] . زیاد ابوعمرو؛ جنبشهای اسلامی در فلسطین؛ ترجمه هادی صبا؛ تهران: نشر سفیر، 1371، ص95.
[21] Ehteshami,Op.Cit,P.134.
[22] Shahram Chubin and Charles Tripp., Iran and Iraq at war, UK: Tauris, 1989,pp.140-141.
[23] . در زمینة نقش ناسیونالیسم عربی در جنگ ایران و عراق رک به: مختار حسینی، نقش ناسیونالیسم عربی در جنگ ایران و عراق، فصلنامه تخصصی جنگ ایران و عراق (نگین ایران)؛ شماره چهارم، بهار 1382، صص 19-31.
[24] Encyclopedia of Orient web site.
[25] Ibid.
[26] Behrouz Souresrafil, The War and the Neighboring countries in the Iran _ Iraq war, in the Iran _ Iraq war, NewYork: Guinan Iithogtraphic co, 1989,pp.39.
[27] Ibid,p.40.
[28] . اریک رولو؛ پیشین؛ ص 292.
[29] . کدیورٰ؛ پیشین؛ صص 174-175.
[30] . همان؛ ص 75.